لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
آیت الله طالقانی
شرح زندگی
سید محمود طالقانی به سال1289 ه. ش. در روستای گلگرد طالقان از توابع استان تهران، دیده به جهان گشود و نزد پدری همچون آیتالله سید ابوالحسن طالقانی که از علمای برجسته تهران به شمار میرفت ، پرورش یافت. پدری که حضرت امام خمینی در باره مقام و منزلت او چنین میگوید:
«رحمتخداوند بر پدر بزرگوار او که در راس پرهیزکاران بود.»
در باره زهد و پرهیزکاری آسید ابوالحسن طالقانی، آیتالله سیدحسین بدلا که با وی حشر و نشر داشته چنین میگوید:
«علیرغم این که محل رجوع عام و خاص مردم بود ولی به هیچ وجه من الوجوه از وجوهات شرعیه و سهم مبارک امام علیه السلام استفاده نمیکرد و زندگی روزمره خویش را به وسیله تعمیر ساعت تامین میکرد».
سید محمود طالقانی در 10 سالگی به مکتب خانه روستای گلگرد میرود و پس از طی این دوره روانه مدرسه ملارضا در میدان امین السلطان تهران میشود و شروع به تعلم دروس حوزوی مینماید. پس از اندکی وارد مدرسه رضویه قم میشود و در نهایت در مدرسه فیضیه سکنی میگزیند. دروس سطح حوزه علمیه را نزد آیاتی چون نجفی مرعشی، ادیب تهرانی و حجتبه پایان میبرد. بنا به گفته سیدتقی طالقانی، سید محمود دارای هوشی فوقالعاده بود و در مدت اندکی دروس سطح را به پایان رساند. وی میگوید:
«با آنکه سید محمود خیلی جوان بود، سطح را تمام کرد و وارد حلقه درس آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم گردید.
طالقانی در کنار دروس فقه و اصول حوزه (که درس معمول و رایج در حوزههاست و هر طلبهای الزاما آن را باید بخواند)، فلسفه و حکمت را نزد آیاتی همچون تقی اشراقی و میرزا خلیل کمرهای طی کرد. سید محمود در سال 1310 ه.ش. پدر خویش را در سن 72 سالگی از دست میدهد و پس از فوت پدر به وی پیشنهاد میشود که در تهران امام جماعت مسجدی شود و به وعظ و خطابه مردم مشغول گردد. ولی از آنجا که سید محمود به درس و بحث علاقه داشت، حوزه را به امام جماعتی و مرید و مرادی ترجیح داد و برای تکمیل تحصیلات خود عازم نجف اشرف گردید. در آنجا از محضر آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدحسین غروی و آقاضیاء عراقی بهرهمند گردید و از دست مرجع بزرگ جهان تشیع آیتالله ابوالحسن اصفهانی موفق به اخذ درجه اجتهاد گردید. در قم نیز آیتالله عبدالکریم حائری یزدی به وی اجازه استنباط و اجتهاد احکام الهی میدهد و از آقایان نجفی مرعشی و شیخ عباس قمی اجازه نقل حدیث و روایت دریافت میکند.
در آستانه جنگ دوم جهانی (1317 - 1318) وارد تهران میشود و پس از تشکیل خانواده، فعالیتهای علمی و فرهنگی خویش را در آنجا آغاز میکند. خود طالقانی در این زمینه چنین میگوید:
«پس از دوره تحصیلی که بیشتر در حوزه قم بود و مدتی هم در نجف و دریافت اجازه اجتهاد از مراجع قم و نجف به اصرار دوستان و آشنایان به تهران برگشتم (سال 18 -17) چون احساس کردم که جوانان ما از جهت عقاید و ایمان در معرض خطر قرار گرفتهاند و به پیروی از روش مرحوم پدرم جلساتی برای عدهای از جوانان و دانشجویان در باره بحث در اصول و تفسیر قرآن تشکیل دادم و در دنباله این جلسات بعد از شهریور 1320 انجمنها و کانونهای اسلامی تشکیل شد، مانند کانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه مسلمین، که هر کدام دارای نشریات منظم و فراخور افکار و وضع روز بود. من با همه آنها برای پیشرفت تعالیم اصول اسلامی همکاری میکردم، قسمتی از تفسیر قرآن و نهجالبلاغه را در مجله آئین اسلام مینوشتم. این انجمنها هر یک به سهم خود با فقر شرایط مادی و مانوس نبودن مردم با چنین اجتماعات و تبلیغات، آثار خوبی از خود نشان داد .... مشکل بزرگتری که دین و ملت پس از شهریور 20 با آن مواجه شد، گسترش سریع اصول مارکس و تشکیل حزب توده بود. همیشه هیات حاکمه ایران دچار این اشتباه [بوده] است که هر عقیده و فکری را که با مصلحت و وضع خود مضر تشخیص دادهاند، خواستهاند با فشار و زور و زندان و کشتن، از بین برده و یا محدود سازند با آنکه فکر و عقیده را هیچ وقت نمیتوان با این طریق از بین برد و به فرض آنکه زیر پرده رفت، هر وقت فرصتی بدست آید با وضع دیگری آشکار میشود».
طالقانی پس از اقامت در تهران با آیتالله کمرهای حشر و نشر پیدا میکند و این دو، در راه نشر معارف اسلامی و جلوگیری از خطر سستی عقاید جوانان و گرایش آنان به اصول و اندیشههای مارکسیم همکاری لازم را با یکدیگر به عمل میآورند و علاوه بر این نوع فعالیتها، از فعالیت علمی هیچ گاه غافل نمیشد. آقای کمرهای از آن دوران که با آقای طالقانی مانوس بوده است، چنین میگوید:
«ما با هم جلساتی داشتیم و در این جلسات نهجالبلاغه را با آقای طالقانی مجاهد، در مورد نقشه پیاده کردن دولت امیرالمؤمنین مورد مطالعه قرار دادیم. بخصوص خطبه بیعتبا امیرالمؤمنین را که خطبهای است انقلابی. درصدد برآمدیم دو نفری نهجالبلاغه را تجزیه کنیم و کتب و کلمات را که مشتملات نهجالبلاغه است، هر خطبهای را به ضمیمه قطعات مناسب آن در یکجا جمعآوری کنیم. نهجالبلاغه بیست و دو کتاب شد، مقدماتی بر آن نوشتیم و در معیت آقای طالقانی در ماه رمضان پس از نماز در مسجد شاهآباد و در مسجد مرحوم حاج سیدمصطفی حجازی من دیکته میکردم و صفحه را تصفح میکردم و قطعات متناسب را تعیین میکردم و آقای طالقانی یادداشت میکردند. الان دفترچه تجزیه نهجالبلاغه به خط آقای طالقانی در کتابخانه من موجود است».
طالقانی فعالیت علمی، فرهنگی و حتی سیاسی خود را با این پیش فرض آغاز کرد که اگر روحانیان و مجتهدان مصلح به جوانان مبارز و حرکتبخش طرح و نقشه مهندسی اجتماعی اسلام را ارائه ندهند، به طور طبیعی جوانان سرشار از انرژی و فعالیتبه سمت امثال مارکس، لنین و استالین جذب خواهند شد و از آنان پاسخ سؤال خود را خواهند خواست. طالقانی نسبتبه جوانان، دیدی عاشقانه و مشفقانه داشت و اگر با جوانان، از هر مکتب و ایدئولوژیای که بودند، با مهربانی و نرم خویی رفتار میکرد به این دلیل بود که اعتقاد داشت جوان پاک است و زمینه رشد و تعالی و تکامل او بسیار است. بدین سان طالقانی از شهریور 20 به بعد فعالیتخویش را بیشتر در جبهه فرهنگی جهت ارائه اندیشه و معارف ناب اسلامی قرار داد. به خاطر همین فعالیتهای فرهنگی و اسلامی که از سالهای17 - 1318 آغاز کرده بود و عمامه به سر بود، رژیم رضاخان وی را دستگیر و به مدت 50 روز زندانی میکند که در نهایتبا ضمانت آزاد میگردد.
پس از پایان جنگ دوم جهانی (1317 - 1322) و به دنبال شورش کمونیستها و تجزیهطلبان در آذربایجان به رهبری پیشهوری، طالقانی از سوی علما و مجامع دینی و مذهبی به آن منطقه اعزام میشود و پس از بررسی مسائل و توقف ده روز در آنجا، در باره اوضاع و احوال آن منطقه چنین میگوید:
«تجزیه نشدن آذربایجان از ایران چندین علت داشت. ولی از جنبه داخلی میدانید که مؤثرترین ضربه به تجزیهطلبان، بنا به اعتراف رئیس دولت وقت (قوام السلطنه)، فوت مرحوم آیتالله ابوالحسن اصفهانی مرجع شیعیان بود. عزاداری ایشان چنان آذربایجان را تکان داد که تجزیهطلبان با هر قدرت تا مدتها نتوانستند از بروز نتایج این احساسات جلوگیری کنند و مردم مسلمان آن سرزمین عملا به آنان فهماندند که عمیقتر و پایدارتر از این قدرتهای موقت قدرت ایمان است که بالاخره دست متجاوز را کوتاه میکند. لذا پس از برگشتبه تهران از مشاهدات و مطالعات خود بیش از پیش متوجه شدم که انحرافهای فکری عدهای از مردم و جوانان و عواقت آن خطر بزرگی برای تمامیت و استقلال کشور دارد که ممکن استبه نابودی و تجزیه آن بکشد و تکلیف شرعی خود دانستم که اهتمام بیشتری در تشکیل جلسات مرتب و مفصل و منظم که مدتها در راه آن میکوشیدم برای سخنرانی، بحث و انتقاد بر محور اصول برهانی خداپرستی و رد و انتقاد بر اصول ماتریالیستی و کمونیستی بنمایم. در نتیجه سپاهی از دانشجویان برای بحث و فهم اصول اسلامی و مقایسه آن با اصول مادی تشکیل دادم که در دانشگاه و خارج از دانشگاه آثار آن آشکار و هویدا گردید و بر محور همین فکر و نظر، انجمن اسلامی دانشجویان که در سال 1322 تشکیل شده بود و پس از آن (انجمن اسلامی) معلمین و اطباء تشکیل گردید.»
طالقانی تشکیل انجمنهای اسلامی پزشکان، معلمان و دانشجویان دانشگاهها را در دهه 20 که بحرانیترین دهه برای رژیم و مخالفان آن بود، با اهداف ذیل تبیین و تحلیل میکند:
الف) وظیفه کلی و دینی این بود که جوانان با بحث آزاد، اصول دین را دریابند. زیرا از نظر علمای اسلام اصول دین را باید با تحقیق و برهان و بحث آزاد دریافت.
ب) وظیفه خاص دیگری که پیش آمده بود، مبارزهای منطقی با اصول ماتریالیسم بود که اذهان جوانان و تحصیلکردههای ما را میرفت فرا گیرد.
طالقانی با توجه به این مقدمات و با آن دید اسلامی و جهانی خود، احساس تکلیف سنگین میکند که اصول اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی اسلام را برای مسلمانان داخل و خارج کشور احیا کند. این وظیفه را نخست نسبتبه کشور خود احساس میکند که سابقه تاریخی و درخشانی در علم و تحقیق، بخصوص علوم اسلامی دارد. از این رو، طالقانی علاوه بر فعالیتسیاسی بیشتر به مسائل فرهنگی و آموزشی توجه داشت و بدین خاطر مسجد هدایت را از دهه 20 محل وعظ و خطابه خود قرار داد. او مسجد