لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 62 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه:
سخنان دلنشین از سفر آخرت
از مرگ سخن بسیار رفته است اما سختی دلنشین تر از گفته های مرد الهی شهید راه محراب آیت الله شهید عبدلحسین دستغیب قدس سره در 25 سال قبل سراغ ندارم با آن احاطه ای که به آیات و اخبار و کتابهای مذهبی داشت، یکماه مبارک رمضان درباره سفر آخرت سخن گفت، مرگ را دروازه حیات و ابتدای ملاقات رحمت حق شناسانید؛ از برزخ و نعمتهایش مردمان را بر سر شوق آورد و از عذابهایش ترسانید؛ با بیان آیات و اخبار شنودندگان را از گناه بازداشت و بخیرات مایل گردانید.
روانت شاد ای معلم اخلاق و بفرموده رهبر مرشد مردم را که در زندگیت این چنین راهنمای مردم به سوی حق و دوری از باطل شدن و با شهادت ترویج بیشتری نمودی بنوشه آن رفیق عزیز: خون آیت الله دستغیب از بیانش برای انقلاب رساتر بود و دشمن خورد کن تر.
بارها می گفت و فریاد می زد، می نوشت و منتشر می کرد که مرگ فنا نیست بلکه اول بقاء است. مکرر به خانواده های شهداء مژده می داد که قرآن مجید عزیزان شما را زنده خوانده است ما نسبت به آنان مردهن ایم در حالی که حیات حقیقی مال آنان و ادراک کاملتر از آن ایشان است.
گوهری که ناشناخته بود
روانت شادتر باد که با شهادتت این معنی را آشکارتر ساختی، اینک دو ماه بیش نیست از میان ما رفته؛ آنقدر کرامات از دیده و شنیده شده که همانرا از فقدانش ناراحت تر ساخته است و افسوس می خورند که چرا او را آن طوری که بود شناختند و از خرمن پرفیضش خوشه ها برنچینند.
اینجا به مناسبت این کتاب و بحث معاد، و همچنین فرموده خودش که بارها می گفت شهدا زنده جاویدند، قضیه ای که در هفتمین روز شهادتش پیش آمد و بیشتر اهالی شیراز از آن آگاه شدند و حتی در جراید تهران نیز به چاپ رسید بازگو نماییم:
گزارشی عجیب از یک واقعیت
با مداد اربعین حسین (ع) سال 1402 قمری طبق برناخه روزنامه ام به منزل پدر شهیدم رفتم. مسئول دفتر باستقبالم آمد. پس از سلام و تعارفات نخستین جملات را با گزارش خواب یک خانم علویه این طور شروع کرد:
«علویه محترمه ای که من او را می شناسم و خانه اش در نزدیکی خانه ما است می گوید دیشب مرحوم آقا را در خواب دیدم به من فرمودند قطعاتی از بدن من لای آجرهای دیوار کوچه باقیمانده است به من ملحق کنید.»
من نخست اهمیت ندادم و بسایر گزارشها گوش دادم و تا دو ساعت برنامه رفت و آمد افراد و کارهای معمولی ادامه یافت. سپس برای شرکت در مجلس فاتحه در مجلس فاتحه با جمعی بیرون آمدیم. نزدیکیهای محل شهادت که رسیدیم، بیاد آن خواب افتادم. به بعضی از همراهان جریان را گفتم که چنین خوابی نقل شده، ضرری ندارد نگاهی بکنیم. به همان نظر نخست همه دیدیم ذرات مفصل از گوشت لابلای آجرهای کوچه می باشد.
تشییع دوم برای یک جنازه
دو نفر از رفقا مأمور شدند که این ذرات قطعه قطعه شده از پیکر شهید محراب را جمع آوری نمایند (درد و کیسه پلاستیک آنها را جا دادند) قضیه به سرعت در شهر شایع گردید مخصوصاً که روز اربعین حسینی و هفتم شهداء بود و شیراز یکبارچه تعطیل بود. شب جمعه در مسجد طبق معمول و برنامه سالیانه شهید محراب مجلس دعای کمیل برقرار و انبوده جمعیت داغدار گزارش مزبور را شنیدند. در اینجا اعلام شد که در ساعت ده امشب تشییع دوم از باقیمانده پیکر آیت الله شهید به عمل می آید.
دستجات عزاداری تا پاسی از شب در صحن حضرت احمد بن موسی (ع) سرگرم عزاداری بودند و بالاخره بیاد ملحق کردن بقیه بدن ابی عبدلله الحسین علیه السلام بنابر روایتی در روز اربعین دو کیسه محتوی اجزاء قطعه قطعه شده را به میان جمعین آوردند. پائین قبر را شکافتند و به بدن شریفش ملحق نمودند.
دو نفر دیگر نیز همین خواب را دیدند
راستی که قضیه ای شفگت بود، فراموش کردم عرض کنم در همان روز ساعتی پس از کاوش لابلای آجرهای کوچه یکی از بستگان که در لباس روحانیت و مورد احترام است به من خبر داد دو نفر از آقایان که یکی از بستگان شهدا است چنین خوابی را دیشب دیده اند لذا قضیه صورت جدی تر بخود گرفت و من به دنبال آن مخدره علویه فرستادم که رؤیای خودت را با نام خود همسر و فامیل و آدرس دقیق بنویس. ایشان نیز اجابت نمود و هم اکنون آن نوشته پیش روی من قرار دارد و من با اجازه خوانندگان عزیزتنها به ذکر چند جمله آن برای ثبت در تاریخ و عبرت نسل فعلی و آینده دار در اینجا نقل می نمایم. این خانم چنین نوشته:
تکه گوشتم لای دیوار است
نحوه خواب:
«در باغ بزرگ بودم که آیت الله دستغیب در جلو می رفتند و من عقب ایشان بودم. آنجا باغ بود ولی آن قسمتی که آیت الله دستغیب بودند، در وسط چمن بودند که آقا عبای قهوه ای روی دوششان بود و به من گفتند که برو و به آنها بگو که تکه گوشتم لای دیوار است و چند دفعه تکرار کردند که وقتی من از خواب بیدار شدم خیلی نگران بودم.»
داستانی گویا تر از یک کتاب
اینک خودتنان داوری کنید چقدر این رؤیای صادقانه و داستانی واقعی گویا است؛ گویا تر از یک کتاب بزرگ. آنچه در این کتاب می گوید که مرگ فناء نیست بلکه دروازه زندگی جدید است. شهداء زنده اند و نزد پرودگارشان روزی داده می شود یا از احاطه علمی ارواح در بزرخ نسبت به جریانهای این عالم سخن می گوید از التفات روح بجسدش یاد می کند، همه واقعیت دارد خودش عملاً ثابت کرد، نشان داد که آری چنین است.
مطالب بسیار در حجم اندک
با در نظر اجمالی به مطالب این کتاب متوجه پر محتوی بودن آن با این حجم اندک می شویم، سفر آخرت را با شیرین ترین عبارات از مرک شروع و اقسام مرگ را برای نیکان و بدان بر می شمارد، حالت اختضار را طوری برای خواننده مجسم می کند که گویی خود در حال جان دادن است.
سپس وارد عالم برزخ گردیده از بهشت برزخی و نعمتهایش از روی آیات و اخبار مشروحاً سخن می گوید و از طرف دیگر از دوزخ و عذابهای برزخی آن پرده بر می دارد ازداستانها و رویاهای صادقانه برای تأئید مطالب شاهد می آورد و با بیانی رسا خواننده را متوجه منزل های آینده اش می نماید.
آنگاه از مقدمات برپائی قیامت و دلیلهای معاد آیات و اخبار فشرده و کاملاً ساده سخن می گوید، از صراط و میزان بهشت و دوزخ نعمتها و غذابها طبق مدارک معتبر اظهار نظر می نماید رویه هم رفته می توان به خوبی ادعا کرد صدها مطلب جالب و خواندنی در این کتاب بخواننده عرضه شده است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
مقاله ای پیرامون آخرت شناسى(ESCHATOLOGY)
الف. امتناع تناسخصرف نظر از افراد نادرى چون قطب الدّین شیرازى فلاسفه مسلمان نظریه تناسخ یا انتقال نفس را رد کرده اند. ملاّصدرا برهانهاى عام مشّائیان در مثل ابن سینا را در ردّ تناسخ توصیف و از آن حمایت مى کند. برابر این ادله عام رابطه نفس با بدن از گونه رابطه صورت و ماده و ارتباط عمیقى است. در شیئ مرکّب از یک ماده و صورت اگر صورت یا مادّه از میان رود کامل کننده آن (ماده یا صورت) هم از بین خواهد رفت و گفتن این که یا صورت به مادّه دیگرى منتقل شده است یا ماده به صورت دیگرى انتقال یافته قول نامعقولى است. کلّ آن (ماده و صورت) از بین مى رود و به جاى آن کلّ به طور کامل جدیدى پدیدار مى شود. در مواردى مانند نفس انسان که جوهرى تباهى ناپذیر است و بویژه در مورد نفوس انسانى به فعلیّت رسیده و رشد یافته که به مرحله عقل محض رسیده اند قول به تناسخ نابخردانه است چون چنین نفسهایى دیگر نیازى به بدن ندارند.1امّا غیر از این ملاّصدرا برهان ویژه خودش را که بر تصوّر او از (حرکت جوهرى) استوار است براى ردّ تناسخ به کار مى گیرد. برابر این نظریه هم نفس و هم بدن در آغاز بالقوّه اند. وقتى این بالقوّگیها کم کم به فعلیّت مى رسند نفس و بدن به عنوان یک کلّ مرکب با یک جریان تکاملى به حرکت صعودى درمى آیند.این چنین نیست که نفس به تنهایى حرکت کند و بدن ساکن باقى بماند یا به عکس بلکه مجموع آن دو از رهگذر کمال تدریجى به مرتبه وجودى جدیدى مى رسند. وقتى نطفه بدل به جنین مى شود نه تنها حیات به وجود مى آید بلکه تغییرى جسمانى هم ایجاد مى شود.و این رشد دوجانبه در طول عمر ادامه مى یابد. از آن جاکه این حرکت غیرقابل برگشت است نامعقول خواهد بود که نفس رشد یافته پس از ترک بدن خودش بخواهد وارد بدن رشد نایافته جدیدى شود و از نو شروع به رشد کند. به عبارت دیگر آن سیر قهقرایى که لازمه اعتقاد به تناسخ است امرى است محال.2با این همه انکار تناسخ اشکالهاى جدّى خاصّى را به همراه دارد که پاره اى از آنها ناشى از متون دینى است و پاره ٌ دیگر ناشى از دیدگاههاى خاص فلسفى درباره سرنوشت انسانهاى رشدنیافته دیدگاههایى که مقبول صدرا هم هست.ازجمله مشکلات دینى فرازها و آیه هایى از قرآن و فرازها و جمله هایى از روایات است که [برابر آنها ] خداوند گروهى از آدمیان را به دلیل کردار بدشان به شکل میمون و خوک درمى آورد.3 به طور کلّى نظریه هاى مشهور معاد جسمانى که به اتّحاد دوباره نفسها با بدنهاى جدید نظر دارند ناگزیر بر تناسخ استوارند. براساس آراى فلسفى مربوط به آخرت [نیز] نفوس رشد نایافته چون برهنه از بدن نمى توانند بود و بدن خاکى هم باقى نیست باید با بدنى از نوع دیگر اتّحاد یابند و تناسخ هم به طور دقیق به معناى همین اتّحاد نفس با بدنى دیگر است.ملاّصدرا مى گوید: به دلیل این اشکالهاست که گفته اند: همه اقوال مربوط به معاد جسمانى ناگریز مبتنى بر تناسخند.4 ملاّصدرا به همه این اشکالها براساس دیدگاههاى خود در باب (حرکت جوهرى) و (عالم مثال) پاسخ مى دهد.همه نفوس رشد نایافته یا نفوسى که در این زندگى کردارهاى زشتى انجام داده اند چون نمى توانند برهنه از بدن باشند و چون این بدن مادّى نمى تواند پس از نابودى دوباده زنده شود با تجسّم اعمال و حالات روانى ذاتى که در این زندگى تحصیل کرده اند بدنى از خود به صورت بدن عالم مثال خلق مى کنند که در آن همه حالتها و طبایع روانى به صور عینى دگر مى شوند که هنگام بحث از مسأله معاد به آن خواهیم پرداخت. بدین سان نفسى که به آز بسیار دچار است خودش را به صورت یک خوک واقعى خواهد دید. نفس لجوجِ خیره سر به شکل درازگوش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
مقاله ای پیرامون آخرت شناسى(ESCHATOLOGY)
الف. امتناع تناسخصرف نظر از افراد نادرى چون قطب الدّین شیرازى فلاسفه مسلمان نظریه تناسخ یا انتقال نفس را رد کرده اند. ملاّصدرا برهانهاى عام مشّائیان در مثل ابن سینا را در ردّ تناسخ توصیف و از آن حمایت مى کند. برابر این ادله عام رابطه نفس با بدن از گونه رابطه صورت و ماده و ارتباط عمیقى است. در شیئ مرکّب از یک ماده و صورت اگر صورت یا مادّه از میان رود کامل کننده آن (ماده یا صورت) هم از بین خواهد رفت و گفتن این که یا صورت به مادّه دیگرى منتقل شده است یا ماده به صورت دیگرى انتقال یافته قول نامعقولى است. کلّ آن (ماده و صورت) از بین مى رود و به جاى آن کلّ به طور کامل جدیدى پدیدار مى شود. در مواردى مانند نفس انسان که جوهرى تباهى ناپذیر است و بویژه در مورد نفوس انسانى به فعلیّت رسیده و رشد یافته که به مرحله عقل محض رسیده اند قول به تناسخ نابخردانه است چون چنین نفسهایى دیگر نیازى به بدن ندارند.1امّا غیر از این ملاّصدرا برهان ویژه خودش را که بر تصوّر او از (حرکت جوهرى) استوار است براى ردّ تناسخ به کار مى گیرد. برابر این نظریه هم نفس و هم بدن در آغاز بالقوّه اند. وقتى این بالقوّگیها کم کم به فعلیّت مى رسند نفس و بدن به عنوان یک کلّ مرکب با یک جریان تکاملى به حرکت صعودى درمى آیند.این چنین نیست که نفس به تنهایى حرکت کند و بدن ساکن باقى بماند یا به عکس بلکه مجموع آن دو از رهگذر کمال تدریجى به مرتبه وجودى جدیدى مى رسند. وقتى نطفه بدل به جنین مى شود نه تنها حیات به وجود مى آید بلکه تغییرى جسمانى هم ایجاد مى شود.و این رشد دوجانبه در طول عمر ادامه مى یابد. از آن جاکه این حرکت غیرقابل برگشت است نامعقول خواهد بود که نفس رشد یافته پس از ترک بدن خودش بخواهد وارد بدن رشد نایافته جدیدى شود و از نو شروع به رشد کند. به عبارت دیگر آن سیر قهقرایى که لازمه اعتقاد به تناسخ است امرى است محال.2با این همه انکار تناسخ اشکالهاى جدّى خاصّى را به همراه دارد که پاره اى از آنها ناشى از متون دینى است و پاره ٌ دیگر ناشى از دیدگاههاى خاص فلسفى درباره سرنوشت انسانهاى رشدنیافته دیدگاههایى که مقبول صدرا هم هست.ازجمله مشکلات دینى فرازها و آیه هایى از قرآن و فرازها و جمله هایى از روایات است که [برابر آنها ] خداوند گروهى از آدمیان را به دلیل کردار بدشان به شکل میمون و خوک درمى آورد.3 به طور کلّى نظریه هاى مشهور معاد جسمانى که به اتّحاد دوباره نفسها با بدنهاى جدید نظر دارند ناگزیر بر تناسخ استوارند. براساس آراى فلسفى مربوط به آخرت [نیز] نفوس رشد نایافته چون برهنه از بدن نمى توانند بود و بدن خاکى هم باقى نیست باید با بدنى از نوع دیگر اتّحاد یابند و تناسخ هم به طور دقیق به معناى همین اتّحاد نفس با بدنى دیگر است.ملاّصدرا مى گوید: به دلیل این اشکالهاست که گفته اند: همه اقوال مربوط به معاد جسمانى ناگریز مبتنى بر تناسخند.4 ملاّصدرا به همه این اشکالها براساس دیدگاههاى خود در باب (حرکت جوهرى) و (عالم مثال) پاسخ مى دهد.همه نفوس رشد نایافته یا نفوسى که در این زندگى کردارهاى زشتى انجام داده اند چون نمى توانند برهنه از بدن باشند و چون این بدن مادّى نمى تواند پس از نابودى دوباده زنده شود با تجسّم اعمال و حالات روانى ذاتى که در این زندگى تحصیل کرده اند بدنى از خود به صورت بدن عالم مثال خلق مى کنند که در آن همه حالتها و طبایع روانى به صور عینى دگر مى شوند که هنگام بحث از مسأله معاد به آن خواهیم پرداخت. بدین سان نفسى که به آز بسیار دچار است خودش را به صورت یک خوک واقعى خواهد دید. نفس لجوجِ خیره سر به شکل درازگوش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
مقدمه
درباره دنیا و آخرت و نحوه ارتباط آن دو عده ای راه افراط پیموده و گروهی به تفریط گراییده اند. عده ای اساساً جهان آخرت را انکار کرده و تنها به دنیا دل بسته اند و کامروایی خود را در رسیدن به زرق و برق دنیا می پندارند و برای به چنگ آوردنش از هیچ کاری فروگذار نمی کنند.
گروهی دیدگاهی کاملاً متفاوت با دسته اول دارند و بر این باورند که منزلگاه اصلی و ابدی انسان ها آخرت است و برای رسیدن به سعادت جاودانه آخرت، باید به دنیا پشت پا زد و از مواهب و لذت های دنیا به کلّی چشم پوشید و رهبانیت پیشه کرد.
اوصاف دنیا
از نگاه قرآن انسان موجودی بسیار والا و ارجمند، امانت دار و خلیفه الهی است. خدای بزرگ انسان را برای خود برگزیده، راه کمال و قرب را به روی او گشوده، امکانات سیر تا بی نهایت را در اختیارش گذاشته و فرصت زندگی دنیا را برای طی نمودن مسیر تکامل برایش مهیا ساخته است.
از نگاه قرآن منزلگاه اصلی و ابدی انسان ها سرای آخرت و دنیا گذرگاه رسیدن به آن است. نیز برای این که انسان ها گذرگاه دنیا را منزلگاه نپندارند با هشدارهای تکان دهنده و با استفاده از تمثیل های گوناگون حقیقت دنیا را ترسیم کرده، از فنا پذیری و ناچیزی آن سخن به میان آورده، درباره دلربایی و فریبندگی دنیا هشدار داده و از سرگرم شدن به آن و فراموش کردن هدف، سخت بر حذر داشته است.
قرآن از انسان ها مؤکداً خواسته که از فرصت کوتاه دنیا برای منزلگاه ابدی و تکامل و قرب بهره ببرند و دنیا را به تجارت خانه ای تشبیه کرده و سود آن را به دست آوردن نعمت های جاودانه بهشتی معرفی کرده است.
در این جا با استفاده از آیات نورانی الهی تلاش می کنیم به درک صحیحی از حقیقت دنیا برسیم و اوصافی را که قرآن در معرفی دنیا بیان کرده مرور نماییم.
خدای متعال درباره حقیقت دنیا و مراحل مختلف آن می فرماید:
﴿ واعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفراً ثم یکون حطاماً و فی الآخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ماالحیوه الدنیا الامتاع الغرور﴾
«بدانید که همانا زندگانی دنیا بازیچه و سرگرمی و زیور و فخر فروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و اولاد است. همانند بارانی که کشاورزان را گیاه آن خوش آید، سپس پژمرده شود و آن را زرد شده بینی، سپس خرد و ریز شود، و در آخرت هم عذابی شدید هست و هم آمرزش و خشنودی از جانب خداوند، و زندگانی دنیا جز مایه فریب نیست.»
اوصاف دنیا از نگاه قرآن
1- فناپذیری
خدای متعال در آیات متعددی از فناپذیری دنیا سخن به میان آورده و این حقیقت را با ذکر مثال های زنده و روشن بیان کرده است.
خدای متعال فرموده:
﴿ واضرب لهم مثل الحیوه الدنیا کمآءٍ انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیماً تذروه الریاح و کان الله علی کل شیء مقتدراً المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر املاً﴾
«و برای آنان داستان زندگی دنیوی را به آبی مثل بزن که آن را از آسمان نازل کنیم و به آن گل و گیاه زمین آمیزد، و سرانجام خرد و خوار شود که بادها پراکنده اش کند، و خداوند بر هر کاری تواناست. اموال و پسران، تجمل زندگی دنیوی است، و کارهای ماندگار شایسته، نزد پروردگارت خوش پاداش تر و امیدبخش تر است.»
2- سرای ناچیز
قرآن مجید در آیات متعددی از بی مقداری و ناچیزی زندگی دنیا سخن گفته است. در آیه ذیل خدای متعال برای ترسیم ناچیزی زندگی دنیا، صحنه ای جالب و گویا از اعترافات بندگان در روز قیامت را بیان کرده است:
﴿ قال کم لبثتم فی الأرض عدد سنین
قالو لبثنا یوماً أو بعض یوم فسئل العادین
قال إن لبثتم إلا قلیلاً لو أنکم کنتم تعلمون
أفحسبتم أنما خلقناکم عبثاً و أنکم إلینا لا ترجعون
فتعالی الله الملک الحق لا إله إلا هو رب العرش الکریم﴾
«گوید: چه مدت در روی زمین، به شمار سالیان، به سر بردید؟
گویند: روزی یا بخشی از روز به سر بردیم [باید] از شمارگران بپرسی.
گوید: اگر می دانستید جز اندکی به سر نبرده اید.
آیا پنداشته اید که شما را بیهوده آفریده ایم، و شما به نزد ما باز گردانده نمی شوید؟
بزرگا خداوند که فرمانروای بر حق است، خدایی جز او نیست که پروردگار عرش گرانقدر است.»
3- سرای سرگرمی و بازیچه
خدای متعال در آیات متعددی سرای دنیا را با دو عنوان «لعب= بازی» و «لهو= سرگرمی» توصیف کرده و از جمله فرموده است:
﴿و ما هذه الحیوه الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون﴾
«و این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست. و زندگی حقیقی بی گمان در سرای آخرت است؛ ای کاش می دانستند.»
آری زندگی دنیا یک نوع سرگرمی و بازی است؛ مردمی جمع می شوند و به پندارهایی دل می بندند، بعد از چند روز پراکنده می شوند و در زیر خاک پنهان می گردند و همه چیز به دست فراموشی سپرده می شود؛ اما حیات حقیقی که فنایی در آن نیست، حیات اخروی است. خدای متعال در آیه دیگر این حقیقت را این گونه بیان کرده است:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
*(دنیا و آخرت)*
در باب دنیا
خطبه : 28
متن عربی:
و من خطبة له ع و هو فصل من الخطبة التی أولها الحمدللّه غیر مقنوط من رحمته و فیه أحد عشر تنبیها أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلدُّنْیَا أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْیَوْمَ اَلْمِضْمَارَ وَ غَداً اَلسِّبَاقَ وَ اَلسَّبَقَةُ اَلْجَنَّةُ وَ اَلْغَایَةُ اَلنَّارُ أَ فَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیَّتِهِ أَ لاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسِهِ أَلاَ وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ أَلاَ فَاعْمَلُوا فِی اَلرَّغْبَةِ کَمَا تَعْمَلُونَ فِی اَلرَّهْبَةِ أَلاَ وَ إِنِّی لَمْ أَرَ کَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لاَ کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا أَلاَ وَ إِنَّهُ مَنْ لاَ یَنْفَعُهُ اَلْحَقُّ یَضُرُّهُ اَلْبَاطِلُ وَ مَنْ لاَ یَسْتَقِیمُ بِهِ اَلْهُدَى یَجُرُّ بِهِ اَلضَّلاَلُ إِلَى اَلرَّدَى أَلاَ وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى اَلزَّادِ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اِثْنَتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِی اَلدُّنْیَا مِنَ اَلدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً قال السید الشریف رضی الله عنه و أقول إنه لو کان کلام یأخذ بالأعناق إلى الزهد فی الدنیا و یضطر إلى عمل الآخرة لکان هذا الکلام و کفى به قاطعا لعلائق الآمال و قادحا زناد الاتعاظ و الازدجار و من أعجبه قوله ع ألا و إن الیوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة و الغایة النار فإن فیه مع فخامة اللفظ و عظم قدر المعنى و صادق التمثیل و واقع التشبیه سرا عجیبا و معنى لطیفا و هو قوله ع و السبقة الجنة و الغایة النار فخالف بین اللفظین لاختلاف المعنیین و لم یقل السبقة النار کما قال السبقة الجنة لأن الاستباق إنما یکون إلى أمر محبوب و غرض مطلوب و هذه صفة الجنة و لیس هذا المعنى موجودا فی النار نعوذ بالله منها فلم یجز أن یقول و السبقة النار بل قال و الغایة النار لأن الغایة قد ینتهی إلیها من لا یسره الانتهاء إلیها و من یسره ذلک فصلح أن یعبر بها عن الأمرین معا فهی فی هذا الموضع کالمصیر و المآل قال الله تعالى قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى اَلنَّارِ و لا یجوز فی هذا الموضع أن یقال سبْقتکم بسکون الباء إلى النار فتأمل ذلک فباطنه عجیب و غوره بعید لطیف و کذلک أکثر کلامه ع و فی بعض النسخ و قد جاء فی روایة أخرى و السُّبْقة الجنة بضم السین و السبقة عندهم اسم لما یجعل للسابق إذا سبق من مال أو عرض و المعنیان متقاربان لأن ذلک لا یکون جزاء على فعل الأمر المذموم و إنما یکون جزاء على فعل الأمر المحمود
ترجمه:
اما بعد . دنیا روى در رفتن دارد و بانگ وداع برداشته و آخرت روى درآمدن دارد و بناگاه ، رخ مىنماید . بدانید ، که امروز ، روز به تن و توش آوردن اسبان است و فردا روز مسابقه . هر که پیش افتد ، بهشت جایزه اوست و هر که واپس ماند ، آتش جایگاه او . آیا کسى نیست ، که پیش از آنکه مرگش در رسد ، از خطاى خود توبه کند ؟ آیا کسى نیست ، که پیش از بدحالى و شوربختى ، براى خویش کارى کند ؟ بدانید که شما در این روزهاى عمر غرق امیدها و آرزوهایید و ، حال آنکه ، مرگ پشت سر شما کمین کرده است . هر کس در این روزها ، پیش از رسیدن مرگش براى خود کارى کند ،
کارش بدو سود رساند و مرگش زیان نرساند و هر که ، در این روزها ، قصور ورزد و براى خود کارى نکند ، کارش سود ندهد و مرگش زیان رساند .
به هنگام امن و آسایش چنان به کار خدا پردازید که در روزگاران بیم و وحشت مىپردازید . بدانید که من مانند بهشت چیزى را ندیدهام که جوینده آن به غفلت خفته باشد و مانند دوزخ چیزى را ندیدهام که گریزنده از آن ، به جاى گریختن و رهانیدن خویش به خواب راحت فرو رفته باشد . بدانید ، هرکس که از حق سود نجوید ، باطل به او زیان رساند و کسى که به هدایت ، استقامت نپذیرد ، ضلالت به هلاکتش کشاند .
بدانید ، که باید بار سفر بندید و شما را گفتهاند که رهتوشهتان چیست و در کجاست .
بر شما از دو چیز مىترسم ، که مبادا به دام آنها افتید . یکى در پى خواهش دل رفتن و دیگر آرزوى دراز باطل در سر پختن . در این جهان ، از همین جهان توشه برگیرید ، تا فردا در آن سراى خویشتن از عقوبت برهانید .
من مىگویم : اگر سخنى توان یافت که مردم را به زهد و پرهیز در دنیا بکشد و آنان را به عمل براى آخرت وادارد همین سخن است و بس . این سخن پیوند مردم را با آمال و آرزوهایشان مىبرد و در آنها چراغ موعظت و خوددارى از معاصى را مىافروزد . شگفتترین جملههاى آن آنجاست که آن حضرت ( ع ) مىگوید : الا و ان الیوم المضمار و غدا السباق و السبقة الجنة و الغایة النار . در این عبارت با وجود فخامت در لفظ و عظمت قدر در معنى و صدق تمثیل و تشبیه حقیقى ، رازى شگرف نهفته است و معنیى لطیف . بویژه ، این عبارت : « السبقة الجنة و الغایة النّار » . در اینجا ، میان دو لفظ « السبقة و الغایة » هم در معنى اختلاف است و هم در لفظ . نگفت : « السبقة النار » و گفت : « السبقة الجنة » . زیرا مسابقت و پیشى گرفتن بر یکدیگر براى امور محبوب و هدفهاى مطلوب است و این محبوبیت و مطلوبیت ، صفت بهشت است و اینگونه معانى در دوزخ ، که از آن به خدا پناه مىبریم وجود ندارد . و گفت : « الغایة النّار » . زیرا غایت گاه باشد براى کسى ، که سیرش بدان منتهى مىشود ، مسرورکننده نباشد گاه مسرورکننده باشد ، در اینگونه مواقع ، « مصیر » و « مآل » به کار مىبرند . خداى تعالى مىفرماید : « تمتّعوا مصیرکم الى النّار » در اینجا نمىتوان گفت : « سبقکم ( به سکون باء ) الى النار » .
در این بیندیش ، که سخنى است با معنى عجیب و ژرف . بیشتر کلام على ( ع ) از این قبیل است . در بعضى روایات آمده است : « السبقة الجنة » به ضم سین . سبقه ، در نزد ایشان چیزى است که به برنده مسابقه مىدهند . مانند مال یا چیزى دیگر . این دو معنى به هم نزدیکاند ،
زیرا جایزه را به کسى نمىدهند که مرتکب کار نکوهیدهاى شده باشد بلکه به کسى مىدهند که کار پسندیدهاى کرده باشد .
خطبه : 36
متن عربی:
و من خطبة له ع فی تخویف أهل النهروان
فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هَذَا اَلنَّهَرِ وَ بِأَهْضَامِ هَذَا اَلْغَائِطِ عَلَى غَیْرِ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لاَ سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُمْ قَدْ طَوَّحَتْ بِکُمُ اَلدَّارُ وَ اِحْتَبَلَکُمُ اَلْمِقْدَارُ وَ قَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هَذِهِ اَلْحُکُومَةِ فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ اَلْمُنَابِذِینَ حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَى هَوَاکُمْ وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ اَلْهَامِ سُفَهَاءُ اَلْأَحْلاَمِ وَ لَمْ آتِ لاَ أَبَا لَکُمْ بُجْراً وَ لاَ أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً
ترجمه:
خطبهاى از آن حضرت ( ع ) در بیمدادن نهروانیان
من شما را مىترسانم ، از آنگاه که کشته در کنار این رود ، یا در پست و بلند این بیابان به خاک افتاده باشید ، بدون آنکه ، نزد پروردگار خود حجتى یا دلیلى روشن داشته باشید . این دنیاى ناپایدار به ورطه هلاکتان افکند و قضاى الهى شما را به دام خود کشید . بسا شما را از « حکمیت »