لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 165
فهرست مطالب
فصل اول :
مقدمه
هدفهای پژوهش
سؤالهای پژوهش
فرضیه های پژوهش
اهمیت پژوهش
تعریف مفاهیم اساسی پژوهش
الف) مفهوم تحول
ب) نظام ارزشها
ج) نظام
د) ارزشها (در علم اقتصاد، فلسفه، دین، جامعه شناسی)
هـ) سرقت
و) انحراف جنسی
ط) اعتیاد
فصل دوم :
الف) سوابق نظری و پژوهشی
- حوزه های توجه به بررسی ارزشها
1) بررسی ارزشها در رابطه با متغیرهای دیگر
2) ارزشها و توانایی های شناختی
3) رشد ارزشها در طول عمر
- سنجش ارزشها
مشاهده منظم
مصاحبه شخصی
پرسشنامه
1) آلپورت ورنون لیندزی
2) معیار ارزشهای قابل تشخیص پرینس
3) بررسی انتخاب
4) ارزشهای شخصی
5) ارزشهای کار
6) ارزشهای راکیچ
- کسب نظام ارزشی و عاملهای آن
- عوامل کسب نظام ارزشها
گروه اول :
الف) اجتماعی
ب) اقتصادی اجتماعی
ج) آموزشی
د ) جنسیت
هـ) دین
و) شغل
ط) نژاد
گروه دوم :
الف) تحلیل روانی
ب) نظریه فراگیری
ج ) رشد شناختی
- نمودهای تحول ارزشها از کودکی تا بلوغ
تحول نظام ارزشها در کودکی
تحول نظام ارزشها در نوجوانی
- چارچوب نظری تفسیر رشد ارزشها
الف) دیدگاه رسچر
ب) دیدگاه مزلو
ج) دیدگاه وودروف
د) دیدگاه فروید – یونگ
هـ) دیدگاه کلبرگ – پیاژه
ط) دیدگاه نیوکمپ – آیزنگ
ز) دیدگاه راکیچ
ع) دیدگاه ویلیامز
- کارکردهای رشد ارزشها
الف) انگیزشی
ب) توافقی
ج) دفاع از خود
- نقش ارزشها در روند هدایت و رواندرمانی
نقش مشاوره در زمینه ارزشها
- نقش ارزشها در بهداشت
الف) روان درمانی
ب ) پیشگیری
- دیدگاههای تغییر ارزشها
فرضیه ناهماهنگی شناختی
فرضیه های رفتاری
فرضیه شناختی – رفتاری
فرضیه تحلیل روانی
فرضیه نسبت دادن
فرضیه تقابل (جذب)
فرضیه درمان بی رهنمود
فرضیه همخوانی
فرضیه تحلیل منطقی
فرضیه درمان عقلانی
فرضیه بازی نقش هیجانی
فرضیه انگیزه پیشرفت
تغییر ارزشها از راه ارتباط جمعی
درام اجتماعی برای کودکان
روش توضیح ارزشها
روش گوش دادن به قصه
روش تربیتی
فصل سوم : روش پژوهشی
آزمودنیها
ابزار پژوهشی
1- معیار ارزشهای قابل تشخیص پرینس
2- معیار ارزشهای راکیچ
(چگونگی کاربرد خدمات مشاوره ای)
1- توضیح ارزشها و تأثیر آن در تغییر ارزشها
2- تأثیر مشاوره و راهنمایی بر تغییر ارزشها
3- آموزش مهارتهای مقابله با استرس محیطی
- مرحله اول
الف) با تغییر دیدگاه مشکلات خود را آسان کنید.
ب) نظام حمایتی کارآمدی بوجود آورید
- مرحله دوم
الف) روش مهار فشار روانی
ب) تمرین آرمیدگی
ج) تمرین کنترل نگرانی و سخن گفتن سازنده با خود
4- مهارتهای ارتباطی
الف) مهارتهای گوش دادن
ب) مهارتهای بدنی
پ) خود افشاگری
ت) بازتاباندن
ث) مورد پذیرش قرار دادن
ج) روش صفحه خط افتاده
چ) رسیدگی به خواست زندانیان
فصل چهارم :
تجزیه و تحلیل آماری
فصل پنجم : خلاصه و نتیجه گیری
محدودیتهای تحقیق
پیشنهادات تحقیق
فهرست منابع فارسی و انگلیسی
پیوستها
چکیده :
در چند دهه اخیر مسأله ارتباط بین برخی ازویژگیهای شخصیتی و بزهکاری بسیار پژوهشگران را متوجه خود کرده است ولی اگر بزهکاری از زوایای متفاوت بررسی کنیم خواهیم دید که بحث ریشه ای تر در این زمینه مطالعات عمیق بر نظامهای ارزشی این افراد و مؤلفه های این نظام ارزشی است چرا که رفتار و عملکردهای افراد اغلب در راستای اولویتهای ارزشی است که برای خود بر می گزینند. مؤلفه های بنیادی نظام های ارزشی در افراد ارزشهای نو، و ارزشهای سنتی است و به بیانی دیگر می توان آنها را ارزشهای ابزاری و ارزشهای نهایی خواند. پژوهش حاضر به بررسی تأثیر ارائه خدمات مشاوره ای در تغییر گرایش به مؤلفه های نظام ارزشی یعنی ارزش های نو و سنتی در گروههای بزهکاران است . در این پژوهش 120 نفر از بزهکاران مستقر در بازداشتگاه اصفهان به تصادف انتخاب شدند . 90 نفر این افراد شامل 3 گروه آزمایشی (سارقین، معتادین و منحرفین جنسی) بودند و 30 نفر در گروه کنترل به نسبت مساوی از بین کل افراد، به عنوان نمونه انتخاب شدند و پس از آن به عنوان پیش آزمون
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 77
بزهکار و مسئولیت کیفری
در بینش نظامهای حقوقی کهن، بزهکار همواره در آینة افعال خویش شناخته میشد. زیرا، پیشینیان جرم را پدیدهای زیانآور و ناشی از افعال مادی صرف به شمار میآوردند و مسؤولیت را متوجه کسی میدانستند که از فعل او زیانی به دیگری میرسید. تفاوتی نمیکرد که این فعل از انسان یا حیوان یا نبات و حتی اشیاء بیجان صادر میشد. تنها تحقق جنبة موضوعی فعل و نتیجة خسارت بار آن مهم بود. از این رو، کودک و نوجوان به همان اندازه مسؤول افعال خویش شمرده میشدند که پیرو کلان. جرم چه به عمد و چه به خطا به یک میزان مسؤولیت داشت.
علاوه بر آن، در حقوق قدیم، مسؤولیت ناشی از جرم نه تنها بر فاعل مادی بلکه بر خویشان و بستگان او نیز بار میشد. زیرا، فرد در جامعههای باستانی جزء جداییناپذیر اجتماع خود به شمار میآمد و به یک معنی شخصیت مستقل نداشت. به این ترتیب، مسؤولیت جمعی در قبال جرم از سهم بزهکار به جبران عمل خود تا حدودی بسیار میکاست و او را به عنوان عامل انسانی و موضوع عدالت کیفری گمنام رها میساخت. تأثیر این نوع بینش از فعل مجرمانه را میتوان در بنیادهای حقوقی معاصر مانند ضمان عاقله که شاهد مثالی از مسؤولیت گروهی است به وضوح مشاهده کرد. بر این اساس، بسیاری از جرمشناسان در روزگار ما مدعیاند که حقوق کیفری کهن فقط جرم و مجازات را میشناخت و در مجموع از مجرم غافل بود. ادعای آنان را نباید به این دلیل که جرمشناسی امروز پدیده جنایی را واقعیتی انسانی و اجتماعی و روانشناسی بزهکار را فصلی از این دانش جدید میشناسد غفلت دیگران تلقی کرد. پیشینیان به بسیاری از آحاد نفسانی انسان وقوف داشتند و تأثیر آن را بر رفتار آدمی میشناختند. ولی بر خلاف جرمشناسان امروز که به شخصیت واقعی یا روانشناسی فردی و خلق و خوی خاص یکایک بزهکاران توجه دارند، نظر آنان به بزهکاران خصوصا از این جهت معطوف بود که بتوانند بر اساس ضوابط عینی یا برونی هر یک را در طبقه و تقسیمات پیشاپیش تعیین شده نظیر دیوانگان، صغار، تکرارکنندگان جرم جا دهند. به عبارت دیگر، شخصیت بزهکاران نه بر اساس شناسایی ذهنی که اکنون در روانشناسی جنایی معمول است بلکه بر مبنای شناسایی عینی تأویل میشد.
دستاوردهای جرمشناسی در یک سدة اخیر هر چند بزهکاران را بهتر به عدالت کیفری شناساند، ولی این معرفت در محدودة مقولات حقوقی کیفری کلاسیک همچنان باقی ماند. از دیدگاه حقوقی بزهکار کسی است که مرتکب جرم شده و یا در تحقق آن مداخله داشته است. این تعبیر با آنچه از شخصیت ناسازگار بزهکار در جرمشناسی تعریف میشود تفاوت معرفت شناختی دارد. از این رو در گفتار نخست به مفهوم بزهکار خواهیم پرداخت و در گفتار دوم موضوع مسؤولیت بزهکار را بررسی خواهیم کرد. زیرا، برای محکومیت به مجازات کافی نیست که کسی در ارتکاب جرم مباشرت یا معاونت داشته باشد، بلکه باید از نظر اخلاقی نیز قابل و سزاوار شناخته شود.
گفتار نخست
مفهوم بزهکار
در بینش قانونگذار ما مفهوم بزهکار با مفهوم بزه پیوندی نزدیک دارد. بزهکار یا مجرم در نظام کیفری ما کسی است که فعلی مغایر با اوامر و نواهی قانونگذار مرتکب شود. و چون برای تحقق جرم علاوه بر عنصر مادی محتاج به وجود عنصر دیگری یعنی عنصر روانی است، جرم از نظر قانونی هنگامی رخ داده است که افعال مادی تشکیل دهندة آن (عنصر مادی) از موجودی واجد ادراک و اختیار (عنصر روانی) صادر شده باشد. پس باید در این گفتار وضع بزهکار و نسبت او را یک بار با عنصر روانی و بار دیگر با عنصر مادی بسنجیم.
الف) بزهکار و عنصر روانی جرم
همچنانکه گفتیم، چون جرم با اجتماع عناصری از جمله عنصر روانی (قصد سوء و خطا) تحقق مییابد، در نتیجه برای ارتکاب جرم و بزهکار بودن باید پیش از همه از توانایی درک و اراده برخوردار بود. چنین کیفیاتی را در ظاهر باید در وجود انسانها یعنی اشخاص طبیعی جستجو کرد. در برابر اشخاص طبیعی اشخاص حقوقی که از اجتماع اشخاص حقیقی تشکیل یافتهاند نیز خود را واجد شخصیت میدانند. آیا اشخاص مذکور قادرند مرتکب جرم شوند و همانند اشخاص طبیعی مورد بازخواست قرار گیرند؟ پاسخ این پرسش را پس از شرحی که دربارة اشخاص طبیعی آوردهایم در جای خود خواهیم داد.
1- اشخاص طبیعی
شخص در اصطلاح حقوقی به موجود مختاری اطلاق میشود که اهلیت دارا شدن حقی را داشته باشد یا به تکلیفی ملتزم گردد. در طبیعت، انسان، یگانه موجودی است که دارای اراده است و میتواند ملزم به تکلیف گردد و یا از حقی برخوردار شود. نه اشیاء و نه جانوران هیچ یک در افعال خود اراده و درکی از آنچه میکنند ندارند
در جامعههای نخستین، برای تمام موجودات اعم از حیوان و جماد قائل به روح بودند. هر حرکت و جنبشی که از شیئی دیده میشد، آن را فعلی ارادی تصور میکردند. از این رو، اگر جانور یا شیء بیجان صدمهای به دیگری وارد میکرد مسؤول شناخته میشد و گاه طی مراسمی محکومیت مییافت و به کیفر میرسید. ولی در روزگار ما، شرط ادراک و اختیار مانع از آن است که هر جنبندهای مسؤول افعال خویش قلمداد گردد. زیرا، دستورهای قانونگذار یا خطابات شارع که عموما متضمن تکالیفی است همواره متوجه کسانی است که آن را میفهمند و در ایفای آن آزادند. پس با این فرض، تنها انسان ممکن است از دستور قانونگذار تخطی کند و مقصر شناخته شود. هر آینه منظور از انسان، انسان زنده است. زیرا انسان مرده فاقد اراده و شعور است.
اصطلاح شخص طبیعی که مقصود همان انسان است در یک سدة اخیر در برابر شخص حقوقی رایج شده است. شخص یا شخصیت حقوقی امروزه در نظامهای حقوقی اعتباری روزافزون کسب کرده است. ولی چگونه میتوان در قبال فعالیتهای ناقض قانون او را متهم ساخت و از او تکلیف خواست، این موضوعی است که به بحث پیرامون مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی برمیگردد.
2- اشخاص حقوقی
در قوانین کشور ما از شخصیت حقوقی یا به اختصار شخصیت تعریفی نشده است. ولی در علم حقوق، شخصیت عبارت است از قابلیت و اهلیت داشتن یا دارا شدن حقوق و تکالیف و اجرای آنها است. اصطلاح اشخاص حقوقی در زبان فارسی، در برابر اشخاص حقیقی یعنی اشخاص طبیعی که دارندگان اصلی حقوق و تکالیف در اجتماع هستند به کار میرود. و مقصود از آن، گروهها، جمعیتها و انجمنهایی است با حقوق و تکالیف مشترک و متمایز از حقوق و تکالیف افرادی که آنها را تشکیل دادهاند. در واقع، مفهوم شخصیت