انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

على1

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 28

 

على (ع) و ما جراى فدک(2)

کتاب: فروغ ولایت، ص 215

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانى

پرونده فدک در معرض افکار عمومى

چهارده قرن از جریان غصب فدک واعتراض دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏گذرد .شاید بعضى تصور کنند که داورى صحیح در باره این حادثه دشوار است، زیرا گذشت زمان مانع از آن است که قاضى بتواند بر محتویات پرونده به طور کامل دست یابد واوراق آن را به دقت بخواند ورأى عادلانه صادر کند؛ چه احیانا دست تحریف در آن راه یافته، محتویات آن را به هم زده است. ولى آنچه مى‏تواند کار دادرسى را آسان کند این است که مى‏توان با مراجعه به قرآن کریم واحادیث پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم واعترافات وادعاهاى طرفین نزاع، پرونده جدیدى تنظیم کرد وبر اساس آن، با ملاحظه بعضى از اصول قطعى وتغییر ناپذیر اسلام، به داورى پرداخت. اینک توضیح مطلب:

از اصول مسلم اسلام این است که هر سرزمینى که بدون جنگ وغلبه نظامى توسط مسلمانان فتح شود در اختیار حکومت اسلامى قرار مى‏گیرد واز اموال عمومى یا اصطلاحا خالصه شمرده مى‏شود ومربوط به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خواهد بود.

این نوع اراضى ملک شخصى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نیست بلکه مربوط به دولت اسلامى است که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در رأس آن قرار دارد وپس از پیامبر اختیار وحق تصرف در این نوع اموال با کسى خواهد بود که به جاى پیامبر وهمچون او زمام امور مسلمانان را به دست مى‏گیرد. قرآن مجید این اصل اسلامى را در سوره حشر، آیات ششم وهفتم چنین بیان مى‏فرماید:

و ما أفاء الله على رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن الله یسلط رسله على من یشاء و الله على کل شی‏ء قدیر* ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله و للرسول و لذی القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل... .

«آنچه را که خداوند از اموال سرزمینهاى فتح شده به پیامبر خود باز گردانده وعاید او کرده است شما براى تصرف آن(رنج ومشقتى متحمل نشده‏اید و) اسب وشترى نرانده‏اید، ولى خداوند پیامبران خود را بر هرکس بخواهد مسلط مى‏کند وخدا بر همه چیز تواناست. هرچه خداوند از اموال این سرزمینها عاید پیغمبر خود کرده است متعلق به خدا وپیغمبر وخویشاوندان او ویتیمان ومسکینان وبه راه ماندگان است...».

اموالى که در اختیار پیامبر گرامیصلى الله علیه و آله و سلم بود بر دو نوع بود:

1ـ اموال خصوصى

اموالى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شخصا مالک آنها بود در کتابهاى تاریخ وسیره به عنوان اموال خصوصى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به تفصیل فهرست شده ومنعکس است. (1) تکلیف این نوع اموال در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با خود او بوده است وپس از درگذشت وى، مطابق قانون ارث در اسلام، به وارث آن حضرت منتقل مى‏شود؛ مگر اینکه ثابت شود که وارث پیامبر از اموال شخصى او محروم بوده است که در این صورت اموال شخصى او باید به عنوان صدقه میان مستحقان تقسیم شده یا در راه مصالح اسلامى مصرف شود . در بخشهاى آینده در باره این موضوع بحث گسترده اى انجام داده، ثابت خواهیم کرد که در قانون ارث، میان وارث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ووارث دیگران تفاوتى نیست وروایتى که خلیفه اول به استناد آن وارث پیامبر را از ارث او محروم ساخت، بر فرض صحت، معنى دیگرى دارد که دستگاه خلافت از آن غفلت ورزیده است.

2ـ اموال خالصه

اموال واملاکى که متعلق به حکومت اسلامى بوده است وپیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم،به عنوان ولى ملسمانان در آنها تصرف مى‏کرد ودر راه مصالح اسلام ومسلمانان به مصرف مى‏رساند اصطلاحا خالصه نامیده مى‏شود. در مباحث فقهى بابى است به نام «فیئ» که در کتاب «جهاد» واحیانا در باب «صدقات» از آن بحث مى‏کنند. فیئ در لغت عرب به معنى بازگشت است ومقصود از آن سرزمینهایى است که بدون جنگ وخونریزى به تصرف حکومت اسلامى در آید وساکنان آنها تحت شرایطى تابع حکومت اسلامى شوند. این نوع اراضى که بدون مشقت وهجوم ارتش اسلام در اختیار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم قرار مى‏گرفت مربوط به حکومت اسلامى بود وسربازان مسلمان در آن حقى نداشتند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در آمد آنها را در مصالح اسلامى به مصرف مى‏رساند وگاهى در میان افرادمستحق تقسیم مى‏کرد تا، با استفاده از آن وبه اتکاى کار وکوشش خود، هزینه زندگى خویش را تأمین کنند . بخششهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم غالبا از محل در آمد این اراضى بود واحیانا از خمس غنایم.

خوب است در اینجا نمونه اى از روش پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در خصوص این نوع اراضى متذکر شویم.

بنى النضیر متشکل از سه طایفه یهودى بودند که در نزدیکى مدینه خانه وباغ واراضى مزروعى داشتند. هنگامى که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم به مدینه مهاجرت کرد قبایل اوس وخزرج به وى ایمان آوردند، ولى سه طایفه مذکور بر دین خود باقى ماندند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با عقد پیمان خاصى در زمینه اتفاق واتحاد ساکنان مدینه وحومه آن سخت کوشید وسرانجام هر سه طایفه با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پیمان بستند که از هر نوع توطئه بر ضد مسلمانان اجتناب کنند وگامى بر خلاف مصالح آنان بر ندارند . ولى هر سه، متناوباودر آشکار ونهان، پیمان شکنى کردند واز هر نوع خیانت وتوطئه براى سقوط دولت اسلامى وحتى قتل پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خوددارى نکردند. از جمله، هنگامى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى انجام کارى به محله بنى النضیر رفته بود، آنان قصد قتل پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را کردند ومى‏خواستند او را ترور کنند. از این رو، پیامبر همه آنان را مجبور کرد که مدینه را ترک کنند وسپس خانه‏ها ومزارع ایشان را در میان مهاجران وبرخى ازمستمندان انصار تقسیم کرد. (2) در تاریخ اسلام نام برخى از کسانى که از این نوع اراضى استفاده کردند وصاحب خانه شدند برده شده است. على ـعلیه السلام وابوبکر وعبد الرحمان بن عوف وبلال از مهاجران وابو دجانه وسهل بن حنیف وحارث بن صمه از انصار، از آن جمله بودند. (3)

سرزمین فدک از املاک خالصه بود

محدثان وسیره نویسان اتفاق نظر دارند که فدک از جمله املاک خالصه بوده است. زیرا فدک سرزمینى بود که هرگز به جنگ وغلبه فتح نشد، بلکه هنگامى که خبر شکست خیبریان به دهکده فدک رسید اهالى آن متفقا حاضر شدند که با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از در صلح وارد شوند ونیمى از اراضى فدک را در اختیار آن حضرت بگذارند ودر برابر آن در انجام مراسم مذهبى خود کاملا آزاد باشند ومتقابلا حکومت اسلامى امنیت منطقه آنان را تأمین کند. (4) هیچ کس از علماى اسلام در این مسئله اختلاف نظر ندارد واز مذاکرات دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با ابوبکر در باره فدک به



خرید و دانلود  على1


على (ع) و ما جراى فدک(3)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

على (ع) و ما جراى فدک(3)

کتاب: فروغ ولایت، ص 241

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانى

آیا پیامبران از خود ارث نمى‏گذارند؟

نظر قرآن در این باره

ابوبکر براى بازداشتن دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از ترکه پدر به حدیثى تکیه مى‏کرد که مفاد آن در نظر خلیفه این بود:پیامبران چیزى از خود به ارث نمى‏گذارند وترکه آنان پس از درگذشتشان صدقه است.

پیش از آنکه متن حدیثى را که خلیفه به آن استناد مى‏جست نقل کنیم لازم است این مسئله را از دیدگاه قرآن مورد بررسى قرار دهیم، زیرا قرآن عالیترین محک براى شناسایى حدیث صحیح ازحدیث باطل است.واگر قرآن این موضوع را تصدیق نکرد نمى‏توانیم چنین حدیثى را ـ هرچند ابوبکر ناقل آن باشد ـ حدیث صحیح تلقى کنیم، بلکه باید آن را زاییده پندار ناقلان وجاعلان بدانیم.

از نظر قرآن کریم واحکام ارث در اسلام، مستثنا کردن فرزندان یا وارثان پیامبران از قانون ارث کاملا غیر موجه است وتا دلیل قاطعى که بتوان با آن آیات ارث را تخصیص زد در کار نباشد، قوانین کلى ارث در باره همه افراد واز جمله فرزندان ووارثان پیامبر حاکم ونافذ است.

اساسا باید پرسید:چرا فرزندان پیامبران نباید ارث ببرند؟چرا با درگذشت آنان، خانه ولوازم زندگى ایشان باید از آنان گرفته شود؟ مگر وارثان پیامبر مرتکب چه گناهى شده‏اند که پس از درگذشت او باید همه فورا از خانه خود بیرون رانده شوند؟ گرچه محرومیت وارثان پیامبران از ارث، عقلا بعید به نظر مى‏رسد، ولى اگر از ناحیه وحى دلیل قاطع وصحیحى به ما برسد که پیامبران چیزى از خود به ارث نمى‏گذارند وترکه آنان ملى اعلام مى‏شود(!) در این صورت باید با کمال تواضع حدیث را پذیرفته، استبعاد عقل را نادیده بگیریم وآیات ارث را به وسیله حدیث صحیح تخصیص بزنیم.ولى جان سخن همین جاست که آیا چنین حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده است؟ براى شناسایى صحت حدیثى که خلیفه نقل مى‏کرد بهترین راه این است که مضمون حدیث را بر آیات قرآن عرضه بداریم ودر صورت تصدیق آن را پذیرفته، در صورت تکذیب آن را به دور اندازیم.

وقتى به آیات قرآن مراجعه مى‏کنیم مى‏بینیم که در دو مورد از وراثت فرزندان پیامبران سخن گفته، میراث بردن آنان را یک مطلب مسلم گرفته است.اینک آیاتى که بر این مطلب گواهى مى‏دهند:

الف) ارث بردن یحیى از زکریا

وإنی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .(مریم:5و6)من از (پسر عموهایم) پس از درگذشت خویش مى‏ترسم وزن من نازاست. پس مرا از نزد خویش فرزندى عطا کن که از من واز خاندان یعقوب ارث ببرد وپروردگارا او را پسندیده قرار ده.

این آیه را به هر فردى که از مشاجره‏ها دور باشد عرضه کنید خواهد گفت که حضرت زکریان از خداوند براى خود فرزندى خواسته است که وارث او باشد، زیرا از دیگر وارثان خود ترس داشته ونمى‏خواسته که ثروتش به آنان برسد. اینکه او چرا ترس داشت بعدا توضیح داده خواهد شد.

مراد واضح واصلى از یرثنی همان ارث بردن از مال است.البته این مطلب به معنى این نیست که این لفظ در غیر وراثت مالى، مانند وراثت علوم ونبوت، به کار نمى‏رود، بلکه مقصود این است که تا قرینه قطعى بر معنى دوم نباشد، مقصود از آن، ارث مال خواهد بود نه علم ونبوت. (1) اکنون قرائنى را که تأیید مى‏کنند که مقصود از یرثنی و یرث من آل یعقوب وراثت در مال است نه وراثت در نبوت وعلم، یاد آور مى‏شویم:

1ـ لفظ «یرثنی» و«یرث» ظهور در این دارند که مقصود همان وراثت در مال است نه غیر آن، وتا دلیل قطعى بر خلاف آن در دست نباشد نمى‏توان از ظهور آن دست برداشت. شما اگر مجموع مشتقات این لفظ را در قرآن مورد دقت قرار دهید خواهید دید که این لفظ در تمام قرآن (جز در آیه 32 سوره فاطر) در باره وراثت در اموال به کار رفته است وبس. این خود بهترین دلیل است که این دو لفظ را باید برهمان معنى معروف حمل کرد.

2ـ نبوت ورسالت فیض الهى است که در پى یک رشته ملکات ومجاهدتها وفداکاریها نصیب انسانهاى برتر مى‏شود. این فیض، بى ملاک به کسى داده نمى‏شود؛ بنابر این قابل توریث نیست، بلکه در گروه ملکاتى است که در صورت فقدان ملاک هرگز به کسى داده نمى‏شود، هرچند فرزند خود پیامبر باشد.

بنابراین، زکریا نمى‏توانست از خداوند درخواست فرزندى کند که وارث نبوت ورسالت او باشد .مؤید این مطلب، قرآن کریم است، آنجا که مى‏فرماید:

الله أعلم حیث یجعل رسالته .(انعام:124) خداوند داناتر است به اینکه رسالت خود را در کجا قرار دهد.

3ـ حضرت زکریا نه تنها از خدا درخواست فرزند کرد، بلکه خواست که وارث او را پاک وپسندیده قرار دهد. اگر مقصود، وراثت در مال باشد صحیح است که حضرت زکریا در حق او دعا کند که : واجعله رب رضیا «او را پسندیده قرار ده»؛ زیرا چه بسا وارث مال فردى غیر سالم باشد .ولى اگر مقصود، وراثت در نبوت ورسالت باشد چنین دعایى صحیح نخواهد بود وهمانند این است که ما از خدا بخواهیم براى منطقه اى پیامبر بفرستد واو را پاک وپسندیده قرار دهد! بدیهى است که چنین دعایى در باره‏پیامبرى که از جانب خدا به مقام رسالت ونبوت خواهد رسید لغو خواهد بود.

4ـ حضرت زکریا در مقام دعا یاد آور مى‏شود که «من از موالى وپسر عموهاى خویش ترس دارم» . اما مبدأ ترس زکریا چه بوده است؟ آیا او مى‏ترسید که پس از او مقام نبوت ورسالت به آن افراد نااهل برسد واز آن رو از خدا براى خود فرزندى شایسته درخواست کرد؟ناگفته پیداست که این احتمال منتفى است؛زیرا خداوند مقام رسالت ونبوت را هرگز به افراد ناصالح عطا نمى‏کند تا او از این نظر واهمه اى داشته باشد.

یا اینکه ترس او به سبب آن بود که پس از درگذشتش، دین وآیین او متروک شود وقوم او گرایشهاى نامطلوب پیدا کنند؟یک چنین ترسى هم موضوع نداشته است؛زیرا خداوند هیچ گاه بندگان خود را از فیض هدایت محروم نمى‏سازد وپیوسته حجتهایى براى آنان برمى انگیزد وآنان را به خود رها نمى‏کند.

علاوه بر این، اگر مقصود همین بود، در آن صورت زکریا نباید در خواست فرزند مى‏کرد، بلکه کافى بود که از خداوند بخواهد براى آنان پیامبرانى برانگیزد ـ خواه از نسل او ووارث او باشند وخواه از دیگران ـ تا آنان را از بازگشت به عهد جاهلیت نجاب بخشند؛ حال آنکه زکریا بر داشتن وارث تکیه مى‏کند.

پاسخ دو پرسش



خرید و دانلود  على (ع) و ما جراى فدک(3)