امپرسیونیسم شیوه هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر با به کار بردن لخته رنگهای تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزشهای نور خورشید. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی متعادل و معمارانه رعایت نمیشود.
شیوه دریافتگری به عنوان انجمنی خصوصی از سوی گروهی از هنرمندان ساکن پاریس آغاز شد و این انجمن در سال۱۸۷۴ به نمایش همگانی آثار خود پرداخت. نام این جنبش از نام یک نقاشی از کلود مونه به نام دریافتی از طلوع آفتاب (به فرانسوی: Impression, soleil levant) گرفته شدهاست. نام امپرسیونیسم را نقادی به نام لویی لِروی در یک نقد هجوآمیز ساخت. دریافتگری همچنین نام نهضتی در موسیقی است.
در این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو اغشته به رنگهای خالص و نامخلوط به جای ترکیبهای ظریف رنگها استفاده میکنند. مثلا، به جای ترکیب رنگهای ابی و زرد برای تولید سبز انها دو رنگ ابی و زرد را مخلوط نشده بروی بوم قرار میدهند تا رنگها «حس» رنگ سبز را در نظر بیننده به وجود بیاورد. انها در نقاشی صحنههای زندگی مدرن در عوض جزئیات، تأثیرات کلی واضح را نشان میدهند.
شامل 4 صفحه قالب word
امپرسیونیسم شیوه هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر با به کار بردن لخته رنگهای تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزشهای نور خورشید. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی متعادل و معمارانه رعایت نمیشود.
شیوه دریافتگری به عنوان انجمنی خصوصی از سوی گروهی از هنرمندان ساکن پاریس آغاز شد و این انجمن در سال۱۸۷۴ به نمایش همگانی آثار خود پرداخت. نام این جنبش از نام یک نقاشی از کلود مونه به نام دریافتی از طلوع آفتاب (به فرانسوی: Impression, soleil levant) گرفته شدهاست. نام امپرسیونیسم را نقادی به نام لویی لِروی در یک نقد هجوآمیز ساخت. دریافتگری همچنین نام نهضتی در موسیقی است.
در این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو اغشته به رنگهای خالص و نامخلوط به جای ترکیبهای ظریف رنگها استفاده میکنند. مثلا، به جای ترکیب رنگهای ابی و زرد برای تولید سبز انها دو رنگ ابی و زرد را مخلوط نشده بروی بوم قرار میدهند تا رنگها «حس» رنگ سبز را در نظر بیننده به وجود بیاورد. انها در نقاشی صحنههای زندگی مدرن در عوض جزئیات، تأثیرات کلی واضح را نشان میدهند.
شامل 4 صفحه قالب word
دیابت (مرض قند)
بیماری قند یا دیابت نوعی اختلال در سوخت و ساز است که به علل مختلف تظاهر می کند و با درجات مختلف از کمبود انسولین یا عدم پاسخ به انسولین همراه است. طبق این تعریف نقش مهم انسولین و تغییرات مهمی که بدنبال کمبود آن در سوخت و ساز ایجاد می شود بهتر مشخص می شود.
دیابت بیماری است که در آن قندخون بیمار به محدوده بالاتر از حد طبیعی که110-70 می باشد می رسد و یا انجام آزمایش قند خون ناشتا اگر قند خون بالاتر از 140 میلی گرم باشد تشخیص داده می شود.
گونههای مرض قند
* مرض قند نوع Ι (یا دیابت وابسته به انسولین IDDM)
* مرض قند نوع ΙΙ (یا دیابت غیر وابسته به انسولین NIDDM)
* دیابت بارداری
دیابت نوع یک
بدن مبتلایان به دیابت نوع یک توانایی تولید انسولین را ندارد و این امر موجب افزایش سطح قند خون میگردد. این امر به دلیل از دست رفتن سلولهای β جزایر لانگرهانس پانکراس اتفاق میافتد. دلیل اصلی از دست رفتن سلولهای β، حمله سلولهای لنفوسیت T به دلیل خودایمنی است. روش درمانی آن تزریق انسولین و کنترل دائمی میزان قند خون میباشد.
دیابت نوع دوم
در مرض قند نوع دوم بدن فرد مبتلا انسولین تولید میکند و حتی ممکن است غلظت انسولین در خون از مقدار معمول آن نیز بیشتر باشد اما گیرندههای یاختهای فرد نسبت به انسولین مقاوم شده و در حقیقت نمیگذارند انسولین وارد سلولها شده و اعمال طبیعی خود را انجام دهد. در این حالت میتوان با درمان رژیمی و ورزش غلظت قند خون را کاهش داد. شیوع این نوع در حال ازدیاد است. مرض قند نوع دوم در افراد چاق دیده میشود و درصد شیوع این بیماری در زنان بیش از مردان است.
شامل 10 صفحه قالب word
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
.
فلسفه و مسیحیّت
اختلاف نظرها دربارة فلسفه و مسیحیّت و اینکه آیا واقعاً بتوان به معنای اصیل کلمه ،از یک فلسفة محض مسیحی صحبت به میان آورد ، البته وجود دارد ولی به هر طریق ، جواب اصلی تابع موضع خاّصی است که شخص ، اتخاد میکند . از لحاظ تاریخی ،فلسفه از ذات مسیحیت نجوشیده است . بلکه به سبب تقابل آن با افکار غیر مسیحی ، خاصه در جّو فرهنگ یونانی و رومی و بیشتر به منظور حفظ وحدت کلام و تمرکز در کلیسای مرکزی به وجود آمده و یا بر عکس ،به همین سبب طرد و کنار گذاشته شده و احتمالاً اختلاف میان متکلمان بزرگ هم به همین دلیل بوده است . در نتیجه ،معقولتر به نظر میرسد که در نزد مسّیحیان ، بیشتر باید از کلام مسیحی صحبت به میان آورده شود نه واقعاً از فلسفه محض مسیحی . از طرف دیگر ،البته میتوان گفت که در هر صورت نحوه برخورد مسیّحیان با فلسفهةای سنت یونانی ، خاص خود آنها بوده است و آنها به فراخور نیازهای فرهنگی زمانه ـ مثلاً ـ در ابتدا فقط سنّتهای افلاطونی و افلوطینی توجّه داشتهاند و فلسفة ارسطویی ـ خاصّه طبّیعیات ارسطو ـ را کاملاً در جهت تزلزل ایمان خود میدانستهاند و آنگاه قرنها طول کشیده تا از اواخر قرن دوازدهم میلادی به بعد و بالاخره در قرن سیزدهم میلادی ، با آشنایی با فلسفههای اسلامی ـ خاصّه سنّت ابن سینا ـ به فلسفة مشاء گرایش واقعی پیدا کنند ؛ تا اینکه طوماس قادر شد نهایتاً اعتقادات مسیحی را بر اساس فلسفة مشاء بصورت کلام عقلی و به نحو برهانی بیان کند . شاید بعنوان یک جمعبندی کلّی به توان گفت که اصلاً میان فلسفه و دین بدون اینکه تباین و تضادی باشد نوعی رابطة عموم و خصوص من وجه وجود دارد و احتمالاً به توان همین رابطه را بعینه ، میان وحی و عقل نیز بدست آورد .
مطلق وحی بینیاز از عقل است و از این لحاظ ، گویی عقل باید کوشش دائمی به خود هموار دارد تا درجه به درجه با کشف امکانات نهفتة خود و احتمالاً با رسیدن به نوعی عقل ذوقی و یا حتی قدسی ، خود را بدان نزدیک سازد با اینکه ایمانی که در دل مؤمن پیدا میشود ، گویی نیازی به این کوشش که به هر طریق در درجات متداول خود استدلالی و برهانی است ، ندارد . کل متکلمان مسیحی از پیدایش دینی که مورد نظر آنها بوده یعنی مسیحیت ، یکی از این سلسله مراتب ارتقائی ذهن انسان رابرای اثبات حقانیت ایمان خود ،اصل قرار دادهاند ، ولی در ضمن همة آنها ،نهایتاً به نحوی یاد آور شدهاند که یا ایمان واقعی ، کاملاً فوق کوششهای نظری انسان است و از این حیث باید ایمان آورد ، زیرا آنچه مورد ایمان است فوق عقل است و یا برای اینکه عقل مثمرثمر باشد و واقعاً نتیجه مطلوب دهد و مطالب از لحاظ نظری ،مفهوم و قابل تبیین شود ، اول باید ایمان داشت و بعد به شناخت معقول پرداخت .
شرایط سیاسی و اجتماعی قرون وسطی
فاصله زمان نگارش شهر لاهوتی اگوستین تا انتشار مباحث حکمت الهی توماس آکویناس بیشتر از فاصلهی زمان توماس آکویناس تا عصر حاضر است . این امر که شرایط سیاسی و اجتماعی دوران طولانی میان قرن چهارم تا سیزدهم میلادی را نمیتوان در چند فرمول ساده خلاصه کرد ، چندان شگفت انگیز نیست ،با این همه میتوان چند ویژگی اجتماعی این دوره را برشمرد :
الف ـ فرهنگ و تمدنهای دوران باستان در مجموع فرهنگ و تمدنی شهری بود ،در حالی که اروپا در دوران قرون وسطی تا قرن دوازدهم تحت تأثیر فرهنگ روستایی بود که در صومعه و نظام زمین داری خلاصه میشد .
ب ـ در این دوران سیستم فئودالی تحول یافت ، راههای ارتباطی ای که در زمان امپراطوری رم ایجاد شده بودند ، دچار ویرانی شدند و نهادهای سیاسی و اجتماعی که کارایی زیادی داشتند ، به اقتضای شرایط محدود شدند . اقتصاد طبیعی شکل مسلط تولید اقتصادی شد و مفهوم ثروت در مالکیت زمین خلاصه گردید . شاه به طور رسمی صاحب تمام زمینها بود که به تیول داران یا واسالها زمین اعطا میکرد و آنها در مقابل تعهد میکردند سرباز یا سوارکار در اختیارش بگذارند ،به همین شکل واسالها (فئودالهای کوچک) به زیر دستان خود زمین میبخشیدند . به این طریق سیستم فئودالی دارای سلسله مراتب سیاسی و اجتماعی مستحکمی بود که در آن بالا دستان و زیردستان نسبت به یکدیگر حقوق و وظایف معینی داشتند . در پائینترین سطح این سلسله مراتب رعیتها قرار داشتند . بردهداری که اقتصاد دوران باستان بر آن بنا شده بود ، به طور کامل از میان نرفته بود بلکه سیستم ارباب و رعیتی به آن سایه افکنده بود ،رعیت قابل خرید و فروش نبود ولی تمام عمر به کار کشاورزی و به زمینی که در آن متولد شده بود وابسته بود .پاداش کاری که او انجام میداد تأمین معاش و امنیت نسبیای بود که ارباب مستقیم وی ،برایش تضمین میکرد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
.
فلسفه و مسیحیّت
اختلاف نظرها دربارة فلسفه و مسیحیّت و اینکه آیا واقعاً بتوان به معنای اصیل کلمه ،از یک فلسفة محض مسیحی صحبت به میان آورد ، البته وجود دارد ولی به هر طریق ، جواب اصلی تابع موضع خاّصی است که شخص ، اتخاد میکند . از لحاظ تاریخی ،فلسفه از ذات مسیحیت نجوشیده است . بلکه به سبب تقابل آن با افکار غیر مسیحی ، خاصه در جّو فرهنگ یونانی و رومی و بیشتر به منظور حفظ وحدت کلام و تمرکز در کلیسای مرکزی به وجود آمده و یا بر عکس ،به همین سبب طرد و کنار گذاشته شده و احتمالاً اختلاف میان متکلمان بزرگ هم به همین دلیل بوده است . در نتیجه ،معقولتر به نظر میرسد که در نزد مسّیحیان ، بیشتر باید از کلام مسیحی صحبت به میان آورده شود نه واقعاً از فلسفه محض مسیحی . از طرف دیگر ،البته میتوان گفت که در هر صورت نحوه برخورد مسیّحیان با فلسفهةای سنت یونانی ، خاص خود آنها بوده است و آنها به فراخور نیازهای فرهنگی زمانه ـ مثلاً ـ در ابتدا فقط سنّتهای افلاطونی و افلوطینی توجّه داشتهاند و فلسفة ارسطویی ـ خاصّه طبّیعیات ارسطو ـ را کاملاً در جهت تزلزل ایمان خود میدانستهاند و آنگاه قرنها طول کشیده تا از اواخر قرن دوازدهم میلادی به بعد و بالاخره در قرن سیزدهم میلادی ، با آشنایی با فلسفههای اسلامی ـ خاصّه سنّت ابن سینا ـ به فلسفة مشاء گرایش واقعی پیدا کنند ؛ تا اینکه طوماس قادر شد نهایتاً اعتقادات مسیحی را بر اساس فلسفة مشاء بصورت کلام عقلی و به نحو برهانی بیان کند . شاید بعنوان یک جمعبندی کلّی به توان گفت که اصلاً میان فلسفه و دین بدون اینکه تباین و تضادی باشد نوعی رابطة عموم و خصوص من وجه وجود دارد و احتمالاً به توان همین رابطه را بعینه ، میان وحی و عقل نیز بدست آورد .
مطلق وحی بینیاز از عقل است و از این لحاظ ، گویی عقل باید کوشش دائمی به خود هموار دارد تا درجه به درجه با کشف امکانات نهفتة خود و احتمالاً با رسیدن به نوعی عقل ذوقی و یا حتی قدسی ، خود را بدان نزدیک سازد با اینکه ایمانی که در دل مؤمن پیدا میشود ، گویی نیازی به این کوشش که به هر طریق در درجات متداول خود استدلالی و برهانی است ، ندارد . کل متکلمان مسیحی از پیدایش دینی که مورد نظر آنها بوده یعنی مسیحیت ، یکی از این سلسله مراتب ارتقائی ذهن انسان رابرای اثبات حقانیت ایمان خود ،اصل قرار دادهاند ، ولی در ضمن همة آنها ،نهایتاً به نحوی یاد آور شدهاند که یا ایمان واقعی ، کاملاً فوق کوششهای نظری انسان است و از این حیث باید ایمان آورد ، زیرا آنچه مورد ایمان است فوق عقل است و یا برای اینکه عقل مثمرثمر باشد و واقعاً نتیجه مطلوب دهد و مطالب از لحاظ نظری ،مفهوم و قابل تبیین شود ، اول باید ایمان داشت و بعد به شناخت معقول پرداخت .
شرایط سیاسی و اجتماعی قرون وسطی
فاصله زمان نگارش شهر لاهوتی اگوستین تا انتشار مباحث حکمت الهی توماس آکویناس بیشتر از فاصلهی زمان توماس آکویناس تا عصر حاضر است . این امر که شرایط سیاسی و اجتماعی دوران طولانی میان قرن چهارم تا سیزدهم میلادی را نمیتوان در چند فرمول ساده خلاصه کرد ، چندان شگفت انگیز نیست ،با این همه میتوان چند ویژگی اجتماعی این دوره را برشمرد :
الف ـ فرهنگ و تمدنهای دوران باستان در مجموع فرهنگ و تمدنی شهری بود ،در حالی که اروپا در دوران قرون وسطی تا قرن دوازدهم تحت تأثیر فرهنگ روستایی بود که در صومعه و نظام زمین داری خلاصه میشد .
ب ـ در این دوران سیستم فئودالی تحول یافت ، راههای ارتباطی ای که در زمان امپراطوری رم ایجاد شده بودند ، دچار ویرانی شدند و نهادهای سیاسی و اجتماعی که کارایی زیادی داشتند ، به اقتضای شرایط محدود شدند . اقتصاد طبیعی شکل مسلط تولید اقتصادی شد و مفهوم ثروت در مالکیت