لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
اصحاب اخدود
یکى از جماعتهاى الگو در قرآن، که با افتخار و عزت از آنها یاد شده است، کشتگان اخدود مىباشند. قرآن در سوره بروج از آنها و سرنوشت عبرت آموز، ومقاومت جانانهشان در راه عقیده توحیدى سخن گفته است؛
قُتِلَ أَصْحابُ الأُخْدُودِ * النّارِ ذاتِ الوَقُود * إِذ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ * وَهُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ؛(1)
کشته شدند یاران گودال (خندق)؛ همان آتش مایه دار و انبوه. آنگاه که آنان بالاىآنخندق به تماشا نشسته بودند. و خود بر آنچه بر سر مؤمنان مىآوردند، گواهبودند.
ماجراى اصحاب اخدود از حیث تاریخى با اختلاف بسیار روایت شده است. طورى که نمىتوان نظر قطعى درباره مصداق واقعى و زمان وقوع آن اظهار نمود.
هرچند در برخى ترجمهها و تفسیرها اصحاب اخدود لقب کسانى دانسته شده که گروهى از مؤمنان را به خاطر عقیده و ایمان به توحید در گودالهاى آتش سوزانیدهاند، اما مشهور این است که اصحاب اخدود همان مؤمنان شهیدند.(2)
1. اصحاب اخدود، اسوه جان نثارى در راه توحید
بارزترین صفت اصحاب اخدود که آنان را به مقام الگویى مىرساند، جانفشانى و فداکارى بىدریغ در راه اعتقاد توحیدى است.
با پذیرفتن هر یک از روایات تاریخى موجود در مورد چگونگى و مصداق قصه اصحاب اخدود، آنچه مسلم و یقینى است، مقاومت و رشادت این گروه دربرابر تهدیدهاى جدى سرکردگان کفر است، که مىخواستند زندگى دنیا را به بهاى ایمان به آنها دهند و اینان بر ایمان خویش تا آخرین لحظه پاى فشردند؛
وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ العَزِیزِ الحَمِیدِ.(3)
و بر آنان عیبى نگرفته بودند جز اینکه به خداى ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.
دیدگاه مشهور درباره ماجراى اصحاب اخدود که مورد اعتراف بیشتر مفسران و سیرهنویسان است را به طور خلاصه از سیره ابنهشام مىآوریم:
ذونواس با سربازانش بهسوى آنها رهسپار شد و به یهودیت دعوتشان کرد و میان کشتهشدن ودین یهود، مختارشان ساخت.
پس کشته شدن را برگزیدند و چالههایى (اخدود) برایشان حفرنمود و بسیارى را سوزاند و بسیارى را با شمشیر کشت و مثلهکرد تا به نزدیک بیست هزار شدند و آیات سوره بروج در شأن ذونواس و سپاهش نازل گشت.(4)
شرح بیشتر ماجرا، بنا به نقل على بن ابراهیم قمى در تفسیر سوره بروج چنین است:
اصحاب اخدود کشته شدند و سبب آن این بود که ذونواس آخرین پادشاه از ملوک حمیر، حبشیان را به حمله به سرزمین یمن واداشت و خود به دین یهود درآمد و حمیریان را به این آیین فرمان داد و خود را یوسف نامید. مدتى بدینسان گذشت تا بدو خبر رسید که در نجران بازماندگان قومى نصرانى بهسرمىبرند که دین عیسى و حکم انجیل را گردن مىنهند و پیشوایشان عبدالله بن بریامن است.
اطرافیان پادشاه، او را به عزیمت به سوى آن قوم و تحمیل آیین یهود برایشان تشویق کردند. پس حرکت کرد تا به نجران رسید و هر کس را بر دین نصرانیت بود، گرد آورد. آنگاه دین یهود را بر آنان عرضه کرد اما آنها امتناع کردند. وى با آنان مجادله نمود اما جز ابا و امتناع ندید.
سرانجام آنها کشته شدن را بر ورود به آیین یهود برگزیدند. ذونواس براى آنها گودالهایى حفر کرد و هیزم در آن بنهاد و آتش به پا کرد. گروهى از ایشان به آتش سوختند، گروهى دیگر با شمشیر مثله شدند تا شمار سوختگان و کشتگان به بیست هزار رسید و تنها یکى از ایشان بهنام دوس با اسب خود گریخت.(5)
بنابراین، آنچه از مجموع روایات مشهور برمىآید این است که اصحاب اخدود آزادانه، مرگ را بر دین جبرى و تحمیلى و آیین منسوخ ترجیح دادند و از دین بر حق مسیحیت که آخرین رسالت معتبر در زمانشان بود، بیرون نشدند و فرجامشان شهادت و سعادت عقبا گشت.
قصه اصحاب اخدود
اخدود جمع خد به معنای رخساره است که درزمین به معنای شق و بخشی از آن است. خدواندبه جهت صبر مومنان مکه، قصد مومنان مسیحی وبرخورد اصحاب اخدود را برای رسولش نقلمیکند. حوالی سالهای 523 میلادی، یمن وجنوب حجاز تا منطقه نجران تحت حاکمیت قومیهود بود. اصحاب اخدود گروهی از حکام یمنکه دین یهود داشتند و بزرگ آن «ذونواسحمیری» بود. «مسروق» حاکم وقت یمن منطقهنجران حجاز را به تسلط خود درآورد و به تماممسیحیان امر کرد تا مسیح را انکار کنند و یهودیشوند در غیر این صورت تسلیم مرگ شوند، چونمسیحیان از انکار نبوت مسیح امتناع کردند مسروقفرمان داد تا نمازخانه مسیح که قریب 427کشیش و راهب در آن جمع شده بودند آتشزنند و همه را بسوزانند و بعد حفرههایی از آتشایجاد کرد و به مسیحیان نجران از زن و مرد صغیر وکبیر هر کس که از مسیحیت برائت نجوید و ازایمان به خدای مسیح دست نکشد او را زنده زندهدر آتش اندازند تا بسوزد و نیروهای مسروقچنین کردند و مومنان نصاری صبر و بردباری پیشهکردند و براین ظلم یهودیان مقاومت کردند. جالب قضیهای است که در آتشسوزیاصحاب اخدود در مورد مادری با کودک یکماههاش پیش آمده است. سربازان مسروق مادررا با کودک به لب پرتگاه آتش میآورند و به اومیگویند: «دست از ایمانت بکش یا اینکه تو را درآتش میسوزانیم» مادر به لخاظ جان وجستکودکش از سقوط در آتش منصرف میشود ولیکودک لب به سخن میگشاید که مادر در آتشجهنم به مراتب سوزناکتر از آتش دنیا است وبراین مصیبت چند لحظهای صبر کن و مادر کهمتوجه این معجزه الهی میشود به مشرکاناخدود میگوید: «من از ایمان به خدای بازنمیگردم، خدای واحد بزرگ عالمیان معبود مناست و من از حاکم شما پیروی نمیکنم» وبدینسان در آتش کمین کافران با فرزندشسوخت. در روایتی از ضحاک نقل شده است چند نفرپیش از وقت سخن گفتند: -1 کودکی که شاهدرفتار پاک حضرت یوسف بود -2 پسر ماشطهدختر فرعون -3 عیسی پیامبر -4 یحیی -5کودک مربوط به اصحاب اخدود. به هر شکل خداوند با بیان قصه اخدود ومومنان نجران به مومنان مکه خبر داد که چگونهمومنان نجران در برابر ظلمهای مشرکان مقاومت وصبر کردند.
داستان اصحاب اخدود
داستان اصحاب اخدود
قُتِلَ أَصحَب الاُخْدُودِ(4)
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ(5)
إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ(6)
وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ(7)
وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ إِلا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ(8)
الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ(9)
4. هلاک شدند ستمگرانى که براى سوزاندن مؤ منین چاله هایى پر از آتش مى ساختند؛
5. آتشى که براى گیراندنش وسیله اى درست کرده بودند.
6. در حالى که خودشان براى تماشاى ناله و جان دادن و سوختن مؤ منین بر لبه آن آتش مى نشستند.
7. و خود نظاره گر جنایتى بودند که بر مؤ منین روا مى داشتند.
8. در حالى که هیچ نقطه ضعفى و تقصیرى از مؤ منین سراغ نداشتند بجز اینکه به خداى مقتدر حمیدى ایمان آورده بودند.
9. ملک آسمانها و زمین از آن اوست و خدا بر همه چیز شاهد و نظاره گر است .
(از سوره مبارکه بروج )
داستان اصحاب اُخدود و روایاتى درباره آنها
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
اصحاب کهف
مقدمه
در داستانهای اسلامی اصحاب کهف عدهای خداپرست بودند که پیش از اسلام در زمانهٔ پادشاهی کافر با نام دقیانوس زندگی میکردند و ایمان خود را مخفی نگاه میداشتند. اینان سرانجام از جبر حاکم روزگار به ستوه آمده همراه سگ خود به غاری رفتند. چون به غار رسیدند. خواب ایشان را در ربود پس حدود سیصد سال به خواب اندر همی بودند. و سگ ایشان بر در غار چنان بود که گویی بیدار است. پس از سیصدسال چون برخاستند خود پنداشتند که چند ساعتی بیش نخفتهاندی. چون به شهر شُدند همه چیز را دیگرگونه یافتند. سرانجام به غار بازگشته و دیگر اثری از ایشان یافت نشد. مردم بر فراز غار آنها مسجدی ساختند.داستان ایشان نسبتاً بهتفصیل در قرآن آمدهاست. [۱]
در بعضی روایات مرتبط با امام زمان شیعیان آمدهاست که «اصحاب کهف» رجعت کرده از یاران وی در آخر الزمان و هنگام ظهور خواهند بود.[
شرح داستان
خصوصیات داستان را ارباب احادیث و تفاسیر، مختلف ذکر کرده اند. و ما شرح این قضیه را در اینجا طبق روایت وارده در «تفسیر علی بن إبراهیم قمی » ذکر می کنیم:
علی بن ابراهیم میگوید: حدیث کرد برای من پدرم از ابن ابی عمیر از ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام که آن حضرت فرمود: سبب نزول سوره کهف این است که طائفة قریش، سه نفر را بسوی نجران فرستادند تا از یهود و نصاری مسائلی را یاد بگیرند، تا آن مسائل را از رسول الله سؤال کنند.
آن سه تن عبارت بودند از نضربن حارث بن کلده و عقبة بن ابی معیط و عاص بن وائل.
این سه نفر حرکت کردند بسوی نجران، و به نزد علماء یهود در آنجا رفتند و در خواست تعلم مسائلی را از آنها نمودند.
علماء یهود گفتند: شما از محمد از سه مسأله پرسش کنید؛ اگر طبق مدارکی که در نزد ماست به شما پاسخ گفت، پس بدانید که او صادق و راستگو است؛ و سپس از یک مسألة واحد دیگری نیز سؤال کنید؛ اگر مدعی شد که میداند، بدانید که او کاذب و دروغگو است!
آن سه تن قرشی گفتند: آن مسائل چیست ؟
علماء یهود گفتند: از محمد بپرسید که آن جوانان و جوانمردانی که در زمان پیشین بوده اند، و از میان قوم و اهل شهر خود خارج شدند و غیبت نمودند و خوابیدند؛ چقدر خوابشان به طول انجامید تا آنکه از خواب بیدار شدند؟ و تعداد آنها چند نفر بوده است؟ و با آنها از غیر آنان چه بوده است؟ و داستان و قصة آنها چیست ؟
و دیگر بپرسید از موسی علیه السلام در وقتی که خداوند او را امر کرد که از آن عالم پیروی کند، و از او تعلم کند و فرا گیرد؛ آن عالم که بود؟ و چگونه از او تبعیت کرد؟ و داستان او با آن عالم چیست؟
و دیگر بپرسید از مردی که در گردش بود، و از محل غروب خورشید تا محل طلوع آنرا بپیمود تا به سد یأجوج و مأجوج رسید؛ آن مرد که بود؟ و داستان و قصة او چیست ؟
و سپس مفصلا آنها شرح این سه مسأله را برای آن سه نفر املاء کردند و گفتند: اگر محمد پاسخ شما را طبق آنچه ما برای شما شرح دادیم بیان کرد پس بدانید که او صادق است، و اگر بر خلاف این بیان کرد بدانید که کاذب است و تصدیق او را ننمائید!
قریش پرسیدند: پس آن مسأله چهارم کدام است ؟
یهود گفتند: از او بپرسید که قیامت چه موقع بر پا خواهد شد! اگر مدعی شد که من هنگام فرا رسیدن قیامت را میدانم، بدانید که دروغگو است! چون وقت قیامت را غیر از ذات خداوند تبارک و تعالی هیچکس نمیداند.
آن سه تن از نجران باز گشتند، و به نزد ابوطالب در مکه آمدند و گفتند: ای أبوطالب! فرزند برادر تو چنین می پندارد که از أخبار غیبیة آسمان بر او نازل میشود، و ما مسائلی داریم؛ اگر پاسخ ما را داد میدانیم که در دعوای خود صادق است، و اگر پاسخ نداد میدانیم که کاذب است!
أبوطالب گفت: از هر چه میخواهید از این مسائلی که مورد نظر شماست از او سؤال کنید. قریش از آن سه مسأله از رسول الله سؤال نمودند.
رسول الله بدون آنکه جواب را مقرون به اراده و مشیت خدا کند و «إن شاء الله » بگوید فرمود: من فردا جواب شما را میدهم. (به امید آنکه تا فردا جبرائیل امین می آید و پاسخ این مسائل را از ناحیة مقدس ذات حق تعالی می آورد.)
در این حال مدت چهل روز، وحی از رسول خدا منقطع و مختفی شد، تا به سرحدی که رسول خدا را غم و اندوه فرا گرفت، و صحابه که ایمان آورده بودند و پیوسته با آن حضرت بودند، در شک و تردید افتادند. و قریش خوشحال شدند، و پیامبر و مؤمنین را مسخره و اذیت میکردند. و حزن و اندوه أبوطالب فزونی گرفت.
چون چهل روز به پایان رسید، بر پیامبر اکرم سوره کهف نازل شد.
رسول خدا از جبرئیل پرسید: درنگ کردی! و در پاسخ این سؤالات کندی و تأمل کردی!
جبرائیل گفت: ما ابدا چنین توانائی را در خود نداریم که بدون اذن و فرمان خدا فرود آئیم! در این حال خداوند این آیات را فرستاد:
أم حسبت أن أصحـ'ب الکهف و الرقیم کانوا من ءایـ'تنا عجبا.
و سپس قصه و داستان را برای رسول الله بیان کرد و گفت:
إذ أوی الفتیة إلی الکهف فقالوا ربنآ ءاتنا من لدنک رحمة و هیی لنا من أمرنا رشدا.
پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: اصحاب کهف و رقیم در زمان پادشاه جابر و سرکشی بودند که تمام اهل مملکت خود را به پرستش بتها فرا میخواند، و کسی که دعوت او را اجابت نمی نمود او را می کشت.
و آن جوانان گروهی از ایمان آورندگان به خدای تعالی بودند که پیوسته خداوند عز وجل را عبادت میکردند. و پادشاه در دروازة شهر افرادی را گماشته بود که نمی گذاشتند کسی از شهر خارج شود مگر آنکه برای بت ها سجده کند.
آن جوانان به بهانة صید خارج شدند. و در راه، عبورشان به چوپانی افتاد و او را به طریقه و آئین خود و به مرام و مقصود خود دعوت کردند.
آن چوپان دعوت آنانرا اجابت نکرد؛ لیکن سگ آن چوپان دعوت را اجابت نمود، و با آنان به راه افتاد.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هیچکدام از بهائم داخل بهشت نمی شوند مگر سه عدد از آنها که عبارتند از: خر بلعم باعورا و گرگ یوسف و سگ اصحاب کهف.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
اصحاب اخدود
یکى از جماعتهاى الگو در قرآن، که با افتخار و عزت از آنها یاد شده است، کشتگان اخدود مىباشند. قرآن در سوره بروج از آنها و سرنوشت عبرت آموز، ومقاومت جانانهشان در راه عقیده توحیدى سخن گفته است؛
قُتِلَ أَصْحابُ الأُخْدُودِ * النّارِ ذاتِ الوَقُود * إِذ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ * وَهُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ؛(1)
کشته شدند یاران گودال (خندق)؛ همان آتش مایه دار و انبوه. آنگاه که آنان بالاىآنخندق به تماشا نشسته بودند. و خود بر آنچه بر سر مؤمنان مىآوردند، گواهبودند.
ماجراى اصحاب اخدود از حیث تاریخى با اختلاف بسیار روایت شده است. طورى که نمىتوان نظر قطعى درباره مصداق واقعى و زمان وقوع آن اظهار نمود.
هرچند در برخى ترجمهها و تفسیرها اصحاب اخدود لقب کسانى دانسته شده که گروهى از مؤمنان را به خاطر عقیده و ایمان به توحید در گودالهاى آتش سوزانیدهاند، اما مشهور این است که اصحاب اخدود همان مؤمنان شهیدند.(2)
1. اصحاب اخدود، اسوه جان نثارى در راه توحید
بارزترین صفت اصحاب اخدود که آنان را به مقام الگویى مىرساند، جانفشانى و فداکارى بىدریغ در راه اعتقاد توحیدى است.
با پذیرفتن هر یک از روایات تاریخى موجود در مورد چگونگى و مصداق قصه اصحاب اخدود، آنچه مسلم و یقینى است، مقاومت و رشادت این گروه دربرابر تهدیدهاى جدى سرکردگان کفر است، که مىخواستند زندگى دنیا را به بهاى ایمان به آنها دهند و اینان بر ایمان خویش تا آخرین لحظه پاى فشردند؛
وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ العَزِیزِ الحَمِیدِ.(3)
و بر آنان عیبى نگرفته بودند جز اینکه به خداى ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.
دیدگاه مشهور درباره ماجراى اصحاب اخدود که مورد اعتراف بیشتر مفسران و سیرهنویسان است را به طور خلاصه از سیره ابنهشام مىآوریم:
ذونواس با سربازانش بهسوى آنها رهسپار شد و به یهودیت دعوتشان کرد و میان کشتهشدن ودین یهود، مختارشان ساخت.
پس کشته شدن را برگزیدند و چالههایى (اخدود) برایشان حفرنمود و بسیارى را سوزاند و بسیارى را با شمشیر کشت و مثلهکرد تا به نزدیک بیست هزار شدند و آیات سوره بروج در شأن ذونواس و سپاهش نازل گشت.(4)
شرح بیشتر ماجرا، بنا به نقل على بن ابراهیم قمى در تفسیر سوره بروج چنین است:
اصحاب اخدود کشته شدند و سبب آن این بود که ذونواس آخرین پادشاه از ملوک حمیر، حبشیان را به حمله به سرزمین یمن واداشت و خود به دین یهود درآمد و حمیریان را به این آیین فرمان داد و خود را یوسف نامید. مدتى بدینسان گذشت تا بدو خبر رسید که در نجران بازماندگان قومى نصرانى بهسرمىبرند که دین عیسى و حکم انجیل را گردن مىنهند و پیشوایشان عبدالله بن بریامن است.
اطرافیان پادشاه، او را به عزیمت به سوى آن قوم و تحمیل آیین یهود برایشان تشویق کردند. پس حرکت کرد تا به نجران رسید و هر کس را بر دین نصرانیت بود، گرد آورد. آنگاه دین یهود را بر آنان عرضه کرد اما آنها امتناع کردند. وى با آنان مجادله نمود اما جز ابا و امتناع ندید.
سرانجام آنها کشته شدن را بر ورود به آیین یهود برگزیدند. ذونواس براى آنها گودالهایى حفر کرد و هیزم در آن بنهاد و آتش به پا کرد. گروهى از ایشان به آتش سوختند، گروهى دیگر با شمشیر مثله شدند تا شمار سوختگان و کشتگان به بیست هزار رسید و تنها یکى از ایشان بهنام دوس با اسب خود گریخت.(5)
بنابراین، آنچه از مجموع روایات مشهور برمىآید این است که اصحاب اخدود آزادانه، مرگ را بر دین جبرى و تحمیلى و آیین منسوخ ترجیح دادند و از دین بر حق مسیحیت که آخرین رسالت معتبر در زمانشان بود، بیرون نشدند و فرجامشان شهادت و سعادت عقبا گشت.
قصه اصحاب اخدود
اخدود جمع خد به معنای رخساره است که درزمین به معنای شق و بخشی از آن است. خدواندبه جهت صبر مومنان مکه، قصد مومنان مسیحی وبرخورد اصحاب اخدود را برای رسولش نقلمیکند. حوالی سالهای 523 میلادی، یمن وجنوب حجاز تا منطقه نجران تحت حاکمیت قومیهود بود. اصحاب اخدود گروهی از حکام یمنکه دین یهود داشتند و بزرگ آن «ذونواسحمیری» بود. «مسروق» حاکم وقت یمن منطقهنجران حجاز را به تسلط خود درآورد و به تماممسیحیان امر کرد تا مسیح را انکار کنند و یهودیشوند در غیر این صورت تسلیم مرگ شوند، چونمسیحیان از انکار نبوت مسیح امتناع کردند مسروقفرمان داد تا نمازخانه مسیح که قریب 427کشیش و راهب در آن جمع شده بودند آتشزنند و همه را بسوزانند و بعد حفرههایی از آتشایجاد کرد و به مسیحیان نجران از زن و مرد صغیر وکبیر هر کس که از مسیحیت برائت نجوید و ازایمان به خدای مسیح دست نکشد او را زنده زندهدر آتش اندازند تا بسوزد و نیروهای مسروقچنین کردند و مومنان نصاری صبر و بردباری پیشهکردند و براین ظلم یهودیان مقاومت کردند. جالب قضیهای است که در آتشسوزیاصحاب اخدود در مورد مادری با کودک یکماههاش پیش آمده است. سربازان مسروق مادررا با کودک به لب پرتگاه آتش میآورند و به اومیگویند: «دست از ایمانت بکش یا اینکه تو را درآتش میسوزانیم» مادر به لخاظ جان وجستکودکش از سقوط در آتش منصرف میشود ولیکودک لب به سخن میگشاید که مادر در آتشجهنم به مراتب سوزناکتر از آتش دنیا است وبراین مصیبت چند لحظهای صبر کن و مادر کهمتوجه این معجزه الهی میشود به مشرکاناخدود میگوید: «من از ایمان به خدای بازنمیگردم، خدای واحد بزرگ عالمیان معبود مناست و من از حاکم شما پیروی نمیکنم» وبدینسان در آتش کمین کافران با فرزندشسوخت. در روایتی از ضحاک نقل شده است چند نفرپیش از وقت سخن گفتند: -1 کودکی که شاهدرفتار پاک حضرت یوسف بود -2 پسر ماشطهدختر فرعون -3 عیسی پیامبر -4 یحیی -5کودک مربوط به اصحاب اخدود. به هر شکل خداوند با بیان قصه اخدود ومومنان نجران به مومنان مکه خبر داد که چگونهمومنان نجران در برابر ظلمهای مشرکان مقاومت وصبر کردند.
داستان اصحاب اخدود
داستان اصحاب اخدود
قُتِلَ أَصحَب الاُخْدُودِ(4)
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ(5)
إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ(6)
وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ(7)
وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ إِلا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ(8)
الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ(9)
4. هلاک شدند ستمگرانى که براى سوزاندن مؤ منین چاله هایى پر از آتش مى ساختند؛
5. آتشى که براى گیراندنش وسیله اى درست کرده بودند.
6. در حالى که خودشان براى تماشاى ناله و جان دادن و سوختن مؤ منین بر لبه آن آتش مى نشستند.
7. و خود نظاره گر جنایتى بودند که بر مؤ منین روا مى داشتند.
8. در حالى که هیچ نقطه ضعفى و تقصیرى از مؤ منین سراغ نداشتند بجز اینکه به خداى مقتدر حمیدى ایمان آورده بودند.
9. ملک آسمانها و زمین از آن اوست و خدا بر همه چیز شاهد و نظاره گر است .
(از سوره مبارکه بروج )
داستان اصحاب اُخدود و روایاتى درباره آنها