لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
رابطه علیت
حقیقت رابطه علیت راه شناختن رابطه علیت مشخصات علت و معلول
حقیقت رابطه علیت
هنگامی که گفته میشود علت به معلول وجود میدهد چنین تصویری را در ذهن تداعی میکند که کسی چیزی را به دیگری میدهد و او آن را دریافت میدارد یعنی در این فرایند سه ذات و دو فعل و به تعبیر دیگر پنج موجود فرض میشود یکی ذات علت که اعطاء کننده وجود است و دیگری ذات معلول که دریافت کننده آن است و سومی خود وجود که از طرف علت به معلول میرسد و چهارم فعل دادن که به علت نسبت داده میشود و پنجم فعل گرفتن که به معلول اسناد داده میشود .
ولی حقیقت این است که در جهان خارج چیزی غیر از ذات علت و ذات معلول تحقق نمییابد و حتی با نظر دقیق نمیتوان گفت که علت به ماهیت معلول وجود میدهد زیرا ماهیت امری اعتباری است و قبل از تحقق معلول وجود مجازی و بالعرض هم ندارد .
همچنین مفهوم دادن و گرفتن هم چیزی جز تصویر ذهنی نیست و اگر دادن وجود و ایجاد کردن یک امر حقیقی و عینی بود خودش معلول دیگری میبود و بار دیگر میبایست رابطه علیت را بین فعل و فاعل در نظر گرفت و دادن دیگری را اثبات کرد و همچنین تا بی نهایت نیز در جائی که هنوز وجود معلول تحقق نیافته است گیرندهای نیست تا چیزی را بگیرد و بعد از تحقق آن هم دیگر گرفتن وجود از علت معنی ندارد پس در مورد ایجاد معلول چیزی جز وجود علت و وجود معلول بعنوان یک امر حقیقی و عینی وجود ندارد .
اکنون این سؤال مطرح میشود که رابطه علیت میان آنها به چه شکلی است آیا پس از تحقق معلول یا همراه آن چیز دیگری بنام رابطه علی و معلولی تحقق مییابد یا قبل از تحقق آن چنین چیزی وجود دارد و یا اساسا یک مفهوم ذهنی محض است و ابدا مصداقی در خارج ندارد .
کسانی که حقیقت علیت را همان تعاقب یا تقارن دو پدیده دانستهاند علیت را یک مفهوم ذهنی میدانند و برای آن مصداقی جز همان اضافه همزمانی یا پی در پی آمدن اضافهای که یکی از مقولات نهگانه عرضی شمرده میشود قائل نیستند ولی تفسیر علیت بعنوان اضافه تقارن یا تعاقب اشکالاتی دارد که به بعضی از آنها اشاره شده است و در اینجا میافزاییم اصولا اضافه واقعیت عینی ندارد و بنابر این تفسیر علیت بصورت نوعی اضافه در واقع بمعنای انکار علیت بعنوان یک رابطه عینی و خارجی است چنانکه هیوم و طرفداران وی به آن ملتزم شدهاند .
و به فرض اینکه مطلق اضافات یا این اضافه خاص امری عینی و قائم به طرفین دانسته شود پیش از وجود معلول موردی نخواهد داشت زیرا چیزی که قائم به طرفین و طفیلی آنها است بدون دو طرف مزبور نمیتواند تحقق یابد و اگر فرض شود که بعد از تحقق معلول یا همراه آن بوجود میآید لازمهاش این است که معلول در ذات خودش ارتباطی با علت نداشته باشد و تنها بوسیله یک رابط خارجی با آن پیوند یابد گویی رابطه مزبور ریسمانی است که آنها را بهم میبندد بعلاوه اگر این رابطه یک امر عینی باشد ناچار خودش معلول خواهد بود و سؤال در باره کیفیت ارتباط آن با علتش تکرار میشود و باید در مورد یک علت و یک معلول بی نهایت رابطه تحقق یابد .
پس هیچکدام از فرضهای یاد شده صحیح نیست و حقیقت این است که وجود معلول پرتوی از وجود علت و عین ربط و وابستگی به آن است و مفهوم تعلق و ارتباط از ذات آن انتزاع میشود و به اصطلاح وجود معلول اضافه اشراقیه وجود علت است نه اضافهای که از مقولات شمرده میشود و از نسبت مکرر بین دو شیء انتزاع میگردد .
بدین ترتیب وجود به دو قسم مستقل و رابط ربطی تقسیم میگردد و هر معلولی نسبت به علت ایجاد کنندهاش رابط و غیر مستقل است و هر علتی نسبت به معلولی که ایجاد میکند مستقل است گو اینکه خودش معلول موجود دیگر و نسبت به آن رابط و غیر مستقل باشد و مستقل مطلق عبارت است از علتی که معلول وجود دیگری نباشد .
و این همان مطلبی است که برای اثبات تشکیک خاصی در وجود بعنوان اصل موضوع مورد استناد واقع شد
راه شناختن رابطه علیت
رابطه علیت بصورتی که مورد تحلیل و تحقیق قرار گرفت مخصوص علت ایجادی و هستیبخش با معلول آن است و شامل علتهای اعدادی و مادی نمیشود اکنون دو سؤال مطرح میشود یکی آنکه رابطه مزبور را میان فاعلهای هستیبخش و معلولهای آنها از چه راهی میتوان شناخت دیگری آنکه روابط علی و معلولی بین امور جسمانی که از قبیل علت و معلولهای اعدادی هستند به چه وسیله اثبات میشوند .
قبلا اشاره شد که انسان بعضی از مصادیق علت و معلول را در درون خودش با علم حضوری مییابد و هنگامی که افعال بیواسطه نفس مانند اراده و تصرف در مفاهیم ذهنی را با خودش مقایسه میکند و آنها را وابسته به نفس مییابد مفهوم علت را برای نفس و مفهوم معلول را برای افعال نفس انتزاع مینماید سپس ملاحظه میکند که مثلا اراده یک کار منوط به علوم تصوری و تصدیقی خاصی است و تا چنین ادراکاتی تحقق نیابد اراده از نفس صادر نمیشود با توجه به اینگونه وابستگیها که میان علم و اراده وجود دارد مفهوم علت و معلول را توسعه میدهد و مفهوم معلول را بر هر چیزی که بنوعی وابستگی به چیز دیگری دارد اطلاق میکند و همچنین مفهوم علت را به هر چیزی که بنوعی طرف وابستگی میباشد تعمیم میدهد و بدین ترتیب مفهوم عام علت و معلول شکل میگیرد .
به دیگر سخن یافتن مصادیق علت و معلول نفس را مستعد میکند که مفاهیمی کلی از آنها انتزاع نماید که شامل افراد مشابه نیز بشود و این خاصیت مفاهیم کلی است چنانکه در بحثشناختشناسی توضیح داده شد .
مثلا مفهوم علت که از نفس انتزاع میشود نه به لحاظ وجود خاص آن و نه به لحاظ نفس بودن آن است بلکه به لحاظ این است که موجود دیگری وابسته به آن است پس هر موجود دیگری که چنین باشد مصداق مفهوم علتخواهد بود خواه مجرد باشد یا مادی و خواه ممکن الوجود باشد یا واجب الوجود همچنین مفهوم معلول که از اراده یا هر پدیده دیگری انتزاع میشود نه از آن جهت است که دارای وجود یا ماهیتخاصی میباشد بلکه از آن جهت که وابسته به موجود دیگری است پس بر هر چیز دیگری هم که نوعی وابستگی داشته باشد صدق خواهد کرد خواه مجرد باشد یا مادی و خواه جوهر باشد یا عرض .
بنابر این درک یک یا چند مصداق برای انتزاع مفهوم کلی کفایت میکند ولی درک مفهوم کلی برای شناختن مصادیق آن کافی نیست و از این روی برای شناختن مصادیقی که با علم حضوری شناخته نشدهاند باید در صدد یافتن ملاک و معیاری برآمد .
نیز رابطه علیت که در مورد علت هستیبخش از ذات معلولش انتزاع میشود و وجود معلول عین این اضافه اشراقیه بشمار میرود باید در ماورای نفس با برهان اثبات شود یعنی این سؤال وجود دارد که از کجا وجود نفس نسبت به موجود دیگری رابط و غیر مستقل باشد و از کجا وجود کل جهان از موجود دیگری پدید آمده باشد و خودش مستقل و قائم به ذات نباشد نظیر این سؤال در باره روابط اعدادی هم تکرار میشود که اولا از کجا ثابت میشود که در میان موجودات مادی روابط علی و معلولی و سبب و مسببی برقرار است و ثانیا از چه راهی میتوان وابستگی یک پدیده مادی را به دیگری ثابت کرد .
با توجه به اینکه علت هستیبخش در میان مادیات یافت نمیشود شناختن چنین علتی و چنین رابطه علیتی در خارج از حوزه علم حضوری تنها با روش تعقلی امکان پذیر است و روش تجربی را راهی بسوی ماوراء طبیعت نیستیعنی نمیتوان انتظار داشت که با وسایل آزمایشگاهی و تغییر شرایط و کنترل متغیرات علت هستیبخش آنها را شناخت علاوه بر اینکه رفع و نفی مجردات امکان ندارد تا بوسیله وضع و رفع و تغییر شرایط تاثیر آنها شناخته شود پس تنها راه این است که خواص عقلی چنین علت و معلولهایی از راه برهان عقلی خالص اثبات شود و بوسیله آنها مصادیق هر یک تعیین گردد به خلاف علت و معلولهای مادی که شناختن آنها با روش تجربی تا حدودی امکان پذیر است .
نتیجه آنکه برای شناختن رابطه علیت بطور کلی سه راه وجود دارد یکی علم حضوری در مورد آنچه در دایره نفس و پدیدههای روانی تحقق مییابد و دیگری برهان عقلی محض در مورد علتهای ماوراء طبیعی و سومی برهان عقلی مبتنی بر مقدمات تجربی در مورد علت و معلولهای مادی
مشخصات علت و معلول
فلاسفه پیشین بحث مستقلی را در باره کیفیتشناختن علت و معلول مطرح نکردهاند و تنها چیزی که از بیانات ایشان بدست آوردهایم این است که علت نخستین یا علتی که معلول نباشد دارای ماهیت نخواهد بود بر عکس سایر موجودات که دارای ماهیت میباشند و چون اهیتخود بخود اقتضائی نسبت به وجود و عدم ندارد طبعا محتاج به علتی خواهد بود که آن را از حد تساوی خارج سازد به دیگر سخن هر موجودی که دارای ماهیت باشد و مفهوم ماهوی از آن انتزاع شود ممکن الوجود و محتاج به علتخواهد بود .
ولی این بیان علاوه بر اینکه با اصالت ماهیت مناسب است چندان کارساز و مشگلگشا نیست زیرا فقط میتواند معلول بودن همه ممکنات را اثبات کند و از ارائه معیاری برای تشخیص علیت بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر قاصر است .
اما بر اساس اصولی که صدرالمتالهین اثبات کرده است میتوان معیار روشنتری برای شناختن علت ایجاد کننده و معلول آن بدست آورد و آن اصول عبارتند از اصالت وجود و رابط بودن معلول نسبت به علت هستیبخش و تشکیکی بودن مراتب وجود .
بر اساس این اصول سهگانه که هر یک در جای خودش ثابتشده است نتیجه گرفته میشود که هر معلولی مرتبه ضعیفی از علت ایجاد کننده خودش میباشد و علت آن نیز به نوبه خود مرتبه ضعیفی از موجود کاملتری است که علت ایجاد کننده آن میباشد تا برسد به موجودی که هیچ ضعف و قصور و نقص و محدودیتی نداشته باشد و بی نهایت کامل باشد که دیگر معلول چیزی نخواهد بود .
پس مشخصه معلولیت ضعف مرتبه وجود نسبت به موجود دیگر و متقابلا مشخصه علیت قوت و شدت مرتبه وجود نسبت به معلول است چنانکه مشخصه علت مطلق نامتناهی بودن شدت و کمال وجود است و اگر ما نتوانیم فرد فرد علت و معلولهای ایجاد کننده را بشناسیم ولی میتوانیم بفهمیم که هر علت ایجاد کنندهای نسبت به معلول خودش کاملتر و نسبت به علت ایجاد کنندهاش ناقصتر است و تا ضعف و محدودیت وجودی باشد معلولیت هم ثابتخواهد بود و چون در جهان طبیعت هیچ موجود نامتناهی وجود ندارد همگی موجودات جسمانی معلول ماوراء طبیعتخواهند بود .
ممکن است گفته شود آنچه از اصول یاد شده بدست میآید این است که هر گاه دو موجود داشته باشیم که یکی پرتو دیگری باشد و از مراتب وجود آن بشمار آید معلول آن دیگری خواهد بود ولی سخن در این است که ما از کجا ثابت کنیم که موجود کاملتری از موجودات مادی هست که این موجودات مرتبه ضعیفی از وجود آن بشمار آیند تا بفهمیم که معلول آن میباشند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
تاریخ بشریت گواه بر این حقیقت است که همواره دو گروه ((حق و باطل))،((مؤمن و مشرک)) و ((مظلوم و ظالم)) در مقابل هم قرار داشته اند؛ سلاح و ابزار گروه حق،((ایمان،حقیقت و صداقت))و سلاح و ابزار گروه باطل،((تهدید،تطمیع و فریب)) بوده است. نمونه های بارز از صف آرایی این دو گروه ،در تاریخ یکهزار و چهارصد ساله اسلام به چشم می خورد؛ زر اندوزان و دنیا طلبان که گسترش اسلام را به زیان خود می دیدند، با تمام توان و با تمسک به زور و فریب، در مقابل عده ای خدا پرست که جز خدا نمی گفتند و جز او سر تسلیم بر دیگران فرود نمی آوردند، قد علم کرده و با شکنجه و آزار مسلمانان و حتی شخص پیامبر(ص) مانع ادامه راه ایشان می شدند؛ اما اراده الهی بر این قرار گرفته بود که آنان طرفی نبسته و بالاخره گروه حق پیروز شود.
نگاهی گذرا به تاریخ صدر اسلام نشان میدهد که چگونه همانانی که سد راه اسلام و گسترش آن بودند و با مسلمانان و پیامبر(ص) دشمنی دیرینه داشتند، به سرعت رنگ عوض کرده و جبهه ای جدید در مقابل پیش کسوتان اسلام و مبارزه تشکیل دادند؛ آنان این بار به نام اسلام و با تمسک به قرآن و پیامبر(ص) تیشه به ریشه و اصل اسلام می زدند و بنای انحرافی را پایه ریزی کردند که تا قرنها، مسلمانان چوب آن را خوردند و می خوردند؛ و اینها همه نشأت گرفته از حوادثی است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد.
وظیفه مؤمنین و مسلمانان خالص در مقابل این جبهه گیری جدید، ارشاد مردم و امر به معروف و نهی از منکر در حد توان و نیز دفاع از حریم امامت و ولایت بود که در این مهم، فاطمه زهرا(ع) بیشترین نقش را ایفاء نمود.
پشتیبانی از امیر مومنان (ع) دز مقاطع حساس،ارائه خطبه های غرّاء و آتشین، افشای چهره نفاق و دورویی، یادآوری مسلمانان به آیات قرآن و سفارشات پیامبر(ص) و.... همه وهمه از تلاشهای بانوی بزرگ اسلام در مقابله با این انحراف عظیم بوده است. آشنایی و اشنا نمودن افراد با روش و سیره عملیاهل بیت عصمت و طهارت (ع) وظیفه ای است که بر عهده علماء و محققین گذارده شده و آنان باید در رساندن پیام عدالتخواهی آن
آن بزرگواران به همگان، تمام سعی و کوشش خود را مبذمل دارند.
- فاطمه مولود بهشتی :
حضرت فاطمه (ع) هدیه ای است الهی که خداوند متعال بر بشریت ارزانی داشته است. در روایات علمای بزرگ شیعه و اهل سنت آمده است که انعقاد نطفه ی حضرت زهرا به فرمان خداوند تبارک و تعالی و با میوه ای بهشتی انجام افته است.در اینجا به پاره ای از این روایات اشاره می کنیم:
عایشه نقل کرده است که رسول خدا می فرماید )) :هنگامی که به آسمانها بالا رفتم داخل بهشت شده و در برابر درختی از درختهای بهشت رسیدم که بهتر از آن درختی در آنجا ندیده بودم و برگهایش از هر درختی زیباتر و میوه اش بهتر بود،پس میوه های آن درخت را چیده و خوردم وآن میوه به صورت نطفه ای در صلب من قرار گرفت و فاطمه ثمره ی آن است)).
حضرت رسول اکرم می فرماید: جبرئیل سیبی از بهشت برای من آورد و من آن را خوردم و با خدیجه همبستر شدم و خدیجه به فاطمه حامله شد.
عایشه می گوید که به رسول خدا عرض کردم :((ای رسول خدا! چگونه است که هروقت فاطمه پیش تومی آید او را چنان می بوسی، زبان در دهانش می نهی که گویا می خواهی عسلی را بخوری؟))
فرمود: ((آری ای عایشه! هنگامی که مرا به آسمان بالا بردند جبرئیل مرا وارد بهشت کرد و سیبی به من داد و من آن را خوردم و همان به صورت نطفه ای در صلب من قرار گرفت و چون به زمین آمدم با خدیجه نزدیک شدم ، فاطمه پدیدار گشت. و به همین خاطر او (حوراء انسیه) است و هرگاه اشتیاق به بهشت پیدا می کنم ، فاطمه را می بوسم.))
علی بن ابراهیم قمی نیز در تفسیر خود از امام صادق روایت کرده است که : رسول خدا فاطمه را بسیار می بوسید، عایشه از این کار ناراحت شده و بر حضرت ایراد کرد، رسول خدا فرمود: (( ای عایشه !هنگامی که به معراج رفتم داخل بهشت شده و جبرئیل مرا نزدیک درخت طوبی برد و از میوه ان به من داد و من از آن خوردم و به صورت نطفه ای در پشتم قرار گرفت و چون به زمین آمدم و با خدیجه مواقعه کردم و او به فاطمه حامله شد و من هر زمان فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی را استشمام می کنم)).
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 143
بسمه تعالی
دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد شهرری
رشته شیمی کاربردی فایبرگلاس
محل کارآموزی :
کارخانجات شیمی صنعت حقیقت
استاد راهنما :
آقای مهندس تهرانی
دانشجو:
فاطمه صالحی
تابستان 1383ـ1382
مقدمه
ما درباره ماده ای بحث می کنیم که اصطلاحاً فایبرگلاس نامیده می شود. که عبارتست از پلاستیک مسلح به پشم شیشه و یا پولی استر مسلح به پشم شیشه که در حقیقت اساس بهتری نیز برای این ماده می باشند (GRP).
GRP ماده ای است سبک، با دوام و بسیار سخت که می تواند در تولید فرآوردههای گوناگون بکار رود. این ماده را می توان به اشکال مختلف از قبیل رنگی، کدر و نیمه شفاف، نازک یا ضخیم بکار گرفت.
امروز عملاً حدی برای اندازه محصولات تولیدی از GRP وجود ندارد و برای مثال تا کنون قطعاتی به طول 60 متر برای کشتی ساخته شده است .
GRP ماده ای بی نظیر در میان مواد ساختمانی است که عملاً توسط سازنده آن شکل می گیرد. این شکل گیری می تواند در پوشش بام، مخازن شیمیایی، لوله ها ، سیلوها، ساختمانها و بدنه وسائط نقلیه یا قایق ها مورد استفاده قرار گیرد و در این مسیر سازنده از ترکیبات پیش ساخته استفاده نمی کند بلکه خود مواد را در محل می سازد.
GRP چیست: GRP ترکیبی است از زرین قابل ارتجاع و بادوام با پشم شیشه بسیار سخت زرین تشکیل و پسنده اصلی و معمولاً یک زرین پولی استر است. این زرین بهنگام بکارگیری حالت چسبنده دارد که وقتی به شکل صحیح مورد استفاده قرار گیرد به ماده ای جامه و سخت تبدیل می گردد که در ریخته گری و تولید فرآوردههایی از قبیل دکمه و غیره بکار گرفته می شود. و اما همانطوریکه سیمان را می توان به میلههای آهنی مسلح که در زرینهای پولی استر را نیز می توان به پشم شیشه مسلح نمود تا GRP بدست آید و این درست کاری است که سازنده فایبر گلاس انجام می دهد. و از یک قالب سطحی استفاده کرده و با قراردادن لویههای پشم شیشه و زرین مایع، ضخامت لازم را بدست می آورند و یا اشکال دیگری از قالبگیری را انجام می دهد و بهمین ترتیب پس از جداسازی محصول از قالب میتوان تعداد زیادی در بخشهای مختلف GRP با خانواده پلاستیک مورد بررسی قرار می گیرد و همچنین تکنیک ها و مسائل تولید GRP مورد بحث قرار میگیرد.
بخش اول
پلاستیک مسلح
پشم شیشه
پشم کردن
زرینهای پولی استر
موارد استفاده
بخش دوم
انعقاد و سخت شدن
کاتالیزور و شتابدهنده
زرینهای پیش شتابی
واکنشهای پروراندن
فرمول سازی برای سخت شدن سریع
سیستم دیگر پروراندن سریع
سیستم دیگر پروراندن سرد
عوامل مؤثر در زمان انعقاد
فرمول بندی
مواد رنگی
مواد پرکننده
مواد نرم کننده (پلاستیکها)
مخلوط کردن
کنترل انعقاد
بخش سوم
زرین کرسیتیک غیر مسلح
مواد پر کننده
روکش کردن سطوح
دکمه ریزی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوعات تحقیق :
الف-مقدار پوشش زنان و حفظ خود از نامحرم را به استناد آیات قرآن کریم بیان کنید .
ب-نور بودن خدا یعنی چه وحقیقت نور چیست ؟
ج-اهل سعادت ورستگاری چه کسانی هستند ؟
بهار 1382
گردآورندگان :
مرجان اسمعیلی صومعه
صبورا ایزد بین
مریم بیات
شمیم شجاعی
استاد راهنما :
سرکار خانم مدیری
الف - گل پاک
یکی بامدادان فصل بهار
جوانی به باغ فتادش گزار
به شاخی گلی دید خوش رنگ وبو
که از جان ودل گشت مشتاق او
گلویش بنشرد وکردش جدا
زگیلهای دیگر به وجوروجفا
چوآن گل جدا شد زشاخ درخت
بیفتاد در دست آن تیره بخت
بکرد از طریق تحسّر نگاه
به یاران واز دل بر آوردآه
بگفتا که ای خواهران عزیز
برای شما هست این روز نیز
گذارید آرایش خود کنار
بگیرید در زیر برگی قرار
نمایید خود را از این دم نهان
که مانید ایمن زغار تگران
اگر گل در برگها مخفی نشود ، اگر گل مراقبت باغبان را نپذیرد و اگر گل بر بیگانگان جلوه گری کند به غارت خواهد رفت . او امانتدار لطافت ها وظرافت هاست و آنگاه است که می تواند با این خود نگهداریها یک قهرمان را به آستان خود بکشاند ودر دست یک قهرمان قرار گیرد نه در زیر پای غارتگران !
زن گل است ویک گل دانا و پاک هرگز نمی پسندد چهره واندام و موی خود را در اختیار نگاههای هوس ، آلود قرار دهد ، در پس برگهای حجاب وحیا می ماند و حیثیت خود را پاسبانی می کند.
غنچه تا در پرده است از دست گلچین ایمن است
گر ضیافت از جفا خواهی حیا می بایدت
حجاب مصونّیت است نه محدودیت !
متفکر اندیشمند فرزانه استاد شهید مرتضی مطهریدراینزمینه مینویسند:
مرد بسیاری از هنرنمایی ها و شجاعت ها ودلاوریها ونبوغها وشخصیتهای خود را مدیون زن وخودداری های ظریفانه زن ، مدیون حیا وعفاف زن می داند .
زن همیشه مرد را ساخته و مرد اجتماع را ، آنگاه که حیا وعفاف وخود داری زن از میان برود وزن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود اول به زن مهر باطله می خورد وبعد مرد، مردانگی خود را فراموش می کند وسپس اجتماع منهدم می گردد.
حضرت امام (ره) می فرمایند : « زن مربع جامعه است . زن با تربیت صحیح خودش انسان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
حقیقت آزادی چیست ؟
آیا آزادی از مختصات انسان است ؟ چرا انسان فقط ، از این موهبت خود را را بهره مند می داند ؟ ایا حیوانها مثل این ارغها واهوها وگوسفندها نمی توانند ادعا کنند که ما هم آزادیم ؟ آیا اگر مثل اخوان الصفا انسان و حیوان را با هم به محاکمه دعوت کنیم انسان جوابی دارد ؟
می گویند آزادادی حق است ،حق غیر قابل سلب ، دیگری نمی تواند به هیچ وجه آن را سلب کند (البته عملا"میتواند ، یعنی حق سلب کردن ندارد و انتقال دادن به خود را ویا معدوم کردن و غیر قابل استفاده کردن آن را ندارد )،خود شخص نیز نمی تواند آزادی خود را بفروشد یا ببخشد ، خواه ازادی در مقابل مملوکیت را به اینکه خود را برده کند و خواه آزادی اجتماعی را به اینکه مثلا"به اختیار خود حق حاکمیت را از خود سلب کند .
دلیل این مطلب چیست ؟
میگوییند آزادی را هیچ چیز نمیتواند محدود کند مگر اینکه ازادی دیگران ،یعنی آزادی درهمه چیز برای انسان هست وهیچ حدی ندارد مگر آنکه به آزادی دیگران لطمه وارد آید.
لازمهءاین سخن این است که حتی مصالح خود فرد و مصالح اجتماع نیز نمیتواند آزادی افراد را تحدید کند ......
در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید :
«اساس آزادی و عدالت وصلح جهانی شناسایی حیثیت ذاتی کلیهء اعضای خانواده ء بشری است .»
ما میخواهیم بفهمیم این حیثیت ذاتی که موجب آن هر انسانی احترام ذاتی دارد و انسان بماهوانسان اینچنین است اعم از مرد وزن وسفید وسیاه وبلند وکوتاه ،چیست ؟
این جمله شامل سه نکته است :
الف.بشر یک نوع حیثیت وشرافت ذاتی لازم الحترام از طرف دیگران دارد.
ب. این حیثیت تبعیض بردار نیست .
ج. اساس آزادی وعدالت شناسایی این حیثیت ذاتی است ......
از نظر ما توجیه حیثیت ذاتی انسان به این استکه برای انسان مقامی و درجه ای خواص در وجود قائل شویم و برای اومأ موریتی تکوینی و غایی قائل شویم .منع و جلوگیری چون ایجاد سد در مقابل هدف طبیعت است و جلو تکامل را می گیرد و تکامل با هدف صورت می گیرد جایز نیست یعنی منشأ این حیثیت ذاتی مرتبه وجود و مأموریت دادن طبیعت است و اساسا"حقوق را جز از طبیعت آنهم با شناسایی اصل علت غایی نمی توان توجیه کرد ......
به نضر ما مسأله لازم الاحترام همان مفهوم «باید »است . این تکلیف است ،ریشه این تکلیف کجاست ؟این فرمان را بشر از چه مقامی می پذیرد ؟از خدایا از عقل یا از وجدان ؟ یا از خلقت ؟(البته مبدأخلقت ومبدأ خالق از این نظر یکی است ).
در فلسفه اروپا هر وقت که سخن از حقوق الهی به میان می آید ،آن را با حقوق طبیعی و فطری دو تا می دانند ،آنها حقوق الهی جز به نحو تشریعی تصور نمی کنند ،در صورتی که حقوق طبیعی خود بر دو قسم است :حقوق طبیعی بی هدف و حقوق طبیعی ذی هدف .اگر پای هدف و مسیر طبیعی و غایی به میان نیاید حقوق معنی ندنردو تا اصل توحید به میان نیاید ،تکامل و تعقیب هدف بی معنی است .....
معنای صحیح آزادی
آزادی کلی به این معنی صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد ؛ دیگر به این معنی صحیح است که بسیاری چیز هاست که با جبر نمی توان به بشر تحمیل کرد ،و دیگر به این جهت است که باید بالاختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود رسید ؛اما آزادی به معنی اینکه نباید مزاحم خواب بشر شد ،غلط است. فروید به خاطر افتخار بزرگی برای خود میگوید :«بعد از مدتها فهمیدم از کسانی هستم که مزاحم خواب بشر شده ام .» با اینکه در این جهت هم اشتباه کرده است اما این تهمت را به خود زده است .....
ایجاد مانع برای رشد طبیعی یک گیاه مثل اینکه گلی را در سایه یا در محیط تنگ وکوچک از لحاظ فضا قرار دهیم کار ناپسند و تجاوز به حق هست اما مقرون به شعور از طرف گل نیست و در حیوان اگر مستلزم ایذاء باشد ظلم است والا نه . اما به مصرف انسان رساندن گیاه یا حیوان به هیچ نحو ظلم نیست . پس این بحث که طرح شد آیا آزادی از مختصات انسان است یا نه ،به این صورت باید حل شود که معنی آزادی لزوم عدم ایجاد مانع است ؛ این لزوم درباره انسان صادق است فقط و دربارهء گیاه به هیچ نحو صادق نیست هر چند گیاه هم دارای حقوقی است .و در باره حیوان فقط آنجا که موجب اذیت در کار باشد نباید ایجاد اذیت و آزار کرد ولی این معنی غیر از آزادی مصطلح است ، پس آزادی از مختصات انسان است ......
گفتیم آزادی را علاوه بر آزادی دیگران ،مصالح خود فرد و همچنین مصالح اجتماع می تواندمحدود کند ، زیرا لازمه حق طبیعی و حثیت ذاتی انسان لزوم احترام است ، اما لازمه لزوم احترام کاری به کار او نداشتن نیست ، بلکه لازمه ان این است که هر عملی که استعدادهای طبیعی را رشد بدهد جایز بشماریم . در فلسفه اروپایی لازمه احترام به حیثیت ذاتی انسان این دانسته شده است که خواسته ها و تمایلات و پسند ها و انتخابهای هر انسانی باید محترم شمرده شود ؛چون هر انسانی محترم است پس هر عقیده ای که انتخاب کرد محترم است ولو ان عقیده سخیف ترین و موهن ترین و متناقض ترین عقاید با شأن و مقام انسان باشد ،پس اگر انسان ها گاوپرستی یا عورت پرستی یا هر عقیده