انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

تحقیق درباره؛ استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند

این موضوعى است که صاحب تفسیر جواهر، همّ خود را به آن مصروف داشته و آن را محور اصلیِ بحث قرار داده است. طنطاوى معتقد است که جن و ملائکه به عالمى تعلق دارند که از نظرها پنهان است، عالمى که وحى، ما را از آن مطلع مى سازد، اما عقل براى آن دلیلى ندارد. او در دنیایى زندگى مى کند که پیشرفت هاى علم تجربى، ذهنیت ویژه اى به مردمان عصرش بخشیده و موجب شده تا بسیارى از مردم، به ویژه روشنفکران، از پذیرش آن چه عقل با آن آشنا نیست سر باز زنند و وجود چنین عوالمى را انکار کنند، اگرچه از طریق نقل ثابت شود، وحى آن را تأیید کند و تمامیِ زندگان به آن ایمان آورند.

از نظر آنها دست یابیِ علم، به علت بیمارى ها و ناتوانى ها در انسان، حیوان و گیاه با کشف میکرب، موجب مى شود تا نه تنها وجود هر علتى جز سوء تغذیه و حالت هاى قابل مشاهده مشابه براى بیمارى هاى انسان و گیاهان و حیوانات را نفى کنیم، بلکه همچنین به ما مى فهماند که سر منشأ افکار خوب و بدمان را نیز در حالت ها، آموزش ها و استعدادهایمان بجوییم. در این میان، دیگر جایى براى ملائکه و شیطان نمى ماند. چگونه مى توان پذیرفت و تصدیق کرد که شیاطین ما را گمراه مى سازند و ملائکه هدایتمان مى کنند؟

براى کسانى که این گونه مى اندیشند نمى توان به وحى و نقل استدلال کرد و باید راهى غیر از این پیمود و برهانى دیگر اقامه نمود. طنطاوى در پاسخ به این اشکال، تلاش خود را بر اثبات وجود عالَم ملائکه وشیطان متمرکز مى کند و مى کوشد بدون استناد به وحى و نقل، آن را پاسخ گوید.

الف او استدلالى را از کتابى که به قلم عالمان هندى نوشته شده، نقل مى کند. خلاصه سخن آنان این است که همه مردم، در شرق و غرب عالم، سخن عالمان هر رشته اى را مى پذیرند و نظریات وعقاید آنها را باور دارند. اگر پزشکان به آنها از بروز وبا یا جذام یا هر بیماریِ دیگرى هشدار دهند، از گفته آنان پیروى مى کنند و سخنانشان را مى پذیرند و دستوراتشان را انجام مى دهند. همین طور عالمان حساب و نجوم و طبیعت و کشاورزى ... در حالى که خود آنان شخصاً به این مطالب نرسیده اند. آنها خوب مى دانند که براى هر علمى، راه تحقیق و مطالعه اى وجود دارد، هر علمى بر اصولى مبتنى است و به مطالعه قوانینى مى پردازد و خواصى را بررسى مى کند. هر کسى هم که این راه را دنبال کند، به همان نتایج و حقایقى دست مى یابد که عالمان بدان رسیده اند. از این رو به بزرگیِ اجرام آسمانى مطمئن هستند اگرچه خود، آن را تحصیل نکرده اند. و از بیمارى ها مى هراسند اگرچه خود، خطر آن را درنیافته اند.

مؤلف کتاب پس از این سخنان، مسئله اعتقاد به عالم روحانى را نیز با این موضوع قیاس مى کند و مى گوید: در بین مردم، از ملت ها و مذاهب مختلف، کسانى هستند که از امور مادى کناره گرفته اند و به ریاضت نفس مشغولند. آنها به ما از جهانى خبر مى دهند که از نظرها پنهان است. اینان نیز در رشته خود عالِم هستند و حکم آنان حکم پزشکان و ستاره شناسان است. مردم همان گونه که سخن آنها را مى پذیرند بى آن که خود در این علوم مادى درس خوانده باشند، همین طور هم باید سخنان این عالمان روحانى را بپذیرند، اگرچه در این علوم روحانى تحصیل نکرده باشند. آنها هم اگر قوانینى که روحانیان مقرر کرده اند، رعایت کنند و علومى که آنها مى گویند بیاموزند، به همان نتایجى دست مى یابند که آنها بدان رسیده اند و چیزیِ را خواهند شناخت که اکثریت از آن غافلند.

مؤلف بر مبناى این قیاس، بر وجود عالَمى وراى این عالَم مادى استدلال مى کند که ملائکه و شیاطین بدان تعلق دارند. طنطاوى دو دلیل دیگر نیز از کتاب خود، )الارواح( نقل مى کند که آنها را در بند ب و ج آورده ایم.

ب تمامیِ مردم، از هندى گرفته تا رومى و از عرب تا عجم، و اهل مذاهب مختلف، از مسلمان و یهود و مسیحى و زرتشتى و دیگر فرقه ها و گروه ها، همه و همه براى مردگانشان خیرات مى دهند، براى آنها دعا مى کنند و به زیارتشان مى روند. اگر نبود که به بقاى آنها على رغم مرگ بدن هایشان باور داشتند، رفتار آنها پوچ و بیهوده بود. لذا مى توان نتیجه گرفت که اعتقاد به این که انسان چیزى جز این بدن فناناپذیر است، امرى فطرى است که فطرت پاک و دست نخورده بشر به آن گواهى مى دهد.

ج بسیارى از مردم، پدران یا فرزندانشان را در خواب مى بینند که به آنها نشانیِ گنجى را مى دهند یا به پرداخت دِینى سفارش مى کنند. آنها نیز هنگام بیدار شدن و پس از بررسى به درستیِ این امور پى مى برند. پس باید گفت که آنها وجود دارند، اگرچه بدن هایشان مرده است.

د مفسر جواهر دلیل دیگرى نیز براى اثبات وجود ملائکه مى آورد، دلیلى که عقل از مشاهده جهان پیرامون به آن مى رسد. او به طیف گسترده جانداران از حیث کمال اشاره مى کند که از حشره به آهو، شیر، میمون، انسان و به فرد حکیم عالِم تغییر مى کند.

با توجه به آن که نهایت اعلاى این طیف، علم وحکمت قرار دارد، آیا نمى توان قیاس کرد که همان طور که در طرف نقص آن، جمادات یا کرم ها که پست ترین حیوانات هستند، قرار دارند، در طرف کمال آن نیز ملائکه وجود دارند که قوه ادراک در آنها کامل است؟ و در واقع، به طور اجمال این گونه مطرح مى کنیم که در حیوانات شهوت بدون عقل وجود دارد و در انسان شهوت با عقل. آیا نمى توان نتیجه گرفت که درعالَم وجود، عقل بدون شهوت وجود داشته باشد؟ ه طنطاوى براى اثبات وجود ملائکه و شیاطین، همان گونه که شاهد بودیم، دلایل مختلفى مى آورد. مواردى که تنها قانع کننده است، اما یقین و اطمینان را به دنبال ندارد. او سخنان فلاسفه را در اثبات این عالَم غیرمادى، دلایل اقناعى مى نامد. و طریقه صوفیه و اهل مکاشفه را نیز تنها براى خود آنها یقینى و براى دیگران معرفى مى کند. محکم ترین و مطمئن ترین دلیل او دلیلى غیر از این موارد چهارگانه است و آن دلیل یگانه منحصر به فرد، احضار ارواح است که او بر آن، نام علم مى نهد. او با افتخار مى گوید: آن چه قرآن به ما مى آموخت، امروزه از راه )علم احضار ارواح( در سراسر عالم فراگرفته مى شود. و هم اکنون مردم مى دانند که عالَم هاى روحانى یى وجود دارند که به ما نفع مى رسانند و تدبیر امور ما را برعهده دارند. و در جاى دیگر مى گوید: جهان پنهانى که تاکنون تنها از طریق وحى اثبات آن امکان پذیر بود و عقل هم بر آن دلیلى نداشت، امروزه در اروپا دانشمندان به بحث و بررسى درمورد آن پرداخته اند.

او سخنان لُرد اُلیور لودچ انگلیسى را به تفصیل نقل مى کند که از احضار روح سخن گفته، با آن بر بقاى روح و وجود عوالم غیرمادى استدلال کرده است. از طریق احضار روح، فرد خود به تجربه کردن عالَمى دیگر مى پردازد و آن چه را تاکنون مى شنید، اکنون مى بیند. درواقع براى طنطاوى این تنها تجربه پذیر بودن نیست که این مورد را ممتاز مى سازد، بلکه در برابرکسانى که علم و دانش غرب را دستمایه حمله به دین قرار مى دهند، پاسخى از علم در برابر علم تلقى مى شود. از این رو، در تفسیر او تأکید ویژه و رجوعى مکرر را به علم احضار روح شاهد هستیم. او حتى فهرست کتاب الارواح خود و خلاصه آن را براى اطلاع خوانندگان نقل مى کند.

اما باید گفت که هیچ کدام از این پنج دلیل را نمى توان پاسخ پرسشى دانست که طنطاوى از زبان روشنفکران بازگفته بود. اشکال آنان در اصل، نه به وجود ملائکه، بلکه به چگونگیِ ارتباط آنها با جهان مادى و جایگاه آنها در نظام علّى بود. با وجود اثبات عالَمى روحانى، این پرسش باز هم به جاى خود باقى است. طنطاوى تا آن جا که نویسنده این مقاله بدان دست یافته، هیچ گاه به بحث هاى فلسفى درباره ارتباط عالم مادى و غیرمادى، که در این جا پرداختن به آن کاملاً ضرورى است، وارد نمى شود. او در چند مورد به منظورعمق بخشیدن به شناخت از خداوند و ملائکه، از نمونه هاى محسوس و قابل درک شاهد مى آورد. بحث او درباره این موضوع در همین مثال ها خلاصه مى شود. در یک جا نظام جهان را به بدن انسان و ارتباط اعضاى مختلف آن با یکدیگر و مغز و نیز ارتباط آن با روح ونفسش تشبیه مى کند. در این مثال، ملائکه را به قواى جسم تشبیه مى کند که در تمام بدن وجود دارند و بین جسم و مخ ارتباط برقرار مى کنند. و در جاى دیگر مى گوید:

خداوند نورش را بر ملائکه مى تاباند و از آنها بر انبیا تابیده مى شود. پس ملائکه واسطه هستند. بنابراین، خداوند چونان خورشید است و ملائکه همچون ماه. و نورى که از خورشید بر ماه تابیده مى شود، به وحى یى مى ماند که از خداوند به پیامبران با وساطت ملائکه فرستاده مى شود.

ماهیت جن و ملائکه

مؤلف جواهر، در جلد اول، نظریات حکما و صاحبان مذاهب مختلف، در مورد ملائکه را نقل مى کند. نخست نظر علماى اسلام، که آنها را اجسام هواییِ لطیفى مى دانند که مى تواند به صورت هاى گوناگون درآیند و محل استقرارشان هم در آسمان ها است. دوم، نظر برخى بت پرستان که آنها را فرستادگان بد یُمن و خوش یمن ستارگان مى دانند. آنها بر این باورند که ستارگان نیز مانند انسان، موجوداتى عاقل و زنده هستند که توسط ملائکه اداره مى شوند، همان گونه که نفس ما جسممان را اداره مى کند. سوم، عقیده زرتشتى ها و ثنوى ها مبنى بر این که شیاطین از ظلمت وملائکه ازنورند. و چهارم اعتقاد مسیحیان که ملائکه را ارواح بشریِ پاک، و شیاطین را ارواح خبیث انسانى مى دانند، البته هنگامى که بدن را ترک گفته باشند. و پنجم هم نظر فلاسفه درباره ملائکه. او در این موضع به جرح و تعدیل نظریات نمى پردازد و ر...ى منتخب خود را اعلام نمى کند. اما در ضمن تفسیر آیات دیگر مى توان به نظر او در این باره دست یافت. در جلد دوم، از قول فخر رازى به نظر عده اى اشاره مى کند که احتمال مى دهند ملائکه و شیاطین، ارواح پاک و خبیث مردم، پس از مرگ باشند. او همی ن سخن را از اخوان الصفا نیز نقل مى کند. در جلد بیست و یکم نیز همین مطالب را بار دیگر از قول فخر و اخوان الصفا نقل کرده، سخن آنها را با گفته غربى ها درباره عالم ارواح منطبق مى یابد. و در جلد چهارم همان تفسیر، ملائکه و شیاطین را بر مبناى علم جدید ارواح و سخن امام غزالى و فخر رازى چنین تبیین مى کند که ارواح شریر مردم، آرزو مى کنند تا به لذات دنیا بازگردند. و چون از آن محرومند، به وسوسه کسانى مى پردازندکه از نظر روحى همسنخ آنها هستند. بنابراین، فاسق گمراه، زنده یا مرده گمراهى را تعلیم مى دهد؛ همان طور که گفته شده ارواح مردم بد، به شیاطین ملحق مى شوند و ارواح مردم با فضیلت به ملائکه. او همین دیدگاه را در جاى دیگرى نیز تکرار مى کند.

او درتفسیر سوره جن به جمع اقوال مى پردازد و مى گوید: علماى ما خداوند رحمتشان کناد عده اى گفته اند که جن ها اجسام عاقل و پنهانى هستند که آتشین بودن بر آنها غلبه دارد. و برخى گفته اند که آنها ارواح مجرد هستند. او این دو قول را منافیِ هم ندانسته و چنین بین آن دو را جمع مى کند که آن ارواح مجردى که به عالم ماده نزدیک ترند، جن، و آنها که به عالم روح نزدیک ترند، ملائکه اند. او سپس به قول دیگرى اشاره مى کند و آن این که ملائکه نیز نفوس بشرى هستند که مرده اند. از نظر او این سخن نیز با موارد قبلى تناقضى ندارد؛ چراکه مى توان چنین گفت که آن دسته از نفوس بشرى که به شر و عالم ماده و گناهان و بدى هاى آن نزدیک ترند، جن نامیده مى شوند و آنها که به عالم ارواح کاملاً مجرد، نزدیک ترند، به ملائکه ملحق مى شوند.

در این جا باید پرسید که آیا از نظر او جن و ملائکه، مستقلاً وجود ندارند که ارواح بشرنیز پس از مرگ، به تناسب خصوصیاتشان به آنها مى پیوندند، یا این که چنین نیست و در اصل، جن و ملائکه چیزى نیستند جز ارواح انسان ها پس از مرگشان. ما نتوانستیم از تفسیر او توضیحى گویا بر این مطالب بیابیم.

خصوصیات ملائکه

قرآن از خصوصیات ملائکه، کم سخن گفته است. از این موارد معدود نیز طنطاوى به تفسیر لفظى اکتفا کرده است. در تفسیر سوره انفطار، )وان علیکم لحافظین( را به ملائکه تفسیر مى کند که اقوال و اعمال ما را ضبط مى کنند. و چیزى بر آن نمى افزاید. آیه اول سوره فاطر، از نمونه هاى نادر است که مفسر جواهر، در تفسیر آن، توضیحاتى فراتر از الفاظ خود آیه داده است. در این آیه، خداوند متعال به فرشتگانش داشتن بال هایى، دو تا و سه تا و چهار تا را نسبت مى دهد. طنطاوى در تبیین آن مى گوید: در جهان مادى، بال جز بر آن چه بتوان با آن پرواز کرد اطلاق نمى شود، اما در عالم ارواح، بال توانایى و قدرت روحانى یى است که موجب تمایز ملائکه از هم مى شود و هیچ ارتباطى هم با قدرت مادى ندارد. او تعدد این بال ها را به تعدد پا در حیوانات، حتى تا بیش از بیست عدد، و همچنین به تفاوت در عقل انسان ها تشبیه مى کند.

خصوصیات جن

ییکى ازنکاتى که قرآن درباره جن مطرح کرده است، منشأ خلقت آنها است. طنطاوى در تفسیر سوره الرحمن، در برابر آیه )خلق الجان من مارج من نار(24) مى ایستد و به استناد آن که شعله آتش دائماً تکان مى خورد و جابه جا مى شود، نسبت دادن خلقت جن به آن را اشاره به این مى داند که نفوس جن همچنان نیازمند پیرایش وکامل شدن هستند. درواقع این سخن او به استناد سخن علماى احضار روح است که مى گویند: یک روح کامل هنگام احضار شدن، ثابت و آرام است، در حالى که یک روح ناقص در تشویش و اضطراب و حرکت است.

قرآن در سوره احقاف، از قول جنیان هنگام شنیدن قرآن نقل مى کند که مى گویند: )قالوا یا قومنا انا سمعنا کتاباً انزل من بعد موسى(.طنطاوى در تفسیر این آیه مى گوید که آنها یهودى بوده اند و چون یهود به حضرت عیسى ایمان ندارند، از او اسمى نبرده اند. او در تفسیر همین آیات به اقوال برخى علما اشاره مى کند که معتقدند در بین جنیان نیز فرقه ها و مذاهبى مشابه آن چه در بین ساکنان زمین شایع است، وجود دارد. در بین آنان یهودى، مسیحى، زرتشتى و بت پرست وجود دارد. همچنین آنها نیز مسلمان )مبتدعه(، )قدریه( و معتقد به )خلق قرآن( دارند. او درتبیین این مطلب اظهار تردید مى کند که آیا وجود این فرقه هاى مشابه در بین جنیان بدان علت است که آنها ارواح انسان هاى ناقص، مانند یهود، بوده اند که مرده اند یا این که ارواح نادان و سرگردان بدون جسم بوده اند که دین و اخلاقشان از اخلاق و عقاید اهل زمین اقتباس شده است. او پرداختن به این گونه مسائل را برعهده امت اسلامیِ پس از خود مى داند که در تحقیق و بررسیِ آن بکوشند؛ چراکه این زیباترین و ارزشمندترین علوم است. چه علمى از این علم، که ما را از آی

نده مان پس از این زندگى، آگاه مى سازد، ارزشمندتر است؟

ویژگیِ دیگرى که مؤلف تفسیر جواهر به آن اشاره مى کند، مکلف بودن جنیان است که آن را اجماعیِ علما معرفى مى کند. توضیح این ویژگیِ آنها را نیز مى توان در تفسیرى که درباره منع آنها از استراق سمع و رجم آنها توسط ملائکه سخن مى گوید، دریافت. او مى گوید براى ارواح ناقص این امکان وجود داشت که به برخى مطالب از ملأ اعلى گوش فرا دهند، مانند موعظه ها که براى آنها سودمند بود، اما هنگامى که پیامبر خاتم مبعوث شد، آنها از این کار منع شدند تا متوجه آن چه در عالم انسانى روى مى دهد، شوند، عالَمى که به آنها نزدیک تر و مطالبش براى آنها قابل درک تر است. از نظر طنطاوى این تفسیرى مطابق با یافته هاى علم احضار روح است. او مى گوید: دراین علم آمده است که ارواح، پس از مرگ، به همان راهى مى روند که در طول حیات، آن را پیموده بوده اند. پس اگر ناقص باشند، نقصشان با آنها خواهد ماند و اگر کامل باشند، کمال ملازمشان خواهد بود. اما این ارواح ناقص ممکن است برخى نقایص خود را با عمل کردن به نصیحت هایى که از انسان ها یا عوالم دیگر مى شنوند، برطرف سازند. البته در صورتى که آمادگى و زمینه اش را داشته باشند. او سپس از این

هماهنگیِ بین مطالب قرآن و کشفیات جدید، اظهار شگفتى و تعجب مى کند.

آن چه درباره دیدگاه هاى طنطاوى در این بحث مى توان گفت این است که او دلایل عقلى و نقلى را براى پاسخ گویى به شبهات مخالفان کافى نمى یابد. علم احضار روح را غنیمت مى شمارد، آن را دلیلى بى بدیل و برهانى خدشه ناپذیر تلقى مى کند و تمام باور خود را از عالم غیرمادیِ ملائکه و جن بر آن استوار مى سازد. اما احضار روح، با قطع نظر از درستى یا نادرستى اش، که ارزیابیِ آن از محدوده این تحقیق خارج است، تنها مى تواند ما را به وجود روح و بقاى ارواح بشر پس از مرگ رهنمون باشد و دلیلى وجود ندارد تا بتوان نتیجه گرفت که این ارواح، همان ملائکه و جنى هستند که قرآن به آن اشاره دارد. بنابراین، استناد به احضار روح، نه تنها از اثبات ملائکه و جن ناتوان است، بلکه بر فرض اثبات آنها هم، چنان که قبلاً آوردیم، اشکال مخالفان را پاسخ نمى دهد؛ زیرا سؤال آنها از چگونگیِ ارتباط عالَم مادى با عالَم غیرمادى و جایگاه جن وملائکه در نظام علّى بود. به علاوه، این عقیده که جن و ملائکه همان ارواح بشرند، با نظر قرآن، به ویژه درباره ملائکه، و حتى با نظر خود طنطاوى درباره وساطت آنها در عالَم وجود، سازگار نیست. زیاده رویِ او در مهم دانستن



خرید و دانلود تحقیق درباره؛ استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند


تحقیق درباره؛ استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند 14 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند

این موضوعى است که صاحب تفسیر جواهر، همّ خود را به آن مصروف داشته و آن را محور اصلیِ بحث قرار داده است. طنطاوى معتقد است که جن و ملائکه به عالمى تعلق دارند که از نظرها پنهان است، عالمى که وحى، ما را از آن مطلع مى سازد، اما عقل براى آن دلیلى ندارد. او در دنیایى زندگى مى کند که پیشرفت هاى علم تجربى، ذهنیت ویژه اى به مردمان عصرش بخشیده و موجب شده تا بسیارى از مردم، به ویژه روشنفکران، از پذیرش آن چه عقل با آن آشنا نیست سر باز زنند و وجود چنین عوالمى را انکار کنند، اگرچه از طریق نقل ثابت شود، وحى آن را تأیید کند و تمامیِ زندگان به آن ایمان آورند.

از نظر آنها دست یابیِ علم، به علت بیمارى ها و ناتوانى ها در انسان، حیوان و گیاه با کشف میکرب، موجب مى شود تا نه تنها وجود هر علتى جز سوء تغذیه و حالت هاى قابل مشاهده مشابه براى بیمارى هاى انسان و گیاهان و حیوانات را نفى کنیم، بلکه همچنین به ما مى فهماند که سر منشأ افکار خوب و بدمان را نیز در حالت ها، آموزش ها و استعدادهایمان بجوییم. در این میان، دیگر جایى براى ملائکه و شیطان نمى ماند. چگونه مى توان پذیرفت و تصدیق کرد که شیاطین ما را گمراه مى سازند و ملائکه هدایتمان مى کنند؟

براى کسانى که این گونه مى اندیشند نمى توان به وحى و نقل استدلال کرد و باید راهى غیر از این پیمود و برهانى دیگر اقامه نمود. طنطاوى در پاسخ به این اشکال، تلاش خود را بر اثبات وجود عالَم ملائکه وشیطان متمرکز مى کند و مى کوشد بدون استناد به وحى و نقل، آن را پاسخ گوید.

الف او استدلالى را از کتابى که به قلم عالمان هندى نوشته شده، نقل مى کند. خلاصه سخن آنان این است که همه مردم، در شرق و غرب عالم، سخن عالمان هر رشته اى را مى پذیرند و نظریات وعقاید آنها را باور دارند. اگر پزشکان به آنها از بروز وبا یا جذام یا هر بیماریِ دیگرى هشدار دهند، از گفته آنان پیروى مى کنند و سخنانشان را مى پذیرند و دستوراتشان را انجام مى دهند. همین طور عالمان حساب و نجوم و طبیعت و کشاورزى ... در حالى که خود آنان شخصاً به این مطالب نرسیده اند. آنها خوب مى دانند که براى هر علمى، راه تحقیق و مطالعه اى وجود دارد، هر علمى بر اصولى مبتنى است و به مطالعه قوانینى مى پردازد و خواصى را بررسى مى کند. هر کسى هم که این راه را دنبال کند، به همان نتایج و حقایقى دست مى یابد که عالمان بدان رسیده اند. از این رو به بزرگیِ اجرام آسمانى مطمئن هستند اگرچه خود، آن را تحصیل نکرده اند. و از بیمارى ها مى هراسند اگرچه خود، خطر آن را درنیافته اند.

مؤلف کتاب پس از این سخنان، مسئله اعتقاد به عالم روحانى را نیز با این موضوع قیاس مى کند و مى گوید: در بین مردم، از ملت ها و مذاهب مختلف، کسانى هستند که از امور مادى کناره گرفته اند و به ریاضت نفس مشغولند. آنها به ما از جهانى خبر مى دهند که از نظرها پنهان است. اینان نیز در رشته خود عالِم هستند و حکم آنان حکم پزشکان و ستاره شناسان است. مردم همان گونه که سخن آنها را مى پذیرند بى آن که خود در این علوم مادى درس خوانده باشند، همین طور هم باید سخنان این عالمان روحانى را بپذیرند، اگرچه در این علوم روحانى تحصیل نکرده باشند. آنها هم اگر قوانینى که روحانیان مقرر کرده اند، رعایت کنند و علومى که آنها مى گویند بیاموزند، به همان نتایجى دست مى یابند که آنها بدان رسیده اند و چیزیِ را خواهند شناخت که اکثریت از آن غافلند.

مؤلف بر مبناى این قیاس، بر وجود عالَمى وراى این عالَم مادى استدلال مى کند که ملائکه و شیاطین بدان تعلق دارند. طنطاوى دو دلیل دیگر نیز از کتاب خود، )الارواح( نقل مى کند که آنها را در بند ب و ج آورده ایم.

ب تمامیِ مردم، از هندى گرفته تا رومى و از عرب تا عجم، و اهل مذاهب مختلف، از مسلمان و یهود و مسیحى و زرتشتى و دیگر فرقه ها و گروه ها، همه و همه براى مردگانشان خیرات مى دهند، براى آنها دعا مى کنند و به زیارتشان مى روند. اگر نبود که به بقاى آنها على رغم مرگ بدن هایشان باور داشتند، رفتار آنها پوچ و بیهوده بود. لذا مى توان نتیجه گرفت که اعتقاد به این که انسان چیزى جز این بدن فناناپذیر است، امرى فطرى است که فطرت پاک و دست نخورده بشر به آن گواهى مى دهد.

ج بسیارى از مردم، پدران یا فرزندانشان را در خواب مى بینند که به آنها نشانیِ گنجى را مى دهند یا به پرداخت دِینى سفارش مى کنند. آنها نیز هنگام بیدار شدن و پس از بررسى به درستیِ این امور پى مى برند. پس باید گفت که آنها وجود دارند، اگرچه بدن هایشان مرده است.

د مفسر جواهر دلیل دیگرى نیز براى اثبات وجود ملائکه مى آورد، دلیلى که عقل از مشاهده جهان پیرامون به آن مى رسد. او به طیف گسترده جانداران از حیث کمال اشاره مى کند که از حشره به آهو، شیر، میمون، انسان و به فرد حکیم عالِم تغییر مى کند.

با توجه به آن که نهایت اعلاى این طیف، علم وحکمت قرار دارد، آیا نمى توان قیاس کرد که همان طور که در طرف نقص آن، جمادات یا کرم ها که پست ترین حیوانات هستند، قرار دارند، در طرف کمال آن نیز ملائکه وجود دارند که قوه ادراک در آنها کامل است؟ و در واقع، به طور اجمال این گونه مطرح مى کنیم که در حیوانات شهوت بدون عقل وجود دارد و در انسان شهوت با عقل. آیا نمى توان نتیجه گرفت که درعالَم وجود، عقل بدون شهوت وجود داشته باشد؟ ه طنطاوى براى اثبات وجود ملائکه و شیاطین، همان گونه که شاهد بودیم، دلایل مختلفى مى آورد. مواردى که تنها قانع کننده است، اما یقین و اطمینان را به دنبال ندارد. او سخنان فلاسفه را در اثبات این عالَم غیرمادى، دلایل اقناعى مى نامد. و طریقه صوفیه و اهل مکاشفه را نیز تنها براى خود آنها یقینى و براى دیگران معرفى مى کند. محکم ترین و مطمئن ترین دلیل او دلیلى غیر از این موارد چهارگانه است و آن دلیل یگانه منحصر به فرد، احضار ارواح است که او بر آن، نام علم مى نهد. او با افتخار مى گوید: آن چه قرآن به ما مى آموخت، امروزه از راه )علم احضار ارواح( در سراسر عالم فراگرفته مى شود. و هم اکنون مردم مى دانند که عالَم هاى روحانى یى وجود دارند که به ما نفع مى رسانند و تدبیر امور ما را برعهده دارند. و در جاى دیگر مى گوید: جهان پنهانى که تاکنون تنها از طریق وحى اثبات آن امکان پذیر بود و عقل هم بر آن دلیلى نداشت، امروزه در اروپا دانشمندان به بحث و بررسى درمورد آن پرداخته اند.

او سخنان لُرد اُلیور لودچ انگلیسى را به تفصیل نقل مى کند که از احضار روح سخن گفته، با آن بر بقاى روح و وجود عوالم غیرمادى استدلال کرده است. از طریق احضار روح، فرد خود به تجربه کردن عالَمى دیگر مى پردازد و آن چه را تاکنون مى شنید، اکنون مى بیند. درواقع براى طنطاوى این تنها تجربه پذیر بودن نیست که این مورد را ممتاز مى سازد، بلکه در برابرکسانى که علم و دانش غرب را دستمایه حمله به دین قرار مى دهند، پاسخى از علم در برابر علم تلقى مى شود. از این رو، در تفسیر او تأکید ویژه و رجوعى مکرر را به علم احضار روح شاهد هستیم. او حتى فهرست کتاب الارواح خود و خلاصه آن را براى اطلاع خوانندگان نقل مى کند.

اما باید گفت که هیچ کدام از این پنج دلیل را نمى توان پاسخ پرسشى دانست که طنطاوى از زبان روشنفکران بازگفته بود. اشکال آنان در اصل، نه به وجود ملائکه، بلکه به چگونگیِ ارتباط آنها با جهان مادى و جایگاه آنها در نظام علّى بود. با وجود اثبات عالَمى روحانى، این پرسش باز هم به جاى خود باقى است. طنطاوى تا آن جا که نویسنده این مقاله بدان دست یافته، هیچ گاه به بحث هاى فلسفى درباره ارتباط عالم مادى و غیرمادى، که در این جا پرداختن به آن کاملاً ضرورى است، وارد نمى شود. او در چند مورد به منظورعمق بخشیدن به شناخت از خداوند و ملائکه، از نمونه هاى محسوس و قابل درک شاهد مى آورد. بحث او درباره این موضوع در همین مثال ها خلاصه مى شود. در یک جا نظام جهان را به بدن انسان و ارتباط اعضاى مختلف آن با یکدیگر و مغز و نیز ارتباط آن با روح ونفسش تشبیه مى کند. در این مثال، ملائکه را به قواى جسم تشبیه مى کند که در تمام بدن وجود دارند و بین جسم و مخ ارتباط برقرار مى کنند. و در جاى دیگر مى گوید:

خداوند نورش را بر ملائکه مى تاباند و از آنها بر انبیا تابیده مى شود. پس ملائکه واسطه هستند. بنابراین، خداوند چونان خورشید است و ملائکه همچون ماه. و نورى که از خورشید بر ماه تابیده مى شود، به وحى یى مى ماند که از خداوند به پیامبران با وساطت ملائکه فرستاده مى شود.

ماهیت جن و ملائکه

مؤلف جواهر، در جلد اول، نظریات حکما و صاحبان مذاهب مختلف، در مورد ملائکه را نقل مى کند. نخست نظر علماى اسلام، که آنها را اجسام هواییِ لطیفى مى دانند که مى تواند به صورت هاى گوناگون درآیند و محل استقرارشان هم در آسمان ها است. دوم، نظر برخى بت پرستان که آنها را فرستادگان بد یُمن و خوش یمن ستارگان مى دانند. آنها بر این باورند که ستارگان نیز مانند انسان، موجوداتى عاقل و زنده هستند که توسط ملائکه اداره مى شوند، همان گونه که نفس ما جسممان را اداره مى کند. سوم، عقیده زرتشتى ها و ثنوى ها مبنى بر این که شیاطین از ظلمت وملائکه ازنورند. و چهارم اعتقاد مسیحیان که ملائکه را ارواح بشریِ پاک، و شیاطین را ارواح خبیث انسانى مى دانند، البته هنگامى که بدن را ترک گفته باشند. و پنجم هم نظر فلاسفه درباره ملائکه. او در این موضع به جرح و تعدیل نظریات نمى پردازد و ر...ى منتخب خود را اعلام نمى کند. اما در ضمن تفسیر آیات دیگر مى توان به نظر او در این باره دست یافت. در جلد دوم، از قول فخر رازى به نظر عده اى اشاره مى کند که احتمال مى دهند ملائکه و شیاطین، ارواح پاک و خبیث مردم، پس از مرگ باشند. او همی ن سخن را از اخوان الصفا نیز نقل مى کند. در جلد بیست و یکم نیز همین مطالب را بار دیگر از قول فخر و اخوان الصفا نقل کرده، سخن آنها را با گفته غربى ها درباره عالم ارواح منطبق مى یابد. و در جلد چهارم همان تفسیر، ملائکه و شیاطین را بر مبناى علم جدید ارواح و سخن امام غزالى و فخر رازى چنین تبیین مى کند که ارواح شریر مردم، آرزو مى کنند تا به لذات دنیا بازگردند. و چون از آن محرومند، به وسوسه کسانى مى پردازندکه از نظر روحى همسنخ آنها هستند. بنابراین، فاسق گمراه، زنده یا مرده گمراهى را تعلیم مى دهد؛ همان طور که گفته شده ارواح مردم بد، به شیاطین ملحق مى شوند و ارواح مردم با فضیلت به ملائکه. او همین دیدگاه را در جاى دیگرى نیز تکرار مى کند.

او درتفسیر سوره جن به جمع اقوال مى پردازد و مى گوید: علماى ما خداوند رحمتشان کناد عده اى گفته اند که جن ها اجسام عاقل و پنهانى هستند که آتشین بودن بر آنها غلبه دارد. و برخى گفته اند که آنها ارواح مجرد هستند. او این دو قول را منافیِ هم ندانسته و چنین بین آن دو را جمع مى کند که آن ارواح مجردى که به عالم ماده نزدیک ترند، جن، و آنها که به عالم روح نزدیک ترند، ملائکه اند. او سپس به قول دیگرى اشاره مى کند و آن این که ملائکه نیز نفوس بشرى هستند که مرده اند. از نظر او این سخن نیز با موارد قبلى تناقضى ندارد؛ چراکه مى توان چنین گفت که آن دسته از نفوس بشرى که به شر و عالم ماده و گناهان و بدى هاى آن نزدیک ترند، جن نامیده مى شوند و آنها که به عالم ارواح کاملاً مجرد، نزدیک ترند، به ملائکه ملحق مى شوند.

در این جا باید پرسید که آیا از نظر او جن و ملائکه، مستقلاً وجود ندارند که ارواح بشرنیز پس از مرگ، به تناسب خصوصیاتشان به آنها مى پیوندند، یا این که چنین نیست و در اصل، جن و ملائکه چیزى نیستند جز ارواح انسان ها پس از مرگشان. ما نتوانستیم از تفسیر او توضیحى گویا بر این مطالب بیابیم.

خصوصیات ملائکه

قرآن از خصوصیات ملائکه، کم سخن گفته است. از این موارد معدود نیز طنطاوى به تفسیر لفظى اکتفا کرده است. در تفسیر سوره انفطار، )وان علیکم لحافظین( را به ملائکه تفسیر مى کند که اقوال و اعمال ما را ضبط مى کنند. و چیزى بر آن نمى افزاید. آیه اول سوره فاطر، از نمونه هاى نادر است که مفسر جواهر، در تفسیر آن، توضیحاتى فراتر از الفاظ خود آیه داده است. در این آیه، خداوند متعال به فرشتگانش داشتن بال هایى، دو تا و سه تا و چهار تا را نسبت مى دهد. طنطاوى در تبیین آن مى گوید: در جهان مادى، بال جز بر آن چه بتوان با آن پرواز کرد اطلاق نمى شود، اما در عالم ارواح، بال توانایى و قدرت روحانى یى است که موجب تمایز ملائکه از هم مى شود و هیچ ارتباطى هم با قدرت مادى ندارد. او تعدد این بال ها را به تعدد پا در حیوانات، حتى تا بیش از بیست عدد، و همچنین به تفاوت در عقل انسان ها تشبیه مى کند.

خصوصیات جن

ییکى ازنکاتى که قرآن درباره جن مطرح کرده است، منشأ خلقت آنها است. طنطاوى در تفسیر سوره الرحمن، در برابر آیه )خلق الجان من مارج من نار(24) مى ایستد و به استناد آن که شعله آتش دائماً تکان مى خورد و جابه جا مى شود، نسبت دادن خلقت جن به آن را اشاره به این مى داند که نفوس جن همچنان نیازمند پیرایش وکامل شدن هستند. درواقع این سخن او به استناد سخن علماى احضار روح است که مى گویند: یک روح کامل هنگام احضار شدن، ثابت و آرام است، در حالى که یک روح ناقص در تشویش و اضطراب و حرکت است.

قرآن در سوره احقاف، از قول جنیان هنگام شنیدن قرآن نقل مى کند که مى گویند: )قالوا یا قومنا انا سمعنا کتاباً انزل من بعد موسى(.طنطاوى در تفسیر این آیه مى گوید که آنها یهودى بوده اند و چون یهود به حضرت عیسى ایمان ندارند، از او اسمى نبرده اند. او در تفسیر همین آیات به اقوال برخى علما اشاره مى کند که معتقدند در بین جنیان نیز فرقه ها و مذاهبى مشابه آن چه در بین ساکنان زمین شایع است، وجود دارد. در بین آنان یهودى، مسیحى، زرتشتى و بت پرست وجود دارد. همچنین آنها نیز مسلمان )مبتدعه(، )قدریه( و معتقد به )خلق قرآن( دارند. او درتبیین این مطلب اظهار تردید مى کند که آیا وجود این فرقه هاى مشابه در بین جنیان بدان علت است که آنها ارواح انسان هاى ناقص، مانند یهود، بوده اند که مرده اند یا این که ارواح نادان و سرگردان بدون جسم بوده اند که دین و اخلاقشان از اخلاق و عقاید اهل زمین اقتباس شده است. او پرداختن به این گونه مسائل را برعهده امت اسلامیِ پس از خود مى داند که در تحقیق و بررسیِ آن بکوشند؛ چراکه این زیباترین و ارزشمندترین علوم است. چه علمى از این علم، که ما را از آی

نده مان پس از این زندگى، آگاه مى سازد، ارزشمندتر است؟

ویژگیِ دیگرى که مؤلف تفسیر جواهر به آن اشاره مى کند، مکلف بودن جنیان است که آن را اجماعیِ علما معرفى مى کند. توضیح این ویژگیِ آنها را نیز مى توان در تفسیرى که درباره منع آنها از استراق سمع و رجم آنها توسط ملائکه سخن مى گوید، دریافت. او مى گوید براى ارواح ناقص این امکان وجود داشت که به برخى مطالب از ملأ اعلى گوش فرا دهند، مانند موعظه ها که براى آنها سودمند بود، اما هنگامى که پیامبر خاتم مبعوث شد، آنها از این کار منع شدند تا متوجه آن چه در عالم انسانى روى مى دهد، شوند، عالَمى که به آنها نزدیک تر و مطالبش براى آنها قابل درک تر است. از نظر طنطاوى این تفسیرى مطابق با یافته هاى علم احضار روح است. او مى گوید: دراین علم آمده است که ارواح، پس از مرگ، به همان راهى مى روند که در طول حیات، آن را پیموده بوده اند. پس اگر ناقص باشند، نقصشان با آنها خواهد ماند و اگر کامل باشند، کمال ملازمشان خواهد بود. اما این ارواح ناقص ممکن است برخى نقایص خود را با عمل کردن به نصیحت هایى که از انسان ها یا عوالم دیگر مى شنوند، برطرف سازند. البته در صورتى که آمادگى و زمینه اش را داشته باشند. او سپس از این

هماهنگیِ بین مطالب قرآن و کشفیات جدید، اظهار شگفتى و تعجب مى کند.

آن چه درباره دیدگاه هاى طنطاوى در این بحث مى توان گفت این است که او دلایل عقلى و نقلى را براى پاسخ گویى به شبهات مخالفان کافى نمى یابد. علم احضار روح را غنیمت مى شمارد، آن را دلیلى بى بدیل و برهانى خدشه ناپذیر تلقى مى کند و تمام باور خود را از عالم غیرمادیِ ملائکه و جن بر آن استوار مى سازد. اما احضار روح، با قطع نظر از درستى یا نادرستى اش، که ارزیابیِ آن از محدوده این تحقیق خارج است، تنها مى تواند ما را به وجود روح و بقاى ارواح بشر پس از مرگ رهنمون باشد و دلیلى وجود ندارد تا بتوان نتیجه گرفت که این ارواح، همان ملائکه و جنى هستند که قرآن به آن اشاره دارد. بنابراین، استناد به احضار روح، نه تنها از اثبات ملائکه و جن ناتوان است، بلکه بر فرض اثبات آنها هم، چنان که قبلاً آوردیم، اشکال مخالفان را پاسخ نمى دهد؛ زیرا سؤال آنها از چگونگیِ ارتباط عالَم مادى با عالَم غیرمادى و جایگاه جن وملائکه در نظام علّى بود. به علاوه، این عقیده که جن و ملائکه همان ارواح بشرند، با نظر قرآن، به ویژه درباره ملائکه، و حتى با نظر خود طنطاوى درباره وساطت آنها در عالَم وجود، سازگار نیست. زیاده رویِ او در مهم دانستن



خرید و دانلود تحقیق درباره؛ استدلال بر وجود عالمى ماوراى این جهان مادى که ملائکه و جن بدان تعلق دارند 14 ص


پروژه فراوانی و توزیع جهش های ژن CFTR در جهان (پزشکی)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

فراوانی و توزیع جهش های ژن CFTR در جهان

فراوانی و نوع جهش های CFTR بر حسب شرایط جغرافیایی و نژادی متفاوت است [ ] به دلیل تنوع و فراوانی جهش های ژن CFTR [] ، اطلاع داشتن از توزیع و نوع جهشهای این ژن در یک جمعیت برای طراحی یک روش مولکولی مناسب جهت تشخیص ژنتیکی CF GHCL HSJ. [].

شایعترین جهش ژن CFTR, F508 می باشد که 70 درصد کروموزوم های CF [] و به عبارتی حدود کل جهش های CF را در بر می گیرد []. Morral و همکارانش []، با بررسی هاپلوتیپ های رازماهوارع همراه با جهش F508 و کروموزوم های نرمال، تخمین زدند که این جهش حدود 52000 سال پیش ایجاد شده است [ ]. این جهش در ابتدا توسط کشاورزان خاورمیانه، در طول دورة نئولیتیک گسترش یافته است [].

بر طبق مطالعات مختلف در اروپا، فراوانی جهش F508 از جنوب شرق به مشال غرب اروپا افزایش می یابد [ ]. به طوری که فراوانی این جهش در قسمتهای پمالی اروپا بین 70 تا 90 درصد و قسمتهای مدیترانه ای جنوب اروپا به 50 درصد می رسد [ ] بیشتریت فراوانی این جهش در جزایر Faeroe (100 درصد) [] و بعد از آن در دانمارک (87 درصد) و کمترین فراوانی آن در تونس (9/17 درصد) می باشد [ ].

فراوانی F508 در ترکیه و آسیا کم می باشد طبق آمارهای بدست آمده فراوانی این جهش در ترکیه 25 درصد است که نشان دهنده هتروژنی بالای ژنتیکی CF در این کشور است []. شکل

4 جهش G542X، N1303K، G551D و W1282X در مجموع حدود 1 درصد کل جهش های ژن CFTR را در بر می گیرند و بعد از F508، فراوانترین جهش های این ژن می باشند [ ].

جهش G542X بعد از F508، شایعترین جهش ژن CFTR بوده و باعث اختلال در تولید پروتئین می شود. بر طبق بررسی های به عما آمده این جهش حدود 35000 سال پیش ایجاد شده است []

Loirat و همکارانش [] توزیع فراوانی جهش را مشخص کرده اند. بر طبق این بررسی فراوانی آن در شمال شرق اروپا در مقایسه با جنوب غرب اروپا کمتر بوده و در ترکیه و جزایر Canary بسیار بالا و در تونس به بالاترین حد خود می رسد.

جهش N1303K ، بر طبق بررسی های نشانه های ریزماهواره مانند G542X، حدود 35000 سال پیش ایجاد شده و از آسیا به اروپا انتشار یافته است و بیشتر در شمال افریقا و جنوب اسپانیا دیده می شود [ ]

جهش G551D در شمال غرب و مرکز اروپا شایع است و در نواحی دیگر اروپایی کمتر دیده می شود [ ].

جهش W1282X نیز در بیشتر کشورهای مدیترانه ای شایع بوده و بیشترین فراوانی آن در اسرائیل (2/36 درصد) می باشد [].

فنوتیپ بالینی CF

تظاهرات کلینیکی CF بین خانواده های مختلف و حتی اعضای مختلف درون یک خانواده متفاوت است []. و این به دلیل ترکیب فاکتورهای محیطی که طور کامل شناخته ندشه اند. ژنهای تعدلی کنندهمختلف بیمار یو جهش های مختلف می باشد. به طور کلی CF یک بیناری چند سیستمی بوده و اپی تلیال مجاری تنفسی، برون ریز پانکراس، روده، گوارش، مجاری تناسلی سیستم کبدی – صفراوی و برون ریز عرق را تحت تأثیر قرار می دهد. [].

ویژگی های فنوتیپی برای تشخیص CF

سینوپولمنری مزمن

سینوپولمنری مزمن با عفونت مداوم در اثر بیماری زاهای تیپیک CF (مانند پودوموناس آئروجنیوزا استانیلوکوکوس آرئوس، هموفیلوس آنفولانزا) سرفه های مزمن، خلط، ناهنجاریها و اختلالات رادیوگرافی سینه مانند بزرگ شدن فقسه که ناشی از مشکلات ریوی در بیش از 15 درصد بالغین CF است []، انسداد مجاری هوائی، افزایش واکنش های التهابی در ریه، پولیپ بنی، چماق شدن انگشتان که در شروع تظاهرات ریوی در خود دیده می شود و شدت آن بستگی به بیمار ریوی دارد [ ]، آشکار می شود . در رابطه با علت عفونت مداوم به بیماری زاها، تئریهای مختلفی وجود دارد که اگرچه هنوز اثبات نشده اند ولی به هر حلال نی توانند توضیحی برای فنوتیپ بالینی غیرطبیعی مجرای هوائی بیماران CF باشند. در این جا به ذکر چند توری در این باره می پردازیم.

کیفیت و ترکیب پروتئوگلیکال ترشح شده تغییر می یابد که باعث چسبیدن بیناری زاها مثل پودوموناس می شود [].

غلظت یونی درون مجراهای هوائی تغییر یافته و پروتئین های آنتی بیوتیکی به نام بتا دفنیس 1 و 2 را غیر فعال می کند [ ].

CFTR به عنوان گیرندة زنجیره پلی ساکاریدی پودوموناس می باشد و باند شدن آن به این زنجیره باعث اندوسیتوز و تجزیه پاتوژن می شود. در سلولهای غیر طبیعی CF، پروتئین CFTR طبیعی وجود ندارد و در نتیجة عمل پاکسازی لپودوموناس مختل می شود [ ].

2. اختلالات تغذیه ای و بیماریهای روده ای - معدی

اختلالات تغذیه ای شامل نقص رشد (کمبود پروتئین و کالری)، نقث متابولیسم چربی ها که باعث کمبود ویتامین های محلول و چربی (A، D، E، K [ ] می شود،



خرید و دانلود پروژه فراوانی و توزیع جهش های ژن CFTR در جهان (پزشکی)


جهان شناسی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

« بسمه تعالی »

از خطبه های آن حضرت است

« یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الرض و خلق آدم » : که در آن آغاز آفرینش آسمان و زمین و آدم را بیان فرماید .

سپاس خدای را که سخنوان در یتودن او بمانند و شما گران شمردن نعمتهای ، او ندانند و کوشندگان حق او را گزاردن نتوانند . خدایی که پای ، اندیشه تیز گام در راه شناسی او لنگ است ، و سر فکرت ژرف و به دریای ، معرفتش بر سنگ . صفتهای او تعریف ناشدنی است و به وصه در نیا مدنی ، و در دقت نت گنجیدنی ، و به زمانی مخصوص نابودی ، به قدرتش خلایق را درست شناختن او ، باور داشتن او ، و درست باور داشتن او ، یگانه انگاشتن او ؛ و یگانه انگاشتن ، او را به سزا اطاعت نمودن ، و بسزا اطاعت نمودن او ، صفتها را از او زدودن ، چه هر صفتی گواه است که با موصوف دوستانت و هر موصوف نشان دهد که از صفت جدا است ، پس هر که پاک خدای را با صفق همراه داند او را با قرینی پیوسته ، و آن که با قرینش پیوندد ، دوتایش دانسته ، و آن که دوتایش خواند ، جزء جزءاش داند ؛ و آن که او را جزء جزءاش داند ، او را نداند ؛ و آن که او را نداند در جهتش نشاند ؛ و آن که در جهتش نشاند ، محدودش انگارد ؛ و آن که محدودش انگارد ، معدودش شمارد . و آن که گوید در کجاست ؟ در چیزیشدر آرد ؛ و آن که گوید فرراز چه چیزی است ؟ دیگر جاها را از او خالی دارد . بوده و هست ، از نیست به هستی در نیامده است . یا هر چیز است ، و همنشین و یار آن نیست ، و چیزی نیست که از او تهی است . هر جه خواهد پدید آرد ، و نیازی به جنبش و وسیلت ندارد . زا ازل بیناست و تا به ابد یکتاست ، دمسازی نداشته است تا زا آن جدا افتد و بترسد که تنهاست .

آفرینش را آغاز کرد و آفریدگان را به یکبار پدید آورد ، بی آنکه اندیشه‌ای بکار برد ، یا از آزمایشی سود بردارد ، یا جنبشی پدید آرد یا ؟؟تیاره‌ای را به خدمت گمارد . از هر چیز به هنگام پرداخت ، و جزای مخالف را با هم سزاوار ساخت ، و هر طبیعت را اثری بدارد و آن اثر را در ذات آن نهاند . از آن پیش که بیافریند به آفریدگان دانا بود ، و به آغاز و آنجامشان بینا ، و با سرشت و چگونگی آنان آشنا .

پس خدای پاک فضاهای شکافته و کرانه‌های کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته را پدید آورد ، و در آن آبی روان کرد . آبی که موجهای آن هم دیگر رامی شکست ، و هر یک بر دیگری می‌نشست . آب را بر پشت بادی نهاد سخت و رنده و هر پایداری را هم در هم شکننده . باد را بفرمود تا آب را باز دارد و فرسو آمدنش نگذارد و در آن مرز بماند . هوای شکافته در زیر باد به جریان ، و آب جهنده بر بالای آن روان . پس بادی نازا آفرید تا پیاپای و سخت بورزید ، ار بر خاستنگاهی دور و ناپدید . باد را بفرمود تا آب خروشنده را بگرداند و موج دریا را بر انگیزاند . باد چنانکه گویی مشکی را می‌جنباند یا در فضای تهی می‌راند ، سر آب را به پایان آن برد و جنبنده آن را به آرام آن رساند تا آنکه کوها از بُر ، و کفها بر سر آورد ، پس ؟؟ آن کف را در فراخ هوا و گستردن فضا بالا کرد ، و از آن هفت آسمان بر آورد . ؟؟وردین آسمان موجی از سیلان باز داشته ، زَبرین سقفی محفوظ ، بلند و افراشته ، بی هیچ ستنون بالا رفته و بر پا ، و بی میخ و طناب استوار و بر جا . پس آسمانها را به ستاره‌های رخشان و کوههای تابان بسیار است ، و بفرمود تا خورشید فروزان و ماه تابان ، رد چرخ گردان و طلارم سبک ؟؟ و آسمان پر ستاره روان ، به گردش برخواست .

سپس میان آسمانهای زبرین رابگشود و از گونه گون فرشتگان پر نمود :

گروهی از آنان در سجده‌اند و رکوع نمی‌گذارند ، و گروهی در رکوعند و یارار ایستادن ندارند . گروهی ایستاده و صف ناگسسته ، و گروهی بی هیچ ملالت لب از تسبیح نابسته . نه خواب دارند و نه بیهوش ، نه سست گردیدند و نه فراموشی ، و گروهی از آنان امنیان وحی اویند ، که کلام خدا را به پیامبرانش می‌رسانند ، و فضاهای الاهی را به مردمان می‌رانند ؛ و گروهی نگهبان بندگان اویند و دربانان درهای جنبان او ؛ و گروهی از آنان پایهاشن پایدار در زمین است ، و گردنشان بر گذشته از آسمان برین . تنومندی و ستبری شان از حد برون است ، و دوشهاشان برای برداشتن عرشی متناسب و موذون . دیدها از هیبت بر هم و پرها به خود فراهم . در پس حجاب عزت و پرده‌های قردت مستور . نه برای پروردگار در وهم خود صورتی انگارند ، و نه صفاتی او را چون آفریدگان پندارند ، نه او را در مکانی دانند ، و نه وی را همانندی شناسند و بدان اشرات رانند .

صفت آفرینش آدم ( ع ) :

پس پاک خدای با ؟؟ ، از زمین گونه گون طبیعت حاکی فراهم کرد ، از زمین نرم و ناهموار و از شیرین آن و از نمکزار . بر آن خاک ، آب ریخت تا پاک شد ، و باتری محبت‌اش بیامیخت تا چسبناک شد . پس صورتی از آن پدید آورد ،با اندامهای با بسته ، و عضوهای جدا و به ؟؟ پیوسته .

آن را بخشکانید تا یک لخت شد و زمانی‌اش بداشت تا سخت شد ، چنانکه اگر بادی بدان می ورزید بانگش به گوش می رسید . پس از دم خود در آن دمید تا به یک صورت انسای گردید: خداوند ذهنها ، که آن ذهنها را به کار گیرد ، و اندیشه‌ای ، که تصرف او را پذیرد . با دست و پایی در حدمت او و اعضایی در اختیار و قدرت او . با دانشی حق را از باطل جدا کردن داند ، مزه ها و بویها و رنگها و دیگر چیزها را شناختن تواند با طبیعتهای متضاد و سر کش و سرشت‌های با هم خوش ، گرم با سرد در آمیخته و تری بر خشکی ریخته . پس ، از فرشتگن خواست تا آنچه در در عهده دارند ادا کنند و عهده‌ی را که پذیرفته‌اند وفا کنند . سجده او را از بن دندان بپذیرند ، خود را خوار و او را بزرگ گیرند ؛ و فرمود « آدم را سجده کنید ای فرشتگان ؟؟ فرشتگان به سجده افتادند جز شیطان » که دیده معرفتش از رکش تیره شد و بدبختی بر او چیره ، خلقت آتش را ارجمند شمرد و بزرگ مقدار و آفریده از خاک را پست و خوار ، پس خدایش مهلت بخشید که خشم را سزوار بود ، و کامل شدن بلا و آزمایش را در خوو و بکار ، و وفای به وعده را و پرودگار فرمود : « همانا از واپس افکندگانی که تا رسیدن رستا خیز بمانی . »

پس خدای سبحان آدم را در خانه‌ای آرام داد ، جایگاهی در امان و بی بیم ، با زندگی فراخ و پر نعیم . و او را از شیطان ترسانید .

که دشمن است لئیم . اما دشمن او بر نمی‌تافت که آدم با نیکوکاران در بهست به سر برد ، کوشید تا او را از راه به در برد . او را بفریفت تا یقین را به گمان فروخت و آتش دو دلی ؟؟ بار عزم او را بسوخت .



خرید و دانلود  جهان شناسی


شهرنشینی در جهان سوم و تنگناهای آن 17 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

شهرنشینی در جهان سوم و تنگناهای آن

مباحث شهر و شهرنشینی نیز مانند هر مطلب دیگری نظرات مختلفی را به‌دنبال دارد عده‌ای به ذم شهر پرداخته‌اند و عقیده دارند که شهر به مثابه یک دوزخ واقعی است.

مباحث شهر و شهرنشینی نیز مانند هر مطلب دیگری نظرات مختلفی را به‌دنبال دارد عده‌ای به ذم شهر پرداخته‌اند و عقیده دارند که شهر به مثابه یک دوزخ واقعی است. آنها می‌گویند شهر کانون همه بی‌رحمی‌ها و محرومیت‌هاست و در نهایت منشاء سقوط همان تمدنی است که خود پرورش داده است. در مقابل عده‌ای به مدح و تعریف آن پرداخته‌اند و معتقدند که شهر کانون اصلی همه میراث‌های فرهنگی، عواطف و احساسات بشری است. شهر تجلی‌گاه نظام ارزش‌های انسانی، اعتقادات و امیدهاست.

رشد سریع شهرهای بزرگ درکشورهای جهان سوم، توجه بسیاری از محققان را به عدم‌تعادل‌ها و نابسامانی‌های ناشی از این رشد، به خصوص در زمینه مسائل مربوط به عدم‌تعادل عرضه و تقاضای سطح مسکونی و خدمات شهری – که جزء مشهودترین مسائل شهری می‌باشد – معطوف ساخته است. توجه به این مسائل و روبه‌رو شدن با افزایش حاشیه‌نشینی در شهرها، باعث به‌وجود آمدن تحلیل‌های انتقادی بسیاری شده است که در اغلب آنها به جای یافتن ریشه‌های موضوع، شهرنشینی در کشورهای توسعه‌نیافته مورد حمله قرار گرفته است به همین خاطر این تحلیل‌های انتقادی عملا از موضعی ضد شهری به مسائل می‌نگرند و به‌طور کلی شهرنشینی را مورد سوال قرار می‌دهند. در مقابل عللی که سبب این وضع شده‌اند، هر چند که نمی‌توان وخامت و جدی بودن مسائل شهری و تاثیرات آن را بر جمعیت شهرنشین – که هر روز دست به‌گریبان مسائل بیشتری می‌گردد – انکار کرد، اما دیدگاه‌های ضدشهری و ضدصنعتی شدن یا فقط شهری شدن را نیز نمی‌توان پذیرفت. بیان مسئله بحث در زمینه شهرنشینی در جهان سوم اگرچه گسترده است و با توجه به محدودیت‌های اطلاعاتی سهل و ساده نیست بدین خاطر در این نوشتار سعی شده است صرفا به ابعادی از مسائل شهرنشینی پرداخته شود و آن هم در قالب چند سوال، تا بتوانیم با صراحت بیشتری به آنها پرداخته و از پراکنده‌گویی در این زمینه محفوظ بمانیم. تحقیق حاضر که شهرنشینی در جهان سوم نام گرفته است دارای مفاهیم شهر، شهرنشینی و جهان سوم است که هر کدام نیاز به توضیح دارند.

از شهر تعاریف متعددی مطرح گردیده است که ما در اینجا به تعریف شهر از دید یک جامعه‌شناس اکتفا می‌کنیم « شهر جامعه پیچیده‌ای است که دارای یک وجود جمعی خاص، متمایز و منفصل است که روی تک‌تک عناصر سازنده‌اش دارای کنترل می‌باشد. و شهرنشینی یعنی زندگی در چنین مکانی که شهر به آن اطلاق می‌شود.» جهان سوم به کشورهایی که از نظر اقتصادی، سیاسی بیرون از گروه کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری و کشورهای سوسیالیستی قرار گرفته‌اند، اطلاق می‌شود. این عنوان با مفاهیم گوناگون به همه کشورهای در حال توسعه در قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین اطلاق می‌گردد. اگر چه خود کشورهای جهان سوم را نیز به سه یا چهار گروه تقسیم کرده‌اند اما در کل ویژگی‌های مشترک دارند. فاوا در کتاب خود به‌نام « جامعه شهری » تحقق سه شرط را برای ارتقای هر نقطه‌ای از سرزمین به مکان شهری و پیدایش و رشد شهرها الزامی می‌دانند. این سه شرط عبارتند از: اول مساعدت محیط طبیعی یا محیطی گشاده دست و پربرکت. دوم درجه‌ای از تکامل دانش فنی و بالاخره سومین مسئله سازمان اجتماعی مبتنی بر تقسیم کار. اما پیش‌شرط ارتقای آگاهانه دانش فنی و دستیابی به سازمان اجتماعی مبتنی بر تقسیم کار، مازاد تولید است. به عبارت دیگر آنها دستیابی به مازاد تولید را مهم‌ترین شرایط ایجاد شهر دانسته‌اند. (۱) شکوهی در تاثیر تکنولوژی و سازمان می‌گوید: سازگاری انسان با محیط زیست خود به وسیله تکنولوژی امکان‌پذیر می‌گردد. تکنولوژی انسان را قادر می‌سازد تا نسبت به توانایی تکنولوژی خود محیط زیست را آماده زندگی دلخواه نماید.

زمانی که تکنولوژی جدید جایگزین تکنولوژی دوره‌های گذشته می‌شود، اکولوژی شهری نیز چهره تازه به خود گرفته و تغییر می‌یابد چنانکه در شهرهای گذشته محل کار و مناطق مسکونی از هم فاصله زیادی نداشت... اما به موازات گسترش تکنولوژی، این ساخت به‌هم خورد... بدون وجود سازمان در شهرها بی‌نظمی و آشفتگی ظاهر می‌شود و به صورت ناآرامی، انقلاب و دگرگونی‌های سریع اجتماعی جلوه‌گر می‌گردد. (۲) مطالعه شهری شدن جهان سوم باید با عنایت به دو دوره متمایز صورت پذیرد و بعد در ارتباط با جهان غرب مورد بررسی قرار گیرد. دوره اول شامل دوره شهری شدن درون‌زا یا ارگانیک منطقه می‌گردد و دوره دوم را شهری‌شدن تحمیلی، مشروط و از خود بیگانه. گذشته جهان سوم مشخص است که بعضی مناطق شهرنشینی داشته‌اند، مانند خاورمیانه که می‌تواند مدعی طولانی‌ترین تاریخ تکامل مستمر شهری باشد. اما بعضی از مناطق فقط زندگی عشایری داشته‌اند در گذشته معمولا نبود تکنولوژی



خرید و دانلود  شهرنشینی در جهان سوم و تنگناهای آن 17 ص