انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

تحقیق درباره اراده الهی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

اراده الهی از دیدگاه امام خمینی

●نگاهی به برهان صدیقین

پیرامون صفات حق تعالی مباحث گسترده‌ای صورت گرفته و از ابعاد و زوایای گوناگونی مورد بحث قرار گرفته که قسمت عمده‌ای از علوم اسلامی را به خود اختصاص داده است: متکلمین و فلاسفه و عرفا در این نکته که حضرت حق مستجمع جمیع صفات کمال و جمال است و هر صفت کمالی را خداوند به نحو اتم و اکمل دارا است، متفق‌القولند. و هر کدام به زبان خود و در قالب مفاهیم خود به این مهم پرداخته‌اند. از بین این مکاتب، فلاسفه بحث صفات را برهانی کرده و در اثبات آن براهین متقنی اقامه کرده‌اند و حتی معتقدند گرایش ما سواءالله به او به خاطر کمالاتش است. حضرت امام این فیلسوف عارف ومحقق مدقق نیز از طرفداران این نظریه است و مطالبی که در برخی آثار می‌بینیم بر این گفته صحه می‌گذارد. هرچند که برخی براهین حضرت در واقع تقریری از براهین حکماء پیشین می‌باشد اما غور در آنها حاکی از عمق نگرش ایشان است. ایشان از واجب‌الوجود با عنوان کمال مطلق تعبیر می کند و معتقد است که: «کمال مطلق همه کمالات است و الا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمالی و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت عین شرک است و اگر نگوییم الحاد است.»[۱] می‌بینیم که حضرت امام ـ اعلی الله مقامه ـ در این چند جمله کوتاه به قاعدهٔ بسیط الحققیه اشاره فرموده‌اند ولی در اینجا چون بحث ما بر روی صفت اراده است، درصدد اثبات صفات کمال بر ذات اقدس الله نیستیم بلکه آن را اصلی مسلم گرفته و از این مباحث تنها به عنوان مقدمه‌ای برای ورود به بحث اصلی استفاده کرده و بدون اطاله کلام از آن می‌گذریم.

●تقسیم صفات : مطلب دیگری که برای شروع بحث ناگزیر از بیان آن هستیم، اشاره‌ای به اقسام صفات است. کمالات و صفات واجب تعالی تقسیمات گوناگونی دارد که یکی از آن، تقسیم به صفات ذاتی و فعلی است. صفات ذاتی یعنی صفاتی که فرض ذات به تنهایی برای انتزاع آن کفایت می‌کند و صفات فعل یعنی صفاتی که فرض آن، منوط به فرض غیر است و غیر از واجب تبارک و تعالی هر چه هست، فعل اوست. پس صفات فعلی، صفاتی خواهد بود که از مقام فعل واجب یعنی ماسواء الله انتزاع می‌شود. البته این دیدگاهی است که مورد قبول فلاسفه و متکلمین امامیه است و اختلاف‌نظر بسیار زیادی در این زمینه به ویژه بین امامی با اشاعره و معتزله وجود دارد؛ زیرا اشاعره صفاتی را که بعنوان صفات ذاتی بیان کردیم از لوازم ذات می‌دانند و معتزله ذات مقدس را نائب مناب صفات او می‌دانند اما از این اختلافات که بگذریم حضرت امام نیز در اسماء و صفات الهی قائل به دو مقام هستند:

۱ـ مقام اسماء و صفات ذاتیه: در این مقام ذات مقدس واجب تعالی به حیثیت واحده و جهت بسیطهٔ محضه، کل کمالات و جمیع اسماء و صفات را داراست و تمام کمالات به حیثیت بسیطهٔ وجودیه رجوع می‌کند. چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف کمال و کمال صرف نیز است.

۲ـ مقام اسماء و صفات فعلیه: این مقام، مقام ظهور و تجلی اسماء و صفات ذاتیه است که مقام معیت قیومیه است و آیهٔ شریفهٔ «هو معکم این ما کنتم» بدان اشاره دارد.

ایشان آیهٔ شریفهٔ «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» را جامع این دو مقام می‌دانند. حضرت امام در باب صفات حق ـ‌ سبحانه ـ بسیار دقیق بحث کرده‌اند. وقتی نظرات حکماء را که در این‌باره بررسی می‌کنیم گفته‌اند، صفات حق یا صفت ذاتند و یا صفت فعل، به عبارت دیگر آنان یک دسته از صفات را صفات ذاتی و صفات دیگر را صفات فعلی می‌دانند اما نظر مبارک حضرت امام این تفاوت را با نظر حکماء دیگر دارد که ایشان می‌فرمایند که صفاتی که در یک مرتبه صفات ذات هستند، همان صفات در مرتبهٔ دیگر (مرتبه فعل) صفت فعل به شمار می‌روند و این تفاوت در مورد صفت اراده کاملاً مشهود است؛ مثلاً حضرت امام، اراده را هم صفت ذات و هم صفت فعل می‌دانند و حال آنکه عمده بحث فلاسفه‌ای چون علامه طباطبائی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در این است که آیا اراده، صفت ذات است یا صفت فعل[۲]؟ و جالب توجه این است که بر اینکه اراده صفت ذات نیست، برهان اقامه می‌کنند اما از نظر حضرت امام جمیع اسماء و صفات حق تعالی در دو مرتبه و در دو مقام است: یکی مقام اسماء و صفات ذاتیه، که این مقام در حضرت واحدیت ثابت است، مثل علم ذاتی حق و قدرت ذاتی حق و اراده ذاتی که از شؤون و تجلیات ذاتیه حق تبارک و تعالی است. دیگری مقام اسماء و صفات فعلیه است که به تجلی و به فیض مقدس برای حق‌تعالی ثابت است.[۳]

●عینیت صفات با ذات

مسئله دیگری که در باب صفات مطرح است، عینیت و غیریت صفات ذاتی با ذات حق است و علیرغم اختلاف آرایی که در این زمینه وجود دارد، قول حضرت امام ـ و برخی حکمای دیگر ـ معتبرترین اقوال است. ایشان معتقد به عینیت و اتحاد صفات با ذات هستند؛ به این دلیل که صرف وجود، صرف کمال و جمال است و هیچ حیثیت کمالی، نمی‌تواند خود را از صرف وجود کنار بکشد؛ چون هرچه کمال است، به حقیقت وجود برمی‌گردد و اگر غیر از این باشد اشکالات عدیده‌ای پیش می‌آید:

۱ ـ در عالم وجود دو اصل بلکه چندین اصل بوده باشد و حال آنکه در عالم واقع تنها وجود اصیل است.

۲ ـ ذات حق تبارک و تعالی مرکب باشد که لازمه‌اش نیازمندی و نقص است.

۳ ـ راه یافتن جهات امکانی در ذات حق است و اشکالات دیگری که بیانشان به طول می‌انجامد.[۴] حضرت امام قائل به قول عینیت صفات با ذات، در موارد زیادی از آن سخن گفته‌اند و آن را برهانی کرده‌اند و اصحاب اقوال دیگر را مورد نقد قرار داده‌اند.[۵]

●اختلاف اقوال در اراده الهی

از این بحث‌های مقدماتی که بگذریم، اراده یکی از صفات کمال است که همهٔ الهیون آن را پذیرفته اما در حقیقت اراده با یک سری پرسش‌هایی مواجه شده‌اند.

▪ آیا اراده صفات ذات است یا فعل؟



خرید و دانلود تحقیق درباره اراده الهی


تحقیق درباره ابعاد ناشناخته امام خمینى (رحمت الله علیه)ا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

ابعاد ناشناخته امام خمینى (رحمت الله علیه)

نویسنده: حجت الاسلام محمد جواد حجتى کرمانى

در این گفتار، نگارنده، سر آن دارد از ناشناختگى پاره‏اى از ابعاد مردى سخن گوید که دست تقدیر الهى، او را که عارفى وارسته و زاهدى از دنیا گسسته بود، در راس یک قدرت نوپا و نو جو و ستیزه گر و پرخاشجو و اصلاح گر و فریادگر قرار داد که تمامى دنیاى ظلم و استکبار را در سراسر جهان، به ناوردگاه خود فراخواند و یک تنه و یک جا، با شرق و غرب دست و پنجه نرم کرد. . . این چهره همینکه به مبارزه جویى و یورشگرى شناخته شد، ابعاد عرفانى و معنوى و اخلاص و معنویت و زهد و تقویت و بى‏پیرایگى و وارستگى و از دنیا گسستگى و به حق پیوستگى و عشق و ایثار و عبادت و راز و نیاز عاشقانه شبهاى تار این مرد شگفت انگیز در سراسر جهان - و حتى در پاره‏اى موارد در زادگاه انقلاب اسلامى یعنى ایران نیز - از انظار مردم عادى پنهان گشت. . . بخصوص آنکه، پرچم حق و عدل و دادى که او، پرچم دار آن بود، اشارت بدان داشت که پرچم‏هاى ناحق و ظلم و بیداد، باید فرو کشیده شود و این، براى ستمگران و بیدادگران که در سراسر جهان بر محرومان و مستضعفان، حکم مى‏راندند، بسى گران و ناگوار بود. و اینان، با تمام وجود، بر آن شدند و پاى بر آن فشردند که چهره واقعى این مرد را، دگرگونه و تحریف شده معرفى کنند. . . این شد که امروزه، بر اثر تبلیغات مستکبران که دشمن حق و جدا از حقیقتند، مردى که جز حق و حقیقت نمى‏خواست و جز رهائى مظلومان و محرومان و مستضعفان، هیچ در سر نداشت، در چهره مردى معرفى شده که سر از نظم جهانى در پیچیده و مقررات بین المللى را زیر پا گذاشته و به نظامات مقبول جهانى پشت پا زده است. بگذریم از خودمان و تعدادى کشورهاى اسلامى و جهان سومى که به علائق همبستگى دینى و مذهبى یا منطقه‏اى و یا اشتراک در ستمدیدگى و استعمار زدگى و استضعاف دیر پا و رسوب کرده، به این شخصیت الهى - تاریخى، به دیده یک منجى و یک رهبر رها سازى و آزادى مى‏نگریم - که تازه، این دید هم، به ابعاد شخصیت واقعى امام خمینى نزدیک نشده است - . . . تا چه رسد به آنها که اصلا توان دیدن واقعیت را از دست داده‏اند و از این رو با چشم دشمنانه بدو مى‏نگرند. بارى سخن از شخصیت مردى است که نه تنها در میان دشمنان، که در میان دوستان و مریدان و پیروان نیز ناشناخته و حتى "غریب" مانده است. و این، کار آسانى نیست، بخصوص آنکه سخن از مدح و ثناى کسى که مدح و ثناى او، در راستاى قدرت حاکم است، گاهى با تملق، اشتباه مى‏شود، چیزى که روح این نگارنده به سختى از آن بیزار است. از خدا مى‏خواهیم که این سخن را براى خودش خالص کند و از هرگونه شائبه شرک و ریا و تملق بپیراید . . . آمین براى شناخت ابعاد ناشناخته امام خمینى، باید ابتدا از مقیاسها و معیارهایى سخن گفت که آنها نیز ناشناخته اند! تقوى، اخلاص، زهد، بى‏علاقگى به دنیا، عبادت، سرشک شوق براى خدا در نیمه شب تار از دیدگان فرو ریختن، در جستجوى گمنامى و بى‏نام و نشانى بودن، مال فراهم نیاوردن، خشت‏بر خشت ننهادن، خانه نو بنا نکردن، در جایگاهى محقر زیستن و بدان دلخوش بودن، از خوراکیها و آشامیدنیهاى رنگارنگ و گونه گونه دنیا کم بهره بودن، کم خوردن، لب و دم و دامن از شهوات شستن، خواسته‏هاى دلفریب و هوس برانگیز را از میان برچیدن و جز اینها و جز اینها. . . از ارزشهاى بى‏شمارى است که در قاموس "دین" و " وحى "و "نبوت" و "رسالت" و در قلمرو معنویات و روحیات و در مقام شناخت انسان شناسانه و تربیتى مکاتب الهى و ادیان آسمانى از آن آنها، سخن بسیار فراوان رفته است. . . راستش آنست که مردم دنیا، عموما - مگر آنها که با روح و جان این آموزشهاى ملکوتى والا آشنایند - در درک این مفاهیم و ارزشها، همچون کودکان نابالغى‏اند که تو بخواهى با آنها از جفت جوئى و همسر خواهى و کامجوئى سکرآور دختران و پسران بالغ و سالم و پر نشاط و پر احساس سخن گوئى! . . . کودک، از این همه، جز الفاظى گنگ و نامفهوم هیچ نمى‏فهمد! حقیقت آن است که درک و احساس دینى و معنوى و اخلاقى یک نوع " بلوغ" است و اگر کسى به این "بلوغ" نرسیده باشد، با او سخن از این مفاهیم گفتن، آب در هاون کوبیدن است. و این است رمز ناشناخته ماندن ابعاد شخصیت مردان الهى به طور عموم و از جمله آنها امام خمینى، حتى در بین دوستان و مریدان و پیروانشان. . . معمولا وقتى سخن از امام خمینى و ابعاد شخصیت او مى‏شود، آنچه در ابتدا به ذهنها مى‏آید نمودهاى سیاسى - اجتماعى و صلابت و قاطعیت و شکست ناپذیرى و بالاخره " اصول گرایى" آن فقید یکتاست. و شما اگر به آنچه درباره امام - حتى در روزنامه‏ها و مجلات و رسانه‏هاى دیگر خودمان نیز - نوشته و گفته شده و مى‏شود، بنگرید، بیش از 95درصد را از این مقوله مى‏یابید. . . و فى المثل، هم اکنون در تهران کنگره‏اى برپاست که دیدگاههاى اقتصادى "امام خمینى" را بررسى مى‏کنند. . . که البته "سعى"اى است لازم و "مشکور"; اما امام خمینى هیچگاه تنها یک شخصیت اقتصادى نبوده و دیدگاههاى اقتصادى امام، هر چند که او در این زمینه، صاحب نظر بوده است، ولى آن "چیزى "نیست که ما را به شناخت واقعى امام خمینى رهنمون شود. همچنین است دیدگاههاى آن فقید بزرگ درباره مسائل سیاسى یا نهادها و ارگانهاى کشور یا روابط بین المللى و جز اینها. . . به پندار این نگارنده، ما اگر بخواهیم امام خمینى را در این مقوله‏ها بشناسیم، از شناخت این شخصیت ناشناخته، پیوسته، محروم خواهیم ماند زیرا در این مقولات، صاحبنظران بسیارى جز امام نیز سخن گفته‏اند و امام در این مقولات، چونان دیگران، صاحبنظرى است که با تفاوت، گاهى فراتر از آنان سخن گفته است. . . و چه بسا اگر ما بخواهیم در امام خمینى یک نابغه سیاسى یا اقتصادى ببینیم، تا ابد از دیدن جمال و شخصیت واقعى محروم بمانیم، زیرا که شخصیت امام، بسى والاتر و برتر از این مقولات خاص ولى در دسترس عموم است. . . به پندار حقیر این، گزافه است که، در صدد برآئیم امام را از نظر فنى و تخصصى در مقامى والاتر و برتر از متخصصان و صاحب فنان واقعى فنون مختلف بنشانیم زیرا اگر دقیق شویم، در این ارزیابى، گاه، کم مى‏آوریم، آنگاه ممکن است، نه تنها عقیده‏اى به امام در این فن و آن فن تخصصى نیاوریم بلکه نسبت‏به برترى او در این یا آن فن، حتى بى‏اعتقاد شویم! همانند کسى که توقع آن دارد که پیغمبر خدا بمب بشکافد و میکروب سل کشف کند و سفینه به فضا بفرستد و چون پیغمبر چنین نکرده و دیگران کرده اند، او به خاطر این توقع نابجا، نه تنها به پیغمبران ایمان نیاورد بلکه به او کافر شود چنانکه در قرآن آمده است: و قالوا لن نومن لک حتى تفجر لنا من الارض ینبوعا او یکون لک بیت من زخرف او ترقى فى السماء و لن نومن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقروه قل سبحان ربى هل کنت الا بشرا رسولا ؟ یعنى گویند: به تو ایمان نیاوریم تا مگر از زمین برایمان چشمه سارى روان کنى! یا خانه‏اى طلاکارى شده داشته باشى یا بر آسمان برآئى! و به آسمان برآمدنت هم ایمان نیاوریم تا مگر براى ما نوشته‏اى باز آرى که آن را فرو خوانیم! بگو: پروردگار من منزه باد! . . . مگر من جز بشرى "فرستاده"ام؟ ! این سخنان نه بدان مفهوم است که امام خمینى فى المثل مرد سیاست و اقتصاد و. . . و. . . نبوده است. چرا بوده. ولى سخن ما، این است که امتیاز او اینها نبوده و ابعاد شخصیت او، فراتر از اینها بوده است. . . اینجاست که مشکل نویسنده، هم براى خودش، هم براى خواننده بیشتر نمود مى‏کند! چه: نویسنده در این نوشتار کوتاه و عجولانه، برآنست که از ابعاد ناشناخته امام خمینى سخن گوید، چیزى که خودش بى‏هیچ تعارف - "کمیت"ش، در این مقوله "لنگ" است! بارى. . . ولى. . . خود طرح و اقتراح این مقوله و کمک خواهى از واقع نگران صاحبنظر و حقیقت‏بینان صافى ضمیر براى بحث و بررسى در این ابعاد، خود گامى است که باید بدینسان برداشته شود. . . این یک واقعیت تلخ است که گذشته از دیگران خود ما نیز، هم در شناخت و هم در شناساندن امام، "سطحى نگر" و ظاهربینیم. . . شاید هم حق با ما باشد! زیرا شاید توقع آن کسانى که در فضلیت و تقوا و زهد و عرفان و هر چه از این مقولات معنوى و ملکوتى است فرودستند، بتوانند در آن کس که در این مقولات، دستى بالاتر دارد، ذهن بکاوند و بگویند و بنویسند، توقعى نابجا باشد. . . بهر حال، با آنکه از این گفتار سطورى چند برنوشته شده، اما هنوز ما وارد اصل سخن نشده ایم! حقیقت آنست که آنچه امام خمینى را در دنیا شاخص و نام آور کرد و به جز ما مسلمانان ایرانى که از برکت روح مخلص و حقیقت جو و آرامش ناپذیر و والانگر او، اینک در فضاى عطرآگین جمهورى اسلامى - با همه کم و کاستیهاى مشهود مادى و معنوى - به سر مى‏بریم، همه مسلمانان و حق جویان و ستم ستیزان این سو و آن سوى گیتى نیز، عاشق شیدا و مرید و پیرو صادق و متعصب او شده‏اند اینست که وى توانست‏با اراده والا و روحیه شکست ناپذیر و همت‏بلند خود، نظامى را از بیخ و بن برکند که دو هزار و پانصد سال در اعماق تاریخ، ریشه دوانیده بود و به جاى آن، نظامى برنشاند که در همه جهان بى‏نظیر است، نه از آن جهت که چیز تازه‏اى آورده! بلکه درست‏برعکس! از آن جهت که به کهن ترین و اصیل ترین و ریشه دارترین و پرسابقه ترین نهادهاى جاودانه بشرى یعنى همگى ادیان الهى و پیامبران آسمانى وابسته است! و این، یک حقیقت و واقعیت است که جمهورى اسلامى، نه تنها، از آئین خاتم الانبیاء و المرسلین حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم - پیروى مى‏کند، بلکه در عین حال، احیاگر نام همه پیامبران خدا و زنده کننده آئین آنها در سراسر جهان است. . . بى‏جهت نیست که انقلاب اسلامى ایران نه تنها در خیزش و جنبش اسلامى، در سراسر جهان اسلام مؤثر بوده، بلکه موجب برانگیخته شدن احساسات دینى و احیاى " قدسیت" مذهب در میان همه ادیان جهان و پیروان آن ادیان شده است. حالا سخن، اینست که در این داستان نیز، نگرش واقع بینانه که بسیارى از خود ما هم در این شماریم، کار امام خمینى را عبارت از سرنگون سازى یک نظام سیاسى و بر پاسازى یک نظام سیاسى دیگر مى‏دانیم; در حالى که حقیقت و واقعیت - چه از لحاظ تاریخى و چه از لحاظ فلسفى و عرفانى و عقیدتى بسیار فراتر از این است. . . به پندار این نگارنده، فریادى که امام خمینى برآورد و یک "دیو"! دو هزار و پانصد ساله، از هیبت این فریاد، قالب تهى کرد و ذوب شد و به زمین فرو رفت، فریاد یک "فرد"، در یک مقطع تاریخى نبود. . . این فریاد که - به لطف لایزال الهى - هر روز در جهان رساتر مى‏شود. . . فریاد حقیقت‏خواهى و خداجوئى و ظلم ستیزى و عدل گرائى کل بشریت محروم و مظلومى بود که قرنها زیر شلاق ستم دوران، استخوان خورد کرده بود. این فریاد، انعکاس فریاد رعد آساى ابراهیم علیه السلام بود که نمرودیان را در آتش افکند; انعکاس فریاد موسى علیه السلام بود که فرعونیان را به دریا فرستاد، انعکاس فریاد عیسى علیه السلام بود که قیصران را از تخت فرو کشید و بالاخره انعکاس فریاد محمد صلى الله علیه و آله بود که بر کنگره ایوان کسرائیان شکاف انداخت. . . و در یک کلام: فریاد رعدآساى امام خمینى، از نهان جان جهان - با روح و زنده و تلاشگر و خداجو - بر مى‏آمد، که جوهره واقعى آن توانست علاوه بر نابودسازى قدرتى دیرپا و تا دندان مسلح، در نظام دو قطبى جهان زلزله درافکند و یک پایه آن را تاکنون بکلى برکند. این لرزه که بر اندام "الحاد" مغرور و سر تا پا مسلح و قدرتمند "شرق "افتاد و آن را از بیخ و بن برافکند، باید درست‏شناخته شود: شرق در بنیان "فلسفى" بسیار مغرورانه و متبکرانه خود، از کلیه عناصر پیشرفته ترین دست آوردهاى "علمى" زمان، بهره جسته بود و با تکیه بر دیرینه شناسى و مردم شناسى و تاریخ و فرهنگ و هنر و فیزیک و شیمى و ریاضیات و همه دانشهاى پیشرفته بشرى، اعلام کرده بود که دوران "دین" سپرى شده و مقوله "دین" تنها در "نهانخانه تاریخ" قابل بررسى است. . . "مارکسیسم - لنینیسم" به عنوان پیشرفته ترین و علمى ترین و مقتدرترین فلسفه و نظام با پشتوانه میلیونها انسان دادخواه و ستم ستیز و با فراهم آوردن نیرومندترین پشتوانه تسلیحاتى و فتح وسیعترین و پرجمعیت ترین کشورها که در نقشه جغرافیا، چشم هر بیننده را خیره مى‏کرد "دین" را به عنوان "افیون جامعه "و " زائده امپریالیسم" و "توجیه گر کاپیتالیسم "معرفى مى‏کرد و با تمام نیرو، به محو آثار کلیه مذاهب، در هر نقطه و مکان که جاى پائى مى‏یافت، همت مى‏گماشت. . . و این فریاد کوبنده و "دیو" برانداز و "جمهورى اسلامى" ساز امام خمینى بود که این "الحاد" علمى و مسلط و مسلح و مقتدر را "از درون" متلاشى کرد.



خرید و دانلود تحقیق درباره ابعاد ناشناخته امام خمینى (رحمت الله علیه)ا


مقاله درباره ابعاد ناشناخته امام خمینى (رحمت الله علیه)ا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

ابعاد ناشناخته امام خمینى (رحمت الله علیه)

نویسنده: حجت الاسلام محمد جواد حجتى کرمانى

در این گفتار، نگارنده، سر آن دارد از ناشناختگى پاره‏اى از ابعاد مردى سخن گوید که دست تقدیر الهى، او را که عارفى وارسته و زاهدى از دنیا گسسته بود، در راس یک قدرت نوپا و نو جو و ستیزه گر و پرخاشجو و اصلاح گر و فریادگر قرار داد که تمامى دنیاى ظلم و استکبار را در سراسر جهان، به ناوردگاه خود فراخواند و یک تنه و یک جا، با شرق و غرب دست و پنجه نرم کرد. . . این چهره همینکه به مبارزه جویى و یورشگرى شناخته شد، ابعاد عرفانى و معنوى و اخلاص و معنویت و زهد و تقویت و بى‏پیرایگى و وارستگى و از دنیا گسستگى و به حق پیوستگى و عشق و ایثار و عبادت و راز و نیاز عاشقانه شبهاى تار این مرد شگفت انگیز در سراسر جهان - و حتى در پاره‏اى موارد در زادگاه انقلاب اسلامى یعنى ایران نیز - از انظار مردم عادى پنهان گشت. . . بخصوص آنکه، پرچم حق و عدل و دادى که او، پرچم دار آن بود، اشارت بدان داشت که پرچم‏هاى ناحق و ظلم و بیداد، باید فرو کشیده شود و این، براى ستمگران و بیدادگران که در سراسر جهان بر محرومان و مستضعفان، حکم مى‏راندند، بسى گران و ناگوار بود. و اینان، با تمام وجود، بر آن شدند و پاى بر آن فشردند که چهره واقعى این مرد را، دگرگونه و تحریف شده معرفى کنند. . . این شد که امروزه، بر اثر تبلیغات مستکبران که دشمن حق و جدا از حقیقتند، مردى که جز حق و حقیقت نمى‏خواست و جز رهائى مظلومان و محرومان و مستضعفان، هیچ در سر نداشت، در چهره مردى معرفى شده که سر از نظم جهانى در پیچیده و مقررات بین المللى را زیر پا گذاشته و به نظامات مقبول جهانى پشت پا زده است. بگذریم از خودمان و تعدادى کشورهاى اسلامى و جهان سومى که به علائق همبستگى دینى و مذهبى یا منطقه‏اى و یا اشتراک در ستمدیدگى و استعمار زدگى و استضعاف دیر پا و رسوب کرده، به این شخصیت الهى - تاریخى، به دیده یک منجى و یک رهبر رها سازى و آزادى مى‏نگریم - که تازه، این دید هم، به ابعاد شخصیت واقعى امام خمینى نزدیک نشده است - . . . تا چه رسد به آنها که اصلا توان دیدن واقعیت را از دست داده‏اند و از این رو با چشم دشمنانه بدو مى‏نگرند. بارى سخن از شخصیت مردى است که نه تنها در میان دشمنان، که در میان دوستان و مریدان و پیروان نیز ناشناخته و حتى "غریب" مانده است. و این، کار آسانى نیست، بخصوص آنکه سخن از مدح و ثناى کسى که مدح و ثناى او، در راستاى قدرت حاکم است، گاهى با تملق، اشتباه مى‏شود، چیزى که روح این نگارنده به سختى از آن بیزار است. از خدا مى‏خواهیم که این سخن را براى خودش خالص کند و از هرگونه شائبه شرک و ریا و تملق بپیراید . . . آمین براى شناخت ابعاد ناشناخته امام خمینى، باید ابتدا از مقیاسها و معیارهایى سخن گفت که آنها نیز ناشناخته اند! تقوى، اخلاص، زهد، بى‏علاقگى به دنیا، عبادت، سرشک شوق براى خدا در نیمه شب تار از دیدگان فرو ریختن، در جستجوى گمنامى و بى‏نام و نشانى بودن، مال فراهم نیاوردن، خشت‏بر خشت ننهادن، خانه نو بنا نکردن، در جایگاهى محقر زیستن و بدان دلخوش بودن، از خوراکیها و آشامیدنیهاى رنگارنگ و گونه گونه دنیا کم بهره بودن، کم خوردن، لب و دم و دامن از شهوات شستن، خواسته‏هاى دلفریب و هوس برانگیز را از میان برچیدن و جز اینها و جز اینها. . . از ارزشهاى بى‏شمارى است که در قاموس "دین" و " وحى "و "نبوت" و "رسالت" و در قلمرو معنویات و روحیات و در مقام شناخت انسان شناسانه و تربیتى مکاتب الهى و ادیان آسمانى از آن آنها، سخن بسیار فراوان رفته است. . . راستش آنست که مردم دنیا، عموما - مگر آنها که با روح و جان این آموزشهاى ملکوتى والا آشنایند - در درک این مفاهیم و ارزشها، همچون کودکان نابالغى‏اند که تو بخواهى با آنها از جفت جوئى و همسر خواهى و کامجوئى سکرآور دختران و پسران بالغ و سالم و پر نشاط و پر احساس سخن گوئى! . . . کودک، از این همه، جز الفاظى گنگ و نامفهوم هیچ نمى‏فهمد! حقیقت آن است که درک و احساس دینى و معنوى و اخلاقى یک نوع " بلوغ" است و اگر کسى به این "بلوغ" نرسیده باشد، با او سخن از این مفاهیم گفتن، آب در هاون کوبیدن است. و این است رمز ناشناخته ماندن ابعاد شخصیت مردان الهى به طور عموم و از جمله آنها امام خمینى، حتى در بین دوستان و مریدان و پیروانشان. . . معمولا وقتى سخن از امام خمینى و ابعاد شخصیت او مى‏شود، آنچه در ابتدا به ذهنها مى‏آید نمودهاى سیاسى - اجتماعى و صلابت و قاطعیت و شکست ناپذیرى و بالاخره " اصول گرایى" آن فقید یکتاست. و شما اگر به آنچه درباره امام - حتى در روزنامه‏ها و مجلات و رسانه‏هاى دیگر خودمان نیز - نوشته و گفته شده و مى‏شود، بنگرید، بیش از 95درصد را از این مقوله مى‏یابید. . . و فى المثل، هم اکنون در تهران کنگره‏اى برپاست که دیدگاههاى اقتصادى "امام خمینى" را بررسى مى‏کنند. . . که البته "سعى"اى است لازم و "مشکور"; اما امام خمینى هیچگاه تنها یک شخصیت اقتصادى نبوده و دیدگاههاى اقتصادى امام، هر چند که او در این زمینه، صاحب نظر بوده است، ولى آن "چیزى "نیست که ما را به شناخت واقعى امام خمینى رهنمون شود. همچنین است دیدگاههاى آن فقید بزرگ درباره مسائل سیاسى یا نهادها و ارگانهاى کشور یا روابط بین المللى و جز اینها. . . به پندار این نگارنده، ما اگر بخواهیم امام خمینى را در این مقوله‏ها بشناسیم، از شناخت این شخصیت ناشناخته، پیوسته، محروم خواهیم ماند زیرا در این مقولات، صاحبنظران بسیارى جز امام نیز سخن گفته‏اند و امام در این مقولات، چونان دیگران، صاحبنظرى است که با تفاوت، گاهى فراتر از آنان سخن گفته است. . . و چه بسا اگر ما بخواهیم در امام خمینى یک نابغه سیاسى یا اقتصادى ببینیم، تا ابد از دیدن جمال و شخصیت واقعى محروم بمانیم، زیرا که شخصیت امام، بسى والاتر و برتر از این مقولات خاص ولى در دسترس عموم است. . . به پندار حقیر این، گزافه است که، در صدد برآئیم امام را از نظر فنى و تخصصى در مقامى والاتر و برتر از متخصصان و صاحب فنان واقعى فنون مختلف بنشانیم زیرا اگر دقیق شویم، در این ارزیابى، گاه، کم مى‏آوریم، آنگاه ممکن است، نه تنها عقیده‏اى به امام در این فن و آن فن تخصصى نیاوریم بلکه نسبت‏به برترى او در این یا آن فن، حتى بى‏اعتقاد شویم! همانند کسى که توقع آن دارد که پیغمبر خدا بمب بشکافد و میکروب سل کشف کند و سفینه به فضا بفرستد و چون پیغمبر چنین نکرده و دیگران کرده اند، او به خاطر این توقع نابجا، نه تنها به پیغمبران ایمان نیاورد بلکه به او کافر شود چنانکه در قرآن آمده است: و قالوا لن نومن لک حتى تفجر لنا من الارض ینبوعا او یکون لک بیت من زخرف او ترقى فى السماء و لن نومن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقروه قل سبحان ربى هل کنت الا بشرا رسولا ؟ یعنى گویند: به تو ایمان نیاوریم تا مگر از زمین برایمان چشمه سارى روان کنى! یا خانه‏اى طلاکارى شده داشته باشى یا بر آسمان برآئى! و به آسمان برآمدنت هم ایمان نیاوریم تا مگر براى ما نوشته‏اى باز آرى که آن را فرو خوانیم! بگو: پروردگار من منزه باد! . . . مگر من جز بشرى "فرستاده"ام؟ ! این سخنان نه بدان مفهوم است که امام خمینى فى المثل مرد سیاست و اقتصاد و. . . و. . . نبوده است. چرا بوده. ولى سخن ما، این است که امتیاز او اینها نبوده و ابعاد شخصیت او، فراتر از اینها بوده است. . . اینجاست که مشکل نویسنده، هم براى خودش، هم براى خواننده بیشتر نمود مى‏کند! چه: نویسنده در این نوشتار کوتاه و عجولانه، برآنست که از ابعاد ناشناخته امام خمینى سخن گوید، چیزى که خودش بى‏هیچ تعارف - "کمیت"ش، در این مقوله "لنگ" است! بارى. . . ولى. . . خود طرح و اقتراح این مقوله و کمک خواهى از واقع نگران صاحبنظر و حقیقت‏بینان صافى ضمیر براى بحث و بررسى در این ابعاد، خود گامى است که باید بدینسان برداشته شود. . . این یک واقعیت تلخ است که گذشته از دیگران خود ما نیز، هم در شناخت و هم در شناساندن امام، "سطحى نگر" و ظاهربینیم. . . شاید هم حق با ما باشد! زیرا شاید توقع آن کسانى که در فضلیت و تقوا و زهد و عرفان و هر چه از این مقولات معنوى و ملکوتى است فرودستند، بتوانند در آن کس که در این مقولات، دستى بالاتر دارد، ذهن بکاوند و بگویند و بنویسند، توقعى نابجا باشد. . . بهر حال، با آنکه از این گفتار سطورى چند برنوشته شده، اما هنوز ما وارد اصل سخن نشده ایم! حقیقت آنست که آنچه امام خمینى را در دنیا شاخص و نام آور کرد و به جز ما مسلمانان ایرانى که از برکت روح مخلص و حقیقت جو و آرامش ناپذیر و والانگر او، اینک در فضاى عطرآگین جمهورى اسلامى - با همه کم و کاستیهاى مشهود مادى و معنوى - به سر مى‏بریم، همه مسلمانان و حق جویان و ستم ستیزان این سو و آن سوى گیتى نیز، عاشق شیدا و مرید و پیرو صادق و متعصب او شده‏اند اینست که وى توانست‏با اراده والا و روحیه شکست ناپذیر و همت‏بلند خود، نظامى را از بیخ و بن برکند که دو هزار و پانصد سال در اعماق تاریخ، ریشه دوانیده بود و به جاى آن، نظامى برنشاند که در همه جهان بى‏نظیر است، نه از آن جهت که چیز تازه‏اى آورده! بلکه درست‏برعکس! از آن جهت که به کهن ترین و اصیل ترین و ریشه دارترین و پرسابقه ترین نهادهاى جاودانه بشرى یعنى همگى ادیان الهى و پیامبران آسمانى وابسته است! و این، یک حقیقت و واقعیت است که جمهورى اسلامى، نه تنها، از آئین خاتم الانبیاء و المرسلین حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم - پیروى مى‏کند، بلکه در عین حال، احیاگر نام همه پیامبران خدا و زنده کننده آئین آنها در سراسر جهان است. . . بى‏جهت نیست که انقلاب اسلامى ایران نه تنها در خیزش و جنبش اسلامى، در سراسر جهان اسلام مؤثر بوده، بلکه موجب برانگیخته شدن احساسات دینى و احیاى " قدسیت" مذهب در میان همه ادیان جهان و پیروان آن ادیان شده است. حالا سخن، اینست که در این داستان نیز، نگرش واقع بینانه که بسیارى از خود ما هم در این شماریم، کار امام خمینى را عبارت از سرنگون سازى یک نظام سیاسى و بر پاسازى یک نظام سیاسى دیگر مى‏دانیم; در حالى که حقیقت و واقعیت - چه از لحاظ تاریخى و چه از لحاظ فلسفى و عرفانى و عقیدتى بسیار فراتر از این است. . . به پندار این نگارنده، فریادى که امام خمینى برآورد و یک "دیو"! دو هزار و پانصد ساله، از هیبت این فریاد، قالب تهى کرد و ذوب شد و به زمین فرو رفت، فریاد یک "فرد"، در یک مقطع تاریخى نبود. . . این فریاد که - به لطف لایزال الهى - هر روز در جهان رساتر مى‏شود. . . فریاد حقیقت‏خواهى و خداجوئى و ظلم ستیزى و عدل گرائى کل بشریت محروم و مظلومى بود که قرنها زیر شلاق ستم دوران، استخوان خورد کرده بود. این فریاد، انعکاس فریاد رعد آساى ابراهیم علیه السلام بود که نمرودیان را در آتش افکند; انعکاس فریاد موسى علیه السلام بود که فرعونیان را به دریا فرستاد، انعکاس فریاد عیسى علیه السلام بود که قیصران را از تخت فرو کشید و بالاخره انعکاس فریاد محمد صلى الله علیه و آله بود که بر کنگره ایوان کسرائیان شکاف انداخت. . . و در یک کلام: فریاد رعدآساى امام خمینى، از نهان جان جهان - با روح و زنده و تلاشگر و خداجو - بر مى‏آمد، که جوهره واقعى آن توانست علاوه بر نابودسازى قدرتى دیرپا و تا دندان مسلح، در نظام دو قطبى جهان زلزله درافکند و یک پایه آن را تاکنون بکلى برکند. این لرزه که بر اندام "الحاد" مغرور و سر تا پا مسلح و قدرتمند "شرق "افتاد و آن را از بیخ و بن برافکند، باید درست‏شناخته شود: شرق در بنیان "فلسفى" بسیار مغرورانه و متبکرانه خود، از کلیه عناصر پیشرفته ترین دست آوردهاى "علمى" زمان، بهره جسته بود و با تکیه بر دیرینه شناسى و مردم شناسى و تاریخ و فرهنگ و هنر و فیزیک و شیمى و ریاضیات و همه دانشهاى پیشرفته بشرى، اعلام کرده بود که دوران "دین" سپرى شده و مقوله "دین" تنها در "نهانخانه تاریخ" قابل بررسى است. . . "مارکسیسم - لنینیسم" به عنوان پیشرفته ترین و علمى ترین و مقتدرترین فلسفه و نظام با پشتوانه میلیونها انسان دادخواه و ستم ستیز و با فراهم آوردن نیرومندترین پشتوانه تسلیحاتى و فتح وسیعترین و پرجمعیت ترین کشورها که در نقشه جغرافیا، چشم هر بیننده را خیره مى‏کرد "دین" را به عنوان "افیون جامعه "و " زائده امپریالیسم" و "توجیه گر کاپیتالیسم "معرفى مى‏کرد و با تمام نیرو، به محو آثار کلیه مذاهب، در هر نقطه و مکان که جاى پائى مى‏یافت، همت مى‏گماشت. . . و این فریاد کوبنده و "دیو" برانداز و "جمهورى اسلامى" ساز امام خمینى بود که این "الحاد" علمى و مسلط و مسلح و مقتدر را "از درون" متلاشى کرد.



خرید و دانلود مقاله درباره ابعاد ناشناخته امام خمینى (رحمت الله علیه)ا


تحقیق در مورد اندیشه سیاسی امام خمینی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 73 صفحه

 قسمتی از متن .docx : 

 

اندیشه‌ سیاسی‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)

احمد ضیایی

مقدمه

بنا به‌ اعتراف‌ تاریخ‌، همواره‌ یک‌ اندیشه‌ سیاسی‌ در اعصار گوناگون‌برسرنوشت‌ بسیاری‌ از ملتها تأثیر داشته‌ و چه‌ بسا تغییرات‌ اساسی‌ درسرنوشت‌ آنها ایجاد کرده‌ است‌. امروزه‌ نیز تأثیر عمیق‌ اندیشه‌ سیاسی‌امام‌ خمینی‌ بر سرنوشت‌ بسیاری‌ از ملتهای‌ جهان‌ ـ از بوسنی‌ تا جنوب‌شرق آسیا و از آفریقای‌ جنوبی‌ تاافغانستان ـ آشکار و هویدا است‌.بنابراین‌ در این‌ نوشتار کوشش‌ شده‌ است‌ که‌ مطالبی‌ از متون‌ اصلی‌بزرگترین‌ صاحب‌ نظر سیاسی‌ قرن‌ بیستم‌ در برابر دید و نظر علاقمندان‌قرار داده‌ شود.

مطالب‌ ذکر شده‌ در این‌ نوشتار در آمدی‌ براندیشه‌ سیاسی‌ امام‌ است‌،زیرا نتوانسته‌ام‌ در این‌ مختصر به‌ همه‌ ابعاد اندیشه‌ سیاسی‌ امام‌ بپردازم‌.به‌ عبارت‌ دیگر هدف‌ از این‌ کوشش‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ دسترسی‌علاقمندان‌ به‌ اندیشه‌ سیاسی‌ امام‌ را امکانپذیر نمایم‌. البته‌ این‌ مطالب‌طوری‌ انتخاب‌ و تنظیم‌ شده‌ است‌ که‌ در ضمن‌ مطالعه‌ آنها آن‌پیوستگی‌ متقابل‌ که‌ میان‌ قسمتهای‌ مختلف‌ افکار امام‌ وجود دارد به‌خوبی‌ درک‌ می‌شود.

به‌ هر کدام‌ از عبارات‌ نقل‌ شده‌ از امام‌، تفسیر روشن‌ کننده‌ای‌ به‌ عنوان‌مقدمه‌ و توضیح‌ ملحق‌ گردیده‌ است‌؛ با این‌ هدف‌ که‌ خواننده‌ را دردرک‌ مفهوم‌ و اهمیت‌ نظریه‌های‌ مورد بحث‌ یاری‌ کند. البته‌ نبایدتصور کرد که‌ تفسیرهای‌ ارائه‌ شده‌ از جامعیت‌ و شمول‌ کافی‌ در موردمسائل‌ مورد نظر برخورد دارند و تفسیرهای‌ دیگری‌ نمی‌توان‌ ارائه‌کرد.

در این‌ نوشتار سعی‌ شده‌ است‌ که‌ مطالب‌ مورد نظر امام‌ دسته‌بندی‌ شده‌و یک‌ طرح‌ و الگوی‌ جدید از نظام‌ سیاسی‌ مورد نظر امام‌ ارائه‌ شود که‌نویسندگان‌ دیگر ممکن‌ است‌ چندان‌ توجهی‌ به‌ آن‌ نکرده‌اند، به‌ ویژه‌در قسمت‌ «نحوه‌ تحقق‌ نظام‌ سیاسی‌ اسلام‌» و «حدود اختیارات‌ ولی‌فقیه‌» که‌ چشم‌انداز جدیدی‌ برای‌ این‌ دو مبحث‌ ایجاد می‌کند.

با این‌ مسائل‌ شاید لازم‌ نباشد که‌ اطاله‌ کلام‌ داده‌ شود. به‌ هر حال‌ هرخواننده‌ای‌ استفاده‌ خاصی‌ ازاین مطالب‌ ‌خواهد داشت‌ و مسلماً ازمطالعه‌ این‌ نوشتار نیز انتظار نمی‌رود که‌ روشها و شیوه‌های‌ مدیریت‌حضرت‌ امام‌ نصیب‌ خواننده‌ محترم‌ شود زیرا این‌ مسئله‌ نوشتاردیگری‌ را می‌طلبد.

شـرح‌ حال

آنچه‌ معروف‌ است‌ اینکه‌ فیلسوفان‌ اغلب‌ دارای‌ زندگی‌ پرماجرائی‌نیستند و رویدادهای‌ زندگیشان‌ جز برای‌ شارحان‌ احوالشان‌ چندان‌جالب‌ نیست‌ و چیزی‌ که‌ یادمان‌ آنان‌ است‌ ماجراهای‌ زندگیشان‌ نیست‌بلکه‌ آثار ایشان‌ است‌. امّا «خمینی‌ کبیر» که‌ بعدها مردم‌ ایران‌ او را بالقب‌ مختصر و جالب‌ «امام‌» شناختند، استثنائی‌ بر این‌ قاعده‌ بود.زندگی‌ و شخصیت‌ او مظهر یکی‌ از مهمترین‌ نقاط‌ عطف‌ تاریخ‌ اسلام‌و تشیع‌ است‌. این‌ نقطه‌ عطف‌ آن‌ تحوّل‌ و انتقالی‌ است‌ که‌ در نخستین‌سالهای‌ قرن‌ پانزدهم‌ هجری‌ از محیط‌ سرد و تاریک‌ استبداد به‌ فضای‌باز و روشن‌ حکومت‌ اسلامی‌ صورت‌ گرفت‌.

«روح‌ الله» در بیستم‌ جمادی‌ الثانی‌ سال‌ 1320 هـ.ق مصادف‌ باسالروز جده‌اش‌ «ام‌ابیها» در «خمین‌» زاده‌ شد. در آن‌ زمان‌ ایران‌دوران‌ پر آشوب‌ «انقلاب‌ عدالتخواهی‌» را می‌گذراند. هفت‌ساله‌ بودکه‌ تن‌ شریف‌ شیخ‌ فضل‌الله نوری‌ پرچم‌ برافراشته‌ شده‌ استقلال‌ وآزادی‌ ایران‌ گردید.

پاره‌ای‌ از شارحان‌ احوال‌ «امام‌» در مورد حوادث‌ دوران‌ کودکی‌او که‌ در تکوین‌ خلق‌ و خوی‌ و مسیر زندگی‌اش‌ مؤثر بوده‌ است‌مطالبی‌ نوشته‌اند، ولی‌ آنچه‌ بسی‌ بیشتر از این‌ عوامل‌ در این‌ زمینه‌تأثیر داشته‌ همانا رویدادهای‌ زندگی‌ و کیفیت‌ و مراحل‌ جوانی‌ اواست‌. «امام‌» بعد از آنکه‌ تحصیلات‌ ابتدائی‌ خود را نزد اساتیدمختلفی‌ در اراک‌ گذراند در سن‌ 15 سالگی‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌در محضر برادر بزرگوارش‌ پرداخت‌ و بعد از آن‌ به‌ یکی‌ از حوزه‌های‌رسمی‌ آن‌ زمان‌ یعنی‌ حوزه‌ اصفهان‌ فرستاده‌ شد. وی‌ هنگامی‌ که‌ به‌ آن‌حوزه‌ قدم‌ می‌گذاشت‌ کمتر از 18 سال‌ داشت‌. دو سال‌ بعد زمانیکه‌آیت‌الله مؤسّس‌ «حائری‌» به‌ سوی‌ شهر قم‌ شتافت‌ ایشان‌ نیز به‌ قم‌ رفت‌و در مدرسّه‌ دارالشفا مأمن‌ گزید.

در زمان‌ فوت‌ آیت‌الله حائری‌ «امام‌» در بسیاری‌ از علوم‌ مهارت‌ وتخصص‌ ویژه‌ای‌ یافته‌ بود. ارتباط‌ مادام‌العمر او با «کسب‌ فضائل‌اخلاقی‌» یکی‌ از بزرگترین‌ عواملی‌ بود که‌ بر آینده‌ او اثر عمیق‌گذاشت‌. در حقیقت‌ باید گفت‌ که‌ بدون‌ انگیزه‌ها و امکانهائی‌ که‌ این‌«ارتباط‌» برای‌ او به‌ وجود آورد بیشک‌ امام‌ همچون‌ یک‌ «روحانی‌گمنام‌» چشم‌ از جهان‌ فرو می‌بست‌. امّا این‌ منزلت‌ و مقام‌ عرفانی‌ بود که‌او را به‌ عظمت‌ و بزرگی‌ رساند.

«امام‌» در سرتا سر زندگانیش‌ به‌ کار تحریر و تألیف‌ نیز اشتغال‌داشت‌ بطوریکه‌مجموعه‌ آثار کتبی‌اش‌ را بسیار قطور و مفصّل‌ نمود.این‌ آثار شامل‌ وعظ‌ها، نامه‌ها، نوشته‌های‌ عرفانی‌، تفسیرات‌ کتاب‌مقدس‌ قرآن‌، دفاع‌ از اسلام‌، فقه‌، اصول‌، شعر و این‌ قبیل‌ مطالب‌هستند. از کتاب‌ چهل‌ حدیث‌ که‌ بگذریم‌ ـ که‌ فصول‌ و بابهای‌ مختلف‌آن‌ در حالتی‌ مخصوص‌ به‌ خود قرار دارند، مبحث‌ ولایت‌ فقیه‌بی‌گمان‌ مؤثرترین‌ اثر خمینی‌ کبیر است‌. تدوین‌ این‌ اثر را امام‌ در سال‌1339 یعنی‌ 7 سال‌ پس‌ از کودتای‌ آمریکائی‌ شاه‌ بر علیه‌ ملت‌ ایران‌ و2 سال‌ قبل‌ از قیام‌ اسلامی‌ 15 خرداد در قسمتی‌ از «کتاب‌ البیع‌» آغازکرد و مسلّماً غرضش‌ از تألیف‌ آن‌ تنها ادامه‌ سیره‌سلف‌ صالح‌ نبودبلکه‌ همانطور که‌ از درسهای‌ اظهار شده‌ در نجف‌ پیدا است‌ در فکراین‌ بود که‌ پایه‌های‌ یک‌ حکومت‌ مستقل‌ در زمان‌ غیبت‌ را سر و سامان‌بخشد و همچنین‌ در دفاع‌ از عقیده‌ای‌ بود در مقابل‌ کسانی‌ که‌ مذهب‌تشیّع‌ را مدافع‌ جدائی‌ دین‌ از سیاست‌ می‌پنداشتند و ادعا می‌کردند که‌«هر پرچمی‌ قبل‌ از قیام‌ قائم‌ برای‌ برپائی‌ حکومت‌ بلند شود محکوم‌ به‌شکست‌ است‌» و باید مسئولیّت‌ تمام‌ عواقب‌ شوم‌ و دردناک‌ آن‌ که‌نصیب‌ جامعه‌ اسلامی‌ می‌گردد را بپذیرد زیرا آمیختن‌ دین‌ با حکومت‌مردم‌ را از دین‌ و مذهب‌ بری‌ نموده‌ و باعث‌ زوال‌ دین‌ خواهد شد وباعث‌ نزول‌ بلایا و بدبختیهای‌ بعدی‌ جامعه‌ تشیّع‌ خواهد گردید.

آثار علمی‌ «امام‌» از تألیفات‌ دوران‌ جوانی‌ و با تألیف‌ مسائل‌ عقلیه‌آغاز گردید و در زمینه‌ اخلاقیات‌ و فقه‌ و اصول‌ ادامه‌ یافت‌. بیش‌ از27 سال‌ نداشت‌ که‌ «مصباح‌الهدایه‌» را در عرفان‌ به‌ رشته‌ تحریردرآورد. در سن‌ 29 سالگی‌ شرحی‌ بر دعای‌ سحرماه‌ رمضان‌ نگاشت‌که‌ نشان‌دهنده‌ ارتقاء فکری‌ او در مسائل‌ عقلیّه‌ است‌. وی‌ سپس‌ کتاب‌«اربعین‌ حدیث‌» را تألیف‌ کرد که‌ شامل‌ 7 حدیث‌ در مسائل‌ عقلیه‌ و33 حدیث‌ مربوط‌ به‌ اخلاقیات‌ می‌باشد. امام‌ تا آخر عمر مبارک‌ خودموفق‌ به‌ باقی‌ گذاشتن‌ حداقل‌ 25 اثر علمی‌ گردید. در میان‌ آثار متعددامام‌ مهمترین‌، برجسته‌ترین‌ و معروفترین‌ اثر او رساله‌ وی‌ در نظریه‌سیاسی‌ است‌ که‌ مجموعه‌ای‌ از دروس‌ ایشان‌ در نجف‌ بوده‌ است‌ که‌توسط‌ شاگردان‌ او به‌ رشته‌ تحریر درآمده‌ و بنام‌ «ولایت‌فقیه‌» یا«حکومت‌ اسلامی‌» و گاه‌ با نام‌ مستعار «نامه‌ای‌ از امام‌ کاشف‌العظاء»،در سالهای‌ خفقان‌ و مبارزه‌ به‌ چاپ‌ رسید.

حال‌ بهتر است‌ به‌ برخی‌ از رویدادهای‌ مهمی‌ بپردازیم‌ که‌ بی‌شک‌بر همه‌ ایرانیان‌ هوشیار واندیشمند تأثیر داشته‌ ولی‌ بر مشرب‌ فکری‌امام‌ بویژه‌ بر تفکرات‌ وی‌ در باب‌ مسائل‌ سیاسی‌ اثری‌ عمیق‌ گذارده‌است‌.

نخستین‌ این‌ رویدادها بروز تهاجم‌ جدید نظری‌ و فکری‌ به‌ مبانی‌ وتاریخ‌ تشیّع‌ و اسلام‌ در جامعه‌ ایران‌ بود که‌ شاخص‌ترین‌ نوشتار در این‌زمینه‌ و در آن‌ عصر کتاب‌ «اسرار هزارساله‌» متعلق‌ به‌ علی‌اکبرحکمی‌زاده‌ بود که‌ باعث‌ شد ایشان‌ با نوشتن‌ کتاب‌ «کشف‌الاسرار»ضمن‌ رد مطالب‌ تهاجمی‌ آن‌ کتاب‌ مطالبی‌ را نیز در زمینه‌ ایجاد یک‌فضای‌ سیاسی‌ مناسب‌ جهت‌ ایجاد حکومت‌ اسلامی‌ ترسیم‌ نمایند. درنظر امام‌ رژیم‌ سلطنتی‌ بالاستقلال‌ یک‌ رژیم‌ فاسد و غیرقانونی‌ بود.بنابراین‌ حکومت‌ اگر می‌خواست‌ پادشاهی‌ هم‌ باشد به‌ نحوی‌می‌بایست‌ تحت‌ نظارت‌ فقهاء درآید. در این‌ کتاب‌ امام‌ طرح‌ اولیه‌ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ و حکومت‌ اسلامی‌ را پایه‌گذاری‌ نمود و در ضمن‌ به‌مسئله‌ استقلال‌ و آزادی‌ نیز بهای‌ زیادی‌ داد. از جمله‌ موارد دیگرکتاب‌ مسائل‌ ذیل‌ را می‌توان‌ نام‌ برد:

1ـ لزوم‌ بازگشت‌ به‌ هویت‌ اسلامی

2ـ غیرقابل‌ قبول‌ بودن‌ حکومتهای‌ غیراسلامی‌ حتی‌ دمکراسی

3ـ تشریح‌ حکومت‌ آرمانی‌ اسلامی‌ و مصداق آن‌ در عصر حاضر

4ـ تشریح‌ اعمال‌ استبدادی‌ رضاخان‌ و شرح‌ جنایات‌ او



خرید و دانلود تحقیق در مورد اندیشه سیاسی امام خمینی


تحقیق در مورد امام خمینى + آزادی 45 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 48 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

امام خمینى و آزادیها

در کشور ما، هرچند در نزد روشن فکرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ایران و اسلام، از آزادى سخن مى‏رفت، اما کشانیده شدن این مقوله پرسش انگیز به میان جامعه و مردم کوچه و بازار، از دوران مشروطیت آغاز گشت. آزادیخواهى و عدالت‏طلبى در عصر استبداد زده قاجار، بسیارى را دل باخته خویش ساخته و در راه نجات و پدید آوردن حاکمیت ملت‏برانگیخته بود. در این جهت، نمى‏توان نقش و تاثیر سخنان بیدارگرانه فیلسوف و مفسر بزرگ سید جمال الدین اسدآبادى را نادیده انگاشت. (1) مخاطبان وى در میان تحصیل کرده‏هاى متقدم و متجدد - در داخل و خارج از کشور - به میزان شایسته‏اى به خود آگاهى اجتماعى و تاریخى دست‏یافته، و پس از تبعید و شهادت او در دوره ناصرى و مظفرى تاثیرگذار بوده‏اند. (2) به هر حال در طى سالیانى که بر ما گذشت، همچنان آزادى، ذهن و جان ایرانیان را به خود مشغول داشته و شهیدها برگرفته است.

در این مجال مى‏کوشیم تا از نظرگاه رهبر فقید انقلاب ، مفهوم و گستره آزادى را به دست آوریم. بى‏گمان، جنبش 15 خرداد - که طلیعه حرکت دینى - سیاسى نوینى در سده اخیر تاریخ کشورمان شناخته مى‏شود - در پى نهضت ملى نفت و انقلاب مشروطیت رخ داده وبى ارتباط با مقوله آزادى خواهى نیست. از این رو، ضرورت تحلیل آزادى از منظر رهبرى نهضت اجتناب ناپذیر است. کوتاهى در ارایه مفاهیم معقول آزادى و تحقق آن در ابعاد فردى و جمعى، خواه ناخواه بر روند حرکت ملت، تاثیرهاى نامطلوبى نهاده و دین و انقلاب مبتنى بر آن را دچار ابهام و چالش و آسیب پذیرى مى‏سازد. مشاهده آثار گسست نسلهاى انقلاب، بیش از پیش لزوم پرداختن به آرمان آزادى و روشن گرى نسبت‏به مرزهاى آن و همچنین اقدام خیرخواهانه اجتماعى در نیل به حقوق شهروندى را آشکار مى‏گرداند. پیش از نقل سخنان و مواضع رهبرى در رابطه با آزادى، تاملى در گفتارهاى مرتبط با آن خواهیم داشت و از نقد و نظر اندیشه ورزان دینى آگاه خواهیم گشت.

دکتر على شریعتى، ضمن آن که آزادى را در نگاه زلال و فطرى مذهب، برخوردار از ژرفایى در خور تقدیر تلقى مى‏کند، در بستر تاریخى و فکرى مغرب زمین، دچار تنگناى معنوى و اجتماعى مى‏نگرد. مى‏توان آزادى جنسى و فردى را از آن جمله برشمرد.

"این کلمه [آزادى] در مذهب یک بعد بى‏نهایت عمیق دارد، اما در تاریخ و در فلسفه‏هاى ماتریالیستى جدید، معناى خیلى خلاصه شده سطحى و بدون دامنه دارد، به هر حال آزادى یکى از ابعاد اساسى وجود انسان است". (3)

بهره گیرى منفى پاره‏اى از افراد و اقوام بشرى از آزادى، نمى‏تواند توجیه کننده شیوه استبدادى باشد و موجب سلب آزادى‏ها - که بستر ساز استعدادهاى روانى و عقلانى و اجتماعى انسان است - گردد. آفرینش آدمى و آزادى، پیوندى تنگاتنگ داشته و بدون آن نیل به مقام انسان کامل ممکن نیست. پیامبران ابراهیمى با دعوت به توحید و تقوا، در واقع از سویى آزادگى و آزادى مردم را خواستار بودند و از سویى دیگر، طریق برخوردارى معقول و مقبول از آزادى و اختیار را نمایاندند.

استاد محمد تقى جعفرى، پس از بررسى مفاهیم رهایى و آزادى طبیعى محض توام با انتخاب هدف، و آزادى تصعید شده و اختیار، به منظور تعریف آزادى، آن را در کنار حق حیات و حق کرامت، به عنوان حق آزادى مى‏نشاند.

"این حق[آزادى] مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندى است که بر بندگانش مرحمت فرموده است. لذا با کمال صراحت مى‏گوییم: مزاحمت‏با حق حیات و کرامت و آزادى، در حقیقت مخالفت‏با مشیت‏بالغه خداوندى است". (4)

از این منظر متعالى، انسان هنگامى به آزادى معقول دست مى‏یابد که در برخوردارى‏هاى فردى و جمعى خود، به آگاهى و شناخت هدف‏هاى والاى زندگى انسانى و امکان وصول بدان همه نایل گشته باشد. بدین سان، آزادى زمینه‏ساز کمال عقلانى و اجتماعى بشر است و نمى‏توان مردمان را از برکات آن بى‏نصیب ساخت. هر نوع بینش و کوشش مغایر با حق آزادى انسانها، خلاف فطرت الهى بوده و حیات و کرامت انسانى را دست‏خوش آسیب مى‏سازد.

استاد مرتضى مطهرى ، با بیان نزاع میان ارباب کلیسا و قدرت از یک سو، و مردم و مصلحان جامعه از دیگر سو، بر سر حاکمیت و حقوق انسانى و اجتماعى شهروندان، یادآور مى‏شود که : "از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مى‏سازد. " (5) بدین سان، آنان که به نام خدا و مذهب، تنها از تکلیف سخن مى‏رانند و حقوق مردم، به ویژه آزادى را نادیده مى‏انگارند، درصدد احیاى نزاع دین و آزادى اند. شهید مطهرى، در تطبیق اسلام و مسیحیت کلیسایى، آشکارا از همخوانى مفاهیم دینى با آزادى، سخن به میان مى‏آورد و اختناق اجتماعى را با آموزه‏هاى قرون وسطایى کلیسا سازگار مى‏شمارد.

"از نظر اسلام مفاهیم دینى همیشه مساوى با آزادى بوده است. درست‏برعکس آنچه. . . در غرب جریان داشته، یعنى این که مفاهیم دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است" (6) .

امام خمینى (قدس سره) ، بر این باور است که : یکى از بنیادهاى اسلام، آزادى است. . . فطرتا یک انسان، آزاد[آفریده] شده است". (7) رهبرى در این منظر، پیش از آن که عنوان حکومت را پذیرا باشد، رویکرد خدمت‏گزارانه خواهد داشت. حاکم مسلمان در تامین و تضمین حقوق مردم به خصوص آزادى که برآمده از فطرت توحیدى آنان است، گام برمى دارد. پاس داشتن آزادى‏هاى ملت، خدمت ماندگار و تاثیرگذار است که رهبر شایسته برعهده خویش مى‏شمارد.

"اگر به من بگویند خدمت‏گزار; بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبرى مطرح نیست، خدمت گزارى مطرح است. اسلام ما را موظف کرده که خدمت کنیم". (8)

در برابر اهانت‏شاه و دستگاه طاغوتى‏اش به مردم انقلابى، امام بر آشفته شده و آزادى خواهى و استقلال طلبى یک ملت را نشانه تمدن و حاکى از حقوق اولیه بشر تلقى مى‏کند.

"مردم که قیام کرده اند، آزادى مى‏خواهند! . . . این مردمى که آزادى و استقلال مى‏خواهند، اینها وحشى نیستند، اینها متمدن‏اند که آزادى و استقلال مى‏خواهند. وحشى ها، آنها هستند که استقلال و آزادى را از اینها گرفته اند. استقلال و آزادى، دو تا چیزى است که از حقوق اولیه بشر است". (9)

بدین گونه حکومتهایى که با آزادى و استقلال مردم، سر ناسازگارى گرفته و آنان را سرگرم امور معیشتى و دغدغه‏هاى شخصى و فرقه‏اى مى‏سازند، راه خیانت را طى مى‏کنند. رهبر فقید انقلاب، چنین حاکمیتهاى جفا پیشه‏اى را بیگانه با تعالى و تمدن دانسته و به نوعى مشروعیت این قدرتهاى جبار و طاغوتى را زیر سؤال مى‏برد. این همه از آن روست که آنان، مردم را به جرم آزادى خواهى - که در واقع نمایان گر جوشش فطرى و انسانى شان مى‏باشد - محکوم به تحقیر و نابودى مى‏کنند. رواج آزادى‏هاى فردى و بى‏دردسر یا حمایت از آزادى‏هاى جنسى و لجام گسیخته، از سوى ارباب قدرت، مفهومى غیر از وحشت آنان در برابر میزان - که همانا آراى ملت آزاد و به پا خاسته است - تداعى نمى‏کند. امام خمینى، با چنین مواضعى در قبال رنوشت‏شهروندان، نشان مى‏دهد که حاکمیت مشروع و کارآمد و برخوردار از رغبت و حمایت ملى را در بستر فریادهاى آزادى خواهانه و استقلال طلبانه، امکان‏پذیر مى‏داند. حکومت، آن گاه که فراخناى این بستر را بر نمى‏تابد و به بهانه‏هاى واهى و با تمسک به شعارهاى دروغین، از تامین مطالبات فطرى ملت در جهت نیل به خلیفه الهى خویش سرباز مى‏زند، منش و روش طاغوتى‏اش را آشکار مى‏سازد. امام خمینى با رهبرى ملت‏بزرگ ایران در انقلاب مبتنى بر خواسته‏هاى انکارناپذیر فطرى و اجتماعى - آزادى و استقلال - خدمت گزارى صادقانه‏اش را به دین و میهن خود متجلى ساخت. جانبدارى‏هاى آن پیشواى وارسته، پیش از انقلاب و پس از آن در دوران حاکمیت جمهورى اسلامى از آزادى ملت، حاکى از ارج دادن به این حق طبیعى و موهبت الهى بود. نگاهى به موضع گیرى امام در برابر شاه حاکى از جایگاه بلند آزادى شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست.

"شاه هم مى‏گوید که اعطا آزادى مى‏خواهم بکنم! یکى نیست که بگوید: آقا تو چه کاره اى! که اعطا آزادى مى‏خواهى بکنى؟ آزادى که قانون اساسى به مردم داده است، شما اعطا مى‏خواهى بکنى! تو چه کاره هستى که مى‏خواهى اعطا بکنى؟ . . . کسى که همه مسوولیت‏ها به گردن اوست، باید بیاید پیش ملت - باید این چیز بشود - این اگر هم بخواهد برود، باید بیخ ریشش را بگیرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاکمه‏اش کنند تا این همه خون ریزى یى که این آدم کرده است، جواب بیاید بدهد. تا این آزادى که از مردم[سلب] کرده است‏بیاید جواب بدهد". (10)



خرید و دانلود تحقیق در مورد امام خمینى + آزادی 45 ص