لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
سیر فلسفه درغرب
فلسفه اززمان پیدایش دریونان (قرن ششم قبل از میلاد )تاکنون چهاردوره بزرگ طی کرده است .
1- دوره فلسفه یونان 2- دوره فلسفه رومی – یونانی
3- دوره فلسفه قرون وسطی 4- دوره جدید
دوره اول :فلسفه یونان :این دوره که باتالس از قرن ششم پیش از میلاد آغاز می شود تا حدوداواخر قرن چهارم پیش از میلاد ادامه می یابد . دوره فلسفه یونان خود به سه عصر تقسیم می شود. عصرجهان شناسی ،عصر انسان شناسی ،(توجه انسان به خویشتن )وعصر بحث منظم .
عصر جهان شناس :دراین عصر فلسفه عبارت بود از جهان شناسی (Cosmology) وفیلسوفان این عصر ،یعنی تالس وشاگرد ان وی – که طبیعت گرایان مشهورند – می کوشیدند تااصل هستی وماده همه اشیا جهان (ماده المواد )را بشناسند وبدانند که اصل وماده اشیای جهان چیست .برهمین مبنابود که تالس اصل همه چیز (ماده المواد )راآب دانست وسایر فیلسوفان پیروی هرکدام عنصری از عناصر را ماده المواد انگاشتند.
عصر انسان گرائی (خودشناسی ):درقرن پنجم پیش از میلاد با ظهور سوفسطائیان (Sophists)که گروهی از فیلسوفان بودند ونیز با ظهور سقراط Soorates 399- 469 ق .م – فلسفه به انسان مسائل انسانی توجه کرد وخویشتن شناسی جای جهان شناسی را گرفت و فلاسفه به بحث از علوم ومسائل مربوط به انسان مثل اخلاق ،روان شناسی و سیااست پرداختند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
سیر فلسفه درغرب
فلسفه اززمان پیدایش دریونان (قرن ششم قبل از میلاد )تاکنون چهاردوره بزرگ طی کرده است .
1- دوره فلسفه یونان 2- دوره فلسفه رومی – یونانی
3- دوره فلسفه قرون وسطی 4- دوره جدید
دوره اول :فلسفه یونان :این دوره که باتالس از قرن ششم پیش از میلاد آغاز می شود تا حدوداواخر قرن چهارم پیش از میلاد ادامه می یابد . دوره فلسفه یونان خود به سه عصر تقسیم می شود. عصرجهان شناسی ،عصر انسان شناسی ،(توجه انسان به خویشتن )وعصر بحث منظم .
عصر جهان شناس :دراین عصر فلسفه عبارت بود از جهان شناسی (Cosmology) وفیلسوفان این عصر ،یعنی تالس وشاگرد ان وی – که طبیعت گرایان مشهورند – می کوشیدند تااصل هستی وماده همه اشیا جهان (ماده المواد )را بشناسند وبدانند که اصل وماده اشیای جهان چیست .برهمین مبنابود که تالس اصل همه چیز (ماده المواد )راآب دانست وسایر فیلسوفان پیروی هرکدام عنصری از عناصر را ماده المواد انگاشتند.
عصر انسان گرائی (خودشناسی ):درقرن پنجم پیش از میلاد با ظهور سوفسطائیان (Sophists)که گروهی از فیلسوفان بودند ونیز با ظهور سقراط Soorates 399- 469 ق .م – فلسفه به انسان مسائل انسانی توجه کرد وخویشتن شناسی جای جهان شناسی را گرفت و فلاسفه به بحث از علوم ومسائل مربوط به انسان مثل اخلاق ،روان شناسی و سیااست پرداختند . سیسرون – خطیب ومتفکر رومیمی گوید :سقراط ،فلسفه را از آسمان به زمین آورد ودردل شهرها وخانه ها منزل داد.مقصود سیسرون آن است که سقراط از توجه به مسائل جهان شناسی روی برتافت وبه مسائل مربوط به انسان پرداخت .
دراین زمان مساله دیگری نیز مطرح شد وآن اینکه آیا حقایق ثابت و تغییر ناپذیرند (مطلق هستند )وآیا در جهان حقیقی قائم به ذات خود که هستی آن وابسته به اشیا دیگر ونیز وابسته به اندیشه های مانباشد وجود دارد یا نه ؟سوفسطائیان حقایق را نسبی و متغیر می دانستند و عقیده داشتند ،تنها شناخت حقایق نسبی امکان پذیر است وادراکات هرکس به اندازه ادراکات دیگران معتبر می باشد . انسان با طبیعت فردی خویش مقیاس و معیار همه چیزها است . این نظریه به شک نسبی موسوم است . زیرا طرفداران آن منکر حقایق مطلق و شناخت مطلق هستند و حقایق نسبی و شناخت نسبی را معتبر می دانند .
سقراط ،برخلاف سوفسطائیان به حقایق ثابت و استواری وضع کند تا مردمان رادر زندگی فردی و اجتماعی سودمند افتد وبه کارآید .بر مبنای نظریه سقراط بود که مکاتب مختلفی مثل مکتب میگاریان (Megaris)به پیشوائی اقلیدس میخاری ،مکتب کلبیان (Cenic) به پیشوادی آنتیس تنس و کتب سیرنائیک ها (Syrenaic) به پیشوائی آریستیپوس پدید آمد . پیروان این مکاتب می کوشیدند تا اصول و دستورالعمل های ثابتی برای زندگی وضع کنند.
عصر بحث منظم : بحث های گذشته – بحث های جهان شناسی وانسان شناسی – بهم آمیخت و نظریه های گسترده و منظمی وسیله دمکریتوس (Democtiros) وافلاطون ،(Plato - 347- 427 ق. م ) وارسطو (Aristle322-384 ق.م ) پدید آمد . دمکرتیوس بحث های پراکنده ای را که فیلسوفان گذشته درباب جهان شناسی مطرح کرده بودند با طرح علمی ترین نظریه ،نظریه ،یعنی نظریه ذره گرائی (Atomism) انتظام و تکامل بخشید . برمبنای نظریه ذره گرائی تمام موجودات ،مرکب از ذره های تجزیه ناپذیر (اتم ها ) هستند . ذره ها (اتم ها )دارای هستی و حرکت جاودانی اند ودر اثر جمع و ترکیب آنها جهان و موجودات پدید آمده است .
افلاطون ضمن توجه به همه مباحث نظریه حقایق ثابت را که سقراط مطرح کرده بودند ،نظم و تکامل بخشید و فلسفه را علمی دانست که موضوع آن وجود حقیقی و ثابت و ضروری (مثل )است . نه اشیاء محسوس که پیوسته در تغییرند .
به نظر افلاطون شناخت حقیقی (فسلفه )همانا شناسائی ذات اشیاءیعنی شناخت ماهیات تغییر ناپذیر (مثل )است . زیرا شناخت اصیل وراستین باید دارای موضوعی ثابت واصیل (حقیقت تغییر ناپذیر )باشد .برهمین مبنا فیلسوف کسی است که هدف وی رسیدن به معرفت امور ازلی وحقایق اشیاء(مثل )باشد .
ارسطو شاگرد افلاطون وبزرگترین فیلسوف یونانی – اولین فیلسوفی بود که علوم را طبقه بندی کرد وبرای هر علمی موضوع و هدف خاصی تعیین نمود ،ارسطو را واضح طبقه بندی علوم وپایان گرترقی و شکوه فلسفه یونان می شناسند .
وی فلسفه را به نظری (علوم ریاضی و طبیعی و الهی )،علمی (علم اخلاف ،تدبیر منزل و سیاست )وهنری (هنرهای مختلف :خطابه ،شعر و000 )تقسیم کرد و بدین ترتیب به فلسفه چنان معنای گسترده ای بخشید که تمام معارف بشری رادربرمی گرفت ،معنایی که تقریبا"تا آغاز دوره جدید برای فلسفه باقی ماند .اما خود ارسطوبرترین قسمت فلسفه را مابعدالطبیعه یا فلسفه اولی (نخستین )می دانست وآن را هستی شناسی یا علم وجود می انگاشت و معتقد بود که مابعد الطبیعه (فلسفه اولی )علم به مبادی و علت های اصلی و نخستین موجودات است .
دوره دوم :فلسفه رومی – یونانی : این دوره از اوائل قرن چهارم پیش از میلاد آغاز می شود وتا قرون اولیه میلادی – زمان ظهور فلسفه قرون وسطی ،ادامه می یابد دراین دوره ،ابتدا با حمله اسکندر مقدونی ،(متوفی 323 متولد 335 ق .م ) یونانیان زیر سلطه مقدونیان قرار می گیرند و سپس امپراطوری روم بر یونان استیلا می یابد (146 ق .م )وفلسفه یونانی به روم منتقل می گردد وبا تفکرات رومی – که بیشتربه جنبه علمی توجه داشت واندیشه هایی صوفیانه شرقی – که در اثر کشورگشائی اسکندریه عالم غرب یعنی یونان