لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
مدیریت انگیزش
خلاصه : زمانی که کارمندی با سطح عملکرد بالا به مقام مدیریت ترفیع مییابد، برخی اوقات تنها یک تفکر سطحی صرف این میشود که مدیر جدید چگونه میتواند به طور موثر در زیر دستانش انگیزش ایجاد کند. ممکن است چنین به نظر برسد که توانایی برای انگیختن افراد استعداد ذاتی باشد که ممکن است فردی آن را دارا باشد و یا نباشد، اما این توانایی را میتوان از طریق اصلی که ((مدیریت انگیزش)) نامیده میشود، مورد بررسی قرار داده و اکتساب کرد. در این مقاله با موضوع مدیریت انگیزش بیشتر آشنا خواهیم شد.
متن مقاله:
مقدمه:
زمانی که کارمندی با سطح عملکرد بالا به مقام مدیریت ترفیع مییابد، برخی اوقات تنها یک تفکر سطحی صرف این میشود که مدیر جدید چگونه میتواند به طور موثر در زیر دستانش انگیزش ایجاد کند.
ممکن است چنین به نظر برسد که توانایی برای انگیختن افراد استعداد ذاتی باشد که ممکن است فردی آن را دارا باشد و یا نباشد، اما این توانایی را میتوان از طریق اصلی که ((مدیریت انگیزش)) نامیده میشود، مورد بررسی قرار داده و اکتساب کرد.
مدیریت انگیزش بر روی سه شرط اعتماد به نفس، اطمینان و رضایت تمرکز دارد.
غفلت از توسعه و گسترش این مهارت برای مدیران هزینه بالایی دارد. زمانی که کارکنانی با سطح عملکرد بالا مشکلات انگیزشی حل نشدهای داشته باشند، امکان دارد سطح عملکرد آنها پایین آمده و یا کار خود را به منظور اکتساب کار دیگری رها سازند.
از سویی اگر در کارکنانی که سطح عملکرد پایینی دارند، به منظور ارتقای سطح عملکردشان انگیزش ایجاد نگردد، نتایج را پایین کشانده و باعث کاهش بهرهوری در میان دیگر اعضای تیمشان خواهند شد. بدتر اینکه آنها بندرت کار خود را رها میسازند، چرا که جایی برای رفتن ندارند. مساله عمده این است که وقتی که کارکنان مشکلات انگیزشی داشته باشند، مدیران هزینههای سنگینی را متحمل میشوند.
مدیریت انگیزش
نکته اصلی در مدیریت انگیزش این است که بدانیم کارکنان به وسیله چیزی انگیخته میشوند که تحقق آن را باور دارند و این تحقق نه به وسیله وعده و وعید مدیران، بلکه به وسیله درجریان آوردن سه شرط لازم برای انگیزش یعنی اعتماد به نفس، اطمینان و رضایت به وسیله ایجاد محیطی که در آن سه شرط تقویت میشوند، مدیران میتوانند در کارکنان خود انگیزش ایجاد کنند.
اعتماد به نفس
زمانی که کارکنان بر این جمله باور دارند که ((من نمیتوانم این کار را انجام دهم))، آنها میل دارند که از کار خود دست بکشند و یا حداکثر اینکه آن کار را با دو دلی انجام میدهند. فقدان اعتماد به نفس یک مشکل درون گستر انگیزشی است. آن زمانی رخ میدهد که انتظارات از سطح عملکرد غیرواقعی بوده، حجم کار به طور غیرممکن زیاد باشد و آموزش تا اندازه نیازهای کارکنان تنزل پیدا کرده و در آن سطح حفظ شود.به علت واقع بین نبودن مدیران نسبت به اهمیت این مساله، کارکنان نسبت به گفتن اینکه ((آنها نمیتوانند کارشان را انجام دهند)) ترس دارند. بسیاری از کارکنان میترسند که اگر چنین بگویند، مدیر، آن کار را به شخص دیگری تفویض کرده و آنها کار خود را از دست بدهند، لذا کارکنان تظاهر میکنند که همه چیز خوب پیش میرود. در نتیجه به مشکل اعتماد به نفس آنها توجهی نمیشود. در این میان فرهنگ سازمانی نیز شریک جرم است که به کارکنان اجازه نمیدهد تا آزادانه در باره مشکل اعتماد به نفس صحبت کنند.زمانی که