لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
کشاورزی در بوته آزمایش برای پیوستن به WTO
By سحر میرشاهی | On March 2, 2007 | In علوم کشاورزی | Rated
دکتر محمدمهدی بهکیشدر ادبیات توسعه اقتصادی، بخش کشاورزی را در مراحل اولیه توسعه، تامینکننده سرمایه و نیروی انسانی برای شکلگیری صنعت میدانند و به صورت طبیعی بخش صنعت پیوندهای پسین و پیشین با بخش کشاورزی برقرار میکند. یعنی کشاورزی در پیوند پیشین با صنعت (Backward Linkage) ماشینآلات مورد نیاز را دریافت میکند و در پیوند پسین (Forward Linkage) محصولات تولیدی خود را به صورت مواداولیه در اختیار صنایع بستهبندی، تبدیل مواد به محصول و ... قرار میدهد.
هرچه بخش کشاورزی در کشوری گستردهتر باشد، رابطههای فوق بین صنعت و کشاورزی بیشتر میشود و در نتیجه این دو بخش با یکدیگر رشد میکنند و با بهرهگیری از پتانسیلهای کشور هر دو بخش از رفاهی متعادل برخوردار میشوند. ولی کشور ما بهرغم آنکه 50 میلیون هکتار زمین قابل کشت دارد و دارای متنوعترین آبوهوا برای کشتهای متفاوت در فصول مختلف است، بخش کشاورزی متناسب با صنعت رشد نکرده است. در دهه 1350 شمسی که درآمدهای نفت امکان سرمایهگذاری گسترده در کشور را فراهم آورد، تحت تاثیر نگاه نادرست به پتانسیلهای توسعه در ایران، و البته جاهطلبیهای آن دوران صنعت راهی به جز تقویت بخش کشاورزی را در پیش گرفت و به تعبیر بانک جهانی، صنایع سنگین، سرمایهبر و عموما دولتی در کشور به وجود آمد که از نظر نویسنده یادداشت هر سه خصیصه با طبیعت جغرافیایی-اقتصادی ایران و پتانسیلهای آن ناسازگار بوده است و در نتیجه پیوند منطقی بین صنعت و کشاورزی در کشور به وجود نیامده است.در این وادی، صنایعی در دهه 1350در کشور شکل گرفت که وابسته به مواداولیه و ماشینآلات وارداتی بود، به جای آنکه بیشتر متکی بر منابع داخلی به خصوص مواداولیه کشاورزی باشد. در مقابل بخش کشاورزی مسوول تامین موادغذایی جامعه به خصوص جامعه شهری آن هم به قیمت ارزان شد.جدایی دو فرآیند رشد صنعت و کشاورزی در کشور، موجب شد تا کشاورزی رو به فقر رود و صنعت راه رشد خود را در پناه حمایتهای دولت در پیش گیرد. ارزش افزوده صنعت، صنایع بخش دولتی را شکل داد که عموما حسابرسی شفاف نداشتهاند (منظور آنگونه حسابرسی است که وضعیت مالی آنان را بدون استفاده از سوبسیدها نشان دهد) و بنابراین با اتکا به حمایتهای مالی و تعرفهای و .... بقای خود را با ارتزاق از ثروت نفت استمرار بخشیدند.بخش کشاورزی به عنوان مسوول تامین موادغذایی جمعیت عموما ساکن در شهر، آن هم به قیمت ارزان مجبور گردید با ارزش افزوده بسیار محدود خو کند و به تدریج سرمایه خود را - سرمایه فیزیکی و نیروی انسانی -، مستهلک نماید و نتیجه این فرآیند، پس از حدود چهلسال، فقر بخش کشاورزی است و روند رو به سرعت تخلیه مناطق روستایی را موجب شد. حمایت دولت از این دو بخش بسیار متفاوت بوده است. بخش کشاورزی که به خصوص پس از انقلاب مسوول تامین مواد اساسی غذایی چون گندم نیز بوده است، مجبور شده محصول خود را عموما به کمتر از قیمتهای بینالمللی در جامعه به فروش رساند. در حالی که صنعت محصولی همچون خودرو را به بیش از دو برابر قیمتهای بینالمللی به مردم فروخته است. البته حمایت غیرمنطقی از صنعت موجب ناکارآیی شدید آن بخش نیز گردیده و امکان تحول در آن را محدود کرده است. مثال تولید پیکان طی چهل سال با همان تکنولوژی و... نمونه فراموش نشدنی در اقتصاد صنعتی ایران خواهد ماند. اگر بخواهیم از ادبیات مارکسیستی استفاده کنیم، باید اقرار کنیم که در طی پنجاه سال اخیر، به خصوص از اصلاحات ارضی تا به امروز، کشاورزی استثمار شده است و امکان رشد از آن سلب گردیده است و نتیجه این فرآیند آن است که جوانان در این بخش نمیمانند و مناطق کشاورزی، به جز چند منطقه با بخش محدود که محصول صادراتی دارند، روز به روز فقیرتر میشوند. به عبارت دیگر، علاوه بر آنکه بخش کشاورزی به دلیل قطع پیوند پسین با صنعت نتوانست به طرف کشتهای سودآور حرکت کند، مجبور شده است هزینه تمایل به خودکفایی را در کشور نیز بپردازد. هزینه نان ارزان را فقط دولت نمیپردازد، بلکه کشاورزان بخش عمدهای از این هزینه رامتحمل شدهاند. کشاورزانی که مثلا کشت پنبه را از سالهای اولیه انقلاب رها کردند و به کشت گندم روی آوردند، عملا ندانسته، یا شاید دانسته، متحمل زیانهایی شدهاند که در غیر این صورت مجبور به تحمل آن نبودند، یا کشاورزانی که در صورت شکلگیری مناسب صنایع تکمیلی در کشور که رشد آن در سالهای اخیر نیز رو به کاهش بوده است، میتوانستند مواد اولیه آن صنعت را تولید کنند، مجبور هستند که به درآمدهای بسیار محدود از وضعیت موجود بسنده کنند و به تدریج برای تخلیه روستاها یا تحویل آن به بخشهای ساختمان یا صنعت برنامهریزی کنند. به نظر میرسد، مشکل عمده، دیدگاه نادرست در مورد بخش کشاورزی است. از منظر اقتصادی، بخش کشاورزی ایران یکی از پتانسیلهای مهم کشور است، البته در صورتی که به درستی مورد بهرهبرداری قرار گیرد. بخش کشاورزی ایران با وجود آنکه توسط بخش خصوصی بهرهبرداری میشود، ناکارآمدترین بخش اقتصادی کشور شده است و آن به دلیل سیاستهایی است که در طی نیمقرن گذشته بر آن حاکم بوده است. اگر بخواهیم از این پتانسیل عظیم بهرهبرداری کنیم، که شرایط آن با روند روبه حذف سوبسیدها از کشاورزی در کشورهای عضو WTO به وجود آمده است، لازم است دیدگاه حاکم بر بخش کشاورزی را تغییر دهیم. بخش کشاورزی باید به دنبال تولید کالاهای سودآور باشد و به جای وابستگی به دولت، به منابع خود اتکا کند و پتانسیلهای خود را کشف کند و راه به کارگیری آن را بیاموزد.اگر کشاورزی به سوی تولید کالاهای سودآور حرکت کند، با افزایش سود قادر میشود در تکنولوژی کاشت–داشت و برداشت سرمایهگذاری کند و از اتلاف منابع از جمله آب که به صورت وسیعی در سطح کشاورزی جریان دارد، جلوگیری نماید.وظیفه دولت در این وادی بسیار مهم خواهد بود. به جای تکلیف نوع کشت به کشاورزان – که البته به ظاهر از طریق تشویق صورت میگیرد – امکانات دسترسی به بازار برای آنان را فراهم آورد.جاده مناسب به وجود آورد، زمینه سرمایهگذاری در حملونقل از جمله یخچالدار را سازماندهی کند، دسترسی به تکنولوژی تولید را تسهیل کند، ایجاد نظام آموزشی و بیمه مناسب و ... را سامان دهد.در نهایت ابزار تشویقی برای یکپارچهسازی زمین برای کشاورزی به وجود آورد که عموما در اندازههای غیراقتصادی هستند و بر اثر اعمال قانون ارث، هر روز کوچکتر میشوند و به همین دلیل به کارگیری تکنولوژیهای مدرن برای کاهش هزینه و بهبود کیفیت در آنان امکانپذیر نیست.اگر در این مسیر حرکت کنیم، با افزایش بهرهوری، حتی خودکفایی در گندم نیز کمهزینهتر میشود و به جای آن که نزدیک به نیمی از امکانات کشاورزی – به خصوص زمین – را برای تولید حدود 2میلیارد دلار محصول تولیدی گندم صرف کنیم، میتوانیم با افزایش تولید در هکتار – حداقل در سطح کشورهای همسایه – در سطح کشتی بسیار محدودتر، حتی به صادرکننده گندم تبدیل شویم.بنابراین از دیدگاه خودکفایی گندم نیز راه را نادرست طی کردهایم.ایجاد اشتغال بزرگترین دغدغه کشور است و به نظر میآید یکی از پتانسیلهای مهم برای جذب اشتغال – یا حداقل جلوگیری از مهاجرت جوانان روستایی – در بخش کشاورزی نهفته است.به عبارت دیگر با توجه به پتانسیل بزرگی که با تغییر فضای کشاورزی در جهان، پیش روی کشورمان قرار گرفته و به دلیل حذف تدریجی سوبسیدها در اروپا و ... قیمت کالاهای کشاورزی در آن کشورها رو به افزایش خواهد بود، ما با استفاده از آن میتوانیم امکان به وجود آمده را به حرکتی جدی در بخش کشاورزی کشور تبدیل کنیم.این امر فقط در صورتی قابل تحقق است که دیدگاهها و سیاستهای کشاورزی را تغییر دهیم و با شرایط به وجود آمده در جهان هماهنگ نماییم. منبع:دنیای اقتصاد 8/3/85 -http://www.rastak.com/showtext.php?id=45
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
پلورالیسم دینى در بوته نقد
درآمد
(و ان هـذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون )انعام /153 راه مستقیم به سوى حق صرفا شریعت است .آن را دنبال کنید و دیگر راهها رادنبال نکنید که شما را بـه بـیراهه مى کشاند .این سفارشى است که به شما مى شود.باشد که پروا پیشه کرده , متعهدانه رفتار کنید.آیه یاد شده و نیز آیات 77 سوره حج , 31 آل عمران , 21 احزاب , 155 انعام ودهها آیه دیگر برآنند که یگانه راه وصول به حق و هدایت و رستگارى و کمال , درپیروى کامل از شریعت است که زمینه ساز پـاکى درون , زدایش زنگارهاى آلودگى از دل و بستر مناسبى است براى این که دل تابش خود را بـازیـابـد و بـرفراز بینش ودانش پرواز نماید .
همچنین آیات 28 حدید, 24 نور, 18 زمر و 37 نور و فرازى ازخطبه 222, حکایتگر این حقیقت است که آنچه به دست پیامبر(ص ) به عنوان شریعت حق عـرضـه شده است , یگانه سبیل الهى مى باشد و هر راهى جز راه شریعت , گمراهى است .
این آیات , وحـدت طـریـق را مـى رسـاند و این که چیزى به عنوان طریقت در کنار شریعت یا جدا از شریعت نـداریـم .عـلاوه بـر ایـن صراطمستقیم نیز همانا راه اسلام است و بس و جز آن صراط مستقیمى نداریم :(ان الدین عنداللّه الاسلام ) آل عمران /19 (ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین )آل عمران /85 البته این حقیقت منافاتى ندارد با این که اسلام تکیه بر وحدت جوهرى ادیان توحیدى و ابراهیمى دارد و از گـذشـتـه هاى دور تاکنون در یک حرکت تسامح وتسالم آمیز بدون نزاع و درگیرى در کنار دیگر ادیان زیسته است .در این میان کسانى هستند که فرضیه تکثر و تنوع طریق , و گوناگون بودن راه وصول به حقیقت را مـطـرح ساخته و آیات و روایات وارده در زمینه وحدت طریق رابه دلخواه خود تاءویل و تفسیر کرده اند, گرچه این نغمه سبقه باستانى دارد و برخى آهنگ آن را از نو مى نوازند که شنیدن آن از ظـرافـت و طـرافت خالى نیست و به فرموده امیرمؤمنان : (و تتکل مون برجع قول قد قاله الرجال من قبلکم ), ((1)) )) برگشت صدایى است از گذشتگان که به آن ترمى کنند.
آنچه در پى مى آید, نقد یکى از همین نظریات است که قائل به تکثرگرایى دینى و نسبیت اخلاقى است که امید است مفید فایدت افتد و مقبول طبع اندیشمندان واقع گردد, ان شاءاللّه.
تکثرگرایى
برخى بر این باورند که دین و فرهنگ بر پایه (پلورالیزم )) ـ یعنى تکثر و تنوع آاستوارند و اصل ثابت و لایـتـغـیـرى ندارند .
فهم دین که براساس باورهاى بشرى استوار است , برحسب اختلاف باورها, برداشتهاى گوناگونى از دین شده , و همواره در حال دگرگونى است .
فـرهـنـگ هـر جـامـعه نیز که مجموعه اى از آداب و رسوم آن جامعه را تشکیل مى دهد, مبتنى بر بـاورهایى است که از حیات و زندگى دارند .
لذا بسته به اوضاع واحوال و شرایط موجود هر زمان , فرهنگهاى حاکم بر جوامع بشرى گوناگون مى باشد.ایـن فـرضـیـه , درباره فرهنگ , به دلیل اختلاف شرایط و احوال , و تحول آن برحسب زمان , صدق مـى کند, ولى مساءله دین چیز دیگرى است , مگر از دیدگاه کسانى که دین را برخاسته از فرهنگ هر جامعه مى دانند و اصالت وحى را در دین باور ندارند.بـرخى که خود متدین اند, و خود را پیرو مکتبهاى مبتنى بر وحى مى دانند, ولى شدیدا تحت تاءثیر فـرهـنـگ غـرب قـرار گـرفـته , و ذهنیتى با خود آورده اند که از(ماوراى بحار) نشاءت گرفته , خواسته اند (پلورالیسم ) دینى را ـ که ناخودآگاه پذیرفته اند ـ به گونه اى توجیه یا ترسیم کنند, که دین ناباورى از آن انتزاع نشود ((2)) )) و به طور ضمنى همان مطالب را سربسته و دربسته , تحویل جواخویش دهند.آنان پلورالیسم دینى را بر تنوع فهمها از متون دینى , و تنوع تفسیرها ازتجارب دینى , پیاده کرده و بـدیـن گونه تنوع و تکثر در فهم و تفسیر دین را مطرح کرده اند و به گمان خود, از عالم انسانى , یک گلستان پر عطر و رنگ , تصویرنموده اند.یکى از همین نویسندگان مى گوید: (امروز پلورالیسم دینى , عمدتا بر دو پایه بنا مى شود: یکى تنوع فهمهاى ما ازمتون دینى , و دومى : تنوع تفسیرهاى ما از تجارب دینى .
و همین است سر تولدو حجیت پلورالیسم درون دینى و برون دینى .
وى مى افزاید: (در نـظریه قبض و بسط کوشیده ام تا راز تکثر فهم دینى را توضیح دهم ومکانیسمهاى آن را بیان کـنـم .
اجـمال سخن آن است که فهم ما از متون دینى بالضرورة متنوع و متکثر است و این تنوع و تکثر قابل تحویل شدن به فهم واحدنیست , و نه تنها متنوع و متکثر است , بلکه سیال است .
دلیلش هـم ایـن اسـت که متن , صامت است , و ما همواره در فهم آن از پیش فرض هایى کمک مى گیریم , وچون این پیش فرض ها از بیرون دین مى آید و چون بیرون دین متغیر و سیال است , و علم و فلسفه و دسـتـاویـزهـاى آدمى مرتبا در حال تزاید و تراکم و تحولند,ناچار تفسیرهایى در پرتو پرسشها و انتظارها و پیش فرض ها, انجام مى شوند, لذاتنوع و تحول خواهند پذیرفت .
و این تفاسیر, همیشه متعدد بوده و هر کس تفسیرى را نپسندیده , روى به تفسیر دیگر آورده است .نه آن که خود, دین ناب را یافته باشد.و معرفت دینى , چیزى نیست جز همین تفسیرهاى درست و نادرست .ما دراقیانوسى از تفسیرها و فـهـمـهـا غوطه وریم و این از یک سو, مقتضاى ماهیت متن دین و از سوى دیگر, مقتضاى اختلاف دستگاه ادراکى ماست .اسـلام سـنـى , فـهـمـى است از اسلام و اسلام شیعى , فهمى دیگر و اینها و توابع واجزایشان همه طـبیعى اند و رسمیت دارند .
همیشه هر فرقه اى , خود را حق مى دیده و دیگران را باطل , کسى در این فکر نبوده که این تکثر اجتناب ناپذیرتفاسیر و فهمهاست که گریبان هیچ مکتبى از چنگال آن رها نیست .
از نظرگاه است اى مغز وجود ـــــ اختلاف مؤمن و گبر و جهود مـولـوى در این بیت شعر, سه دین بزرگ را نام مى برد و مى گوید: اختلاف این سه , اختلاف حق و بـاطـل نـیست , بلکه دقیقا اختلاف نظرگاه است .آن هم نه نظرگاه پیروان ادیان , بلکه نظرگاه انبیا .
حقیقت یکى بوده است که سه پیامبر ازسه زاویه به آن نظر کرده اند, یا بر پیامبران سه گونه و از سه روزنه تجلى کرده است و لذا سه دین عرضه کرده اند.
بـنـابـرایـن , سـر اخـتلاف ادیان , نه فقط تفاوت شرایط اجتماعى یا تحریف شدن دینى بوده , بلکه تجلیهاى گونه گون خداوند عالم , همچنان که طبیعت رامتنوع کرده , شریعت را نیز متنو ع کرده است .عباراتنا شتى و حسنک واحد ـــــ و کل الى ذاک الجمال یشیر طـلـعـت زیـبـاى تو یکى بیش نیست و ما همه از آن زیبایى سخن مى گوییم ,گرچه تعبیراتمان متفاوت است .
فروغى بسطامى مى گوید: با صد هزار جلوه برون آمدى که من ـــــ به صد هزار دیده تماشا کنم تو را مولوى نیز گوید: چون که بیرنگى اسیر رنگ شد ـــــ موسى اى با موسى اى در جنگ شد چون به بى رنگى رسى کان داشتى ـــــ موسى و فرعون دارند آشتى اشاره به ظهور مطلق در مقید, ولاتعیین در تعینات , و بى رنگى در رنگهااست .ایـن نـکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد, و به جاى آن که جهان را واجـد یـک خـط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم , بایدآن را مجموعه اى از خطوط راست دید, که تقاطعها و توازیها و تطابقهایى با هم پیدا مى کنند.
و آیا این که قرآن پیامبران را بر صراطى مستقیم (صراط مستقیم ) یعنى : یکى از راههاى راست , نه تنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم ) مى داند, به همین معنى نیست ؟ در خطاب به پیامبر گرامى اسلام گوید: (انک لمن المرسلین على صراطمستقیم ) (یس /4-3) یا (یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما)(فتح /2) .و در مورد حضرت ابراهیم : (شاکرا لانعمه اجتباه و هداه الى صراطمستقیم ) نحل /121.همین معنى را با تکیه بر اسم (هادى ) خداوند نیز مى توان توضیح داد: مـى تـوان پرسید: امروزه واقعا از میان همه طوایف دیندار (بى دینان در کنار) که به میلیاردها نفر مـى رسند, تنها اقلیت شیعه اثنى عشرى ـ به اعتقاد شیعیان آهدایت یافته , و بقیه ضال و کافرند .
یا بـه اعـتـقـاد یـهـودیـان , تنها اقلیت دوازده میلیونى یهودیان مهتدى اند, و دیگران همه مطرود و مردودند؟! در آن صورت , هدایتگرى خدا کجا رفته و چگونه گستره اغواء شیطان ـ که کیدى ضعیف دارد ـ بر پهناى سعه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
پلورالیسم دینى در بوته نقد
درآمد
(و ان هـذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون )انعام /153 راه مستقیم به سوى حق صرفا شریعت است .آن را دنبال کنید و دیگر راهها رادنبال نکنید که شما را بـه بـیراهه مى کشاند .این سفارشى است که به شما مى شود.باشد که پروا پیشه کرده , متعهدانه رفتار کنید.آیه یاد شده و نیز آیات 77 سوره حج , 31 آل عمران , 21 احزاب , 155 انعام ودهها آیه دیگر برآنند که یگانه راه وصول به حق و هدایت و رستگارى و کمال , درپیروى کامل از شریعت است که زمینه ساز پـاکى درون , زدایش زنگارهاى آلودگى از دل و بستر مناسبى است براى این که دل تابش خود را بـازیـابـد و بـرفراز بینش ودانش پرواز نماید .
همچنین آیات 28 حدید, 24 نور, 18 زمر و 37 نور و فرازى ازخطبه 222, حکایتگر این حقیقت است که آنچه به دست پیامبر(ص ) به عنوان شریعت حق عـرضـه شده است , یگانه سبیل الهى مى باشد و هر راهى جز راه شریعت , گمراهى است .
این آیات , وحـدت طـریـق را مـى رسـاند و این که چیزى به عنوان طریقت در کنار شریعت یا جدا از شریعت نـداریـم .عـلاوه بـر ایـن صراطمستقیم نیز همانا راه اسلام است و بس و جز آن صراط مستقیمى نداریم :(ان الدین عنداللّه الاسلام ) آل عمران /19 (ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین )آل عمران /85 البته این حقیقت منافاتى ندارد با این که اسلام تکیه بر وحدت جوهرى ادیان توحیدى و ابراهیمى دارد و از گـذشـتـه هاى دور تاکنون در یک حرکت تسامح وتسالم آمیز بدون نزاع و درگیرى در کنار دیگر ادیان زیسته است .در این میان کسانى هستند که فرضیه تکثر و تنوع طریق , و گوناگون بودن راه وصول به حقیقت را مـطـرح ساخته و آیات و روایات وارده در زمینه وحدت طریق رابه دلخواه خود تاءویل و تفسیر کرده اند, گرچه این نغمه سبقه باستانى دارد و برخى آهنگ آن را از نو مى نوازند که شنیدن آن از ظـرافـت و طـرافت خالى نیست و به فرموده امیرمؤمنان : (و تتکل مون برجع قول قد قاله الرجال من قبلکم ), ((1)) )) برگشت صدایى است از گذشتگان که به آن ترمى کنند.
آنچه در پى مى آید, نقد یکى از همین نظریات است که قائل به تکثرگرایى دینى و نسبیت اخلاقى است که امید است مفید فایدت افتد و مقبول طبع اندیشمندان واقع گردد, ان شاءاللّه.
تکثرگرایى
برخى بر این باورند که دین و فرهنگ بر پایه (پلورالیزم )) ـ یعنى تکثر و تنوع آاستوارند و اصل ثابت و لایـتـغـیـرى ندارند .
فهم دین که براساس باورهاى بشرى استوار است , برحسب اختلاف باورها, برداشتهاى گوناگونى از دین شده , و همواره در حال دگرگونى است .
فـرهـنـگ هـر جـامـعه نیز که مجموعه اى از آداب و رسوم آن جامعه را تشکیل مى دهد, مبتنى بر بـاورهایى است که از حیات و زندگى دارند .
لذا بسته به اوضاع واحوال و شرایط موجود هر زمان , فرهنگهاى حاکم بر جوامع بشرى گوناگون مى باشد.ایـن فـرضـیـه , درباره فرهنگ , به دلیل اختلاف شرایط و احوال , و تحول آن برحسب زمان , صدق مـى کند, ولى مساءله دین چیز دیگرى است , مگر از دیدگاه کسانى که دین را برخاسته از فرهنگ هر جامعه مى دانند و اصالت وحى را در دین باور ندارند.بـرخى که خود متدین اند, و خود را پیرو مکتبهاى مبتنى بر وحى مى دانند, ولى شدیدا تحت تاءثیر فـرهـنـگ غـرب قـرار گـرفـته , و ذهنیتى با خود آورده اند که از(ماوراى بحار) نشاءت گرفته , خواسته اند (پلورالیسم ) دینى را ـ که ناخودآگاه پذیرفته اند ـ به گونه اى توجیه یا ترسیم کنند, که دین ناباورى از آن انتزاع نشود ((2)) )) و به طور ضمنى همان مطالب را سربسته و دربسته , تحویل جواخویش دهند.آنان پلورالیسم دینى را بر تنوع فهمها از متون دینى , و تنوع تفسیرها ازتجارب دینى , پیاده کرده و بـدیـن گونه تنوع و تکثر در فهم و تفسیر دین را مطرح کرده اند و به گمان خود, از عالم انسانى , یک گلستان پر عطر و رنگ , تصویرنموده اند.یکى از همین نویسندگان مى گوید: (امروز پلورالیسم دینى , عمدتا بر دو پایه بنا مى شود: یکى تنوع فهمهاى ما ازمتون دینى , و دومى : تنوع تفسیرهاى ما از تجارب دینى .
و همین است سر تولدو حجیت پلورالیسم درون دینى و برون دینى .
وى مى افزاید: (در نـظریه قبض و بسط کوشیده ام تا راز تکثر فهم دینى را توضیح دهم ومکانیسمهاى آن را بیان کـنـم .
اجـمال سخن آن است که فهم ما از متون دینى بالضرورة متنوع و متکثر است و این تنوع و تکثر قابل تحویل شدن به فهم واحدنیست , و نه تنها متنوع و متکثر است , بلکه سیال است .
دلیلش هـم ایـن اسـت که متن , صامت است , و ما همواره در فهم آن از پیش فرض هایى کمک مى گیریم , وچون این پیش فرض ها از بیرون دین مى آید و چون بیرون دین متغیر و سیال است , و علم و فلسفه و دسـتـاویـزهـاى آدمى مرتبا در حال تزاید و تراکم و تحولند,ناچار تفسیرهایى در پرتو پرسشها و انتظارها و پیش فرض ها, انجام مى شوند, لذاتنوع و تحول خواهند پذیرفت .
و این تفاسیر, همیشه متعدد بوده و هر کس تفسیرى را نپسندیده , روى به تفسیر دیگر آورده است .نه آن که خود, دین ناب را یافته باشد.و معرفت دینى , چیزى نیست جز همین تفسیرهاى درست و نادرست .ما دراقیانوسى از تفسیرها و فـهـمـهـا غوطه وریم و این از یک سو, مقتضاى ماهیت متن دین و از سوى دیگر, مقتضاى اختلاف دستگاه ادراکى ماست .اسـلام سـنـى , فـهـمـى است از اسلام و اسلام شیعى , فهمى دیگر و اینها و توابع واجزایشان همه طـبیعى اند و رسمیت دارند .
همیشه هر فرقه اى , خود را حق مى دیده و دیگران را باطل , کسى در این فکر نبوده که این تکثر اجتناب ناپذیرتفاسیر و فهمهاست که گریبان هیچ مکتبى از چنگال آن رها نیست .
از نظرگاه است اى مغز وجود ـــــ اختلاف مؤمن و گبر و جهود مـولـوى در این بیت شعر, سه دین بزرگ را نام مى برد و مى گوید: اختلاف این سه , اختلاف حق و بـاطـل نـیست , بلکه دقیقا اختلاف نظرگاه است .آن هم نه نظرگاه پیروان ادیان , بلکه نظرگاه انبیا .
حقیقت یکى بوده است که سه پیامبر ازسه زاویه به آن نظر کرده اند, یا بر پیامبران سه گونه و از سه روزنه تجلى کرده است و لذا سه دین عرضه کرده اند.
بـنـابـرایـن , سـر اخـتلاف ادیان , نه فقط تفاوت شرایط اجتماعى یا تحریف شدن دینى بوده , بلکه تجلیهاى گونه گون خداوند عالم , همچنان که طبیعت رامتنوع کرده , شریعت را نیز متنو ع کرده است .عباراتنا شتى و حسنک واحد ـــــ و کل الى ذاک الجمال یشیر طـلـعـت زیـبـاى تو یکى بیش نیست و ما همه از آن زیبایى سخن مى گوییم ,گرچه تعبیراتمان متفاوت است .
فروغى بسطامى مى گوید: با صد هزار جلوه برون آمدى که من ـــــ به صد هزار دیده تماشا کنم تو را مولوى نیز گوید: چون که بیرنگى اسیر رنگ شد ـــــ موسى اى با موسى اى در جنگ شد چون به بى رنگى رسى کان داشتى ـــــ موسى و فرعون دارند آشتى اشاره به ظهور مطلق در مقید, ولاتعیین در تعینات , و بى رنگى در رنگهااست .ایـن نـکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد, و به جاى آن که جهان را واجـد یـک خـط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم , بایدآن را مجموعه اى از خطوط راست دید, که تقاطعها و توازیها و تطابقهایى با هم پیدا مى کنند.
و آیا این که قرآن پیامبران را بر صراطى مستقیم (صراط مستقیم ) یعنى : یکى از راههاى راست , نه تنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم ) مى داند, به همین معنى نیست ؟ در خطاب به پیامبر گرامى اسلام گوید: (انک لمن المرسلین على صراطمستقیم ) (یس /4-3) یا (یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما)(فتح /2) .و در مورد حضرت ابراهیم : (شاکرا لانعمه اجتباه و هداه الى صراطمستقیم ) نحل /121.همین معنى را با تکیه بر اسم (هادى ) خداوند نیز مى توان توضیح داد: مـى تـوان پرسید: امروزه واقعا از میان همه طوایف دیندار (بى دینان در کنار) که به میلیاردها نفر مـى رسند, تنها اقلیت شیعه اثنى عشرى ـ به اعتقاد شیعیان آهدایت یافته , و بقیه ضال و کافرند .
یا بـه اعـتـقـاد یـهـودیـان , تنها اقلیت دوازده میلیونى یهودیان مهتدى اند, و دیگران همه مطرود و مردودند؟! در آن صورت , هدایتگرى خدا کجا رفته و چگونه گستره اغواء شیطان ـ که کیدى ضعیف دارد ـ بر پهناى سعه