لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
تفسیر سوره جمعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنواالموت ان کنتم صادقین6و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیمبالظالمین7قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الىعالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون8 .
آیه قبل از این آیه،مثلى براى علماى یهود بود که درباره آن بحثکردیم. روح آن آیه این بود که اینها با آنکه تکلیف و مسؤولیت تورات بهآنها داده شده و آن کتاب آسمانى به آنها تعلیم داده شده است عملا حاملآن کتاب نیستند;به این معنى که آنها در عمل پیرو این کتاب نیستند ودستورهاى این کتاب را به کار نمىبندند.آن مثل به همین مناسبت در آنآیه کریمه آورده شده است.علماى یهود و بلکه شاید غیر علمایشان هم ازهمین امتیاز ظاهرى که ما اهل کتاب و اهل تورات هستیم استفادهمىکردند که قرآن فرمود:شما همان اندازه اهل تورات هستید که اگر الاغىرا از کتاب بار بزنند اهل آن کتاب است.آنها مىخواستند از این مقدارانتساب استفادههاى دیگرى هم بکنند و قرآن کریم ادعاهاى دیگرى ازقول آنان در آیات دیگر نقل فرموده است.از جمله ادعا مىکردند: «نحنابناء الله و احبائه» ما فرزندان خدا هستیم،ما«خدا نژاد»هستیم.
مساله خدا نژادى
مساله ابن اللهى(خدا نژادى)یکى از آن معانى و مفاهیمى است که درطول تاریخ زیاد به آن بر مىخوریم که قومى بزرگ یا کوچک،براى اینکهیک سلسله امتیازات اجتماعى را به خودشان اختصاص بدهند دعوىخدا نژادى کردهاند.البته دعوى آنها به عقایدى که در بین آن مردم رایجبوده بستگى داشته است.آنها که به ارباب انواع معتقد بودهاند،مىگفتهاندنژاد ما به فلان رب النوع مىرسد.یهودیها چون اساس دین و مذهبشان برتوحید بود و مساله رب النوع برایشان مطرح نبود رسما مىگفتند ما پسرانخدا هستیم،حال اعم از آن که براى حرف خود توجیهى مىکردند یانمىکردند;اگر توجیه مىکردند لا اقل در این حد بود که خداوند به ماعنایت مخصوص دارد مانند عنایتیک پدر به پسران خود.
در ایران خود ما هم این ادعاى خدا نژادى زیاد دیده شده است.درکتیبههایى که از دورههاى خیلى قدیم به دست آمده است،سلاطین آنزمان ادعاى خدا نژادى کردهاند.حتى گاهى در بعضى از تعبیراتى که درکتب تاریخ ثبتشده اینطور آمده است:«خدایى از نژاد خدایان».
به هر حال آنها مىگفتند ما فرزندان خدا هستیم و دوستان خدا: «نحنابناء الله و احبائه» .
قرآن در اینجا روى کلمه«اولیاء الله»تکیه کرده است و بر این اساساستدلالى کرده است که ما این استدلال را طرح و درباره آن بحث مىکنیم وبسیار هم قابل بحث است و بحثخوبى هم هست.
قرآن چنین استدلال مىکند که شما اگر در ادعاى خودتان که اولیاء اللههستید راست مىگویید پس مرگ را آرزو کنید: «فتمنوا الموت» ;اگر راستمىگویید مرگ باید براى شما مانند یک امر آرزویى باشد.در اینجا ابتداترجمه دو آیه بعد را عرض مىکنم و بعد به توضیح استدلال قرآنمىپردازم.
قرآن در ادامه مىفرماید: «و لا یتمنونه ابدا» ولى هرگز اینها آرزوىمرگ نخواهند داشت،چرا؟ «بما قدمت ایدیهم» به موجب آنچه دستهایشانپیش فرستاده است.بعد مىفرماید: «و الله علیم بالظالمین» خدا به ستمکارانآگاه است.معناى «بما قدمت ایدیهم» این است که خودشان مىدانند چه پیشفرستادهاند،یعنى مىدانند چه اعمالى مرتکب شدهاند و ضمنا مىدانند کهاگر انسان بمیرد بر همان اعمال خودش وارد مىشود و آیندهاش به آنچهکه قبلا پیش فرستاده بستگى دارد.خودشان مىدانند و خدا هم بهستمکاران آگاه است.یک وقت است که انسان خودش مىداند که چه کردهاست ولى مىتوان آن دستگاهى را که مراقبت مىکند اغفال کرد ولى وقتىخدا مراقب باشد دیگر امکان اغفال کردن نیست.