لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
منظور از خودسازی چیست ؟ خود جسمانی مراد است، یا خود روحانی یا هر دو؟موضوع اصلی خود سازی در مباحث اخلاقی و به طور کلی، موضوع اصلی دین، روح و بعد معنوی انسان است، نه بدن مادی او؛ زیرا این وظیفه علوم زیستی و طبیعی است که در مورد ساختار و کیفیت، رشد، بیماری های بدن و درمان آنها مطالعه و تحقیق نمایند. بدن، در این میدان، صرفا به عنوان ابزاری تحت اختیار و فرمان روح به کار گرفته می شود.اگر انسان بعد مجرد و روح نداشت، چندان به دین نیاز مند نمی شد، بدن انسان مادی است وبرای رفع نیازها یش به دانش تجربی و طبیعی نیاز دارد، اینگونه دانش در خود طبیعت یافت می شود و آدمی قادر است با ابزار حس ، مقایسه، آزمایش و علوم دانشگاهی، به رفع نیازهای دانشی خویش بپردازد ، ولی روح انسان مجرد است و سامان دادن به حیات مجرد روحانی انسان، نیاز به دانش و بینش معنوی دارد، اینگونه آگاهی، با ابزار طبیعی تحصیل نمی شود و نیازمند به عقل، وحی و ابزار فرا طبیعی است.دین، در اصل، تامین کننده نیازهای بینشی و دانشی انسان در زندگی معنوی و فرا طبیعی او است، اگر چه اکنون که آدمی با طبیعت در آمیخته است، به نیازهای طبیعی او نیز، به طبع بعد مجرد، پرداخته شده است .دین و خود اصیل انسان به هم پیوندی عمیق دارند، دین: یعنی یاد خدا بودن ، همان چیزی که بعد معنوی انسان به وسیله آن به تعالی و کمال می رسد و دین گریزی چیزی جز فرار از خود نیست، بی توجهی به دین و یاد خدا، در حقیقت، بی توجهی به خویشتن خویش است.یاد خدا هم آغوش یاد خود است و یاد خود حقیقی، یاد خداوند را در پی دارد ، کسی که خدا را به فراموشی سپارد ، خود را فراموش کرده و فراموشی خود، مستلزم از یاد بردن خداوند و معبود هستی است. قرآن کریم می فرماید: ولا تکونوا کالذین نسوالله فانسیهم انفسهم. و مانند آنانی مباشید که خدای را به فراموشی سپردند، پس در نتیجه خویش را فراموش کردند. (حشر، 19) و در روایات فراوانی آمده است که : من عرف نفسه فقد عرف ربه.برای فهم معنا و مفهوم خود سازی لازم است ابتدا تصور درستی از خود داشته باشیم. هویت واحد انسانی در ابتدای تکوین و نشو و نمو چیزی جز استعداد نیست، انسان از این دیدگاه، مجموعه ای از توانایی ها و استعدادهای فراوانی است که در طول زندگی باید به فعلیت و شکوفایی برسند. بنابراین خود سازی؛ یعنی فراهم آوردن زمینه برای پرورش استداد های درونی خود و به ظهور و فعلیت رساندن امکانات بالقوه ای که خدای متعال در فطرت انسان قرار داده است.در این راستا زندگی هم یعنی فرصتی برای به ظهور رساندن استعداد های انسانی و شکوفا شدن سرشت آدمی از طریق خود سازی و پرستش آزادانه خداوند ( عبادت احرار).به عبارت دیگر خود سازی مجموعه فعالیت های اصلاحی و سازنده ای است که انسان به صورت منظم و برنامه ریزی شده بر روی نفس خود اعمال می نماید تا در نتیجه آن به کمال حقیقی نایل و از لذت سعادت در دنیا و آخرت بر خوددار گردد.انسانیت انسان مانند هسته ای است که باید شکوفا و بارور گردد. به طور مثال یک هسته خرما را در نظر بگیرید ، این هسته استعداد تبدیل شدن به درخت و میوه خرما را در درون خود دارد ، در صورت فراهم بودن شرایط و زمینه مناسب، استعداد درونی اش به فعلیت می رسد و دانه به درخت خرما و سپس به میوه شیرین تبدیل خواهد شد.خدای متعال در انسان نیز استعداد برخورداری از کمال و رسیدن به اوج قله انسانیت و سعادت را بودیعت نهاده است، استعدادی که در طی یک برنامه ریزی دقیق و جذب و انجذاب مناسب تربیتی شکوفا خواهد شد.منظور از خود سازی و به طور کلی پرداختن به خویش، شکل دادن و جهت بخشی به فعالیت های حیاتی و تصحیح و تقویت انگیزه ها ، در نظر گرفتن مقصد نهایی و سو گیری فعالیتها برای قرب به خداوند است.روح انسان نیز یک حقیقت احدی صرف نیست، بعد معنوی انسان دارای مراتب و شئونی است که هر یک کارکرد مشخصی در ساخت شخصیت انسان دارند. همچنین روابطی که میان شئون روح انسان برقرار است، روابطی بسیار دقیق و در خور تامل فراوان است.بحث راجع به "روح"، شئون روح؛ یعنی "عقل"، "نفس" و "قلب" و همچنین "روابط" میان آنها، مربوط به بحث خود شناسی و انسان شناسی است و از حوصله بحث فعلی خارج است. آنجه در این بحث اهمیت دارد توجه به این معنی است که اولا موضوع خود سازی، هر سه حوزه روح انسان است و ثانیا با توجه به روابط بسیار پیچیده و عمیقی که میان شئون روح هست، هر سه حوزه باید طی یک فرایند بسیار حساب شده، علمی و هماهنگ، ساخته و پرداخته شوند؛ زیرا شخصیت نهایی انسان حاصل رشد و شکوفایی هماهنگ این نیروها است.در این جا اشکالی مطرح می شود که در این طرح نفس یکی از ابعاد روح انسان معرفی شده در حالی که در قرآن کریم واژه نفس در مورد تمام بعد مجرد انسان بکار رفته است، مانند این آیه که خدای تعالی در آن می فرماید: (و نفس و ما سویها، فألهمها فجورها و تقویها، قد أفلح من زکیها ،و قد خاب من دسیها) یعنی قسم به نفس و روح و حقیقت انسان و آنکه نفس انسانى را تسویه نمود و فجور و تقواى آن رابه آن الهام کرد، کسى نجات یافته و به فلاح مىرسد که همین نفس را تزکیه کند و بى گمان کسى ضرر مىکند و به خسران مىرسد که نفس و یا روح خود را آلوده کرده و حقیقت خود را تضییع بگرداند. (الشمس، از آیه 8 تا 10)یا این آیه که می فرماید: (علیکم انفسکم) بر شما باد که به نفس خود توجه کنید .که مراد از نفس، تمام خود معنوی انسان است.در پاسخ می توان گقت که از مجموع آموزه های آیوی، روایی و منابع اخلاق اسلامی برمی آید که واژه نفس در صورتی که به تنهایی یا در قبال بدن، استعمال شود، مصداق آن، تمام بعد مجرد انسان است، ولی هنگامی که در کنار عقل و قلب به کار رود، به شان خاصی از روح انسان اشاره می کند که مستقیما در ارتباط با بدن و طبیعت انسان قرار دارد، در این صورت با عقل و قلب متفاوت خواهد بود.بنابراین موضوع خود سازی تمام شئون روح انسان را در بر می گیرد، یعنی هم باید در این مباحث در باره پرورش عقل انسان راه کار نظری و عملی ارائه شود، هم روش تعدیل نفس مورد بحث و بررسی قرار گیرد و هم به راهکار عملی احیاء دل اشاره گردد.البته همانگونه که اشارت رفت، بدن هم نقش ابزاری خود را خواهد داشت و از این جهت خارج از حیطه کار اخلاقی نخواهد بود.به عبارت دیگر، اگر چه معتقدیم که انسان دارای جسم و روح و دو ساحتی است و روح انسان نیز به لحاظ کارکردهای متفاوتی که دارد، دارای ابعاد و شئون مختلفی است و در مقایسه این دو بعد، اصالت با روح و بعد مجرد انسان است، در عین حال فراموش نمی کنیم که انسان، دست کم تا هنگامی که در این دنیا بسر می برد قابل تجزیه نیست و از وحدت حقیقی برخوردار است.خصوصا در بحث خود سازی توجه به این نکته کاملا ضروری می نماید که بدانیم جسم و روح انسان هرگز به صورت دو حقیقت از هم تفکیک شده تصور نمی شود، بدن و روح دو حقیقت در هم تنیده هستند که تاثیر های فراوانی بر هم می گذارند و در ارتباط با هم رشد می کنند .انسان اگر چه بقایش پس از مرگ، روحانی می باشد، ولی حدوثش در این جهان جسمانی است و حتی پس از مرگ نیز از داشتن نوعی بدن بی نیاز نیست.بر این اساس، اصل این پرسش که موضوع خود شناسی خود جسمانی است یا خود روحانی صحیح نمی باشد؛ زیرا مشعر به تفکیک است و تفکیک انسان به دو جزء کاملا مجزا و پرداختن به آنها به صورت مستقل شدنی نیست.در بسیاری از کتب اخلاق و خود سازی متاسفانه این تصور وجود دارد که موضوع خود سازی تنها خود معنوی انسان است و به همین دلیل در نوع مطالب و راهکارهایی که ارائه می شود از بدن و خود طبیعی و نوع تاثیر گذاری آن بر بعد معنوی، غفلت شده است. انسان یک موجود یکپارچه است و باید جسم و روح او به صورت موزون و در رابطه باهم مورد تربیت و سازندگی قرار بگیرد تا کل این فرایند کارکرد مناسب خود را بیابد و انسان در طی سلوک خود به اهداف نهایی دین و کمال انسانی برسد.از این بالاتر راه سلوک عملی انسان با تربیت و تعدیل نفس که با بدن و طبیعت انسان مرتبط است، آغاز میشود، اگر کسی موفق نشود که نفس و بدن خود را در ابتدای راه تعدیل نماید، هرگز در ادامه راه سلوک و خود سازی موفق نخواهد شد. آنکه گفته عقل سالم در بدن سالم است، حرفش به این نکته اشاره دارد که اگر می خواهی عقل سالم و رشد یافته داشته باشی، باید مواظب سلامتی بدن خود نیز باشی. اگر بدن انسان مریض و رنجور شود، انسان آزادی خود را در اندیشه و عمل از دست خواهد داد و نخواهد توانست آنچنان که باید بیندیشد و تا اوج معنویت و خدایی شدن، پرواز نماید.بدن ابزار و مرکب راهواری است که باید سالک الی الله بر آن بنشیند و با کمک آن به ریاضت نفس بپردازد و روح خود را به تعالی برساند، کسی که بدن سالم و قوی ندارد، توان حرکت به سوی خدا را نیز نخواهد داشت، اگر چه اصل حرکت روحانی و معنوی است.خود سازی به معنی متوقف ساختن فعالیت ها و توصیه به اینکه انسان فقط به روح خود بپردازد و با عزلت نشینی و گوشه گیری فعالیت های اجتماعی خود را متوقف نماید نیست، غرض از این بحث آن است که بدانیم چگونه کوشش های علمی و عملی خود را تنظیم نماییم و آنها را به چه سویی سوق دهیم تا در رسیدن به کمال حقیقی و فلاح و رستگاری موثر باشند.در دیدگاه عرفان اسلامی که انسان به مظهر خدا تعریف می شود، نیز این تذکار وجود دارد که مظهریت انسان، اگر چه کامل است، ولی در بدو حرکت سلوکی، در اغلب موارد به صورت استعداد ناشکفته در او نهفته است؛ بنابراین تمامی برنامه های سلوکی در عرفان عملی نیز به منظور فعلیت بخشیدن و شکوفا نمودن استعداد های بی نظیر انسانی و الهی، سامان یافته است.برای مطالعه بیشتر رجوع شود به1- خود شناسی برای خود سازی، مصباح یزدی2- به سوی خود سازی، همان خودشناسی و خود سازی
در حدیث شریف که نقل شد حضرت فرمودند : من عرف نفسه فقد عرف ر به
هر کسی که خود را شناخت قطعا خدایش را شناخت . حال این چه نوع شناخت و معرفت است در باب شناخت شنا سی بحثی که مطرح است ابزار شناخت است که حس ، وهم ، عقل، قلب وسیله ها یی برای شناخت می باشند که در این حدیث مقصود از شناخت ، معرفت قلب یا شهود ی است .
اولین گام در معرفت شهود ی تامل در خود است و کسی که خود را درک می کند ، کلیات را ،اعم از نظری وعملی ،دریافت می کند و این مطلب را در می یابد که همه عوالم وجود در جرمی کوچک به نام انسان نهفته است . آدمی معجونی است از فرشته و شیطان .
من ملک بودم فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آباد م
گام دوم تامل در قوا و ابزارهایی است که دراختیار نفس است . در مقام مثال ، قلب مانند قلعه ای است که در ساحل بحر هستی واقع شده و این قلعه پنج دریچه به سوی خشکی و پنج دریچه به سوی دریا دارد. حواس ظاهر همان درهای ورود به بحر وجود ند . این حواس همان طور که می تواند به خشکی راه پیدا کند قادر است به سوی عالم غیب رو کند در قرآن بارها این معنا تصریح شده است : لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام = قلب دارند امانمی فهمند چشم دارند اما نمی بینند و گوش دارند اما نمی شنوند آنان مانند چهار پایان اند.
از این آیه و آیات مشابه در می یابیم که ملاک امتیاز انسان از حیوان ، قلبی است که دریچه ها یش به سوی بحر وجود گشوده شده باشد ؛ چشمی که معنویا ت را ببیند و گوشی که ندای حق را بشنود اگر چنین نبود ، همانند چهار پای است که رو به سوی چمنزار طبیعت دارد . مقام قلب مقام عرش است و تنها موجودی که قابلیت درک عوالم بی نهایت راپیداه کرده انسان است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
رشد جسمانی
مشخصه اولین سال زندگی کودک رشد جسمانی سریع اوست. کودکان سالمی که خوب تغذیه شده اند از تولد تا یک سالگی 50 درصد به قدشان و تقریبا 200 درصد به وزنشان اضافه می شود. میزان رشد در شش ماه اول زندگی سریعتر از بقیه سالهای زندگی است. ولی همه قسمتهای بدن به یک میزان رشد نمی کنند و لزوما هیچ رابطه ای بین رشد اندازه سر و رشد ماهیچه ها وجود ندارد. غالب دانشمندان معتقدند که در طول شش ماه اول زندگی، نوزادان طبقات فرهنگی و اجتماعی مختلف از لحاظ وزن و قد رشد نسبتا یکسانی دارند. ولی بعد از شش ماه رشد نوزادان خانواده های مرفه به دلیل تغذیه بهتر و رعایت معیارهای بهداشتی سریعتر است. بعد از سال اول زندگی از سرعت رشد کاسته می شود و به دنبال آن افزایش قد و وزن تا زمان نوجوانی حالت یکنواخت و تقریبا خطی دارد.
از سه سالگی به بعد می توان قد دوران بزرگسالی را در کودک پیش بینی کرد. بین قد یک کودک در سه سالگی و در هنگام بزرگسالی حدود 7% است. هم چنان که کودک بزرگ می شود پاها نسبت به تنه درازتر می شود و تنه نیز به نسبت پهنای کودک درازتر می شود. از این رو بدن گرد کودک نوزاد کم کم کشیده تر می شود.
رشد عاطفی
عواطفی که بر آنها نام ترس، لذت غمگینی، تنهایی و گناه می گذاریم اسامی مجموعه ای از امور بیرونی خاص، افکار و نیز تغییراتی است که در احساسات درون ما ایجاد می شود؛ تغییراتی که اساس آن فیزیولوژیکی است. امر بیرونی ممکن است منظره گاوی باشد که در حال حمله کردن است، افکار ممکن است شامل پیش بینی زخم ناشی از حمله گاو باشد و تغییرات فیزیولوژیکی شامل افزایش ادرنالین یا ضربان قلب است. به مجموعه این حالات«ترس» می گویند. به عنوان مثالی دیگر، هنگامی که شخص اخمی بر چهره دوستش می بیند، انتظار بی اعتنایی دارد و متوجه بالا رفتن ضربان قلب خود می شود این حالت هیجانی را می توان«اضطراب اجتماعی» نامید.
اندازه گیری عواطف
والدین غالبا از رفتار کودک پی به حالات عاطفیش می برند گاهی نیز از رفتار کودک در ارتباط با وضعیتی که کودک با آن روبروست پی به حالتش می برند. برای مثال، اگر خواهر بزرگتر اسباب بازی خواهر کوچکتر را بگیرد و بچه گریه کند مادر چنین استنباط می کند که کودک عصبانی و کلافه است. روان شناسان واکنشهای رفتاری را به عنوان یکی از شاخصهای عواطف به کار می برند، البته آنان پاسخ های فیزیولوژیکی را نیز اندازه گیری می کنند. آنان در مورد کودکان بزرگتر و بزرگسالان می کوشند تا جزء سومی که درباره آن توضیح دادیم، یعنی افکار شخص یا حالاتش و ارزیابی کنند.
برای طبقه بندی کردن یک حالت روانی هیچیک از این اندازه گیریها به تنهایی کافی نیست. اول این که، هیچ رفتار یا واکنش. فیزیولوژیکی را نمی توان به تنهایی به عنوان شاخصی برای حالات عاطفی به کار برد، زیرا هر واکنشی ممکن است نشانگر حالات عاطفی متفاوتی باشد. بالا رفتن ضربان قلب ممکن است همراه با گریه یا خنده باشد. دوم این که، یک رفتار قابل مشاهده ممکن است همراه با واکنشهای فیزیولوژیکی درونی یا افکار متفاوتی باشد. کودکانی که تهدید به تنبیه می شوند ممکن است همگی سرشان را پایین بیندازند و قیافه بغض آلودی به خود بگیرند، ولی ممکن است یکی ضربان قلبش بالا رود، دیگری دچار انقباض معده شود و سومی دچار انقباض عضلانی شود. بنابراین، ارزیابی کامل یک حالت عاطفی مستلزم تهیه اندازه های رفتاری و روان شناختی ما و در صورت امکان تهیه گزارشی است از خود شخص در توصیف آنچه حس می کند.
خودآگاهی
همه ما این تجربه را داشته ایم که به افکار و احساساتمان بیندیشیم و می توانیم تشخیص دهیم که آیا قادر به حل مشکل خاصی هستیم و آیا می توانیم یک سلسله رفتارهای جهت دار آغاز یا مانع بروز آن شویم به عبارت دیگر، همه ما از خصوصیات و تواناییهای خود برای انجام اعمال آگاهیم.
کودکان در نیمه آخر سال دوم تولدشان از خصوصیات، حالات و تواناییهای خود آگاه می شوند. مشاهداتی که از کودکان فرهنگهای مختلف شده است معلوم می کند که در همه کودکان رفتارهای خاصی ظاهر می شود که حکایت از خودآگاهی آنان دارد. منبع و ماهیت این خود آگاهی دیرزمانی است که موضوع بحث در میان فیلسوفان بوده است. عیب شناسان معاصر معتقدند که بالاخره می توانند این حالت را چنین توجیه کنند که محصول الگوهای پیچیده«تخلیه نورونی» در دستگاه عصبی مرکزی است.
جهت دادن به رفتار دیگران
کودک از دو سالگی به جهت دادن رفتار دیگران می کند. گوشی یک تلفن اسباب بازی را جلوی گوش مادرش می گیرد، به نحوی به او می فهماند که از او می خواهد جایش را عوض کند، برای حل مسئله ای از او کمک می خواهد، و یا از مادرش می خواهد که با او بازی کند. کودک با این کارها قصد ندارد که چیز مادی خاصی به دست آورد، او شیرینی یا اسباب بازی نمی خواهد ظاهرا نهی نمی کردند منطقی است که بپذیریم که کودکان می دانند که در دیگران تاثیر و نفوذ دارند.
حرف زدن کودک در ضمن عمل کردن
کودکان از دومین سال تولد شروع به حرف زدن می کنند و جمله های 2 یا 3 کلمه ای می سازند که فعل دارد در همین موقع ضمن این که کاری انجام می دهند، درباره آن حرف هم می زنند، کودک ضمن این که از صندلی بالا می رود می گوید«برو بالا» و ضمن این که می کوشد تا برخی از مکعبهای چوبی را که خراب شده است درست کند می گوید«درست کنم»، و ضمن این که به طرف آشپزخانه می رود می گوید«شیرینی می خواهم». از آنجا که کودکان کارهای خود را بیش از رفتار دیگران توضیح می دهند، فرض را بر این می گیریم که بیشتر به خود مشغولند تا به دیگران هنگامی که کودکان تازه شروع به حرف زدن می کنند، بیشتر مایلند اسامی اشیایی را بر زبان آورند که تازه آموخته اند، گویی که دانستن نام چیزی هیجان انگیز است و باعث می شود که کودک آن را به طور خود بخودی ابراز کند. کودکان از دو سالگی در مورد تواناییهای خود در کارها و نفوذ در دیگران و رعایت استانداردهایی که خود وضع کرده اند بینش و آگاهیهای تازه ای به دست می آورند.
بازشناسی خود
کودکان از سال دوم زندگی با نگاه کردن در آینه خود را بازشناسی می کنند که همین نشانه رشد خودآگاهی در آنان است بعضی از تحقیقات که نمایانگر بازشناسی خود و خودآگاهی کودک است.
احساس مالکیت
از تعامل های اجتماعی بین کودکان بیشتر می توان به خودآگاهی آنان پی برد. دو پسر 3 ساله که کاملا با هم غریبه بودند در دو طرف اتاقی ناآشنا در حضور مادرشان بازی می کردند. در 20 دقیقه اول یکی از پسرها به نام جک چهار بار در موقعیتهای مختلف از پسر دیگر که اسمش بیل بود اسباب بازی ها را می گرفت بیل در هیچ کدام از آن دفعات کاری نمی کرد، نه گریه می کرد و نه به طرف مادرش می رفت. ولی بار چهارم اسباب بازیش را رها کرد، به طرف جک رفت اسباب بازی ای را که جک قبلا با آن بازی کرده بود برداشت و به محل بازی خودش آورد چند دقیقه بعد ضمن این که بیل با واگنی بازی می کرد، جک سعی می کرد آن را از او بگیرد. ولی بار بیل آنرا محکم گرفت و مانع او شد.
چرا بیل در بار پنجم مقاومت کرده حال آن که چهار بار چنین نکرد؟ شاید یکی از دلایل آن این باشد که چندین بار اسباب بازیها را از دست داد و همین در او ایجاد احساس مالکیت کرد، هر چند که اولین بار بود که با این اسباب بازیها بازی می کرد. وقتی که کودک اسباب بازیش را گم می کند یا آن را از او می گیرند سعی می کند احساس مالکیتش را از طریق مقاومت یا گرفتن اسباب بازی از دست کودک دیگر ثابت کند.
همدلی
خودآگاهی کودک با توانایی او در درک احساسات و ادراکات دیگران همراه است. در مطالعه ای به کودکان 18 ماهه تا 27 ماهه و 36 ماهه عینکهایی دارند که با آنها بازی کنند. شیشه بعضی از این عینکها کدر بود و کسی که آن را به چشم می زد احساس نابینایی می کرد روز بعد، این کودکان همراه با مادرانشان در وضعیتی آزمایشگاهی قرار گرفتند و دیدند که مادرانشان از این عینکهای کدر به چشم دارند. کودکان 2 و 3 ساله قبلا این عینکها را امتحان کرده بودند طوری رفتار کردند که انگار مادرانشان نمی توانند چیزی را ببیند. سعی کردند عینکها را از چشم آنها بردارند و در برابر آنها هیچ حالت خاصی به خود نمی گرفتند. از این رفتارهای کودکان معلوم می شود که آنها بر این موضوع آگاهی داشتند که مادرانشان همان حالتی را تجربه می کنند که خود قبلا تجربه کرده اند. از رفتار کودکان به هنگامی که با فرد آسیب دیده یا رنجوری روبرو می شوند می توان به توانایی آنان در درک حالات عاطفی دیگران پی برد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
اثرات ورزش و فعالیت جسمانی بر سلامت جسم و روان«بخشی از مقاله دکتر داود فرج زاده»قلب یکی از اعضاء حساس و مهم بدن است و هرگونه اختلالی در عملکرد قلب، موجب اختلال در فعالیتهای روزانه خواهد شد،یکی از راههای مراقبت از قلب، انجام فعالیتهای جسمانی و ورزش های مناسب، به تناسب وزن وسن است.تاثیرات مثبت ورزش بر سیستم قلبی و عروقی عبارتند از :1- تقویت عضله قلب و سایر عضلات بدن. 2- تسریع در جریان خون و انتقال بهتر اکسیژن به قسمتهای مختلف بدن.3- پیشگیری از بروز بیماری فشار خون به دلیل کاهش کلسترول وبازشدن عروق. 4- به دلیل تقویت عضله قلب و افزایش قدرت انقباضی آن، تعداد ضربان قلب در حالت استراحت در هر دقیقه کمتر شده و در مقابل، خون با نیروی بیشتری به جریان می افتد. 5- با انقباض عضلات پا در حین ورزش، خون راحت تر به قلب باز می گردد واز بروز واریس در پاها جلوگیری میشود.مهمترین اثرات ورزش بر دستگاه تنفس عبارتند از:1-با ورزش کیسه های هوایی شش ها بیشتر باز شده و بازدهی آنها افزایش می یابد. 2-افزایش حجم تنفسی در طول شبانه روز ، موجب دریافت اکسیژن بیشتر و رساندن آن به اندامهای بدن می شود.3- قابلیت دریافت و مصرف اکسیژن بیشتر، موجب می گردد کارآیی جسمانی افزایش یافته و دیرتر خسته شویم.مهمترین اثرات مثبت ورزش بر دستگاه عصبی عبارتند از:1- ورزش از فشارهای روانی و نارحتیهای روحی می کاهد وراهی مناسب برای مقابله با افسردگی است.2-با بهبود کار سیستم عصبی-عضلانی، موجب چالاکی و افزایش و کارایی بدن می شود.3-ورزش موثرترین راه برای درمان بی خوابی است.مهمترین اثرات مفید ورزش بر دستگاه حرکتی عبارتند از:1- عضلات بدن با انجام ورزش مناسب تقویت می شوند وقدرت کارآیی جسمی افزایش می یابد.2- ورزش صحیح از آرتروز جلوگیری کرده موجب سلامت و استحکام مفاصل می شود و مقاومت مفاصل را در مقابل صدمات افزایش می دهد.3- ورزش موجب کشش عضلات و انعطاف پذیری بیشتر بدن می شود.4- ورزش موجب استحکام استخوان ها شده و از پوکی آن جلوگیری می کند.5- با تقویت عضلات ستون مهره ها، از بروز کمر درد پیشگیری می شود.6- همچنین ورزش از شل شدن عضلات جلوگیری کرده و ذخیره انرژی عضلات را افزایش می دهد.بارزترین اثرات مثبت ورزش در سلامت روح و روان وسلامت اجتماعی فرد:1- ورزش، طراوت وشادابی را به ارمغان آورده و افسردگی را از بین می برد.2- ورزش، موجب احساس اعتماد به نفس، احساس قدرت و تقویت اراده می شود.3- ورزش، باعث تقویت تمرکز فکر و افزایش دقت عمل می گردد.4- ورزش متعادل،موجب داشتن احساس خوب و افزایش قدرت خلاقیت می گردد.5- ورزش، احساس آرامش و راحتی روح را افزایش داده و انسان را در مقابل فشارهای روانی و اضطراب مقاوم می کند.6- ورزش، موجب تقویت قوای ذهنی و حافظه می شود.7- با توجه به محاسن فوق الذکر افرادی که ورزش متعادلی دارند،همیشه سالم هستندودر مقابل بیماریهای مختلف، مقاومند، در نتیجه غالبا در فعالیتهای اجتماعی، افرادی موفق هستند.8- ورزش، موجب پیشگیری از خستگی زودرس شده و کارمندان ورزشکار هیچگاه با کسالت با ارباب رجوع پاسخ نمی دهند.9- افراد فعال، توانایی خودرا می شناسند وازآن حداکثر استفاده را می کنند.10- احتیاجات اولیه خود را برطرف می کنند وبا شناخت واقعیات، واقع بینانه تر با مشکلات زندگی، مقابله می نمایند.11- افراد فعال به دلیل اعتماد به خویش،مسئولیت پذیرند، از کسب تجربه لذت می برند وهمیشه برای بهترین نتیجه تلاش می کنند.12- تربیت روح و روان در کنار تربیت بدنی موجب تقویت اراده شده و چنین شخصی هرگز به طرف اعتیاد نخواهد رفت.تهیه شده در:کارشناسی تکنولوژی وگروههای آموزشی متوسطه ناحیه یکگروه تربیت بدنی
علمی، پزشکی، ورزشی؛
فقر حرکتی، معضل امروز و فردا
ایپنا – فقر حرکتی و یا بیتحرکی از عمدهترین مشکلات سالهای اخیر بسیاری از کشورهای در حال توسعه و یا توسعه یافته میباشد بنحوی که هزینههای هنگفتی جدای از ورزش قهرمانی در ابعاد همگانی کردن آن متحمل میشوند تا جامعه دچار خمود حرکتی نشده و به سمت شادابی، بالندگی و توسعه گام بردارد.
بیتحرکتی علت عمده بسیاری از بیماریهای روحی و جسمی است به طوری که از سوی سازمان بهداشت جهانی هشدار داده شده است که سالانه بیش از دو میلیون مرگ تنها به دلیل نداشتن فعالیت بدنی در جهان اتفاق میافتد و براساس آخرین یافتههای علمی ، زندگی بیتحرک یکی از 10 علت عمده مرگ و میر در جهان است.
افزایش فوتهای ناگهانی ناشی از بی تحرکی،دو برابر شدن خطر بیماریهای قلبی و عروقی، افزایش دیابت، اضافه وزن داشتن، خطر سرطان روده،بالا رفتن فشار خون،اختلالات چربی، پوکی استخوان، افسردگی و افزایش اضطراب و استرس درونی، فقدان اعتماد به نفس، کاهش دقت به هنگام انجام وظایف محوله و دهها موارد دیگر را میتوان از مهمترین علتهای بیتحرکتی دانست که زنگهای خطر را برای سیاستمداران و مردم هر کشوری در صورت عدم توجه لازم به این امر به صدا در میآورد.
امروزه ورزش بعنوان تاثیرگذارترین عامل اجتماعی جهت ایجاد غرور ملی و افزایش سلامت و شادابی جامعه از سوی تمامی کشورها پذیرفته شده و دولتمردان دنیا سعی دارند جدای از توجه به ابعاد شادی بخش، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن از حضور مردم در ورزش جهت افزایش سلامت روحی روانی جامعه بهره ببرند.
البته توجه به این مساله در شهرهای بزرگ و یا کشورهای در حال توسعه مشکل عمدهتری دارد، شلوغی،فقر، ترافیک، آلودگی هوا، کمبود امکانات ورزشی و تفریحی و فضای لازم، مشکلاتی است که بسیاری از شهرهای بزرگ در خود دارا میباشند. از طرفی تغییر الگوی غذایی، عدم انجام کارهای بدنی لازم، وقتگذرانیهای های غیر قابل تحرک همچون دیدن تلویزیون، کار با کامپیوتر و راحتطلبی های غیرضروری منجر به مغضل فوق شده است که مردم هر چند در فعالیتهای روزانه خود غرقند و به قول خودشان وقت برای سر خاراندن ندارند اما همگی به نحوی از یک نوع بیحرکتی پنهان و عوارض ناشی از آن رنج میبرند که اقدامات موثر بهداشت عمومی به صورت فوری برای ترویج انجام ورزش و فعالیت بدنی و بهبود بهداشت عمومی جامعه، در سراسر جهان و کشور مورد نیاز است.
در واقع فعالیت بدنی منظم و ورزش برای جامعه اعم از زن و مرد فواید جسمی و روحی بسیاری داشته و نقش مهمی در افزایش بهداشت عمومی و سلامت جامعه خواهد داشت و از طرفی تمرینهای منظم بدنی به کودکان و نوجوانان کمک میکند تا استخوانها و عضلات و مفاصل سالمی داشته باشند و اندازه وزن با قد و بدنشان تنظیم شده و چربی بدنشان کم گردد این امر در ایجاد هماهنگی و تنظیم تصمیمات ذهنی و حرکتی نقش موثری دارد و همین افزایش قدرت فراگیری و انجام درست کار به پیشگیری بسیاری از بیماریها و همچنین تنظیم اضطرابها و کاهش افسردگی کمک قابل توجهی میکند.
بازی ورزش و یا هر نوع فعالیت بدنی دیگر برای نوجوانان و افراد جامعه به آنها این فرصت را میدهد که خودباوری و اعتماد به نفس داشته و در جهت موفقیت، مشارکت و اتحاد جمعی حرکت کنند و میزان تحمل آنها در برابر سختیهای زندگی را بیشتر میکند این تاثیرات مثبت همچنین باعث کاهش مضرات و خطرات ناشی از زندگیهای مصرفی و پرتنش میشود و ضمن هدایت نیروی هر فرد جامعه به سمت و سوقی صحیح، به نوعی مانع افزایش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی؟!!
چکیده
همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسی صحت و یا سقم نسبت انکار معاد جسمانی به ابن سینا با استناد به اقوال وی در کتاب «شفا» و «نجات» و آثار دیگر او تدوین شده است. حاصل کلام وی در مجموعه آثارش این است که معاد در دو صورت «جسمانی» و «روحانی» قابل تصور است، که نوع جسمانی آن قابل اثبات به برهان نیست. اما نوع روحانی آن را می توان به برهان اثبات کرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی، تصدیق معاد جسمانی را به طریق شرعی و به حکم تصدیق جز نبوت بر مسلمان فرض می داند. ولی با این حال معتقد است که سعادت نفسانی را اصلاً قابلیت قیاس با سعادت بدنی نیست. بنابراین رغبت حکمای الهی به برخورداری از آن بسیار بیشتر از سعادت جسمانی است. به گونه ای که اگر حتی سعادت بدنی را به ایشان اعطا کنند، به آن التفات و توجهی نخواهند داشت. وی بعد از تأکید بر این مسأله در صدد است تا توضیح دهد که چرا با وجود کمال بیشتری که در سعادت نفسانی است، مع ذلک انسانها از آن غافلند.
بعد از ذکر علل بی توجهی انسانها به کمالات برتر، سرانجام و در بخش پایانی با استناد به قول کسانی که وی آنها را «اهل علم» می نامد، می پذیرد که بعضی از نفوس انسانی که از آنها به عنوان «بدینون» یا نفوس ساده یاد می شود، می توانند معاد جسمانی داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوی خواهد بود، که به عنوان آلت نفس در خدمت ایشان قرار می گیرد.
نگارنده در سخن پایانی به فقراتی از دیدگاه شیخ اشاره کرده است که احتمال می رود به آن دلیل این بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوری را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقیق خود حق مطلب را به جا آورد.
واژگان کلیدی: معاد جسمانی ، معاد روحانی، نفس، سعادت، شقاوت
فصل هشتم از مقاله نهم الهیات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شیخ در این فصل و همچنین در آثار دیگر خود، دیدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذکر کرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا که بیان نظر شیخ در خصوص مسأله معاد جسمانی مشکلاتی را برای او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انکار ضروری دین قرار داده، به نظر لازم می آید متعاطیان فلسفه برای پرهیز از پیش داوریهای غیر منصفانه و رعایت جانب انصاف، در جریان کل بحث وی در قسمت پایانی کتاب «الشفاء» و آثار دیگری که وی در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گیرند.
نظر به اینکه اتهام و نسبت کفر در خصوص این مسأله از ناحیه شخصیت شهیر عالم اسلام، امام محمد غزالی، متوجه فیلسوف مسلمان، ابوعلی ابن سینا گشته است، اهمیت پرداختن به آن را دو چندان می نماید. زیرا نه امام محمد آن کسی است که بتوان او را نادیده گرفت و از کنار آراء و نظراتش به آسانی گذشت و نه اندیشه حکیمی همچون ابوعلی اجازه قبول چنین داوری را، به راحتی، در مورد او به ما می دهد.
امام محمد غزالی در کتاب معروف خویش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) که آن را به قصد رسوا ساختن اندیشه های - به زعم خویش - سخیف فلاسفه به رشته تحریر در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤسای ضلال» به پیشروان حکمت و فلسفه اسلامی، یعنی فارابی و ابن سینا، مدعی است که ایشان در خصوص حداقل بیست مسأله از مسائل فلسفی راه را به گمراهی رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بیست گانه، سر از وادی کفر در آورده اند، که یکی از آنها نظر ایشان در مورد معاد جسمانی است.
شیخ متهم است که «برانگیختن تن ها و بازگردانیدن جانها به تن ها و وجود آتش جسمانی را انکار کرده و وجود بهشت و حور عین و دیگر چیزهایی که به مردم وعده داده اند را مثالهایی دانسته که برای فهمانیدن ثواب و عقاب روحانی که برتر از ثواب و عقاب جسمانی است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)
اما آیا به راستی چنین نسبتی شیخ را رواست؟ آیا شاهد مثالی در گفتار او وجود دارد که تأیید این مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتی که به او داده اند، قطعاً بررسی عین کلام او بهترین میزان برای داوری است و به همین دلیل نگارنده تصور می کند، نگاه اجمالی به بیان مستوفای شیخ در الهیات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار دیگر او ضمن تصحیح پیش داوری ما، حداقل دینی است که ما به عنوان یک نوآموز فلسفه، به پیشگاه حکیمی بزرگ و فیلسوفی شهر، ادا می کنیم.
معاد از نظر شیخ
ابو علی در تتمه مقاله نهم از کتاب «الشفا» و همچنین در کتاب «النجاه» متذکر شایستگی تحقیق پیرامون احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت بدن گشته، می گوید:
«یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من شرع و لا سبیل الی اثباته ال من طریق الشریعه و تصدیق جز النبوه و هو الذی للبدن عند البحث» (الشفاء، ص 460/ النجاه، ص 681)
به نظر می رسد تصریح شیخ به «قابل اثبات نبودن معاد بدن هنگام بعث» مهمترین بهانه ای است که مخالفان وی همچون امام محمد غزالی، از آن به عنوان حربه کفر استفاده کرده اند؛ حال آنکه بیان شیخ تا بدینجا پایان نمی پذیرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی و تصریح به قابل اثبات نبودن نوع جسمانی آن استثنایی را ذکر می کند و آن تصدیق به طریق شرعی آن است. از نظر او معاد جسمانی منقول از شرع بوده که به حکم تصدیق خبر نبوت باید به آن باور داشت، گر چه راه عقلی اثبات آن مسدود است. اما بسط شریعت حق پیامبر عظیم الشأن اسلام، حال سعادت و شقاوتی را که برای بدن است، بر ما معلوم نموده است.
از نظر ابو علی، نوع دیگری از معاد که به شیوه قیاس برهانی و استدلال عقلی مدرک است، نیز وجود دارد که نبوت هم آن را تأیید نموده است، او این معاد را همان سعادت و شقاوتی می داند که به نفس مربوط است، گر چه اوهام ما از تصور آن، به دلایلی عاجز است.
قبول معاد روحانی، فرع تجرد نفس انسان است، عموم حکمای متأله از نفس تصویری را ارائه می نمایند که کاملاً متفاوت با جسم انسان است. ابوعلی نیز در کتاب النفس، (ص 28 به بعد) پس از اشاره به اقوال مختلفی که در خصوص حقیقت نفس گفته شده است، به «غیر جسمانی» بودن آن اشاره کرده، می گوید:
«فنقول نحن انک تعرف مما تقدم لک ان النفس لیست بجسم»
بعد از آن به جوهریت آن تأکید می کند و در همین کتاب تصریح دارد بر اینکه نفس، جوهری است که هویت مستقل داشته و قادر بر انجام افعال مختلفی است که البته در انجام بعضی از آنها، نیازمند امور مادی است. از جمله اینکه قوه متخیله نفس نیازمند امور مادی است. (همان، ص 51)
نظر ابو علی در خصوص نفس و چگونگی تصور او از آن دارای اهمیت بسیار است. زیرا که اساساً قابلیت نفس در پذیرش نقشی که او برای معاد روحانی آن تصویر کرده است، در گرو تعریف خاصی است که نفس باید داشته باشد. او در فصل او از نمط سوم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
مقدمه
داشتن یک ارتباط صحیح با دانش آموزان در کلاس مستلزم آشنا شدن با ویژگیهای عمده رفتاری آنهاست. در واقع داشتن تعاملی مناسب با دانش آموزان در گروه شناختی صحیح و البته نه همه جانبه از افراد است، چرا که هیچگاه نمیتوان یک انسان را از تمامی جوانب شناخت وقتی شناخت کلی از شاگردان پیدا کردیم قادر خواهیم بود سازگاری مناسبی با آنها پیدا کنیم.
تفاوتهای روانی و جسمانی دانش آموزان
در یک کلاس که دانش آموزان دارای مشترکاتی از قبیل سن ، جنس ، زبان ، جامعه و ... تفاوتهای زیادی هم با یکدیگر دارند. این تفاوتها در سه نوع از شاگردان جلب توجه میکند. و البته منظور از تفاوتها همان تفاوتهای روانی و جسمانی است.
گروه اول
در بین شاگردان یک کلاس عدهای هستند که باصطلاح افراد بدون دردسر نامیده میشوند. که درس خوان و وقتشناس و بیآزار هستند، دوستان معدود و مانند خودشان دارند، سر بزیرند و حتی چندان سوال نمیپرسند اما تکالیفشان را انجام میدهند. برای امتحان دلشوره زیادی دارند و هیچ رقابت قابل ملاحظهای بین آنها دیده نمیشود. در هیچ گروهی عضو نمیشوند، چون فکر میکنند چیزی برای عرضه ندارند. آنها اوقات فراغت را درس میخوانند تا عقب ماندگی که رغم خود دارند، جبران کنند.
گروه دوم
عده دوم افرادی هستند بسیار پر جنب و جوش و کمی هم خودخواه و خود مرکزبین ، هنگام ورود به کلاس سر و صدا راه میاندازند. تا معلم آماده درس گفتن بشود و یک دور کتابشان را دید میزنند و در طول درس معلم را یاری میدهند تا نشان دهند که پیش از او مطالعه کردهاند. نمرات متوسط است، اما هوشیار و زیرک هستند. غیر از کتابهای مدرسه به خواندن جملات و داستانها علاقه نشان میدهند.
آنها به نمرات شاگردان آرام و درس خواندن حسادت میکنند و البته به نوعی معتقدند که آنها درس نمیخوانند بلکه همه چیز را حفظ میکنند. به نظر افراد این گروه سواد داشتن فقط حفظ کردن مطالب کتابهای درسی نیست. این افراد اهل ریسک کردن هستند. دوستان بسیار زیادی دارند چرا که جسور و سر زباندار هستند و بچهها چنین افرادی را دوست دارند. آنها حتی ممکن است برای جذب دوستان بیشتر سر جلسه امتحان افراد ضعیف را بوسیله تقلب یاری دهند.
آنها دوست دارند نماینده کلاس بشوند، به هر بهانهای وارد دفتر مدرسه میشوند، تخته را قبل از معلم پاک کرده و در ردیفهای اول مینشیند. گاهگاهی به تقلید از بزرگترها اخبار هم گوش می کنند. آنها همیشه از لحاظ سر و وضع آراسته ، تمیز و مرتب هستند. در گروههای نمایشی و سرود شرکت میکنند و دوست دارند قبل از همه انشائشان را بخوانند. حتی موقع معمولی صحبت کردن هم صدایشان بلند است. تعداد این افراد در کلاس زیاد نیست.
گروه سوم
عده سوم درست برخلاف عده اول میباشند. بنابراین ترجیحا آنها را افراد پر دردسر مینامیم. ردیفهای آخر کلاس با چنین افرادی آشناست. آنها دوستان بخصوصی دارند، دوستانی که برخلاف مقررات مدرسه لباس میپوشند و وضع و ظاهر خود را درست میکنند. ظاهرا کلاس درس ، معلم و نمره برای این افراد اهمیتی ندارد. آنها موضع قدرت خود را جای دیگری یافتهاند. درس خواندن آنها اجباری است که از سوی والدین و شاید هم اجتماع بر آنها تحمیل شده است. مردود شدن و تجدید شدن نه تنها برای آنها سهمناک نیست، بلکه خیلی عادی مینماید.
آنها به عنوان افرادی ناهنجار شناخته میشوند و این ، رفته رفته برای خود آنان نیز قابل قبول میشود. بنابراین به پرخاشگری و آزار و اذیت همکلاسیها و هم مدرسهایهای خود میپردازند و به این ترتیب همیشه عدهای از آنها شاکی میباشند. با این حساب ترک تحصیل ، فرار از مدرسه ، گرایش به گروههای نامناسب ، بی بند و باری و... در بین این افراد به وفور یافت میشود.
تفاوتهای فردی در قالب تفاوتهای جسمانی دانش آموزان
*قدرت تکلم: قدرت تکلم در همه افراد یکسان نیست. بعضی از افراد از لکنت زبان ، بعضی از صدای گرفته و تودماغی ، بعضی از تندگویی و بعضی از کند تلفظ کردن رنج میبرند. عدهای هم هستند که صدای رسا و گیرایی دارند، تلفظ کلمات را بطور صحیحی انجام میدهند. اما در هر صورت ، همه به نحو یکسانی در کلاس سهیم هستند.
یک فرد که صدای خوبی ندارد، یا موقع خواندن دچار مشکل میشود، نباید محکوم به سکوت شود، و معلم نباید در این مورد تبعیض قاتل شود. اگر صدای یک فرد دلنشین و زیباست، نحوه تلفظ کسی که کلمات را میجود و تندتند بیان میکند، نیاز به اصلاح دارد. معلم علاوه بر تشویق شاگردان در مورد تلفظ صحیح و فن بیان ، باید از مسخره شدن شاگردان مشکلدار توسط سایرین جلوگیری کند.
*ضعف بینایی: این ضعف عموما بین افراد شایع است و گاه به علت بیتفاوتی والدین ، بسیاری اوقات ناراحتیهایی مانند تنبلی چشم ، ضعف دوربینی ، نزدیک بینی ، آستیگماتیسم ، انحراف چشم و ... را باعث میشود. اما یک معلم باید با تیزبینی افراد مشکلدار را تشخیص داده و موارد لازم را به خانوادهها هشدار دهد.
*مشکل شنوایی: این نوع ضعف معمولا دیرتر از ضعف چشم احساس میشود. غالبا فردی که مشکل شنوایی دارد، تصور میکند اطرافیان آرام صحبت میکنند. این عامل