لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
تربیت دینی کودکان
اُنس دینی:نخستین مرحلهی تربیت دینی، اُنس دینی است. کودکی که در سالهای نخست زندگی با قرآن و نماز خواندن پدر و مادر آشنا میشود و در سه یا چهار سالگی در کنار آنان جانمازی پهن میکند و به تقلید از آنان، قیام، رکوع و سجده برپا میکند، کمکم زمینهای به نام اُنس و الفت دینی در او ایجاد میشود. وقتی فرزند شما در کنارتان سجده و رکوع کرد و سلام نماز را داد و شما دستش را به گرمی فشردید، پیشانیاش را بوسیدید و لبخند رضایتبخشی در صورت او شکوفا شد، به یادش میماند که هر موقع این حرکات را انجام داده، از شما یک پاداش درونی و رضایتبخش دریافت کرده است. هر زمان با شما به مسجد آمد و شما مراعات کردید که به او سخت نگذرد و راحت و خوشحال باشد و ماندن خارج از حوصلهی او نباشد، این مراعاتها و ظرافتها او را کم کم به نوعی وابستگی دینی گرایش خواهد داد که پایهی آن اُنس والفت با دین است. ما در روانشناسی به این پدیده «conditioning» یا شرطی کردن میگوییم؛ به این صورت که اگر دو امر در مجاورت یکدیگر قرار بگیرد و با حضور یکی، دیگری هم حضور پیدا کند، کودک کم کم بین اینها پیوندی برقرار میکند که به آن «پیوند شرطی» گفته میشود. کودک در سالهای بعد که زندگی مستقلی را دنبال میکند، هر وقت به یاد میآورد که وقتی نماز میخواند سیمای شما شاد میشد و او را تشویق میکردید، در او شوق و علاقه به دین ایجاد میشود.2- عادت دینی:وقتی کاری را بارها و بارها تکرار کردیم، این عمل در شخصیت ما نفوذ میکند و استوار و پایدار میشود، مثل عادت به نظم، سحرخیزی، مسؤولیت پذیری یا هر عادت دیگر. از خصوصیات مهم دورهی کودکی و دبستان، عادتپذیری است. اگر شما در این سالها همّت کنید و عادت ارزشمندی را در فرزند یا شاگردتان پدید بیاورید، در سالهای بعد نیاری به صرف آن همه نیرو و هزینه نخواهد بود. در سنّ دبستانی عادت دینی بهتر جایگزین میشود. مثلاً با همت و مساعدت شما به کودکان اجازهی نماز خواندن در مسجد میدهند؛ در حالی که هنوز نماز بر آنان واجب نیست، به آنجا میآیند و نماز میخوانند و به این ترتیب نوعی عادت و استمرار بر عمل در آنان پدید میآید.ما باید بچهها را به خواندن نماز اول وقت عادت دهیم و به آنان بیاموزیم که صبحها قدری زودتر بیدار و آمادهی نماز شوند. همچنین باید تلاش کنیم قرآن را در حدّ ظرفیت خود و بر اساس جاذبههایی که ما برایشان ایجاد میکنیم حفظ کنند. حفظ آیات قرآن و سورههای کوتاه آن در سالهای بعد در زندگی او تأثیر مثبتی دارد.وقتی فرزندانمان به سن تکلیف رسیدند، باید مسائل شرعی و تکلیفی را برایشان بیان کنیم.3- معرفت دینی:مرحلهی سوم، معرفت و تفکر دینی است. کودکی که در سالهای پیشدبستانی و دبستانی با آداب دینی اُنس پیدا میکند و عادت دینی در او پدید میآید. باید در سالهای راهنمایی معرفت دینی پیدا کند. در این مرحله شما باید از طریق دلیل و استدلال و نیز تعقل و تحلیل مسائل دینی با ذهن آماده و مستعد او ارتباط برقرار سازید وبا او صحبت کنید. از نظر ساختارِ ذهنی، سن 13 سالگی دورهی رشد مفاهیم ذهنی و غیر ملموس است. یعنی تفکر میتواند به درجهای برسد که انسان در غیاب اشیا هم دربارهی آنها فکر کند، در حالیکه در سالهای قبل از دورهی راهنمایی، رشد و تفکر انتزاعی حاصل نشده است. پس ما میتوانیم در دورهی راهنمایی با آمادگی بیشتری از معرفت دینی و اندیشهی دینی صحبت کنیم و به پرسشهایی که نوجوانان راجع به دین دارند، پاسخ بگوییم و استنباط، فهم، آگاهی و ادراک آنان را در این مرحله بالا ببریم.از مسؤولیتهایی که باید در سالهای قبل از دورهی راهنمایی به آن بیندیشیم، این است که وظایف سنّ بلوغ و تکلیف دختران نوجوان را به آنان بیاموزیم. در سالهای راهنمایی به بعد، بچهها کم کم از چرایی مسائل سؤال میکنند و میخواهند علّت و حکمت مسائل را بدانند. کودک تا بهحال نماز خوانده است و اکنون هم میخواند، اما حالا میخواهد بداند که این نماز چه اثری بر شخصیت او دارد و در نزد خداوند چه پاداشی دارد و اصولاً چرا باید نماز بخواند؟ او میخواهد راجع به صفات خداوند درک درستی داشته باشد. شما شاید اندیشهی او را در این جهت هدایت کنید و از نمونهها و شواهدی مستدل و روشن در بحثتان بهره بگیرید. اگر مربیان به ادبیات غنی دینی و ملّیمان مانند: سخنان پیامبر «صلی الله علیه وسلم»، اصحاب بزرگوار و بزرگان دین ، اشعار ارزشمند شاعران نیز به داستانهایی که در فرهنگ ملّی و اسلامی وجود دارد مسلط باشند، میتوانند در معرفت دینی جذابیت ایجاد کنند. وقتی شما مناسب و بجا از اشعار خوب و زنده و با روح، از حکایتها، ضربالمثلها، داستانها ، خاطرات و موضوعهای تاریخی یاد میکنید، بحثتان شیرینتر میشود و جذابیت و گیرایی آن بالا میرود.4- عمل به آموختههای دینی:مرحلهی چهارم، عمل به آموزههای دینی است. اگر در گام سوم معرفت دینی ایجاد شد، گام چهارم، اجرایی است؛ یعنی تمام تار و پود وجود او، نگاه او،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
تربیت دینی کودکان
اُنس دینی:نخستین مرحلهی تربیت دینی، اُنس دینی است. کودکی که در سالهای نخست زندگی با قرآن و نماز خواندن پدر و مادر آشنا میشود و در سه یا چهار سالگی در کنار آنان جانمازی پهن میکند و به تقلید از آنان، قیام، رکوع و سجده برپا میکند، کمکم زمینهای به نام اُنس و الفت دینی در او ایجاد میشود. وقتی فرزند شما در کنارتان سجده و رکوع کرد و سلام نماز را داد و شما دستش را به گرمی فشردید، پیشانیاش را بوسیدید و لبخند رضایتبخشی در صورت او شکوفا شد، به یادش میماند که هر موقع این حرکات را انجام داده، از شما یک پاداش درونی و رضایتبخش دریافت کرده است. هر زمان با شما به مسجد آمد و شما مراعات کردید که به او سخت نگذرد و راحت و خوشحال باشد و ماندن خارج از حوصلهی او نباشد، این مراعاتها و ظرافتها او را کم کم به نوعی وابستگی دینی گرایش خواهد داد که پایهی آن اُنس والفت با دین است. ما در روانشناسی به این پدیده «conditioning» یا شرطی کردن میگوییم؛ به این صورت که اگر دو امر در مجاورت یکدیگر قرار بگیرد و با حضور یکی، دیگری هم حضور پیدا کند، کودک کم کم بین اینها پیوندی برقرار میکند که به آن «پیوند شرطی» گفته میشود. کودک در سالهای بعد که زندگی مستقلی را دنبال میکند، هر وقت به یاد میآورد که وقتی نماز میخواند سیمای شما شاد میشد و او را تشویق میکردید، در او شوق و علاقه به دین ایجاد میشود.2- عادت دینی:وقتی کاری را بارها و بارها تکرار کردیم، این عمل در شخصیت ما نفوذ میکند و استوار و پایدار میشود، مثل عادت به نظم، سحرخیزی، مسؤولیت پذیری یا هر عادت دیگر. از خصوصیات مهم دورهی کودکی و دبستان، عادتپذیری است. اگر شما در این سالها همّت کنید و عادت ارزشمندی را در فرزند یا شاگردتان پدید بیاورید، در سالهای بعد نیاری به صرف آن همه نیرو و هزینه نخواهد بود. در سنّ دبستانی عادت دینی بهتر جایگزین میشود. مثلاً با همت و مساعدت شما به کودکان اجازهی نماز خواندن در مسجد میدهند؛ در حالی که هنوز نماز بر آنان واجب نیست، به آنجا میآیند و نماز میخوانند و به این ترتیب نوعی عادت و استمرار بر عمل در آنان پدید میآید.ما باید بچهها را به خواندن نماز اول وقت عادت دهیم و به آنان بیاموزیم که صبحها قدری زودتر بیدار و آمادهی نماز شوند. همچنین باید تلاش کنیم قرآن را در حدّ ظرفیت خود و بر اساس جاذبههایی که ما برایشان ایجاد میکنیم حفظ کنند. حفظ آیات قرآن و سورههای کوتاه آن در سالهای بعد در زندگی او تأثیر مثبتی دارد.وقتی فرزندانمان به سن تکلیف رسیدند، باید مسائل شرعی و تکلیفی را برایشان بیان کنیم.3- معرفت دینی:مرحلهی سوم، معرفت و تفکر دینی است. کودکی که در سالهای پیشدبستانی و دبستانی با آداب دینی اُنس پیدا میکند و عادت دینی در او پدید میآید. باید در سالهای راهنمایی معرفت دینی پیدا کند. در این مرحله شما باید از طریق دلیل و استدلال و نیز تعقل و تحلیل مسائل دینی با ذهن آماده و مستعد او ارتباط برقرار سازید وبا او صحبت کنید. از نظر ساختارِ ذهنی، سن 13 سالگی دورهی رشد مفاهیم ذهنی و غیر ملموس است. یعنی تفکر میتواند به درجهای برسد که انسان در غیاب اشیا هم دربارهی آنها فکر کند، در حالیکه در سالهای قبل از دورهی راهنمایی، رشد و تفکر انتزاعی حاصل نشده است. پس ما میتوانیم در دورهی راهنمایی با آمادگی بیشتری از معرفت دینی و اندیشهی دینی صحبت کنیم و به پرسشهایی که نوجوانان راجع به دین دارند، پاسخ بگوییم و استنباط، فهم، آگاهی و ادراک آنان را در این مرحله بالا ببریم.از مسؤولیتهایی که باید در سالهای قبل از دورهی راهنمایی به آن بیندیشیم، این است که وظایف سنّ بلوغ و تکلیف دختران نوجوان را به آنان بیاموزیم. در سالهای راهنمایی به بعد، بچهها کم کم از چرایی مسائل سؤال میکنند و میخواهند علّت و حکمت مسائل را بدانند. کودک تا بهحال نماز خوانده است و اکنون هم میخواند، اما حالا میخواهد بداند که این نماز چه اثری بر شخصیت او دارد و در نزد خداوند چه پاداشی دارد و اصولاً چرا باید نماز بخواند؟ او میخواهد راجع به صفات خداوند درک درستی داشته باشد. شما شاید اندیشهی او را در این جهت هدایت کنید و از نمونهها و شواهدی مستدل و روشن در بحثتان بهره بگیرید. اگر مربیان به ادبیات غنی دینی و ملّیمان مانند: سخنان پیامبر «صلی الله علیه وسلم»، اصحاب بزرگوار و بزرگان دین ، اشعار ارزشمند شاعران نیز به داستانهایی که در فرهنگ ملّی و اسلامی وجود دارد مسلط باشند، میتوانند در معرفت دینی جذابیت ایجاد کنند. وقتی شما مناسب و بجا از اشعار خوب و زنده و با روح، از حکایتها، ضربالمثلها، داستانها ، خاطرات و موضوعهای تاریخی یاد میکنید، بحثتان شیرینتر میشود و جذابیت و گیرایی آن بالا میرود.4- عمل به آموختههای دینی:مرحلهی چهارم، عمل به آموزههای دینی است. اگر در گام سوم معرفت دینی ایجاد شد، گام چهارم، اجرایی است؛ یعنی تمام تار و پود وجود او، نگاه او،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
تربیت دینی کودکان
پرورش دینی :
آموزش آداب و رفتار صحیح زندگی همان آموزش دین است , یعنی اگر طفل روش صحیح زندگی کردن را آموخته باشد , در حقیقت تربیت دینی پیدا کرده است .
" پیامبر اسلام "( ص ) در مقام اندرز , برخی از والدینی که از زیر بار آموزش و پرورش دینی در آخر الزمان شانه خالی کنند فرموده اند :
" ویل للاولاد و آخرالزمان من ابائهم لا یعلمونهم الفرائض "
" وای بر فرزند آخر الزمان از دست پدر و مادرانشان که به آنها فرائض دینی را می آموزند.
" تعالیم و دستورات دینی کلاً شامل دو بخش می شود :
1- بخشی که شامل اعتقاد و ایمان در رابطه با آفریدگار است . 2- بخشی دیگر که شامل اعمال و رفتار آدمی و روابط با دیگران است و والدین مسئولند هر دوجنبه را به طفل بیاموزند. "
آغاز تربیت دینی
تربیت دینی , در حقیقت از روزگاران قبل از تولد و در مرحله انتخاب همسر شروع می شود و مراقبتهای دوران حمل آن را رنگ و صفا می بخشد و پس از تولد والدین مستقیما به جهت دادن و ساختن او می پردازند و از همان لحظات اول تولد قبل از بریدن ناف در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه خوانده میشود (1) درست است که نوزاد معانی کلمات و جمله ها را نمی فهمد لکن آنها را می شنود و اعصاب و مغزش از آنها متاثر میگردد , کودک تدریجا با آنچه دیده و یا شنیده است , مانوس و آشنا می گردد و همین آشنائی در آینده او موثر است . (2) بعد ها به همراه رشد در سنین مختلف تکالیف گوناگونی به کودک داده می شود , مثلا از 3 سالگی آموزش جمله تهلیل است ( ذکر لا اله الا الله ) از 5/3 سالگی آموزش شهادت به رسالت محمد( ص ) , از 4 تا 5 سالگی تمرین صلوات , از 5 سالگی آموزش دست راست و چپ , از 6 سالگی آموزش قبله , سجده و رکوع از حدود 7 سالگی تمرین نماز و بیدار شدن برای سحری است .(3)
کودک و عقائد دینی
" توجه به خدا و دین ریشه فطری دارد , هر کودکی طبعا خداپرست است مگر اینکه عوامل خارجی فطرتش را آلوده سازند و از صراط مستقیم منحرف سازند " (1)
پیامبر اسلام ( ص ) فرمودند : " هر نوزادی با فطرت خدائی به دنیا می آید و پرورش می یابد مگر اینکه پدر و مادر او را به سوی یهودیگری و یا مسیحی گری بکشانند . (2)
" پدر و مادر وظیفه دارند که محیط مناسب برای فرزند خویش بوجود آورند تا عقایدی که در فطرت او نهاده شده تدریجا ظهور و بروز نمایند و پرورش و تکامل یابند .
کودک از همان خردسالی به یک نیروی مافوقی که می تواند نیازمندیهایش را برطرف سازد طبعا توجه دارد اما درک او به حدی نیست که بتواند توجهخویش را بیان کند , اما تدریجا به مرحله ظهور و بروز میرسد " تدریجا که کودک بزرگتر می شود و معمولا در حدود4 سالگی ( که اصطلاحا سن چراها نامیده می شود )
خصوصا اگر در خانواده دین دار زندگی کند به خدا توجه پیدا می کند و گاهگاه نام خدا را برزبان جاری سازد . از حرفها و سئوالاتش پیداست که فطرتش بیدار گشته و می خواهد در این باره اطلاعات بیشتری به دست آورد چه کسی خورشید و ماه و ستاره ها را آفریده است ؟ آیا خدا مرا دوست دارد ؟ خدا کجاست ؟ چه شکلی است ؟ آیا در آسمان است ؟
نحوه پاسخگویی والدین به سئوالات کودک
اولیاء و مربیان باید به تمام سئوالات کودک پاسخ دهند والا روح تحقیق و کنجکاوی او خاموش خواهد شد . اما پاسخ دادن به سئوالات آنها کار آسانی نیست , پاسخها باید صحیح و کوتاه و قابل فهمبرای کودک باشد . و هرچه درک و فهم کودک ترقی می کند پاسخها نیز به همان نسبت عمیق تر می گردد .
باید از گفتن مطالب سنگین و خسته کننده جدا اجتناب کرد که نه تنها سودی ندارد بلکه برای کودک ملال اور خواهد بود .
آموزش نبوت ،امامت و معاد به کودک
در مورد نبوت و امامت باید تدریجا با کودک گفتگو کرد , ابتدا حضرت محمد ( ص ) را به عنوان پیامبر معرفی نمود و سپس صفات و خصایص آن جناب و شرایط پیامبر را با زبان کودکانه برایش بیان کرد و همچنین درباره امامت .
اما درباره معاد شاید ذهن کودک دیرتر از سایر مسائل برای فهم آن آمادگی پیدا کند , کودک خردسال معنای مرک رابه خوبی نمی فهمد شاید مردن را یک سفر طولانی تصور کند مادام که کودک به مردن توجه نکرده لزومی ندارد یا شاید صلاح هم نباشد که در این باره با او صحبت شود
اما خواه ناخواه حوادثی پیش می آید که کودک متوجه مرگ می شود , در اینجا باید حقیقت رابا کودک صریحا در میان گذاشت و در ضمن , بهشت و دوزخ و حساب و قیامت را برای وی تشریح کرد تا ذهنش برای پذیرش معاد آماده گردد اما جوابها باید حتی الامکان کوتاه و قابل فهم کودک باشد . (1)
نمو نه ای از روایات در باره تربیت دینی کودک
درباره ی کودک و تکالیف مذهبی و روایاتی آمده است که برای نمونه ذکر می شود :
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید :
" وقتی کودک به سن سه سالگی رسید به وی امرکن 7 بار لااله الا الله بگوید , در این وقت کود ک را به حال خود واگذار تا به سن 3 سال و 7 ماه و 20 روز برسد در چنین مرحله ای باید با او تعلیم داد که 7 بار بگوید محمد رسول الله و تا چهار سالگی باید او را آزاد گذاشت , پس از آن به او بگو که 7 مرتبه صلی الله علیه و آله را تکرا رکند . و تا پنج سالگی او را رها کن , در این وقت اگر کودک راست و چپ خود را تشخیص داد او را در برابر قبله قرار ده و به او سجده را بیاموز در شش سالگی به وی بگو نماز بخواند و بالاخره رکوع و سجود و مراتب دیگر نماز را به او تعلیم ده وقتی هفت سال او تمام شد به وی بگو دست و صورت خود را بشوید و پس ا زشستن دست و صورت و فرا گرفتن وضو به او بگو نماز بخواند.
1– بحار الانوار , ج 23 ,ص 113-114 – چاپ جدید – حلیه المتقین , ص 107
تربیت دینی کودک گام به گام و بدون اجبار
" این روایت نشان می دهد که باید رفق و مدارا و پرورش تدریجی را کاملا در مد نظر قرار داد و گام به گام در تربیت کودک کوشید نباید در هیچ مرحله ای مسائل را یکباره بر او تحمیل نمود و استعداد و ظرفیت او رابرای آموزش مسائل دینی مورد توجه قرار داد " (1)
" کودک را از همان دوران خرد سالی باید به آداب دینی آشنا کرد و در او شوق و رغبت لازم برای اجرای برنامه های دینی پدید آورد منتهای والدین باید سعی کنند در انجام برنامه های دینی رنج و زحمتی برای کودک نباشد و در نتیجه وازدگی ایجاد نشود واداشتن طفل به انجام برنامه های مستحبی یا احیاء در جلسات مذهبی موجبات وازدگی از مذهب را فراهم می کند .
در تربیت مذهبی باید والدین مذهبی و عامل بوده و در پرورش دینی عمل و رفتار والدین نقش عمده دارد. " (2)
خاتمه
در خاتمه لازم به تذکر است که گرچه کودک قبل از سن شرعی بلوغ تکلیف ندارد لکن پدر و مادر حق ندارند بدین بهانه فرزندان خویش را قبل از بلوغ کاملا آزاد بگذارند تا هر عمل خلافی را مرتکب شوند زیرا طبعا به اعمال گناه و خلاف شرع عادت می کند به طوری که بعد از بلوغ نمی تواند از عادتهای زشت گذشته دست بردارد . بنابراین پدر و مادر باید حدود واجبات و محرمات را از همان زمان کودکی به فرزندانشان یادآور شوند و از انجام اعمال حرام و خلاف شرع جلوگیری کرده و در انجام واجبات و کارهای نیک تدریجا آنان را عادت دهند . (1)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
تربیت علی (ع)
مقام نهج البلاغه
اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلائِقِ اَجمَعینَ وَالصَّلوهُ وَالسَّلام عَلی عَبدِ اللهِ مُحَمَّدٍ والِهِ اطّاهِرینَ .
مورد اتفاق است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را از کودکی پیش خود آورده بود و در خانه ی خودش او را تعلیم و تربیت کرد . علی با اخلاق غیر پیغمبر ار همان اول آشنا نشد . راجع به این که چطور شد رسول اکرم علی را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی اورا در خلوتگاه عبادت با خود می برد مورخین عللی نوشته اند ؛ بعضی صرفا به موضوع ، جنبه ی حق شناسی و کمک به ابوطالب داده اند . زیرا رسول اکرم خودش در کودکی در تکفل جدش عبدالمطلب بود ، بعد از عبدالمطلب در کفالت عمویش ابوطالب درآمد ، پس ابوطالب از این نظر حق بزرگی بر رسول اکرم داشت ، سالها متکفل مخارج و زندگی رسول اکرم بود . گفته اند رسول اکرم خواست آن خدمتها و زحمت های عمویش ابوطالب را جبران کند ، لا بعد از آنکه خودش صاحب خانه و زندگی شد و عائله تشکیل داد ، فرزند کوچک ابوطالب یعنی علی علیه السلام را از ابوطالب گرفت و متکفل مخارج و تربیت او شد .
بعضی از مورخین نوشته اند سال گرانی و سختی پیش آمد ، رسول اکرم به دو نفر از عموهایش عبّاس و حمزه پیشنهاد کرد که چون ابوطالب تنگدست است و عائله اش زیاد است در کفالت عائله اش شرکت کنیم ؛ رفتند و از ابوطالب خواهش کردند ، ابوطالب گفت : عقیل را بر ای خود بگذارید ، سایر فرزندان مرا هر کدام را می خواهید ببرید ، عباس طالب را و حمزه جعفر را و رسول اکرم علی را گرفتند و با خود بردند . این داستان بدین صورت ، بعید به نظر می رسد حقیقت داشته باشد ، زیرا همه علی را در آن وقت طفل 5 ساله یا 6 ساله نوشته اند و همه نوشته اند که جعفر از علی ده سال بزرگتر بود و عقیل از جعفر 10 سال بزرگتر بود و طالب از عقیل ده سال بزرگتر بود ، بنابراین طالب در آن وقت مردی در حدود 35 ساله و عقیل جوانی تقریبا 25 ساله و جعفر نورسی پانزده ساله بود احتیاج به کفالت داشته باشند . سن حمزه که در این نقل نامش آمده و همچنین سن خود پیامبر اکرم نیز در ان وقت در حدود 35 سال بوده ؛ یعنی با طالب که پسر بزرگ ابوطالب بوده تقریبا هم سن بوده اند . بعضی دیگر از مورخین ، از فرزندان ابوطالب نام طالب را دراین قصه ذکر نکرده اند و همچنین عمو ها نام حمزه را نیاورده اند ، همین قدر گفته اند رسول کرم این مطلب را با عمویش عباس درمیان گذاشته و ابوطالب از تسلیم عقیل امتناع کرد و عباس جعفر را به خانه برد و رسول اکرم علی را . مطابق این نقل ، عباس متکفل جعفر بوده و مطابق نقل اول عباس متکفل طالب بود . این تعارض هم بین دو نقل هست . علیهذا معلوم نیست این داستان اساسی دارد یا ندارد . خصوصا اینکه تکفل رسول اکرم علی علیه السلام را مربوط به یک سال و یا دو سال نیست ، علی تا آخر در خانه ی پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بود و حتی در مواقع عبادت و خلوات عبادت علی را همراه خود می برد . گذشته از همه ی اینها طرز رفتار و محبت و علاقه رسول خدا نسبت به امیرالمومنین در همان دوره ی کودکی می رساندکه رسول اکرم شخصا به علی عنایت مخصوص داشت ، تنها به خاطر حق شناسی از ابوطالب نبود .
ابن ابی الحدید از فضل بن عباس نقل می کند که از پدرم عباس پرسیدم پیغمبر کدامیک از فرزندان خود را از همه بیشتر دوست می داشت ؟ گفت : علی را . من گفتم : من از تو از فرزندانش می پرسم که کدامیک را بیشتر دوست می داشت و تو میگویی علی را از همه بیشتر دوست می داشت ؟! گفت : پیغمبر به اندازه ای که علی را دوست می داشت هیچکدام از فرزندان خود را دوست نمی داشت .
آن عنایت مخصوص پیغمبر به علی از زمان کودکی می رساند که علت اصلی این تکفل و تحت نظر گرفتن نشأت و تربیت حضرت مناسبات معنوی بوده ، او را تربیت می کرد که در آینده همان سمتی را برا او داشته باشد که هارون برای موسی داشت یعنی معین و معاون و کمک و وزیر او بوده باشد . خود علی علیه السلام درباره ی رسول اکرم و تربیت خودش در زیر دست پیغمبر می فرماید :
وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اءَنْ کانَ فَطِیما اءَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصِیلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ اءَخْلاقِهِ عَلَما، وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِداءِ بِهِ.
خداوند متعال موجودی غیبی و فرشته ای بزرگ همراه پیغمبرش کرد که او را به فضائل و معالی و مکارم ، شب و روز رهبری و تائید می کرد و من مانند بچه که دنبال مادر می رود ، همیشه او را دنبال می کردم ، هر چه از آن دست از تائید الهی می گرفت از دست دیگر به من بهره می ساند و امر می کرد در عمل به او اقتدا کنم .
این بود نشأت و تربیت و تعلیم علی علیه السلام که برایش شبیه و نظیری نمی توان تصور کرد . او و پیغمبر مانند دو درختی بودندکه از یک ریشه و آب بخورند . تا این اندازه توافق روحی و تشابه اخلاقی داشتند . خودش می فرماید :
و انا من رسول الله کالضوء من الضوء و الذارع من العضد
من و پبغمبر مانند دو درخت توأم بودیم که یک ریشه داشته باشد ، و من برای او مانند ذراع برای بازو بودم .
این یک ریشگی و اتصال و پیوستگی ، در تمام شؤون زندگی امیرالمومنین ظاهر است . سیّد رضی که خطب امیرالمومنین را جمع کرده و اسمش را « نهج البلاغه » گذاشته در مقدمه ی نهج البلاغه در توصیف کلام آن حضرت می گوید :
عَلَیهِ مَسحَهٌ مِنَ العِلمِ الاِلهِیِّ وَ فیهِ عَبقَهٌ مِنَ الکَلامِ النَّبَوِسِّ .
سخنان علی نشانه ای از علم الهی و بویی از سخنان رسول خدا دارد .
این هماهنگی و شباهت و سنخیت که بین کلمات امیرالمومنین و کلمات رسول هست ناشی از همان هم ریشگی و هم اصلی است ، از این است که امیرالمومنین در بوستان رسول اکرم شکفته و آب خورده و رشد کرده است و امیرالمومنین علاوه بر اینکه با رسول خدا قرابت نسبی دارد و همخون است ، قرابت روحی و تربیتی دارد ، دست پرورده ی شخص رسول اکرم است ؛ نه تنها از تعلیمات رسول خدا استفاده کرده ، بلکه مربی خصوصی و خانگی او شخص رسول خدا بوده . نهج البلاغه – که عرض کردم مجموعه ای است از کلمات امیرالمومنین و سید رضی آنها را جمع کرده – گذشته از اینکه آیت فصاحت و بلاغت و سخنوری است و سید رضی که خود مردی ادیب و شاعر بوده به همین منظور آنها را جمع کرده و این نام را یعنی « نهج البلاغه » روی آن گذاشته یک گنجینه ی نفیسی است ازمعارف اسلامی و بعد از قرآن بهترین اثری است که از اسلام در دست است . کلمات امیرالمومنین از همان صدر اسلام مورد عنایت و توجه دوست و دشمن بوده . حتی دشمنان و مخالفان آن حضرت – آنها که اهل {فکر } و فضل و ادب بودند – از توجه و ضبط و حفظ آنها نمی توانستند خود داری کنند .
عبدالحمید ، کتاب معروف و کاتب مروان بن محمد آخرین خلیفه ی اموی بود و اصلا هم اهل شما است ؛ این مرد ضرب المثل بلاغت و فصاحت و نویسندگی است تا آنجا که گفته اند : « بُدِاَتِ الکِتابَهٌ بِعَبدِ الحَمیدِ وَ خُتِمَت بِابنِ العَمید » نویسندگی با عبدالحمید شروع شد و به ابن العمید ختم شد . وقتی که از عبدالحمید می پرسند : « مَا الَّذی خَرّجَکَ فی البلاغه ؟ » چه چیز تو را به این بلاغت رساند؟
گفت : « حفظ کلام الاصع » کلمات اصلع – یعنی علی – را حفظ کردم . ایم مرد همانطور که عرض کردم از نزدیکان امویهاست و اصلا اهل شام است و در عین حال اقرار می کند که اتاد من در این فن علی بن ابی طالب است .
جاحظ در البیان والتّبیین جلد اول ، این جمله را از علی علیه السلام نقل می کنند « قیمَهُ کُلِّ امرِئً ما یُحسِنُهُ » . بعد می گوید اگر در همه ی این کتاب جز این کلمه نبود کافی ، بلکه فوق کفایت بود و بهتری ن سخن آن است که در عین اختصار معنایی عالی در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
تربیت و اهمیت آن
1- چرا در تعریف تربیت اختلاف رأی و نظر است ؟ شرح دهید
اولاً : طرز فکرها ودیدگاه های همه دانشمندان در مورد تربیت و شعاع نفوذ ش یکسان نیست .
ثانیاً : در مورد انسان و منشأ و صفاتش بین دانشمندان اختلاف نظر است .
ثالثاً :در مورد هدف ، محتوا ، مراحل و روش های تربیت در بین علما هماهنگی نیست .
رابعاً : زمینه فعالیت مربیان در عرصه های مختلف اخلاق ، روانشناسی ، جامعه شناسی ، فلسفه و ..... فرق دارد .
2- دو تعریف از تربیت ، از نظر علمای غرب بیان کنید ؟
- تربیت عمل سازگاری و یا آماده سازی فرد است برای زندگی موفق در محیط
- تربیت عملی استب آگاهانه از سوی فردی بالغ درباره گروهی به منظور ایجاد تحول در آنها
3- دو تعریف از تربیت از نظر علمای اسلام بیان کنید ؟
- تربیت تلاشی است در جهت به فعلیت رساندن قوا و استعدادهای بالقوه انسان
- تربیت کشف ، پرورش و هدایت استعدادها و توانایی های انسان و ایجاد هماهنگی لازم برای وصول به سر حد کمال مقدر است .
4- از تعاریف تربیت چهار نتیجه را بیان کنید ؟
- تربیت نوعی کوشش و تلاش آگاهانه است و مربی می داند که در رابطه با فرد مورد نظر چه می کند .
- در تربیت مسأله اداره و کارگردانی مطرح است ، یعنی مربی فرد مورد نظر را زیر نظر و تحت مراقبت دارد .
- در آن مسأله کمک رسانی و هدایت و جهت دهی مطرح است .
- تربیت دارای محتوا و برنامه ای است که در طول مدت تربیت درباره افراد اعمال می شود .
5- آیا تربیت علم است ؟ شرح دهید ؟
بله ، زیرا علم ، روش شناخت حقایق است ، دانستنی های قابل اثبات است . معرفتی منظم و یا تراکم سیستماتیک اطلاعات است ، گنجینه ای است از شناخت منظم پدیده ها ، و بیان روابط علت و معلولی واقعیت هاست . که معمولاً از طریق مطالعه مدارک ، تجربه و تحقیق ، تعمیق و استدلال به دست می آید . تربیت علم است ، علمی رفتاری ، کاربردی ، که در حد ومرز خود شبیه کار مهندسی است و یا همانند کار پزشکی است . در آن مسأله تشخیص ، هدایت و ارائه راه کارها برای اصلاح یا پیشگیری مطرح است .
6- خصایص علم که تربیت واجد آنهاست کدامند ؟ چهار مورد را شرح دهید ؟
- باید دارای موضوع باشند ، یعنی مشکل و مسأله ای که درباره آن بحث کنند ، دارای هدف ، روش کاربرد و استمرار و ..... باشند و تربیت همه این خصایص را دارا است .
- موضوع تربیت انسان است با همه ابعاد وجودی او
- هدف آن سعادتمندی انسان و رساندن او به کمال قدر خویش است .
- محتوای آن شامل مجموعه آگاهی ها ، فنون و مهارت هاست .
7- تربیت و امامایی استعدادها مطرح کرده اند یعنی چه ؟
تربیت علم است ، شاخه ای از علوم انسانی و دارای همان شرایط وخصایص . و ماهیت آن ار مامایی استعدادها مطرح کرده اند زیرا در آن مراقبت و حمایت برای شکوفایی ، زایندگی و رشد مطرح است .
8- ماهیت تربیت چیست ؟ شرح دهید ؟
- فن است ، زیرا که درآن آگاهی های عملی و توان اجرا و پیاده کردن آن مطرح است .
- هنر است زیرا که در آن ریزه کاری هایی در ایجاد تغییر وتحول وجود دارد .
- ارزش است و همه گاه تربیت شدگان در جامعه از حرمت برخوردارند .
- خدمت است به فرد و برای جامعه زیرا که درسایه تربیت ، آدمی به مرحله انسانیت و کمال می رسد .
9- ضرورت و اهمیت تربیت را بیان کنید ؟
تربیت آدمی امری مهم و حیاتی ، عامل شکل دهی به زندگی انسان ، و کاری نسبتاً عظیم و دشوار است . در سرنوشت سازی برای فرد و جامعه ، هیچ عاملی به اندازه تربیت موثر نیست . در سایه تربیت ، ایجاد خصال اخلاقی و تربیت نیروی انسانی و ترفیع کیفیت حیات امکان پذیر می شود . آدمی برای زنده ماندن در این سیاره ، سازگاری با محیط طبیعی و اجتماعی ، بهره گیری از مواهب این سرای و دستیابی به کمال مقدر ، نیازمند به تربیت است .
10- تربیت از لحاظ فردی چه اهمیتی دارد ، شرح دهید ؟
کودک به دنیا می آید در حالی که نسبت به پدیده های این سرای و نظامات حاکم بر این جهان کاملاً بیگانه و از جریانات آن بی اطلاع است . زندگی او در خور و خواب و دفع خلاصه می شود . اما باید مرد یا زن زندگی شود . از او عضوی مفید برای جامعه به عمل آید ، در حیات اجتماعی و سیاسی مشارکت کند . قادر به کار و تولید و رشد شود . با حقوق خود و دیگران آشنایی پیدا کند . ادب و اخلاق یاد بگیرد ، سیاست بفهمد ، در تشکیل حکومت دارای سهم و نصیبی باشد . ازدواج و زاد و ولد کند ، به سازندگی و جهت دهی نسل بپردازد. باخدا و مردم و طبیعت معقول و استوار برقرار کند و .....و وصول به این مقاصد نیازمند تربیت است .
11- تربیت از لحاظ اجتماعی دارای چه اهمیتی است ؟
تربیت عامل اجتماعی شدن افراد و یافتن انس و عادت به زندگی در بین جمع و قبول ضوابط و معیارهای اجتماعی است . رکن اساسی هر تلاش اجتماعی ، و صعود و سقوط هر ملتی در سایه تربیت قابل تببین است . عامل تربیت از نظر اجتماعی به قدری اهمیت دارد که آدمی رااز افتخار به حسب و نسب بی نیاز می کند . حسب فروتر را پوشانده و احیاناً ننگ و رسوایی آن را از بین می برد . تربیت آدمی را به تشکیل خانواده و تداوم و بقای آن ، و برقراری روابط اعضاء بر اساس انس و صمیمیت و صفا ، و تعاون و تکامل می خواند . تربیت عامل کاهش جرم و مفاسد در جامعه است .
12- ضرورت تربیت از لحاظ اقتصادی را شرح دهید ؟
تربیت از نظر اقتصادی نیز امری مهم و ضروری است . سرمایه گذاری درآن سود آورترین سرمایه گذاری ها به حساب می آید و عدم سرمایه گذاری در آن بالاترین خسارت ها را به دنبال دارد . تربیت از شاخص های توسعه اقتصادی است و زمینه را برای فرصت های آموزشی مناسب فراهم می سازد . تربیت می تواند عامل تهیه کار و تولید بهتر و بیشتر باشد نیروی انسانی کار آمد بپروراند ، سطح اشتغال را بالا برد و به نوعی کارایی ملی منجر شود .
13- تربیت از لحاظ سیاسی واجد چه ضرورت و اهمیتی است ؟ بیان کنید ؟
تربیت از لحاظ سیاسی می تواند در افراد چنان نفوذ کند که توانایی تشکیل حکومت صالح را داشته باشند و در سایه آن حکومت جامعه ای متحد ، مقاوم ، رشید با ملتی دانا و فهمیده تشکیل دهند . پایه های نظامی سیاسی را بر عدل و برابری استوار کرده و روابط دولت و ملت را انسانی و اخلاقی سازند . تربیت می تواند آزادی ها را مشروط و مقید ساخته و آزادی هر کس را در شیار قانون و در کنار مرز آزادی دیگران قرار دهد . تربیت می تواند جنگ و صلح اندیشیده به وجود آورد ، آنچنان که در جنگ و جهادشان نیز اخلاق حکومت کند . تربیت می تواند امور اجرایی کشور را سامان دهد ، کارکنان و کارمندان را متعهد و وظیفه شناس بار آورد.
14- تربیت از لحاظ فرهنگی دارای چه اهمیتی است ؟ شرح دهید .
تربیت عامل سرایت یا انتقال فرهنگی است و غرض ما از فرهنگ مجموعه علوم و افکار ، فلسفه ها ، ادبیات ، آداب و رسوم ، شعائر و مناسک هنر ، ارزش ها و ابداعات و اختراعات جامعه است . تربیت می تواند افراد جامعه ای را به فرهنگ خود و دیگران آشنا سازد و آنها را وادار به نقد و ارزیابی آن کرده و آنگاه به پذیرش فرهنگ ، پربار کردن آن ، و توسعه و گسترش آن وادار و یا او را در براب فرهنگ های الحادی و شرک مقاوم ساخته و به دفاع از فرهنگ خویش وا دارد . تربیت می تواند ادبیات جامعه را نقد و اصلاح کرده و آن را محملی برای رشد شرافت ها ، بیان مقاصد ، تفهیم و تفاهم ، تلطیف سخن قرار داده و کنایات ، استعارات ، و ضرب المثل ها را در جهت اعتلای بشر قرار دهد .
15- ضرورت تربیت از لحاظ معنوی را بیان کنید ؟
تربیت عامل فهم و تنظیم رابطه انسان با خداست و راه و رسم این ارتباط را به آدمی می آموزد. می دانیم رابطه خدا و انسان از دو دید و از دو چهره قابل بررسی است . یکی رابطه خدا با انسان و دیگر رابطه انسان با خدا . تربیت ما را با خدایمان آشنا کرده و پای بند فرمان ها و تعالیم الهی می سازد . ارزش توکل و توسل به او را نشان داده و ما را به کیفیت عبادت و ارتباط با پروردگار و دعا و مناجات و استمرار و استعانت از او آگاه می سازد . تربیت می تواند عامل وصول انسان به مقام عبد و عبودیت باشد و تجربه های روز از خانواده ها و مردم و مبلغان آن را اثبات می کند .
16-عوارض فقدان تربیت چیست ؟ شرح دهید ؟
عدم تربیت و یا سوء تربیت موجد عوارض فردی و اجتماعی بسیاری است از جمله :
در جنبه فردی فقدان یا سوء تربیت سبب خمودی و واماندگی ، خامی ، و خشنی ، سرکشی و جهل و بی خبری ودر نهایت در حالت حیوانی زیستن است .
در جنبه اجتماعی ، سوء تربیت ویا فقدان آن سبب جرم زایی ، انحراف ، فساد آفرینی، نابسامانی در روابط اجتماعی بی توجهی به مسئوولیت و اخلاق و انسانیت است .