لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
زندگینامه آیت الله صدوقی
آیتا… محمد صدوقی امام جمعهی شهر یزد بود و در تابستان سال 1361 به شهادت رسید. پس از شهادت آقای صدوقی آیتا… خاتمی به دستور امام خمینی(ره) امام جمعة یزد میشود. ایشان پدر سید محمد خاتمی هستند و چند سال پیش فوت کردهاند. (صدوقی) در سال 1287 شمسی در یزد متولد شدم. پدرم آقا میرزا ابوطالب یکی از روحانیون معروف این شهر بود. در مسجد روضهی محمدیه نماز میخواند و امام جماعت بود. پدرم مرجع دینی بود و دست خط بسیار خوبی داشت. مردم به پدرم اعتماد زیادی داشتند. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم. از آن به بعد سرپرستی ما را پسر عمویم بر عهده گرفت و زندگی ما را اداره کرد. درس خواندن را از کودکی شروع کردم. تا 20 سالگی مقدمات علوم دینی را خواندم. بعد تصمیم گرفتم برای ادامهی تحصیل به اصفهان بروم یعنی در سال 1308. قبل از مسافرت. با دختر عمویم ازدواج کردم و زندگی مشترک ما از اهیم سال شروع شد. در مدرسهی چهارباغ اصفهان مستقر شدم. برف سنگینی در اصفهان بارید نتوانستم دوام بیاورم و برگشتم یزد. برای ادامهی تحصیل این بار راهی قم شدم همسرم را هم با خودم بردم. در سال 1309 رفتیم به شهر قم. 21 سال در آنجا بودیم. خوشبختانه خیلی زود با آیتا… حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی آشنا شدم. که بنیانگذار و مدیر حوزهی علمیه قم بود این آشنایی باعث که مورد محبت آقای حائری قرار گرفتم. علاقهی من به ایشان تا حدی بود که دیدن هر روزهی ایشان را واجب میدانستم. من هم گرفتاری و مشکلات طلبهها را به گوش ایشان میرساندم. در اطراف قم منطقهای است به نام عباس آباد که در آنجا زراعت میکردم. به لطف خداوند، آنچنان حافظهام قوی بود که اسم ده هزار طلبهای که شریه میگرفتند بیکم و کاست در ذهنم بود. آیتا… حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1315 به رحمت حق پیوست. با مرگ بنیان گذار حوزهی علمیهی قم اوضاع بر روحانیان و طلبهها سخت شد. رضا خان پهلوی سختگیریهای خود را شروع کرد. تلاش کرد لباس روحانیون را از آن بگیرد و میگفت: پوشیدن لباس روحانیت ممنوع است. عاقبت به فکر افتادیم که آیتا… سید حسین بروجرودی را به قم بیاوریم. من همان روزهای اول با امام خمینی در ورودم به قم آشنا شدم. ایشان در مسجد سلماسی نزدیک محلهی یخچال قاضی قم درس میدادند. امام از اول به عنوان یک روحانی فوقالعاده شناخته شده بودند. در سال 1330 برای انجام کاری به یزد آمدم و در زادگاهم ماندم. در یزد شروع کردم به تدریس علوم دینی وتعمیر مدرسهها. وقتی آقای صدوقی وارد یزد میشود مردم این شره و آبادیهای اطراف به استقبال ایشان میروند. جمعیت آن قدر زیاد بوده که از 8 کیلومتر مانده به یزد، مردم پیر و جوان و زن و مرد ایستاده بودند. پسر آیتا… صدوقی که الان امام جمعهی یزد است گفته: «وقتی پدرم داشت بر تعمیرات مسجد حظیره نظارت میکرد به بنا میگوید در این گوشهی مسجد یک قبر برای من بکن. پدرم به بنا میگوید من این جا خواهم خوابید برای همیشه. بعد از شهادت پدرم همان بنا آمد و پیکر پدرم را در قبر گذاشت.» در سالهای 1329 و 1330 که اعضای فداییان اسلام تحت تعقیب مأموران شهربانی بودند سید محمد واحدی یکی از همین فداییان به خانهی آیتا… صدوقی در قم پناه میبرد. و آیتا… صدوقی او را در یک کمد دیواری پنهان کرد. واحدی چند شبانه روز داخل کمد بود و صبحهای زود و شبها دیر وقت بیرون میآمد. در سال 1341 وقتی شکل مبارزه علنی شد و امام