لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی؟!!
چکیده
همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسی صحت و یا سقم نسبت انکار معاد جسمانی به ابن سینا با استناد به اقوال وی در کتاب «شفا» و «نجات» و آثار دیگر او تدوین شده است. حاصل کلام وی در مجموعه آثارش این است که معاد در دو صورت «جسمانی» و «روحانی» قابل تصور است، که نوع جسمانی آن قابل اثبات به برهان نیست. اما نوع روحانی آن را می توان به برهان اثبات کرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی، تصدیق معاد جسمانی را به طریق شرعی و به حکم تصدیق جز نبوت بر مسلمان فرض می داند. ولی با این حال معتقد است که سعادت نفسانی را اصلاً قابلیت قیاس با سعادت بدنی نیست. بنابراین رغبت حکمای الهی به برخورداری از آن بسیار بیشتر از سعادت جسمانی است. به گونه ای که اگر حتی سعادت بدنی را به ایشان اعطا کنند، به آن التفات و توجهی نخواهند داشت. وی بعد از تأکید بر این مسأله در صدد است تا توضیح دهد که چرا با وجود کمال بیشتری که در سعادت نفسانی است، مع ذلک انسانها از آن غافلند.
بعد از ذکر علل بی توجهی انسانها به کمالات برتر، سرانجام و در بخش پایانی با استناد به قول کسانی که وی آنها را «اهل علم» می نامد، می پذیرد که بعضی از نفوس انسانی که از آنها به عنوان «بدینون» یا نفوس ساده یاد می شود، می توانند معاد جسمانی داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوی خواهد بود، که به عنوان آلت نفس در خدمت ایشان قرار می گیرد.
نگارنده در سخن پایانی به فقراتی از دیدگاه شیخ اشاره کرده است که احتمال می رود به آن دلیل این بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوری را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقیق خود حق مطلب را به جا آورد.
واژگان کلیدی: معاد جسمانی ، معاد روحانی، نفس، سعادت، شقاوت
فصل هشتم از مقاله نهم الهیات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شیخ در این فصل و همچنین در آثار دیگر خود، دیدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذکر کرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا که بیان نظر شیخ در خصوص مسأله معاد جسمانی مشکلاتی را برای او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انکار ضروری دین قرار داده، به نظر لازم می آید متعاطیان فلسفه برای پرهیز از پیش داوریهای غیر منصفانه و رعایت جانب انصاف، در جریان کل بحث وی در قسمت پایانی کتاب «الشفاء» و آثار دیگری که وی در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گیرند.
نظر به اینکه اتهام و نسبت کفر در خصوص این مسأله از ناحیه شخصیت شهیر عالم اسلام، امام محمد غزالی، متوجه فیلسوف مسلمان، ابوعلی ابن سینا گشته است، اهمیت پرداختن به آن را دو چندان می نماید. زیرا نه امام محمد آن کسی است که بتوان او را نادیده گرفت و از کنار آراء و نظراتش به آسانی گذشت و نه اندیشه حکیمی همچون ابوعلی اجازه قبول چنین داوری را، به راحتی، در مورد او به ما می دهد.
امام محمد غزالی در کتاب معروف خویش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) که آن را به قصد رسوا ساختن اندیشه های - به زعم خویش - سخیف فلاسفه به رشته تحریر در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤسای ضلال» به پیشروان حکمت و فلسفه اسلامی، یعنی فارابی و ابن سینا، مدعی است که ایشان در خصوص حداقل بیست مسأله از مسائل فلسفی راه را به گمراهی رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بیست گانه، سر از وادی کفر در آورده اند، که یکی از آنها نظر ایشان در مورد معاد جسمانی است.
شیخ متهم است که «برانگیختن تن ها و بازگردانیدن جانها به تن ها و وجود آتش جسمانی را انکار کرده و وجود بهشت و حور عین و دیگر چیزهایی که به مردم وعده داده اند را مثالهایی دانسته که برای فهمانیدن ثواب و عقاب روحانی که برتر از ثواب و عقاب جسمانی است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)
اما آیا به راستی چنین نسبتی شیخ را رواست؟ آیا شاهد مثالی در گفتار او وجود دارد که تأیید این مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتی که به او داده اند، قطعاً بررسی عین کلام او بهترین میزان برای داوری است و به همین دلیل نگارنده تصور می کند، نگاه اجمالی به بیان مستوفای شیخ در الهیات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار دیگر او ضمن تصحیح پیش داوری ما، حداقل دینی است که ما به عنوان یک نوآموز فلسفه، به پیشگاه حکیمی بزرگ و فیلسوفی شهر، ادا می کنیم.
معاد از نظر شیخ
ابو علی در تتمه مقاله نهم از کتاب «الشفا» و همچنین در کتاب «النجاه» متذکر شایستگی تحقیق پیرامون احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت بدن گشته، می گوید:
«یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من شرع و لا سبیل الی اثباته ال من طریق الشریعه و تصدیق جز النبوه و هو الذی للبدن عند البحث» (الشفاء، ص 460/ النجاه، ص 681)
به نظر می رسد تصریح شیخ به «قابل اثبات نبودن معاد بدن هنگام بعث» مهمترین بهانه ای است که مخالفان وی همچون امام محمد غزالی، از آن به عنوان حربه کفر استفاده کرده اند؛ حال آنکه بیان شیخ تا بدینجا پایان نمی پذیرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی و تصریح به قابل اثبات نبودن نوع جسمانی آن استثنایی را ذکر می کند و آن تصدیق به طریق شرعی آن است. از نظر او معاد جسمانی منقول از شرع بوده که به حکم تصدیق خبر نبوت باید به آن باور داشت، گر چه راه عقلی اثبات آن مسدود است. اما بسط شریعت حق پیامبر عظیم الشأن اسلام، حال سعادت و شقاوتی را که برای بدن است، بر ما معلوم نموده است.
از نظر ابو علی، نوع دیگری از معاد که به شیوه قیاس برهانی و استدلال عقلی مدرک است، نیز وجود دارد که نبوت هم آن را تأیید نموده است، او این معاد را همان سعادت و شقاوتی می داند که به نفس مربوط است، گر چه اوهام ما از تصور آن، به دلایلی عاجز است.
قبول معاد روحانی، فرع تجرد نفس انسان است، عموم حکمای متأله از نفس تصویری را ارائه می نمایند که کاملاً متفاوت با جسم انسان است. ابوعلی نیز در کتاب النفس، (ص 28 به بعد) پس از اشاره به اقوال مختلفی که در خصوص حقیقت نفس گفته شده است، به «غیر جسمانی» بودن آن اشاره کرده، می گوید:
«فنقول نحن انک تعرف مما تقدم لک ان النفس لیست بجسم»
بعد از آن به جوهریت آن تأکید می کند و در همین کتاب تصریح دارد بر اینکه نفس، جوهری است که هویت مستقل داشته و قادر بر انجام افعال مختلفی است که البته در انجام بعضی از آنها، نیازمند امور مادی است. از جمله اینکه قوه متخیله نفس نیازمند امور مادی است. (همان، ص 51)
نظر ابو علی در خصوص نفس و چگونگی تصور او از آن دارای اهمیت بسیار است. زیرا که اساساً قابلیت نفس در پذیرش نقشی که او برای معاد روحانی آن تصویر کرده است، در گرو تعریف خاصی است که نفس باید داشته باشد. او در فصل او از نمط سوم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
ابن سینا
جایگاه علمی و ادبی ابوعلی سینا در فرهنگ ایرانی – اسلامی:
ابن سینا از چند جهت در فرهنگ ایرانی – اسلامی ارزش ویژه دارد:
1. از پیشروان اندیشه ی فلسفی و گسترش دهندگان حکمت یونان است.
2. در پزشکی،ضمن حفظ میراث طبی کهن،نوآوری های درمانی داشته و به تاثیر روان کاوی در معالجه ی بیماری ها ی عصبی پی برده است.
3. در دانش نامه علایی،شمار بسیاری از واژه های اصیل فارسی را به جای معادل های عربی آنها در فلسفه و نجوم به کار برده است.از این جهت،او را باید از حافظان زبان ملی دانست.
4. در شعر عرفانی نوآوری داشته و با تشبیه روح به پرنده آغازگر سنتی شد که در تعبیرات عرفانی بعدی پایدار و تکرار گشته است.
5. در زمینه ی شعر و عرفان آثار برجسته و ارزشمند دارد.
6. در تفسیر قرآن نکته سنجی های ظریفی دارد.
7. شیوه ی او در وزارت،سرمشق تاثیر گذاری در دوره های بعد بوده است.
1- جشن نامه ی ابن سینا،به کوششدکتر ذبیح الله صفا،انتشارات ابن سینا 1349.
2- پورسینا،سعید نفیسی،انتشارات دانش،چاپ دوم 1347.
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا (یا پور سینا) (۳۵۹-۴۱۶ خورشیدی، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی، زادهٔ روستایی در نزدیکی بخارا، [۱] درگذشت در همدان[۲] ) پزشک ایرانی [۳][۴][۵]، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایرانی اسلامی بود.[۶] وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفهاست. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهٔ زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.
زندگی
ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتاند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
/
قبر ابن سینا
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
روابط بینامتنی اشعار ابن هانی با اشعار مبتنی
چکیده :
تاثیر و تاثر پذیرفتن اهل ادب از همدیگر یا حتی طبیعت و اوضاع و احوالی که در آن زندگی می کردند وجود داشته است اما در بعضی مواقع این تاثیر و تاثر باعث بروز ابتکار یا حتی جمود و تقلید محض می شد .
اندلس که به دست مسلمانان فتح شد شاعران آن دیار تا مدتهای طویلی شرق را موطن لغت و ادب می دانستند و هر صدایی از شرق را چون آیه ی محکمی می پذیرفتند و مانند شاعران شرق به صحرا و نخل و شتر و بیابان تضی می کردند .
کلید واژه : قوت ، روابط بینامتنی ، مد حیات
ابن هانی کیست ؟
محمد بن هانی بن محمد بن سعدون اندلسی ملقب به ابی الحسن در سال 320 یا 326 هـ . ق در روستای سکون از روستاهای شهر اشبیلیه بدنیا آمد و پدرش هانی نیز از روستاهای مهدیه در آفریقا متولد شد و او نیز شاعر و ادیب بود . ابن هانب در محیط بارور از علم و ادب رشد و نمو کرد .
واسُبیله نیز در آن زمان در اوج علم و تمدن قرار داشت و بیشترین مراحل علمی خود را در دار العلم قرطبه سپری کرد . ابن هانی با وجود مهارت در شعر از علوم دیگر نیز اطلاع داشت چنانکه از قصیده ی الفائیه او بر می آید از علم هئیت شناسی نیز مهارت داشت و ابن هانی به حاکم اشبیلیه پیوست و از عطای یا او بهره مند شد لکن شاعر به سوی لهو و لعب گرایش یافت و نیز به خاطر غلو در گفتار به کفر متهم شد و از آنجا که از دانشجویان علم فلسفه که مردم از آن کرامت داشتند بود و نیز شیعه ی فاطمی بود بعد از شکایات مردم عامل اشبیلیه نیز او را طرد کرد .
پس از این حوادث شاعر ما به مغرب رفت و به جوهر فرماند منصور فاطمی پیوست و او را مدح کرد پس جوهر او را به مغر بن منصور معرفی کرد و از مغر بهره مند شد تا زمانی که مغر به مصر رفت ابن هانی برای آوردن خانواده ی خود و پیوستن به مغر به اشبیلیه برگشت هنگامی که به برقه رسید به دلایل نامعلومی فوت کرد .
خصائص شعره :
در ابتدا نظرات چند از ادیاد شعراء قدیم در خصوص شعر ابن مانی را ذکر می کنیم :
لسان الدین خطیب می گوید : ابن هانی از شاعرانبزرگ و طبقه اول بود که در شعر و بلاغت دری طولانی داشت و کسی را همتای وی نیست در علوم و حل کردن مسائل معمایی ( لسان الدین خطیب 2/212 )
ابن خلکان که خود شاعر بود فاقد بسیاری از شاعران نیز همت می گوید : در مغرب چه از متقدمان و چه از متاخران کسی را همتای و هم طبقه ی ابن هانی نیست بلکه او از همه ی آنان شاعرتر است و مانند مبتنی در شرق می باشد ( وفیات الاعیان ابن خلکان )
و ابن وشیق در باب « لفظ و معنی » می گوید « گروهی اصحاب غوغا و قهقهه بدون فائده ی معنایی اند جز نوا دری مثل ابوالقاسم بن هانی و کسانی که شیوه ی او را دنبال کردند پس او می گوید ؟
( العمده 1/80-81 )
اصــــــاخَـــتْ فـــقـــالت وَقـــعُ اجْـــرَدَ شـــِفـــلَـــــم
و شـــــامــتْ فـقــــــــالــَتْ لـــَمـعُ أَبـیــضَ مــَخْــــذَم
سکوت کرد پس گفت گام نهادن اســب کم موی است
فــــال بــد زد پــــــــــــس گـــفت درخش شمشیر بران
و مــــــا ذُعــــــــــــِرَتْ الا بــــــــــجــــرس حُـــــــلِتّها
و لاد مــــَقَـــــتْ الا بــــــــُرّی فـــــــــی مــــــــــــُخدَّمِ
و نـــــــــــــــــــترسیـــــد چـــــــه بــــــــــــــصدایــــی
و نـــــــــــــگاه نـــــــــــــــــکرد الا جـز به نگاه یکسان
و از شرق شناسنان که ابن هانی را در کتاب هایشان ذکر کردند می توان از « خان کریمر » « هامر » «وَهوارت » نام برد و کریمر بعضی از اشعار او را به آلمانی ترجمه کرده است و گفت : قوت در بیان و استفاده از تمثیلات زیاد و الفاظ پخته و نیکو از خصائص شعری ابن هانی است که کمتر شاعری به پای او می رسد و این خصائص شعری است که نام و آوازه ی او را بلند کرده و او را مبتنی غرب نامیده اند ( دیوان ابن هانی ، شارح نعیم انطوان ، طـ 1 )
و از خصائص شعر ابن هانی :
الف ) قوت در بیان و تعبیر که در آن خلفاء فاطمی را می ستاید و عنان سخن را در دست دارد هر طوری که می خواهد آن را می چرخاند .
أسدٌ ، ازازارتَ وِ جارَ ثعالب ٍ مـــاإن لها الا القلوب و جارٌ
ب ) معانی شعرش آسان و دور از تعقید می باشند و ذهن آنها را با کمترین تامل در می یابد .
ج) از آنجا که شعرش را در خدمت اشاعری دین قرار داده اند لذا آیات قرآن را اقتباس کرده است .
لـــذلک نــــــــاجی الله مــوسی نبیتُه فنادی أَن اشـــرح ما نیضیق به صدری
وهَـــــبْ لی وزیراً من أَخی استعنُ بد وشُــــدَّ به ارزی ، وأشـــرکه فی امری
اگر خوب در دیوان ابن هانی بنگریم خواهیم دید معانی او جز در مواردی اندک بر معانی قدما را سلوب آنان تکیه کرده است و لغزش را مالامال از الفاظ غوغا دار کرده است حتی به قول ابن خلکان معانی تازه ای زیر آن الفاظ وجود ندارد .
در حالی که بعضی از مورخین شعر او را می ستایند و او را ابداع کننده ی معانی جدید می دانند . عیبی جز کفر بردار نمی گیرند با این وجود شعرش خالی از وصف طبیعت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
زندگینامه
ابو علی سینا حکیم، فیلسوف، طبیب و دانشمند بزرگ ایرانی که در جهان غرب به نام(Avicenna) و با لقب "امیر پزشکان" شناخته شده است، در ماه صفر از سال 370 هجری قمری در شهر بخارا به دنیا آمد.
این حکیم بزرگ که بعدها موثرترین چهره در علم و فلسفه جهان اسلامی شد و القابی مانند شیخ الرئیس، حجة الحق و شرف الملک به او دادند، از آغاز کودکی استعداد و شایستگی عجیبی در فرا گرفتن علوم مختلف داشت. و از آنجا که پدرش عبدالله سخت در تعلیم و تربیت او می کوشید و خانه او محل ملاقات دانشمندان دور و نزدیک بود، ابن سینا تا ده سالگی تمام قرآن و صرف و نحو را آموخت و آنگاه به فرا گرفتن منطق و ریاضیات پرداخت. استاد وی در علم ریاضیات "ابو عبدالله ناتلی" بود.
پس از آن نزد "ابو سهیل مسیحی" به یادگیری طبیعیات و مابعدالطبیعه و علم طب مشغول شد. در شانزده سالگی در همه علوم زمان خود استاد بود؛ جز در مابعدالطبیعه؛ آن هم به صورتی که در متافیزیک ارسطو آمده بود و با آنکه چهل بار تمام این کتاب را مطالعه کرده بود، نمی توانست آن را بفهمد.
تا این که به شرح فارابی بر این کتاب دست یافت و توانست مسائل دشوار آن را درک کند. هنگامی که ابن سینا به هجده سالگی رسید، دیگر احتیاج به خواندن و فراگیری هیچ علمی نداشت؛ چرا که همه علوم را فرا گرفته بود و تنها لازم بود تا فهم خود را لحاظ عمق افزایش دهد تا آموخته های خود را بهتر درک کند.
در اواخر عمر خود یکبار به شاگرد مورد توجه خویش، جوزانی گفت که در تمام مدت عمر، چیزی بیش از آنچه که در هجده سالگی می دانسته، نیاموخته است.
مهارت ابن سینا در علم پزشکی و توانایی وی در معالجه حاکم آن زمان، موجب شد تا مورد محبت حاکم واقع شده و در دربار، موقعیت بسیار خوبی داشته باشد.
مقبره ابن سینا همدان
ولی به سبب آشفتگی اوضاع سیاسی در ماوراء النهر ، زندگی بر ابن سینا در زادگاهش دشوار شد و او ناچار بخارا را به مقصد جرجانیه و سپس گرگان ترک گفت. در سال 403هجری قمری، پس از پشت سر گذاشتن سختیها و مشکلات بزرگی که در این سفر با آن ها مواجه شد و حتی چند تن از دوستانش را در میان راه از دست داد، از کویر شمال خراسان عبور کرد.
بنا به گفته منابع معتبر، ابن سینا در این سفر با عارف و شاعر مشهور "ابو سعید ابوالخیر" ملاقات کرد. وی آرزو داشت که "قابوس بن وشمگیر" را که حامی نامدار علم و ادب بود، در جرجان ببیند؛ ولی هنگامی که به جرجان رسید، قابوس بن وشمگیر از دنیا رفته بود.
چون از این حادثه دلشکسته شد، مدت چندین سال در دهکده ای عزلت گزید. سپس در فاصله سال 405و 406 هجری قمری به ری رفت.
در این هنگام آل بویه بر ایران فرمانروایی داشتند و افرادی از این خاندان در ایالات مختلف حکومت می کردند. ابن سینا مدتی در دربار فخرالدوله در ری درنگ کرد و سپس از آنجا برای دیدار یکی دیگر از فرمانروایان این خاندان، شمس الدوله به جانب همدان به راه اقتاد. این سفر برای ابن سینا بخت بلندی داشت؛ چرا که پس از رسیدن وی به همدان، او را برای درمان امیر شمس الدوله که بیمار شده بود و تمامی پزشکان از معالجه وی ناتوان بودند، دعوت کردند. بوعلی توانست شمس الدوله را معالجه کند و به همین دلیل چنان تقربی نزد وی پیدا کرد که عهده دار منصب وزارت گردید و مدت چند سال؛ تا هنگام مرگ امیر، عهده دار این وظیفه سنگین بود.
پس از مرگ شمس الدوله بخت از وی روی گردانید و چون از ادامه خدمت در منصب وزارت خودداری کرد، او را به زندان افکندند. در زندان کتاب مشهورش "شفا" را به رشته تحریر درآورد. پس از مدتی توانست از زندان فرار کند و با لباس درویشی از همدان گریخت. ابن سینا از همدان به اصفهان رفت که مرکز بزرگی از علم به شمار می رفت و سال ها بود که آرزوی دیدار آنجا را داشت. در این شهر مورد توجه علاءالدوله قرار گرفت و مدت پانزده سال با آسایش خاطر در آن شهر زندگی کرد.
او در این مدت، چندین کتاب مهم نیز نوشت و حتی به ساختن رصدخانه پرداخت. اما این آسایش یرای وی دائمی نبود؛ چرا که یک بار اصفهان در معرض حمله مسعود غزنوی یعنی فرزند سلطان محمود غزنوی قرار گرفت و در این حمله بعضی از آثار مهم این حکیم بزرگ از میان رفت.
این امر ضربه بزرگی برای وی بود و علاوه بر آن، بیماری قولنج نیز آزارش می داد. به همین دلیل، دوباره به همدان بازگشت و به سال 428 هجری قمری و در سن پنجاه و هفت سالگی در این شهر از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 37
مبانی طب سالمندان درقانون ابن سینا
چکیده
هدف از این مطالعه، بررسی بینش ابن سینا در مورد طب سالمندان و ریشه یابی طراحی این واژه و این رشته مهم پزشکی و بهداشت است که اشتباها به ره آوردهای علمی نیمه دوّم قرن بیستم میلادی، نسبت داده شده است.
به منظور نیل به این هدف، پس از رایانه ای کردن کتاب کامل قانون در طب ابن سینا (ترجمه مرحوم عبدالرحمن شرفکندی) به جستجوی واژه های مرتبط با پیری، سالخوردگی، سالمندی . . . پرداخته با بیش از پانصد واژه، مواجه گردیدیم و دریافتیم که (یافته ها) بسیاری از عناوین فعلی مرتبط با طب سالمندان، جزو فصول و موضوعات اصلی این کتاب بوده، شرح مفصّلی در مورد بهداشت سالمندان، دستورات غذائی سالمندان، نوشیدنی های مناسب برای سالمندان، ورزش سالمندان، خواب و استراحت سالمندان و . . . به چشم میخورد و علاوه برآن به موضوعات دیگری نظیر تاثیر محیط بر پیری زودرس، تاثیر عقیمی و باروری بر زمان آغاز سالمندی، تاثیر سالخوردگی، برحساسیت و مقاومت در مقابل بیماریهای عفونی، تب های شدید و دردهای مهلک، نیز پرداخته و بدینوسیله در آغاز هزاره دوّم میلادی، مبانی طب سالمندان و بسیاری از تفاوت های آن باطب سایر سنین را مطرح نموده، با توجه به افزایش امید به زندگی، در سطح کشور و تغییرات واضحی در راس هرم سنی در جهت افزایش جمعیت سالمندان و افزایش نیازهای پزشکی و بهداشتی حال وآینده آنان جا دارد در آغاز هزاره سوّم میلادی، با تاسی به افکار مترقی ابن سینا و تاکیدهای اخیر سازمان جهانی بهداشت، نیاز به این رشته مهم پزشکی و بهداشت را در میهن عزیزمان احساس نموده در برنامهریزی های آموزشی و پژوهشی وزارت متبوع، دانشگاه های علوم پزشکی کشور، همانگونه که به طب اطفال، پرداخته ایم به این شاخه مهم پزشکی نیز بپردازیم.
مقدمه
با توجه به تفاوت های عمده ای که بین ویژگی های اپیدمیولوژیک، بالینی و پاراکلینیک بیماری ها در سنین مختلف وجود دارد در بسیاری از کشور های جهان، خدمات پزشکی را از نظر سِنّی، عملا به سه شاخه عمده طب اطفال، طب داخلی و طب سالمندان، طبقه بندی نموده و بر همین اساس، مقالات علمی و کتبی را به رشته تحریر درآورده متخصصین مورد نیاز خود در این رشته ها را در دانشگاه های علوم پزشکی، تربیت می نمایند. ولی درکشور ما متاسفانه هنوز رشته ای تحت عنوان طب سالمندان (Geriatrics) وجود ندارد و این درحالیست که در سایه فعالیت های موثر وزارت بهداشت و اقداماتی که در زمینه کنترل جمعیت، صورت گرفته است طی ده سال گذشته از قاعده هرم سنی جمعیت، کاسته شده، به راس آن افزوده گردیده و قریب 7% جمعیت کشور را گروه سنی 60 ساله و بالاتر)1( که به تعبیر کارشناسان سازمان جهانی بهداشت، سنین سالمندی نامیده میشود تشکیل می دهند)2( و علاوه بر اینها طبق مطالعاتی که در سال 1377 صورت گرفته است امید به زندگی در افراد ایرانی در جنس مونث و مذکر، به ترتیپ به 74 و 70 رسیده است )3( که باز هم نشان دهنده تغییراتی در راس هرم سنی جمعیت کشور، می باشد و هرچند در کتب غربی، طب سالمندان را بعنوان شاخه جدیدی از طب عمومی، معرفی کرده اند ولی نه تنها به استناد شواهد موجود در کتاب قانون ابن سینا بلکه حتی براساس محتوای ادبیات ملّی ایران، توجهات پزشکی و بهداشتی به سالمندان، همواره از زاویه خاصی اعمال گردیده که خود نشان دهنده توجه پیشنیان به استقلال طب سالمندان از طب سایر سنین بوده است.تفاوت های عمده طب سالمندان با سایر شاخه های طب از دیرباز، شناخته شده و در کتب علمی و ادبی پژوهشگران پیشین میهنمان جلب توجه میکند، بطوریکه در کتاب دوّم مثنوی، مصاحبه پزشک جوان و بیمار سالخورده، با چنان مهارتی به نظم درآمده که گوئی "مولانا" با علم برخاسته از عرفان و مطالعات عمیق خود از همان ابتدا مدّعی استقلال طب سالمندان، بوده به سرزنش پزشک جوانی که تمامی شکایات بیمار سالخورده ای را به سن او نسبت می دهد پرداخته )4( و "ابن سینا" در کتب پنجگانه قانون در طب، علاوه بر مطالب گوناگونی که در فصول مختلف، در زمینه سلامت و بیماری سالمندان، نگاشته است ضمنا یک فصل کامل از اثر نفیس خود را نیز بطور جداگانه به بهداشت سالمندان، اختصاص داده پیری را یک روند طبیعی در ادامه فرایند حیات، دانسته دستوراتی را به منظور سالم زیستن این گروه سِنّی به رشته تحریر، درآورده است )5( که در این مختصر، سعی خواهیم کرد نقطه نظرات او را باختصار، منعکس نمائیم.
براساس طبقه بندی های موجود، طب سالمندان (Geriatrics) نیز همچون طب داخلی و طب اطفال، شاخه ای از طب عمومی است که در ارتباط با جنبه های اجتماعی، پیشگیری، تشخیصی و درمانی بیماری ها در افراد سالخورده می باشد و به منظور تحقق اهداف زیر، فعالیت می نماید:
1 ـ توانبخشی سالخوردگان به منظور برخورداری از یک زندگی فعال
2 ـ پیشگیری از بروز بیماری ها و تشخیص زودرس و درمان به موقع آنها در سالخوردگان
3 ـ تخفیف آلام ناشی از ضعف و ناتوانی و بیماری ها در این گروه سنی
4 ـ مراقبت پزشکی وپشتیبانی اجتماعی سالخوردگان در مراحل نهائی بیماریها.
بدیهی است که سالخوردگی، به خودی خود، بیماری به حساب نمی آید و درواقع یک روند طبیعی و فیزیولوژیک، می باشد. اختلال فعالیت ارگان های مختلف در این