انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

اعجاز قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

اعجاز قرآن

آیا زمان معجزه‌ها سپری شده است؟ و ما دیگر شاهد وقوع آنها نخواهیم بود؟ آیا از آنجا که معجزات انبیای گذشته مربوط به زمان و مکان خاص خودشان بوده است ما باید با استفاده از اسنادی که از گذشته به جا مانده از آن معجزات آگاه شویم تا بتوانیم به آن پیامبران ایمان بیاوریم؟

 در جستجوی یافتن پاسخی مناسب به این سوالات با کتاب آسمانی دین اسلام مواجه می‌شویم. قرآن، تنها کتاب آسمانی است که با صراحت و قاطعیت تمام ادعا می‌کند که معجزه‌ای است جاوید برای تمامی مردم، در هر زمان و هر مکان و با هر ملیتی که دارند.

  قرآن و ادعای اعجاز

همانگونه که می‌دانیم، معجزه امر خارق‌العاده‌ای است که همه افراد بشر از انجام دادن عملی مانند آن ناتوان هستند. کسی که ادعای پیامبری می‌کند با ارائه دادن معجزه، این ادعا را دارد که چون نوع بشر توانایی انجام عملی مانند عمل او را ندارد، بنابراین بایستی عمل او به‌واسطه ارتباطی که با قدرتی مافوق قدرتهای بشری دارد، انجام شده باشد و او آفریننده این عالم است. در واقع خدا خواسته است با دادن این قدرت به او، رابطه بین او و خود را تأیید کند.

قرآن نیز برای آنکه ادعای معجزه بودن خود را ثابت کند، اینگونه بیان می‌کند که هر کس در خدایی بودن این کتاب شک دارد و آن را ساخته و پرداخته پیامبر اسلام می‌داند یک کتاب همانند آن بیاورد و آنگاه ادعا می‌کند که قطعا اگر تمامی انسانها با هم متحد شوند تا بتوانند یک کتاب مانند قرآن پدید آورند، هرگز نخواهند توانست. سپس در مرحله بعد برای اینکه بتواند ناتوانی بشر را در آوردن مثل خود اثبات کند و عجز مخالفین را آشکارتر سازد مجال را برای مخالفین بازتر کرده بیان می‌کند حال که نمی‌توانید مانند قرآن را بیاورید لااقل مانند ده سوره آنرا بیاورید. و دوباره ادعا می‌کند که هرگز نخواهید توانست و در ادامه هشدار می‌هد که اگر نتوانستید، بدانید که قرآن از جانب خداست. و بالاخره آنجا که می‌خواهد نهایت عجز دیگران را در برابر خود آشکار کند، تنها به یک سوره بسنده می‌کند و این در حالی است که یک سوره می‌تواند تا حد یک سطر هم کوتاه باشد و سپس ادعا می‌کند که هرگز نخواهید توانست حتی یک سوره مانند سور قرآنی بیاورید.

 حال باید بدانیم که قرآن نسبت به چه امری مبارزطلبی نموده است. محققین اسلامی معتقدند که کل قرآن در مجموع دارای چندین وجه اعجاز می‌باشد اما آن وجه از اعجاز که قرآن نسبت به تک تک سور خود نسبت به آن مبارزطلبی می‌کند همان فصاحت و بلاغت آیه‌های آن می‌باشد.

 

اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت

 فصاحت و بلاغت به این معناست که در بیان مطلب و مقصود مورد نظر بتوان از الفاظ شیوا و زیبا و ترکیبات سنجیده و خوش‌آهنگ بهره برد. محققین ادب عرب معتقدند که این وجه در تک‌تک سور قرآن مشهود است.

 در بررس ادعای آنان، ابتدا باید ببینیم که آیا در طول بیش از هزار و چهار صد سال که از نزول قرآن می‌گذرد واقعاً هیچ کس نتوانسته است حتی یک سوره یک سطری نظیر قرآن بیاورد؟ یعنی آیا واقعاً تا به امروز کسی نتوانسته است به این مبارزطلبی آشکار پاسخ دهد؟ در جواب به این سوال، باید به تاریخ رجوع کرد. هنگامی که به تاریخ مراجعه می‌کنیم در می‌یابیم که مورخین، اعم از مورخین اسلامی و مستشرقین و مورخین ادیان و ملل دیگر، هیچ نمونه قابل توجهی از پاسخگویی منکرین و مخالفین اسلام ثبت نکرده‌اند و از آنجا که تاریخ جزئیات بسیاری از اقدامات مخالفین پیامبر اسلام و آیین او را، ثبت کرده است، یقین می‌کنیم که اگر واقعا نمونه قابل توجهی آورده شده بود، چنین نمونه مهمی که نمایانگر بطلان دین اسلام بود حتما در تاریخ ثبت می‌شد. همچنین در دوران معاصر نیز همگان را در برابر این مبارزطلبی آشکار قرآن ساکت می‌یابیم.

 

چرا دیگران در برابر مبارزطلبی قرآن سکوت کرده‌اند؟

حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا اگر در برابر این مبارزطلبی آشکار، همگان چه در طول تاریخ و چه امروز سکوت اختیار کرده‌اند، لزوماً به معنای عجز آنها از آوردن مثل قرآن می‌باشد؟ و یا دلایل دیگری می‌تواند داشته باشد؟ در پاسخ به این سؤال می‌توان سه حالت را در برابر سکوت دیگران تصور کرد:

1-      ممکن است انگیزه‌ای برای پاسخگویی به این مبارزطلبی قرآن در گذشته و حال وجود نداشته باشد.

2-      انگیزه پاسخگویی وجود داشته اما فن ادب عرب پس از عصر نزول قرآن کم‌کم ضعیف‌تر شده و از بین رفته و امروزه نیز در میان غیر مسلمین ادیب عرب وجود ندارد تا بتواند به مبارزطلبی قرآن پاسخ دهد.



خرید و دانلود  اعجاز قرآن


تحقیق در مورد اعجاز قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 23 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

کلام خدا وکتاب خدا

کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرف‏نظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است.

کلید واژه‏ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.

1) مقدمه

کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.

2) معناى کلام

در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد.

صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند .

قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.

اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم.

علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2].

علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).

با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم.

ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون‏» (1) [واقعه 79] نفى باشد - نه نهى - چون‏کلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالت‏دارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمى‏رسد و از طرف دیگرمى‏دانیم که انسانهاى ناپاک مى‏توانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مى‏شود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همان‏موجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند.

3) معناى کتاب

معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب‏»مى‏نامند; ولى با اندکى دقت روشن مى‏شود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقت‏بیشتر معلوم‏مى‏شود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصل‏وجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگى‏دارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاب‏او خواهد بود، و به این جهت مى‏توان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى‏» گویند.

بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى‏» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى‏» که جهان‏است تقسیم مى‏شود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى‏» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى‏» که جهان غیرانسانى است تقسیم مى‏پذیرد.

جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجودات‏آیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و



خرید و دانلود تحقیق در مورد اعجاز قرآن


اعجاز قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

کلام خدا وکتاب خدا

کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرف‏نظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است.

کلید واژه‏ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.

1) مقدمه

کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.

2) معناى کلام

در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد.

صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند .

قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.

اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم.

علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2].

علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).

با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم.

ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون‏» (1) [واقعه 79] نفى باشد - نه نهى - چون‏کلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالت‏دارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمى‏رسد و از طرف دیگرمى‏دانیم که انسانهاى ناپاک مى‏توانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مى‏شود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همان‏موجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند.

3) معناى کتاب

معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب‏»مى‏نامند; ولى با اندکى دقت روشن مى‏شود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقت‏بیشتر معلوم‏مى‏شود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصل‏وجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگى‏دارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاب‏او خواهد بود، و به این جهت مى‏توان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى‏» گویند.

بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى‏» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى‏» که جهان‏است تقسیم مى‏شود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى‏» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى‏» که جهان غیرانسانى است تقسیم مى‏پذیرد.

جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجودات‏آیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و



خرید و دانلود  اعجاز قرآن


اعجاز قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

کلام خدا وکتاب خدا

کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرف‏نظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است.

کلید واژه‏ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.

1) مقدمه

کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.

2) معناى کلام

در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد.

صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند .

قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.

اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم.

علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2].

علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).

با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم.

ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون‏» (1) [واقعه 79] نفى باشد - نه نهى - چون‏کلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالت‏دارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمى‏رسد و از طرف دیگرمى‏دانیم که انسانهاى ناپاک مى‏توانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مى‏شود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همان‏موجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند.

3) معناى کتاب

معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب‏»مى‏نامند; ولى با اندکى دقت روشن مى‏شود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقت‏بیشتر معلوم‏مى‏شود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصل‏وجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگى‏دارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاب‏او خواهد بود، و به این جهت مى‏توان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى‏» گویند.

بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى‏» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى‏» که جهان‏است تقسیم مى‏شود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى‏» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى‏» که جهان غیرانسانى است تقسیم مى‏پذیرد.

جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجودات‏آیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و



خرید و دانلود  اعجاز قرآن