لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 50 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تحلیل واژه عفاف:
«عفاف» از ریشه «عفت» است و لغت شناسان درباره آن گفته اند که به معنای اکتفا ورزیدن به بهره مندی کم و شایسته است. همچنین، عفت را چنین معنا می کنند: عفت، پدیدآمدن حالتی برای نفس است که به وسیله آن از افزون طلبی قوه شهوانیه جلوگیری می شود. و همچنین در «مجمع البحرین» آمده است: عفاف از چیزی ورزیدن یعنی از آن امتناع کردن، پس او عفیف است. ابن منظور نیز در لسان العرب عفت را خویشتن داری از آنچه که حلال و زیبا نیست، بیان کرده است.
همچنین در قاموس، «عفت» را به معنای خود نگهداری از محرمات و زشتیها که با زیباگزینی منافات دارد، معنا می کند.
در ادب پارسی، عفاف از نظر معنا و گویش، تفاوت یافته است. در لغت نامه دهخدا عفاف به معنای پارسایی و پرهیزگاری نهفتگی، پاکدامنی و خویشتن داری آمده است. بنابراین در گویش فارسی، عفاف به معنای «پاکدامنی» به کار می رود. در تفکر اسلامی، عفاف واژه ای با بار معنایی خاص برگرفته از آیات و روایات، و گونه ای منش است همراه با کنش رفتاری و گفتاری.
مرحوم نراقی در معراج السعاده می نویسد: عفت عبارت است از مطیع و منقاد شدن قوه شهوانیه از برای قوه عاقله که حدود اوامر الهی را به لحاظ کمی و کیفی، نگهدارد.
عفت همان اعتدال عقلی و شرعی است و افراط و تفریط در آن مذموم است، پس در تمامی اخلاق و احوال، حد وسط و راه میانه «عفت» است.
عفت، فضیلتبزرگ اخلاقى
«عفت»نقطه مقابل«شکم پرستى و شهوت پرستى»است که از مهمترین فضایل انسانىمحسوب مىشود.
«عفت»به گفته راغب اصفهانى در کتاب«المفردات»،به معنى پدید آمدن حالتى درنفس است که آدمى را از غلبه شهوت باز مىدارد و«عفیف»به کسى گفته مىشود کهداراى این وصف و حالتباشد.
صاحب«مقاییس اللغة»مىنویسد:«عفت در اصل به دو معنى آمده است:نخست،خوددارى از انجام کارهاى زشت و دیگر، کم بودن چیزى.لذا عرب به باقى مانده شیردر پستان مادر«عفه»(بر وزن مدت)مىگوید.»ولى از کلام راغب اصفهانى درمفردات،استفاده مىشود که هر دو معنى به یک چیز باز مىگردد.(زیرا افراد عفیف بهچیز کم قانع هستند.)
مؤلف التحقیق مىنویسد:«این ماده در اصل،به معنى حفظ نفس از تمایلات و شهواتنفسانى است،همان گونه که تقوا به معنى حفظ نفس از انجام گناهان مىباشد،بنابراین عفتیک صفت دورنى است،در حالى که تقوا ناظر به اعمال خارجى است».
علماى اخلاق نیز در تعریف«عفت»،آن را صفتى حد وسط در میان شهوت پرستى و خمودى دانستهاند.
آنچه بیان شد،تفسیر«عفت»به مفهوم عام کلمه بود،زیرا بعضى براى معرفى«عفت»از نقطه مقابل آن،یعنى،پردهدرى نیز استفاده کردهاند.به همین علت در بسیارىاز موارد،واژه«عفت»را در مورد پرهیزکارى در خصوص مسایل جنسى استعمالکردهاند.
به هر حال از آیات قرآن مجید و روایات اسلامى استفاده مىشود که«عفت»-به هردو معنى-از بزرگترین فضایل انسانى است و هیچ کس در سیر الى الله،بدون داشتن«عفت»به جایى نمىرسد.در زندگى دنیا نیز آبرو و حیثیت و شخصیت انسان در گروعفت است.
با این اشاره به قرآن باز مىگردیم و آیات ذیل را بررسى مىکنیم:
1- للفقرآء الذین احصروا فى سبیل الله لا یستطیعون ضربا فى الارض یحسبهمالجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خیرفان الله به علیم (سوره بقره،آیه 273)
2- و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قالمعاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون (سوره یوسف،آیه 23)
3- و لقد همتبه و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین(سوره یوسف، آیه 24)
4-قالت فذالکن الذى لمتننى فیه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعلماء امره لیسجنن و لیکونا من الصاغرین-قال رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه والا تصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین-فاستجاب له ربه فصرف عنهکیدهن انه هو السمیع العلیم (سوره یوسف،آیه 32-34)
5- و الذین هم لفروجهم حافظون×الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین-فمن ابتغى ورآء ذلک فاولئک هم العادون (سوره مؤمنون،آیه 5-7)
6-.. و الحافظین فروجهم و الحافظات ...(سوره احزاب،آیه 35)
ترجمه
1- (انفاق شما مخصوصا باید)براى نیازمندانى باشد که در راه خدا،در تنگنا قرار گرفتهاند،(و توجه به آیین خدا،آنها را از وطنهاى خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد به آنهااجازه نمىدهد تا براى تامین هزینه زندگى،دستبه کسب و تجارت بزنند)،نمىتوانندمسافرتى کنند(و سرمایهاى به دست آورند)و از شدت خویشتندارى،افراد ناآگاه آنها رابىنیاز مىپندارند،اما آنها را از چهرههایشان مىشناسى و هرگز با اصرار چیزى از مردمنمىخواهند(این است مشخصات آنها!)و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق کنید،خداوند از آنآگاه است.
2- و آن زن که یوسف در خانه او بود،از او تمناى کامجویى کرد،درها را بست و گفت:
«بیا(به سوى آنچه براى تو مهیاست)».(یوسف)گفت:«پناه مىبرم به خدا!او[ عزیز مصر]صاحب نعمت من است،مقام مرا گرامى داشته(آیا ممکن استبه او ظلم و خیانت کنم؟!)
مسلما ظالمان رستگار نمىشوند!»