انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

تحقیق در مورد تفسیر نمونه سوره نساء 21 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 21 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

تفسیر نمونه

آیه 1

سوره نساء مقدمه این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 177 آیه است . سوره نساء قبل از ورود در تفسیر آیات این سوره یادآورى چند نکته لازم است : 1 - محل نزول سوره نساء تمام آیات این سوره (به استثناى آیه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدینه نازل شده است و از نظر ترتیب نزول بعد از سوره ((ممتحنه )) قرار دارد. زیرا مى دانیم ترتیب کنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتیب نزول سوره ها نیست یعنى بسیارى از سوره هایى که در مکه نازل شده در آخر قرآن قرار دارد و بسیارى از سوره هایى که در مدینه نازل شده است در اوائل قرآن قرار گرفته . البته همانطور که در آغاز جلد اول گفتیم مدارکى در دست است که جمع آورى سوره هاى قرآن به شکل کنونى در زمان خود پیامبر صلى اللّه علیه و آله واقع شده بنابراین به هنگام جمع آورى قرآن شخص پیامبر صلى اللّه علیه و آله به دلائل مختلفى از جمله اهمیت مطالب ، و ترتیب طبیعى آنها، دستور داده است که سوره ها را بر طبق وضعى که الان مى بینیم ترتیب دهند، که نخستین آنها سوره ((حمد)) و آخرین آنها سوره ((الناس )) است بدون اینکه کلمه و یا حتى حرفى از آیات و یا سوره ها کم و یا زیاد شود. این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف ، طولانى ترین سوره هاى قرآن بعد از سوره ((البقره )) است و داراى 177 آیه مى باشد و نظر به اینکه بحثهاى فراوانى در مورد احکام و حقوق زنان در آن طرح شده به سوره ((نساء)) نامیده شده است . 2 - محتویات این سوره همانطور که گفتیم این سوره در مدینه نازل شده ، یعنى به هنگامى که پیامبر صلى اللّه علیه و آله دست در کار تاءسیس حکومت اسلامى و ایجاد یک جامعه سالم انسانى بود، به همین دلیل بسیارى از قوانینى که در سالم سازى جامعه مؤ ثر است در این سوره نازل شده است . از طرفى چون افرادى که تار و پود این جامعه نو پا را تشکیل مى دادند، افراد بت پرست دیروز با آن همه آلودگیهاى دوران جاهلیت بوده اند، لذا باید قبل از هر چیز رسوبات گذشته را از مغز و روح آنها بیرون ساخت و به جاى آن قوانین و برنامه هایى که براى نوسازى یک جامعه فرسوده لازم است قرار داد. بطور کلى بحثهاى مختلفى که در این سوره مى خوانیم عبارتند از: 1 - دعوت به ایمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت . 2 - قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى هر چه بیشتر به سرنوشت جامعه هاى ناسالم . 3 - حمایت از کسانى که نیازمند به کمک هستند، مانند یتیمان ، و دستورهاى لازم براى نگاهدارى و مراقبت از حقوق آنها. 4 - قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه در برابر شکل بسیار زننده اى که در آن زمان داشت و به بهانه هاى مختلفى افراد ضعیف را محروم مى ساختند. 5 - قوانین مربوط به ازدواج و برنامه هایى براى حفظ عفت عمومى . 6 - قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى . 7 - کنترل و نگهدارى و بهسازى نخستین واحد اجتماع یعنى محیط خانواده . 8 - حقوق و وظایف متقابل افراد جامعه در برابر یکدیگر. 9 - معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدار باش به مسلمانان در برابر آنها. 10 - حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى . 11 - تشویق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده . 12 - معرفى دشمنانى که احیانا فعالیتهاى زیرزمینى داشتند. 13 - اهمیت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با یک جامعه فاسد و غیر قابل نفوذ. 14 - مجددا بحثهایى درباره ارث و لزوم تقسیم ثروتهاى متراکم شده در میان وارثان . 3 - فضیلت تلاوت این سوره پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله طبق روایتى فرمود: ((هر کس سوره نساء را بخواند گویا به اندازه هر مسلمانى که طبق مفاد این سوره ارث مى برد، در راه خدا انفاق کرده است و همچنین پاداش کسى را که برده اى را آزاد کرده به او مى دهند)). بدیهى است در این روایت و در تمام روایات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آیات نیست بلکه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درک ، و آن نیز به نوبه خود مقدمه اى است براى پیاده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى ، و مسلم است که اگر مسلمانان از مفاد آیات این سوره در زندگى خود الهام بگیرند همه این پاداشها را علاوه بر نتایج دنیوى آن خواهند داشت . تفسیر : مبارزه با تبعیض ها روى سخن در نخستین آیه این سوره به تمام افراد انسان است زیرا محتویات این سوره در حقیقت همان مسائلى است که تمام افراد بشر در زندگى خود به آن نیازمند هستند. سپس دعوت به تقوى و پرهیزکارى مى کند که ریشه اصلى برنامه هاى سالم سازى اجتماع مى باشد، اداى حقوق یکدیگر، تقسیم عادلانه ارث ، حمایت از یتیمان و رعایت حقوق خانوادگى و مانند اینها همه از امورى است که بدون پشتوانه تقوى و پرهیزکارى به جایى نمى رسد، لذا این سوره را - که محتوى همه این مسایل است - با دعوت به تقوى آغاز مى کند، مى فرماید: ((اى مردم ! از پروردگارتان بپرهیزید)) (یا ایها الناس اتقوا ربکم ). سپس براى معرفى خدایى که نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به یکى از صفات او اشاره مى کند که ریشه وحدت اجتماعى بشر است ((آن خدایى که همه شما را از یک انسان پدید آورد)) (الذى خلقکم من نفس واحدة ). بنابراین امتیازات و افتخارات موهومى که هر دسته اى براى خود درست کرده اند از قبیل امتیازات نژادى ، زبانى ، منطقه اى ، قبیله اى و مانند آن که امروز منشاء هزار گونه گرفتارى در جامعه هاست ، در یک جامعه اسلامى نباید وجود داشته باشد چه اینکه همه از یک اصل سرچشمه گرفته و فرزندان یک پدر و مادرند و در آفرینش از یک گوهرند. توجه به اینکه جامعه عصر پیامبر یک جامعه به تمام معنى قبیله اى بود اهمیت این مبارزه را روشنتر مى سازد و نظیر این تعبیر در موارد دیگرى از قرآن مجید نیز هست که در جاى خود به آن اشاره خواهد شد. اکنون ببینیم منظور از ((نفس واحدة )) کیست ؟ آیا منظور از نفس واحده یک فرد شخصى است یا یک واحد نوعى (یعنى جنس مذکر) شکى نیست که ظاهر این تعبیر همان واحد شخصى را مى رساند و اشاره به نخستین انسانى است که قرآن او را به نام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى کرده و تعبیر ((بنى آدم )) که در آیات فراوانى از قرآن وارد شده نیز اشاره به همین است و احتمال اینکه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آیه بسیار دور است . سپس در جمله بعد مى گوید: ((همسر آدم از او آفریده شد)) (و خلق منها زوجها). بعضى از مفسران از این تعبیر، چنین فهمیده اند که همسر آدم ، ((حوا)) از بدن آدم آفریده شده و پاره اى از روایات غیر معتبر را که مى گوید: ((حوا از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده )) را شاهد بر آن گرفته اند - در فصل دوم از سفر تکوین تورات نیز به این معنى تصریح شده است . ولى با توجه به سایر آیات قرآن هر گونه ابهامى از تفسیر این آیه برداشته مى شود و معلوم مى شود که منظور از آن این است که خداوند همسر او را از جنس او (جنس بشر) آفرید. در آیه 21 سوره روم مى خوانیم : ((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها؛ از نشانه هاى قدرت خدا این است که همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسیله آنها آرامش یابید)). و در آیه 72 سوره نحل مى



خرید و دانلود تحقیق در مورد تفسیر نمونه سوره نساء 21 ص


تحقیق در مورد تفسیر سوره حمد 16ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .Doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 15 صفحه

 قسمتی از متن .Doc : 

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

(بسم الله)

یعنی بر تمام امورم ، یاری از خدا می طلبم . خدائیکه ، پرستش و بندگی، جز برای او ،شایسته نیست.

خداءیکه دادرس است ،آنگاه که از او دادخواهی شود. پذیرا و جوابگو است،هر آنگاه که خوانده شود.

(رحمن):همان {کسی}است که؛ به روزی بندگانش شدیدا متمایل است !و مواد روزیش را از آنان نبرد ، اگر فرمانش نبرند! (رحیم) رحیم است ، به بندگان مؤمن . واز رحمت وی است ، که صد رحمت آفرید! واز آن ،رحمت واحدی ، در همة آفریدگان قرار داد!

الحمد و الله رب العالمین.

بندة من مرا حمد گفت و اقرار کرد نعمتهائی که در اختیار دارد از ناحیه من است ، و بلاهائی که به او نرسیده بازبه لطف و تفضل من است؛و من شما فرشتگان را گواه میگیرم که نعمتهای دنیائی و آخرتی او را زیاد نمود ، بلاهای آخرت راازاو دور کنم، همانطوریکه بلاهای دنیا را ازوادور کردم.

{الحمد الاه}! چون بشناسائی همه قادر نیستند . زیرا ؛ نعم و عطای او ؛بیش از آنست که بشمار درآید ه آنست که ؛خداوند برخی از نعمی را که ببندگانش ارزانی داشته! سر بسته- بآنها معرفی کرده است .چون ؛ تفضیلا ! بشناسائی همة آنان قادر نیستند . زیرا ؛ نعم وعطای او ، بیش از آنست که بشمار درآیدوشناخته شود. {رب العالمین} مالک و خالق و روزی رسان آنها است-از آنجا که میدانند!واز آنجاکه نمیدانند! پس ؛ روزی معلوم و تقسیم شده است .آدم بهر روش وآئین که میخواهد در دنیا رفتار نماید- در هر حال وموقعیتی که هست- روزی باو میرسد ! تقوی تقوی دار زیادش نمیکند ! وتبهکاری فاسق وفاجر، ونقصانش نمی آید . بین بنی آدم و روزیش پردهای است!َ که روزی،طالب وجویای او است!تا آنجا که اگر ؛ احدی از شما ، درطلب روزیش درنگی نماید ، روزیش

1

در جست او است! همچنان که ؛ مرگ ومیر بجوستجوی وی است!.

الرحمن الرحیم.

در خواست عطف وعنایت (بیشتری) است! ویادیاز نعم و الطاف او است! که،بر تمام آفریدگانش ارزانی داشته! بتفضیلی که :بنده ام شهادت داد که: من رحمن رحیم هستم ،من نیز شما را شاهد میگیرم که بهرةاورااز نعمت ورحمت خود فراوان ساخته ، نصیبش رااز عطاء وبخشش خودم بسیار می کنم.{رحمن}همان کسی که به روزی بندگانش شدیدا متمایل است ! و مواد روزی خود را از آنان نبرد ، اگر چه فرمانش نبرند. بافراد با ایمان ، در کاهش بندگی و طاعتشان رحیم است.و بافراد کافر کیش و ناسپاس ! – که خواستار کمک و همراهی اند ، با رفیق ومدارا ! بآنان – رحیم است.

واز رحمت او است که نیروی بلند شدن و غذا خوردن از کودک،گرفته است!بجای آن تاب وتوان به مادرش داد! واو را به کودک خویش دلسوز و مهربان آفرید! تا بتربیت و پرستاریش قیام کند. و اما {الرحیم} معنایش اینست که: او به بندگان مؤ منش رحیم است .واز رحمت او است که صد رحمت آفرید!از آن رحمت واحدی در خلایق و همة آفریدگان قرار داد.و بآن مردم بیکدیگر رحیم و دلسوزند!.و مادر به فرزندش مهربان است..

مالک یوم الدین

اقرار واعترافی است، برستاخیز و(روز) حساب ومجازات وپاداش !. واثبات

و تحکیم سلطنت و ملک آخرت ، برای حضرت مولی سبحانه!- همانند اثبات سلطنت و ملک دنیا-و در حدیث چنین است:{خدا بر اقامة روز جزا – که همان روز حساب است – قادرو توانا است. قادر است،که آنرا ،از زمان و قوعش جلو بیندازد!و از اوقـات بـروزش بـتاخیر افکنـد! او در روز جزا –نیز

2

مالک است! از اینرو ؛ بحق داوری کند !آنکه ؛دامن خویش بجور و ستم ،آلوده است! در انروز مالک

هیچ حکم وداوری نیست ، بدانگونه که – در دنیا- آنکه صاحب اختیار و مالک احکام ، ستم کند!.}در حقیقت ؛اوروز رستاخیز –مالک سرنوشت خلایق است و هر که در دنیا ، از شک وتردیدش اثری بجای مانده! یا سخت به گردنکشی پرداخته است، چنین فردی را بآتش افکند! واز رنج وعذاب خدای عزوجل !برایش گریز و امتناعی نیست وهر که در دنیا جبین کرنش وفروتنی ! بر آستان او سائیده!.

وبر این خصلت بندگانش ؛ رنگ دوام و حفاظت داده است ، برحمت بیکرانش اورا در بهشت

2برین جای دهد.! شما شاهد باشید همان طور که بنده ام اعتراف کرد به اینکه من مالک روز جزا هستم ، در آن روز که روز حساب است، حساب اوراآسان میکنم ، وحسنات او را قبول نموده از گناهانش صرف نظر میکنم.

ایاک نعبد و ایاک نستعین.

تنها ترا میپرستم ! ای خدائی که نعمت فراوان و رحمت گوناگون بما ارزانی داشته ای ! با ذلت و کرنش و فروتنی ! دون ریا و شهرت و جاه- خالصانه ترا فر مانبرداریم. و تنها از تو یاری می طلبیم! بر طاعت و بندگی ات – آنچنان که فرمودی – از تو کمک میخواهم . واز دنیا ی خود آنچه از او نهیش کردی حذر کنیم، و تقوی پیشة خود سازیم واز شیطان که درگاه مقدست دور است و از جن وانس گمراه کنندة سرکش ،واز ستمگران آزار پیشه، بدامن عصمت و پاکی ات چنگ زنیم!..

ایاک نستعین (یعنی) بر طاعت و بندگی ات تنها از تو کمک می خواهیم و در کنار زدن حیله و شر دشمنانت ای خدا!از تو کمک میجوئیم. و آنچه بفرمائی! امر ، امر تو است.

او است ، پروردگار جهان و جهانیان و بسوی او است بازگشت هر چیزی و برای او است ، ملک و

3

نعمت و رحمت دو جهان و از اینرو هر ستایش و ثنائی را شایسته! و بعد از آنکه ، نمایان ساخت که

بر عالمیان فرض است که بر آستانش خاضع و فروتن آیند و بطاعت و بندگی اش طوق ذلت و خواری بگردن نهد و خواست روش حق و حقیقت را درافعال و کردار بندگان – از حیث { جبر و تفویض} – بپا کند ؛ فرمود: ایاک نعبد و ایاک نستعین .

اشاره بر اینکه افعال بندگان برای آنها آفریده شده! آنها بیاری پروردگار – بگناه و عصیان – دامن خویش نیالایند!و به نیروی او توفیق طاعت و بندگی حاصل کنند. و اشاره بر اینکه ؛ بندگی مطلوب خدا ، آن عبادت خالصی است که از بندگی با اراده و اختیارشان ، صادر شود!- در حالیکه ؛ از خدا بر استکمال طاعت و سنت و ادای و ظیفه اش یاری بجویند !

اینست معنی : { الامربین الامرین} که با { ایاک نعبد}، جبر از بین میرود ، وبا { ایاک نستعین}،

تفویض!

اهدنا الصراط المستقیم.

بعد از بیان علوم ودانش همگانی و همه جانبه مبدا و معاد و روشنگری وظیفه بندگی و اظهار آخرین گفتار ممتاز مولی ، بعظیـم ترین مقاصـد و عالیـترین هدف اشاره نموده اسـت . و آن خواستن هدایت از پیشگاه مقدس خدایتعالی ! به { صراط مستقیم} است و خواستار استقامت و ثبات بر آن هدایت و آئین و خواهان رشد وکمال در دین جاودانی او ! و تمسک ، بحبل متین او و افزون خواهی معرفت و بینش او و دوری از سلوک راه و روش گمراهان ! و دورویان و تبه کاران کسانیکه ؛ جلوه های دل انگیز رحمت بیکران حق از نپذیرفتند! و خشم و غضب اولیائش را بر آشفتند !. کسانیکه ؛ در آینده نزدیک – بحالشان – ترا واقف وآگاه سازیم!.

این ، گوشه ای از نواحی جامع و همگانی فاتحه در فرهنگ و علوم قرانی است. آنگاه ؛ اساسی ترین و مهمترین هدف قرآنی کریم – از معارف دینی و الهی و معرفه النفس – اینستکه؛ بین اصول دین



خرید و دانلود تحقیق در مورد تفسیر سوره حمد 16ص


تحقیق در مورد تفسیر آیه و236و237وسوره بقره 44 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 42 صفحه

 قسمتی از متن .docx : 

 

آیه و236و237وسوره بقره:

 

آیه 237_236 سوره مبارکه بقره:آیه و ترجمهلا جُنَاحَ عَلَیْکمْ إِن طلَّقْتُمُ النِّساءَ مَا لَمْ تَمَسوهُنَّ أَوْ تَفْرِضوا لَهُنَّ فَرِیضةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلى المُْوسِع قَدَرُهُ وَ عَلى الْمُقْترِ قَدَرُهُ مَتَعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى المُْحْسِنِینَ(236)وَ إِن طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضتُمْ لَهُنَّ فَرِیضةً فَنِصف مَا فَرَضتُمْ إِلا أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِى بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاح وَ أَن تَعْفُوا أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ لا تَنسوُا الْفَضلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(237)

  ترجمه :

236 - اگر زنان را قبل از آمیزش جنسى یا تعیین مهر، (به عللى ) طلاق دهید، گناهى بر شما نیست . (و در این موقع ،) آنها را (با هدیه اى مناسب ،) بهرهمند سازید! آن کس که توانایى دارد، به اندازه تواناییاش ، و آن کس ‍ که تنگدست است ، به اندازه خودش ، هدیه اى شایسته (که مناسب حال دهنده و گیرنده باشد ) بدهد! و این بر نیکوکاران ، الزامى است .237 - و اگر زنان را، پیش از آنکه با آنها تماس بگیرید و (آمیزش جنسى کنید) طلاق دهید، در حالى که مهرى براى آنها تعیین کردهاید، (لازم است ) نصف آنچه را تعیین کردهاید (به آنها بدهید) مگر اینکه آنها (حق خود را) ببخشند، یا (در صورتى که صغیر و سفیه باشند، ولى آنها، یعنى ) آن کس که گره ازدواج به دست اوست ، آن را ببخشد. و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها) بپرهیزکارى نزدیکتر است . و گذشت و نیکوکارى را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام مى دهید، بیناست !

 تفسیر:

چگونگى اداى مهرباز در ادامه احکام طلاق در این دو آیه احکام دیگرى بیان شدنخست مى فرماید: ((گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از اینکه با آنها تماس پیدا کنید (و آمیزش جنسى انجام دهید) و تعیین مهر نمائید، طلاق دهید)) (لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضة ).البته این در صورتى است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى ، متوجه شوند که به جهاتى نمیتوانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند، زیرا در مراحل بعد کار مشکلتر مى شود. و به هر حال این تعبیر، پاسخى است براى آنها که تصور مى کردند طلاق قبل از عمل زناشویى یا قبل از تعیین مهر، صحیح نیست ، قرآن مى گوید: چنین طلاقى گناهى ندارد و صحیح است (و اى بسا جلو مفاسد بیشترى را بگیرد).بعضى نیز ((جناح )) را در اینجا به معنى ((مهر)) گرفتهاند که بر دوش شوهر سنگینى مى کند یعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشویى و تعیین مهر هیچ گونه مهرى بر عهده شما نیست . گر چه بعضى از مفسران شرح زیادى درباره این تفسیر گفته اند، ولى به کار بردن کلمه جناح ، به معنى مهر مانوس نیست .بعضى نیز احتمال داده اند که معنى جمله بالا این است : که طلاق زنها قبل از آمیزش در همه حال جایز است (خواه در حال عادت ماهیانه باشند یا نه ) در حالى که بعد از آمیزش حتما باید در حال پاکى خالى از آمیزش ‍ باشد این تفسیر بسیار بعید به نظر مى رسد، زیرا با جمله ((او تفرضوا لهن فریضة )) سازگار نیست .سپس به بیان حکم دیگرى در این رابطه میپردازد و مى فرماید: در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى ) بهرهمند سازید)) (و متعوهن ).بنابراین اگر نه مهرى تعیین شده و نه آمیزشى حاصل گشته ، شوهر بایدهدیه اى که مناسب با شئون زن باشد، بعد از طلاق به او بپردازد ولى در پرداخت این هدیه ، قدرت توانائى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آیه مى گوید: بر آن کس که توانائى دارد به اندازه توانائیش ، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایسته اى لازم است ، و این حقى است بر نیکوکاران (على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا على المحسنین ).((موسع )) به معنى توانگر، و ((مقتر)) به معنى تنگدست است (از ماده قتر به معنى بخل و تنگ نظرى نیز آمده است ) مانند: (و کان الانسان قتورا).بنابراین توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز درخور تواناییشان این هدیه را بپردازند، و شئون زن نیز در این جهت در نظر گرفته شده است .جمله ((متاعا بالمعروف )) میتواند اشارهاى به همه اینها باشد یعنى هدیه اى به طور شایسته و دور از اسراف و بخل ، و مناسب حال دهنده و گیرنده .از آنجا که این هدیه اثر قابل ملاحظه اى در جلوگیرى از حس انتقامجویى و رهایى زن از عقدههایى که ممکن است ، بر اثر گسستن پیوند زناشویى حاصل شود، در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مى گوید: حقا على المحسنین : ((این عمل بر نیکوکاران لازم است )) یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.ناگفته پیدا است تعبیر به ((نیکوکاران )) نه به خاطر این است که حکم مزبور جنبه الزامى ندارد بلکه براى تحریک احساسات خیرخواهانه افراد در راه انجام این وظیفه است و گرنه همانطور که اشاره شد این حکم جنبه الزامى دارد.نکته جالب دیگرى که از آیه استفاده مى شود این است که : قرآن از هدیهاىکه مرد باید به زن بپردازد تعبیر به ((متاع )) کرده است و متاع در لغت به معناى چیزهائى است که انسان از آنها بهرهمند و متمتع مى شود و غالبا به غیر پول و وجه نقد اطلاق مى گردد زیرا از پول بطور مستقیم نمیتوان استفاده کرد بلکه باید تبدیل به متاع شود روى همین جهت قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است .و این موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد زیرا بسیار مى شود که هدیهاى از اجناس قابل استفاده مانند خوراک و پوشاک و نظایر آن که براى اشخاص برده مى شود هر چند کم قیمت باشد اثرى در روح آنها میگذارد که اگر آن را تبدیل به پول کنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت و لذا در روایاتى که در این زمینه به ما رسیده مى بینیم غالبا ائمه اطهار نمونه هاى هدیه را امثال لباس و مواد غذائى و یا زمین زراعتى ذکر کرده اند.ضمنا از آیه به خوبى استفاده مى شود که در ازدواج دائم تعیین مهر از قبل لازم نیست و طرفین مى توانند بعد از عقد روى آن توافق کنند و نیز استفاده مى شود که اگر قبل از تعیین مهر و آمیزش جنسى ، طلاق صورت گیرد مهر واجب نخواهد بود و هدیه مزبور جانشین ((مهر)) مى شود.باید توجه کرد که زمان و مکان در مقدار ((هدیه مناسب )) مؤ ثر است .در آیه بعد سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى ، جدا مى شوند، مى فرماید: اگر آنها را طلاق دهید پیش از آنکه با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کردهاید، لازم است نصف آنچه را تعیین کردهاید به آنها بدهید

(و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضة فنصف ما فرضتم ).این حکم قانونى مساله است ، که به زن حق مى دهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد.ولى بعدا به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى میرود و مى فرماید: ((مگر اینکه آنها حق خود را ببخشند)) (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولى آنان یعنى ) آن کس که گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد)) (الا ان یعفون او یعفو الذى بیده عقدة النکاح ).روشن است که ولى در صورتى میتواند از حق صغیر صرف نظر کند که مصلحت صغیر ایجاب نماید.بنابراین حکم پرداخت نصف مهر، صرف نظر از مساله عفو و بخشش است .از آنچه گفتیم روشن مى شود که منظور از ((الذى بیده عقدة النکاح )) (کسى که گره ازدواج به دست او است ) ولى صغیر یا سفیه است ، زیرا او است که حق دارد اجازه ازدواج بدهد، ولى بعضى از مفسران چنین پنداشتهاند که منظور شوهر است ، یعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلا پرداخته باشد (آن چنان که در میان بسیارى از اعراب معمول بوده ) حق دارد نصف آن را باز پس گیرد مگر اینکه ببخشد و صرف نظر کند.اما دقت در آیه نشان مى دهد که صحیح همان تفسیر اول است ، زیرا روى سخن در آیه با شوهران است ، به همین دلیل آنها را مخاطب قرار داده و مى گوید: ((و ان طلقتموهن )) (اگر آنها را طلاق دادید) در حالى که جمله او ((یعفو الذى بیده عقدة النکاح )) به صورت فعل غائب ذکر شده و مناسب نیست که منظور از آن ، شوهران باشند.آرى در جمله بعد مى گوید: عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزکارى نزدیک تر است و نیکوکارى و فضل را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مى دهید بینا است (و ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بینکم ان الله بما تعملون بصیر).به طور مسلم مخاطب در این جمله شوهرانند و در نتیجه در جمله قبل سخن از گذشت اولیاء و در این جمله سخن از گذشت شوهران است .و جمله ((و لا تنسوا الفضل بینکم )) خطابى است به عموم مسلمانان که روح گذشت و بزرگوارى را در تمام این موارد فراموش نکنند.روایاتى که از پیشوایان معصوم (علیهم السلام ) به ما رسیده است نیز آیه را به همین صورت تفسیر مى کند، و مفسران شیعه با توجه به مضمون آیه و روایات اهل بیت (علیهمالسلام ) نیز همین نظر را انتخاب کرده اند و گفته اند منظور از این عبارت اولیاء زوجه هستند، البته مواردى پیش مى آید که سر سختى کردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسى ممکن است احساسات شوهر و اقوامش را جریحه دار کند و در صدد انتقامجویى بر آیند و ممکن است حیثیت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد این جا است که گاه ، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود ، لازم میبیند که از حق او گذشت نماید.جمله ((و ان تعفوا اقرب للتقوى )) (عفو و گذشت شما به پرهیزکارى نزدیک تر است )، وظیفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بیان مى کند، که اگر تمام مهر را پرداختهاند چیزى پس نگیرند و اگر نپرداختهاند همه آن را بپردازند و از نیمى که حق آنها است صرف نظر کنند، زیرا مسلم است دختر یا زنى که بعد از عقد یا پیش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشکلاتى است و بى شک گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدى مرهم بر این جراحات میگذارد.لحن مجموعه آیه ، بر اصل اساسى ((معروف و احسان ،)) در این مسائل تاکید مى کند، که حتى طلاق و جدائى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویى نباشد، بلکه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت ، قرار گیرد، زیرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى کنند و به دلائلى از هم جدا شوند دلیلى ندارد که میان آنها عداوت و دشمنى حاکم گردد.

آیه 63و64و65و66و67و68و69و70و71فرقان:آیه و ترجمهوَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشونَ عَلى الاَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سلَماً(63)وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سجَّداً وَ قِیَماً(64)وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصرِف عَنَّا عَذَاب جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کانَ غَرَاماً(65)إِنَّهَا ساءَت مُستَقَرًّا وَ مُقَاماً(66)وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسرِفُوا وَ لَمْ یَقْترُوا وَ کانَ بَینَ ذَلِک قَوَاماً(67)

  ترجمه :

63 - بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى روند و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى گویند (و با بى اعتنائى و بزرگوارى مى گذرند).64 - آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى کنند.65 - آنها کسانى هستند که مى گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان که عذابش سخت و پر دوام است !66 - آن بد جایگاه و بد محل اقامتى است .67 - آنها کسانى هستند که هر گاه انفاق کنند نه اسراف مى کنند و نه سختگیرى ، بلکه در میان ایندو حد اعتدالى دارند.

 تفسیر:

صفات ویژه بندگان خاص خدااز این آیات به بعد بحث جامع و جالبى پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان عبادالرحمان آمده ، مطرح مى شود، و در حقیقت تکمیلى است براى آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزاء و غرور مى گفتند: رحمان چیست ؟ و دیدیم که قرآن ضمن دو آیه خداوند رحمان را به آنها معرفى کرد، اکنون نوبت این رسیده است به بندگان خاص این خداوند رحمان را معرفى کند، جائى که بندگان او این قدر عالى مقام و با شخصیتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى توان درک کرد.این آیات دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان مى کند که بعضى به جنبه هاى اعتقادى ارتباط دارند، و برخى اخلاقى ، و پاره اى اجتماعى ، قسمتى جنبه فردى دارد و بخش دیگرى جمعى است ، و رویهم رفته مجموعه اى است از والاترین ارزشهاى انسانى .نخست مى گوید: بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر روى زمین راه مى روند (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا).در واقع نخستین توصیفى که از عباد الرحمن شده است ، نفى کبر و غرور و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مى شود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لابلاى اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان مى دهند، تا آنجا که از چگونگى راه رفتن یک انسان مى توان با دقت و موشکافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.آرى آنها متواضعند، و تواضع کلید ایمان است ، در حالى که غرور و کبر کلید کفر محسوب مى شود، در زندگى روزمره با چشم خود دیده ایم و در آیات قرآن نیز کرارا خوانده ایم که متکبران مغرور حتى حاضر نبودند به سخنان رهبران الهى گوش فرا دهند، حقایق را به باد مسخره مى گرفتند، و دید آنها فراتر از نوک بینى آنها نبود، آیا با این حالت کبر ایمان آوردن امکان پذیر است ؟!آرى این مؤ منان بنده خداوند رحمانند، و نخستین نشانه بندگى همان تواضع است . تواضعى که در تمام ذرات وجود آنان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است .و اگر مى بینیم یکى از مهمترین دستوراتى که خداوند به پیامبرش ‍ مى دهد این است که و لا تمش فى الارض مرحا انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا: در روى زمین از سر کبر و غرور گام بر مدار چرا که نمى توانى زمین را بشکافى و طول قامتت هرگز به کوهها نمى رسد. (سوره اسراء آیه 37) نیز به خاطر همین است که روح ایمان تواضع مى باشد.راستى اگر انسان کمترین شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد مى داند در برابر این عالم بزرگ چه اندازه کوچک است ؟ حتى اگر گردنش همطر از کوهها شود تازه بلندترین کوههاى زمین در برابر عظمت زمین کمتر از برآمدگیهاى پوست نارنج نسبت به آن است ، همان زمینى که خود ذره ناچیزى است در این کهکشانهاى عظیم .آیا با این حال کبر و غرور دلیل جهل و نادانى مطلق نیست ؟!در حدیث جالبى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که روزى از کوچه اى عبور مى کردند جمعى از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علت آن سؤ ال کردندعرض کردند دیوانه اى است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته پیامبر آنها را به سوى خود فرا خواند و فرمود: مى خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم ؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى دادند:فرمود: المتبختر فى مشیه الناظر فى عطفیه ، المحرک جنبیه بمنکبیه الذى لا یرجى خیره و لا یؤ من شر، فذلک المجنون و هذا مبتلى !: کسى که با تکبر و غرور راه مى رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه مى کند، پهلوهاى خود را با شانه خود حرکت مى دهد (غیر



خرید و دانلود تحقیق در مورد تفسیر آیه  و236و237وسوره بقره  44 ص


تحقیق در مورد تفسیر سوره نحل آیات 80 و 81

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 29 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

تفسیر سوره نحل آیات 80 و 81

در مفردات گفته : ((بیت )) به معنى ماوراى آدمى در شب است ، چون وقتى مى گویند فلانى در فلانجا بیتوته کرد معنایش اینست که یک شب در آنجا اقامت کرد، همچنانکه در باره روز مى گویند ((ظل بالنهار)) آنگاه گاهى به مسکن هم بیت مى گویند و جمع آن ، هم ((ابیات )) آمده و هم ((بیوت ))، لیکن بیوت بیشتر در خانه ها و ابیات بیشتر در شعر استعمال مى شود. و نیز (راغب ) گفته کلمه بیت ، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى ، هم پشمى ، و هم کرکى ، این بود مقدار حاجت ما از گفتار او.و کلمه سکن به معناى هر چیزى است که انسان به وسیله آن سکونت یابد، و کلمه ((ظعن )) به معناى کوچ کردن و بر خلاف اقامت است و کلمه ((صوف )) پشم گوسفند را مى گویند، و کلمه ((وبر)) پشم شتر را، همچنانکه موى انسان را ((شعر)) و نیز پشم بز را هم شعر مى گویند، و ((اثاث )) به معناى متاع بسیار خانه است زیرا به یک قطعه از متاع خانه اثاث گفته نمى شود، در مجمع البیان مى گوید اثاث جمعى است که واحد ندارد همچنانکه متاع نیز چنین است و متاع از اثاث عمومى تر است زیرا مطلق حوائج زندگى را هر چند مربوط به خانه نباشد متاع مى گویند.و اینکه فرمود: ((و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا)) معنایش این است که خدا بعضى از بیوت شما را براى شما مایه سکونت قرار داد که در آن ساکن شوید زیرا بعضى از بیوت قابل سکونت نیست مانند انبار هیزم ، ((و جعل لکم من جلود الانعام بیوتا ...)) یعنى از بعضى پوستها که همان پوست دباغى شده است براى شما خانه هایى قرار داد - که مقصود از آن قبه و خیمه است

خانه هایى که : ((تستخفونها)) یعنى سبکش مى شمارید و براى نقل و انتقالهاى خود اختصاصش مى دهید در: ((یوم ظعنکم )) روز کوچ کردنتان و ((یوم اقامتکم )) در روز اقامتتان که سفرى ندارید.و اینکه فرمود: ((و من اصوافها و اوبارها و اشعارها)) عطف است بر ((من جلودها)) و تقدیرش ((جعل لکم من اصوافها)) : خدا قرار داد براى شما از پشمهاى آنها یعنى گوسفندان و ((اوبارها)) یعنى مال شتران و ((اشعارها)) یعنى مال بزها ((اثاثا)) اثاثى که در خانه هایتان بکار ببرید و ((متاعا)) و متاعى که از آن بهره مند شوید ((الى حین )) البته این بهره مندى تا مدتى است محدود، بعضى گفته اند: این قید مدت محدود اشاره است به اینکه همه این نعمتها فانى و از بین رفتنى است ، پس عاقل نباید به خاطر اینها نعیم آخرت را از دست بدهد.

این دو ظرف ، یعنى ظرف ((لکم )) و ظرف ((مما خلق )) متعلقند به ((جعل )) و تعلیق ظلال بر ما خلق براى این است که خود ظلال (سایه ها) امرى عدمى است و قابل خلق نیست ، مگر به تبع غیر خودش ، و در عین اینکه خودش عدمى است همین وجود تبعیش خود یکى از نعمتهاى بزرگى است که خداى تعالى بر انسان و سایر حیوانات و حتى نباتات انعام کرده ، بطورى که نعمت بودن آن و استفاده انسان و حیوان و نبات از آن کمتر از استفاده اش از نور نیست ، زیرا اگر سایه نبود، یعنى سایه شب سایه درختان و سایه نباتها، و دائما نور و روشنى بود یک جاندار در روى زمین زنده نبود.(( و جعل لکم من الجبال اکنانا)) : کلمه ((کن )) به معناى چیزى است که با آن چیز دیگرى پوشیده شود حتى پیراهن هم براى کسى که آن راپوشد کن است و مقصود از ((کن )) کوهها و غارها و دخمه هاى آن است . ((و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر)) - مقصود از ((سرابیل ))، پیراهنى است که شما را از گرما حفظ کند.وجه اینکه درباره سرابیل فرمود: ((شما را از گرما نگه مى دارد)) و حفظ از سرما راذکر نکرددر مجمع البیان گفته : اگر فرمود: شما را از گرما حفظ کند و نفرمود: از سرما، براى این بود که هر چیزى که آدمى را از گرما حفظ کند از سرما هم حفظ مى کند و اگر خصوص گرما را ذکر کرد با اینکه همان چیز آدمى را از سرما بیشتر حفظ مى کند براى این بود که مخاطبین به این خطاب اهالى گرمسیر حجاز بودند که احتیاجشان به حفظ از گرما بیشتر از چیزى بود که از سرما حفظشان کند. (به نقل از عطاء)آنگاه صاحب مجمع اضافه کرده است که عرب از دو چیز که ملازم همند به ذکر یکى اکتفا مى کرده اند چون از ذکر یکى از آن دو، دیگرى هم فهمیده مى شود چنانچه شاعر گفته : و ما ادرى اذا یممت ارضا ارید الخیر ایهما یلینى یعنى نمى دانم وقتى بخواهم به امید خیر به دیارى سفر کنم کدامیک از ((آن دو)) برایم پیش مى آید مقصود از آن دو خیر و شر است چون خیر را در کلام آورده بود به همان اکتفاء نمود (نقل از فراء)و بعید هم نیست وجه دیگر اینکه حرارت را ذکر کرد و به ذکر آن اکتفاء نمود این باشد که : بشر اولى در مناطق گرم زمین زندگى مى کرده و با شدت گرما بیشتر سر و کار داشته تا شدت سرما و لذا این طایفه را به اتخاذ پیراهن تذکر مى دهد و این براى پرهیز از هواى نامساعدى است که با آن در تماسند و آن گرماى شدید است (و خدا داناتر است )((و سرابیل تقیکم باسکم )) - ظاهرا مراد از این ((سرابیل )) که از صدمه جنگ آدمى را نگه بدارد همانا زرهى است که از آهن و نظایر آن ساخته مى شده .((کذلک یتم نعمته علیکم لعلکم تسلمون )) - در این جمله برایشان اتمام نعمتهایى را که نام برده منت مى گذارد و نتیجه اى که از این همه انعام منظور بود این بود که در برابر خدا تسلیم شوند آنهم با معرفت به اینکه ولى نعمتش در حقش کوتاهى نکرده بلکه نعمت را بر او تمام نموده جز تسلیم در برابر اراده منعمش و استکبار نورزیدن ، انتظار و توقع نمى رود چون داند که منعمش جز خیر او را اراده نمى کند.

اعراف : 26-22

وسوسه هاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر این آیات فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان میکند، نخست میگوید: خداوند به آدم و همسرش (حوا) دستور داد که در بهشت سکونت اختیار کنند (و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة ).از این جمله چنین استفاده مى شود که آدم و حوا در بدو خلقت در بهشت نبودند، سپس به سوى بهشت راهنمائى شدند، و همانطور که در سوره بقره ذیل آیات مربوط به آفرینش آدم یادآور شدیم ، قرائن نشان مى دهد که این بهشت ، بهشت رستاخیز نبوده بلکه همانطور که در احادیث اهلبیت (علیهم الاسلام ) نیز وارد شده است بهشت دنیا یعنى باغ سرسبز و خرمى از باغهاى این جهان بوده که انواع نعمتهاى پروردگار در آن فراهم بوده است .در این هنگام ، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت ، صادر شد:شما از هر نقطه اى و از هر درختى از درختان بهشت که میخواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود (فکلا من حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین ).سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد و در فریب آنان بکوشد، و نیز به خوبى میدانست که خوردن از درخت ممنوع ، باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسه آنان برآمد، و براى رسیدن به این مقصود،

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 116

انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد!نخست همانطور که قرآن مى گوید به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها که پنهان بود آشکار سازد (فوسوس لهما الشیطان لیبدى لهما ما ورى عنهما من سوآتهما.و براى رسیدن به این هدف ، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و زندگى جاویدان ، استفاده کند و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آنان بتراشد، لذا نخست به آدم و همسرش گفت : خداوند شما را از این درخت نهى نکرده جز اینکه اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا میکنید (و قال مانها کما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین .و به این ترتیب ، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد، و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از شجره ممنوعه زیانى ندارد، بلکه موجب عمر جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد.شاهد این سخن جمله اى است که در سوره طه آیه 120 از قول ابلیس ‍ میخوانیم یا آدم هل ادلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى اى آدم میخواهى ترا به زندگى جاویدان و فرمانروائى کهنگى ناپذیر راهنمائى کنم ؟!در روایتى که در تفسیر قمى از امام صادق (علیه السلام ) و در عیون اخبار الرضا (علیه السلام ) از امام على بن موسى الرضا (علیهم الاسلام ) نقل شده چنین میخوانیم که : شیطان به آدم گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و براى همیشه در بهشت مى مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون مى کنند! آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ، اما شیطان براى اینکه پنجه هاى

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 117



خرید و دانلود تحقیق در مورد تفسیر سوره نحل آیات  80 و 81


تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 32 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

تفسیر سوره بروج

سوره بروج مکى است و بیست و دو آیه دارد

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَ السمَاءِ ذَاتِ الْبرُوج (1)

وَ الْیَوْمِ المَْوْعُودِ(2)

وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ(3)

قُتِلَ أَصحَب الاُخْدُودِ(4)

النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ(5)

إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ(6)

وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ(7)

وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ إِلا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ(8)

الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ(9)

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا المُْؤْمِنِینَ وَ المُْؤْمِنَتِ ثمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ لهَُمْ عَذَاب الحَْرِیقِ(10)

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکَبِیرُ(11)

إِنَّ بَطش رَبِّک لَشدِیدٌ(12)

إِنَّهُ هُوَ یُبْدِىُ وَ یُعِیدُ(13)

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ(14)

ذُو الْعَرْشِ المَْجِیدُ(15)

فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ(16)

هَلْ أَتَاک حَدِیث الجُْنُودِ(17)

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ(18)

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فى تَکْذِیبٍ(19)

وَ اللَّهُ مِن وَرَائهِم محِیط(20)

بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مجِیدٌ(21)

فى لَوْحٍ محْفُوظِ(22)

ترجمه آیات

به نام خداى رحمان و رحیم .

سوگند به آسمان داراى برجهاى بسیار (1).

و به روز موعود (2).

و به همه بینندگان آن روز و به خود آن روز که مشهود همه مى شود (3).

که هلاک شدند ستمگرانى که براى سوزاندن مؤ منین چاله هایى آتشى که براى گیراندنش وسیله اى درست کرده بودند (5).

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 412

در حالى که خودشان براى تماشاى ناله و جان دادن و سوختن مؤ منین بر لبه آن آتش مى نشستند (6).

و خود نظاره گر جنایتى بودند که بر مؤ منین روا مى داشتند (7).

در حالى که هیچ نقطه ضعفى و تقصیرى از مؤ منین سراغ نداشتند بجز اینکه به خدا ایمان آورده بودند (8).

خداى مقتدر حمیدى که ملک آسمانها و زمین از آن اوست و خدا بر همه چیز شاهد و نظاره گر است (9).

محققا این ستمگران و همه ستمگران روزگار که مؤ منین و مومنات را گرفتار مى کنند و بعدا از کرده خود پشیمان هم نمى شوند عذاب جهنم در پیش دارند و عذابى سوزاننده (10).

محققا کسانى که ایمان آورده و اعمال شایسته مى کنند باغهایى در پیش ‍ دارند که نهرها از زیر درختانش جارى است و این خود رستگارى بزرگ است (11).

و محققا دستگیر کردن پروردگار تو بسیار سخت است (12).

آرى اوست آغازگر پیدایش عالم و او است که بعد از فناى آن ، دوباره اعاده اش مى دهد (13).

و آمرزگار و محبوب و مهربان هم او است (14 ).صاحب عرش پر عظمت (15).

و تنها کسى است که هر چه بخواهد مى کند (16).

آیا داستان لشکریان را شنیده اى ؟ (17).

لشکریان فرعون و ثمود (18).

کفار قوم تو از سرنوشت آنان پند نخواهند گرفت چون تکذیب خوى آنان شده است (19).

و خداى تعالى از خارج وجودشان محیط به وجودشان است (20).

و این قرآن افسانه نیست بلکه قرآنى است مجید (21).



خرید و دانلود تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج