انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

تحقیق در مورد خوارج 43 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 42 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

1 - خوارج

یکى دیگر از فرقه‏هاى کلامى که در روزگار امام على (ع) به وجود آمد «خوارج» است. برخى از محققان، خوارج را فرقه‏اى اسلامى ذکر کرده‏اند تا جایى که در کتاب‏هایى که در خصوص تاریخ علم کلام نوشته‏اند به طور مفصل درباره این فرقه وعقاید آنان سخن گفته‏اند. ما هر چند خوارج را اساساً مسلمان نمى‏دانیم اما پرداختن به طرز تفکر واندیشه‏هاى کلامى آنان را از این جهت ضرورى مى‏دانیم که این فرقه در زمان حکومت امام على (ع) با تمسک به قرآن و تظاهر به اسلام براى آن حضرت، مشکلاتى را پدید آوردند واز خود عقایدى فاسد وخلاف قرآن به جاى گذاشتند. وچون بحث ما در این جا «على (ع) وفرقه‏هاى کلامى» است ناگزیریمکهعقایداینگروهراهمبهطورخلاصهبهبحثوبررسىبگذاریم.آنان به طرز گمراه‏کننده‏اى کردارهاى خود را با قرآن توجیه مى‏کردند وبر روش‏هاى خویش، استدلال عقیدتى مى‏آوردند. از همین روست که امام على (ع) به اصحاب خویش فرمود: در هنگام بحث ومناظره با آنان از قرآن استدلال نیاورید بلکه با سنت پیامبر بحث کنید، چون این گروهقرآنرابهنفعخویشتأویلمى‏کنند.خوارج به خاطر همین استدلال‏هاى سست وبى‏پایه، عمرى کوتاه داشتند وچندان در تاریخ نپاییدندوبهجزچندفرقهمعدود،سایرفرقه‏هایشانازبینرفته‏اند،اماعقایدوافکارشاندرقالب‏هاىمختلفبهحیاتخویشادامهدادهاست.در نهج البلاغه هم آمده است هنگامى که خوارج کشته شدند به امام على (ع) گفتند: اى امیر مؤمنان،همگىآنانکشتهشدند.امامفرمود:«کلاَّواللَّهِاِنَّهُمْنُطَفٌفِىأصْلابِالرِّجالِوَقراراتِالنِّساءِ،کُلَّمانَجَمَمِنهُمْقَرْنٌقُطِعَحتّى

یکونَآخِرُهُملُصُوصاًسَلّابینَ؛نه به خدا قسم، آنها نطفه‏هایى در پشت مردان ورحم زنان خواهند بود که هر زمان، شاخى از آنها سر بر آورد، بریده مى‏شود تا این که آخرشان دزدان وراهزنانخواهندشد.»(1)از این سخن امام (ع) به خوبى استفاده مى‏شود که عقاید باطل این گروه وافرادى که با این مرام باطل هستند باقى خواهند ماند.

1-1- چگونگى پیدایش خوارج

عموم مورخانى که به بحث وبررسى درباره خوارج وچگونگى پیدایش آنان پرداخته‏اند به وجود آمدن این فرقه را از جنگ صفین وقضیه «حکمیّت» مى‏دانند، امّا به نظر ما براى ریشه‏یابى عمیق‏تر باید کمى به عقب برگشت، زیرا نمى‏توان پذیرفت که یک حزب وگروه سازمانیافتهومنسجمباموضعگیرى‏هاىسیاسىوعقیدتى،بهیکبارهودرمدتکمترازچندساعتویاچندروز،ایجادشود؟آیا باور کردنى است که در نبرد صفین، عده‏اى با اصرار و پافشارى بسیار از امیر مؤمنان على (ع) بخواهند که جنگ را خاتمه دهد وحکمیّت را بپذیرد وحتى او را براى پذیرفتن این امر به قتل تهدید کنند، امّا پس از قبول حکمیّت از طرف على (ع) فوراً موضع خود را تغییر دهند وپذیرشحکمیّتراکفربدانند؟این،مسلماًبرنامهوطرحىازپیشتنظیمشدهبودهاستکهریشهدرپیشازنبردصفینومسألهحکمیّتدارد.بنابر این بر یک محقق، لازم است که براى تحلیل وبررسى چگونگى پیدایش این گروه به عقب برگرددوقضیهراازریشهدنبالکندودراینریشه‏یابىبهعاملمهمتعصباتقبیله‏اى،توجهبیشترىبکند.بسیارى از رهبران خوارج وکسانى که در میان ساده لوحان سپاه على (ع) در جنگ صفین، پس از پذیرش حکمیّت، بذر شورش پاشیدند از قبیله «بنى تمیم» و «بنى ربیعه» بودند (بنى ربیعه، خود تیره‏اى از بنى تمیم است). کسانى مانند شبث بن ربعى وحرقوص ابن زهیر (ذو الثدیه) ومسعر بن فدکى وعروة بن ادیه ومرداس بن ادیه که در نظر خوارج بعدى از سلف صالح هستند، همه از قبیله بنى تمیم بودند. البته از قبایل دیگر نیز کم وبیش شرکت داشتندامابیشتررهبرانخوارجازاینقبیلهبودندوازقریشهیچکسدرمیانخوارجنبود.بنى تمیم در زمان جاهلیت با قبیله مضر وبخصوص تیره قریش دشمنى وجنگ داشتند وحتى پس از اسلام نیز، که به ظاهر مسلمان شده بودند، گاه وبیگاه دشمنى دیرینه خود با قریش را آشکار مى‏کردند واز این که پیامبر از قریش ا ست ناراحت بودند وحسد مى‏ورزیدند. در این بارهبهدوسندتاریخىزیرتوجهفرمایید:1) جمعى از قبیله بنى تمیم وارد مسجد پیامبر شدند وبى آن که ادب واحترام پیامبر را رعایت کنند از پشت حجره‏ها ندا در دادند که «اُخرج إلینا یا محمّد، جِئناک لِنُفاخِرُک؛ اى محمد، بیرون آى که آمده‏ایم با تو مفاخره کنیم» یعنى امتیازات ومفاخر وبرترى‏هاى قبیله خود را بر تو ثابت کنیم. آن گاه آنان به مال وثروت وکثرت جمعیت وچیزهایى از این قبیل فخرفروشى کردند واین آیه شریفه درباره آنها نازل شد: (اِنَّ الّذینَ یُنادُونَکَ مِن وَراءِ الحُجُراتِ أکثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون؛(2)ﻜﺴﺍﻨﯼکهتوراازپشتحجره‏هاندامى‏دهندبسیارىازآنهانمى‏فهمند.)(3)2) در یکى از جنگ‏ها هنگامى که پیامبر خدا غنایم جنگى را تقسیم مى‏کرد، مردى از بنى تمیم به نام ذو الخویصره، که همان «حرقوص بن زهیر» بود، سر رسید وگفت: یا محمّد، عدالت را رعایت کن! پیامبر فرمود: واى بر تو، اگر من عدالت را رعایت نکنم پس چه کسى این کار را خواهد کرد؟ بعضى از اصحاب خواستند او را بکشند. پیامبر فرمود: رهایش کنید، همانا براى او یارانى خواهد بود که نماز شما در مقابل نماز آنها وروزه شما در برابر روزه آنها کوچک شمرده مى‏شود وآنها قرآن را تلاوت مى‏کنند اما از گلوهایشان تجاوز نمى‏کند، آنها از دین خارج مى‏شوند همان گونه که تیر از کمان رها مى‏شود. سپس افزود: آنها بر مسلمانان خروج مى‏کنند.نشانهآنهاایناستکهدرمیانشانمردسیاهچهره‏اىاستکهیکىاز

پستان‏هاىاومانندپستانزناست.»(4)مفسران مى‏گویند: درباره همین اعتراض «حرقوص بن زهیر» به پیامبر بود که این آیه شریفه نازل شد: (وَمِنهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فی الصَّدقات فَإنْ اُعطوا مِنها رَضَوا وإنْ لَمْ یُعْطُوا مِنها إذاهُم یَسخَطُون؛(5) واز منافقان کسانى هستند که در امر صدقات تو را طعنه مى‏زنند. اگر به آنها دادهشودخرسندمى‏شوندواگردادهنشودخشمگینمى‏گردند.)(6)جالب است که در این سند تاریخى - که اکثر موّرخان ومحدثان ومفسران آن را نقل کرده‏اند - منافقى که به پیامبر اعتراض مى‏کند وقرآن، او را از جمله منافقان مى‏شمارد کسى است که «ذو الخویصره» نام دارد واو همان «حرقوص بن زهیر» است که یکى از رهبران خوارج بود ودر جنگ صفین پس از جریان حکمیّت، شدیداً به على (ع) اعتراض کرد وجمعى را به دنبال خود کشانید وسرانجام در جنگ نهروان کشته شد. او همان «ذو الثدیه» بود که على (ع) جنازه او را جستجو کرد تا

این که آن را یافت واز این که وعده پیامبر (ص) تحقق یافته است خدا را شکر کرد.(7) دقت در این دو سند تاریخى به خوبى نشان مى‏دهد که یکى از رهبران عمده خوارج چه سابقه فکرى داشته است.

1-2-نمونه‏اى از تعصبات قبیله‏اى خوارج ودشمنى آنها با قریش

1) ابو حمزه خارجى در سال 130 به مدینه حمله کرد ومردم آن شهر را شکست داد که در تاریخبهنام«واقعهقدید»معروفاست.وقتىاسیرانراآوردندهرکسازقریشبودمى‏کشتندوهرکسازانصاربودرهامى‏کردند.(8)2) وقتى ضحاک بن قیس شیبانى خارجى، زمان کوتاهى در عراق حکومت یافت عبداللَّه بن عمروسلیمانبنهشامبهناچاربااوبیعتکردند.شبیلبنعزره،شاعرخارجى،بامباهاتگفت:المتَرأنّاللَّهظهردِینَهُ‏وَصَلَّتْ‏قریشخَلْفَ‏بکرِبن‏وائل‏«آیا ندیدى که چگونه خداوند دین خود را پیروز کرد وقریش پشت سر بکر بن وائل نماز خواند؟»(9) با توجه به زمینه‏هاى سیاسى وعصبیت‏هاى قومى ونژادى، که نمونه‏هایى از آن را نقل کردیم، کسانى که کینه وحسد امیرالمؤمنین على (ع) را در دل داشتند ولى به ناچار در سپاه آن حضرت قرار گرفته بودند وبه ظاهر از جمله اصحاب على (ع) به حساب مى‏آمدند، همواره در پى فرصتى بودند که به آن حضرت ضربه بزنند وآنچه را که مدت‏ها پنهان مى‏کردند آشکار سازند. چنین فرصتى در جنگ صفین ودر مسأله حکمیّت به دست آمد وآنها توانستند از ساده‏لوحى سربازان على (ع) سوء استفاده کنند وجمعیت زیادى را به دنبال خود بکشند وتا آن جا پیش رفتند که جنگ نهروان را بر امام مسلمین امیرالمؤمنین على (ع) تحمیل کردند.

1-3- نام‏هاى دیگر خوارج



خرید و دانلود تحقیق در مورد خوارج 43 ص


تحقیق در مورد خوارج در ایران

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 13 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

خوارج در ایران

دکتر حسین مفتخرى

خوارج یکى از جریان‏هاى مؤثر در تحرکات دنیاى اسلام در قرون اولیه محسوب مى‏شوند که به دلایل مختلف سیاسى، مذهبى، در نخستین نیمه قرن اول ظهور کردند و با پراکنده شدن شعب گوناگون آنان در نقاط مختلف قلمرو اسلامى، هوادارانى از میان غیر عرب یافتند. به پشتوانه این نیروهاى جدید بود که حدود سه قرن چهره نظامى خود را حفظ نمودند و قیام‏هاى گسترده‏اى را علیه خلفاى اموى - عباسى ترتیب دادند. با این حال، خوارج به رغم تلاش‏هاى مداوم در متزلزل ساختن بنیان‏هاى این دو سلسله، هیچ‏گاه به عنوان آلترناتیو - جانشین احتمالى - امویان یا عباسیان مطرح نشدند.

از جمله مناطقى که از کانون‏هاى دیرپاى خوارج شد، مناطق جنوب شرقى ایران (سیستان بزرگ) بود. در مقاله حاضر ضمن توصیف کلیاتى درباره خوارج به بررسى فراگرد نفوذ و استقرار خوارج در ایران پرداخته و برخى نتایج ناشى از آن را یاد آور مى‏شویم.

پیدایش خوارج

اما در واقع ریشه تکوین خوارج را به عنوان یک جریان سیاسى 1 به طور بالقوه باید در اواخر عصرعثمان و خصوصا تحریک وشرکت آنان در قتل وى جست و جو نمود، چنان که خود خوارج به شرکت در قتل عثمان اعتراف مى‏کردند. (2) خوارج به صورت جریانى متشکل و منسجم در صفین پا گرفته و پس از اصطکاک‏هایى با حاکمیت على(ع) سرانجام در نهروان رو در روى وى قرار گرفتند و به رغم شکست‏سنگین، به حیات سیاسى نظامى خود در تمامى دوران خلافت اموى و اوایل عهد عباسى ادامه دادند. از این روى برخى محققان میان خوارج (از خرج + عن...) با خوارج (از خرج + على...) فرق بسیار قائلند. (3)

خاستگاه و منشا اجتماعى خوارج

جریان خوارج نیز به‏سان تشیع، گرچه بعدها توسط غیر عرب رشد و نمو یافت، ریشه در میان مسلمانانى داشت که از اعراب بودند. نشانه‏اى دال بر حضور غیر عرب در میان اولین خوارج موجود نیست; همه سران و بزرگان اولیه خوارج که اطلاعاتى از آن‏ها باقى مانده است، از قبایل شناخته شده عرب بودند. به نظر مى‏رسد حضور بندگان (رقیق‏ها) در میان صفوف خوارج نهروان نیز که بلاذرى به آن اشاره دارد، (4) غیر آزادانه و به تبع صاحبانشان بوده است. بعدها نیز که خوارج به سرزمین‏هاى غیر عربى راه یافتند، نخست در بین قبایل عرب ساکن در این نقاط ظهور کردند و از آن طریق غیر عرب را به سمت‏خود جذب کردند. (5) منشا و خاستگاه اجتماعى خوارج اولیه و این که از اعراب بدوى یا شهرنشین بوده‏اند موضوعى است که برخى محققان به بررسى آن پرداخته‏اند.

«فلهاوزن‏» در اثر خود، نظریه «برونو» مبنى بر بدوى بودن اولین خوارج را بررسى و رد نموده است. فلهاوزن به این مطلب اشاره دارد که به یک معنا، تقریبا همه اعراب و از جمله اعراب مهاجر مقیم بصره و کوفه که خوارج ابتدا از میان آن‏ها برخاستند، همگى بادیه‏نشین بوده و پس از فتوحات مسلمین در شهرها مستقر شدند، اما در واقع از همان زمان مهاجرت تقریبا ارتباط خود را با قبایل ساکن در بادیه قطع کردند و به تدریج‏با حرکت‏به سمت زندگى شهرى، خصلت‏هاى بادیه نشینى را ترک نمودند و اصولا هجرت، نفى بدویت‏بود. وى در نهایت‏به این نتیجه مى‏رسد که خوارج، نه از عصبیت عربى بلکه از متن اسلام نشئت گرفتند. (6) در دیدگاه «اشپولر» نیز اصولا نظریه بدوى بودن خوارج، کمتر با احساساتى که بدویان براى قومیت‏خود داشتند و با کوششى که براى پاک نگه داشتن خون عربى مى‏کردند، سازگار به نظر مى‏رسد (7) .

در تایید همین نظر، «لوینشتاین‏» با نقل عبارتى از نویسنده‏اى «اباضى‏» مذهب مى‏نویسد: خوارج «ازارقه‏» از اعراب بدوى که مى‏خواستند به آن‏ها بپیوندند دورى مى‏کردند (8) . گر چه مدارک و شواهد تاریخى بیشتر نظریه‏هاى فوق را تایید مى‏کند، اما حداقل در دو موضع مختلف اطلاع داریم که از دیدگاه اعراب همان عصر، بعضى از خوارج به بدویت منسوب یا متهم شده‏اند (9) .

این نکته شایان ذکر است که خوارج اولیه گرچه میان بعضى قبایل شاخص‏تر بودند، ولى به یک یا چند قبیله خاص وابسته نبوده و تقریبا از تمام قبایل عرب ساکن کوفه و بصره، افراد خارجى مذهب یافت مى‏شدند. اصولا تشکیلات خوارج بیشتر منشا ایدئولوژیک داشت تا ریشه‏هاى قبایلى و خانوادگى و وابستگى‏هاى قومى و نژادى. برخورد تساوى طلبانه خوارج با موالى و غیر عرب، نشان از کم توجهى ایشان به تعصب عربى و قبایلى دارد. با این همه، گاه رگه‏هایى از عنایت‏به تفاخر قبیلگى بین آن‏ها یافت مى‏شود; از جمله در شعرى از شاعرى خارجى به پیروزى خوارج قبیله بکربن وائل بر قریش، افتخار شده است (10) .

مهم‏ترین عقاید خوارج

بى‏شک برخى از اصول و فروع فکرى خوارج مانند دیگر فرقه‏هاى اسلامى در قرون اولیه، به خاطر اوضاع زمان و بر اثر تماس و اصطکاک با ادیان و نحله‏هاى فلسفى - کلامى در بین النهرین و ایران دچار تغییر شد که در این میان آمیزش اعراب با ملل دیگر و نیز اسلام آوردن غیر عرب و در نتیجه نفوذ آرا و عقاید قبلى آن‏ها - هر چند در حد اندک - در مذهب جدید، در این تغییر تاثیر به سزایى داشت. هم چنین به دلیل انشعاب‏هاى مکرر در میان ایشان مشکل مى‏توان اصولى را ذکر کرد که تمامى خوارج، خصوصا خوارج بعدى، بدان معتقد بوده باشند، با این حال مسئله امامت و رهبرى جزء اولین مسائلى بود که در جامعه اسلامى به ظهور فرقه‏هاى گوناگون و از جمله خوارج منجر شد.

موضوع امامت و رهبرى در نزد خوارج مراحلى چند طى کرده است. در حالى که اولین خوارج تحت‏شعار «لاحکم الا لله‏» اصل و در اجتماع «حروراء» در نزدیکى کوفه گفتند که ما با خداوند بیعت مى‏کنیم (12) اما مدتى بعد از نظر خود عدول کرده، در همان اجتماع افرادى را به سمت فرماندهى سپاه و امامت نماز برگزیدند. هم‏چنین اعتقاد خوارج به صحت‏خلافت ابوبکر و عمر و تایید حکومت على(ع) تا قبل از پذیرش حکمیت (13) و پیشنهاد بیعت مجدد با على(ع) مشروط بر این که وى توبه کند، (14) این نکته را مى‏رساند که خوارج اگر هم اصل امامت و رهبرى را انکار کرده‏اند براى مدت کوتاهى بوده است.

بنابر مندرجات منابع کلامى، تمامى فرق خوارج، غیر از فرقه «نجدات‏» اصل امامت (رهبرى) را قبول داشتند. (15) با این حال، خوارج مسئله وجود رهبرى را از بعد شرعى نمى‏نگریستند و معتقد بودند هر شخصى را که آن‏ها با راى خود نصب کنند و او با مردم به طریق عدل رفتار کند و از ظلم و جور بپرهیزد، آن شخص امام است (16) ; در حالى که همه فرقه‏هاى شیعه و اکثر اهل نت‏به نوعى امامت را از آن قریش مى‏دانستند (17) . در نظر خوارج امامت منحصر به قریش و حتى اعراب نبود، امام مى‏توانست غیر عرب، «نبطى‏» و حتى بنده باشد (18) .

یکى از مواردى که کلیه فرق خوارج در آن اتفاق نظر داشتند، وجوب خروج علیه امام جائر و برخاستن و جنگیدن و تیغ کشیدن بر پادشاه ستمکار بود (19) . اغلب خوارج به «تقیه‏» معتقد نبودند (20) و در هر زمان و شرایطى، امر به معروف و نهى از منکر را بر خود فرض مى‏دانستند و هیچ پیش شرطى را براى انجام آن نمى‏پدیرفتند. خوارج همگى معتقد بودند که اگر دفع منکر جز با شمشیر ممکن نباشد، قیام با شمشیر واجب است (21) و نیز اغلب ایشان مرتکبان گناهان کبیره را به نوعى کافر قلمداد کرده، مهدورالدم مى‏دانستند. در پافشارى بر این اصل تا آن جا پیش رفتند که برخى از ایشان حتى کودکان مخالفان خود را مستحق عذاب جهنم شمردند. (22)

خوارج از سخن دروغ به شدت پرهیز داشتند (23) ، اهل سیاست‏بازى نبودند و در انجام دادن آن چه حق مى‏پنداشتند و نیز در اجراى فرایض و عبادات سخت پایبند بودند. حتى در منابع غیر خارجى، اغلب سران و رهبران خوارج با القابى همچون «کثیر الصلوة‏»، «شدید الاجتهاد» و... توصیف شده‏اند. عمر بن عبدالعزیز در مذاکره با خوارج گفت: من مى‏دانم که خروج شما براى دنیا نیست، منظورتان آخرت است; اما راه آن را گم کرده‏اید (24)

تفرق و انتشار خوارج

به جز بعضى از اعتقادات که خاص خوارج اولیه بود، به مرور زمان نظریه‏هاى دیگرى نیز در چهار چوب فکرى ایشان رسوخ کرد و این امر باعث‏بروز اختلافات و دسته‏بندى‏هاى جدید میان ایشان شد. جایگاه رهبرى در نزد خوارج نیز به این مسئله دامن زد. فقدان کانونى واحد در سازماندهى یکپارچه و روشن نبودن وظایف و جایگاه رهبرى در نزد ایشان موجب مى‏شد که هر از چندگاهى رهبران خود را خلع و دیگرى را به جاى ایشان نصب کنند. اصولا امام یا رهبر در نزد خوارج از جایگاه مقدس و ویژه‏اى برخوردار نبود; وى یکى از «مؤمنین‏» بود که گاهى لقب «امیرالمؤمنین‏» مى‏یافت، اما این لقب و عنوان مانع از آن نبود که هرگاه خطایى هر چند کوچک از او مشاهده شد، بر او خرده نگیرند. امام و رهبر خوارج نمى‏بایست‏به صورت خودکامانه تصمیم بگیرد و در اغلب موارد وى در امور مهم از پیروان خود کسب نظر مى‏کرد. گرچه این امر به ظاهر از نکات مثبت‏حرکت آن‏ها بود اما در مسلکى که هر یک از اعضا به هر بهانه‏اى مى‏توانست رهبر و مرکزیت تشکیلات را زیر سؤال برد، بروز اختلاف و انشعاب مکرر، امرى بدیهى بود.

انعطاف پذیرى خیلى کم خوارج در مواضع اعتقادى و نیز پراکندگى و بعد مسافت محل‏هایى که در آن جا قیام مى‏کردند و مهم‏تر از همه نفوذ گسترده موالى (غیرعربان) به داخل تشکیلات خوارج که موجب شد خواسته‏هاى جدیدى را مطرح کنند و حرکت را تا حدودى در جهت اهداف و آمال خود سوق دهند، از دیگر عوامل تفرق در میان ایشان محسوب مى‏شد.

به هر تقدیر خوارج نزدیک به سى سال پس از ظهورشان در تاریخ، در طى حکومت على(ع) و معاویه و یزید، به صورتى تقریبا یکپارچه باقى ماندند. اما دوران پس از مرگ یزید شرایط خاصى پیش آمد که موجب شد در پیکره خوارج بیشترین انشقاق به وجود آید و به چند فرقه اصلى منشعب گردند. این فرقه‏ها هر یک در ناحیه‏اى به کر و فر پرداختند و حاکمیت‏هاى خود مختار تشکیل دادند، از جمله «ازارقه‏» در جنوب ایران، «صفریه‏» در شمال عراق، «نجدیه‏» در یمامه و عمان، و «اباضیه‏» در یمن فعالیت نمودند.

افراطى‏ترین این گروه‏ها ازارقه بودند که نواحى جنوب و جنوب شرقى ایران را به مدت پانزده سال (64 - 79 ق) جولانگاه خود ساختند. نافع بن ازرق (رهبر ازارقه) نه تنها مخالفین خوارج را کافر و مستحق مرگ مى‏دانست (اصل استعراض)، بلکه قتل کودکان و زنان آن‏ها را نیز مباح مى‏شمرد. وى خوارج غیر فعال (قعده) را که از جنگ با مشرکان خوددارى کرده و هجرت اختیار نمى‏کردند تکفیر مى‏کرد و منطقه‏اى را که خود و هوادارانش در آن ساکن بودند، «دار هجرت‏» و شهرهاى مخالفان را «دارکفر» مى‏نامید. از نظر او تقیه کاملا حرام و ملاک ایمان، عمل افراد بود. از ابتکارات او این بودکه‏کسانى را که به سپاهش مى‏پیوستند مورد آزمایش قرار مى‏داد تا به صدق یا سوء نیت آن‏ها اطمینان حاصل کند. (25) با گذشت زمان هر یک از شعب اصلى خوارج به فرقه‏هاى کوچک‏تر و جزئى‏ترى تقسیم شدند و این مسئله امرى عادى در میان آن‏ها تلقى مى‏شد.

خوارج در ایران (عهد اموى)

برخورد قهرآمیز و آشتى‏ناپذیر خوارج با خلفاى وقت که نتیجه طبیعى آن، فشار و سخت‏گیرى بر ایشان بود و نیز اعتقاد خاص ایشان به امر به معروف و نهى از منکر و نفى تقیه و گریز از دارکفر و استقرار در دارهجرت، به علاوه انشعاب‏هاى مکرر ایشان در دوره پس از مرگ یزید، موجب شد که شاخه‏هاى مختلف ایشان هر کدام در منطقه‏اى به فعالیت پردازند.

از جمله در سراسر دوره اموى، مناطق جنوب شرقى ایران، از کرمان تا هرات، پذیراى گروه‏هایى از خوارج شد. در واقع خوارج بعد از هر شکست‏به داخل ایران رانده مى‏شدند و ایران براى آنان بیشتر یک مامن و مفر بود تا یک سکونت‏گاه دائمى، و مقصودشان این بود که از این سرزمین به عنوان یک پایگاه جهت آماده سازى و تجدید قوا براى حمله به نیروهاى خلافت در عراق سود جویند. فاصله زیاد از مرکز حکومت، اوضاع خاص جغرافیایى، فقدان امنیت‏به لحاظ فعالیت‏خاندان‏هاى محلى، عدم تسلط و نفوذ خلافت در آن مناطق، نزدیک بودن به عمان که از کانون‏هاى دائمى خوارج بود، پراکندگى قدرت و بافت نسبتا غیر شهرى این مناطق و... از جمله عوامل مساعد براى فعالیت‏خوارج در این نواحى محسوب مى‏شد. از سوى دیگر درهم پاشیدگى اوضاع اجتماعى سیاسى ایران در قرن اول هجرى که معلول سقوط نظام پیشین و ورود اعراب مسلمان به داخل ایران بود، زمینه‏هاى مساعد فعالیت‏خوارج را در پاره‏اى از نقاط ایران فراهم مى‏آورد.

به طور خلاصه از یک سو رفتار متعصبانه اعراب اموى نسبت‏به غیر عرب و خصوصا اعمال تبعیض بین مسلمانان عرب و «موالى‏» و از سوى دیگر روحیه مساوات‏طلبى موالى، بخش‏هایى از مردم ایران را بر آن داشت که در طول قرن اول هجرى و تا پایان کومت‏بنى‏امیه، در قیام‏هایى با ماهیت‏هاى گوناگون از جمله در قیام‏هاى خوارج، علیه سلطه عربى و



خرید و دانلود تحقیق در مورد خوارج در ایران