لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
مقدمه
مسأله روح، از قدیمی ترین زمان ها و شاید از پیدایش انسان، توجه آدمی را به خود مشغول داشته با مطالعاتی که در آثار اقوام بدوی به عمل آمده از روی تصاویری که در غارها به جای گذاشـته اند و از طرز تدفـین امـوات آنها، چنین برمی آید که اقوام مختلف ولو آنکه وحشی بوده اند به چیزی پس از مرگ عقیده داشته اند و کم و بیش برای انسانی که می مرده روح یا چیزی شبیه به آن قائل بوده اند.
به هر نسبت که انسان پیشرفت کرده، این عقیده راسخ تر شده و روح و معاد، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته. در آثار ظهور بشر، طبعاً اندیشه درباره روح یا چیزی از این قبیل، در ذهن انسان راه یافته، چون وقتی یک آدم، هم نوعش را می دید که ناگهان بی علت و یا به علتی خشک و سرد به زمین افتاده خواه از خود می پرسید چرا این فرد به این صورت درآمد؟ او هم اکنون چه فرقی با من دارد؟ و همین فرق –بین زنده و مرده- او را به این اصل هدایت می کرده: که چیزی وجود داشته و اینک از آن مرده گرفته شده و در نتیجه از همان اوایل این «چیز» به هر نام نامیده شود او را به اندیشه های دور و درازی فرو برده ... بعدها در این خصوص جواب هائی به ذهنش رسیده که هنوز هم می رسد.
مردم عهد باستان برای این پدیده که با نبودنش انسان به مرده نبدیل می شود.تعبیرات و تشبیهات و فرضیاتی آورده بودند و مثلاً بعضی آن را مثل وزش باد می دانستند که وجود دارد، ولی دیده نمی شود و به هر حال می توان وجودش را حس کرد. و همین طور آن را مثل هوا می دانستند در قاره اروپا، زبان «سانسکریت» قدیمی ترین زبان است و در این زبان برای روح و هوا یا باد یک کلمه وجود دارد. یعنی در مورد این هر سه کلمه آلمان به کار برده می شود.
در جاوه در میان اقوام قدیمی غرب استرالیا و همین طور در بین سرخپوستان آمریکای شمالی نیز وضـع به همین منوال است یعنی چه بخواهند بگویند روح و چه هوا، یک کلمه را به کار می برند. بنابراین قدیمی ها، روح را عین هوا، یا چیزی شبیه به آن می دانستند.
در تمدن های قدیم قاره اروپا هم با چنین وضعی برخورد می کنیم. مثلاً یونانی ها از یک فعل که معنی تنفس کردن می دهد کلمه پسیک را مشتق کرده اند. که به معنی روح است. سپس از همین کلمه لفظ پیس کیکوس را گرفته اند که منی نفس یا روح را می دهد. و بعدها در زبان های اروپایی کلمه مشتق از معنی علم النفس یا روانشناسی می دهد. همچنین در اشتقاق لغات به یک کلمه دیگر لاتینی می رسیم که عبارت است از «پنوتو» که معنی (هوا) می دهد. و به معنی (روح) به کار رفته و در فلسفه کلمه ای از آن آمده که عبارت است از پنوتولوژی به معنی «علم روح».
در بیـان اینکه روح با هوا در نظر قدیمی ها وجه اشتراکی داشته اند یک لغت دیگر به کمک می آید و آن کلمه «دریح» به معنی باد است. که از نظر تلفظ با روح مناسبتی دارد. و این لغت ریشه عربی دارد. و به عربی وارد شده. خلاصه این مطلب، آنکه اسنان های اولیه با توسل به اندیشه و تجربه دریافتند که جسم انسان یک عنصر مادی است ولی زندگی، یک امر غیر مادی و چیزی است به سبک و هوائی مثل باد. (1)
همین اندیشه انسان را به ادراک (روح) رهبری کرد و در این مرحله هم، مثل هر مسأله دیگر کم کم به مدارج ترقی رسید.
وجود روح از دیدگاه انسان های اولیه
انسان از همان مراحل بدویت متوجه شد که گردا شده و نگهدارنده ی بدن چیزی است غیر مادی و از همان جا بود که برای آن تعبیرات و تشبیهاتی آورد.
به این کشف قانع نشد و به هر نسبت که در فکرش پیشرفت حاصل آمد و فهمیده تر و متفکرتر شد به یک مسئله دیگر اندیشید و آن اینکه گرداننده بدن هر اسمی که داشته باشد و هر مشخصاتی که دارا باشد، ابدی است و این فکر به طور خیلی ساده در ذهنش حلول کرد و بیدار شد. اما طول این مسأله فکر انسان به خاطر خوابها و رویاهایی بود که می دید و در بیداری آنها را نمی دید و این امر آدمی را به اندیشه فرو می برد که علت و منشأ چنین امری را دریابد. گاهی به خاطرش می رسید که این خواب و عوالم آن، مربوط به روح است که در جسدش دمیده و مستقل از بدن است. بر اثر این طرز فکر، بین جدا شدن روح از جسم در دو حالت مقارنه و پیوستگی می دید، ژیکی خواب و دیگری مرگ. به عبارت دیگر بر او ثابت می شد که روح بدن مرده را ترک می کند. همان طور که از بدن شخص در حالت خواب به بدن بازمی گردد. ولی پس از مرگ بازگشتی نیست. از همین جا انسان ابتدایی با عقل و خردی که خداوند به او داده بود، کم کم به یک مسأله پی برد و آن عبارت بود از: بقای روح؛ با پی بردن انسان به بقای روح متوجه شدند که بین روح و جسم هر کسی حتی پس از مرگ او رابطه ای است و ارواح در همان حفره ای که اموات به خاک سپرده شدند در کنار اجساد به سر می برند و حتی عقیده پیدا کردند که گاهی روح هر کسی به محل هایی مانند خانه او رفت و آمد می کند و از این رو بستگان هر کس بعد از مرگ او وظیفه داشتند در خانه را تا مدتی بعد از مردنش بار بگذارند که مانع ورود روح به خانه اش نشوند. بدین طریق بود که انسان های اولیه نه تنها برار هر موجود زنده ای روح می شناختند و کارشان به عبادت روح رسیده بود، بلکه کم کم معتقد شدند که در دنیا هر چیزی که حرکت می کند و جنبشی دارد، دارای روح است و نیز عامل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
مقدمه
کمرویی و کناره گیری کودک کوششی برای خود داری از ارتباط با محیط اطراف است .
کودک کمرویی و گوشه گیر ممکن است از موقعیت هایی مانند : شکست ، انتقاد ، کمبود اعتماد به نفس ، دستپاچگی یا تحقیر ترس داشته باشد . متأسفانه کودکان کمرو و کناره گیر معمولاً مورد توجه قرار نمی گیرند ؛ علت نیز آن است که نسبت به کودکان دیگر ، کمتر توجه اطرافیان خود را به خود جلب می کنند . کمرویی به ندرت مادرزادی است .
این رفتار هنگامی به وجود می آید که در اثر تربیت غلط ، کودک به ارزش های اصیل خود بی اعتنا و در نتیجه مردم گریز می شود .
کمرویی را نمی توان یک عارضه ی ساده ی روانی قلمداد کرد ، زیرا از مجموعه ای از اختلالات و نا بهنجاری هایی تشکیل می شود که گاهی ریشه ومنشاء آن به دوران کودکی تعلیم و تربیت غلط والدین و مربیان که هر گونه اعتماد به نفسی را در فرزند و شاگرد خود از بین می برند ، می رسد .
برانیه کمرویی را نوعی بیماری روانی تلقی می کند که ابتدا در ضمیر باطن ریشه می دواند و مزمن می شود سر انجام جسم را از حرکت می اندازد .
اگر کسی نتواند این عارضه روحی در خویش از بین ببرد ، هرگز از زندگی شاد و موفق و آمیخته با آرامش و اعتدال برخوردار نخواهد شد .
کمرویی : یک مسئله ی پیچیده
ارائه یک تعریف مشخص از"کمرویی" تقریباً غیر ممکن است . زیرا علائم ونشانه های آن ازفردی به فرد دیگر متفاوت است . با این همه می توان به انواع زیر اشاره کرد :
کسانی که همیشه کمرو هستند
- کسانی که گاهی اوقات کمرو هستند
- کمرویی های افراطی که شخصیت و فعالیت های آنها به دلیل کمرویی به شدت آسیب دیده است .
به طور کلی کمرویی به یک عدم تطابق موقتی و یا دائمی در مواجه شدن با دیگران مرتبط است .
رفتار ها و نشانه های کمرویی که تقریباً در اغلب افراد خجالتی مشترک است ، از یک منشا ء روان شناسی سرچشمه می گیرد و معمولاً هر کدام از این رفتار ها به نوبه ی خود سبب تشدید و ظهور رفتار های دیگر می شود و به این ترتیب وارد چرخه ی معیوبی می شود که رهایی از آن بسیار دشوار است .
علت های کمرویی
علت های کاملاً جسمانی :
الف ) ضعف مزاج : کودک نحیف معمولاً ترسو می شود .
دردمند بودن در سال های اولیه ی زندگی موجب شکستگی مزاج ، مراقب و زیر سر پرستی بودن می شود – تا زمانی که در برابر ضربه ها ، زمین خوردن ها ، تغییرات هوا و درد های جزئی بتواند مبارزه کند – کودک را به وحشت از رنج بدنی و تحرک و تلاش عضلانی مبتلا می سازد .
کمی بعد ، همکلاسانش ، خصوصاً به سبب آن که نشانه های ضعف و ناتوانی در او می بیند ، با وی خشونت و بد رفتاری می کنند .
تعلیم و تربیت نا درست ، آثار بیماری های کاملاً شفا نیافته یا فشار های طافت سای دوران تحصیل ، کافی است تا بسیاری از کودکان را از وضع عادی دور کند .
برای پیشگیری از این وضع ، بهترین راه این است که میل به کوشش – اعم از جسمی و ذهنی – به کنش ، به کارایی و به چابکی را در نو جوانان بپرورانیم .
ب ) ظاهر ناموزون : کسی که چهره ای دپسند و اندامی موزون دارد به ندرت کمرو است . زیرا چنین کسی توجه ، یا بهتر است بگوییم تحسین دیگران را به خود جلب می کند .
ممکن است کسی زشت و بد قواره ولی با جسارت باشد . اما افراد آسیب پذیر هم هستند که حواس خود را بر کم ترین نا جوری در قیافه ، یا موهای سر یا . . . متمرکز می کنند و احساس سر افکندگی می نمایند تا به آن جا که گمان می کنند همه ی مردم این عیب ها را می بینند .
بچه ها نسبت به تلقین هایی که از سوی پدر و مادر و اطرافیان در یافت می کنند بسیار حساس و تأ ثیر پذیر ند . در کمرویی ناشی از زشت بودن روحیه وظیفه ای سنگین بر عهده دارد .
اولین نشانه ی کمرویی ناشی از علت های جسمانی ، از همان دوران آمادگی رفتن کودکان شروع می