لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 44
اصول و روشهای تربیت در اسلام
فصل اول - تعریف و حدود تربیت در اسلام
فصل دوم - مشخصات تربیت اسلامی
فصل سوم - اهداف تربیت اسلامی
فصل چهارم - اصول تربیت در اسلام
فصل پنجم - روشهای تربیت در اسلام
- موعظه , تصیحت و امر به معروف
- انذار , تهی از منکر و مبارزه با انحرافات
- برقراری ثواب و عقاب برای اعمال
- ایجاد محیط مساعد تربیتی
- بیان قصص انبیا و سرگذشت ملل
- ذکر امثال و تشبیه معقول به محسوس
- دعا و نیایش
- توبه و بازگشت
- برقراری یک نظام اسلامی برای اجرا و تداوم تربیت
دین و روشهای تربیتی
پیش درآمد
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث از دین و تربیت همیشه مورد توجه اندیشمندان تربیتی بوده و بشر همواره به دنبال آرمان خواهی و کمال طلبی خود در شیوه های تربیتی به دین و ارزش های الهی علاقه وافری نشان می داده است. هر چند پس از رنسانس و گسترش علم گرایی و غرور ناشی از آن و طرح «تقابل علم و دین» و جا افتادن این تفکر به لحاظ ضعف های موجود در دین مسیحیت و مبلغان و عالمان آن و به حاشیه رانده شدن دین تربیت دینی نیز مورد غفلت قرار گرفت.
اما پس از مواجهه ی انسان با تبعات این غفلت زدگی و گرفتاری او با تبعات جامعه صنعتی و زندگی مادی و بروز مشکلات متعدد فردی و اجتماعی ضرورت نگاهی دوباره به تربیت دینی احساس شد؛ که در این میان نظرات مختلفی به چشم می خورد.
1. عدّه ای با طرح عدم دخالت دین در تربیت انسان و ناکارآمدی آموزه های دینی که ناشی از نگاه منفی به دین و عدم شناخت دقیق از مکتب تربیتی آن است. این بحث را همچنان رویکردی به مباحث قدیمی و مربوط به زمان نابالغی علم، تلقی می کنند.
آنان تربیت را تنها بر مدار عقل و شناخت انسان از خودش استوار می سازند، و قائل اند که تنها علم، قابلیت شناسایی دقیق از آدمی را دارد؛ در این دیدگاه رابطه ای میان دین و تربیت وجود ندارد.
2. با ابطال نظریه علم گرایی مطلق، گرایشی به مباحث دینی و معنوی بروز کرد، اما در این رهیافت نیز بسیاری از ندیشمندان غربی رویکرد انسان را به دین غیر وحیانی و انسان محور کافی دانسته و راه های تربیتی برگرفته از آن را نیز برای هدایت انسان در مسیر پر پیچ و خم زندگی کافی می دانند. در این نگاه، ملاک انسان، و نیازهای او و رفع آنها است. و در موارد نیاز به دین رجوع می کند و با خرد خود از آن بهره می جوید، اما هرگز خود را در اختیار دین قرار نمی دهد و نمی گذارد دین با راه های تربیتی خود برای او تصمیم گیری کند.
3. با توجه به ناکارآمدی دین (انسان محور) در همه ی شؤون و عرصه های زندگی و همه جانبه نیازهای مادی و معنوی او، ضرورت رویکرد به (دین وحیانی) احساس می شود. در این نگاه به دین، که دارای رویکردی زندگی مدار نیز می باشد، دین در زوایای مختلف زندگی، نقش آفرینی می کند و در متن زندگی حضور جدی و پررنگی دارد و پاسخگوی همه ی نیازهای اوست. در این نگاه به دین بحث از «دین و روش های تربیتی» ضرورت می یابد زیرا:
بر این باوریم که خالق یکتا که به وجود آورنده و «ربّ» اوست بهتر از هر کسی انسان را می شناسد و بر نقاط ضعف و قوت او آگاه است و کامل ترین راه را دانسته و بهترین مقصد نهایی را برای او رقم زده است.
پیامبران و امامان ـ علیهم السّلام ـ نیز که انسان کامل و تربیت یافته همین مکتب بوده و بهترین مربیان هستند، آمده اند تا تربیت و هدایت انسان را عهده دار شده و راه درست را به او آموزش دهند، تا انسان پروردگار متعال را مالک و رب خویش قرار دهد و طرح تدبیر او را در زندگی به کار بندد و سرانجام به سعادت حقیقی رهنمون شده و به کمال واصل گردند.
بر این اساس در معارف اسلامی و سیره و سنت برجای مانده از پیشوایان دینی بهترین مبانی و روش های تربیتی یافت می شود.
پس روشن است که همه ی اجزای یک نظام تربیتی ـ حرکت او به سوی مقصد، چگونگی و شیوه های روش های آن به گونه ای ناظر به انسان است، لذا در تبیین تربیت دینی باید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
اصول تربیت از دیدگاه اسلام
چکیده
این مقاله، پس از تعریف اصل و بیان ضرورت آن در مباحث تعلیم و تربیت، به ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى مىپردازد، و سپس اصولى از قبیل: خدامحورى، تعبدمدارى، متربىمحورى، زندگى محورى، فردمحورى، عملگرایى، اخلاقمدارى، سعىمحورى، اعتدالگرایى، محبتمحورى، نظارتمدارى، خوف و رجا، مرگاندیشى، آخرتاندیشى و آرمانگرایى را مورد بررسى قرار مىدهد و در پایان به دستآوردهاى تربیتى این اصول مىپردازد.
واژههاى کلیدى: اصول تربیتى، تعلیم و تربیت اسلامى، اخلاق، فطرت، انسانشناسى.
مقدمه
وجود اصول و قواعد کلّى در مناسبات انسانى و مرجعیت آن براى تفسیر رفتارها آنچنان آشکار است که غالباً نیازى به بیان تشریحى آن وجود ندارد. بدیهى است که هیچ کنش و واکنش انسانى نمىتواند در خلأ و بدون ضابطهاى مشخص آغاز، و بىهدف پایان پذیرد. رفتارهاى یکسان زیادى مىتوان یافت که خاستگاه واحدى ندارند؛ به منظور متفاوتى انجام مىشوند و احتمالاً نتایج مختلفى نیز به بار مىآورند.
امر تربیت که یکى از زمینههاى مهم در مناسبات انسانى است نیز از این قاعده مستثنا نیست. نحلهها و مکاتب تربیتى هیچگاه خود را فارغ از چارچوبهاى بنیادین و اصول نظرى معرفى نمىکنند. حتى مکتبهایى چون رفتارگرایى، که بر رفتار تأکید مىکنند و اهداف کلى و آرمانى را چندان قابل مطالعه و تحقیق نمىدانند، نیز هرگز ادعایى در شکستن حصر قواعد و اصول کلى حاکم بر رفتار را ندارند؛ چرا که پذیرش همین قواعد و اصول کلى سبب امتیاز و تشخیص مکاتب تربیتى و جدایى آنها از یکدیگر مىشود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهاى متناسب با آن است. انتخاب هدفهاى تربیتى ریشه در نوع انسانشناسى مختلف دارد و هدفها، تعیینکننده نوع روشهاى تربیتىاند. بنابراین، مىتوان هماهنگى اصول را با مبانى انسانشناسى از طریق هدف و غایتشناسى کاملاً توجیه کرد. به بیانى واضحتر منشأ انشقاق اصول، اهدافى است که همواره از زوایاى درک موقعیت انسان در جهان بر اساس رویکردهاى گوناگون به او و جهان دریافت شده است. با توجه به آنچه بیان شد، حداقل مفاهیمى که در دستور کار هر مکتب تربیتى قرار مىگیرد عبارت است از: مبنا، هدف، اصل و روش. شناخت مفاهیم مزبور و درک نحوه ارتباط آنها نسبت به یکدیگر و کارکرد متمایز هر یک در زمینهى تربیت، ما را به ساخت چارچوب یا نظام تربیتىِ مشخص رهنمون مىسازد؛ چارچوبى که فرایند تربیت در آن آغاز، و به سرانجامى متناسب با شاخصهاى آن، نایل مىشود.
مفهوم «اصل» در قلمرو تربیت
ارائهى تعریفى نسبتا جامع از اصل، مبتنى بر شناخت روابط موجود میان عناصر تشکیلدهندهى نظام تربیتى است. شاید نفى ویژگى عناصر دیگر تشکیلدهندهى نظام از اصل، زمینهى مناسبترى را براى شناخت آن فراهم آورد. اصلْ داراى ماهیتى هنجارى، و ناظر به «باید»هاست؛ از این جهت با «مبنا» که خود منشأ اشتقاق اصل است و ماهیتى کاملاً توصیفى دارد و ناظر به «هست»هاست، متفاوت است (هوشیار، ص16؛ باقرى، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص68؛ شریعتمدارى، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص11).
از طرف دیگر، اصل با هدف نیز نمىتواند یکى باشد، چراکه ابزارى براى نیل به آن (هدف) قلمداد مىگردد (هوشیار، ص12 و شکوهى، ص84). البته ذکر این نکته مهم است که اصل یک ابزار و معیار کلّى براى گزینش روشهاى گوناگون است؛ از اینرو نمىتواند همان روش باشد، بلکه راهنمایى براى انتخاب روشهاى تربیت قلمداد مىشود. (هوشیار، ص17 و احمدى، ص107 و باقرى، ص69 و شریعتمدارى، ص11).
هر گاه در فرایند تربیت بخواهیم به هدف برسیم باید پیوسته ارتباط ساخت (مبنا) و عمل (روش) را با عامل هدف در قالب اصل تعریف نماییم. در واقع اصل، حاصل مشارکت این سه عامل اساسى در نظام تربیتى است؛ بنابراین، ارائهى هر گونه تعریفى از اصل، بدون توجه به مشارکت عوامل سهگانه مذکور، نمىتواند یک تعریف کامل و جامع باشد. بدین لحاظ، تعریف مورد نظر ما نگاهى انحصارى به هیچ یک از ساختار یعنى مبنا و کارکرد یعنى روش، ندارد؛ بلکه داراى رویکرد ارتباط متقابل میان ساختار (مبنا) و کارکرد (روش) است (هوشیار، ص49؛ دیویى، ص78 و شاتو، ص258).
بر اساس این رهیافت، تعریف اصل چنین است: سلسله قواعد و معیارهاى کلى (بایدها) که متناسب با ظرفیتهاى انسان انتخاب و به منظور تعیین روشهاى تربیتى براى دستیابى به اهداف، مورد توجه قرار مىگیرند.
ضرورت و فایدهى اصل تربیتى
تربیت به عنوان فرایندى که نتیجهى آن صرفا در مقام عمل روشن مىشود، داراى وجههاى کاملاً عملى و کاربردى است. از این جهت، هرگونه تلاش نظرى در چارچوب مفهومى باید ناظر به فواید عملى باشد. در این میان نقش مبدّلهاى نظرى به عملى و انتقالدهندهها روشن مىشود. تبلور مفهوم مبدّل در ماهیت اصل تربیتى، به عنوان آخرین مرحلهى نظر و سرآغاز اوّلین مرحله عمل تربیتى، مهمترین نقشى است که ضرورت وجود اصول را در نظام تربیتى تبیین مىکند (شکوهى، ص142).
بنابراین، مىتوان فواید ذیل را براى اصل تربیتى ترسیم کرد:
الف) تأثیر در نیل به هدف تربیتى (هوشیار، ص8ـ14؛ زاهدى، ص81؛ کلیات نظام آموزش و پرورش جمهورى اسلامى ایران، ص50 و راسخى، ص24)؛
ب) انعطاف در روشها (شکوهى، ص133)؛
ج) محوریت اصول در ایجاد ارتباط منطقى بین عناصر نظام تربیتى.
ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى:
ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى را مىتوان به شرح زیر برشمرد:
الف) اصل امرى ابداعى و اختراعى نیست، بلکه با توجه به مبانى خود قابل دستیابى است و یا از رهگذرِ دریافتِ عنصر مشترکِ روشهاى مختلف قابل احراز و کشف است؛
ب) اصل مفهومى کلى است و ملاک و معیار واقع مىشود؛ بنابراین نمىتواند امرى جزئى و داراى یک مصداق معین باشد (شاتو، ص194)؛
ج) اصل صرفا یک پدیده مفهومى است. تفاوت ماهوى اصل با دیگر عناصر نظام تربیتى، یعنى مبنا، هدف و روش، در بعد مفهومى آن است؛ به این معنا که، اصل از ارتباط میان دیگر مفاهیم زاییده مىشود، در حالى که مفاهیم مبنا، هدف و روش داراى منشأ انتزاع عینى هستند؛
د) اصل ماهیتى هنجارى (ارزشى) دارد. نظر به اینکه اصل، قاعده و معیارِ عمل و ناظر بر آناست، نمىتواند رویکردى توصیفىنسبت به واقعیات تحت عنوان خود داشته باشد، بلکه، برخلاف مبنا که جنبهى توصیفى از واقعیات دارد، درصدد ارائهى واقعیتى مطابقِ مدلول خود و هنجارى متناسب با خاستگاه خود است. به طور کلّى، اصول تربیت متضمن ارزشگذارى متناسب با مبناى پذیرفته شده در تربیت و اهداف مورد نظر آن است؛
ه ) اصل بر روش حاکمیت است و ضابطه مفهومى و رابطهاى براى استفاده از روشهاست؛ بدین معنا که اصلْ راهنمایى نظرى براى گزینش روشهاى خاص متناسب با اهداف و طرد دیگر روشهاست.
ارتباط اصول با دیگر عناصر نظام تربیتى
نظام مشتمل بر ارکان و عناصرى است که به گونهاى منظم با یکدیگر در ارتباط متقابلند. درک بهتر از موقعیت هر یک از عناصر تشکیل دهندهى آن، منوط به کشف ارتباط آن عنصر با دیگر عناصر تشکیل دهندهى نظام مزبور است.
به طور خلاصه، اصل داراى رابطهاى یک جانبه با «مبنا» در قالب اشتقاق از آن است و مبانى نیز مفاهیم توصیفى از هستها و واقعیاتاند. اصلها همان قوانین حاکم بر اعمال تربیتىاند که با توجه به ظرفیتها و استعدادهاى متربى، یعنى مبانى انسانشناسى شکل گرفتهاند. اگرچه، این ارتباط به معناى اشتقاق یکپارچه در رابطه علّى و معلولى نیست، بلکه به معناى توجه به زیرساختهاى وجودى در تدوین قوانین تربیتى است.
ارتباط اصل با هدف ارتباطى دوسویه است؛ یعنى همانطور که اصل دخالت کاملى در نحوهى وصول به هدف دارد و بدون تمسّک به آن دستیابى به هدف میّسر نیست، هر هدفى نیز مىتواند براى تحقق خود اصولى را تجویز نماید. مسلما با توجه به ماهیّت اهداف درمىیابیم که هر هدفى متناسب با موضوع تربیت، یعنى انسان در نظر گرفته مىشود؛ از این رو، اصولى که با توجه به اهداف استخراج مىشوند، بدون عنایت به مبانى انسانشناسى مورد ارزیابى قرار نمىگیرند. بدین لحاظ مىتوان چنین نتیجه گرفت که اصول، با توجه به پیشفرضهاى انسانشناسى و در نظر گرفتن توانایىها و ویژگیهاى انسان، او را براى دستیابى به اهداف کمک مىکنند.
ارتباط اصل با روش در قالب حاکمیت اصل بر آنها توجیه مىشود. این ارتباط صرفا از لحاظ کارآیى و سودمندىِ روش، جهت نیل به هدف موردنظر است؛ از اینرو اینکه گفته مىشود روشها از اصول اخذ مىگردند، به معناى این نیست که روشها معلول اصولاند، بلکه اصول صرفا تبیینکنندهى نحوهى استفاده از آنها هستند.
منابع اکتشاف اصول تربیت اسلامى
با توجه به حاکمیت روح کلى دین بر ابعاد مختلف و عناصر گوناگون نظام تربیت دینى، هر یک از عوامل مزبور نیز باید به نحوى رنگ دینى داشته باشد. اصل نیز که قانون حرکت و اعمال روشهاى تربیت دینى است از این قاعده مستثنا نیست. بنابر این براى اکتشاف اصول تربیت دینى باید به چگونگى ارتباط آنها با خاستگاهشان یعنى دین توجه لازم نمود. مقایسهاى اجمالى بین نحوهى اکتشاف و مبانى دریافت اصول در تربیت ـ که ریشه در مناسبات عرفى انسانها با یکدیگر در رفتارهاى اجتماعى دارد ـ ما را به این امر رهنمون مىسازد که هر گونه انتساب مستقیم یا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اصول عقاید اسلام
س: اصول عقاید اسلام کدامند؟ج: اصول عقاید اسلام شامل سه اصل است(1) که اعتقاد به آنها لازمهاش اعتقاد به چند اصل دیگر نیز مىباشد.س: آن سه اصل که اصول دین هستند کدامند؟ج: اصل اول. اعتقاد به این است که جهان خدایى دارد دانا، توانا، حکیم، شنوا و بینا. از ازل بوده است و تا ابد هم خواهد بود. همه صفات کمال را داراست، و از هر نقص و عیب مبرا است. این خداى یگانه، شریک ندارد و همانند هیچیک از آفریدگانش نیست. اورا نمىتوان با چشم سر دید، نه در دنیا و نه در آخرت و فقط از راه دلیل و برهان است که مىتوان فهمید، او هست و یکتا است.س: توحید یعنى چه؟ج: توحید چهار گونه است:١ ـ توحید ذات. یعنى: خداوند سبحان یکتا و بىهمتا است و ترکیب یافته از اجزاء نیست، مثلاً مانند انسان از ترکیب جسم و جان، و دست و پا، سر و گوش و غیره درست نشده است.٢ ـ توحید صفات یعنى: صفات خداوند عین ذات او است. ذات و صفات خداوند از هم جدا نیستند. خداوند سبحان مانند انسان نیست که علمش غیر از خودش باشد. قدرتش غیر ازخودش باشد! ذات خداوند متعال عین علم و عین قدرت اوست.٣ ـ توحید افعال. یعنى: آنچه در جهان آفرینش است، آفریده خداوند متعال است.٤ ـ توحید عبادت. یعنى: عبادت و بندگى سزاوار جز خداوند نیست.س: اصل دوم از اصول عقاید اسلام چیست؟ج: نبوت. یعنى: خداوند سبحان پیامبرانى را براى هدایت بشر به حق و حقیقت، و نمایاندن راه راست به انسانها فرستاده است.س: نخستین پیامبر الهى کیست؟ج: نخستین پیامبر الهى، حضرت آدم (ع) است که خداوند سبحان او را از گل آفرید و سپس همسرش حواء را بیافرید و به آنان دو فرزند عطا کرد: هابیل و قابیل، و براى همسرى آنان دو دختر نه از نسل آدم و حوا، بلکه به صورت خلق ابتدائى آفرید و هابیل و قابیل با آن دو دختر ازدواج کردند و فرزندانى بهم رسانیدند. از آن پس، ازدواج میان دختر عموها و پسر عموها شروع شد و نسل بشر رو به ازدیاد گذاشت.س: آخرین پیامبر الهى کیست؟ج: آخرین پیامیر الهى، پیامبر اسلام محمد (ص) است.س: پیامبران چند نفر بودهاند؟ج:١٢٤٠٠٠ نفر، که از میان آنان نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و پیامبر اسلام برتر از دیگر پیامبران بودهاند.س: پیامبران با دیگر افراد بشر چه فرقى دارند؟ج: فرقشان این است که به پیامبران، از جانب خداوند متعال وحى مىرسد و از خداوند فرمانهایى دریافت مىکنند، یا براى خودشان، یا براى تبلیغ مردم اما، دیگر افراد بشر به وحى الهى دسترسى ندارند و باید از پیامبران پیروى کنند.س: از کجا مىتوان فهمید کسى که ادعاى پیغمبرى مىکند، راست مىگوید؟ج: با معجزه. معجزه عبارت است از انجام کارى غیر عادى به دست پیامبر که نشانه آن است که وى از جانب خداوند متعال آمده است وگرنه نمىتوانست چنان عملى را انجام دهد.س: مثال بزنید.ج: مثلاً،ابراهیم (ع) را در آتش افکندند، نسوخت.موسى (ع) عصایش را مىانداخت، اژدهاى بزرگى مىشد، و وقتى آن را باز مىگرفت، به حالت اولیهاش بر مىگشت.عیسى (ع) به اذن خداوند کور مادرزاد و لک و پیس را شفا مىداد و مردگان را زنده مىکرد.محمد (ص) ماه را دو نیم کرد، و قرآن کریم را آورد که جن و انس از آوردن نظیر آن عاجز ماندند.س: چگونه؟ج: خداوند متعال، ابتدا براى اثبات حقانیت قرآن کریم و صدق گفتار پیغمبر اکر (ص) از مردم خواست کتاب کاملى نظیر قرآن بیاورند(2). وقتى برایشان مسلم شد که نمىتوانند، از آنان خواست که ده سوره مانند سورههاى قرآن بیاورند(3). باز هم بر ایشان بطور قطع روشن شد که نمىتوانند، آن وقت از آنان خواست که دست کم یک سوره مانند یکى از سورههاى قرآن بیاورند(4).اما باز هم با آنکه معاصران پیغمبر اکرم همه فصیح و بلیغ بودند و در شعر و شاعرى و خطابه و بیان، به اوج زبان آورى رسیده بودند، نتوانستند سورهاى مانند یکى از سورههاى قرآن بیاورند، حتى کوتاهترین سوره قرآن، سوره کوثر(5):(بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک وانحر، ان شانئک هو الابتر).و کارشان به پیکار و کارزار با پیغمبر اسلام کشید.س: پیامبران چه صفاتى دارند؟ج: پیامبران و امامان مانند فرشتگان داراى صفت عصمت اند. یعنى: از آغاز تا پایان عمرشان هیچگاه از فرمان خداوند سرپیچى نمىکنند. آنان عظمت خداوند را آنچنان درک کردهاند و زشتى معصیت را آنچنان دریافتهاند، که نمىتوانند معصیت کنند. پیامبران و امامان، همه فضائل اخلاقى را دارا هستند مانند: شجاعت، سخاوت، غیرت، شهامت و غیره و از همه رذائل اخلاقى نیز بدورند.پیامبران و امامان، باید از همه اهل زمانشان و معاصرانشان برتر باشند، تا پیروى از آنان بر مردم واجب شود.س: آیا پیامبران و امامان داراى جنبه الوهیت اند، چنانکه مسیحیان به عیسى (ع) نسبت مىدهند؟ج: نه! پیامبران و امامان بشرند. تنها تفاوتى که با دیگران دارند این است که از سوى خداوند متعال به پیامبران وحى مىرسد. پیامبران و امامان معصوم اند. دیگر صفات نیک را نیز دارا هستند. عیسى مسیح (ع) هم یک انسان بود که خداوند سبحان او را از مادر و بدون پدر آفرید، همچنانکه آدم و حواء را بدون پدر و مادر آفریده بود.س: اصل سوم ازاصول عقاید اسلام چیست؟ج: معاد. یعنى: خداوند سبحان پس از فانى شدن جهان و مرگ همه جانداران، مردم را بار دیگر زنده مىکند تا پاداش اعمالشان در دنیا را به آنان بدهد، هرکه اهل ایمان و عمل صالح بوده باشد پاداشش بهشت است. و هرکه کافر و گهنکار بوده باشد، آتش دوزخ در انتظار او است.س: بسیارى مردم از دین اسلام بىخبرند، و دسترسى به درک حقایق ندارند. یا بعلت کمى فهم و درکشان مانند دیوانگان و ابلهان و یا به علت اینکه از مراکز دینى و مذهبى دورند، از حقایق بىخبرند. آیا اینان هم کافر محسوب مىشوند و اهل آتشاند؟ج: نه، تا کسى حجت بر او تمام نشده باشد به آتش دوزخ گرفتار