لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
استاد مرتضی مطهری
َ زاد، زادگاه و زندگی99
-1-13 در 13 بهمن ماه سال 1298 هجری شمسی در شهر فریمان از توابع مشهد در خانوادهای از اهل علم و تقوا کودکی دیده به جهان گشود؛ خانهای که انوار علم و ایمان، تقوا و پاکی، راستی و درستی در آن پرتوافکنده بود و نام شایستهی «مطهری» بهترین معرف این بیت پاک و مطهر بود. آری این بزرگترین نعمتی بود که از جانب پروردگار به شیخ محمدحسین مطهری (مردی که عمری را در طریق حق پیموده و تقوا و پاکی و اخلاص در وجودش تجسم عینی یافته بود) داده شد، چرا که شایسته نبود نور علم و تقوا در این خانواده به خاموشی گراید بلکه باید فرزندی در این خانواده متولد گردد که مشعل فروزان اسلام را در دست گیرد و به اقصی نقاط این جامعهی اسلامی نور بیفشاند و با کردار و گفتار خویش بشارت از غلبهی حق بر باطل و ایمان بر کفر دهد. آری، تقدیر خدای تعالی چنین بود که بر این جامعهی اسلامی منت نهاده کوکب هدایتی ارزانی دارد که در شب یلدای جهل و ظلمت دلیل و رهنمای حقیقت جویان و حق پرستان باشد و در تاریکترین دورانی که اسلام عزیز از اطراف و جوانب مورد حمله قرار میگیرد با پاسداری از آن برخیزد و دین خدا را یاری دهد. سرانجام این ستارهی درخشان هدایت در خانوادهی شیخ محمدحسین مطهری طلوع نمود.
خانوادگیاش حکایت از این جنبههای بارز شخصیت او یعنی طهارت و پاکی روحش میکرد ولی باید نامی که برای او انتخاب میشد نشان دهندهی جنبهی دیگری از شخصیت او باشد و لذا نام «مرتضی» بر او نهادند تا حکایت از روش پسندیده و شیوه مرضی او در زندگی بنماید، و بدین ترتیب بود که زندگی «استاد مرتضی مطهری» آغاز شد.
هر چند از حالات و خاطرات دوران کودکیاش هنوز اطلاعی در دست نداریم ولی فرازهای حساسی که در طول زندگی او سراغ داریم و تقوا و پاکی و صدق و صفایی که در سراسر زندگی او به چشم دیدیم و نیز نشو و نمای او در چنین خانوادهای پاک و مطهر همه حاکی از آن است که در آن سنین خردسالی نیز بسان دوران کودکی پیامبر اکرم از کژی و ناپاکی به دور بوده و از امدادهای غیبی و تأییدات الهی برخوردار.
پس از دوران کودکی به مکتبخانه رفته و به فراگیری قرآن و دیگر تعلیمات ابتدائی میپردازد.
در سنین حدود ده دوازده سالگی شور و عشق و علاقهی او به اسلام و علوم دینی که در سراسر زندگی درخشان او متجلی بود در وجودش مشتعل میگردد و هر دم این شعله را از اعماق وجود او زبانه میکشد. بالاخره راز دل را آشکار و تصمیم خویش را مبنی بر تحصیل علوم دینی برملا میسازد؛ و این درست هنگامی است که ظلم و فشار حکومت استبدادی رضاخان روزگار را بر علما و روحانیون تنگ کرده و چهرهی ضد اسلامی او را آشکار نموده است. تصمیم استاد مطهری همگان را به حیرت فرو برده بود که شگفتا! در چنین هنگامی که اوضاع سخت و ناگواری را که بر علما و روحانیون میرود به رأیالعین مشاهده مینماید چگونه این جوانک روزها و شبها را در این اندیشه به سر میبرد. ناصحان و خیرخواهان به پند و اندرز پرداختند تا بلکه او را از این اندیشه منصرف سازند ولی غافل از آنکه دست دیگری در کار است و راه دیگری در پیش. هر حیلهای که میاندیشند سودی نمیبخشد و آتشی که در وجود این جوانک پاک سرشت نهفته است نه تنها خاموش نگشته بلکه افروختهتر میگردد. آخرالامر پافشاری و اصرار استاد مطهری در تصمیم خویش بر رأی آنان فائق گشته به طوری که بر تصمیم او گردن نهاده و به تحصیل او در رشته علوم دینی رضایت میدهند؛ و اینچنین است که خدا دین خود را یاری میدهد.
به سن دوازده سالگی - یعنی در سال 1311 شمسی - به حوزهی علمیهی مشهد عزیمت نموده و تحصیل علوم دینی را آغاز میکند. در این دوران باز یکی دیگر از فرازهای حساس زندگی استاد مطهری که نقش بسیار تعیین کننده در حیات علمی و معنوی او و نیز نقشی مؤثر در حیات ایدئولوژی اسلامی داشته است نمایان میگردد. اندیشههای مربوط به خداشناسی سخت او را به خود مشغول میدارد به طوری که خواب و استراحت را از او باز میگیرد، روز را در این اندیشه به شام و شام را به صبح میرساند. روزها و شبها سپری میشود، هفتهها و ماهها و سالها میگذرد و استاد مطهری در این دغدغههای روحی به سر میبرد، شک و حیرت وجود او را فرا میگیرد؛ به اصالت و اهمیت این افکار و دغدغههای روحی پی میبرد که اگر این مسائل برای او حل نگردد و از این وادی حیرت به سرزمین یقین و ایمان پای ننهد در هر موضوع دیگر اندیشه کردن جز اتلاف وقت نخواهد بود؛ و لذا مقدمات عربی، فقهی، اصولی و منطقی را تنها از آن جهت میآموخت که بتوانند او را آمادهی بررسی سخن فیلسوفان بزرگ بنمایند و لذا از همان دوران، فیلسوفان و عارفان و متکلمان تنها به این دلیل که آنها را قهرمانان صحنه این اندیشهها میدانست در نظرش بزرگ مینمودند؛ و لذا مرحوم آقا میرزامهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفهی الهی حوزهی مشهد در میان آن همه علما و مدرسین حوزه، تنها کسی است که استاد مطهری را شیفتهی خود کرده و دل از دست او ربوده است؛ و شاید جاذبهی معنوی و آرزوی حاضر شدن در درس او بزرگترین مشوق و محرک استاد مطهری در طی هر چه سریعترِ علوم مقدماتی بوده است.
بالاخره استاد مطهری پس از حدود چهار سال تحصیل در حوزهی علمیهی مشهد، در حدود سال 1316 شمسی عازم حوزهی علمیهی قم میگردد و این، باز فرازی دیگر از زندگی پر فراز و نشیب اوست که در تکوین شخصیت علمی و روحی او نقشی بسیار مؤثر ایفا نموده است. در طی پانزده سال اقامت در حوزهی علمیهی قم و کسب فیض از محضر اساتید بزرگ، بر اندوختهی علمی و معنوی خود افزوده و تحصیلات خود را در علوم و فنون مختلفهی اسلامی ارتقأ میبخشد. یکی از فرازهای حساس این دوران که در شخصیت روحی استاد مطهری تأثیر به سزایی بخشیده است آشنایی با مرحوم حاج میرزاعلی آقا شیرازی قُدٍّسَ سرُّه بوده است که در سال 1320 در اصفهان رخ میدهد.
َ مطهری در تهران
-2-15 استاد مطهری در سال 1331 به تهران مهاجرت نموده، فصل پر فراز و نشیب دیگری از زندگی خود را آغاز مینماید. فعالیت علمی استاد مطهری از همین سال آغاز میگردد. مقدمه و پاورقی بر جلد اول اصول فلسفه را در سال 1332 با پایان رسانده و شرح جلد دوم آن را نیز در سال بعد به انجام میرساند. با اینکه بیش از سی و هفت سال از تألیف این کتاب میگذرد، گردش ایام از طراوت بیان و استحکام منطقی آن چیزی نکاسته است. استاد مطهری از سال 1332 به بعد مبارزات سیاسی خود را شروع نموده و تا آخرین روزهای حیاتش آن را ادامه میدهد، گرچه در طول تحصیل در حوزهی علمیهی قم نیز با «فداییان اسلام» مرتبط بوده است. از سال 1334 فعالیت علمی خود را در دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی شروع نموده و کار تعلیم و تدریس را در آنجا به مدت بیست سال ادامه میدهد. ضمناً حوزهی درسی ایشان در مدرسه مروی در زمینهی تدریس علوم مختلف اسلامی، خصوصاً فلسفهی اسلامی، از همان سالهای اول مهاجرت به تهران تشکیل گردیده و تا سه سال قبل از شهادت ایشان ادامه داشته است.
دوران اقامت استاد مطهری در تهران از پربارترین دورههای حیات ایشان است و در این دوره است که تمامی خدمات ارزندهی ایشان از تحقیق و تدریس و تألیف گرفته تا خطابه و وعظ و تبلیغ و کوشش در حل مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی صورت میگیرد.
موضوعی را طی چند بخش ارائه میدهیم.
َ استاد مطهری و فرهنگ اسلامی
-3-15 از مشخصات بارز و مزایای ارزندهی استاد مطهری و احاطهی وسیع او بر فرهنگ اسلامی و جمیع فنون مختلف آن از قبیل فقه و ادبیات و اصول و تفسیر و حدیث و فلسفه و اخلاق و عرفان و سیر و سلوک و تاریخ بود.100
در اینجا لازم است که چگونگی نگرش استاد مطهری به فرهنگ و معارف اسلامی را روشن سازیم:
استاد مطهری که با فرهنگ اسلامی و فنون مختلف آن، آشنایی کامل داشت و خصوصاً به انگیزهی پیدایش و سیر تاریخی آنها واقف و نیز با قرآن و نهجالبلاغه و دیگر متون اصیل اسلامی مأنوس بود، با دیدی واقع بینانه به فرهنگ اسلامی نظر میانداخت و این معارف را از آن لحاظ که از اسلام و قرآن نشأت گرفتهاند و فرزندان عزیز اسلام با عشق و اخلاص وافر برای شناخت اسلام آن را بنا به مقتضیات زمان و مسائل مستحدثه در هر عصر گسترش دادهاند، مورد توجه قرار میدهد. اصولاً آیاتی از قرآن که راجع به احکام اسلام و دربارهی عبادات و معاملات و حدود و دیات و...است انگیزهی تکوین رشتهای از فرهنگ اسلامی به نام «فقه» را فراهم میکند، و آیاتی که راجع به اصول عقاید و معارف مبداً و معاد است زمینهی پیدایش کلام و فلسفهی اسلامی را به وجود میآورد، و نیز تعلیمات اخلاقی اسلامی، علمای علم اخلاق را به خود مشغول میدارد و قِس علی هذا.
البته استاد مطهری مسائل را به دور از تعصب مینگریست، منکر این واقعیت نبود که برخی اندیشههای بیگانه در طول هزار و چهارصد سال از طریق دشمنان و به قصد خیانت یا از طریق دوستان و به قصد خدمت در فرهنگ اسلامی نفوذ کردهاند؛ و حتی استاد مطهری به این نکته واقف بود که در همین زمان که نهضت اسلامی اوج گرفته است باز اندیشههای بیگانه از سوی این دو گروه با مارک اسلامی عرضه میشود، راه دفاع این است که فرهنگ اصیل اسلام را به زبان روز عرضه کرد و در مقابل اندیشههای بیگانه به پاسداری از ایدئولوژی اسلام پرداخت؛ با استفاده از فقه اسلامی «اقتصاد اسلامی» و «حقوق اسلامی» و «فلسفهی سیاسی اسلامی» و با استفاده از فلسفه و حکمت و عرفان اسلامی «مسئله شناخت و جهان بینی اسلام» را عرضه نمود و با استفاده از معارف قرآنی به نظر قران دربارهی فلسفهی تاریخ پرداخت؛ و استاد مطهری خود از کسانی بود که در این راه خدمات ارزندهای به جامعهی ما عرضه کرد.
َ استاد مطهری و ادبیات عربی و فارسی
-4-15 استاد مطهری به ادبیات عرب و رشتههای مختلف آن از قبیل صرف و نحو، و بیان و بدیع که به عنوان مقدمهای بر دیگر علوم اسلامی محسوب میشود وقوف و آشنایی کامل داشته و در این موارد در دوران اقامت در قم تدریس نیز میفرمودهاند که از آن جمله حوزهی درسی مطول ایشان را میتوان نام برد. آشنایی و اطلاع وسیع استاد مطهری از ادبیات فارسی نیز شایان کمال توجه است. در اثر همین آشنایی دو جانبه با اسلام و ادبیات فارسی بود که استاد به نقش بسیار مؤثر اسلام در ادبیات فارسی پی بردند و در غالب کتب ایشان اشعار زیبایی از مولوی و حافظ و سعدی و دیگران میبینیم که به مناسبت مطلب آورده شده است. احاطهی استاد مطهری بر شرح اشعار عرفانی و فلسفی، خصوصاً مثنوی مولوی و دیوان حافظ، شایان کمال توجه است.
شاید آشنایی استاد مطهری با ادبیات بسیار غنی فارسی موجب شده است تا کتب و مقالات ایشان از شیوایی کلام و شیرینی بیان برخوردار باشد. کلمات سنگین و دشوار در کتب ایشان معمولاً بسیار کمیاب است و البته چنین شیوهی نگارش خصوصاً از ایشان که همانند دیگر علما و فضلا زمانی بسیار طولانی از زندگی خود را با کلمات و اصطلاحات فنی و لغات عربی میگذرانند بسیار مورد تحسین است و به تعبیر آیت الله جوادی آملی نوعی فداکاری است.
َ استاد مطهری و فقه و اصول
-5-15 استاد مطهری بر فقه اسلامی تسلط کامل داشتند - تا آنجا که حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه)از ایشان با تعبیر «فقیه عالی مقام» یاد کردند - و در این رشته از محضر اساتیدی همچون آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله سید محمد محقق (داماد) بهرهمند شده بودند. خود ایشان نیز در مدرسهی مروی تهران و جاهای دیگر به تدریس فقه اشتغال داشتهاند. استاد مطهری با احاطهی کاملی که به فقه اسلامی داشتند به حل بسیاری از مشکلات روز در مسائل اسلامی نائل گردیدند که از آن جمله مسائل مربوط به حجاب و حقوق زن در اسلام قابل ذکر است. کتاب مسئله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام از جمله کتابهای بسیار ارزشمند استاد مطهری است که در پاسداری از فقه اسلامی به نگارش درآمده است.
ذهن وقاد استاد مطهری در تحلیل مسائل و احاطهی کامل به جهان بینی اسلامی به انضمام تسلط ایشان بر فقه اسلامی باعث شده است که مسائل مربوط به زن، از نظر اسلامی اینچنین محققانه بررسی گردد.
استاد مطهری به ویژه مباحثی از فقه اسلامی را که مورد حمله قرار میگرفت مورد بحث و تجزیه و تحلیل همه جانبه قرار میداد. تحقیقات ایشان راجع به «مسئله بردگی» که در انجمن اسلامی پزشکان ایراد شده و نیز مباحث مربوط به «اسلام و مقتضیات زمان» از این جملهاند.
استاد مطهری علم اصول فقه را در محضر اساتیدی بزرگوار همچون حضرت آیت الله العظمی بروجردی و حضرت آیت الله العظمی امام خمینی آموختند و به واسطهی وقوف به اندیشههای اصولیین توانستند ریشهی برخی مباحث فلسفهی اسلامی را در کلمات علمای علم اصول یافته و نقش علمای علم اصول در فلسفهی اسلامی را آشکار سازند.
استاد مطهری خود درسهای متعددی در زمینهی اصول فقه داشتهاند که از آن جمله باید از حوزهی درس رسائل نام برد. به علاوه ایشان جزوهی مختصری در زمینهی اصول فقه به عنوان جزوهی درسی برای دانشجویان دانشکدهی الهیات نوشتهاند.
َ استاد مطهری و علم کلام و فلسفهی اسلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
استاد شهید آیت الله مطهری
استاد شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می گشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می پردازد. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می ورزد. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن، آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته اند.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی (به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است. مولف شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره های معنوی فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهری می توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند. در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود .استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است.
ایشان همواره در کنار امام بوده است به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می شود.
پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها می گردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر می شود ولی از آنجا که قاضی یی که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام می فرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد. سنگینتر می شود. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمن اسلامی کردن محتوای نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه می دهد. به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که می توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
دوران کودکی و نوجوانی
او در فریمان واقع در ۷۵ کیلومتری شهر مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان میگشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی میپردازد. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال میورزد. در سال ۱۳۱۶ علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم میشود در حالی که به تازگی موسس آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفتهاند.
دوران جوانی
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و امام خمینی (به مدت ۱۲ سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره میگیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد مطهری گاهی به بروجرد میرفته و از محضر ایشان استفاده میکردهاست. وی مدتی نیز از آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهرههای معنوی فراوان بردهاست. از اساتید دیگر استاد مطهری میتوان از آیت الله سید محمد حجت (در اصول) و آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بودهاست. در سال ۱۳۳۱ در حالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار میرود به تهران مهاجرت میکند. در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی میپردازد. در سال ۱۳۳۴ اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل میگردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز میکند. در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل میشود. استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ سخنران منحصر به فرد این انجمن میباشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار ماندهاست.
فعالیتهای سیاسی
او کنار امام بودهاست به طوری که میتوان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت ۱ بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد ۱۳۴۲ به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل میشود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی میگردد. پس از ۴۳ روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد میشود.
پس از تشکیل هیئتهای مؤتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها میگردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر میشود، ولی از آنجا که قاضی ای که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام میفرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد مطهری از مهلکه جان سالم بدر میبرد.
فعالیتهای علمی-فرهنگی
کارت شناسایی مرتضی مطهری به عنوان استاد دانشگاه تهران
در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمن اسلامی، نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه میدهد. به طور کلی او که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود، و با اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال ۱۳۴۶ به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که میتوان او را بنیانگذار آن مؤسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
استاد عباس سحاب
استاد عباس سحاب (پدر علم جغرافیای ایران) در سال هزار و سیصد و پانزده در خیابان شاه آن زمان تهران، نوجوانی دبیرستانی جمله ای از چند جهانگرد فرانسوی شنید که مسیر اصلی زندگی آینده وی را تعیین کرد. جهانگردان فرانسوی از بابت این مسئله که کشوری به بزرگی ایران هنوز یک نقشه راهنما برای پایتختش ندارد ایران و مردمانش را مورد سرزنش و تحقیر قرار داده بودند و او که حس میهن دوستی قوی داشت پاسخی به این تحقیر نداشته و این مساله سبب جریحه دار شدن غرور وی گردیده بود. پسرک تحت تاثیر این برخورد و با توجه به زمینه علاقه مندیش به جغرافیا تصمیم بزرگی را گرفت. او قصد داشت نخستین نقشه توریستی تهران را تهیه کند. این کار برای جوانی به سن و سال وی امری بسیار دشوار و غیر ممکن به نظر می آمد. اما عباس سحاب با تلاش بی وقفه و عزم راسخش می خواست خلاف این مساله را ثابت کند. کار را با بیست و هفت ریال که تمام دارایی او بود آغاز کرد. با این دارایی یک شیشه مرکب چین، و یکی دو متر کاغذ کالک و چند قلم هاشور خریده و به کمک وسایل مختصری که در خانه داشت کارش را شروع کرد. روزها و شبها از پی هم می آمدند و او سرسختانه می کوشید. دشواریهای راه نمی توانست به عزم آهنین و اراده قوی وی فایق آید و سرانجام بعد از شش ماه توانست به آرزویش جامه عمل بپوشاند. عباس سحاب با شش ماه تلاش بی وقفه و شبانه روزی خود نخستین نقشه توریستی شهر تهران را تهیه کرد و در این مدت شالوده و اساس موسسه جغرافیایی سحاب را در اتاق بیست متری واقع در زیرزمین خانه ای بنیان گذاشت که امروزه پس از گذشت پنجاه سال به معتبرترین موسسه خصوصی جغرافیایی کشور و یکی از معتبرترین موسسات جغرافیایی جهان تبدیل شده و نام وی نیز به عنوان پدر جغرافیا در ایران به ثبت رسیده است. استاد عباس سحاب در سوم دیماه سال هزار و سیصد در روستای فم شهر تفرش دیده به جهان گشود. وی تنها فرزند ذکور شادروان، استاد ابوالقاسم سحاب بود. استاد ابوالقاسم از دانشمندان و فضلای آن منطقه در زمان خود بود که عمری را در خدمت فرهنگ و آموزش کشور گذراند و آثار با ارزشی را در زمینه های تاریخ و فرهنگ اسلامی، جغرافیا و علوم دینی از خود بر جای گذارد. آثار معلوم و به جا مانده ایشان از هفتاد جلد تجاوز می کند که حدود سی و پنج جلد آن به چاپ رسیده است. علاوه بر این چندین رساله در علوم و ادبیات و تاریخ دین و تفسیر قرآن از او بر جای مانده است که اکنون به صورت مجموعه بسیار نفیسی در اتاق موزه مانند در موسسه سحاب نگهداری میشود. بنا به گفته اعضا خانوده استاد ابوالقاسم در هنگام تولد فرزندش عباس در زمستان سال هزار و سیصد، رییس معارف ولایت ثلاث(ملایر، نهاوند، تویسرکان) و مقیم نهاوند بود و در شرایط دشواری خود را از نهاوند به روستای فم رسانید تا فرزند پسری را که خداوند بعد از نه دختر به او عطا نموده بود و آرزو داشت از وی شخصیت بزرگی بسازد از نزدیک ببیند.
استاد ابوالقاسم فرزندش را در چهار سالگی به معلم قدیمی خود ملاحسین شاهمیری که مکتب دار روستای فم بود، سپرد و عباس سه سال از ایام کودکی خود را در مکتبخانه گذراند. او در هفت سالگی به همراه پدرش به تهران رفت و تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه کمالیه که پدرش نیز جزو معلمان آن مدرسه بود به پایان رساند. دوران متوسطه را نیز در مدارس ابن سینا و علمیه گذراند. مهدی راهنما معلم دلسوز جغرافیا در دوره متوسطه به علاقه و استعداد کم نظیر عباس جوان در زمینه جغرافیا پی برده و او را مورد توجه خاص قرار داد.
عباس که در این راه از حمایت و تشویق پدر دانشمندش نیز برخوردار بود استعداد درخشانش را با تهیه نقشه های جغرافیایی در کلاس به اثبات می رساند. او که دانش آموز ممتاز و بی رقیب کلاس جغرافیا بود به حدی در تهیه نقشه های جغرافیایی متبحر گردید که نام وی در دبیرستانهای دیگر نیز، بر زبان معلمان و دانش آموزان جاری گذشت.
سحاب از نخستین تجربه تهیه نقشه در مدرس کمالیه خاطره جالبی را نقل می کند: ((در کلاس سوم دبستان معلمی به نام شیخ حسن داشتیم. روزی شیخ حسن به عنوان تکلیف شب از بچه ها خواست تا نقشه ای از ایران را ترسیم کنند و فردای آن روز به کلاس بیاورند. من چون هیچ طرحی از این کار در ذهن نداشتم بدون انجام تکلیف سر کلاس رفتم آن روز هر کدام از همکلاسیها با کاغذ پاره هایی به عنوان نقشه به کلاس آمده بودند. نوبت من که رسید به معلم گفتم که نقشه را نکشیده ام و سیلی محکمی از او خوردم.
بعد که نقشه بچه ها را دیدم، احساس کردم که استعدادم در این کار خیلی بیشتر از آنهاست و از معلم خواهش کردم که اجازه دهد نقشه ای تهیه کنم و فردای آن روز به کلاس بیاورم. آن شب با علاقه در منزل نقشه ای بسیار شکیل، منظم و دقیق کشیدم و از آنجایی که تحت تعلیمات پدرم زبان فرانسه را آموخته بودم مشخصات روی نقشه را با زبان فرانسه علامتگذاری کردم. اما هنگامی که صبح روز بعد آن را به معلمم نشان دادم سیلی دیگر خوردم.
معلم گفت: نقشه نمیکشی و بدتر از آن دروغ همی می گویی؟ خودت این نقشه را نکشیده ای من هم برای اینکه ثابت کنم خودم آن را کشیده ام از معلم خواستم تا کاغذی به من بدهد. سپس نقشه ای به زبان فرانسه از اروپا کشیدم و بسیار زیبا رنگ آمیزی کردم. معلم با مشاهده این نقشه شرمنده شد و از من دلجویی کرده و مرا مورد محبت قرار داد. از آن پس بچه ها نیز از کار من استقبال کردند و نقشه های خود را به من دادند تا برایشان ترسیم کنم. بعضیها هم که نمره نقشه اشان بیست می شد یک ریال به من می دادند)).
هم اکنون از کارهای دوران تحصیلی عباس سحاب نقشه بسیار جالبی از تقسیمات سیاسی کشور فرانسه در مجموعه نقشه های سحاب به جا مانده است که با نفیسی کم نظیری تهیه، و با دقتی تحسین آمیز رنگ آمیزی شده است. این نقشه که یکی از ده ها نقشه ای است که سحاب به عنوان یک دانش آموز ترسیم کرده است به خوبی استعداد او را در فن نقشه کشی مشخص می سازد. سحاب درگیری خود در نقشه سازی و انتخاب کارتوگرافی به صورت یک اشتغال مادام العمری را نتیجه دو انگیزه می داند:یکی اینکه پدرش استاد ابوالقاسم با زحمت زیادی کتاب جغرافیایی معروف کارپنتر را به فارسی برگردانده اما به علت فراهم نبودن نقشه موفق به چاپ آن نشده و ناگزیر آن را به صورت پاورقی روزنامه شفق سرخ منتشر ساخته بود. و این امر عباس سحاب را بر آن داشته بود که به فکر رفع این نقیصه، و انتشار فارسی آن باشد و محرک دیگر برخورد او با جهانگردان فرانسوی در سالهای نوجوانی بود که سحاب در این مورد می گوید:
((آن زمان که من فکر تهیه این نقشه را در ذهن می پروراندم هیچ نقشه ای در سطح جامعه وجود نداشت، و اصولا آن زمان نگهداری و تهیه نقشه هرچند ناقص، جرم بود و مجازات داشت. تنها ارتش یک سری نقشه های ناقص و پرغلط را به صورت محرمانه نگهداری میکرد. مشکل اصلی من در تهیه این نقشه این بود که اصل سند را در دسترس نداشتم، برای رسیدن به هدفم تصمیم جسورانه ای گرفتم. به اداره جغرافیای ارتش مراجعه کردم و با وجود اینکه تهیه نقشه از نظر آنها جرم به حساب می آمد، هدف و انگیزه ام را برای رییس آن سازمان تشریح کردم. او که از حرفهای من به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود از من به خاطر هدفم قدردانی کرد و تمام امکانات لازم را در اختیارم قرار داد و من نیز توانستم نقشه را در مدت شش ماه آماده کنم)).
سحاب این نقشه را ابتدا به خط لاتین تهیه و به دلیل نداشتن امکانات چاپ با اوزالید تکثیر و عرضه کرد. اما بعدها توانست آن را در هزار نسخه سیاه و سفید چاپ و توزیع کند و با حاصل فروش آن متن فارسی آن را نیز در بازار عرضه نماید. به این ترتیب فعالیت های وی در زمینه تهیه نقشه آغاز گشت و پس از آن او به تهیه نقشه های مختلف از ایران و شهرهای عمده آن پرداخت و موفق شد در فواصل زمانی مختلف نقشه هایی سیاه و سفید که گاهی در چند قطعه تهیه و به هم چسبانیده می شد به بازار عرضه نماید.
درآن سالها عباس سحاب به تنهایی کار می کرد و تنها حامی و مشوق او پدرش بود که در فن ترسیم نقشه ها کمکی نمی توانست به او بنماید، اما خود وی با حوصله ای باورنکردنی و با نفاست اعجاب انگیز تمام کار نقشه را خود انجام می داد.
در آن روزها کارهای سحاب بیشتر جنبه هنری داشت و گاهی اتفاق می افتاد که او ماهها وقت خود را صرف ترسیم کالک یک نقشه می کرد. نقشه ها به طور عموم سیاه و سفید بودو از دو قسمت تشکیل می شد. یکی اطلاعات جغرافیایی داخل کادر نقشه که سعی اش بر این بود که هرچه بیشتر اطلاعات را گویا سازد تا هر بیننده بتواند از آن استفاده کند، و دوم کارهای زینتی حاشیه نقشه که در تمام نقشه ها وجود داشت و آن هم از دو قسمت تشکیل می شد یک قسمت گل و بوته با طرحهای هندسی که بعدها می شد با قالب گیری تکرار شود، اما سحاب تمام را با دشواری و حوصله تعجب برانگیزی با هاشور تهیه و همچنین دیگر علایم و آثار تاریخی مانند ابنیه و تولیدات که با اطلاعات متن نقشه مناسبت داشت را نیز فراهم می کرد.
در مجموعه کالکهای این قبیل نقشه ها که امروز از ذخایر تاریخی موسسه سحاب محسوب می شود حدود سیصد و بیست قطعه کالک نقشه وجود دارد که برای نقشه شناسان و جغرافی دانان بسیار دیدنی و قابل توجه است.
استاد سحاب از آن دوران نقل می کند: ((بعد از تهیه نقشه تهران به ترتیب نقشه های اصفهان، تبریز، شیراز، همدان و شهرهای دیگر را کشیدم. نقشه اصفهان را با چهار ماه تلاش بی وقفه آماده کردم. در این نقشه تمام اطلاعات جغرافیایی، طبیعی، مردم شناسی نوع فعالیت اقتصادی، نوع مسکن، نوع محصولات، شهرت اجتماعی و تاریخی و خلاصه تمام اطلاعات منطقه را ارایه کردم)) این نقشه که یکی از شاهکارهای تهیه نقشه در ایران می باشد هم اکنون در موسسه سحاب نگهداری می شود. درخلال این سالها سحاب پدر دانشمندش را از دست داد، او که از دوره کودکی با پدر همراه و همفکر و همواره از حمایت های روحی و عملی او برخوردار بوده از این فقدان ضربه روحی شدیدی خورده و مدتی دچار یاس و افسردگی گردید، سپس به این نتیجه رسید که روح آن مرحوم همانند دوره حیاتش اکنون نیز از غمگینی و ناراحتی وی رنج می برد و تصمیم گرفت برای شادی روح پدر و همچنین برای التیام روح غمدیده خود هر چه مصممتر به کار خود، به تهیه نقشه بپردازد و به این ترتیب یک دوره فعالیت شدید،به گونه ای که مایه تعجب اقوام داغدار وی می شد برای او آغاز گشت.
نقشه کشورهای عراق، کویت، عربستان، مکه و مراسم حج، افغانستان، کشورهای مشترک المنافع، پاکستان، هندوستان و چند کشور دیگر حاصل این دوره فعالیت وی می باشند. سحاب ابتدا این نقشه ها را به دو زبان تهیه می کرد اما بعدها کارش را به زبانهای فارسی، انگلیسی، عربی و حتی ژاپنی توسعه داد. سحاب در مورد تهیه نقشه های آموزشی بیان می کند: ((بعد از تهیه نقشه مناطق مختلف کشور و همچنین کشورهای دیگر تصمیم گرفتم برای نخستین بار در ایران نقشه های آموزشی تهیه کنم که از جمله این نقشه های آموزشی نقشه ایران،آسیا، اروپا و قاره های دیگر بود که برای چاپ آنها در مقیاس مناسب هفتاد درصد، مجبور شدیم با آلمان مکاتبه کنیم. همچنین در سفر به اروپا نقشه های آنها را می گرفتیم و به فارسی ترجمه می کردیم و دوباره برای چاپ و توزیع و استفاده های لازم در همان کشورها نزد خودشان می فرستادیم،در واقع ما نقشه هایمان را در سطح جهانی توزیع می کردیم و به طور متقابل نقشه های آنها را نیز گرفته و به فارسی بر می گرداندیم)). در این سالها نام و آوازه موسسه سحاب در دنیا می پیچد و اعتبار بسیاری جلب می کند و به گونه ای که مؤسسات معتبر بین المللی با ان همکاری می کنند که از جمله این همکاریها می توان به سازمان یونیسف اشاره کرد که ده هزار نسخه از اطلس جغرافیایی تهیه شده مؤسسه سحاب را به منظور توزیع در افغانستان سفارش داد.
یکی دیگر از نوآوریها و در حقیقت ماجراجوییهای سحاب، ساخت کره جغرافیایی در ایران است. که خود ماجرایی جالب دارد: سحاب که در سفر به اروپا کره جغرافیایی را به چشم می بیند عزم خود را جزم می کند که این کار را برای نخستین بار در ایران انجام دهد. استاد دراین باره می گوید: ((در سال هزار و سیصد و چهل و چهار خورشیدی با یک مؤسسه خارجی مکاتبه کردم و قصدم را در مورد تهیه کره به آنها بیان کردم آنها گفتند که اگر شما کره را تهیه کنید ما آن را برای شما آماده می کنیم اینکار را کردم و آنها نیز در نهایت هزار نسخه از آن را درست کردند. اما من به مشکل بزرگی برخوردم، زیرا پول پیش پرداخت کره ها را نداشتم. برای رفع مشکل مسئله را با یکی از دوستانم که رییس بانک ملی ایران در میدان ژاله سابق بود مطرح کردم و اوگفت: خانه ات را گرو بگذار تا بانک پول لازم را برایت مهیا کند و من موفق شدم با گرو گذاشتن سند خانه، پول لازم را تهیه کنم و برای نخستین بار در ایران کره جغرافیایی را به علاقه مندان علم جغرافیا عرضه کنم)). این ماجرا به گوش مطبوعات آن دوره رسید، عمل سحاب در سطح جامعه مورد تحسین و تقدیر قرار گرفت. یکی از روزنامه های آن دوران چنین نوشت(( خانه ای گرو رفت و نخستین کره جغرافیایی تهیه شد)). با گذشت زمان و توسعه فعالیتهای سحاب روز به روز تعداد سفارشهای تهیه نقشه و سایر خدمات مؤسسه سحاب از سوی داخل و خارج کشور اضافه می شد و این امر موجب توسعه هر چه بیشتر مؤسسه سحاب می گردید.
مؤسسه پس از چند بار تغییر مکان سرانجام در سال هزار و سیصد و چهل و شش در مکان فعلی مؤسسه، ساختمانی سه طبقه واقع در خیابان جابری تهران استقرار یافت. ولی حجم کار آن قدر بود که حتی فضاهای جدید هم ناکافی به نظر می رسید. سحاب حیاط خانه را سقف گذارده و فضای آن را به صورت انبار بزرگی از محصولات تولیدی خود درآورد. اما این اقدام هم فضای لازم را تامین نکرد و در نهایت مؤسسه، خانه مجاور را هم خریداری و به مرکز اولی متصل و طبقات آنها را به هم مربوط ساخت و فضای مناسبی برای ادامه کارهیا طراحی، نقشه کشی،عکاسی، لیتوگرافی و فروشگاه محصولاتش فراهم ساخت. در طبقه اول این ساختمان، مؤسسه سحاب یکی از غنی ترین کتابخانه های جغرافیایی کشور را به وجود آورده که در آن صدها اطلس کوچک و بزرگ به زبانهای مختلف و هزاران کتاب و مجله و نقشه های جغرافیایی نایاب، انباشته شده و محلی برای تحقیقات جغرافیایی برای دانش پژوهان و محققان کشور به شمار می رود. از سال هزار و سیصد و سی و هشت برای نخستین بار نقشه های مختلف ایران و جهان نما در ایران رواج یافت و در مدارس ایران متداول گردید. مؤسسه سحاب که سهم عمده ای در این امر داشت هر سال بر تعداد دقت و مرغوبیت محصولات خود افزود و به موازات تهیه و توزیع نقشه های جغرافیایی آموزشی در صدد تهیه اطلسها و دیگر تصاویر آموزشی از قبیل نقشه های گیاه شناسی و آناتومی پزشکی و امثال آن برآمد.
لازم به ذکر است که سحاب خدماتش را به جامعه علمی و فرهنگی کشور فقط به تهیه نقشه، اطلس یا تولید کره محدود نکرده است،مؤسسه در طول سالهای فعالیت به کار نشر و چاپ و توزیع کتابهای ارزشمند و همچنین ترجمه و تکثیر نسخ آثار منحصر به فردی در زمینه های ادبی و علمی نیز پرداخته است. عباس سحاب از یک امتیاز استثنایی در زندگیش برخوردار است و ان دارا بودن فرزندان برومندی است که همواره یاور او بوده اند و عاشقانه راهی را که پدر به تنهایی آغاز کرده و در طول هفتاد و پنج سال عمر پربارش پیموده است، ادامه می دهند. بخصوص دو فرزند ذکور او در بیست سال اخیر کمک فراوانی به توسعه مؤسسه سحاب کرده و اکنون که عابس سحاب مراحل کهولت و بازنشستگی را می گذارند آن دو فرزند با علاقه مندی زاید الوصفی برنامه های پدر را دنبال کرده و آن چنان با کفایت مؤسسه را اداره می کنند که روز به روز بر اهیمت و اعتبار علمی و فنی آن با استفاده از روشهای نوین تهیه و چاپ نقشه افزوده می شود. با مشارکتی که فرزندان عباس سحاب در پیشبرد علم جغرافیا دارند و با توجه به این که پدر عباس، استاد ابوالقاسم سحاب نیز به جغرافیا علاقمند بود و به ان پرداخته است، میتوان گفت که سه نسل از این خانواده عمر خود را در تولید و توزیع و اشاعه نقشه جغرافیا گذرانده و از لحاظ قدمت و اعتبار در تاریخ تحول کارتوگرافی ایران نام مؤسسه سحاب را در ردیف مؤسساتی مانند بارتولومو در انگلستان و ونسو در آلمان به ثبت رسانیده اند.
استاد نخستین نمایشگاه جغرافیایی آثار خود را در سال هزار و سیصد و سی و نه در دانشسرای تهران برپا کرد و از آن تاریخ به بعد وی نه تنها در تمام نمایشگاههای مهم کشور مشارکت جدی داشته،بلکه بارها به صورت مستقل در دانشگاهها و مراکز فرهنگی کشور در شهرهای مختلف به شناسایی علم جغرافیا پرداخته و در جذب جوانان بسیاری به این رشته موفق بوده است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
حق و عدالت در اندیشة استاد مطهری
تعریف حق حق، عبارت از سلطه و اختیاری است که فرد در برابر دیگر یا اشیا دارد. به بیان دیگر، حق، امری اعتباری است که به سبب آن، فرد شایستگی بهرهبرداری از چیزی را مییابد و دیگران به رعایت آن موظف هستند؛ مثل حق پدر و مادر در برابر فرزندان یا حق زوجین در برابر یکدیگر. استاد مطهری حق را سزاواری فرد به یک شیء میداند و آن را نیز بر دو نوع تکوینی و تشریعی تقسیم میکند: حق یعنی ثابت و سزاوار، و ما دو نوع ثبوت و سزاواری داریم: یک ثبوت و سزاواری تکوینی که عبارت است از رابطهای واقعی بین شخص و شیء، و عقل آن را در مییابد، و یک ثبوت و سزاواری تشریعی که بر وقق آن وضع و جعل میشود.2 در واقع مقصود از حق، امتیاز بالقوهای است که برای فرد در نظر گرفته میشود و وی که بر اساس آن، صلاحیت استفاده از امور خاصی را مییابد. به بیان دیگر، حق نشاندهندة اولویتی است که فرد بر دیگران دارد. با این بیان، حق نوعی نصیب و امتیاز برای صاحب حق است که به سبب آن، یک سلسله بهرهمندیها را مییابد یا برخی ممنوعیتها از او برداشته میشود. در بحث از مسألة حق، استاد مطهری این پرسش را مطرح میکند که «آیا حق و مالکیت از عوارض انسان به ماهو انسان است یا از عوارض انسان به ماهو مدنی». به بیان دیگر، آیا این مفاهیم از اعتباریات بعد از اجتماع است یا قبل از اجتماع؛ یعنی حق پس از تشکیل جامعه و برقراری روابط اجتماعی تحقق یابد یا قبل از آن. استاد معتقد است که حق در مرتبة پیش از اجتماع است؛ از همین جا است که او گاه آزادی را حق نمیداند؛ چرا که آزادی در مرتبة پیش از اجتماع تحقق مییابد. وی آزادی را فوق حق میداند و اگر هم گاه از حق آزادی سخن به میان آید، مقصود آن است که دیگران نباید آزادی فرد را سلب کنند. به گمان استاد، این که در فقه اسلامی به حق آزادی اشاره نشده، به این جهت بوده که فوق حق دانسته شده است. علت اینکه در فقه اسلام در میان حقوق، نامی از حق آزادی نیست، این نیست که در اسلام به حق آزادی معتقد نیستند؛ بلکه آزادی را فوق حق میدانند؛ پس اعتراض نشود که چرا آزادی جزء حقوق اولیة طبیعی در اسلام نام برده نشد.3 حق، هم به اموری که خارج از وجود انسان است تعلق میگیرد، و هم هر چیزی که برای امر دیگری پدید آمده، منشأ حق است؛ برای مثال موجودات طبیعی که برای انسان آفریده شدهاند یا مغز که برای فکر کردن یا زبان که برای بیان آفریده شدهاند، همه منشأ حق هستند. هم حق و هم مالکیت از اموری است که به اشیأ خارج از وجود انسان تعلق میگیرد. همانطور که نمیشود انسان مالک نفس خود باشد نمیتواند بر نفس خود حق باشد؛ بنابراین انواع آزادیها هیچ کدام حقی و بهرهای نیست که آدمی بخواهد از چیزی بردارد؛ بلکه بهرهای است که از خودش میبرد. معنای حق آزادی یعنی کسی حق ندارد که آزادی مرا از من سلب کند ...؛ ولی در مورد حق میتوان گفت: لزومی ندارد که بر چیزی یا بر کسی باشد. هر چیزی که برای چیزی به وجود آمده باشد منشأ حق است ...؛ پس در مورد حق، شرط نیست که به خارج از وجود انسان تعلق داشته باشد. بلی، همانطوری که در متن آمده، حق بر نفس معنا ندارد؛ ولی حق بر انجام یک عمل خاص میتواند باشد.4 رابطة حق و تکلیف در مقابل حق، تکلیف قرار دارد که آن نیز مانند حق، مبنای خارجی و واقعی دارد و این مبنا را مصلحت مینامند. تکلیف از لحاظ ماهیت مغایر است با مصلحت واقعی؛ ولی حق مجعول از لحاظ ماهیت، متحد است با مصلحت واقعی؛ یعنی چون در طبیعت این، حق موجود است، در تشریع نیز موجود است.5 حق و تکلیف ملازم یکدیگرند. هر جا حقی باشد، تکلیفی همراه آن است؛ برای مثال، اگر زن حقی بر گردن شوهر خود دارد، شوهر نیز مکلف است تا آن حق را ادا کند. یا اگر شخص «الف» از شخص «ب» مقداری پول طلب دارد یعنی شخص «الف» محق است، شخص «ب» به پرداخت بدهی خود تکلیف دارد. استاد مطهری هم با توجه به سخنان امام علی7 حق و تکلیف را دو روی یک سکه میداند: فَالحَقُّ أَوسَعُ الأَشیَأِ فِیالتَّوَاصُفِ وَ أَضیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ لاَ یَجرِی لِأَحَدٍ اًِلاَّ جَرَی عَلَیهِ وَ لاَ یَجرِی عَلَیهِ اًِلاَّ جَرَی لَهُ.6 از نظر استاد، حق، محدود است. اینکه انسان دارای حقوق است، به معنای نامحدود بودن آن نیست: در حقیقت باید گفت انسان حقی دارد و حق حدی دارد.7 اینکه انسان، حق سخن گفتن دارد، بدین معنا نیست که بهدیگران دشنام دهد یا غیبت کند یا تهمت بزند یا سخن لغو بگوید. انسان حق فکر کردن دارد؛ اما این حق محدود است؛ یعنی نباید در اندیشة نابودی دیگران باشد. استاد مطهری حق را بر سه قسم میداند: 1. حقوق انسان بر طبیعت و ثروتهای آن (حقوق اقتصادی)؛ 2. حقوقی که در مورد اختلافات وحی محکمات دارد. (حقوق قضایی)؛ 3. حقوقی که از نظر حکومت و سیاست دارد (حقوق سیاسی).8 طبق این بیان، حق، طرفینی است. هیچ کس بر دیگری حق ندارد، مگر آنکه دیگری هم بر او حقی دارد. ذی حق بودن، دو طرفی است. همان گونه که پدر و مادر بر فرزند حق دارند، فرزند هم بر پدر و مادر حق دارد. در واقع حق و تکلیف دو روی یک سکهاند. هیچگاه نمیشود فردی بر دیگری حقی داشته باشد؛ اما آن دیگری بر او حقی نداشته باشد. هر یک از آنها، هم حق دارند و هم تکلیف: وَ لَو کَانَ لِأَحَدٍ أَن یَجرِیَ لَهُ وَ لاَ یَجرِیَ عَلَیهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبحَانَهُ. اگر در عالم هستی کسی پیدا شود که بر دیگری حق داشته، اما دیگری بر او حقی نداشته باشد، آن موجود فقط خداوند است. جهت این امر هم آن است که مبنای حق دربارة خداوند با دیگران فرق دارد. حق افراد به معنای انتفاع بردن است؛ اما حق خداوند معنایش این است که دیگران در مقابل خداوند تکلیف دارند. هیچکس در جهان از خداوندطلبی ندارد که خداوند موظف بر ادای آن باشد؛ ولی افراد میتوانند از یکدیگر طلبکار باشند.9 برخی از فیلسوفان حقوق معتقدند که همواره میان حق و تکلیف ملازمه نیست؛ یعنی اینگونه نیست که در همة موارد که حقی هست، تکلیفی هم باشد. آستین(Austin) از تکالیفی نام میبرد که حقی در برابر آنها وجود ندارد و آنها را تکلیف مطلق مینامد. مانند تکلیف انسان در برابر خدا، تکلیف به پرهیز از خودکشی و آزار حیوانات. نمیتوان گفت که حیوان حق دارد مورد آزار قرار نگیرد.10 کُلن هم به تکالیفی اشاره دارد که در برابر آنها یا حقی نیست یا صاحبان حق او مشخص نیستند؛ برای مثال، صاحبان مطبوعات و ناشران به رعایت عفت قلم و خودداری از انتشار آثار مستهحین مکلف هستند. در اینجا این تکلیف، حقی را برای شخص دیگر ایجاد نمیکند. برخی گفتهاند که صاحب حق در اینجا دولت است؛ یعنی دولت در نتیجه عمل کسی که نشر خلاف عفت میپردازد حقی مییابد. کُلن این ایراد را نپذیرفته و گفته که فقط دولت در اینجا مکلف است که با قانون جلو این کارها را بگیرد. در اینجا میتوان بر مبنای حق اجتماع، پاسخ کُلن را داد. برخی از محققان فلسفة حقوق11 برای اینکه حقهایی را نشان میدهند که تکلیفی در مقابل آنها