لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد.
انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس ?معلم? ثبت کرده است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.
دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت خدا و مکتب و دین، همت اساسی آدمی باشد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن فراهم نیاید.
در این مسیر خطیر، بزرگانی گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد. علامه شهید استاد مرتضی مطهری (رحمته الله) از همین طایفه مقدس است که در سنگر تعلیم و تعلم، به قله های رفیعی دست یافت تا آنجا که معمار انقلاب اسلامی ـ که خود معلمی بزرگ است ـ همه آثارش را مفید می داند و بهره برداری از آنها را سفارش می کند ...
مفهوم علم
ـ امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه ?علم? به دو معنای متفاوت بکار برده می شود.
1- معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که ? هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون? ?آیا یکسانند آنان که می دانند و آنان که نمی دانند.? (زمر/ 9)از این منظر به همه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم گفته می شود مطابق این معنا، اخلاق، ریاضات، فقه، دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علم اند... کلمه Knowledge در
انگلیسی وConnaissance در فرانسه معادل این معنا علم اند.
2-کلمه علم در معنای دوم منحصراً به دانستنی هایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی باشند... علم در این جا در برابر همه دانستنیهایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند. اخلاق (دانش خوبی ها و بدیها) متافیزیک (دانش احکام و عوارض مطلق هستی) عرفان (تجارب درونی و شخصی) منطق (ابزار هدایت فکر) فقه، اصول، بلاغت، و ... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرارمیگیرندوهمه به این معنا غیر علمی اند کلمه SCIENCE در انگلیسی و فرانسه معادل این معنا علم اند.
دیده می شود که علم در این معنا بخشی ازعلم به معنای اول را تشکیل می دهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنیهای بسیاری است که در اختیار بشر می تواند قرار گیرد. رشد علم به معنای دوم عمدتا از آغاز دوره رنسانس به بعد است در حالیکه علم به معنای مطلق آگاهی (معنای اول) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است. آیه قرآنی ?خلق الانسان علمه البیان? (خداوند رحمن انسان را آفرید و بیان را به وی تعلیم داد/ رحمن/4و3) بهترین موید این معناست.
معنای عالم باتوجه به دو تعریف از علم
ـ در نگاه اول به علم که نگاه ترکیبی به معرفت است خداوند معلم اول و پیامبر معلم ثانی است چرا که پس از تعلیم آدم توسط خداوند دستور ?قال یا آدم اننبئهم باسمائهم? (ای آدم ملائکه را به این اسماء آگاه ساز/ بقره 33) آدم علیه السلام داده شده این بدان جهت است که اساساً هدف آفرینش انسان با علم و معرفت پیوند ناگستنی دارد در بیان رسا و جامع سید شهیدان امام حسین (ع) این معنا به خوبی روشن است که:
?ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه? (بندگان را نیافرید مگر برای آن که او را بشناسند پس چون او را شناختن عبادتش خواهند کرد. ـ در این معنا هدف از ارسال معلم ثانی ارائه معرفتی است که انسان بواسطه آن به عبادت می رسد ?هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم تیلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین? (اوست خدایی که پیامبر بزرگوار از میان شان برانگیخت تا بر آنان آیات وحی را تلاوت کند و آنان را پاک سازد و شریعت کتاب و حکمت الهی را بیاموزد که پیش از این همه در ورطة جهالت و گمراهی بودند(جمعه/2) در این آیه همه علوم از جمله بیان، اخلاق، تعلیم کتاب و حکمت، برای رهایی از گمراهی و یافتن راه هدایت (عبادت) توسط
پیامبر(ص) معرفی شده است. ـ در نگاه دوم که نگاه تفکیکی به شاخه ای معرفت است. معلم اول ارسطو است چرا که ?وی نخستین واضع علم منطق بود ... و راه دلیل و برهان منطقی را باز نمود و معلم ثانی نیز ابونصر فارابی است بخاطر آنکه او اول بار کتب حکمت یونانی را که ارسطو و غیره تحریر کرده اند از یونانی به عربی ترجمه کرد و تعلیم داد....
ارزش و مقام معلم شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد که بتواند شان خداوند و پیامبران را در وجود خود محقق سازد و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری یکی از آن معلمان راستین است که اولاً با نگاه ترکیبی به همه معارف بشری نظر می کند و ثانیا تمامی تلاشهای علمی و عملی را مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد و با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را کامل می سازد . به همین مناسبت روز شهادت این بزرگ مرد فرزانه (11 اردیبهشت ) را روز معلم نامیدند.
هنر معلمی:
معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوه ای از قدرت لایزال الهی نخست ویژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی است. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) نازل شد، به این هنر خداوند اشاره شده است:
اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم. (علق: 1ـ 5) بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کریمترین است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست.
در این آیات خداوند، خود را ?معلم? می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است. مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرارداد. نوعی انسانی را که هیچ نمی دانست، به وسیله قلم آموزش
داد که این از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد:
چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد
از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.
شهید ثانی رحمت الله درباره هنر معلمی خداوند می فرماید:
خداوند از آن جهت به وصف (اکرمیت) و نامحدود بودن کرامتش، توصیف شد که علم و دانش را به بشر ارزانی داشته است. اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش، معیار فضیلت به شمار می رفت، شایسته بود همان مزیت با وصف (اکرمیت) در ضمن این آیات همراه و هم پا گردد و آن مزیت به عنوان معیار کرامت نامحدود خداوند به شمار آید. کرامت الهی در این آیات با تعبیر ?الاکرام? بیان شده است. چنین تعبیری می فهماند که عالی ترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترین مقام و جایگاه او، یعنی علم و دانش هم طراز است.
به همین جهت امام خمینی (ره) می فرمود:
معلم اول خدای تبارک و تعالی است ..... به وسیله وحی؛ مردم را دعوت می کند به نورانیت؛ دعوت می کند به محبت؛ دعوت می کند به مراتب کمالی که از برای انسان است.
معلّمی برتر از شهادت
حضرت امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:? هنگامی که روز قیامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت ?. این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایة علم و تربیت معلمان و تعلیم شایستة آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است.
توصیه امام سجاد (ع) به دانش آموزان
امام سجاد (ع) در زمینة حفظ حقوق معلم می فرماید: ? حق معلم بر تو آن است که همواره، با دیدة تعظیم و تکریم به او بنگری، مجلس او را گرامی بداری و به سخنانش با دقت گوش دهی، رو به جانب او بنشینی و صدایت را در حضورش بلند نکنی ?.
لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد
مرحوم شهید ثانی در مورد لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد می نویسد: ? معلم باید دربارة شاگردان، خواهان اموری باشد که نسبت به آنها، در خود احساس علاقه و دوستی کند. و از هرگونه شر و بدی که برای خویش نمی پسندد برای شاگردانش نیز نپسندد؛ زیرا این گونه دلسوزی و برابر اندیشی نسبت به شاگردان، حاکی از کمالِ ایمانِ معلم و حُسن رفتار و برادری، نمایانگر روح تعاون و همبستگی معلم نسبت به آنان می باشد? .
حقوق معلم در آینة فرمایشات حضرت سجاد (ع)
حضرت سجاد (ع) در فرمایشات خود سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند و می فرماید:? حق کسی که عهده دار تعلیم توست آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود را بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی می پرسد تو پاسخ ندهی و بگذاری که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمنش همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی؛ پس چون چنین کردی، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
اراده الهی از دیدگاه امام خمینی
●نگاهی به برهان صدیقین
پیرامون صفات حق تعالی مباحث گستردهای صورت گرفته و از ابعاد و زوایای گوناگونی مورد بحث قرار گرفته که قسمت عمدهای از علوم اسلامی را به خود اختصاص داده است: متکلمین و فلاسفه و عرفا در این نکته که حضرت حق مستجمع جمیع صفات کمال و جمال است و هر صفت کمالی را خداوند به نحو اتم و اکمل دارا است، متفقالقولند. و هر کدام به زبان خود و در قالب مفاهیم خود به این مهم پرداختهاند. از بین این مکاتب، فلاسفه بحث صفات را برهانی کرده و در اثبات آن براهین متقنی اقامه کردهاند و حتی معتقدند گرایش ما سواءالله به او به خاطر کمالاتش است. حضرت امام این فیلسوف عارف ومحقق مدقق نیز از طرفداران این نظریه است و مطالبی که در برخی آثار میبینیم بر این گفته صحه میگذارد. هرچند که برخی براهین حضرت در واقع تقریری از براهین حکماء پیشین میباشد اما غور در آنها حاکی از عمق نگرش ایشان است. ایشان از واجبالوجود با عنوان کمال مطلق تعبیر می کند و معتقد است که: «کمال مطلق همه کمالات است و الا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمالی و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت عین شرک است و اگر نگوییم الحاد است.»[۱] میبینیم که حضرت امام ـ اعلی الله مقامه ـ در این چند جمله کوتاه به قاعدهٔ بسیط الحققیه اشاره فرمودهاند ولی در اینجا چون بحث ما بر روی صفت اراده است، درصدد اثبات صفات کمال بر ذات اقدس الله نیستیم بلکه آن را اصلی مسلم گرفته و از این مباحث تنها به عنوان مقدمهای برای ورود به بحث اصلی استفاده کرده و بدون اطاله کلام از آن میگذریم.
●تقسیم صفات : مطلب دیگری که برای شروع بحث ناگزیر از بیان آن هستیم، اشارهای به اقسام صفات است. کمالات و صفات واجب تعالی تقسیمات گوناگونی دارد که یکی از آن، تقسیم به صفات ذاتی و فعلی است. صفات ذاتی یعنی صفاتی که فرض ذات به تنهایی برای انتزاع آن کفایت میکند و صفات فعل یعنی صفاتی که فرض آن، منوط به فرض غیر است و غیر از واجب تبارک و تعالی هر چه هست، فعل اوست. پس صفات فعلی، صفاتی خواهد بود که از مقام فعل واجب یعنی ماسواء الله انتزاع میشود. البته این دیدگاهی است که مورد قبول فلاسفه و متکلمین امامیه است و اختلافنظر بسیار زیادی در این زمینه به ویژه بین امامی با اشاعره و معتزله وجود دارد؛ زیرا اشاعره صفاتی را که بعنوان صفات ذاتی بیان کردیم از لوازم ذات میدانند و معتزله ذات مقدس را نائب مناب صفات او میدانند اما از این اختلافات که بگذریم حضرت امام نیز در اسماء و صفات الهی قائل به دو مقام هستند:
۱ـ مقام اسماء و صفات ذاتیه: در این مقام ذات مقدس واجب تعالی به حیثیت واحده و جهت بسیطهٔ محضه، کل کمالات و جمیع اسماء و صفات را داراست و تمام کمالات به حیثیت بسیطهٔ وجودیه رجوع میکند. چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف کمال و کمال صرف نیز است.
۲ـ مقام اسماء و صفات فعلیه: این مقام، مقام ظهور و تجلی اسماء و صفات ذاتیه است که مقام معیت قیومیه است و آیهٔ شریفهٔ «هو معکم این ما کنتم» بدان اشاره دارد.
ایشان آیهٔ شریفهٔ «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» را جامع این دو مقام میدانند. حضرت امام در باب صفات حق ـ سبحانه ـ بسیار دقیق بحث کردهاند. وقتی نظرات حکماء را که در اینباره بررسی میکنیم گفتهاند، صفات حق یا صفت ذاتند و یا صفت فعل، به عبارت دیگر آنان یک دسته از صفات را صفات ذاتی و صفات دیگر را صفات فعلی میدانند اما نظر مبارک حضرت امام این تفاوت را با نظر حکماء دیگر دارد که ایشان میفرمایند که صفاتی که در یک مرتبه صفات ذات هستند، همان صفات در مرتبهٔ دیگر (مرتبه فعل) صفت فعل به شمار میروند و این تفاوت در مورد صفت اراده کاملاً مشهود است؛ مثلاً حضرت امام، اراده را هم صفت ذات و هم صفت فعل میدانند و حال آنکه عمده بحث فلاسفهای چون علامه طباطبائی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در این است که آیا اراده، صفت ذات است یا صفت فعل[۲]؟ و جالب توجه این است که بر اینکه اراده صفت ذات نیست، برهان اقامه میکنند اما از نظر حضرت امام جمیع اسماء و صفات حق تعالی در دو مرتبه و در دو مقام است: یکی مقام اسماء و صفات ذاتیه، که این مقام در حضرت واحدیت ثابت است، مثل علم ذاتی حق و قدرت ذاتی حق و اراده ذاتی که از شؤون و تجلیات ذاتیه حق تبارک و تعالی است. دیگری مقام اسماء و صفات فعلیه است که به تجلی و به فیض مقدس برای حقتعالی ثابت است.[۳]
●عینیت صفات با ذات
مسئله دیگری که در باب صفات مطرح است، عینیت و غیریت صفات ذاتی با ذات حق است و علیرغم اختلاف آرایی که در این زمینه وجود دارد، قول حضرت امام ـ و برخی حکمای دیگر ـ معتبرترین اقوال است. ایشان معتقد به عینیت و اتحاد صفات با ذات هستند؛ به این دلیل که صرف وجود، صرف کمال و جمال است و هیچ حیثیت کمالی، نمیتواند خود را از صرف وجود کنار بکشد؛ چون هرچه کمال است، به حقیقت وجود برمیگردد و اگر غیر از این باشد اشکالات عدیدهای پیش میآید:
۱ ـ در عالم وجود دو اصل بلکه چندین اصل بوده باشد و حال آنکه در عالم واقع تنها وجود اصیل است.
۲ ـ ذات حق تبارک و تعالی مرکب باشد که لازمهاش نیازمندی و نقص است.
۳ ـ راه یافتن جهات امکانی در ذات حق است و اشکالات دیگری که بیانشان به طول میانجامد.[۴] حضرت امام قائل به قول عینیت صفات با ذات، در موارد زیادی از آن سخن گفتهاند و آن را برهانی کردهاند و اصحاب اقوال دیگر را مورد نقد قرار دادهاند.[۵]
●اختلاف اقوال در اراده الهی
از این بحثهای مقدماتی که بگذریم، اراده یکی از صفات کمال است که همهٔ الهیون آن را پذیرفته اما در حقیقت اراده با یک سری پرسشهایی مواجه شدهاند.
▪ آیا اراده صفات ذات است یا فعل؟
▪ آیا اراده حادث است یا قدیم؟
▪ آیا اراده مطلق است یا مقید؟
و بسیاری از سؤالات دیگر که در این مقال به این امور میپردازیم. برای روشن شدن منشأ اختلافاتی که به آن اشاره خواهیم کرد، ذکر چند مقدمه ضروری است: مقدمه اول؛ تفاوت اراده در انسان و خداست. اراده در انسان به معنای شوقی است که پس از داعی ایجاد میشود.[۶] اما اراده به این معنا نمیتواند در ذات مقدس راه داشته باشد هرچند که از محدثان اهل سنت، اراده را در خدا و انسان به یک معنا دانستهاند که واضحالبطلان است؛ زیرا لازمه چنین صفتی، این است که صاحب آن موجودی مادی و دارای جهات امکانی باشد و ساحت حق اجل از آن است که متصف به چنین صفتی شود. تفاوت معنای اراده در انسان و خدا منشأ یک سری اختلافات شده است؛ زیرا اغلب گمان کردهاند که اگر بگوییم اراده صفات ذاتی حق است، لازمهٔ آن راه یافتن جهات امکانی در حق است. برخی از فلاسفه بخصوص اصحاب حکمت متعالیه ارادهٔ حق تعالی را علم او به نظام احسن تعریف کردهاند که این علم عین ذات حق و داعی او بر ایجاد موجودات است و علاوه بر این داعی دیگری ندارد؛و فیه عین الداع عین علمه نظام خیر و هو عین ذاته[۷] مقدمه دوم؛ نکته دیگر که ذکر آن برای تکمیل و تنویر بحث لازم است, بررسی اراده خداوند در روایات است. در برخی احادیث میبینیم که معصومین علیهمالسلام فرمودهاند «و ارادته فعله» یعنی ارادهٔ حضرت حق عین فعل اوست. در اصول کافی بخشی تحت عنوان «اراده انها عن صفات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
اقسام صفات الهی
واژة اسم کاربردهای مختلفی دارد. در گستردهترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت میکند. اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل میشود. دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار میرود. و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است. سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است. و آن عبارت است از لفظی که بر ماهیت و ذات من حیث هی و بدون در نظر گرفتن اتصاف آن به صفتی از صفات دلالت میکند. مانند الفاظ سماء (آسمان)، ارض (زمین)، رجل (مرد) و جدار (دیوار). واژة صفت نیز کاربردهای مختلفی دارد. حکما مبادی مشتقات را صفت، و مشتقات را اسم میگویند. از نظر آنان علم و قدرت صفاتاند، و عالم و قادر یا علیم و قدیر اسم، ولی متکلمان مشتقات را صفات نامیده و مبادی مشتقات را «معنی» میگویند. بنابراین، علم و قدرت، معنی، و عالم و قادر یا علیم و قدیر صفاتاند. به عبارت دیگر، هرگاه ذات و ماهیت را از آن جهت که موصوف به وصف یا معنای ویژهای است، در نظر آوریم واژة صفت به کار میرود. «الصفة هی الاسم الدال علی بعض احوال الذات، و ذلک نحو طویل و قصیر و عاقل و غیرها»
«ان الصفة فی الحقیقة ما أنبأت عن معنی مستفاد یخص الموصوف و ما شارکه...». یاد آور میشویم، این گونه ملاحظات در عمل چندان رعایت نمیشود، و هر یک از اسم و صفت به جای دیگری به کار میرود. یگانه واژهای که معنای وصفی نداشته، و به عنوان اسم مخصوص خداوند، شناخته شده است؛ اسم جلالة (الله) است. اما واژههای دیگر چون عالم، قادر، حی، رازق، باقی و غیره هم به عنوان اسماء الهی به کار میروند، و هم صفات خداوندی، چنان که در روایات معروفی که برای خداوند نود و نه اسم بیان شده است، جز اسم جلاله، همگی از مشتقات و صفات میباشند. تقسیمات صفات صفات الهی را از جهات گوناگون تقسیم کردهاند: 1. صفات جمال و صفات جلال: صفات جمال یا صفات ثبوتی صفاتیاند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت میکنند. مانند عالم و علم، قدرت و قادر، خلق و خالق، رزق و رازق و غیره. و صفات جلال یا صفات سلبی صفاتیاند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت میکنند، از خداوند سلب میشوند. مانند: ترکیب، جسمانیت، مکان، جهت، ظلم، عبث و غیره. صدر المتألهین در این باره گفته است: «این دو اصطلاح (صفت جمال و جلال) با تعبیر ذی الجلال و الاکرام در آیة کریمة:
تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» هماهنگ است زیرا صفت جلال عبارت است از آنچه ذات خداوند را از مشابهت با غیر آن منزه میدارد، و صفت اکرام عبارت است از آنچه ذات الهی به آن آراسته است، پس خداوند با صفات کمال وصف میشود، و با صفات جلال از نواقص پیراسته میگردد»صفات سلبی کاربرد دیگری نیز دارد، و آن صفاتی است که بر سلب نقص از خداوند دلالت میکنند، مانند غنی، واحد، قدوس، حمید و مانند آن. 2. صفات ذات و صفات فعل: در تقسیم صفات الهی به صفات ذات و صفات فعل دو اصطلاح و دو نظریه است: الف: هر گاه برای انتزاع صفتی از ذات و وصف کردن ذات به آن صفت، تصور ذات کافی باشد، و تصور فاعلیت خداوند لازم نباشد، آن صفت، صفت ذات یا ذاتی خواهد بود. مانند صفت حیات و حی، اراده و مرید، علم و عالم، قدرت و قادر. و هر گاه تصور فاعلیت خداوند لازم باشد، آن را صفت فعل یا فاعل گویند. مانند خلق و خالق، رزق و رازق، اماته و ممیت، احیاء و محیی، مغفرت و غافر، انتقام و منتقم، و مانند آن. ب: هر صفتی که بتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت فعل است، و هر صفتی را که نتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت ذات است. بنابراین قدرت، علم و حیات از صفات ذاتی الهیاند، چون خداوند به مقابل و ضد آنها وصف نمیشود، زیرا مقابل آنها نقص وجودی است، ولی اراده از صفات ذات نخواهد بود، زیرا « وصف خداوند به مقابل آن محال نیست، مثلاً گفته میشود خداوند ظلم به بندگان خود را اراده نکرده است، «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ» بر این اساس، عدل از صفات ذات الهی خواهد بود، ولی بنابر اصطلاح نخست از صفات فعل است. از دو اصطلاح یاد شده، اصطلاح نخست در کتب فلسفه و کلام مشهور و رایج است. محدث کلینی در کتاب کافی اصطلاح دوم را برگزیده است،و بر این اساس روایات مربوط به اراده را از صفات فعل دانستهاند، تعیین کرده است. سید شریف گرگانی نیز در کتاب تعریفات همین اصطلاح را آورده است. 3. صفات حقیقی و اضافی: صفات ذات را به دو گونة حقیقی و اضافی تقسیم کردهاند. صفات ذاتی حقیقی آن است که حقیقتاً ذات به آن وصف میگردد مانند علم و قدرت، و صفت اضافی آن است که از صفات حقیقی انتزاع میشود، ولی خود حقیقتاً از صفات ذات نیست، مانند صفت عالمیت و قادریت، که از در نظر گرفتن نسبت علم و قدرت با ذات انتزاع شدهاند، و ورای ذات و صفت علم و قدرت، حقیقتی ندارند. صفت ذاتی حقیقی را به حقیقی محض و حقیقی ذات الاضافه تقسیم نمودهاند. حقیقی محض آن است که به چیزی جز ذات خداوند تعقل ندارد. مانند صفات حیات، و حقیقی ذات الاضافه آن است که به غیر ذات متعلق میشود مانند علم و قدرت. 4. صفات خبریه: برخی از صفات را صفات خبریه گویند. آنها صفاتیاند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شدهاند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای یک بحث عقلی برای خداوند اثبات نمیشدند، و از سویی، اگر به مفاد ظاهری آنها قائل شویم، تشبیه و تجسیم لازم خواهد آمد. به عبارت دیگر، این دسته از صفات، مانند وجه، ید، استوا، مجیء، که در آیات ذیل آمدهاند. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»«یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
مهدویت درادیان الهی
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( علیه السلام )ازنظر اقوام وادیان
انتظار ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى، و امید به آینده و استقرار صلح و عدل جاویدان، امرى فطرى و طبیعى است که با ذات و وجود آدمى سر و کار داشته و با آفرینش هر انسانى همراه است و زمان و مکان نمى شناسد و به هیچ قوم و ملّتى اختصاص ندارد.
از این رو، همه افراد طبق فطرت ذاتى خود مایلند روزى فرا رسد که جهان بشریّت در پرتو ظهور رهبرى الهى و آسمانى و با تأیید و عنایت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات یافته، شور و بلوا در جهان پایان پذیرد و انسانها از وضع فلاکت بار موجود نجات یابند و از نابسامانى و نا امنى و تیره روزى خلاص شوند و سرانجام به کمال مطلوب و زندگى شرافتمندانه اى نایل آیند.
به همین دلیل، در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحى _ که در آخر الزمان ظهور خواهد نمود و به جنایتها و خیانتهاى ضد انسانی خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى واقعى بنیان خواهد نهاد _ سخن به میان آمده و تمام پیامبران و سفیران الهى در این زمینه به مردم با ایمان جهان، نویدهایى داده اند.
در این زمینه، یکى از نویسندگان معروف چنین مى نویسد:
«موضوع ظهور و علایم ظهور، موضوعى است که در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمیّت خاصّى است. صَرفِ نظر از عقیده و ایمان که پایه این آرزو را تشکیل مى دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشریّت، و طالب تکامل معنوى وقتى که از همه نا امید مى شود، و مى بیند که با وجود این همه ترقّیات فکرى و علمى شگفت انگیز، باز متأسّفانه، بشریّت غافل و بى خبر، روز به روز خود را به سوى فساد و تباهى مى کشاند و از خداوند بزرگ بیشتر دورى مى جوید، و از اوامر او بیشتر سرپیچى مى کند; بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مى شود، و از او براى رفع ظلم و فساد یارى مى جوید.
از این رو در همه قرون و اعصار، آرزوى یک مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خداپرستان وجود داشته است. و این آرزو نه تنها در میان پیروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتى و یهودى و مسیحى و مسلمان، سابقه دارد، بلکه آثار آن را در کتاب هاى قدیم چینیان و در عقاید هندیان، و در بین اهالى اسکاندیناوى و حتّى در میان مصریان قدیم و بومیان و حتّى مکزیک و نظایر آنها نیز مى توان یافت».
آرى! عقیده به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى در پایان جهان، یکى از مسایل بسیار مهمّ و حسّاسى است که نه تنها در آیین مبین اسلام، بلکه در همه ادیان آسمانى، و نه تنها در میان پیروان ادیان و مذاهب بلکه در نزد بسیارى از مکاتب مختلف جهان سابقه دیرین دارد، و تمامى پیروان ادیان بزرگ عالم از مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان گرفته تا پیروان مکتب هاى الحادى، همه و همه بدان عقیده دارند.
مهدویت در باور مسیح
در این آیین و کتابهای مقدس ، این آیین نیز بشارتهای روشنی دربار ه موعود آخرالزمان رسیده است. از جمله کتب مسیحیت میتوان به انجیل متی، لوقاء ، مرقس، برنابا و مکاشفات یوحنا اشاره کرد.
مسیحیان معتقدند حضرت مسیح موعود یهود می باشد. یهودیان ناکامی آن حضرت را در تشکیل حکومت جهانی، دستاویز رد آن مدعا نموده اند.
انجیل
در انجیل برنابا نویدهای مهدی ـ علیه السلام ـ به صراحت آمده است، ولی نظر به اینکه مسیحیان آنرا معتبر نمی دانند، در اینجا فقط نویدهای موجود در اناجیل معتبر از نظر آنان را می آوریم.
1 ـ " همچنانکه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد … آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد، و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینهزنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان، با قوت و جلال می آید … آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخن من هرگز زایل نخواهد شد، اما از آن روز و ساعت هیچکس اطلاع ندارد و حتی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس … لهذا شما نیز حاضر باشید زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید. "
2 ـ " … اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خود آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست، و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کنند به قسمتی که شبان، میشها را از بزها جدا می کند. "
3 ـ " … آنگاه پسر انسان را ببینید که با قوت و جلال عظیم بر ابرها می آید، در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهای زمین تا به اقصای فلک فراهم خواهد آورد … ولی آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس بر حذر و بیدار شده دعا کنید، زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود … "
4 ـ " … کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت کند، تا هر وقت آید و در را بکوبد بیدرنگ برای او باز کنند. خوشا بحال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد … پس شما نیز مستعد باشید زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید. "
لازم به تذکر است که: کلمه " پسر انسان " مطابق نوشته " مستر هاکس آمریکایی " در کتاب خود " قاموس کتاب مقدس " 80 بار در انجیل و ملحقات آن (عهد جدید) تکرار شده که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق می باشد (قاموس مقدس، ماده پسر خواهر ، صفحه 219) و 50 مورد دیگر از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد، عیسی نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد و از ساعت و روز ظهور او جز خدا کسی اطلاع ندارد و او کسی جز حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نمی باشد.
2 نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم آبان 1383ساعت 21:33 توسط مهسا روحی |
« مهدویت درزرتشت »
در منابع زرتشتیان تصریحات زیادى به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) شده است که قسمتى از آنها را در اینجا مى آوریم:
1 ـ در کتاب «زند» که از کتب مقدّسه زرتشتیان است در باره انقراض اشرار و وراثت «صلحا» که پس از درهم شکستن شوکت جبّاران و بیدادگران، زمام اُمور جامعه بشرى را به دست خواهند گرفت، چنین مى گوید:
«لشکر اهریمنان با ایزدان دایم در روى خاکدان محاربه و کشمکش دارند، و غالباً پیروزى با اهریمنان باشد، امّا نه به طورى که بتوانند ایزدان را محو و منقرض سازند; چه، در هنگام تنگى از جانب اورمزد که خداى آسمان است به ایزدان که فرزندان اویند یارى مى رسد و محاربه ایشان نه هزار سال طول مى کشد، آنگاه فیروزى بزرگ از طرف ایزدان مى شود و اهریمنان را منقرض مى سازند، و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند، و بعد از پیروزى ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان عالم کیهان به سعادت اصلى خود رسیده، بنى آدم بر تخت نیکبختى خواهند نشست».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
مکتب غیر الهی:
همیشه مکاتبی غیر الهی وجود دارند که معتقد به خدایی غیر از خدای واحد هستند. مثلاً کمونیسم مکتبی غیر الهی بود.
همواره پرستش خدایان غیر یکتا در میان جوامع بشری وجود داشته است. مثلاً در زمان پیامبر اسلام بت پرستی رواج داشته است. هم اکنون در هندوستان بت پرستی، گاو پرستی، آتش پرستی و پرستش زن به عنوان یک خالق وجود دارد.
در این میان اعتقاد به شیطان به عنوان یک خالق و موجود برتر نیز توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. البته این عقیده که شیطان خالقی برتر است، چندین هزار سال پیش هم وجود داشته و بسیاری از افراد قبایل آفریقای مرکزی، آمریکای جنوبی، آسیای شرقی و حتی خاورمیانه نیز به شیطان پرستی اعتقاد داشتهاند. بعضی از این افراد بعد از گذشت سالها هم زمان با رشد علمی بشر رشد نموده و به خدای واحد گرویدهاند. اما هنوز شیطان پرستی در آمریکا، آفریقا و آسیا وجود دارد.
آشنایی با مکتب پرستش شیطان:
شیطان پرستی هم مکتبی است غیر الهی که در آن الهه قدرت و توانایی شیطان (همان ابلیس) است. اعتقاد به شیطان به عنوان قدرت برتر در میان شیطان پرستان از زمانی شروع شد که این عقیده بوجود آمد که شیطان موجودی برتر از خدا است زیرا توانسته بر خدا غلبه کرده و انسان را سجده نکند. این عدم سجده بر انسان توانسته قدرتی به شیطان عطا کند که او را از تمامی قدرتهای مادی و معنوی این جهان قویتر سازد و بتواند باعث گمراهی انسان (موجودی برتر از همه موجودات – احسن الخالقین) گردد.
این اعتقاد که شیطان (ابلیس) ساخته دست خدای یکتاست در میان شیطان پرستان اعتباری ندارد و آنها شیطان را برخاسته از تاریکی میدانند. او را نه یک فرشته بلکه یک قدرت کامل و بی نقص میشمارند و همواره به تقدیس این الهه میپردازند.
بسیاری از مردم افراد شیطان پرست را افرادی وحشی، یاغی و غیر قابل کنترل میپندارند. حتی در بسیاری از مقالات و نشریات این گونه آمده که انسانهای شیطان پرست موجوداتی کثیف و جنایتکار هستند در حالیکه این افراد هم مانند انسانهای دیگر به دنبال آرامش و آسودگی هستند و این آرامش و آسودگی را در پرستش شیطان پیدا کردهاند.
انواع شیطان پرستی:
شیطان پرستی دو نوع است:
1_ پرستش خدای پدر که همان شیطان است
2_ پرستش خدای پسر که فرزند شیطان است.
اگر به فیلم مصائب مسیح ساخته مل گیبسون مراجعه کنید خواهید دید که در بعضی از سکانسها شیطان (خدای پدر) به همراه موجود کوچکی که در بغل دارد دیده میشود این همان خدای پسر است.
بسیاری از شیطان پرستان خدای پسر را قویتر از خدای پدر میدانند زیرا معتقدند که او محصول تولیدمثل جن و شیطان است و به همین خاطر به جن هم شباهت دارد و چون جن ساخته شده از آتش است و آتش نیز میتواند قدرتی بالاتر ایجاد کند پس خدای پسر قویتر از خدای پدر خواهد بود.
تاریکی وسیله ارتباط:
تاریکی در شیطان پرستی بسیار مهم است زیرا آن را وسیله ارتباط انسان با شیطان میدانند و معتقدند که تاریکی شیطان را ایجاد کرده است پس خود تاریکی هم مقدس بوده و باید مورد توجه قرار گیرد.
شیطان پرستی ضد مسیحیت:
بیشتر شیطان پرستان از دین مسیحیت به این مکتب گرویدهاند و این اعتقاد در بین تمامی شیطان پرستان وجود دارد که مسیحیت هنوز در قرون وسطی به سر میبرد. پاپ میتواند همه جنبههای انسانی را در دست گفته و آن را تغییر دهد. به همین خاطر شیطان پرستی و مسیحیت دو مکتب مخالف هستند و بیشتر شیطان پرستان در تلاشند تا مسیحیت را نابود کنند.
آتش زدن کلیساها، کشتار افراد مذهبی مسیحی و مبارزه با صلیب* از جمله کارهایی است که شیطان پرستان برای رسیدن به مقصود خود (نابودی مسیحیت) انجام میدهند.
*مبارزه با صلیب:
شیطان پرستان صلیب را جسمی میدانند که افراد را به یاد مسیح میاندازد و معتقدند که مسیحیان در برابر آن سجده کرده و آن را مورد پرستش قرار میدهند.
به همین خاطر صلیب بر عکس همواره در میان شیطان پرستان از اعتبار خاصی برخوردار بوده و هست. شیطان پرستان معتقدند که صلیب باعث نابودی بشر میشود به همین خاطر در بعضی اوقات دیده میشود که صلیب برعکس را به شکل استخوانی میسازند.
پنتاگرام:
همان طور که مسیحیت برای خود یک سمبل (صلیب) دارد، شیطان پرستی هم دارای سمبلی به اسم پنتاگرام است.
پنتاگرام ستارهای است که بوسیله یک دایره احاطه شده است. پنتاگرام معمولاً به رنگ سیاه یا تیره است و در میان شیطان پرستان آن قدر معتبر است که از آن جهت تقدیس استفاده میکنند.
کشیش شیطان پرستی:
همانگونه که تمامی مکتبها مبلّغهایی داشتهاند، شیطان پرستی هم افرادی را جهت تبلیغ دراختیار دارد. به این افراد کشیش لغب میدهند.
این کشیشها لباسهای خاصی دارند. بدین گونه که شنل و کلاه بزرگ مخصوصی به رنگ سیاه بر تن میکنند، عصا و یا چوب دستی که بر روی آن عبارات عبری مخصوصی حک شده و سر آن پنتاگرام دیده میشود در دست میگیرند و کفش نوک تیزی نیز میپوشند. این گونه لباس مخصوص کشیش است و افراد دیگر گروه حق پوشیدن چنین لباسی را ندارند. کشیش در تمامی مراسم دیدار با شیطان حضور دارد و دعاهای مخصوص به زبان عبری را او خوانده و افراد دیگر تکرار میکنند.
افراد کشیش هم به تبلیغ مکتب خود میپردازند، هم افراد علاقهمند را به مکتب وارد کرده و به گروه معرفی میکنند و هم دستور نابودی افراد خطاکار را میدهند.