انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

فشار های روانی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 15 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

فشار های روانی

آسیب شناسی اختلالات روانی

چه چیزهایی در بوجودآوردن سلامتی و اختلالات روانی در غربت موثرند؟

این بحث را به چند بخش تقسیم کرده‌ام. در ابتدا برای فهم مشترک از سلامتی و اختالات روانی توضیحاتی را می‌دهم. بعد از آن می‌پردازم به اصلی‌ترین زمینه‌ساز بحرانهای روانی‌ای که در ارتباط با زندگی در غربت برجسته می‌شوند و سپس به نکاتی می‌پردازم که باید نشان بدهند که چیزی بعنوان اختلالات روانی خاص زندگی در غربت وجود ندارد. تز اصلی این مقاله را می‌توان اینطور بیان کرد: سلامتی، بحران و اختلالات روانی سه چیز متفاوت از یکدیگر هستند که در عین حال می توانند هر سه با هم و همزمان با هم در یک فرد حضور داشته باشند. اینکه کدامیک از این کیفییات در چه مواقعی و تا چه حد در کل حیات روانی فرد دست پیش بگیرند بستگی به چیزی دارد که آنرا در اینجا بعنوان اصل «تاثیرگداری و تاثیرپذیری متقابل» (beantwortetes Wirken) نام می‌برم و سعی خواهم کرد آنرا در طول مقاله توضیح بدهم.

در طول مقاله تلاش شده است تا با اتکاء به این مدل بتوانیم شناختی اصولی از چگونگی شکل‌گیری بحرانهای روانی و تبدیل آنها به اختلالات روانی بدست بیاوریم. در این رابطه سعی می‌کنم نتیجه‌ای را که از این مدل برمی‌آید در غالب مثالی در زمینه هیجانهای روانی حاصل از برخورد فرد با شرایط زندگی در غربت بیشتر روشن کنم.

سلامتی و اختلالات روانی (تلقییات و تعاریف)

تلقییات عموم: ما انسانها در روند زندگی اجتماعی خودمان با چیزها, پدیده‌ها و معانی آنها آشنا می‌شویم. همیشه به این صورت است که بین پدیده‌ای که با آن روبرو می‌شویم ( یک شیء و یا یک اتفاق) و بارهای عاطفی و معانی آن تفاوت وجود دارد. این تفاوت بخاطر وجود تفاوت در نگاه افراد به آنها است. هر فردی در زندگی می آموزد که هر چیز و یا پدیده ای برایش چه معنایی دارد. به همین دلیل است که همواره معانی چیزها و پدیده ها تمام آن پدیده را همانطور که هست تعریف نمی کنند بلکه آنطوری که توسط فرد برداشت می شود. ما انسانها در جریان جامعه‌پذیری خودمان یاد می‌گیریم که از طریق بارهای عاطفی و معانی هر پدیده‌ای آنرا در خود درونی کنیم و در ارتباط برقرارکردن با یکدیگر انتظار داریم که طرف مقابل نیز همان معنایی را از موضوعات مورد نظر در خود درونی کرده باشد که ما آنرا آنطور درونی کرده ایم. به این خاطر است که خود پدیده همیشه ناکامل و یا بهتر بگویم از جنبه های خاصی شناخته می شود. از جمله این پدیده‌ها سلامتی، بحران و اختلال روانی است.

اگر شما همین امروز یک ضبط صوت در دست بگیرید و از آدمهای مختلف پیرامونتان بپرسید که سلامتی و اختلال روانی به نظر آنها چیست، جوابهایی دریافت می‌کنید و اگر بعدا آن جوابها را گروه‌بندی کنید به چند گروه دست پیدا می‌کنید:

یک گروه رفتارها و افکار خلاف رفتار و افکار عموم‌ مردم را نشانه بیماری می‌دانند.

گروه دیگر مشخصاتی را بیان می‌کند که خود از آنها بدشان می‌آید و نمی‌خواهد خود چنان خصوصییاتی را داشته‌باشد و اگر آن خصوصییات را در کسی ببیند آن خصوصیت را نابهنجار می‌خواند.

گروه سومی را پیدا می کنید که با قدری مطالعه پیرامون رفتارهای روانی خیلی از رفتارهای دیگران را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد و از پشت ذره‌بین‌ با دیدن عکس یک چشم بر روی کاغذ می‌گویند که این چشم فلانی است. غافل از اینکه مگر آدم میتواند با دیدن دوتا درخت بگوید که اینجا جنگل است.

رجوع کردن به قضاوتهای عمومی برای شناخت اختلالات روانی کاری بسیار دشوار و پر خطر است. این دشواری و پر خطری شدت می گیرد زمانی که از همان مصاحبه شونده‌گان بپرسید «خوب به نظر شما اختلال روانی چگونه بوجود می‌آید». آنوقت است که دیگر مرزی بین سلامتی و اختلال نمی‌توان یافت. چون عموم بر این اعتقادند که شرایط و فشارهای بیرونی و یا درونی موجب اختلالات روانی می‌شوند. برای مثال به‌وفور می‌بینیم که کسی به روان‌درمانگر رجوع می‌کند و می‌گوید «من دچار افسرده‌گی شده‌ام چراکه همسرم مرا نمی‌فهمد و یا بچه‌ام با من اینکار و آنکار را می‌کند» و غیره.

این نکته نشان می‌دهد که معنا و علل بوجود آمدن اختلالات روانی در نزد عموم مردم تحت تاثیر یک نگاه یک بعدی به سلامتی و اختلال روانی است. این نگاه یک بعدی در علم هم وجود داشته و بسیار سالها شیوه فکر متخصصین را نیز تعیین می‌کرده‌است. تنها فرق متخصص یک‌بعدی‌نگر با آدمهای عادی در این است که متخصص برای نگاه یک‌بعدی خود دلایل و شواهد علمی پیدا می‌کند و آنرا عمق و پهنا می‌بخشد، ولی مردم عادی این یک‌بعدی‌نگری را سطحی و بدون دلیل و برحان علمی قبول می‌کنند.

همین اشاره کوتاه را کافی می‌دانم و در اینجا به این می‌پردازم که علم با چه تعاریفی در باره بیماری کار می‌کند.

 شیوه‌ای که روان ما به آنشکل کار می‌کند

در علم زیست‌شناسی تعریفی را داریم از بیولوژی رفتار انسان که آنرا تحت عنوان سیستم اکولوژیکی می‌شناسیم. معنای آن این است که انسان جهان مادی خویش را شکل می‌دهد و در رابطه متقابلی بین خود و محیطی که آنرا نیز خودش شکل می‌دهد بسر می‌برد. بر محیط تاثیر می‌گذارد و از تاثیری که بر محیط می‌گذارد مجددا خودش تاثیر می‌گیرد. و این رابطه چیزی است که منجر به تکامل موجود زنده می‌شود.

شاید در روابط بین‌انسانی و روانی استفاده از کلمه اکولوژیکی (زیستی) قدری بی‌مسمما بنماید. ولی این کلمه در اینجا نیز به این معنا است که انسان دائما در حال صیقل دادن به افکار, رفتار و احساسات خود است و اینکار را به شکل یک نوع عکسبرداری‌ از دنیای بیرون انجام می‌دهد، سپس دنیای درونش را با آن عکس مقایسه می‌کند از نتیجه اینکار تاثیر می‌گیرد و این راهی است که بوسیله آن پلی بین دنیای درون و دنیای بیرون خود می‌زند تا دنیای بیرون را از آن خود بسازد و در این راه مجددا و همواره بر پیرامون خود که خود شکل داده تاثیر می‌گذارد و از تاثیر آن مجددا خود متاثر می شود. این سیر به همین نحو تا انتهای حیات فرد همواره ادامه می یابد.

این سیر دائمی تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابل راهی است که انسان توسط آن احساس بودن را لمس می‌کند. این سیر را باید به شکل یک چرخه درنظر گرفت که دائم در حرکت است. چرخه‌ای که بنابر نوع جوابی که فرد به چیزها می‌دهد و پاسخی که از پیرامونش دریافت می‌کند به گردش ادامه می‌دهد. هر چیزی در روابط انسانی به همین صورت پیش می‌رود. برای مثال اکنون که شما مخاطب من هستید من نیز در حال شکل دادن به پیرامون خود هستم. به این شکل که سعی می‌کنم تا با صحبتهایم دنیای فکری‌ای را در اختیار شما قرار بدهم، و امید دارم که نتیجه این تاثیرگذاری به نوعی توسط عکس‌العملهای شما نسبت به صحبتهای من دوباره به خود من برگردد. یعنی شما آیینه صحبتهای من هستید. و من از طریق عکس‌العملهای شما درمی‌یابم که چه گفتم.

نکته اصلی در این تصویر از زندگی روانی انسان این است که انسان همواره مشغول ساختن و شکل دادن به محیط زیست روانی و مادی خود است و در اینراه پاسخهایی را از پیرامون دریافت می‌کند، این پاسخها را با چیزهایی که در گنجینه تجربیات خویش دارد مقایسه و ارزیابی می‌کند و سپس یا به تایید آن تجارب می‌رسد و یا تحت شرایطی مجبور است در تجربیات خویش تجدید نظر کند و اطلاعات جدیدتری را روانه گنجینه تجربیاتش ساخته و در قدم بعدی از آنها در مقایسه و ارزیابی چیزهای بعدی استفاده کند.

ما انسانها بدون هوشیار بودن به این روند به این وسیله برای چگونه فکرکردن خود ساختارهایی می‌سازیم، این ساختارها به شکل نقشه‌هایی در مغز ما در می‌آیند و ما مطابق آنها فکر، احساس و عمل می‌کنیم، یعنی بر پیرامونمان تاثیر می‌گذاریم. بسیاری از وقایع یعنی چیزهایی که در دنیای بیرون اتفاق می‌افتند اختیارشان در دست ما نیست، شاید هم با جهت فکر و اندیشه ای که ما داریم و با هدفی که ما دنبال می‌کنیم هم‌خوانی ندارند. برای اینکه با فکر و هدف ما جور دربیایند ما بر آنها تاثیر می‌گذاریم و آنها را مطابق هدف خودمان صیقل می‌دهیم. به زبانی ساده‌تر: ما بر پیرامونمان آنطوری تاثیر می‌گذاریم که می‌توانیم و اجازه آنرا به خود می‌دهیم و آن نوع تاثیری را از پیرامون می‌گیرم که برایش آماده هستیم.

اگر زندگی‌نامه یک فرد را بررسی کنید می‌بینید که در طول زندگی دو و یا سه هدف پایه‌ای برای کل رفتارهای وی وجود دارد که این اهداف تا کنون جهت همه رفتارهای وی را تعیین کرده‌اند. چیزهایی که در زندگی تجربه کرده‌است هرکدام مانند حلقه‌های زنجیری هستند که هرکدام از آنها به حلقه قبلی و حلقه بعدی وصل است و نقاط وصل آن حلقه‌ها با یکدیگر توسط آن دو سه هدف اصلی بوجود آمده است. باید بگویم که این شکل از پیوند تجارب با یکدیگر بر پایه اهداف فرد، نقش اساسی در سلامتی روانی بازی می‌کند.

 

سلامتی روانی چیست؟

بنابر مدل رفتاری‌ای که در اینجا از آن صحبت رفت سلامتی روانی حالت مطلقی نیست که یا وجود دارد و یا ندارد. در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یکدیگر جدا نمی‌کند. انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است. همانطور که می‌توان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا که این شیوه زندگی تبدیل به یک نوع ساختارفکری و یا نقشه‌عمل شده‌است که فرد



خرید و دانلود  فشار های روانی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.