لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
أَلا تَطغَوْا فى الْمِیزَانِ(8)وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسطِ وَ لا تخْسِرُوا الْمِیزَانَ(9)وَ الاَرْض وَضعَهَا لِلاَنَامِ(10)فِیهَا فَکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذَات الاَکْمَامِ(11)وَ الحَْب ذُو الْعَصفِ وَ الرَّیحَانُ(12)فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(13)
ترجمه :
7 - و آسمان را برافراشت و میزان و قانون (در آن ) گذاشت .8 - تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت منحرف نشوید).9 - وزن را بر اساس عدل برپا دارید و در میزان کم نگذارید.10 - و زمین را براى خلایق آفرید.11 - که در آن میوه ها و نخلهاى پرشکوفه است .12 - و دانه هائى که همراه با ساقه و برگى است که به صورت کاه درمى آید، و گیاهان خوشبو.13 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید شما اى گروه انس و جن ؟
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 106
تفسیر:
آسمان را برافراشت و براى هر چیز میزانى قرار داداین آیات همچنین ادامه بیان نعمتهائى است که در آیات پیشین آمده بود، و چنانکه گفتیم در آن آیات به پنج نعمت بزرگ که از مهمترین مواهب الهى است اشاره شده ، بنابراین در نخستین آیه مورد بحث به ششمین نعمت که نعمت آفرینش آسمان است اشاره کرده ، مى فرماید: خداوند آسمان را برافراشت (و السماء رفعها).((آسمان )) در این آیه خواه به معنى ((جهت بالا)) باشد یا ((کواکب آسمانى )) و یا ((جو زمین )) (یعنى قشر عظیم هوائى که گرداگرد این کره را فراگرفته و همچون سپرى از زمین در مقابل اشعه زیانبار کیهانى و سنگهاى آسمانى حفظ مى کند، و نیز گرماى آفتاب و رطوبت برخاسته از دریا را براى تشکیل ابرها و نزول باران در خود نگاه مى دارد) هر کدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظیر، چرا که بدون آن زندگى کردن براى انسان محال است و یا ناقص .آرى نور و روشنائى که مایه گرما و هدایت و حیات و حرکت است از سوى آسمان مى آید، باران از طریق آسمان مى بارد، و نزول وحى نیز از آسمان است .(در این صورت آسمان مفهوم اعم از مادى و معنوى دارد).از همه اینها گذشته این آسمان برافراشته با تمام مفاهیمش آیت عظیمى از آیات خدا است ، و در طریق معرفتش به انسانها بهترین کمک را مى کند، و هنگامى که ((اولوالالباب )) در آن مى اندیشند بى اختیار مى گویند ربنا ما خلقت هذا باطلا: پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده اى (آل عمران - 191).سپس به سراغ نعمت هفتم مى رود، و مى فرماید: خداوند میزان را قرار
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 107
داد (و وضع المیزان ).((میزان )) به معنى هر گونه وسیله سنجش است ، سنجش حق از باطل ، سنجش عدالت از ظلم و ستم ، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسیرهاى مختلف اجتماعى .((میزان )) هر قانون تکوینى و دستور تشریعى را شامل مى شود، چرا که همه وسیله سنجشند.درست است که ((میزان )) در لغت به معنى ترازو و وسیله وزن کردن سنگینى اجسام است ، اما مسلما میزانى که در این آیه ، بعد از ذکر آفرینش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده اى دارد که هر وسیله سنجش و همه قوانین تکوین و تشریع را فرامى گیرد، نه فقط وسیله سنجش وزن اجناس .اصولا برافراشته بودن آسمان و نظم دقیقى که بر ملیونها کره آسمانى حاکم است بدون میزان و قوانین حساب شده اى امکانپذیر نیست .و اینکه مى بینیم در بعضى از عبارات ((میزان )) به معنى ((قرآن )) یا به معنى ((عدل )) یا به معنى ((شریعت )) یا ((ترازو)) تفسیر شده است در حقیقت هر کدام اشاره به مصداقى از این مفهوم کل و گسترده است .در آیه بعد نتیجه گیرى جالبى از این موضوع کرده مى افزاید: ((هدف از قرار دادن میزان در عالم هستى این است که شما هم میزان را رعایت کنید و در آن طغیان ننمائید)) (الا تطغوا فى المیزان ).شما نیز بخشى از این عالم عظیم هستید و هرگز نمى توانید به صورت یک وصله ناهمرنگ در این جهان بزرگ زندگى کنید، عالم نظام و میزانى دارد، شما هم باید نظام و میزان داشته باشید.اگر میزان و قانون از عالم بزرگ برچیده شود راه فنا و نابودى پیش
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 108
مى گیرد، و اگر زندگى شما هم فاقد نظم و میزان باشد رو به فنا خواهید رفت .چه تعبیر جالبى که از کل عالم هستى به انسان منتقل مى شود، و قوانین حاکم بر آن عالم کبیر را با قوانین حاکم بر زندگى انسان عالم صغیر هماهنگ مى شمرد، و این است حقیقت توحید که اصول حاکم همه جا یکى است .بار دیگر روى مساءله عدالت و وزن تکیه کرده مى گوید: ((شما وزن را بر اساس عدالت برپا دارید و در میزان کم و کسر نگذارید)) (و اقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان ).قابل توجه اینکه در این آیات سه بار ((میزان )) ذکر شده است ، با اینکه ممکن بود در مرحله دوم و سوم از ضمیر استفاده شود، این نشان مى دهد که ((میزان )) در این سه آیه به سه معنى متفاوت است که استفاده از ضمیر جوابگوى آن نیست ، و تناسب آیات نیز چنین ایجاب مى کنند چرا که در مرحله اول سخن از میزان و معیار و قوانینى است که خداوند در سراسر عالم هستى قرار داده است .و در مرحله دوم سخن از عدم طغیان انسانها در تمام موازین زندگى فردى و اجتماعى است که طبعا دایره محدودترى دارد.و در مرحله سوم روى مساءله وزن به معنى خاص آن تکیه کرده ، و دستور مى دهد که در سنجش و وزن اشیاء به هنگام معامله چیزى کم و کسر نگذارند، و این مرحله محدودتر است .به این ترتیب انسجام جالبى در آیات به صورت سلسله مراتب در مساءله میزان و سنجش به کار رفته است ، که از دایره هاى بزرگ به دوائر کوچکتر
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 109
منتقل مى شود.اهمیت میزان به هر معنى در زندگى و حیات انسان چنان است که هرگاه همین مصداق محدود و کوچکش یعنى ((ترازو)) را یکروز از زندگى حذف کنیم براى مبادله اشیاء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرجها دعوا و نزاعها خواهیم شد.به همین نسبت هرگاه مفاهیم گسترده تر آن حذف شود نابسامانى افزونتر و بى حساب است .از آنچه گفتیم روشن مى شود اینکه در بعضى از روایات ((میزان )) به وجود ((امام )) (علیه السلام ) تفسیر شده به خاطر آن است که وجود مبارک امام معصوم وسیله اى است براى سنجش حق از باطل و معیارى است براى تشخیص حقایق ، و عامل مؤ ثرى است براى هدایت همچنین تفسیر میزان به ((قرآن مجید)) نیز ناظر به همین معنى است .و به هر حال با توجه به اینکه همه این آیات در مقام ذکر نعمتهاى الهى است روشن مى شود که وجود ((میزان )) چه در کل جهان هستى و چه در جامعه انسانیت و روابط اجتماعى ، و چه در کار و کسب و تجارت همه از نعمتهاى گرانبهاى خداوند است .
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 110
سپس از آسمان به زمین مى آید و مى فرماید: ((خداوند زمین را براى زندگى انسانها آفرید)) (و الارض وضعها للانام ).((اءنام )) را بعضى به معنى ((انسانها)) و بعضى به معنى ((انس و جن )) و گاه آنرا به معنى ((هر موجود ذى روح )) تفسیر کرده اند.البته جمعى از ارباب لغت و مفسران آنرا به مطلق ((خلق )) نیز تفسیر کرده اند ولى قرائن موجود و خطابهاى سوره که متوجه انس و جن است نشان مى دهد که منظور از آن در اینجا همان انس و جن است .آرى این کره خاکى که در اینجا به عنوان یک موهبت مهم الهى ذکر شده و در آیات دیگر از آن به عنوان ((مهاد)) (گهواره ) یاد کرده ، قرارگاه مطمئن و آرام و آمادهاى است که براى غالب ما اهمیتش در حالت عادى درک نمى شود، اما هنگامى که یک زمین لرزه کوچک همه چیز را به هم مى ریزد، و یا یک آتشفشان ، شهرى را زیر مواد مذاب و دود آتش دفن مى کند، به این حقیقت پى میبریم که این زمین آرام چه نعمت و برکتى است ، مخصوصا اگر به آنچه دانشمندان درباره سرعت حرکت زمین به دور خود، و به دور آفتاب ، گفته اند بیندیشیم اهمیت این آرامش در عین حرکت سریع و سرسام آورش ، نه یک حرکت بلکه انواع مختلف حرکت ، روشنتر مى شود.تعبیر به ((وضع )) در مورد زمین در برابر ((رفع )) در مورد ((آسمان )) علاوه بر لطف خاصى که در این مقابله است اشاره پرمعنائى به تسلیم بودن زمین و منابع آن در مقابل انسان است ، همانگونه که در آیه 15 سوره ملک مى خوانیم : هو الذى جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من
تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 111
رزقه : ((او کسى است که زمین را رام و مسخر شما قرار دارد، در جاده ها و طرق مختلف آن حرکت کنید، و از رزق الهى که در آن آفریده شده است استفاده کنید)).و به این ترتیب هشتمین نعمت بزرگ را در این سلسله مشخص مى سازد.در آیه بعد به سراغ نهمین و دهمین نعمت که بخشى از مواد غذائى انسان را تشکیل مى دهد رفته ، مى گوید: ((در زمین میوه ها و نخلهاى پرشکوفه است )) (فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام ).((فاکهة )) به معنى هر گونه میوه است (چنانکه راغب در مفردات گفته ) و اینکه بعضى آنرا به معنى همه میوه ها به استثناى خرما و رطب تفسیر کرده اند دلیلى ندارد جز اینکه ((نخل )) به صورت جداگانه در آیه ذکر شده است ، در حالى که ممکن است این تکرار به خاطر اهمیتى باشد که در نخل و خرما است ، در ذیل آیه 11 سوره نحل و آیه 25 سوره مریم بحث مشروحى درباره فوائد خرما از نظر غذائى و مواد مختلف حیاتبخش آن داشته ایم ).((اکمام )) جمع ((کم )) (بر وزن جن ) به غلافى مى گویند که میوه را مى پوشاند و کم (بر وزن قم ) به معنى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
بسم الله الرحمن الرحیم
ادبیات نمایشی
تهیه کنندگان:
میلاد عمارلو
محمد جنتی سنگ نقره
دبیر راهنما:
جناب آقای دانش پژوه
فیلمنامه
فیلمنامه داستانی است که همراه با توضیح صحنه ها برای ساخت فیلم نوشته می شود. عناصر فیلمنامه از این قبیل هستند: داستان و شخصیت ها ، صحنه ها ، سکانس ها ، پرده ها ، موسیقی ، مکان ها و ...
انواع فیلمنامه
فیلمنامه کوتاه
در خصوص فیلمنامه کوتاه تعاریف گوناگونی وجود دارد. برخی از نظریه پردازان هر فیلمنامهای را که کمتر از هفتاد دقیقه باشد فیلمنامه کوتاه میدانند. برخی دیگر فیلمنامه کمتر از هفتاد دقیقه را نیز به دو بخش کوتاه، و نیمه بلند تقسیم میکنند. این در حالی است که وقتی نام فیلمنامه کوتاه به زبان میآید آنچه بیشتر در ذهن شنونده شکل میگیرد، فیلمنامهای است که حداکثر حدود سی دقیقه باشد. این فکر بیشتر از آنجا ناشی میشود که اغلب افراد فیلمنامه کوتاه را فیلمنامهای غیرحرفهای میدانند که نقطه شروع فیلمسازی حرفهای است. به همین علت این افراد معتقدند که فیلمنامه کوتاه تا آنجا که ممکن است باید موجز و فشرده، و کم خرج (از نظر تولید) باشد معمولاً این افراد آنقدر در این اندیشه غرق میشوند که به کلی عناصری نظیر قصه، مخاطب گسترده و انبوه، و موقعیت اجتماعی فیلمساز را از یاد میبرند. در حالی که فیلمنامه کوتاه میتواند شخصیت مستقلی برای خود داشته باشد. می تواند مخاطب خود را داشته باشد. همانطور که داستان کوتاه چنین است. بسیاری از افراد بودهاند که در قالب کار کوتاه موفقیت بیشتری کسب کردهاند. در حالی که در قالب یک کار بلند سردرگم و ناتوان نشان دادهاندو همانطور که دیده میشود برخی از فیلمسازان در سریالسازی بسیار موفقتر از کار سینمایی بوده و هستند. ایجاز، وجود شخصیتهای کم، نگاه نو و بکر، کم هزینه بودن (از نظر تولیدی)، و ارائه فکر و دیدگاه، و نکاتی از این دست میتواند از امتیازات یک فیلمنامه کوتاه خوب باشد حتی بعضی از این عوامل میتواند شانس تولید یک فیلمنامه را به مراتب بیشتر کرده، آن را به اجرا نزدیک سازد اما نمیتوان گفت یک فیلمنامه کوتاه حتماً باید همه عوامل
را با هم داشته باشد. مثلاً ممکن است فیلمنامهای کوتاه از چندین شخصیت برخوردار باشد. یا از نظر تولیدی نسبتاً پر هزینه باشد. اما در قالب کار کوتاه قرار بگیرد. در ساختار حرفهای فیلمسازی ممکن است کارگردانی که سابقه تولید چندین فیلم سینمایی در پرونده خویش دارد زمانی تصمیم بگیرد فیلمی کوتاه بسازد. در این ساختار ممکن است امکان کار در قالب سینمایی یا سریال برای
فیلمسازان کوتاه میسر باشد، اما آنها همچنان مایل باشند حرفها و دیدگاه، و یا حتی قصه خود را در قالب فیلم کوتاه بیان کنند. طبیعی است که در این جامعه سینمایی هر یک از عناصر انسانی صنعت فیلمسازی جایگاه حرفهای خود را خواهند داشت، و هیچیک دیگری را نفی نمیکند. در نهایت میتوان فیلمنامه کوتاه را اینچنین تعریف کرد: روایتی کوتاه از یک موضوع یا برشی از یک زندگی. در این روایت ممکن است تنها از تصویر استفاده شود، یا تصویر همراه با اصوات، و گفتگو باشد. فیلمنامه کوتاه معمولاً یک موضوع را دنبال میکند و فاقد قصه یا موضوع فرعی است.
فیلمنامه بلند
فیلمنامه بلند یا همان فیلمنامه سینمایی متنی است که شروع، میان و پایان مشخصی دارد. این متن معمولاً چیزی حدود دو ساعت فیلم را شامل میشود. ”سید فیلد“ مدرس مشهور فیلمنامهنویسی معتقد است فیلمنامه سینمایی باید صد و بیست صفحه باشد؛ و بر همین اساس فرمولی را برای ساختار این نوع از فیلمنامه ارائه داده است که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. اما همه میدانیم کم نیستند فیلمهایی که زمانی حدود نود دقیقه (معادل نود صفحه) دارند. یا فیلمهایی سینمایی با زمانی بیشتر، مثلاً دویست و ده دقیقه. اما به هر حال فیلمنامه سینمایی از نظر زمانی بیشتر از هفتاد دقیقه است. در حالی که از لحاظ ساختاری نیز بر خلاف فیلمنامه کوتاه از موضوعی فرعی که رابطهای تنگاتنگ با موضوع اصلی دارد، بهره میجوید. این موضوع یا داستان فرعی کمک میکند که موضوع اصلی بهتر معنا یابد و گیراتر و پررنگتر جلوه نماید. فیلمنامه بلند نیز میتواند گفتگو (دیالوگ) داشته باشد. یا فاقد آن باشد.
فیلمنامه بلند یا همان فیلمنامه سینمایی متنی است که شروع، میان و پایان مشخصی دارد. این متن معمولاً چیزی حدود دو ساعت فیلم را شامل میشود. ”سید فیلد“ مدرس مشهور فیلمنامهنویسی معتقد است فیلمنامه سینمایی باید صد و بیست صفحه باشد؛ و بر همین اساس فرمولی را برای ساختار این نوع از فیلمنامه ارائه داده است که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. اما همه میدانیم کم نیستند فیلمهایی که زمانی حدود نود دقیقه (معادل نود صفحه) دارند. یا فیلمهایی سینمایی با زمانی بیشتر، مثلاً دویست و ده دقیقه. اما به هر حال فیلمنامه سینمایی از نظر زمانی بیشتر از هفتاد دقیقه است. در حالی که از لحاظ ساختاری نیز بر خلاف فیلمنامه کوتاه از موضوعی فرعی که رابطهای تنگاتنگ با موضوع اصلی دارد، بهره میجوید. این موضوع یا داستان فرعی کمک میکند که موضوع اصلی بهتر معنا یابد و گیراتر و پررنگتر جلوه نماید. فیلمنامه بلند نیز میتواند گفتگو (دیالوگ) داشته باشد. یا فاقد آن باشد.
فیلمنامه سریالی
فیلمنامه سریالی تقریباً همه عناصر فیلمنامه بلند را درون خود دارد. اما با اندکی تفاوت. این نوع از فیلمنامه از نظر زمانی هیچ محدودیتی ندارد. میتواند از چند قسمت تا دویست، سیصد، یا... قسمت باشد. از لحاظ موضوع برخلاف فیلمنامه سینمایی، صرفاً یک موضوع یا قصه فرعی دارد، این فیلمنامه میتواند چندین موضوع و قصه فرعی را به صورت مستقل یا بطور موازی پی بگیرد. میتواند شخصیتهای رعی فراوانی داشته باشد. از آنجا که این فیلمنامه برای تولید کار تلویزیونی در نظر گرفته میشود، و رسانه تلویزیون خصوصیاتی متفاوت با سینما دارد. (از جمله این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل دوّم
ادبیات داستانی معاصر
تهیه کنندگان:
سید حامد حسینی فدکی
احمد خسروی
دبیر راهنما:
جناب آقای دانش پژوه
پائیز85
فهرست
ادبیات داستانی معاصر ................................................................................1
درس پنجم....................................................................................................6
محمّد علی جمالزاده.....................................................................................7
معنی کلمات................................................................................................8
خودآزمایی................................................................................................11
بیاموزیم...................................................................................................... 12
منابع و مأخذ..............................................................................................13
الف
ادبیات داستانی معاصر
آثاری که در زمینه ی بررسی تاریخی ادبیات داستانی ایران منتشر شده بسیار اندک است . اغلب این آثار
جامع نیستند . در آن ها ترتیب زمانی معینی دنبال نمی شود و داستان ها بدون در نظر گرفتن ارتباط های بینامتنی شان به یکدیگر ، و نویسندگان هم جدا از شرایط اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و روان شناسی اجتماعی زمانه
خویش مورد بررسی قرار می گیرند . از این رو نقد و تفسیر ها به نوعی تک نگاری از چند چهره ی معروف و.
تثبیت شده ، آن هم منفک از محیط رشد نویسنده ، تبدیل می شوند
اگر هم سیر تحولی مراحل ادبی در نظر گرفته شود ، دوره ای کوتاه ، بی سایه روشن های گونا گونش و بی ارتباط با دوره های قبل و بعد ، بررسی می شود . به علاوه ، فصل هایی از تاریخ ادبیات معاصر نیز اغلب
به سکوت برگزار می گردد.
درک چگونگی شکل گیری و شناخت مراحل پیشرفت ادبیات معاصر و عوامل حاکم بر این حرکت ، به پژوهش های دقیق تر و فراگیر تری نیاز دارد . پژوهش هایی که در جهت چگونگی کشف روابط درونی آثار پراکنده وهمخوانی تحول ادبی با وضع اجتماعی و فرهنگی تلاش کنند .می توان با آشکار کردن پیوند های درونی انبوهمتون ادبی و تبیین زیبایی شناختی و جامعه شناسی تاریخ ادبیات و شناخت نظریه های مطرح ادبی ، به ماهیت ادبیات معاصر پی برد و جهت و گرایش جنبش ادبی را مشخص کرد.
شناخت گذشته ادبی ، اینک بیش از هر زمان دیگر احساس می شود و آگاهی به آن می تواند راهگشای آینده برای نویسندگان و خوانندگان ادبیات باشد.
مجموعه حاضر با توجه به همین نیاز پدید آمده است . ما کوشیده ایم تا به شیوه ای منظم ادبیات معاصر را مطالعه کنیم و تا حد امکان و توان ، تصویری جامع و بیطرفانه ، از گرایش ها و دگرگونی ها ی داستان نویسی ایران درصده گذشته ترسیم کنیم.
:و آن را در پنج دوره تاریخی به شرح زیر مورد مطالعه قرار دادیم
الف) از نخستین تلاش ها (حدود 1274) تا 1320
ب) از 1320 تا 1332
پ) از 1332 تا 1340
ت) از 1340 تا 1357
ث) از 1357 تا 1370
نکته ی دیگر این که : در نقاط عطف تحولات تاریخی و فرهنگی ، مضمون های اساسی و شیوه ی ساخت و
پرداخت رمان ها و داستان ها به مرور تغییر می کند . از این رو معمولن آثار هر دوره مشخصاتی کلی دارند که
از وضع اجتماعی و فرهنگی ، باورهای مسلط روشنفکری و طرز تلقی نویسندگان از وظیفه ی ادبیات ریشه می گیرند .این مشخصات هر دوره را از دوره های دیگر متمایز می کند.
فرایند تحول ادبیات داستانی ایران هر بار به دلایل سیاسی –اجتماعی قطع شده و بار دیگر حرکتی تازه آغاز شده است . برای درک روشن تر و دقیق تر این گسست در فرایند ادبیات داستانی ، توجه به اساسی ترین حوادث اجتماعی –فرهنگی دوره های گوناگون ضروری است . اما دوره بندی ادبیات با طبقه بندی " انواع ادبی " امکان
1
پذیر می شود . زیرا دراین حالت هر اثر در جایگاه معینی قرار می گیرد و تفاوت ها و شباهت های آن با سایر آثار ،و نیز با زمینه فرهنگی دوره معین مشخص می شود . با دسته بندی آثار به انواع ( ژانرهای ) گوناگون
ساختارهای ادبی موجود در دستاورد های پراکنده ادبی ، در معرض دید قرار می گیرند.
داستان نویس خلاق چون از حد تقلید ساده ی واقعیت در می گذرد ، واقعیتی داستانی و تخیلی پدید می آورد برتر از واقعیت روزمره ، آینه ای ژرف تر در مقابل ذهن می گذارد تا بی نهایت پنهان آشکار شود.
بخش اول
از نخستین تلاش ها تا سال 1320
نخستین نویسندگانی که در قالب داستان آثاری آفریدند
ادبیات دوران مشروطه
رویارویی با اروپا اصلی ترین مساله فرهنگی در دوره مشروطه است
ادبیات این دوران که متاثر از فرهنگ غرب است ، با پرداختن به مبرم ترین مسائل اجتماعی و انتقاد از استبداد ،خرافات و موهوم پرستی ، نقشی متفاوت با نقش ادبیات اشرافی بر عهده می گیرد . ضرورت بیان وظایف تازه سبب بکارگیری شکل های جدید ادبی و ورود موضوع ها و شخصیت ها ی تازه به عرصه ادبیات می شود . جای شکل های کهنه ادبی را ، که کاربرد زیبایی شناختی خود را از دست داده اند ، شکل های تازه ادبی می گیرند
در سال 1253 میرزا جعفر قراجه داغی :( ستارگان فریب خورده ، حکایت یوسف شاه ) - نوشته ی میرزا فتحعلی آخوندزاده (1191-1257) را از زبان آذربایجانی به فارسی بر می گرداند.
آخوندزاده پیشرو فن نمایشنامه نویسی و داستان پردازی اروپایی در خطه آسیا است .
رمان ( سیاحت نامه ابراهیم بیک یا بلای تعصب او ) در سال 1274شمسی به چاپ می رسد .
.داستان دراماتیک و ساختمان هماهنگ ) ستارگان فریب خورده ) مورد استقبال چندانی قرار نمی گیرد
رمان های آغازین – سفرنامه ای ، تاریخی ، اجتماعی ، ضمن این که می خواهند از نظر شکل و محتوا سنت
شکن باشند اما سخت با شگرد های ادبی قدیم پیوند دارند.
اولین سفرنامه جدید را میرزا صالح شیرازی نوشت
میرزا علی خان امین الدوله نیز سفرنامه ای با نثری زیبا دارد
.اما اولین داستان های سفر نامه ای را مراغه ای و تالبوف نوشتند
حاج زین العابدین مراغه ای (1218-1290) تاجری مقیم استانبول – سیاحت نامه ابراهیم بیک را در سه جلد طی
سال های 1274و1285و1289 منتشر کرد.
مسالک المحسنین (1284) نوشته ی عبدالرحیم تالبوف (1213-1289 (
کتاب احمد یا سفینه طالبی – نوشته دیگرتالبوف است
2
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع تحقیق : رابطه ی انسان با سازمان
تئوری محدودیتها – زود گند یا آینده
نوشته ی رابرت ای. فرکس
TOC = یک سه حرفی دیگر که وعده می دهد برای هر شرکت یک علاج قطعی باشد. آیا این وضعیت مدیریت آینده است یا فقط یک زودگذر است؟ به طور مشهود فقط زمان می گوید، اما اجازه دهید ریسک کنم و یک پیش گویی کنم و در تفکر ورای گمانه پروازی ام با شما شریک شوم .
پذیرش در مقابل موفقیت
اغلب اوقات یک فن مدیریتی جدید به طور گسترده مورد پذیرش شرکتها قرار می گیرد. با این حال پذیرش اولیه تضمین نمی کند که این تکنیک دوام زیادی داشته باشد، و یقینٲ ضمانت نمی کند که موفقیت آمیز باشد. چندین سال قبل، پوشش هفته ی کاری یک خط زمانی در بر دارد که چند دهه ی قبل را پوشش می دهد. پراکندگی در خط زمان به طور تحت اللفظی چندین تکنیک مدیریتی است که از مُد زودگذر به حافظه ی دور دست رفته است.
حتی تکنیکها که پذیرفته شده اند و یک وضعیت معتبر اجرایی در شرکتها دارند، اغلب نمی توانند سودهای امیدوار کننده ای به همراه بیاورند – در واقع اغلب به طور تأسف انگیزی در برآورده کردن انتظارات اُفت دارند، بیایید فقط چند نمونه ی آشنا را بررسی کنیم :
کامپیوتر ها – من خواندن یک تحقیق را در اوایل دهه ی 70 به یاد می آورم که توسط شرکت مشاوره ی نامورمک کینزی و شرکت انجام شد. آنها سود مالی شرکت هایی که از سرمایه گذاری در کامپیوتر کسب کرده بودند را آنالیز کردند و به این نتیجه رسیدند که خیلی اندک(کمتر از 10 درصد) سود قابل پذیرش به دست آورده، و اکثریت آنها سود منفی داشته اند.
برنامه ریزی ملزومات مادی(MRP) – این تکنیک کامپیوتری در اوایل دهه ی هفتاد با عنایت رو به رو شد، و هم اکنون در بسیاری از شرکت های تولیدی بزرگ در این کشور کاربرد فراوانی دارد. هدف ادعا شده اش کاهش صورت برداری دارایی، بهبود عملکرد توزیع، و کاهش هزینه هاست. چندین سال قبل تعدادی از کارشناسان محترم به جنبش MRP به عنوان یک خطای 10 میلیارد دلاری اشاره کردند،و تذکر دادند که ژاپنی ها با استفاده از سیستم های عمدتأ دستی به نام"kanban" موفقیت بسیار بیشتر و سرمایه گذاری خیلی کمتری داشته اند.
کامپیوترهای شخصی - اخیرأ، لستر ترو،رئیس کلMIT و یک اقتصاد دان برجسته، یک مطالعه ی انجام شده برای اندازه گیری موفقیت های خلاقانه و تولیدی با استفاده از کامپیوترهای شخصی در صنعت را گزارش می دهد. وی ضرورتأ می گوید که این هم خیلی آشفته کننده و هم معماساز است، اما علی رغم سرمایه گذاری های عظیم،نتوانستند هیچ اصلاح واقعی در بهره وری و میزان تولید اداری را ردیابی و کشف کنند.
مدیریت کیفیت کل(TQM) – چند تکنیک بیشتر از جنبش کیفیت در ملأعام رواج فوری تر بدست آورده اند. به محض پخش تلویزیونی "چرا ژاپن کار می کند" در ساعات پربیننده ی یک شنبه غروب، مثل این به نظر رسید که کل کشور بلافاصله دانستند که کیفیت رمز موفقیت ژاپن است و اینکه دکتر دبلیو.ای.دمینگ مردی است که آنها را شروع کرده است. علی رغم انتخاب فراوان و سریع TQM توسط صنایع ایالات متحده یکی از شش شرکت مشاوره ای بزرگ اخیرأ اعلام کرده اند که فقط حدود 5 درصد از شرکت هایی که برای انتخاب TQM تلاش کرده اند از نتایج بدست آمده راضی هستند.
من آخرین فردی هستم که می گویم کامپیوترها،MRP،PC ها و TQM ابزارهای مهم یا ارزشمندی نیستند، اما بر مبنای آنالیز چند سازمان و افراد بسیار محترم، به طور واضح چیزی غلط و نابجاست.
شاید مشکل کم درکی، حمایت و اصرار ناکافی مدیریت عالی رتبه باشد، یک دلیل متداول که وقتی ارئه می شود که چنین برنامه هایی نتوانند نتایج مطلوبی فراهم کنند. هضم این برای من بسیار دشوار است. مدیریت ارشد به طور واضح در این تکنیک ها به اندازه ی کافی باور شده اند تا برای اجرای شان پول لازم سرمایه گذاری شود. همچنین پذیرش این موضوع که مدیریت در کسب سود قابل توجه در سرمایه گذاری های شان و بهبود سودآوری شرکت های شان علاقه ای ندارند، برای من دشوار است.
شاید لازم است شرکت ها چنین تکنیک هایی را اتخاذ کنند فقط برای اینکه از رقابت جلوگیری کنند. شاید پاسخ این باشد که آن ها در صورت عدم اجرای این راهکارها در وضعیت بدتری خواهند بود.
شاید مشکل این باشد که برای سرمایه گذاری ها در تسویه حساب زمان بیشتری از آنچه انتظار داریم می گیرد، که احتمالأ یک پاسخ احتمالی است. در کل، هر یک از آن ها برای سازماندهی یک تغییر فرهنگی واقعی در بر دارند،و تغییرات فرهنگی یک شبه رخ نمی دهد.
بخش دیگر این تنگنا در چیزی قرار دارد که از موفقیت منظور داریم. تمام سازمان ها و افرادی که در مورد تأثیر تکنیک های فوقافسرده و دلگیر هستند به یک نحو بدان نظر می کنند. آیا سرمایه گذاری شرکت در این تکنیکها باعث افزایش واقعی در سود می شود، و آیا این سودهای افزایش یافته در سرمایه گذاری پولی سود رضایت بخش تری فراهم می کند؟
اگر بعضی از این توضیحات را بپذیریم، آن گاه باید قبول کنیم که امکان ندارد استفاده از چنین تکنیکهایی خیلی سریع و به طرز بسیار شگرفی سودآوری شرکتها را افزایش دهد. بهترین چیزی که می توانیم آرزو کنیم نگهداری سطوح کنونی سودها و آرزوی سودهای بلندمدت است. یقینٲ یک مکتب فکری است.
تاریخچه ی مختصری از تئوری محدودیت ها (TOC)
ریشه های تئوری محدودیت ها و الزام ها به برنامه زمان بندی شده ی محدودی بر می گردد که بر الگوریتم مالکیت به نام OPT استوار است، که در اصل نشانه ی جدول زمان بندی بهینه سازی تولید است و بعد به تکنولوژی بهینه سازی تولید تغییر پیدا کرد. دکتر اِلی – گلدرات و سه شریک اسرائیلی آن را بسط دادند کسانی که در اواخر 1979 آن را به ایالات متحده آوردند و یک شرکت به نام خروجی خلاق"Creative Output" با مسئولیت محدود، تشکیل دادند. طی هفت سال بعد در حالی که سیستم فرم افزاری تکامل می یافت، جنبه ی دیگری از OPT بسط و توسعه پیدا کرد – مقررات و فلسفه ی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
سالروز ولادت حضرت ابوالفضل(علیه السلام)
حضرت ابوالفضل العباس نخستین فرزند از ازدواج حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) و ام البنین بود ایشان در روز چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه چشم به جهان گشودند.
ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین
قضیه ازدوادج مادر مکرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود که پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل که در علم نسب شناسى آگاهى کامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست که براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا کند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى کلاب را به حضرت معرفى کرد که داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلکه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.
تولد حضرت عباس
حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.
با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.
در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.
حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.
شجاعت و شهامت عباس
دلاورى هاى این نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفین نمودار بود که برخى جلوه هایى از شجاعت این نوجوان را در جنگ صفین در تاریخ ثبت کرده اند. گویند: در یکى از روزهاى نبرد صفین نوجوانى از سپاه على(علیه السلام) بیرون امد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه هاى شجاعت، هیبت و قدرت هویدا بود از سپاه شام کسى جرأت نکرد به میدان بیاید معاویه یکى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء که دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ این جوان برو وى گفت اى امیر شأن بالاتر از آن است که جنگ وى بروم بلکه من هفت پسر دارم و یکى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى یکى از پسرانش را فرستاد که از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد که او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا این که هر هفت پسر در نبرد با او کشته شدند و در این هنگام پدر خود به میدان کارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نیز بمانند فرزندانش به هلاکت رسید که این موجب تعجب حاضران شد حضرت على(علیه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پیشانى اش را بوسید و در این هنگام همگان دیدند که این نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.
و همچنین نقل کرده اند در جنگ صفین هنگامى که سپاه معاویه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در رکاب امام حسین(علیه السلام) فرستاد که شریعه فرات را از سپاه دشمن پس بگیرند که در این جمع که موفق به باز کردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نیز حضور داشت.
پس از مرگ معاویه که حاکم مدینه مى خواست از امام حسین(علیه السلام) براى خلافت یزید بیعت بگیرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشیرهاى برهنه بیرون خانه و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اینان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.
فضائل عباس
حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکارى کرد و از جان خود گذشت چنان فداکارى کرد که دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى کند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد که همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.
چنانچه شاعر نیز در این باب مى گوید:
چون اقتدا به جعفر طیار کرده ایم برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست
در پیروى زخط علمدار کربلاست دوستى که داده ایم به راه رضاى درست
امام صادق نیز در ستایش از حضرت عباس مى فرماید:
عموى ما عباس داراى بصیرة نافذ و ایمانى استوار بود همراه امام حسین جهاد کرد و آزمایش خوبى داد و به شهادت رسید.
علم عباس
وى تنها به عنوان یک قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلکه فضائل علمى، تقوایى او و دانش رفیع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روایات اشاره به این نکته دارند که وى از زمان کودکى شروع به تغذیه علمى نموده است.
مقام فقهى او بسیار بالا بوده است و در نزد راویان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسایى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجالیون درباره ایشان گفته اند: عباس از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود و دیگران نیز وى را این گونه تعریف نموده اند که عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بیت بود بلکه وى عالم استاد ندیده بود.
حضرت عباس و امام حسین(علیهم السلام)
حضرت عباس همان جایگاه را نسبت به امام حسین(علیه السلام) داشت که حضرت على نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داشت ایشان پشتوانه و تکیه گاهى براى امام حسین بودند چنانچه امیر المؤمنین چنین جایگاهى را نسبت به پیامبر داشت.
عباس همان طور که على(علیه السلام) همیان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نیز به اتفاق برادرش حسین(علیه السلام) بسیارى از گرسنگان مدینه را سیر مى کرد عباس همچنانکه على که باب حوائج دربار پیامبر بود و هر کس رو به ساحت ایشان مى کرد اول على(علیه السلام) را مى خواند وى نیز باب حوائج آستان امام حسین بود و هر کس براى رفع حوائج به دربار حسین مى شتافت عباس را مى خواند.
عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکارى کرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداکارى کرد.
القاب حضرت عباس
براى ایشان 16 لقب شمرده اند که هر کدام جلوه اى از فضائل، کرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمریم.
1 ـ عباس: چون مثل شیر حمله مى کرد دلیر بود ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حریفان مى افکند.
2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم این که وى پدر فضیلت و خوبى ها بود و فضل و نیکى زاده او و مولود سرشت پاکش بود.
3 ـ ابوالقربه: (پدر مشک) به خاطر مشک آبى که بر دوش مى گرفت و از کودکى میان بنى هاشم سقایى مى کرد.
4 ـ سقا: به خاطر این که آب آور تشنگان بخصوص در سفر کربلا بود.
5 ـ قمر بنى هاشم: وى در میان بنى هاشم زیباترین و جذاب ترین چهره را داشت و چنین ماه درخشان در شب تار مى درخشید.
6 ـ باب الحوائج: آستان رفیعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نیاز دردمندان است