لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
شاه اسماعیل صفوی
اسماعیل میرزا، ملقب به ابوالمظفر بهادر خان حسینى، فرزند سلطان حیدر و نواده دخترى اوزون حسن آق قویونلو بود.
اسماعیل در 892 ق / 1487 م در اردبیل دیده به جهان گشود. وى پس از کشته شدن پدرش، سلطان حیدر «893 ق / 1448 م» در جنگ با یعقوب بیگ آق قویونلو و متحدش فرخ یسار شروانشاه، به همراه برادرانش در حصار استخر زندانى شد «عالم آراى عباسى، ص 32؛ جهانگشاى خاقان، صص 44 - 46». رستم بیگ آق قویونلو در 898 ق / 1493 م فرزندان حیدر را از زندان آزاد ساخت «حبیب السیر، ج 4، صص 439 - 440» و آنان را به تبریز فرا خواند. در پى کشته شدن سلطان على، برادر بزرگتر اسماعیل در نبرد با رستم بیگ، یاران و مریدان، اسماعیل میرزا را که در آن هنگام کودکى شش ساله بود، با اجازه مادر از اردبیل به گیلان «لاهیجان» بردند. در گیلان، کارکیا میرزا على، فرمانرواى محلى لاهیجان و دیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوى بود در نگه داشت شیخ اغلى خردسال اهتمام کرد.
اسماعیل پنج سال در آنجا ماند و با مراقبتهاى شمس الدین لاهیجى که از فضلاى آن دیار بود؛ فارسى، عربى، قرآن و مبانى و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت «احسن التواریخ، ص 9؛ جهانگشاى خاقان، صص 64 - 67». افزون بر این، در این مدت، زیر نظر هفت تن از اعیان صوفى لاهیجان فنون رزم آموخت «جهانشگاى خاقان، ص 57».
اسماعیل با آنکه هنوز کودکى خردسال بود از جانب مریدان پدر، صوفى اعظم، مرشد کامل و شیخ و سلطان محسوب مىشد و حتى او را به عنوان شاه تلقى مىکردند. رستم بیگ چند بار فرستادگانى به طلب دو کودک شیخ حیدر به گیلان فرستاد و هر بار، کارکیا، فرستادگان او را با عذرهاى عاقلانه عودت مىداد. رستم گمان مىکرد ابراهیم هم در گیلان است و از جستجو کردن او و مادرش در اردبیل غافل ماند. اما اسماعیل که در همین سالهاى خردسالى در دستگاه کارکیا آزموده شده بود، به تدریج از اعتقاد غلات که وى را مظهر الهى تلقى مىکردند فاصله گرفت و آن گونه که به بعضى ونیزیهاى مقیم ایران در آن ایام گفته شد، از اینکه یاران وى را به چشم خدایى بنگرند اظهار نفرت مىکرد. اینکه شمسهاى از این دعوى الوهیت در اشعار ترکى او هست، اگر جعلى و ساختگى نباشد، ممکن است مبنى بر مصلحت وقت و ضرورت تسلیم به اعتقاد مریدان باشد که بدون آن، جانبازى آنها در حق شیخ و مرشد جوان غیر ممکن مىشد. این مریدان در گرماگرم هنگامه کارزار، عنایت این شیخ و مرشد را حامىو حافظ خود مىدانستند و «قربان صدقه» او مىرفتند. در واقع شیخ اغلى خردسال که نزد مریدان مظهر الوهیت و صوفى اعظم بود، وقتى به تشویق و الزام مریدان در محرم 905 ق / اوت 1499 م به قصد تسخیر ولایات ایران به حرکت درآمد، هنوز تا حدى آلت دست و اغراض سرکردگان قزلباش بود و سیزده سالى بیش نداشت.
اسماعیل میرزا و تلاش برای گرفتن انتقام خون پدر
اختلافات خانگى بازماندگان اوزون حسن که قلمرو او را تجزیه کرده بودند، براى اعلام خروج دین حق از سوى اسماعیل میرزا، فرصت مناسبى قلمداد شد. در اردبیل، شیخ جوان، بقعه و خانقاه صفوى را زیارت کرد و از دیدار مادر و برادر خرسندى یافت. چندى بعد براى مقابله با دشمنان که الوند بیگ آق قویونلو و فرخ یسار شروانشاه از آن جمله بودند، همراه یاران خویش به نواحى قراباغ و وان عزیمت کرد. در بین راه عده زیادى صوفیان جانسپار دیگر از حوالى سیواس و ارزنجان به وى ملحق شدند. اسماعیل به دنبال مشورت با یاران، حمله به شروان و کشیدن انتقام خون پدر را از فرخ یسار پیر بر هر کار دیگرى مقدم داشت. با هشت هزار تن صوفیان جنگجوى و جان نثار که در موکب خویش داشت عازم شروان شد. در جنگى که نزدیک قلعه گلستان روى داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار مرد جنگى که با او همراه بود، مغلوب و کشته شد «906 ق / 1500 م؛ جهانگشاى خاقان، صص 119 و 113». اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جاى آنکه وقت خود را براى محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالى شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در حدود نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب و پراکنده ساخت «907 ق / 1502 م» و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت «تاریخ جهان آرا، صص 465 - 226؛ لب التواریخ، صص 394 - 395».
اسماعیل میرزا و تجدید عهد با عقاید شیعه
اما اکثریت خاموش نامتحد و نامصمم اهل سنت در مقابل اقلیت فعال و پر شور و مصمم ضد خود چه کارى مىتوانست کرد? قدرت صوفیان سلح و تهدید تبراییان تبرزین به دوش پادشاه صفوى که او را در آن ایام صوفى اغلى مىخواندند، هر گونه مقاومت جدى ضد شیعه را از جانب اهل تبریز غیر ممکن ساخت. در تاریخ ایران اسلامى، این یک نقطه عطف و یک تحول بود و تحقق یا عدم تحقق آن به تصمیم و تهور یکى از دو طرف ماجرا بستگى داشت و این اوصاف در بین مخالفان اسماعیل میرزا وجود نداشت.
در یک روز جمعه، خطیب شهر به امر فاتح قهار در مسجد تبریز خطبه اثنى عشرى خواند. در هنگام اذان، عبارت اشهد ان علیا" ولى الله، و حى على خیر العمل که شعار شیعه بود و طى قرنها تقریبا" جز در عهد آل بویه و سربداران در مسجد هیچ شهرى از مأذنه به گوش نخورده بود گفته شد. در تعقیب نماز هم، لعن ابابکر، عمر و عثمان و سایر خلفاى بنى امیه و بنى عباسیه خوانده شد. نمونه ناخرسندى شدید اهل سنت از غلبه تشیع و حکمرانى طایفه قزلباش در ایران در چند بیت خواجه ملاى اصفهانى که خطاب به سلطان سلیم عثمانى سروده، آمده است و او را به عنوان خلیفه خدا و خلیفه رسول به تسخیر ایران و دفع فتنه رافضه دعودت کرده است :
تویى اکنون ز اوصاف شریفه خدا را و پیمبر را خلیفه
روا دارى که گبر و ملحد دد دهد دشنام اصحاب محمد
بیا از قصر دین کسر صنم کن به تخت روم، ملک پارس ضم کن
به روایتى خطبه را مولانا احمد اردبیلى از اکابر علماى شیعه عصر خواند و این محل تردید است. به هر حال چون خطبه، با اظهار تبرى نسبت به صحابه رسول و خلفاى مقبول و محبوب اهل سنت خوانده شد، مجلس به جنب و جوش آمد و عده کثیرى از حاضران آماده اظهار مخالفت شدند. شاه جوان به سرعت و قاطعیت، شمشیر از غلاف بیرون آورد و به صوفیان مجلس و دیگران حکم کرد که بى درنگ تبرا کنند و از مخالفان ترس به خود راه ندهند. در جواب لعن بر صحابه و خلفا، از مردم بانگ بیش باد و کم مباد بلند شد و تبراییان تبرزین به دوش از همانجا در شهر راه افتادند و با لعن و سب خلفا و صحابه رسول اکرم، پیشاپیش موکب شاه خویش به حرکت درآمدند. شهر پر از غوغاى تبراییان شد و اظهار تولاى اهل بیت در شعارها انعکاسى و تکرار یافت. عدهاى هم براى چشم ترس دیگران یا بدان سبب که از اظهار تبرى خوددارى کردند، کشته شدند. در جواب ناصحان محافظه کار که گفته بودند این اظهار تبرى ممکن است اهل سنت را بر شاه جدید شوراند و به ایجاد اغتشاش وا دارد، صوفى اعظم پاسخ داد؛ اگر در اینجا جمیع خلق هم سر به مخالفت بردارند همه را بى دریغ به دست تیغ خواهم سپرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
فهرست مطالب
دورههای تاریخی کاروانسرا
استقرار کاروانسرای شاه عباسی در شهر
کاربری کاروانسرا در دورههای مختلف
طرح پژوهشی پل و کاروانسرای عباسی کرج
موقعیت تاریخی کاروانسرا و پل
وضعیت کاروانسرای شاه عباسی در سال 74
الحاقیها و تغییرات و تعمیرات
شناسایی جزئیات اجرایی موجود
مرمت طاق پوش ها
معماری بنا
ورودی
هشتی
اطاقها
اصطبلها (مالبندها)
ایوانها
حیاط مرکز
نورگیر
آب انبار
پله
کاروانسرای شاه عباسی از لحاظ فنی
پی
مصالح و ملاتها
تزئینات موجود در کاروانسرا
آسیبهای وارده در دورههای مختلف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 65 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه، روز جمعه هفدهم ذیالقعده سال 1313 ه.ق در بقعه حضرت عبدالعظیم به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی کشته شد. امینالسلطان صدراعظم ناصرالدین شاه به وسیله کلنل کاساکوفسکی رییس سواران قزاق امنیت پایتخت را حفظ کرد و مراتب را به سفرای روس و انگلیس و دولتهای دیگر اطلاع داد و با حضور آنان در تلگرافخانه با مظفرالدین میرزا ولیعهد، که مقیم تبریز بود، به وسیله تلگراف تماس گرفت و وفات شاه را به ولیعهد خبر داد.
هنگامی که امینالسلطان همراه سفرای انگلیس و روسیه عازم تلگرافخانه بود تهی بودن خزانه و عقبافتادگی جیره و مواجب قراولان و نوکران دربار را به اطلاع سفرا رساند و گفت که ولیعهد خود دیناری پول ندارد تا وسایل سفر خود به پایتخت و جلوس بر تخت سلطنت را فراهم کند. سفیر انگلیس تعهد کرد که به لندن تلگراف کند تا برای مبلغ مورد احتیاج دولت اعتبار لازم به بانک شاهنشاهی حواله شود. امینالسلطان ضمن مخابره حضوری با ولیعهد، او را از نتیجه مذاکرات خود با سفیر انگلیس و تامین اعتبار از راه استقراض از بانک شاهنشاهی مطلع ساخت. آنگاه تلگراف تسلیت مرگ شاه و تهنیت سلطنت شاه جدید از طرف درباریان تهیه و به تبریز مخابره شد و جواب آن از طرف مظفرالدین شاه از تبریز رسید.
در این تلگراف مظفرالدین شاه برای دوری از هر گونه مخالفت احتمالی درباریان با سلطنت خود یادآور شده بود که دربار ولیعهد در تبریز حتی «یک نفر ندارد که به دقایق الفاظ آگاه باشد تا به حقایق معنی چه رسد.» بدین ترتیب شاه جدید به رجال و درباریان اطمینان داده بود که هر یک در مقام خود باقی خواهند ماند. مظفرالدین شاه، که واقعه ترور ناصرالدین شاه او را سخت بیمناک ساخته و فاصله تبریز و تهران را با نگرانی و تشویش خاطر طی میکرد، علیرغم تشریفاتی که امینالسلطان برای ورود او به پایتخت پیشبینی نموده بود صبح یکشنبه 25 ذیالحجه ناگهانی و بدون انجام تشریفات وارد پایتخت شد و به دوران انتظار درباریان و نوکران دستگاه سلطنت پایان بخشید.
«پس از مرگ ناصرالدین شاه، پسر چهارمش مظفرالدین شاه میرزا در تبریز بر تخت شاهی نشست و پس از چهل روز که طی آن اداره کشور در دست میرزا علیاصغرخان امینالسلطان بود، به تهران وارد شد. مظفرالدین شاه در 1269 به دنیا آمد. دو برادر بزرگترش پیش از او و در زمان حیات ناصرالدین شاه در گذشته بودند و برادر بزرگتر دیگرش مسعود ظلالسلطان نیز به سبب آنکه مادرش از خاندان پادشاهی نبود، به ولیعهدی نرسید. مظفرالدین میرزا در سال 1274 یعنی در پنج سالگی به ولایت عهدی برگزیده شد و هنگامی که بر تخت نشست، چهل و چهار سال داشت. وی بیشتر دوره ولایت عهدی خود را در آذربایجان گذرانید.»
مظفرالدین شاه پس از هفت ماه میرزا علی اصغرخان امینالسلطان را از مقام صدارت عزل کرد و در یازدهم ذیالقعده 1314 میرزاعلی خان امینالدوله را که مردی آگاه و دانشمند بود به جای وی برگزید. امینالدوله در ایجاد بعضی کارخانهها سعی فراوان داشت. وی دنباله اصلاحات میرا تقیخان امیرکبیر و حاج میرزا حسینخان سپهسالار را گرفت. به منظور پیشرفت فرهنگ، انجمنی تشکیل داد، به تاسیس مدارس پرداخت و به وضع کشور سر و سامان بخشید. چون گمرکات مملکت نامنظم و مختل بود، برای اداره آن اقدام به آوردن یک مستشار بلژیکی به نام مسیو نوژ کرد و وزارت عدلیه را تا حدی سر و سامان بخشید. اشراف مغرضی که از اصلاحات او خشنود نبودند و اکثرا از طرفداران امینالسلطان به شمار میرفتند، شاه را وادار کردند که او را از کار برکنار کرده دیگر باره امینالسلطان را بر سر کار آورد. وزارت امینالسلطان از 1316 تا 1321 به درازا کشید و از طرف مظفرالدین شاه به اتابک اعظم ملقب گردید.
امینالسلطان آلت دست روسها بود و با اینکه هوش و فراستی کافی داشت، آن را در راه بهبود وضع کشور به کار نمیبرد. پولی را که امینالدوله به زحمت گرد آورده بود، در اندک مدتی به باد داد و به مفتخواران بخشید و از طریق قرض خارجی وسایل سفر شاه را به اروپا فراهم آورد. در این موقع دولت به اعتبار ازدیاد درآمد گمرکات از بانک شاهی تقاضای وام کرد، ولی این درخواست پذیرفته نشد. روسها که قصد داشتند به هر طریق شده ایران را محتاج خود سازند، آمادگی خویش را برای اعطای این وام اعلام داشتند. بانک استقراضی روس مبلغ بیست و دو میلیون و نیم روبل معادل با سه میلیون و چهارصد و سی و نه هزار لیره انگلیسی به دولت وام داد، مشروط بر اینکه ایران پانصد هزار لیرهای را که به بانک شاهنشاهی بدهکار بود، از محل مزبور تادیه کند تا بانک روس بتواند بستانکار منحصربهفرد ایران باشد. همچنین قرار بر این شد که عایدات گمرک ایران به استثنای گمرکات بنادر خلیج فارس وثیقه این وام باشد. سپس تعهد گردید که چنانچه عایدات گمرکی مرتبا پرداخت نشود، دولت روسیه اداره گمرکات را مورد بازرسی و در صورت لزوم تحت اداره خود قرار دهد. متعاقب این وامگیری، دولت ایران در سال 1318 توسط بانک شاهنشاهی مبلغ سیصد و چهار هزار و دویست و هشتاد و یک لیره از حکومت هند وام گرفت و عایدات شیلات دریای خزر و درآمد پستخانه و تلگرافخانه و گمرکات خلیج فارس را به انضمام اهواز و محمره (خرمشهر) تضمین آن وام قرار داد. اما به جای آنکه این وامهای سنگین صرف اصلاحات و آبادی کشور شود، خرج دو سفر بینتیجه شاه به فرنگستان گردید. موسیو نوژ مستشار بلژیکی که مستخدم دولت ایران بود، به عوض آنکه از مخدوم خود حمایت کند و منافع دولت ایران را حفظ نماید، طرفدار روسها شد و روسها آنقدر از او حمایت کردند تا آنکه به وزارت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن .doc :
داریوش شاه بزرگ هخامنشی
داریوش شاهنشاهی خردمند و توانا بود و رفتارش با مردم مغلوب ملایم و معتدل . او پس از کمبوجیه به تخت سلطنت نشست و توانست دولت بزرک ایران را از نو بنیاد گذارد . سازماندهی و تشکیلات حکومتی او مورد تقلید ساسانیان نیز واقع شد ، و اساسی که او پی افکند بقدری محکم و استوار بود که با وجود ناتوانی دیگر شاهان هخامنشی 200 سال پا بر جا ماند . در زمان او کشور ایران به حد اعلی وسعت و پهناوری خود رسید . در کتیبه های مصری ، داریوش را بسبب ایجاد بیمارستانها و آموزشگاه ها و تکمیل نخستین آبراه میان دریای سرخ و مدیترانه که همه از کارهای ایرانیان بود ((نکوکار بزرگ ))لقب دادند .
هخامنشیان نخستین کسانی بودند که وحدت ایران را تحقق بخشیدند ، هم چنانکه آنان نخستین کسانی بودندکه وحدت عالم شرق ، بعبارت دیگر ، جهان متمدن آنروز را تحت یک نظارت سیاسی مقتدر و بی هیچ تردید عادلانه بهم مرتبط ساختند .
((الواح زرین ))
در سال 1312 خورشیدی ، ضمن خاکبرداری گوشه جنوب شرقی کاخ آپادانا ، جعبه سنگی پیدا شد که درون آن و لوح زر و سیم به اندازه 33.33 و قطر 15 میلی متردر دوران هخامنشی و شاهنشاهی داریوش است تا جهانیان بدانند که چه مردمان بیشمار با نژاد گوناگون و چه سرزمین های دوری توسط هخامنشیان و داریوش بزرگ اداره میشد .
شاهنشاهی هخامنشی از رود سند تا رود نیل در مصر ، گسترش یافته ، و سراسراین سرزمین پهناور در آسایش و نعمت بود .
(( سربازان هخامنشی ))
دکتر ویلسن ، نویسنده کتاب تاریخ ایران درباره ارتش هخامنشیان چنین می نگارد : (( تصویر سربازان و اسبان ایرانی ، مانند سربازان و اسبان آشوری بی روح نبوده ، ودر آن از خشونت و وحشیگری اثری نیست . ))
طبق نوشته های یونانی می دانیم که جوانان ایرانی بیش از هر چیز تیراندازی ، سوارکاری و حقیقت گویی را می آموختند ، این آرمانها در سنگ نبشته آرامگاه داریوش چنین آمده است :
( در حقیقت مهارت من در این است که بدن ام توانا است ، در نبرد هماورد خوبی هستم با هوشمندی در آوردگاه می نگرم که در برابر خود دشمنی دارم یا یک دوست . هر گاه نا فرمان و ستمگری را دیدم آن گاه نخستین کسی هستم که با هوش و فرمان و کردار خود عمل می کنم ، در سوارکاری و کشیدن کمان و نیزه افکنی ورزیده هستم .)
اما قدرت اصلی پارسی ها بر اصول دین زرتشت استوار بود ، چنانکه داریوش شاه می فرماید :( دروغ نگو واز راه راست منحرف مشو ، نه به ناتوان و نه به توانا زور نگو . به خواست اهورامزدا ، من راستی را دوست دارم ، و از دروغ رو می گردانم ، من بر خشم و هوس خود فرمانروا هستم . )
اما به هر حال میدانیم که تمام دین ها و مذهب های گوناگون که در سراسر کشورشان وجود داشت ، آزاد بودند و مورد احترام واقع می گردیدند . داریوش شاه در سال 486 پیش از میلاد درگذشت و آرامگاه او در نقش رستم در نزدیکی تخت جمشید است .
وصیت نامه داریوش هخامنشی اسفند 1383
اینک که من از دنیا می روم بیست وپنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند و مردم کشور ها نیز در ایران دارای احترام می باشند. جانشین من خشایار باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری این کشور ها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد.
اکنون که من از این دنیا می روم دوازده کرور زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد. زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی. من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند. اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان. مادرت آتوسا برمن حق دارد. پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.
ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف کشور هستم. من روش ساختن این انبار ها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه است در مصر آموختم و چون انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید پس از من به ساختن انبار های غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در آن موجود باشد و هر ساله پس از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبار ها برای تامین کسر خواروبار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما. به این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود.
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار. برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است. چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند، نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوست بنمایی.
کانالی که من می خواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگ بسیار اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی. عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند.
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران، نظم و امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی. با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند.
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده. چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند پس بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن. برای اینکه عمال دیوان بر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن .doc :
حزب سیاسی به مفهوم جمعیتهای خاص دارای اهدافی ویژه که منتج از شرایط عینی و ذهنی ساختار نظام سیاسی جامعه خویش باشند در سرزمین ما پیشینهای چندان قوی ندارد و تنها به بعد از دوران مشروطیت برمیگردد و آن هم به صورت منقطع و پاره پاره به طوری که هرگاه استبداد مطلقه به اوج خود میرسید و یا بحران سیاسی به وجود میآمد این احزاب متلاشی شده و یا تجزیه میگشتند. در دوران استبداد پهلوی دوم به ویژه پس از شهریور ۱۳۲۰ما به گونهای از احزاب برمیخوریم که از هیچ بستر عقیدتی و ایدئولوژیکی برخوردار نبوده و بدون اتکا به حمایت مردم تنها به دستور عوامل قدرت از بالا تشکیل میشدند و وظیفهای جز حفظ و تقویت قدرت سیاسی حاکم نداشتند. این احزاب از اجزای ساختار سیاسی و حکومتی عصر بودند که به دفاع همه جانبه از قدرت و حکومت مرکزی میپرداختند و خود از وسایل استبداد داخلی بودند. این دسته از احزاب در تاریخ معاصر ایران به احزاب دولتی معروف شدهاند. این احزاب همه در سه چیز درباری، فرمایشی و غیرمردمی بودن اشتراک داشتند و در سه دوره در تاریخ معاصر ایران خودنمایی کردند.
دوره اول (حزب وطن یا ارادة ملی)
اولین حزب دولتی در ایران حزب وطن بود که در سال ۱۳۲۲ش توسط سیدضیاءالدین طباطبایی یکی از مسببین کودتای 1299ش و از عوامل انگلیس تشکیل شد. مکان حزب خیابان سعدی، نزدیک مخبرالدوله در ساختمان باشکوهی که از طرف صرافزاده، کارخانهدار معروف یزدی به او اهدا شد قرار داشت. از اعضای این حزب مظفر فیروز، سیدکاظم یزدی، برادران رشیدیان، کورس بازرگان و حجازی مدیر روزنامه وظیفه را میتوان نام برد.
روزنامه رعد امروز ارگان این حزب بود که توسط مظفر فیروز اداره میشد. این حزب تا اواسط سال ۱۳۲۴ش به فعالیت ادامه داد.
بعد از یک سال این حزب در بهمن 1323ش به حزب اراده ملی تبدیل شد و تا سال ۱۳۲۵ ش به فعالیت ادامه داد. این حزب با قدرت گرفتن قوام دشمن دیرین سید ضیاءالدین طباطبایی منحل شد.
حزب آریا
دومین حزب از احزاب دولتی حزب آریا بود که توسط حکومتگران لشگری ایجاد شد. این حزب شدیداً به انگلیس وابسته بود. از اعضای مهم آن میتوان به سرلشگر حسن ارفع، محمدهادی سپهر، سرلشکر محمود ارم، سرلشکر امینزاده، حسن اخوی، سرهنگ حسن منوچهری (بهرام آریانا) اشاره نمود. این حزب به دلیل تمایلات شدید ناسیونالیستی و ضدکمونیستی که داشت تا دهة 30 به فعالیت ادامه داد.
حزب دموکرات ایران سومین حزب از این دسته از احزاب است که در 8 تیر 1325ش توسط احمد قوام (قوامالسلطنه) نخستوزیر وقت با شرکت رجال و اشراف تشکیل شد. از افراد این حزب میتوان به مظفر فیروز، علی امینی، ابوالقاسم امینی، محمدولی فرمانفرما، سردار فاخر حکمت، ملکالشعرای بهار، حسن ارسنجانی... اشاره نمود. هدف این حزب بازگرداندن آذربایجان به خاک کشور بود. با سقوط کابینه قوام این حزب نیز منحل شد.
نمره 304
700 کلمه
شهرضا نمره 305
اصفهان ـ کمیته حزب دموکرات ایران رونوشت شهرضا
کمیته حزب دموکرات. به طوری که قبلاً هم اعلام شده آقای ابوالفتح قهرمان کاندید حزب در حوزه شهرضا میباشد. لازم است از طرف افراد حزب نهایت جدیت را در جهت پروپاگاند و تبلیغ درباره ایشان به عمل آورند. دبیرکل تشکیلات حزب دموکرات ایران موسویزاده
22/11/25
عودت شود
5-522-6133 الف
اصفهان ـ جناب آقای حاج امینالتجار رونوشت آقای صفا امامی
لازم میدانم در عالم ارادت این نکته را عرض کنم به ملاحظات زیادی که انشااله حضوراً عرض خواهم کرد و مذاکراتی که به عمل آمده بایستی کاندیدهای حزب دموکرات ایران در همه جا موفق شوند و تا حال هم موفق شدهاند در اصفهان هم پیش از سایر نقاط این نکته باید رعایت شود. لذا مصلحت آنست با دو نفر آقایان اعزاز و صفا امامی که کاندید رسمی حزب هستند بدون تردید تشریک مساعی نموده جداً مشغول کار شودی با اشخاص دیگر کمک کردن ابداً صلاح نیست با آقای صفا امامی هم نظر بنده را نیز ابلاغ فرمایند.
عبدالحسین نیکپور
شماره 6-522-6133 الف
حزب دموکرات ایران تاریخ 132
دبیرخانه کل
اصفهان کمیته حزب دموکرات ایران
برحسب تصمیم کمتیه مرکزی حزب دموکرات ایران آقایان اعزاز نیکپی، حبیباله امین، صفا امامی در شهر اصفهان کاندید هستند. لازم است از طرف کمیته اصفهان به کلیه افراد حزب آنجا سفارش و توصیه شود که با نهایت جدیت و علاقمندی برای موفقیت و انتخاب شدن آقایان نامبرده اقدام نمائید. رئیس کل تشکیلات حزب دموکرات ایران موسویزاده
دوره دوم احزاب دولتی
فکر ایجاد حزب دولتی در عصر پهلوی دوم، پس از کودتای 28 مرداد 1332ش و ایجاد حکومت مطلقه محمدرضا شاه در ایران شکل گرفت. قصد حکومت از تشکیل چنین احزابی، در دست گرفتن نبض فعالیتهای سیاسی جامعه و پر کردن خلاء ناشی از نبودن احزاب آزاد بود. اما این فکر تا سال 1335ش همچنان در اذهان باقی ماند تا اینکه به دستور شاه اسدالله علم یار دیرینهاش مسئول تاسیس حزب مردم گشت. این حزب در اردیبهشت 1336ش موجودیت خود را اعلام کرد. سران این حزب غالباً چهرههای علمی و دانشگاهی و شخصیتهای سیاسی و حکومتی بودند. رهبر عملی این حزب تا پایان حیات سیاسی آن اسدالله علم بود. از دیگر بنیانگذاران این حزب میتوان از پرفسور یحیی عدل، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر موسی عمید، دکتر حسن ستوده تهرانی و دکتر احمد فرهاد نام برد.