لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
مهرورزی در اسلام :
انسان به طور فطری موجودی عاطفی است.یعنی ناخودآگاه جویای محبت و عاطفه است . دلیل محکم برای اثبات ادعای فوق همین گرایش طبیعی و غریزی انسان به اجتماع و زندگی اجتماعی است . تا در سایه این اجتماع به نیاز های فطری خویش دست یابد . دین اسلام به عنوان کامل ترین دین آسمانی تاکید ویژه ای بر محبت و مهرورزی دارد . الگوی انسانی کامل معرفی شده در دین اسلام حضرت محمد (ص) است . محبت و مهربانی در تمامی ابعاد زندگی ایشان موج می زند . از کانون گرم خانواده گرفته تا اجتماع مردم عادی – از دعوت آسمانی ایشان گرفته تا جنگ ها و غزواتی که ایشان با آن ها مواجه شد.در تمامی این مراحل ایشان هرگز اصل مهم مهرورزی را فراموش نمی کردند .
دین اسلام رابطه میان مسلمانان را یک رابطه برادری و برابری معرفی می کند و برای همه اقشار حقوق مساوی و یکسانی را قائل است و این مهم را به کرات توسط سیره پیامبر متذکر می شود.مثلا اینکه بلال حبشی یک سیاه بود ولی موذن پیامبر بود. یا سلمان فارسی عرب نبود ولی در مجالس همنشین پیامبر بود . و در صحنه هایی که حضرت در مجالس گوناگون با تمامی قشرهای جامعه مراوده و نشت و برخاست داشتند .
دین اسلام با وضع قوانین خاص عنصر محبت و مهرورزی را به شکلی خاص تداوم می بخشد. زکات – خمس – صدقه و احسان از جمله ی این قوانین و ضوابط هستند. به گونه ای که زکات را با نماز توصیه می کند. تاکید اسلام بر حقوق همسایه نمونه ی دیگری از اهمیت مهرورزی در اسلام است .اسلام مسلمین را مکلف کرده که از احوال همسایه خویش دستگیری نمایند . مبادا مسلمانی شب سیر بخوابد در حالی که همسایه اش با شکم گرسنه شب را به صبح برساند که در این صورت مسلمان نیست .
تاکید اسلام به برگزاری نماز جمعه و جماعت – صله رحم - ... نیز بیانگر اهمیت مهرورزی در اسلام است .
بنابر آن چه که مختصر بیان شد و نیز با مطالعه در سیره پیامبر و اهل بیت و جنبه های رفتاری ایشان می توان به جایگاه مهرورزی در اسلام اشراف پیدا کرد .
پیام های دیگران ( نظر بدین ) link شنبه، 18 فروردین، 1386 - نادیه
مهرورزی از دید معصومین (ع) :
بررسی طرز بحثهای پیامبر اسلام (ص) و امامان (ع) با مخالفانشان الگوی بسیار ارزنده ای برای چگونگی مبحث است.به عنوان نمونه به آنچه از امام صادق (ع) در این زمینه در کنب حدیث ثبت است توجه کنید: در مقدمه این حدیث معروف توحید«مفضل بن عمر»چنین می خوانیم:او می گوید من در کنار قبر پیغمبر بودم و در عظمت مقام پیامبر (ص) اندیشه می کردم .ناگهان دیدم «ابن ابی العوجاء» (از مادیون معروف) وارد شد و در گوشه ای نشست به طوری که سخنش را می شنیدم هنگمی که دوستانش اطراف او جمع شدند شروع به سخنان کفر آمیزی کردکه نتیجه آن انکار نبوت محمد (ص) و از آن بالاتر انکار خداوند تبارک و تعالی بود،بسیار شیطنت آمیز و حساب شده بیان کرد. من از شنیدن سخنان او سخت خشمگین و تاراحت شدم ،برخاستم و فریاد زدم ای دشمن خدا راه الحاد پیش گرفتی؟و خداوندی که تو رادر بهترین صورت آفریده انکار کردی؟ «ابن ابی العوجاء»رو به من کرد و گفت:توکیستی؟اگر از دانشمندان علم کلامی ،دلیلی بیاور تا از تو پیروی کنیم و اگر نیستی سخن مگو و اگر از پیروان جعفربن محمد صادقهستی او این چنین با ما سخن نمی گوید و مانند برخورد تو برخورد نمی کند. او از این بالاتر از ما شنیده است هرگز به ما فحش و ناسزا نگفته و در پاسخ ما راه خشونت و تعدی نپیموده ،او بردبار ،عاقل،هوشیار و متینی است که هرگز سبکسری دامن گیرش نمی شود،او به خوبی به سخنان ما گوش فرا می دهد ،حرفهای ما را می شنود و از دلائل ما آگاه می شود،هنگامی که تمام حرف خود را زدیم و گمان کردیم که ما بر او پیروز شدیمبا متانت شروع به به سخن می کند با جمله های کوتاه و فشرده تمام دلائل ما را پاسخ می گوید و بهانه های ما را قطع می کند ،آنچنان که گوئی قدرت بر پاسخ گفتن نداریم ،تو اگر از پیروان و یاران او هستی اینچنین با ما سخن بگو: (توحید المفضل اوائل کتاب) . در روایات اسلامی که در تفسیر آیه 29 سوره فتح آمده است تأکید فراوانی روی اصل «رحماءبینهم»دیده می شود.از جمله در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: «مسلمان برادر مسلمان است به او ستم نمی کند،تنهایش نمی گذارد،تهدیدش نمی کند و سزاوار است مسلمان در ارتباط و پیوند و تعاون و محبت و مواسات با نیازمندان کوشش کند و نسبت به یکدیگر مهربان باشند تا مطابق گفته خداوند «رحماءبینهم» نسبت به یکدیگر رفتار کنید و حتی در غیاب آنها نسبت به امورشان دلسوزی کنید ،آنگونه که انصار در عصر رسول الله بودند
پیام های دیگران ( نظر بدین ) link دوشنبه، 13 فروردین، 1386 - نادیه
محبت نزد ادیان و فلاسفه :
حدیث اسلامی: هل الدین الاالحب. آیا دین غیر از محبت چیزی است ؟ حافظ: نهال دوستی بنشان که کام دل ببار آرد درخت دشمنی برکن که رنج ببشمار آرد. بودائیسم ـ دهاماپادا: یک عقل صحیح و درست خدمتی را خواهد کرد که نه یک پدر و نه یک مادر و نه یک خویش می کنند. کنفوسیوس ـ آنالکتها1: یک جوان هنگامی که در خانه است باید نسبت به پدر و مادر و در خارج نسبت به بزرگتران با محبت و احترام باشد، بایستی مشتاق و درستکار باشد. بایستی محبت او نسبت به همه جوشان بوده و دوستی نیکو را در خود پرورش دهد. دین کنفوسیوس: لائوتان از کنفوسیوس پرسید: منظور شما از نیکوکاری و درستی چیست؟ کنفوسیوس گفت: «منظور این است که در عمیق ترین باطن قلب خود نسبت به همه چیز محبت روا داریم، همة مردمان را دوست بداریم و سخت از افکار خودخواهانه بپرهیزیم. این است ماهیت نیکوکاری و درستی» در جائیکه محبت باشد جدائی نیست. دین تائو «کان ینگ یین»: با همه به مدارا و حسن سلوک و محبت رفتار کن کتاب امثال سلیمان نبی 15: خوان به قول درجائی که محبت باشد بهتر است از گاوپرواری که با آن عدوات باشد. رساله اول یوحنای رسول باب چهارم: ای حبیبان یکدیگر را محبت بنمائیم زیرا که محبت از خداست و هر که محبت می نماید از خدا مولود شده است و خدا را می شناسد و کسی که محبت نمی نماید خدا را نمی شناسد زیرا خدا محبت است. امانوئل کانت: فرق است میان آن کسی که عملی از روی تمایل طبیعت انجام می دهد و آن که برای ادای تکلیف احترام به قانون می کند، اولی حظ نفس برده و دومی ادای وظیفه کرده است. یوهان گتلیپ فیخته: ظهور نیکی در اشخاص تجلی و نمایش ذات حق است و ذات حق منشاء درستی اخلاق و کردار است. شوپنهاور: شفقت بسیار خوب و بنیاد اخلاق می باشد، اما سعادت و آزادی تام در سلب کلی اراده و خواهش است. اگوست کنت: ترقی نوع انسان بسته به میزان غلبه جنبة انسانی بر جنبة حیوانی است. هنوز حس خودپرستی در مردم غالب است و مدار امر برزد و خورد و جنگ و جدال است. چارلز داروین: بزرگترین کمال که موجودات جاندار در سیر تحولی و تکاملی به آن رسیده اند پدید آمدن عواطف و احساسات قلبی است که در انسان بوجود آمده است و انسان اگر می خواهد حیوان نباشد باید رحم و مروت و کرم و شجاعت و نوع پرستی و خیر خواهی را در خود بپرورد. هربرت اسپنسر: چون در تکامل زندگی باید کثرت به وحدت برسد مردم باید به معاشرت زندگی کنند و تا حدی دست از خود خواهی بردارند و رعایت حال دیگران را کنند. هر فردی باید خوشی دیگران را هم بخواهد. فردریش نیچه: خودپرستی حق است و شفقت ضعف نفس و عیب است. حالا که خوب یا بد بدنیا آمده ام باید از دنیا متمتع شوم هر چه بیشتر بهتر. برای حصول این امر اگر هم بیرحمی و مکرو فریب و جدال و جنگ لازم آید انجام میدهم . آنچه مزاحم و مخالف این فرض است اگر چه راستی و مهربانی و فضیلت و تقوی باشد بد است. ارسطو: خودخواهی ازآن جهت بداست که غالب مردم برتری که برای خودنسبت بدیگران قائلند در تحصیل مال یا جاه یا لذتها است. ولتـر: علم انسان را دانشمند میکند ولی آدم نمی کند.
پیام های دیگران ( نظر بدین ) link دوشنبه، 13 فروردین، 1386 - نادیه
انواع محبت و مهرورزی :
:
محبتبر دوگونه است : محبت صادق و محبت کاذب.
محبت صادق آن است که انسان کمال را درست تشخیص بدهد و البته وقتى به کمال آگاهى پیدا کند، به آن دل مىبندد مانند محبتبه خداوند، متقابلا کمال هم جاذبه دارد و محب را به سمتخود جذب مىکند و در حقیقت محبت صادق، دو جانبه است; اما محبت کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنین پندار باطلى به آن کمال موهوم علاقمند گردد; مانند محبت غیر خدا، مخصوصا محبت عالم طبیعت، محبت کاذب و جاذبهاى است که عین دافعه است; چنانکه افعیها با نفس کشیدن، برخى از حشرات را جذب مىکنند; اما نه براى پرورش و کمال بلکه براى هضم و نابود کردن. بنابراین، جذب آنان، جذب کاذب است.
زرق و برق دنیا نیز چنین است. انسان اگر به دنیا دل ببندد، دنیا جاذبه دارد و او را به سوى خود جذب مىکند; اما براى این که او را درهم بکوبد و نابود و سپس به صورت زباله دفع کند، ولى ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان استبلکه محب آنان نیز هست و آنان را به سمتخود جذب مىکند تا آنها را بپروراند و احیا کند. از این رو، همان گونه که گفته شده:
الا کل شىء ما خلا الله باطل
و کل نعیم لا محالة زائل (1)
در مورد محبت نیز باید گفت هر محبتى غیر از محبتخدا باطل و دروغین است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) مىفرماید:
دنیایى که شما را ترک مىکند، پیش از این که شما را ترک کند، شما آن را ترک کنید: «و آمرکم بالرفض لهذه الدنیا التارکة لکم» (2)
در مثلها نیز آمده است: «عزل» از مقام به منزله طلاق مردان و حیض کارگزاران است: «العزل طلاق الرجال و حیض العمال» (3) . انسان هم سرانجام روزى از دنیا و لذایذ و مقامهاى آن عزل و محروم مىشود; از این رو قرآن دنیا را خانه فریب و نیرنگ معرفى مىکند.
البته منظور از دنیا آسمان و زمین نیست; زیرا اینها آیات الهى و نعمتخداست. ذات اقدس خداوند دنیا را چنین معرفى کند: مثل دنیا این است که بارانى ببارد و سرزمینى، سبز و خرم شود، ولى پس از مدتى خزانى در پى آن بیاید و آن را به صورت کاهى زرد در آورد و از بین ببرد:
«کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفرا ثم یکون حطاما» (4) .
چون «مثل» غیر از «ممثل» است، معلوم مىشود امور طبیعى مانند فصول چهارگانه، «دنیا» نیست. اینها آیات منظم و خوب است; یعنى پاییز در جاى خود به همان اندازه خوب و زیباست که بهار در جاى خود; چون اگر پاییز و زمستانى نباشد، هرگز بهارى نخواهد بود، ولى آن «من» و «ما» که چند صباحى خرمى و آنگاه پژمردگى را به دنبال دارد، «دنیا» است و چنین چیزى جاذبهاى دروغین دارد و هر محبتى که در کنار جاذبه دروغین باشد و یا محبت آن محبوبى که انسان را خوب جذب مىکند تا از بین ببرد، محبتى کاذب است و اصولا هر محبتى که به غیر خدا تعلق بگیرد چنین است، ولى در محبت الهى خداى سبحان لطف و فیض منبسط خود را گسترده است تا محب خود را به فضاى باز درآورد و به او پروبال بدهد تا پرواز کند. از این رو قرآن کریم مىفرماید:
«و الذین آمنوا اشد حبا لله» (5) .
بنابراین، اگر محبت کسى به دنیا و آخرت یا به خدا و غیر خدا یکسان باشد، او به این معنا، مؤمن نیست; زیرا معرفتش تام نیست و از همین جا معلوم مىشود که محور بحثها معرفت است، نه محبت چنانکه در مرحله بعد تبیین مىشود. چون خود محبت از فروعات بحثهاى محورى معرفت است.
نظامى گنجوى در پایان داستان «لیلى و مجنون» مىگوید: لیلى در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت. او به مادرش وصیت کرد: پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستى محبوبى برگزینى، دوستى مانند من مگیر که با یک تب، همه طراوت خود را از دستبدهد و با یک بیمارى، همه نشاط او فرو بنشیند; دوستى بگیر که زوالپذیر نباشد. بنابراین، معرفت، محبتحقیقى مىآورد و غفلت، محبت کاذب. در قرآن کریم در باره محبت کاذب آمده است:
«کلا بل تحبون العاجلة و تذرون الاخرة وجوه یومئذ ناضرة الى ربها ناظرة و وجوه یومئذ باسرة تظن ان یفعل بها فاقرة» (6)
شما متاع زودگذرى را دوست دارید و کسانى که چنین متاعى را به عنوان محبوب، برگزیدهاند، در روز قیامت، چهره آنها افسرده است، ولى کسانى که خدا را به عنوان محبوب راستین پذیرفتهاند، در آن روز چهرهاى شادمان دارند.
نیز مىفرماید:
«و تحبون المال حبا جما» (7)
شما مال را خیلى دوست دارید. کسى که به مال، خیلى علاقهمند باشد، در هنگام مرگ فشار بیشترى مىبیند; زیرا باید هنگام مرگ همه علاقههاى دنیوى را رها کند. گاهى ممکن است اصل مال کم باشد، ولى علاقه به آن زیاد باشد. آنچه در این آیه آمده، این نیست که شما مال زیادى را دوست دارید، بلکه مىفرماید شما به مال، خیلى دل بستهاید. آنچه که مربوط به جمع مال و «اکتناز» است در سوره «توبه» و بعضى از سور دیگر آمده است. در سوره توبه مىفرماید:
«و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم» (8) .
در سوره «همزه» نیز مىفرماید:
«ویل لکل همزة لمزة الذى جمع مالا و عدده یحسب ان ماله اخلده» (9)
او مالى را جمع و شمارش کرده است و هر روز کوشیده تا بر ارقام ثروت اندوختهاش در بانکها، افزوده شود. او از داشتن مال وافر لذت مىبرد; بدون این که بتواند از آن استفاده کند و در حقیقت، انباردار دیگران است. چنین انسانى تلاش مىکند و مشکل قیامت را خودش تحمل مىکند ولى لذت بهرهورى از مال را عدهاى دیگر مىبرند و این، خسارت بزرگى است. انسانى که اهل معرفت نباشد در انتخاب محبوب، خطا مىکند
مهر و محبّت مایه و سرمایهاى است که جایگاهش ، قلبى که در معارف الهیه از آن تعبیر به بیت اللّه و حرم اللّه و عرش اللّه شده است ، قلبى که همه ارزش انسان به اعتبار محتویات مثبت و نورانى آن است ، قلبى که افق طلوع ایمان و یقین و عشق به حق و مهرورزى نسبت به خلق خداست ، قلبى که صاحبش از آن مراقبت و مواظبت نموده و از این که جایگاه رذایل شود حفظش کرده و آن را به صلاح و سواد آراسته و فضاى آن را شایسته جلوه فیوضات حضرت فیّاض نموده است .
قلب خالى از حالات مثبت و محروم از مایه مهر و محبّت بنا به نظر اولیاى حق و به ویژه حضرت مولى الموحدین ، صاحبش موجودى بىمنفعت و وجودى فاقد ارزش است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
فهرست مطالب
1- بیان یک اصل.......................................................................................................................1
2- جایگاه زن در دستگاه آفرینش..........................................................................................4
3- ارزشها و ضد ارزشهای زن.............................................................................................7
4- ارزشهای زن در فرهنگ قرآن..........................................................................................8
5- اسلام مرحله نوین در زندگی زنان..................................................................................9
6- در معنی تساوی زن و مرد نباید اشتباه کرد............................................................... 10
7- مساوات مرد و زن در پیشگاه خدا.................................................................................12
8- کوبیدن یک روش جاهلی.................................................................................................13
9- مقایسه حاکم اسلام و دنیای غرب................................................................................15
10- مهر یک پشتوانه اجتماعی برای زن.............................................................................16
11- خرافاتی که زن را بیچاره کرد.....................................................................................18
12- زن و حجاب...................................................................................................................21
13- فلسفه حجاب..................................................................................................................22
14- زن از دیدگاه امام خمینی.............................................................................................25
15- منابع و ماخذ.................................................................................................................28
« بیان یک اصل »
هر موجودی در جهان جایگاه خاصّی دارد که معلول مرتبة وجودی و ویژگی های خاص آن موجود می باشد . قوانین حاکم , ارزش وجودی , نحوة بهره دهی و بهره گیری , شیوة کار و حدود فعالیت یک موجود , وابسته به مرتبه وجودی و ویژگی های خاص او و تعیین کنندة جایگاه او در هستی می باشد . این مطلب را می توان به صورت قاعده ای کلی و سنّتی تغییرناپذیر تلقی نمود , به گونه ای که خروج از این سنت و قاعده , افراط و غلو یا تفریط و خروج از حدّ اعتدال است .
بت پرستی , طبیعت پرستی , هوا پرستی , گاو پرستی و ... از آن جهت محکوم و نپذیرفتنی است که آن ها را از جایگاه اصلی و ویژگی خاصّشان خارج کرده و در جایگاه بلند الوهیت و خدایی گذاشته اند , اعتقاد به جسمانی و مرکّب بودن خدا و ... از آن جهت باطل است که خدا را از مقام والایش به زیر کشانده و در مرتبة وجودی جسمی و ویژگی های جسمانی قرار داده اند .
جایگاه هر موجودی در جهان هستی , تابع اصل عدالت و حکمت الهی است . به همین جهت , در آفرینش موجودات هیچگونه افراط و تفریطی نبوده و نخواهد بود و هیچکس هم نمی تواند به آن اعتراض کند , زیرا هر چیزی به جای خود نیکو آفریده شده است .
بـ,ا توجـه به مطالب فوق به بیان جایگاه زن پرداخته و حقوق او را در دستگاه آفرینش مشخص می کنیم .
حقـوق و جایگاه زن موضوعی است که دشمنان اسلام تبلیغات کاذب فراوان در اطراف آن بپا کرده اند . مصونیت زن را با محدودیت وی اشتباه گرفتند و رفتار برخی از مسلمین را با قوانین اسلام یکی دانستند و سیمای مهربان اسلام و دست نوازش قرآن و بازوی حمایت مسلمانان راستین را در دفاع از نوامیس مسلمین ندیدند و تلاش کردند این قشر وسیع و مؤثر جامعه بشری را به مکتب حیات بخش اسلام بدبین سازند , رسانه های گروهی و ابزارهای تبلیغاتی غرب .
قرآن یک کتاب فلسفی نیست ولی در مورد جهان , انسان و اجتماع که سر موضوع اساسی فلسفه است به گونه ای روشن و قاطع نظر می دهد و با روش مخصوص خود , به کسانی که آشنایی کامل با قرآن دارند جهان بینی خاصی را می بخشد و با نیروی خلل ناپذیری که از منبع کمال مطلق و مبداء علم الهی سرچشمه گرفته است . افق فکری پیروانش را روشن تر نموده بینش عمیقی در ادراک حقایق جهان , به آنان می بخشد و پیروان واقعی قرآن , از این طریق مانند مادیّون در گرداب های هولناک زندگی , اسیر خیال بافی ها و کجروی ها نمی گردند .
قرآن , برخلاف همه آراء فلسفی و مذهبی و عادت های پیش از نزول قرآن و سنت های همزمان با نزول قرآن و برخلاف برخی از آراء و عادات زمان های اخیر , حقیقت وجودی زن را همانند مرد دانسته و مانند دیگران سرشت وی را جدا از مرد و طفیلی معرفی نکرده است .
« جایگاه زن در دستگاه آفرینش »
جهان و نظام حاکم بر آن , پدیده ای وابسته به خدای بلندمرتبه است . در نظام هستی , هر موجودی دارای سه جایگاه است : جایگاه عام و خاص و اخص . این سه جایگاه معلول سه سنّت الهی است :
1- سنّت عام که بدون استثناء هر موجودی را در بر گرفته است .
2- سنّت خاص که برخی آفریده ها را شامل می شود .
3- سنّت اخص که نوع یا صنف بسیار خاصی یا مرتبه ای ویژه از مراتب را در بر گرفته است .
سنّت عام , عبارت از همان واقعیتی است که در کلام امام چهارم حضرت سجّاد – علیه السّلام – آمده است : « ... ( خدایی که ) به قدرت خود , موجودات را از نیستی به هستی آورد و به ارادة خویش لباس وجود بر آنان پوشانید . سپس آن ها را در راهی که اراده کرده بود , سیرشان داد و در طریق محبّت خویش برانگیخت ... » (1)
1- صحیفه سجادیه , دعای اول
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 74
دانشگاه پیام نور مرکز مشهد
تحقیق :
از لحاظ علمی
استاد : دکتر عظیم زاده
درس : علم و آموزش در جهان تشیع
دانشجو: زهرا بهرامی
دوره : کارشناسی ارشد (تاریخ تشیع)
فهـرست مطـالـب
عنوان صفحه
الف – مقدمه 3
ب – موقعیت کرخ (بغداد) 6
ج – مسجد براثا 12
د- دارالعلم شاپور 15
و – شیخ مفید 27
هـ . سید مرتضی 34
ی . سید رضی 47
ن . شیخ طوسی 50
فهرست منابع و مأخذ ................................................................................................... 66
مقدمه
علوم اسلامی علی الخصوص در بغداد و ممالک شرقی خلفا تا پایان قرن چهارم و چند سالی از اوایل قرن پنجم در مدارج ترقی سیر می کرد. از این مدت قرن دوم و سوم را باید بیشتر عهد نقل و تدوین و تکوین علوم عقلی و قرن چهارم و اوایل قرن پنجم را عهد استحصال مسلمین از زحمات دو قرن پیش و قرن طلائی علوم در تمدن اسلامی دانست. مهمترین عامل در سرعت انتشار و کثرت و توجه و تدوین کتب علمی را در این مدت تشویق گروهی از خلفای عباسی و وزراء و امرای ممالک مختلف اسلامی باید دانست. تشویق خلفائی از قبیل منصور و هارون و مأمون و واثق و عده یی از جانشینان آنان و امرای شرقی خاصه سامانیان آل عراق و آل مأمون و دیائمه آل زیار و بعضی از افراد دیالمه آل بویه و گرهی از امرای مغرب مانند سیف الدوله حمدانی و بعضی خلفای اموی اندلس و امرای آن دیار و خلفای فاطمی بدون توجه به قومیت و دین علما و آزاد گذرادن آنان در عقاید خویش و پرداختن صلاحت گران در برابر آثار منقول با مؤلف باعث شد که حوزه های درس رونق یابد و علمای بزرگ در خوارزم و ماوراء النهر و خراسان و ری و بغداد و الجزیره و مصر و اندلس و جز آنها ظهور کنند و کتابهای پیشنهادی در شعب مختلف علوم و فنون بعربی و فارسی در آوردند. در این دستگاهها علمای یهودی و نصرانی و زرتشتی و صابی و مسلمان بی آنکه مزاحم یکدیگر باشند به سر می بردند و هرکس از آنان بقدر علم و دانش خود از تقرب خلفا و امرا و وزراء و صلات آنان برخوردار بود.
استا طه راوی در رساله خود درباره بغداد گوید: در دوره آل بویه، علم و ادب در بغداد به اوج اعتلای خود رسید و بزرگانی از مفسران، محدثان و فقیهان و معتکمان و مورخان و نویسندگان و شعراء و همچنین دانشمندان علوم عربی و استادان علوم کیهانی در آن محیط پرورش یافتند.
و از طرف دیگر پاره یی از پادشاهان آن سلسله در مورد آبادانی کشور و آثار نیک برجا گذاشتند و اهل فضل و دانش و ستارگان علم و ادب از خوان نعمت و کرم آنان برخوردار و متمتع بودند.
دانشمندان برجسته در معیت سلاطین آل بویه به رواج و تقویت تشیع روی آوردند و در این زمان تدریس فقه جعفری و علم کلام و علوم ویژه مذهب آل محمد و علوم همه اهل اسلام در بغداد تمرکز یافت و به رجالی انگشت نما از علماء شیعه در این نقطه ظهور کرد. امثال ابن قولویه، شیخ مفید و شریف رضی و شریف مرتضی و شیخ طوسی اینان بجز کسانی هستند که در اواخر عصر ائمه و نواب اربعه می زیستند و نیز مانند ملکینی و امثال او ریاست تدریس از هریک از دانشمندان برجسته به دیگری منتقل می شد. آنان در جهت خدمت به دین و مذهب اهل بیت دارای مساعی و آثار ارزنده و در خور ستایش و سپاس می باشند و برای آنان عوامل متعددی از قبیل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
جایگاه خمس در اسلام
دورنمائى از فلسفه خمس و زکات
گرچه اسلام درآمدهایى را که از طرق نامشروع، همچون اختلاس، احتکار، کمفروشى، ربا، سرقت، رشوه و امثال آن بدست مىآید، به شدّت حرام کرده و حکومت اسلامى را مسئول بازگشت این اموال به صاحبان اصلى آنها دانسته است، چنانکه امیرالمؤمنین علىعلیه السلام فرمود: تمام اموالى را که در زمان خلیفه سوّم میان نورچشمىها به ناحق تقسیم شده است، برخواهم گرداند، گرچه آن اموال در مهر زنان هزینه شده باشد. (2) امّا با این حال به دلایل تفاوتهاى حکیمانهاى که خداوند میان انسانها قرار داده است و به خاطر تلاش و تخصّص و ابتکار، برخى افراد درآمد بیشترى دارند که از طریق مشروع نیز کسب کردهاند، و برخى افراد با درآمد کم، توانِ اداره زندگى خود را ندارند.
تمام نظامهاى بشرى براى کمدرآمدها به فکر چاره بودهاند، زیرا اگر این خلاء به نحوى پر نشود، کینه و حسادتِ کمدرآمدها نسبت به پردرآمدها شعلهور مىشود و شعلهاش ممکن است همه چیز را بسوزاند. اگر گرسنگان سیر نشوند، خطر بالارفتن آمار جنایات جدّى مىشود و هر نظامى که به فکر گرسنگان نباشد، ماندنى نیست.
گرسنگىِ جمعى از مردم و پرخورى جمع دیگر را هیچ عقل و وجدان سالمى نمىپذیرد. به همین دلیل، براى حلّ این مسأله افراد و حکومتها، طرحهاى زیادى ارائه دادهاند که رایجترین آنها گرفتن مالیات و برقرارى تأمین اجتماعى و ایجاد مؤسسات خیریّه و صندوقهاى قرض الحسنه و امثال آن است.
اسلام نیز که مکتبى جامع و اجتماعى است، براى فقرزدایى و حل مشکل محرومان جامعه، طرحهایى را ارائه داده که یکى از آنها، مسئله خمس است.
رسیدگى به فقرا به قدرى مهم است که حضرت علىعلیه السلام در حال نماز انگشتر خود را به فقیرى که در مسجد از مردم تقاضاى کمک مىکرد و کسى به او پاسخ مثبتى نداد، عطا کرد و اشاره نکرد که صبر کند و بعد از نماز به او کمک کند بلکه در حال رکوع انگشتر خود را به او بخشید و آیه نازل شد: «انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون» (3)
البتّه در بحث خمس، تفاوتهاى خمس و زکات با مالیات مرسوم دولتى بیان شده است که ان شاءاللّه مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
خمس، نوعى تعدیل ثروت است که انسان با اراده خود و با قصد قربت، براساس ایمانى که دارد و اعتمادى که به او مىشود، درآمدهاى خود را بررسى و هزینه متعارف زندگى خود را از آن کاسته و بیست درصد از سودى که مازاد بر هزینه زندگى سالانه او است، به عالمترین، متّقىترین و بىهوسترین افراد مىپردازد تا او همچون وکیلى مورد اعتماد، در آنچه به صلاح جامعه مىبیند، هزینه کند.
این تعدیل ثروت از طریق خمس و زکات، امرى واجب است، ولى اسلام براى تعدیل ثروت راههاى غیر الزامى دیگرى نیز از قبیل وقف، هبه، صدقه، انفاق، وصیّت، کفّاره، نذر، عهد، ایثار و قرضالحسنه، قرار داده است.
تعدیل ثروت در بعضى از مکاتب اقتصادى همچون کمونیسم، از طریق نفى مالکیّت خصوصى و به انحصار دولت درآوردن همه چیز، آن هم به صورت اجبار صورت مىگیرد که در این نوع تعدیل هیچگونه آزادى و انتخاب و رشد وجود ندارد.
جامعیّت اسلام
آرى، از امتیازات اسلام آن است که اقتصاد آن با اخلاق و عاطفه آمیخته است، همانگونه که سیاست و دیانت آن به هم آمیخته است. نمازجمعه با این که یک عمل عبادى است، یک مانور سیاسى هم هست. اسلام حتّى در جهاد، به مسائل عاطفى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى نیز توجّه دقیق دارد.
این على بنابیطالبعلیه السلام است که در بحبوحه جنگ به خورشید نگاه مىکند تا مبادا نماز اوّل وقتش از دست برود! و فرزندش امام حسینعلیه السلام ظهر عاشورا در برابر سیل تیر دشمن، نه تنها نماز واجب مىخواند، بلکه به مستحبات نماز نیز از قبیل اذان، اقامه، جماعت، اوّل وقت و... توجّه کامل دارد. و باز مىبینیم همین علىّ بنابیطالبعلیهما السلام در وسط جنگ، وقتى یارانش آب را در ظرفى تَرکدار براى او مىآورند، مىفرماید: آشامیدن آب از ظرف ترکدار مکروه است. (چه بسا ذرّات آلودهاى که لابهلاى آن ترک باشد و آب را غیربهداشتى کند.)
باز مىبینیم در وسط جنگ بعضى از حضرتش مىپرسند: نظر شما درباره فلانى و فلانى چیست؟ حضرت مىبیند پاسخ این سئوال سبب فتنه و تفرقه مىشود، سؤالکننده را توبیخ مىکند و اجازه نمىدهد امّتى که به وحدت کلمه نیاز دارند دستخوش تفرقه شوند، و باز مىبینیم به هنگام جنگ، شخصى از علىعلیه السلام معناى توحید را مىپرسد و رزمندگان از سؤال او ناراحت مىشوند، حضرت مىفرماید: جنگ ما براى توحید است و سپس توحید را براى او معنا مىکند.
به رزمندگان دستور مىدهد آب آشامیدنى دشمن را مسموم نکنید، درختانشان را قطع و به فراریان تیراندازى نکنید، به زنان و کودکان و سالمندان کارى نداشته باشید. در کجاى دنیا سراغ دارید که جنگ، سیاست، عبادت و اقتصاد اینگونه با مسائل اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى، بهداشتى و عاطفى آمیخته باشد.
در نظام اسلامى رابطه میان مردم و رهبر الهى رابطه صلوات و درود است. به مردم فرمان مىدهد که به پیامبرشان درود فرستند: «یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» (4) و به پیامبر نیز دستور مىدهد به پرداختکنندگان زکات صلوات و درود فرستد: «خُذ من اموالهم صدقة و صَلِّ علیهم» (5)
در اسلام، روزهایى عید نامیده شده است که ضمن شادى و تبریک، رسیدگى به محرومان از طریق تقسیم گوشت قربانى در عید قربان و سیر کردن شکم گرسنگان در عید فطر از طریق زکات فطرة مورد توجّه است. جامعیّت اسلام تا آنجاست که حتّى خوردن و آشامیدن، هدفمند طرّاحى شده است؛ در کنار جمله «کلوا» که فرمانِ خوردن است، یکجا مىفرماید: «کلوا...و لاتسرفوا» (6) در خوردن زیادهروى نکنید.
یکجا مىفرماید: «کلوا... و اشکروا» (7) به خاطر خوردن از خداوند تشکّر کنید.
یکجا مىفرماید: «کلوا... و اعملوا صالحاً» (8) با قدرتى که از غذاخوردن بدست مىآورید کار نیک انجام دهید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فهرست مطالب
1- بیان یک اصل.......................................................................................................................1
2- جایگاه زن در دستگاه آفرینش..........................................................................................4
3- ارزشها و ضد ارزشهای زن.............................................................................................7
4- ارزشهای زن در فرهنگ قرآن..........................................................................................8
5- اسلام مرحله نوین در زندگی زنان..................................................................................9
6- در معنی تساوی زن و مرد نباید اشتباه کرد............................................................... 10
7- مساوات مرد و زن در پیشگاه خدا.................................................................................12
8- کوبیدن یک روش جاهلی.................................................................................................13
9- مقایسه حاکم اسلام و دنیای غرب................................................................................15
10- مهر یک پشتوانه اجتماعی برای زن.............................................................................16
11- خرافاتی که زن را بیچاره کرد.....................................................................................18
12- زن و حجاب...................................................................................................................21
13- فلسفه حجاب..................................................................................................................22
14- زن از دیدگاه امام خمینی.............................................................................................25
15- منابع و ماخذ.................................................................................................................28
« بیان یک اصل »
هر موجودی در جهان جایگاه خاصّی دارد که معلول مرتبة وجودی و ویژگی های خاص آن موجود می باشد . قوانین حاکم , ارزش وجودی , نحوة بهره دهی و بهره گیری , شیوة کار و حدود فعالیت یک موجود , وابسته به مرتبه وجودی و ویژگی های خاص او و تعیین کنندة جایگاه او در هستی می باشد . این مطلب را می توان به صورت قاعده ای کلی و سنّتی تغییرناپذیر تلقی نمود , به گونه ای که خروج از این سنت و قاعده , افراط و غلو یا تفریط و خروج از حدّ اعتدال است .
بت پرستی , طبیعت پرستی , هوا پرستی , گاو پرستی و ... از آن جهت محکوم و نپذیرفتنی است که آن ها را از جایگاه اصلی و ویژگی خاصّشان خارج کرده و در جایگاه بلند الوهیت و خدایی گذاشته اند , اعتقاد به جسمانی و مرکّب بودن خدا و ... از آن جهت باطل است که خدا را از مقام والایش به زیر کشانده و در مرتبة وجودی جسمی و ویژگی های جسمانی قرار داده اند .
جایگاه هر موجودی در جهان هستی , تابع اصل عدالت و حکمت الهی است . به همین جهت , در آفرینش موجودات هیچگونه افراط و تفریطی نبوده و نخواهد بود و هیچکس هم نمی تواند به آن اعتراض کند , زیرا هر چیزی به جای خود نیکو آفریده شده است .
بـ,ا توجـه به مطالب فوق به بیان جایگاه زن پرداخته و حقوق او را در دستگاه آفرینش مشخص می کنیم .
حقـوق و جایگاه زن موضوعی است که دشمنان اسلام تبلیغات کاذب فراوان در اطراف آن بپا کرده اند . مصونیت زن را با محدودیت وی اشتباه گرفتند و رفتار برخی از مسلمین را با قوانین اسلام یکی دانستند و سیمای مهربان اسلام و دست نوازش قرآن و بازوی حمایت مسلمانان راستین را در دفاع از نوامیس مسلمین ندیدند و تلاش کردند این قشر وسیع و مؤثر جامعه بشری را به مکتب حیات بخش اسلام بدبین سازند , رسانه های گروهی و ابزارهای تبلیغاتی غرب .
قرآن یک کتاب فلسفی نیست ولی در مورد جهان , انسان و اجتماع که سر موضوع اساسی فلسفه است به گونه ای روشن و قاطع نظر می دهد و با روش مخصوص خود , به کسانی که آشنایی کامل با قرآن دارند جهان بینی خاصی را می بخشد و با نیروی خلل ناپذیری که از منبع کمال مطلق و مبداء علم الهی سرچشمه گرفته است . افق فکری پیروانش را روشن تر نموده بینش عمیقی در ادراک حقایق جهان , به آنان می بخشد و پیروان واقعی قرآن , از این طریق مانند مادیّون در گرداب های هولناک زندگی , اسیر خیال بافی ها و کجروی ها نمی گردند .
قرآن , برخلاف همه آراء فلسفی و مذهبی و عادت های پیش از نزول قرآن و سنت های همزمان با نزول قرآن و برخلاف برخی از آراء و عادات زمان های اخیر , حقیقت وجودی زن را همانند مرد دانسته و مانند دیگران سرشت وی را جدا از مرد و طفیلی معرفی نکرده است .
« جایگاه زن در دستگاه آفرینش »
جهان و نظام حاکم بر آن , پدیده ای وابسته به خدای بلندمرتبه است . در نظام هستی , هر موجودی دارای سه جایگاه است : جایگاه عام و خاص و اخص . این سه جایگاه معلول سه سنّت الهی است :
1- سنّت عام که بدون استثناء هر موجودی را در بر گرفته است .
2- سنّت خاص که برخی آفریده ها را شامل می شود .
3- سنّت اخص که نوع یا صنف بسیار خاصی یا مرتبه ای ویژه از مراتب را در بر گرفته است .
سنّت عام , عبارت از همان واقعیتی است که در کلام امام چهارم حضرت سجّاد – علیه السّلام – آمده است : « ... ( خدایی که ) به قدرت خود , موجودات را از نیستی به هستی آورد و به ارادة خویش لباس وجود بر آنان پوشانید . سپس آن ها را در راهی که اراده کرده بود , سیرشان داد و در طریق محبّت خویش برانگیخت ... » (1)
1- صحیفه سجادیه , دعای اول