لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
آبراهام مزلو
درباره نیازهای انسان چه می گوید؟
فهرست
مقدمه
نظرات مزلو
نیازهای اولیه
نیازهای جسمانی
نیازهای ایمنی
نیازهای تعلق و محبت
نیاز به احترام
نیاز به تحقق خود
شروط لازم برای ارضای نیازهای اولیه
ویژگیهای دیگر نیازهای اولیه
درجه ثبات سلسله مراتب نیاز
ویژگی فرهنگی و عمومیت نیازها
نقش نیازهای ارضا شده
نقش ارضای نیازهای اولیه در تئوری روان شناختی
خلاصه نظریات مزلو
منابع
مقدمه
در قرن 20 سه نهضت یا انقلاب فکری اساسی رخ داد که چهره علم روانشناسی را دگرگون کرد یکی پیکو آنالیز و دیگری رفتار گرایی و سومی انسان گرایی پیکو آنالیز انسان مخلوق غرایز و کش مکش های درونی است . از نظر رفتار گرایی محیط انسان را می سازد البته طبیعت انسان در اصل خوب و قابل احترام است و در صورتی که محیط به انها اجازه دهد به شکوفایی و براوردن استعداد و گنجایش های درون گرایش دارد . و اما ابراهام مزلو را می توان یکی از موسسین و شاید پرنفوذترین روانشناس انسانگرا در زمان معاصر دانست . او در سال 1908 در امریکا به دنیا امد و در سال 1980 فوت کرد .
او بدع نوع روانشناسی است که سر و کارش با برترین و والاترین آرمانها و استعدادهای ذاتی انسانهاست و در راستای کشف ابعاد حیرت برانگیز درون پرغوغای ادمی همواره به کارست .
انچه مزلو را به درکی نوین از انسان راهبر شد ، پدیده هایی به غایت عاطفی بود :
عشق ، احترام و حسن قبول مسئولیت علاقه ی سرشار از احترام و عاطفه اش به استادانی چون اردشیر فروم کارن هورنای ماکس و رتمالیر او را بر ان داشت تا در ارزوی رسیدن به جو پر جان انان به اوج شکوهمندی که انسان بر عروجش تواناست دست یابد .
روانشناسی کل گرا – انسانگری مزلو بی انکه ما را در هزار توهای ضمیر ناخود اگاه مان سرگردان سازد راه عروج راه فرار وی از مرز های محدود من و راه رهیافت به اوج های پر خلسه ی عرفانی را به ما می نمایاند .
مازلو عقیده دارد که نیازها سلسله مراتبی دارد که بشرح زیر می باشد :
1- نیازهای فیزیولوژی – گرسنگی ، تشنگی ، جنسی
2- نیازهای ایمنی
3- نیاز به دیگران داشتن
4- نیاز به احترام مقام و موقعیت
5- خود شکوفایی
مازلو عقیده دارد که در تکامل شخصیت فرد ابتدا باید نیازهای پائینتر کاروا بشود تا نیازهای عالی تر پیدا شود و ممکن ای ناکامی در ارضای نیاز یک طبقه در شخصیت فرد اثر بگذارد و شخصیت هر فرد را رفتارهای اجتماعی او ریبری می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
دانش اکولوژی مجموعه شناخت هایی است که انسان درباره اثرات محیط بر روی موجودات زنده اثرات موجودات زنده بر روی محیط و ارتباطات متقابل بین موجودات زنده دارد.
وقتی اکولوژی موجود زنده ای مطالعه می شود هدف این است که معلوم شود چرا موجود مورد بحث در محیطهای خاص و تحت شرایط معینی زندگی می کند شرایط محیط چه اثراتی روی موجود زنده دارند و موجود زنده به نوبه خود چه تحولاتی در محیط پدید می آورد طبیعی است که خود انسان نیز به عنوان یک موجود زنده متاثر از عوامل محیط و موثر بر روی عوامل طبیعت در چهارچوب مطالعات اکولوژی از توجه و اهمیت خاص برخوردار است.
دانش اکولوژی مطالعه توام محیط و موجود زنده را هدف اصلی خود قرار داده و برای نیل به این هدف از همه رشته های علمی که مستقلاً محیط و یا موجود زنده را مطالعه می کنند کمک می گیرد.
کلمه اکولوژی دارای دو ریشه یونانی Oikos (به معنای خانه یا محیط زیست یا مسکن طبیعی) و Logos (به معنای شناخت) است و برای نخستین بار به وسیله ارنست هکل زیست شناس مشهور آلمانی به سال 1869 به کاربرده شده است و معنی تحت الفظی آن بررسی محل زندگی موجودات زنده است. بیان کاملتری در بیان اکولوژی عبارت است از مطالعه روابط موجودات زنده به طور فردی یا گروهی با محیط اطراف و یا علم رباط بین موجودات زنده و محیط.
تعریف دیگر اکولوژی ؛ عبارتست از علمی که روابط متقابل موجودات زنده را از یک طرف و رابطه بین آنها و محیطی که در آن زیست می کنند از طرف دیگر مورد بررسی قرار می دهد . لذا اکولوژی در احوال موجوداتی که در خشکی یا در آب در حال زیستن اند با توجه به روابط با محیط آنها تحقیق می کند.
دامنه علم اکولوژی را می توان با توجه به سطوح مختلف حیات تعیین کرد . اگر این سطوح به صورت یک طیف مشخص گردد که از یاخته آغاز شده به ترتیب شامل بافت ، اندام ، موجود زنده ، جمعیت ، اجتماع ، اکوسیستم و بالاخره بیوسفر یا زیست کره باشد ، علم اکولوژی بیشتر با سطوح اخیر این طیف یعنی بعد از موجود زنده سروکار دارد.
اکوسیستم به منظور مطالعه رابطه بین موجودات زنده و محیط معمولاً تعدادی از گیاهان و جانوران را در نظر می گیرد که در مجموعه جامعه را می سازند . در هر اکوسیستم میان موجودات زنده و محیط زندگی آنها همواره پیوندی ناگسستنی برقرار است و هر آینه این پیوند از هم بگسلد دگرگونی و احیاناً انهدام جامعه مزبور را دنبال خواهد داشت . به آن قسمت که مسکن موجودات زنده باشد هابیتات گویند.
جامعه أی که نفراتش به گونه واحدی متعلق باشد دوام پذیر نتواند بود مضافاً این که هر منطقه أی که محل زیست انواعی چند از موجودات زنده گیاهی و جانوری باشد یک سلسله عوامل فیزیکی و شیمیایی وجود دارد که در ظهور و ادامه بقای انواع نقش تعیین کننده بر عهده می گیرد.
وجود تنوع در انواع هر منطقه به ثبات جامعه کمک می کند بطوری که افراد هر جمعیت نیازهای گوناگون خود را با حضور سایر انواع برآورده می کند و دگرگونی های فیزیکی محیط را بهتر تحمل می نمایند اما به هرحال ثبات اکوسیستم نسبی است و عواملی نظیر رشد و توسعه جمعیت ها ، عبور از مرحله بلوغ و تولید مثل و سرانجام مرگ و میر عواملی هستند که دگرگونی های دائم در وضع جامعه بوجود می آورند.
در هر اکولوژیک که سرانجام منجر به پیدایش جامعه ثابت می گردد وقوع هر مرحله با پیدایش گروه هایی جدید و ظهور تنوع در انواع افزایش حجم کل موجود زنده توام خواهد بود ظهور توالی به ترتیب تقدم در هر منطقه به ترتیب زیر قابل پیش بینی است.
در منطقه ابتدا موجودات زنده خاک ساز نظیر باکتری ها پا به عرصه وجود می گذارند ، سپس به ترتیب گلسنگ و خزه بوجود می آید . آنگاه گیاهان سالیانه ، گیاهان دائمی ، درختچه و سرانجام درختان تولید می شدند به تناسب ظهور چنین مراحل گیاهی جانوران نیز متوالیا بوجود می آیند. زمان بسیار زیاد از مرحله شنی تا تولید جنگلی معادل با یک هزار سال تخمین زده می شود . هرگاه سرزمینی را در نظر بگیریم که گیاهان و جانورانی قبلاً در آنجا می زیستند و اینک به شکل بایر درآمده است تبدیل چنین سرزمینی به علفزار در حدود پنجاه سال و پیدایش جنگل مدت دویست سال به طول می انجامد . خاطر نشان می گردد که ظهور هر سال از همان گیاه به تدریج موجبات فرسوده شدن خاک به طریق خاص فراهم می سازد.
وابستگی غذایی موجودات زنده را با یکدیگر می توان به حلقه های زنجیر تشبیه کرد که در آن انرژی از حلقه ای به حلقه دیگر منتقل می شود. به عبارت دیگر هر موجود زنده حلقه ای را تشکیل می دهد که اگر در ابتدا و در انتهای زنجیره قرار نداشته باشد انرژی لازم جهت ادامه حیات از موجود قبلی به دست می آورد در حالی که خود تامین کننده انرژی برای موجود بعدی می باشد . اولین حلقه را تجزیه کنندگان حلقه های بعدی را مصرف کنندگان و آخرین حلقه را تجزیه کنندگان تشکیل می دهند.
عوامل عمده که افراد هر اکوسیستم را به یکدیگر پیوند می دهند :
1ـ تغذیه 2 ـ تولید مثل 3ـ اتکا به تعاون متقابل
1 ـ تغذیه : به منظور تامین غذایی در صورتی که اکو سیستم در مرحله تعادل و ثبات خود باشد رابطه ای بسیار نزدیک میان گیاهان و جانوران آن منطقه که توده زنده آنجا را تشکیل می دهند با محیط زیست آنان که توده غیر زنده را می سازد بر قرار است این روابط موجبات پیدایش زنجیری به شکل حلقه را فراهم می سازد که در امتداد آن مواد غذایی از راه تولید انرژی به گردش در می آیند.
عاملی که ضامن ادامه انرژی در امتداد این حلقه یا زنجیره است انرژی ناشی از تابش نور
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
دانش اکولوژی مجموعه شناخت هایی است که انسان درباره اثرات محیط بر روی موجودات زنده اثرات موجودات زنده بر روی محیط و ارتباطات متقابل بین موجودات زنده دارد.
وقتی اکولوژی موجود زنده ای مطالعه می شود هدف این است که معلوم شود چرا موجود مورد بحث در محیطهای خاص و تحت شرایط معینی زندگی می کند شرایط محیط چه اثراتی روی موجود زنده دارند و موجود زنده به نوبه خود چه تحولاتی در محیط پدید می آورد طبیعی است که خود انسان نیز به عنوان یک موجود زنده متاثر از عوامل محیط و موثر بر روی عوامل طبیعت در چهارچوب مطالعات اکولوژی از توجه و اهمیت خاص برخوردار است.
دانش اکولوژی مطالعه توام محیط و موجود زنده را هدف اصلی خود قرار داده و برای نیل به این هدف از همه رشته های علمی که مستقلاً محیط و یا موجود زنده را مطالعه می کنند کمک می گیرد.
کلمه اکولوژی دارای دو ریشه یونانی Oikos (به معنای خانه یا محیط زیست یا مسکن طبیعی) و Logos (به معنای شناخت) است و برای نخستین بار به وسیله ارنست هکل زیست شناس مشهور آلمانی به سال 1869 به کاربرده شده است و معنی تحت الفظی آن بررسی محل زندگی موجودات زنده است. بیان کاملتری در بیان اکولوژی عبارت است از مطالعه روابط موجودات زنده به طور فردی یا گروهی با محیط اطراف و یا علم رباط بین موجودات زنده و محیط.
تعریف دیگر اکولوژی ؛ عبارتست از علمی که روابط متقابل موجودات زنده را از یک طرف و رابطه بین آنها و محیطی که در آن زیست می کنند از طرف دیگر مورد بررسی قرار می دهد . لذا اکولوژی در احوال موجوداتی که در خشکی یا در آب در حال زیستن اند با توجه به روابط با محیط آنها تحقیق می کند.
دامنه علم اکولوژی را می توان با توجه به سطوح مختلف حیات تعیین کرد . اگر این سطوح به صورت یک طیف مشخص گردد که از یاخته آغاز شده به ترتیب شامل بافت ، اندام ، موجود زنده ، جمعیت ، اجتماع ، اکوسیستم و بالاخره بیوسفر یا زیست کره باشد ، علم اکولوژی بیشتر با سطوح اخیر این طیف یعنی بعد از موجود زنده سروکار دارد.
اکوسیستم به منظور مطالعه رابطه بین موجودات زنده و محیط معمولاً تعدادی از گیاهان و جانوران را در نظر می گیرد که در مجموعه جامعه را می سازند . در هر اکوسیستم میان موجودات زنده و محیط زندگی آنها همواره پیوندی ناگسستنی برقرار است و هر آینه این پیوند از هم بگسلد دگرگونی و احیاناً انهدام جامعه مزبور را دنبال خواهد داشت . به آن قسمت که مسکن موجودات زنده باشد هابیتات گویند.
جامعه أی که نفراتش به گونه واحدی متعلق باشد دوام پذیر نتواند بود مضافاً این که هر منطقه أی که محل زیست انواعی چند از موجودات زنده گیاهی و جانوری باشد یک سلسله عوامل فیزیکی و شیمیایی وجود دارد که در ظهور و ادامه بقای انواع نقش تعیین کننده بر عهده می گیرد.
وجود تنوع در انواع هر منطقه به ثبات جامعه کمک می کند بطوری که افراد هر جمعیت نیازهای گوناگون خود را با حضور سایر انواع برآورده می کند و دگرگونی های فیزیکی محیط را بهتر تحمل می نمایند اما به هرحال ثبات اکوسیستم نسبی است و عواملی نظیر رشد و توسعه جمعیت ها ، عبور از مرحله بلوغ و تولید مثل و سرانجام مرگ و میر عواملی هستند که دگرگونی های دائم در وضع جامعه بوجود می آورند.
در هر اکولوژیک که سرانجام منجر به پیدایش جامعه ثابت می گردد وقوع هر مرحله با پیدایش گروه هایی جدید و ظهور تنوع در انواع افزایش حجم کل موجود زنده توام خواهد بود ظهور توالی به ترتیب تقدم در هر منطقه به ترتیب زیر قابل پیش بینی است.
در منطقه ابتدا موجودات زنده خاک ساز نظیر باکتری ها پا به عرصه وجود می گذارند ، سپس به ترتیب گلسنگ و خزه بوجود می آید . آنگاه گیاهان سالیانه ، گیاهان دائمی ، درختچه و سرانجام درختان تولید می شدند به تناسب ظهور چنین مراحل گیاهی جانوران نیز متوالیا بوجود می آیند. زمان بسیار زیاد از مرحله شنی تا تولید جنگلی معادل با یک هزار سال تخمین زده می شود . هرگاه سرزمینی را در نظر بگیریم که گیاهان و جانورانی قبلاً در آنجا می زیستند و اینک به شکل بایر درآمده است تبدیل چنین سرزمینی به علفزار در حدود پنجاه سال و پیدایش جنگل مدت دویست سال به طول می انجامد . خاطر نشان می گردد که ظهور هر سال از همان گیاه به تدریج موجبات فرسوده شدن خاک به طریق خاص فراهم می سازد.
وابستگی غذایی موجودات زنده را با یکدیگر می توان به حلقه های زنجیر تشبیه کرد که در آن انرژی از حلقه ای به حلقه دیگر منتقل می شود. به عبارت دیگر هر موجود زنده حلقه ای را تشکیل می دهد که اگر در ابتدا و در انتهای زنجیره قرار نداشته باشد انرژی لازم جهت ادامه حیات از موجود قبلی به دست می آورد در حالی که خود تامین کننده انرژی برای موجود بعدی می باشد . اولین حلقه را تجزیه کنندگان حلقه های بعدی را مصرف کنندگان و آخرین حلقه را تجزیه کنندگان تشکیل می دهند.
عوامل عمده که افراد هر اکوسیستم را به یکدیگر پیوند می دهند :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
مقدمه
موضوع ابلیس نزد ما امری مبتذل و پیش پا افتاده شده که اعتنایی به آن نداریم ، جز اینکه روزی چند بار اورا لغت کرده و از شرش به خدا پناه میبریم و بعضی افکار پریشان خود را به این جهت که از ناحیه او است تقبیح میکنیم . و لیکن باید دانست که این موضوع ، موضوعی است بسیار قابل تامل و شایان دقت و بحث .
چرا در شناختن این دشمن خانگی و درونی خود بی اعتناییم ؟ دشمنی که از روز پیدایش بشر تا روزی که حیاط زندگی اش برچیده می شود بلکه حتی پس از مردنش هم دست از گریبان او بر نمیدارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نیندازد آرام نمیگیرد .
آیات 10-25 سوره اعراف ابتدای خلقت انسان و صورت بندی او و ماجرای آن روز آدم و سجده ملائکه و سرپیچی ابلیس و قریب خوردن آدم و همسرش و خروجشان از بهشت و سایر اموری را که خداوند برای آن دو مقدر کرده بود بیان میفرماید .
« ثم قلنا للملائکه اسجدوا لادم » بیانگر دو حقیقت است :
حقیقت اول اینکه سجده ملائکه برای جمیع بنی آدم و در حقیقت خضوع برای عالم بشریت بوده ، و اگر حضرت آدم (ع) قبله گاه سجده ملائکه شده از جهت خصوصیت شخصیتش نبوده بلکه از این باب بوده که آدم (ع) نمونه کامل انسانیت بوده ، و در حقیقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماینده بوده است ، همچنانکه خانه کعبه از جهت اینکه حکایت از مقام ربوبی پروردگار می کند قبله گاه مردم قرار گرفته است .
حقیقت دوم آنکه خلقت آدم در حقیقت خلقت جمیع فرزندان نوع بشر بوده است .
« فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین »
در این جمله و همچنین در آیه « فسجد الملائکه کلهم اجمعون » خدای تعالی خبری دهد از سجده کردن تمامی فرشتگان مگر ابلیس . و علت سجده نکردن وی را این دانسته که او از جنس فرشتگان نبوده، بلکه از طایفه جن بوده است .
یعنی اگر ابلیس از جنس فرشتگان میبود چنین عصیانی را مرتکب نمیشد . از آیه 30 سوره بقره نیز این استفاده می شود که او و همه فرشتگان در مقامی قرار داشتند که میتوان آن را مقام « قدس » نامید، و امر به سجده هم متوجه این مقام بوده نه به یک یک افرادی که در این مقام قرار داشته اند، ابلیس قبل از تمردش فرقی با ملائکه نداشته ، و پس از تمرد حسابش از آنان جدا شده ، ملائکه به آنچه مقام و منزلت شان اقتضا میکرد، باقی ماندند و خضوع بندگی را از دست ندادند و لیکن ابلیس بدبخت از آن مقام ساقط گردید ، همچنانکه فرموده : « کان من الجن ففسق عن امر ربه = چون از جنس جن بود نسبت به امر پروردگارش فسق ورزید » و « فسق » به معنای بیرون شدن خرما از پوسته است ، ابلیس همه با این تمردش در حقیقت از پوست خود بیرون گشت و زندگانیی را اختیار کرد که جز خروج از کرامت الهی و اطاعت بندگی چیزی دیگر نبود . مقصود از اینکه ابلیس عمل تمرد را انجام داد به این معنی بود که وی در برابر حقیقت انسانیت خاضع نشد و جمله « فما یکون لک ان تتکبر فیها » این بیان را تایید می کند : برای اینکه ظاهر آن این که آن مقام ، مقامی است که ذاتاً قابل تکبر نیست ، و ممکن نیست بتوان از آن سرپیچی کرد و لذا تکبر ابلیس نسبت به این مقام همان و بیرون شدنش از آن و هبوطش به درجه پایین تر همان .
موید دیگر این بیان این است که امر به سجده بر آدم نسبت به ابلیس و ملائکه امر واحدی بوده ، و معلوم است که امر به ملائکه امر مولوی نبوده زیرا امر مولوی آن امری است که مامور نسبتش به اطاعت و معصیت و شقاوت درباره ملائکه چنین نیستند ، زیرا معصیت و شقاوت درباره ملائکه تصور ندارد و آنان مخلوق بر اطاعت و مستقر در سعادتند ، پس امر به ابلیس هم امر مولوی نبوده و ابلیس در مقابل ملائکه مخلوق بر معصیت و شقاوت بوده است .
چیزی که هست مادامی که آدم خلق نشده بود و خداوند ملائکه و ابلیس را امر به سجود بر وی نکرده بود ابلیس و ملائکه هر دو در یک رتبه بوده بدن امتیاز از هم هر دو در مقام قرب بودند ، و پس از آنکه آدم آفریده شد این دو فریق از هم جدا شده یکی راه سعادت و دیگری راه شقاوت را پیش گرفت .
« قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک . قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین »
مراد از این ایه این است که : ای ابلیس ! چه چیزی باعث شده که سجده نکنی . گفت من از او بهترم آفرینش من از آتش و آفرینش او از خاک می باشد . »
این جواب اولین نافرمانی ابلیس می باشد . در این جواب خدای تعالی ، برای اولین بار ابلیس دچار معصیت شد چون برگشت تمامی معصیتها به دعوای انانیت ( خودخواهی ) و منازعه با کبریای خدای سبحان می باشد ، در حالی که کبریا ، ردایی است که بر اندام کسی جز او شایسته نیست و هیچ مخلوقی را نمی رسد که درمقابل انانیت الهی و آن وجودی که جمیع چهره ها در برابرش خاضع و گردن همه گردن فرازان در پیشگاه مقدسش خمیده و هر صوتی در برابر عظمتش در سینه حبس شده و هر چیزی برایش ذلیل و مسخر است برای خود انانیت قائل شده به ذات خود تکیه زده و « من » بگوید .
اگر ابلیس اسیر نفس خود نمیشد و نظر و فکر خود را محصور در چهار دیواری وجود خود نمیساخت هرگز خود را مستقل به ذات نمی دید ، بلکه معبودی مافوق خود مشاهده میکرد که قیوم او و قیوم هر موجود دیگری است ، و ناچار انانیت و هستی خود را در برابر او به طوری ذلیل میدید که هیچ گونه استقلالی در خود سراغ نمیکرد ، و به ناچار در برابر امر پروردگار خاضع شده نفسش بطوع و رغبت تن به امتثال اوامر او میداد ، و هرگز به این خیال نمی افتاد که او از آدم بهتر است ، بله این طور فکر میکرد که امر به سجده آدم از مصدر عظمت و کبریای خدا و از منبع هر جلال و جمالی صادر شده است و باید بدون درنگ امتثال کرد ، لیکن او اینطور فکر نکرد و حتی این مقدار هم رعایت ادب را نکرد که در جواب پروردگارش بگوید : «بهتری من ، مرا از سجده بر او بازداشت » بلکه با کمال جرات و جسارت گفت : « من از او بهترم » تا بدین وسیله هم انانیت و استقلال خود را اظهار کرده باشد و هم بهتری خود را امری ثابت و غیر قابل زوال ادعا کند ، علاوه بر اینکه به طور رساتری تکبر کرده باشد . از همین جا معلوم می شود که در حقیقت این ملعون به خدای تعالی تکبر ورزیده نه به آدم .
و آدم استدلالی که کرد اگر چه استدلال پوچ و بی مغزی بود ولیکن در اینکه او از آتش و آدم از خاک بوده ، راست گفته است ، و قرآن کریم هم این معنا را تصدیق نموده ، از یک طرف در آیه « کان من الجن ففسق عن امر ربه » فرموده که ابلیس از طایفه جن بوده ، و از طرف دیگر در آیه « خلق الانسان من صلصال کالفخار و خلق الجان من مارج من نار » فرموده که ما انسان را از گل و جن را از آتش آفریدیم . پس از نظر قرآن کریم هم مبدا خلقت ابلیس ، آتش بوده ، ولیکن ادعای دیگرش که « آتش از خاک بهتر است » را تصدیق نفرمود، بلکه در سوره بقره آنجا که برتری آدم را از ملائکه و خلافت او راذکر کرده این ادعا را رد کرده است .و در آیه 76 سوره « ص » در رد ادعایش فرموده ملائکه مامور به سجده بر آب و گل آدم شدند تا شیطان بگوید : « گل از آتش پست تر است » ، بلکه مامور شدند سجده کنند بر آب و گلی که روح خدا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
دیدگاه قرآن درباره صرفه جویی و مصرف
صرفه جویی به مفهوم مصرف چیزی به شکل درست و مناسب آن است. این مساله برای ایجاد تعادل میان درآمد و هزینه بسیار مهم و اساسی است و در حوزه اقتصاد خانواده نیز می تواند تاثیرگذار و سرنوشت ساز باشد.
با این همه صرفه جویی علاوه بر اینکه در حوزه اقتصاد شخصی معنا و مفهوم می یابد در حوزه اقتصاد عمومی نیز معنا دارد. امام خمینی (ره) بر این اساس است که مصرف زیاد و بیش از نیاز در آب و برق را نه تنها نادرست و حرام می داند بلکه آن را ضمان آور دانسته و شخص را نسبت به جامعه مدیون می شمارد.
قرآن نیز به این مساله از ابعاد مختلف پرداخته است؛ زیرا قرآن کتاب هدایت و راهنمایی آدمی به سوی کمال است و به مساله اقتصادی که ارتباط تنگاتنگی با مساله آسایش و آرامش دارد، توجه داشته و برای این که انسان در مسیر کمالی حرکت کند به مساله اقتصاد و روش های مناسب و درست کسب درآمد و هزینه های آن نیز پرداخته است. بازخوانی نگرش و تحلیل قرآن می تواند در این زمینه برای دست یابی به شیوه های درست کمک کند. نوشتار حاضر تلاشی است تا این مساله را از دیدگاه قرآن واکاوی نماید.
مفهوم صرفه جویی
واژه عربی صرف که به معنای تغییر و تحویل آمده است در علوم مختلف معانی و مفاهیم گوناگونی را بیان می کند. به عنوان نمونه در علم صرف و نحو به معنای ساختن صیغه های مختلف از یک اصل می باشد که در ادبیات عربی معروف و مشهور است.
در علوم قرآنی صرفه به معنای بازداشتن شخص از آوردن آیه و یا سوره ای است که در مقام تحدی انجام می گیرد. در این که این نظریه درست و یا نادرست است سخنی نیست بلکه تنها بیان این که صرفه به معنای بازداشتن شخص به شکل تکوینی از آوردن سوره و یا آیه نیز به کار رفته است.
در علم اقتصاد چون سخن از تولید و توزیع و مصرف است واژه صرفه جویی به معنای مصرف درست و مناسب چیزی است که در اختیار شخص قرار دارد و در ازای آن کار و یا هزینه ای پرداخت شده است. بنابراین صرفه جویی در ارتباط با مصرف چیزی است که دارای مالیت می باشد و انسان در قبال آن کار و یا هزینه ای پرداخته و یا می پردازد.
صرفه جویی، کم مصرف کردن نیست
عده ای صرفه جویی را به معنای کم مصرف کردن معنا کرده اند ولی به نظر می رسد این معنا نمی تواند اقتصادی باشد؛ زیرا هدف از تولید یک شی اقتصادی، مصرف آن است و مصرف چیزی زمانی به وقوع می پیوندد که آدمی به آن نیاز داشته باشد و با مصرف آن چیز نیازی از نیازهای وی برآورده می شود. بنابراین شخص لازم است تا در حد نیاز و برآورد آن، چیزی را مصرف نماید و کم مصرف کردن نمی تواند نیاز وی را برآورده سازد، مگر آن که در مساله نیاز به نیازهای اساسی و نیازهای غیر اساسی و یا نیازهای لازم و غیر لازم توجه داده شود. در این صورت می توان گفت که مصرف چیزی می بایست در حد برآورد نیازهای اساسی و لازم باشد.
ولی مشکلی که در این جا خود را نشان می دهد آن است که همان گونه که نیازهای آدمی به دو دسته نیازهای اساسی و لازم و غیر اساسی و غیر لازم دسته بندی می شود و به شکلی اولویت خود را تحمیل می کند، در حوزه چیزهایی که به عنوان مواد مصرفی مورد توجه قرار می گیرد نیز اولویت بندی صادق است. به این معنا که هرچه نیاز شخص و یا جامعه به چیزی اساسی و ضروری و لازم باشد آن چیز به شکل امری با مالیت بیش تر و اساسی تر مطرح می شود. از این رو ارزش نیازی انسان به چیز اقتصادی، آن چیز را ارزشمندتر می سازد چنان که کم اهمیتی آن نیز آن را در درجه دوم اهمیت قرار می دهد.
البته این امر به چیزهایی برمی گردد که ارزش مالی داشته و برای تولید و تهیه آن نیازمند کار و پرداخت هزینه هستیم. بنابراین با آن که هوا و اکسیژن برای آدمی دارای ارزش و اهمیت بسیار و حیاتی است ولی از آن جایی که درحال حاضر برای آن هزینه ای پرداخته نمی شود و نیاز به تولید آن نداریم و کاری برای آن انجام نمی دهیم چیزی بی ارزش بوده و از مالیت خارج می شود و سخن از صرفه جویی در آن معنا و مفهومی ندارد؛ ولی اگر فرض کنیم که در آینده برای تولید اکسیژن مصرفی انسان نیازمند تولید و یا کار برای آن باشیم می بایست برای آن مالیت قرار داده و درباره شیوه های مصرف و استفاده آن سخن بگوییم.
دیدگاه اقتصاددانان درباره صرفه جویی
به هرحال صرفه جویی ارتباط تنگاتنگی با مسأله مالیت و مقدار تولید و توزیع دارد. هر چیزی که ازنظر مالی ارزشمند و از نیاز بشر به آن بیش تر باشد درباره نحوه و چگونگی مصرف آن نیز مسایل و مطالب بیش تری مطرح می شود.
اقتصاددانان درباره نحوه مصرف به این نکته توجه می دهند که مراد از صرفه جویی، کم مصرف کردن نیست؛ زیرا می بایست در هر چیزی که بخشی از نیاز آدمی را برطرف می سازد به مقدار موردنیاز از آن استفاده کرد. بنابراین شخص می بایست در حد نیاز طبیعی خود از هر چیز اقتصادی استفاده کند. تنها مسأله ای که اقتصاددانان آن را مطرح می سازند این است که در زمان بحران های اقتصادی و کاهش توزیع و یا تولید چیزی، می بایست به حد اقل بسنده کرد و درحد رفع حاجت و نیاز ضروری از آن استفاده نمود تا فرصت بیش تری به دیگران داده شود.در حقیقت در زمان بحران سخن از مصرف درحد ضرورت و رفع نیاز است ولی این بدان معنا نیست که شخص آن چیز را کم مصرف کند. صرفه جویی در این زمان به شکل ضرورت خود را تحمیل می کند و اگر در زمان های دیگر صرفه جویی به معنای مصرف درست و متناسب از کالای اقتصادی است در زمان بحران این نکته از جهات دیگر مورد تأکید قرار می گیرد تا شخص به حد ضرورت بسنده کرده و به قول معروف به مستحبات نپردازد.به سخن دیگر صرفه جویی در همه حال و هر زمانی چه بحران و چه غیربحران به معنای مصرف درست کالای اقتصادی همانند آب و برق است ولی در زمان بحران تنها برآورد نیازها درحد ضرورت به معنای صرفه جویی است که نوعی محدودیت را نیز سبب می شود که تحمیلی از سوی بحران است.
بنابراین صرفه جویی ازنظر اقتصاددانان به معنای استفاده درست و مناسب از کالای اقتصادی و بهره وری و آگاهی نسبت به نیازهای واقعی است.
در این جاست که مسئله آگاهی و شناخت، خود را بر اقتصاد مصرف تحمیل می کند. در حوزه اقتصاد تولید مسئله این است که چگونه و چه چیزی را در چه مقدار و حجم تولید کنیم اصلی است که هر تولیدکننده اقتصادی بدان توجه دارد. در اقتصاد مصرف نیز شخص می بایست به این نکته توجه کند که چه چیزی نیاز واقعی است و تا چه مقدار می تواند نیاز واقعی او را برآورده کند و افزون بر آن امری بیرون از نیاز واقعی او می باشد؟ به عنوان نمونه