لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
فلسفه و تعلیم و تربیت
(1)جان الیاس ترجمه عبدالرضا ضرابى
چکیده
فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزش هاى مهم براى مربیان تأکید دارد. متقن ترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوى جان دیویى و در عصر ما نیز از سوى پائولو فربر ـ کسى که به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان ابزارى براى بازسازى تجربیات انسان، مدارس و جامعه مى نگریست ـ ارائه شده است. در این نوشتار، نویسنده تاریخچه مختصرى از فلسفه تعلیم و تربیت و بیان رویکردهاى مطرح در این زمینه مى پردازد و در ضمن آن، به شرح و توضیح نهضت تحلیلى در فلسفه و نفوذ آن در فلسفه تربیتى پرداخته و از پیترز به عنوان برجسته ترین فیلسوف تعلیم و تربیت معاصر و چهار حوزه کارى که براى فلاسفه مطرح است، نام مى برد. سپس انواع فلسفه تعلیم و تربیت، تقسیم بندى هاى متفاوتى که در این خصوص انجام شده است را بیان مى کند. براساس یکى از این تقسیم بندى ها، فلسفه تعلیم و تربیت به عمومى و حرفه اى تقسیم مى شود. رویکردهاى دیگرى که در این جا به آن ها اشاره شده است عبارتند از: الهام بخش، دستورى و فرمایشى، تحقیقاتى و تحلیلى. و در پایان نویسنده شیوه هایى از تدریس فلسفه تعلیم و تربیت را توضیح داده است. به واقع این مقال، به نوعى رابطه فلسفه و تعلیم و تربیت را براى محققان آشکار مى سازد.
فلسفه تعلیم و تربیت و منتقدان آن
اگرچه فلاسفه گذشته در زمینه تعلیم و تربیت آثارى داشته اند، اما فلسفه تعلیم و تربیت به مفهوم رایج آن، تنها در این قرن از محبوبیت برخوردار بوده است. در سال هاى اخیر، این رشته براى تثبیت خود، به عنوان بخش مهمى از تربیت معلم، که غالباً تنها یک بخش از دروس اصلى تعلیم و تربیت را شامل مى شود، مشکلات بسیارى داشته است. به بیان دیگر، بهره گیرى از اندیشه ها و تحلیل هاى فلسفى در تعلیم و تربیت، با انتقادات فراوانى از درون و برون این رشته مواجه بوده است.
ژاک بارزون (Jacques Barzun) نسبت به کتاب هاى بسیار بد و ناخوشایندى که در زمینه تعلیم و تربیت نوشته شده، اعتراض داشت. او به ویژه از یک فلسفه تعلیم و تربیت خاص، به دلیل این که در میان قضاوت هاى نابخردانه خود، مسأله اهداف را در تعلیم و تربیت مسأله اى مربوط به ارزش ها قلمداد کرده، دل زده شده است.
چارلز سیلبرمن (Charles Silberman) نیز در بررسى هایى که از مدارس به عمل آورد، به دلیل فقدان مبارزه کافى علیه بى فکرى مشهود در تعلیم و تربیت، در زمره منتقدان و مخالفان فلسفه تعلیم و تربیت قرار داشت.
فلسفه تعلیم و تربیت در ارائه نقش یا نفوذ واقعى اش، در سال هاى اخیر با مشکل مواجه بوده است. گاهى بسیار فلسفى و در نتیجه، با مربیان شاغل بى ارتباط بوده و در بعض مواقع، که تلاش نموده تا با آن ها مرتبط شود، در انجام صحیح این وظیفه و به کارگیرى درست روش هاى فلسفى، با شکست مواجه گشته است. به دلایل مذکور فلسفه تعلیم و تربیت، ممکن است رشته اى رو به افول تلقّى شود. این رشته به سبب بیگانگى بسیار با موضوعات تربیتى و عدم ارتباط با تربیت معلمان و مدیران اجرایى و ترویج شک گرایى و اندیشه هاى بنیادى مورد تهاجم قرار گرفته است.
به رغم این انتقادات، که برخى از آن ها موجه نیز هست، مربیان به نوعى تربیت و نظم نیاز دارند تا از طریق مطالعه یک فلسفه تعلیم و تربیت، که هم نظرات فلاسفه و هم تلاش خود آنان را براى فلسفى کردن شامل مى شود، به دست مى آید. فلسفه براى مربیان یک تفنّن نیست، شیوه اى است که رهبران تربیتى و معلمان را در فکر و عمل در زمینه تعلیم و تربیت، خردمندتر و نقادّتر مى گرداند. فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزش هایى مهم براى مربیان تأکید دارد; ابزارهایى که یک مربى به آن ها نیاز دارد تا کارهایش را به نحو مؤثرى به انجام برساند. فلسفه تعلیم و تربیت همان گونه که از سوى بهترین متخصصان خود به کار برده مى شود، نظمى را ایجاد مى کند که ]از سویى [نسبت به چیستى تعلیم و تربیت و مدارس، تصوراتى ارائه مى دهد و ]از سوى دیگر، [انتقادات مربوط به تلاش هاى رایج، براى فهم این تصورات را تبیین مى نماید. متقن ترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوى جان دیویى (Jahn Dewey)و در عصر ما نیز از سوى پائولو فریره، (Paulo Freire) ـ کسى که به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان ابزارى براى بازسازى تجربیات انسان، مدارس و جامعه مى نگریست ـ ارائه شده است.
فلسفه یکى از بى شمار رشته هایى است که با تعلیم و تربیت ـ که به تنهایى یک رشته محسوب نمى شود ـ ارتباط دارد. سایر رشته هاى مرتبط با آن عبارت است از: تاریخ، روان شناسى، جامعه شناسى، انسان شناسى، اقتصاد و زیست شناسى. «فلسفه» در اصلاح تعلیم و تربیت، به نظریه یا توصیف کاربردى در مقابل نظریه علمى گفته مى شود; در حالى که «نظریه علمى» پدیده ها را تبیین و پیش بینى مى کند، از نظریه کاربردى بیش تر انتظار مى رود تا هدایت اقداماتى از قبیل تعلیم و تربیت و قانون را بر عهده گیرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
فلسفه برای کودکان
در وهله اول باید معنای آموزش فلسفه به کودکان را بیان نمود.
فلسفه به مجموع آراء و نظریات اندیشمندان درباره هستی یا جهان، شناخت و ارزش اطلاق میشود. در این معنا فلسفه، رشتهای از دانشهای بشر تلقی میگردد. باید دید آیا کودکان از لحاظ توان عقلی در سطحی قرار دارند که بتوانند با آراء و نظریات فیلسوفان آشنا شوند؟
بدون تردید طرح نظریات فلسفی یا آنچه در مکتبهای مختلف فلسفی مطرح شده است برای کودکان و نوجوانان نه جالب است و نه با سطح رشد عقلانی آنها تناسب دارد. [1]
نگارنده چهار جنبه را در کار فیلسوفان متمایز ساخته است. این جنبهها عبارتند از :
1) فعالیتهای خاص
2) روشهای معین
3) ویژگیهای فکری معین
4) استنباط فیلسوفان از هستی، شناخت و ارزش.
همانطور که در پیش گفته شد معمولاً فلسفه را بعنوان مجموع نظریات فیلسوفان درباره سه موضوع بالا مطرح میسازند.
بنظر ما در جنبههای دیگر کار فیلسوفان میتوان روشهایی را که متناسب با تجربیات کودکان و نوجوانان سازگار باشد مطرح نمود.
اکنون جنبههای مختلف کار فیلسوفان را مطرح میکنیم و مواردی را که میتوان در آموزش کودکان و نوجوانان از این جنبهها استفاده نمود ذکر میکنیم.
جنبه اول بصورت فعالیتهای خاص در کار فیلسوفان مشاهده میگردد. این فعالیتها عبارتــند از:
1. تحلیل زبان و فکر
2. ترکیب
3. انتقاد
4. بررسی ارزشها
5. سیر عقلانی
6. تفسیر یا بسط نظریات علمی.
همانطور که قبلاً گفته شد در برخی از اینگونه فعالیتها میتوان نکتههایی را به کودکان و نوجوانان آموخت.
در تحلیل زبان هدف، مشخص کردن مفاهیم کلمات است. [2]
کودک بتدریج بین خود و دنیای خارج فرق میگذارد. ابتدا دنیای خارج در نظر او پیچیده و درهم است و خود را جدا از این عالم مبهم و پیچیده نمیبیند .... کودک میان موجودات زنده و غیر زنده فرق نمیگذارد. بتدریج خود را جزئی از عالم خارج حس میکند و در اثر برخورد به اشیاء مفاهیم تازه وارد ذهن او میشود. تکامل دستگاه عصبی طفل و رشد قوه بیان او موجبات رشد عقلانی وی را فراهم میسازد و محیط اطراف او بتدریج برای طفل معنا و مفهوم خاصی پیدا میکند.
مشاهده اشیاء و مقایسه آنها، بتدریج قدرت تعمیم و بررسی مفاهیم کلی را برای کودک میسر میسازد. اواسط دوره کودکی 6 تا 12 سالگی معمولاً چند هزار مفهوم در ذهن خود دارد . به کمک این مفاهیم قدرت تفکر کودک توسعه مییابد و بتدریج درباره خود و محیط خود اظهار نظر میکند.
مربیان بتدریج میتوانند از این فعالیتهای فلسفی استفاده کرده و به کودکان و نوجوانان در درک نسبتاً درست برخی از مفاهیم کمک کنند.
مراد از تحلیل فکر یا تحلیل نظر، روشن نمودن پایهها و مبانی هر نظر است. این فعالیت پیچیدهتر از مشخص ساختن مفاهیم است. اما در جریان رشد کودکان و نوجوانان بتدریج درباره امور مختلف اظهار نظر میکنند. مربیان باید با توجه به تجربیات آنان کم کم پایه و اساس برخی از گفتهها را برای آنها روشن سازند.
در اجرای فعالیتهای ترکیبی میتوان کودکان و نوجوانان را بتدریج به اجزاء یک شیء آشنا نمود. مثلاً در شناختن درخت توجه به اجزاء آن _ ریشه، ساق، برگ، شاخه و میوه_ برای کودکان جالب است. آنها بتدریج ارتباط اجزاء یک شیء را با هم درک میکنند. انتقاد بعنوان یک فعالیت دیگر در زندگی کودکان و نوجوانان مطرح میشود. منظور از انتقاد در اینجا ارزیابی رفتار است. کودکان بتدریج اهمیت راستگویی و پرهیز از دروغگویی را فرا میگیرند. در پوشیدن لباس و در بازی، همکاری با همسالان، توجه به دلایل یک نوع رفتار بتدریج برای کودکان و نوجوانان میسر است.
خوب و بد و مفید بودن یا زیان بخش بودن یک عمل یا شیء در زندگی کودکان و نوجوانان بتدریج مطرح میشود. با توجه به تجربیات کودکان باید بتدریج به آنها کمک نمود تا ارزش امور را درک کنند.
سیر عقلانی نیز در زندگی کودکان و نوجوانان اهمیت ویژه دارد. چنانکه در کتاب «روان شناسی تربیتی» ذکرشده آنگونه از فعالیتهای فرد که مربوط به ادراک و فهم، تشکیل مفاهیم و بررسی معانی کلی، تفکر و تعقل و پیشبینی و استنتاج و تعیین هدف و انتخاب وسیله و اقدام به حل مسائل است جزء جنبه عقلانی شخصیت او قرار دارد.
باید توجه داشت که جنبه عقلانی شخصیت کودکان و نوجوانان پایه جنبه اجتماعی، عاطفی و اخلاقی ایشان را تشکیل میدهد. مربی باید با توجه به سطح فهم کودکان و برخوردهای مختلف آنها به ایشان کمک کند تا دربارة رفتار خود فکر کنند و قبل از عمل نتیجه کار خود را پیش بینی نمایند. در انجام اینگونه فعالیتها باید متناسب با سطح رشد و تجربیات کودکان و نوجوانان اقدام نمود. باید توجه داشت که کودکان در سایه تجربه امور مختلف را فرا میگیرند. تجربه محدود به فعالیتهای حسی نیست. ضمناً کودکان و نوجوانان در فعالیتهای خود منفعل نیستند. به سخن دیگر تجربه بطور کلی تأثیر متقابل فرد و محیط است. فرد ضمن اینکه تحت تأثیر محیط قرار میگیرد روی محیط اثر میگذارد، محیط را بصورتی خاص درک میکند و رویدادها، اشخاص و حوادث را برای خود بصورتی معین در میآورد.
مربیان باید توجه داشته باشند که کودکان از ابتدا تحت تأثیر انگیزههای فطری و تجربیات خود، در برابر حوادث واکنشهای مختلف ابراز میدارند.
در آموزش کودکان و نوجوانان باید به نقش خود آنها توجه نمود و از آنها انتظار نداشت که حالت پذیرندگی داشته باشند و آنچه مربی میگوید بپذیرند. و باید توجّه داشت که ادراک کودکان از خود و دیگران ابتدا سطحی است و با واقعیت وفق نمیدهد. مفهومِ زمان و مکان برای کودکان روشن نیست. اینگونه امور را کودکان و نوجوانان بتدریج فرا میگیرند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
فلسفه
هدف :
تربیت دبیر برای تدریس فلسفه و محقق آشنا به فلسفه اسلامی و سایر مکتبهای مهم فلسفی و نیز تربیت مدرسان و استادان فلسفه برای دانشگاههای کشور هدف این رشته است.
«رشته فلسفه یک رشته آموزشی است که کلیه پرسشهای بنیادی انسان را نسبت به مسائل وجود، هستی، جهان پیرامون انسان و حقیقت انسان بررسی میکند پرسشهایی که زمانی به ارزشهای دینی و معنوی بر میگردد که همان فلسفه دینی است و زمانی مربوط به ارزشهای اخلاقی و مبانی ارزشهای اخلاقی است که به عنوان فلسفه اخلاق آن را میشناسیم و گاه مبانی نظام حکومتی را در بر میگیرد که همان فلسفه سیاسی است و گاهی نیز شامل مبانی هنر و زیباشناسی و موضوعاتی از این دست میشود.»
«البته در دوره کارشناسی رشته فلسفه، دانشجویان شناخت مفصلی درباره تاریخ فلسفه غرب به دست میآورند. یعنی سیر تاریخی فلسفه را از فلسفه یونان تا زمان حاضر بررسی میکنند و تا حدودی نیز سیر تاریخی فلسفه اسلامی را مطالعه کرده و به مفاهیم و مسائل اساسی فلسفه اسلامی و پاسخهای فلسفه اسلامی به پرسشهای بنیادی فلسفه میپردازند. همچنین علاوه بر تاریخ فلسفه، فیلسوفان مهم تاریخ فلسفه به عنوان «تک فیلسوف» مورد بررسی قرار میدهند و شعب فرعی مباحث فلسفه مثل فلسفه دین، فلسفه اخلاق ، فلسفه علم، معرفتشناسی و زمینههای گوناگون مسائل فلسفی مانند فلسفههای تطبیقی را مطالعه میکنند.
ماهیت :
دکتر افضلی استاد فلسفه دانشگاه تربیت مدرس در معرفی این علم میگوید:
«برای تعریف فلسفه بهتر است که تفاوت آن را با سایر علوم توضیح داد چرا که سایر علوم هریک به بخشی از موجودات عالم هستی میپردازند و آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند. برای مثال یک گیاهشناس از بین همه موجودات هستی فقط گیاه را گزینش کرده و درباره آن سخن میگوید و یا یک ستارهشناس تنها اجرام آسمانی را مطالعه میکند. اما فلسفه درباره یک موجود گزینش شده سخن نمیگوید بلکه همه امور را در عالم هستی مورد بررسی قرار داده و با تمام موجودات سروکار دارد. مثلا در فلسفه از خدا گرفته تا انسان ، از عالم طبیعت گرفته تا ماوراء طبیعت و از روح انسان و موجودات غیرمادی گرفته تا اجسام ، مورد بحث و گفتگو قرار میگیرد. تفاوت دوم فلسفه با سایر علوم نیز در این است که در فلسفه مسائلی عام و کلی که درباره هر موجودی قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقیق قرار میگیرد. برای مثال این سؤال که یک موجود مادی است یا غیرمادی ، درباره هر موجودی از خدا گرفته تا یک تکه سنگ قابل طرح میباشد.
حال این دو فرق اساسی فلسفه با سایر علوم باعث شده که این علم بتواند به سوالاتی پاسخ دهد که پاسخش بر عهده هیچکدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربی نیست. برای مثال این سوال که آیا غیر از موجودات مادی که در عالم میبینیم، موجودات غیرمادی نیز در عالم هستند؟ و آیا انسان فقط در همین وجود فیزیکی و بدن مادی خلاصه میشود یا هویت دیگری هم دارد که مادی نیست؟ و مهمتر از همه این که آیا کل هستی متکی به خالقی است و از او بوجود آمده و یا عالم هستی بینیاز از خالق است؟ و دهها سوال دیگر، در هیچکدام از علوم، بخصوص علوم تجربی پاسخ داده نمیشود و در واقع وظیفه این علوم پاسخ به سوالهای فوق نیست. در حالی که سوالهای مورد نظر برای انسان کنجکاو مطرح است و نمیتوان به انسان دستور داد که درباره این مسائل فکر نکند بلکه دانش خاصی لازم است که عهدهدار و پاسخگوی این گونه سوالها باشد و فلسفه همین دانش خاص است یعنی فلسفه به این دسته از سوالهای اساسی که برای ذهن بشر مطرح است و به نوعی جهانبینی هر انسان را میسازد، پاسخ میدهد و از همینجا میتوان نتیجه گرفت که برخلاف تصور کسانی که فکر میکنند فلسفه دانش زائد و بیهودهای است و همه نیازهای فکری و علمی بشر را همین علوم و دانشهای تجربی میتوانند پاسخ دهند صحیح نیست، بلکه نیاز به فلسفه یک نیاز ذاتی برای ذهن انسان است.»
آینده شغلی ، بازار کار ، درآمد:
«فارغالتحصیل فلسفه از نظر شغلی یا باید به عنوان استاد یا معلم فلسفه به تدریس فلسفه بپردازد و یا در مراکز پژوهشی مثل دایرهالمعارفها و پژوهشگاه علومانسانی فعالیت بکند که البته در چنین مراکزی بیشتر فارغالتحصیلان فوقلیسانس و دکترای فلسفه فعالیت دارند و یک لیسانس فلسفه در صورتی که فعال و علاقهمند باشد، میتواند به عنوان دستیار پژوهشگر در بعضی از این مراکز مشغول به کار گردد.
تواناییهای مورد نیاز و قابل توصیه :
توانایی علمی : ریاضیات قوی، زیرا ریاضیات پلی مناسب برای رفتن به سوی فلسفه میباشد.
توانایی جسمی: صاحبنظر باشد یعنی هم قدرت ذهنی و هم خلاقیت داشته باشد.
علاقمندیها: نوعی علاقه ذاتی به فلسفه برای بدست آوردن پاسخ سوالاتی نظیر روابط علت و معلول در جهان هستی، ضروری میباشد .
«هرکس ریاضیات یا هندسه نمیداند، وارد نشود!» این جمله بر سر در آکادمی که افلاطون در زمان خویش تاسیس کرده و در آن فلسفه تعلیم میداد، نقش بسته بود. چرا که ریاضیات نیز مانند فلسفه با مسائل ذهنی ، انتزاعی و غیرتجربی سروکار دارد و برای موفقیت در ریاضیات بخصوص ریاضیات جدید نیز باید ذهن خود را از مسائل تجربی دور کرده و در حوزه استدلال تعمق و تفکر کرد.
دکتر افضلی در ادامه سخنان خویش میگوید:
«به همین دلیل یکی از راههای موفقیت در فلسفه آشنایی اولیه با ریاضیات و مباحث ریاضی است. یعنی ریاضیات پلی مناسب برای رفتن به طرف فلسفه میباشد.»
وی علاقهمندی به فلسفه را نیز یکی دیگر از عوامل موفقیت در این رشته دانسته و در توضیح سخن خویش میگوید:
«تنها فردی میتواند در این رشته موفق گردد و صاحبنظریه باشد که هم قدرت ذهنی و خلاقیت داشته و هم به این رشته بسیار علاقهمند باشد.»
دکتر غفاری نیز علاقهمندی به فلسفه را برای دانشجویان این رشته یک ضرورت میداند و میگوید: «یکی از مشکلات رشته فلسفه با علاقه کامل وارد این رشته نشدهاند، یعنی رشته فلسفه انتخاب اول یا دوم آنها در آزمون سراسری نبوده است.»
وضعیت ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر:
در مقطع کارشناسی ارشد سه گرایش فلسفه و حکمت اسلامی، فلسفه غرب و منطق وجود دارد.
سیستم آموزش فلسفه اسلامی بر اساس مکاتب فلسفی مثل فلسفه نشاء،اشراق یا ملاصدرا میباشد. هرچند که دانشجویان هر یک از دو رشته فلسفه اسلامی و فلسفه غرب مطالعات محدودی نیز در زمینه فلسفه دیگر دارند. یعنی دانشجویان فلسفه غرب واحدهایی را در زمینه فلسفه اسلامی و دانشجویان فلسفه اسلامی واحدهایی را در زمینه فلسفه غرب میگذرانند.»
مصاحبه با دانشجوی مشغول به تحصیل :
مریم شهابی دانشجوی فلسفه معتقد است که اگر خیلی شانس بیاورد شاید بتواند دبیر فلسفه آموزش و پرورش شود.
مصاحبه با دانشجوی فوق لیسانس این رشته :
شهرام نادری، فوقلیسانس فلسفه آشنایی کامل با زبان انگلیسی را برای دانشجویان فلسفه غرب و آشنایی با زبان عربی را برای دانشجویان فلسفه اسلامی ضروری میداند زیرا کتابهای فلسفه به زبان فارسی بسیار محدود میباشد و تازه همین کتابهای محدود نیز اکثرا نامفهوم هستند چون بیشتر مترجمین کتب فلسفی آشنایی دقیق و عمیقی از فلسفه ندارند.
مصاحبه با استاد دانشگاه :
دکتر غفاری ، استاد فلسفه دانشگاه تهران میگوید: رشته فلسفه اهمیتی بنیادی در ارتقاء سطح فکری جامعه دارد چرا که هر جامعه نیازمند افرادی است که اهل تفکر و نقادی باشند و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
فلسفه های معاصر تربیت اخلاقی
فردریک الرود(1)
ترجمة حسین کارآمد
اشاره
در این مقاله، پیشینه و اصول مفروضه چهار رویکرد معاصر تربیت اخلاقی مورد بررسی قرار می گیرد. این رویکردها به ترتیب عبارتند از: رویکرد تبیین ارزش ها، شناختی –رشدی تحلیلی و سنتی. هر یک از این رویکردها در پنج مرحله به بحث گذاشته می شوند: 1. قلمرو و محدوده تربیت اخلاقی؛ 2. روش های عملی تربیت اخلاقی؛ 3. زمینة فلسفی رویکرد؛ 4. زمینه ی روان شناسی رویکرد؛ 5. نقاط قوت و ضعف رویکرد.
مقدمه
تربیت اخلاقی فعالیتی است که باید از دو نوع مطالعه نظری به دست آید و حاصل آن در عمل به کار گرفته شود. از یک سوء مفهوم اخلاق، قلمرو فلسفه از لحاظ سنتی، هدف تربیت اخلاقی به شدت بر شناخت و آگاهی از فرد و اخلاق مبتنی خواهد بود. از سوی دیگر، مباحث مربوط به طبیعت و تحول انسان در روان شناسی مشخص می کند که چگونه انسان می تواند فاعل اخلاقی شود و مطابق با معیارهای معین فلسفه اخلاق بیندیشد و عمل کند. بالاخره تربیت کاری است که این داده های نظری را به حیطه عمل می کشاند و برنامه، روش و شیوه ها را تعیین کرده، ارتباط آن را با عوامل رشد اخلاقی مطلوب مورد بررسی قرار می دهد.
برای آگاهی از وضعیت کنونی تربیت اخلاقی، باید پیشینه و اصول مفروضه چهار دیدگاه بانفوذ معاصر را بررسی کنیم. روش کار ما در این مقاله بر مطالعه فلسفه های اساسی این چهار رویکرد متمرکز خواهد بود در مقالات بعدی کتاب حاضر، از منظر روان شناسی و تربیتی، با تفصیل بیشتری به رویکردهای مورد نظر پرداخته خواهد شد در اینجا هر یک از آنها در پنج مرحله به بحث گذاشته می شود: ابتدا به این نکته پی خواهیم برد که مطابق با رویکرد شخصی چه نوع از فعالیت انسانی در قلمرو ارزش گذاری اخلاقی و در نتیجه در قلمرو تربیت اخلاقی قرار می گیرد در صورتی که تربیت اخلاقی با روش های عملی (مرحله دوم) توأم گردد، چه بسا بتوان زمینه ی فلسفی (مرحله سوم) و روان شناسی (مرحله چهارم) هر رویکردی را استخراج کرد، هر چند طرفداران آن رویکرد چنین چیزی را به صراحت بیان نکرده باشند (مرحله پنجم) سپس شایستگی همه جانبه هر رویکرد را از حیث تأثیر و اعتبار آن در رشد فاعل اخلاقی ارزیابی خواهیم کرد، از این لحاظ، قوت و ضعف های دیدگاه های مختلف و مشکلاتی که باید برای ترسیم نظریه جامع و بایسته برطرف گردد، آشکار می شود.
با وجود این، برای ارزیابی از شایستگی یک رویکرد نیاز به معیار شایستگی است. حتی برای بررسی نظریه های تربیت اخلاقی باید بر نوع موضوعاتی که راجع به آن سخن می گوییم تفاهمی ضمنی داشته باشیم. این زمینه عمومی که ریشه در تجربه عادی اخلاقی هر فردی دارد، در تمامی مواردی که به دنبال می آید، مفروض خواهد بود ما شاهدیم که خود قضاوت های اخلاقی را بنا کرده و براساس آن عمل می کنیم: این داده ها از وضعیت موجود ما به دست می آید ما می خواهیم بدانیم که چگونه می توانیم چنین کارهایی را بهتر انجام دهیم و به دیگران به ویژه به جوانان کمک کنیم تا آنان نیز به همین صورت عمل کنند. در نتیجه، مناسب است که به طور خلاصه و در آغاز مراد خود را از «اخلاق»(2) روشن سازیم.
اخلاق به رفتار انسانی و ارزیابی از آن ارتباط دارد: چگونه می توان رفتار یا زندگی خوبی داشت؟ از جهاتی، همة رفتار انسانی از خوردن ساندویچ گرفته تا مردن به هر دلیلی در قلمرو اخلاق قرار می گیرد از لحاظ دیگر، تنها رفتارهای خاصی «رفتارهای اخلاقی» می باشند و بقیه نااخلاقی (نه ضد اخلاقی) اند. با این که دانشمندان علم اخلاق راجع به عوامل اخلاقی و غیراخلاقی رفتارها اختلاف نظر دارند، اما چنین اختلافی راه به جایی نمی برد و به نظرمی رسد که اصل رفتار است. «داوری اخلاقی»، «نظریه اخلاقی»، «رشد اخلاقی»، و به ویژه «تربیت اخلاقی» با داشتن تصوری از رفتار خوب یا بد، تبیین می شود.
همچنین، علی رغم این که رفتار انسانی از یک فرد به تنهایی و نه به طور جمعی صادر می شود، اما بدیهی است چنین عملی، عمل ساده ای نیست. رفتار انسانی بر مجموعة پیچیده ای از فرایند ها و توانایی ها، از رشته های عصبی گرفته تا داوری صوری عملیاتی(3)، مبتنی می باشد. بدین ترتیب، «تربیت اخلاقی» چه بسا می تواند به روش هایی اشاره داشته باشد که براساس آن، انسانی هر نوع توانایی که برای انجام رفتارخوب و فاعل شدن به اخلاق مطلوب نیاز دارد، به دست می آورد بسیاری از توانایی های ضروری در مناسبت های دیگر، مثلا توسط عصب شناسی و متخصص کارآمد مورد بررسی قرارمی گیرد، اما تحقیق راجع به روان شناسی اخلاق و تربیت اخلاقی می باشد و یا فعالیت اخلاقی در آن نقش اساسی دارد. روان شناسی اخلاق این سؤال را مطرح می کند: چه چیزی در انسان وجود دارد که موجب می شود تا او به اخلاق –با پذیرفتن مفهومی از اخلاق در فلسفه اخلاق، که این سؤال بر پایه آن مفهوم استواراست –جامعه عمل بپوشاند؟ تربیت اخلاقی این پرسش را مطرح می کند: چگونه در عمل می توانیم توانایی های مذکور را در افراد پرورش دهیم؟
در اینجا هدف ما بررسی همة نظریات مزبور نیست، بلکه بر دیدگاه هایی تأکید می کنیم که در حال حاضر تأثیر مهمی بر تربیت اخلاقی دارند. دیدگاه های مذکور عبارت است از: تبیین ارزش ها(4)، شناختی –رشدی، شناختی –تحلیلی(5) و سنتی. با بررسی این رویکردها چه بسا بتوانیم به نتایجی دست یابیم که کاربرد بسیار زیادی دارد.
نظریه تبیین ارزش ها در تربیت اخلاقی
نقطه آغاز نهضت معروف «تبیین ارزش ها» به اثر لوئیس راتس و دیگران در خلال دهه های 1950 و 1960 برمی گردد؛ زمانی که برای نخستین بار کتاب حجیمی تحت عنوان «ارزش ها و آموزش» توسط راتس با همکاری مریل هارمین(6) و سیدنی بی. سیمون(7) در سال 1966 به چاپ رسید. همان طور که هوارد کرشن بوم(8) در مقالات اخیر خود تحت عنوان مطالب خواندنی راجع به تبیین ارزش ها 1973 اشاره کرد، ساختاری نظری این رویکرد در طول سالیان متمادی نسبتا ثابت مانده است. به منظور تجدید نظر در رویکرد، پیشنهادهایی توسط کرشن بوم در آن برهه (1973، در مقالات اخیرخود) و در اثر جدیدش تحت عنوان «نظریه جدید تبیین ارزش ها» 1977 ارائه شد. به طور کلی، با این که بنیان گذاران این رویکرد در برخی موارد توجه خود را به مبنای نظری و پژوهشی آن معطوف داشته اند، اما مکتب فکری نظریه تبیین ارزش ها نسبتا ضعیف و چند شکلی بوده و مقایسه با شیوة نظری، بیشتر به شیوة عملی گرایش داشته است. آن چه می آید خلاصه کوتاهی از مفاهیم و پیش فرض های این رویکرد می باشد.
[قلمرو تربیت اخلاقی]
گسترة کاربرد روش های تبیین ارزش ها فراتر از اعتقاد متعصبانه به «مسائل اخلاقی» است و به انواع مختلف تصمیم گیری ها در زندگی راه می یابد. طرفداران این رویکرد خاطرنشان می کنند که ارزش ها در هر نوع گزینش و انتخابی دخالت دارند. در این صورت، چنانچه توجه ما به «ابعاد ارزشی» اشیا معطوف گردد، عملا درمی یابیم که هر چیزی واجد این ابعاد می باشد. با وجود این، هستة اصلی رویکرد به ارزش های مشخصی تأکید نمی کند. در واقع، در روش های آن هیچ گونه قضاوتی در مورد ارزش گذاری افراد مشاهده نمی شود به جای آن، در این وضعیت، آموزش ارزش ها سعی دارد تا شیوه هایی را برای سروسامان دادن یا پابرجا کردن نظام فردی یا سلسله مراتب ارزش ها تعلیم دهد.
بی تردید امور شخصی از پیش برای ما دارای اهمیت و ارزش می باشد، اما برداشتی که از مجموعه این ارزش ها به دست می دهد و نحوة ارتباط آن ها غالبا ابهام دارد، تا آنجا که چه بسا در بین ارزش های مذکور، عناصر متناقضی وجود داشته، هیچ یک از آنها بر دیگری از برتری روشنی برخوردار نباشد. همچنین، ممکن است از انجام رفتار مطابق با این ارزش ها ممانعت به عمل آید. این در جایی است که کسی بخواهد ارزش های خود را که در تعارض با قضاوت های ارزشی مورد تأکید مراجع تصمیم گیری یا همردیفان است، بر جامعه تحمیل کند. بر این اساس، نظریه تبیین ارزش ها روشی برای برطرف ساختن تعارضات است که بر پایه آن می توان برتری های اصلی خود را روشن ساخت و عزت نفس و اطمینان خود را در مورد هر نوع ارزشی که از آن حمایت می کنیم، تعالی بخشید در اینجا تأکید بر کسب مهارت ویژه ارزش گذاری است، ولی چگونگی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
فلسفه چیست؟
هدف کلی: آشنایی با مفهوم،تعریف،موضوع،هدف و ابعاد گوناگون دانش فلسفه
تعریف تعریف
تعریف در لغت یعنی شناساندن و منظور از آن این است که پدیده یا امری یا شیئی را به طور جامع به دیگران بشناسانیم.طوری که گوینده و شنونده یا نویسنده و خواننده دارای درک مشترکی از آن باشند.بنابراین می توانیم نتیجه گیری کنیم که:
1 - تعریف با کلمه یا عبارتی توصیفی آغاز می شود.
2 - کلمات یا صفاتی را برای تعریف بکار می بریم که بسیاری از مردم مخصوصا ً متخصصان و اهل فن آنها را برای چیز مورد تعریف پذیرفته اند و به صورت معیار یا میزان درآمده اند.
3 - در تعریف پدیده یا شیئ مورد نظر یا چیزی از جانب خود اضافه نمی کنیم یا اگر خواستیم اضافه کنیم چنان به تبیین آن می پردازیم که همگان آنرا بپذیرند
اینگونه تعریفها را در اصطلاح تعریف توصیفی می نامند. زیرا ما کاری جز توصیف یا بیان حالت،چگونگی و ویژگیهای پدیده مورد نظر انجام نمی دهیم.
گرچه در مورد این قبیل تعریفها بین اکثر مردم یا گروهی از آنان اتفاق نظر نسبی وجود دارد.معهذا یا نمی توانیم و یا احتمالا ً نمی خواهیم همه مفاهیم را به ترتیبی که ذکر شد تعریف کنیم.
در این موارد ما ناچاریم آنچه را که قادر به بیان آن هستیم یا تمایل داریم بیان کنیم به صورت تعذیفی ویژه ارائه دهیم.این قبیل تعریفها را تعریف دستوری یا تجویزی یا تعریف قراردادی می نامند.شخص در ارائه این نوع تعریف خود را آزاد احساس می کند و آنچه را که درست می داند بکار می برد.
یک راه دیگر هم برای رسیدن به تعریف این قبیل مفاهیم وجود دارد و آن تجزیه و تحلیل آنها است.این قبیل تعریف را تعریف تحلیلی می گویند.
تعریف فلسفه
شاید ساده ترین راه تعریف فلسفه معنی کردن این واژه باشد.فلسفه،فیلوسوفیا ،از دو کلمۀ یونانی فیلو به معنی دوستدار و سوفیا به معنی دانایی ترکیب یافته است.به این ترتیب فلسفه یعنی دوستداری دانایی.این واژه تقریبا ً دقیق و راهبر به معنا است،زیرا هم خواستگاه و هم مقصد فلسفه را روشن می سازد.یعنی خواستگاه فلسفه عشق و دوست داشتن و مقصد آن دانش و معرفت است .فلسفه نوعی شناخت یا معرفت است
فلسفه یا شناخت فلسفی محصول تفکر و اندیشیدن یا به قولی محصول فلسفیدن است.فلسفیدن حالتی است که در آن تمام نیروی معنوی انسان برای شناختن متمرکز می شود و رنگ ممتاز آن توجه به شناسایی است که فلسفه محصول این حالت است.
می توانیم تعریف زیر را برای فلسفه در معنای خاص نتیجه گیری کنیم بدون اینکه آن را یک تعریف جامع و مانع و شناساننده و مورد قبول همگان بدانیم.چون چنین چیزی تقریبا ً امکان پذیر نیست.فلسفه عبارت است از بررسی و شناخت تحلیلی و انتقادی مسائل اساسی زندگی انسان به صورت یک کل یا بخشی از آن در ارتباط با کل
موضوع و هدف فلسفه
در دوره های قبل کوشش فلسفه و فیلسوف در جهت شناخت حقیقت و ذات هستی ها با روشهای استدلال عقلی صرف می شد.یعنی بیشتر جنبۀ هستی شناسی مطلق داشت ولی بعد از رنسانس همّ آنها مصروف شناسایی ارزش حقیقت و ماهیت آن شد و فیلسوفان به راههای استفاده عملی از معرفت و علم در زندگی روزمره توجه کردند.به این ترتیب پیشرفت علوم طبیعی آنهم با استفاده از روشهای تجربی را سبب شدن،در صورتی که همین رشته ها قبلا ً هم با روشهای عقلی مطالعه می شدند.
چنین بررسی هایی به نوبه خود موجب پیدایش موضوع تازه ای برای مطالعه شد که به معرفت شناسی یا شناخت شناسی معروف است.البته موضوع شناخت قبلا ًنیز در فلسفه مطرح بود و فیلسوفان قدیم هم به آن توجه داشتند. آنچه این دوره را از دوره های قبل متمایز می سازد و کنار گذاشتن مسائل دیگر و پرداختن صرف به مسئله شناخت بود.
بحث دربارۀ انسان،طبیعت و شناخت به شکل تازه ای مطرح شد و مکاتب جدید فلسفی پایه گذاری گردید .مکاتب تجربه گرایی به پیشوایی فرانسیس بیکن در انگلستان،عقل گرایی به پیشوایی رنه دکارت در فرانسه ،نقد گرایی به رهبری امانوئل کانت در آلمان و اثبات گرایی به رهبری اگوست کنت در فرانسه ،تکامل گرایی به رهبری هربرت اسپنسر در انگلستان و بالاخره عمل گرایی به رهبری ویلیام جیمز و جان دیوئی بیشتر در امریکا از جمله آنها هستند.
مکتب های مختلف فلسفی پاسخهای گوناگون به این سؤال دارند که بعضی از مهمترین آنها عبارتند از:
1 - نظریه شناخت:مطابق این نظریه موضوع فلسفه ماهیت شناخت است
2 - نظریه ارزشها:علوم آنچه را که هست بررسی می کنند
3 - نظریه انسان گرایان:در این نظریه انسان به عنوان شرط اصلی و بنیاد هر چیز دیگر است
4 - نظریه تحلیل زبان:به اعتقاد طرفداران این نظریه فلسفه ساخت زبانی علوم دیگر را بررسی می کند و به گفته ویتگنشتاین هیچ جمله فلسفی وجود ندارد .آنچه هست فقط توضیحات جمله ها است.وی و اکثر اثبات گرایان منطقی معاصر از این نظریه طرفداری می کنند.
فلسفه هم از لحاظ روش و هم از لحاظ هدف با علوم فرق دارد.بنابراین به اعتباری می توان گفت که فلسفه بیش از علوم به ریشه ها و بنیادها نفوذ می کند و می کوشد آنجا که علوم دیگر قانع شده و ایستاده اند باز هم به کاوش بپردازد و پرسش مطرح سازد.
از مطالعه مجموع آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که موضوع فلسفه در دو حوزه مهم و وسیع خلاصه می شود:
1 - متافیزیک که از آن به عنوان معرفت به شناسایی و هستی تعریف می کنند و خود شامل دو بخش عمده است:
الف)هستی شناسی که به بحث از مطلق وجود یعنی هستی عاری از هر قیدی می پردازد.
ب)شناخت شناسی یا نظریه معرفت که درباره امکان شناخت یا امکان شناخت جهان و ماهیت خود شناخت بحث می کند.شناخت شناسی در حقیقت مدخل مابعد- الطبیعه است.
2 - ارزش شناسی یا فلسفه ارزشها که ماهیت آرمانها یا ارزشهای مطلق یا خیر و زیبایی را مورد بحث قرار می دهد.
به عقیده بیشتر فیلسوفان موضوعات عمده فلسفه به معنای کلاسیک آن سه موضوع هستی شناسی،شناخت شناسی و ارزش شناسی است.اگرچه ممکن است برخی از فلاسفه معاصر با این نظر موافق نباشند.
اهداف فلسفه
1 - بدست آوردن یک نظریه از کل هستی یا بودن
2 - کشف مفاهیم و معانی و ارزشهای اشیاء و امور و پدیده ها به طور کلی
3 - تحلیل و انتقاد از فرضها و مفاهیم
4 - سرانجام کمک به مردم در گسترش جهان بینی سالم و بهره مندی از یک زندگی سالم انسانی
تربیت چیست؟
هدف کلی:
آشنایی با تعریف،مفهوم و ابعاد گوناگون تربیت
تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد.ارائه یک تعریف جامع و مانع از تربیت قدری مشکل به نظر میرسد.به همین دلیل اغلب کسانی که در این راه تلاش کرده یا می کنند،بالاخره یا به تعریف تجویزی یا قیدی از تربیت روی می آورند و یا مانند فلاسفه پیرو مکتب تحلیل زبان به جای تعریف معین از تربیت به تحلیل و تبیین مفهوم آن با توجه به مصادیق می پردازند.
گروه سومی هم وجود دارد که دادن تعریف معین و مشخص از تربیت را ممکن می دانند و عقیده دارند برای اینکه بین تربیت نظری و تربیت عملی تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد لازم است که تعریف روشنی از تربیت بدست داد.بعضی نیز مانند پیترز از ملاکها و معیارهایی سخن می گویند که بتوانند آن را از سایر فعالیت ها جدا کنند.
پیترز عقیده دارد که تربیت مستلزم:
1- انتقال ارزشهایی است که افرادی آنها را پذیرفته اند و می خواهند به دیگران منتقل نمایند
2- شناخت و معرفت مؤثر است
3- کاربرد روشهای خاص برای انتقال معرفت و ارزش است
در واقع پیترز تربیت را فرایندی می داند که دارای محتوی و روش است.
معنی و مفهوم تربیت
برای رسیدن به تعریف تربیت بحث را با توجه به معانی لغوی تربیت و اصطلاحاتی که مترادف آن بکار می روند پی می گیریم.
1- تعلیم یا آموزش :این واژه در لغت نامه دهخدا به معنی آموختن،بیاگاهانیدن،آموختن،آگاهانیدن،کسی را چیزی آموختن،آموزانیدن و....آمده است
2- تربیت یا پرورش:در همان جا،پرورانیدن،پروردن، پروردن و آموختن معنی شده است.
از سوی دیگر در زبان فارسی،هر دو کلمات تعلیم و تربیت هم در مورد انسان و هم در مورد حیوان بکار می روند و تربیت حتی دربارۀ گیاهان نیز کاربرد دارد.اما کلمه در مورد انسان دارای کاربرد عمیقتر و وسیعتری است.در مفهوم لغوی به کار بردن کلمه تربیت از پرورش عضلات بدن تا کمالات معنوی را شامل می شود.
بنابراین آنچه از واژه تربیت استنباط می شود این است که تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان می شود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد.این کمال گاهی جنبه شناختی دارد که به دانش،شناخت و آگاهی انسان مربوط می شود گاهی نیز جنبه کنشی یا حرکتی دارد که به رفتارها و اعمال عینی انسان که اغلب دارای مظاهر جسمانی هستند مربوط می شود و بالاخره گاهی جنبه گرایشی یا عاطفی دارد که با نگرش،اعتقاد،ایمان و علایق،احساسات انسان مرتبط است.
کاربرد کلمه تعلیم و تربیت در مورد غیر انسان آنهم برای دست اندرکاران علوم تربیتی مسامحه آمیز است و اهل فن هر دو آنها را درمورد انسان بکار می برند.
3- تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش:کاربرد این واژه مرکب که به معنای واحدی دلالت دارد در زبان فارسی تاریخچه طولانی ندارد و احتمالا ً از آغاز قرن اخیر فراتر نمی رود.
4- تدریس:به فعالیت خاصی گفته می شود که به وسیله معلم انجام می گیرد تا شاگردان مطلبی را بیاموزند.
5- مهارت آموزی یا عادت دادن:این عمل ایجاد مهارت در افراد از طریق تمرین و تکرار و کارورزی است.
ماهیت تربیت
آیا تربیت فن یا هنر است؟
درست بر سر همین مسئله است که بیشتر صاحب نظران تربیتی اختلاف نظر دارند.مثلا ً بعضی از آنان تربیت را فن و بعضی دیگر آنرا نوعی هنر می دانند.برخی هم با دلایلی که ارائه می دهند آنرا نوعی علم می خوانند.
معلم باید برای روشن شدن کار خود و منظم و منطقی عمل کردن در جریان تربیت به تدوین نظریه تربیت یا لااقل نظریه تدریس اقدام کنند.
هرگاه علمای تربیتی بتوانند در مورد مسائل خاص خود دست به پژوهش بزنندو این پژوهش هم پژوهش کاربردی باشد و نتایج بدست آمده از این پژوهش از خاصیت نظم پذیری و قدرت پیشبینی برخوردار باشد می توان تربیت را نیز یک علم دانست.با توجه به این نکته که خاصیت نظم پذیری و قدرت پیش بینی قوانین حاصل از این نوع پژوهشها به قدرت و استحکام سایر علوم نیست باید گفت که علم تربیت هنوز دوران نوزادی خود را می گذراند.
بسیاری از علمای تربیتی هنوز هم دوست دارند به علت استفاده های فراوانی که از تحقیقات و یافته های علوم دیگر و حتی فلسفه می برند این رشته از دانش بشری را به جای علم تربیت یا تربیت شناسی با اصطلاح آشنای علوم تربیتی بنامند.
عناصر تربیت
گذشته از مسئله فن،هنر،یا علم بودن تربیت که زمینه های مناسبی برای اختلاف نظر در مورد ماهیت تربیت هستند. زمینه های دیگری نیز برای اختلاف نظر صاحب نظران تربیتی وجود دارند.عناصری که در یک جریان تربیتی مداخله می کنند از جمله آنها است.
یکی از این عناصر مورد اختلاف،جامعه و دخالت آن در جریان تربیتی است.بدین معنی که بعضی از متخصص های تربیتی علاوه بر مربی و متربی جامعه را نیز جزء عناصر تربیت محسوب می کنند.
بیشتر دست اندر کاران تربیت در این مورد موافقت دارند که تربیت به عنوان تأثیر ارادی بزرگسالان روی خردسالان به منظور سوق دادن آنها به حالت بزرگسالی تلقی گردد.
کرشن اشتاینر می گوید :عمل تربیتی عملی قائم به ذات است که لازمه هر جامعه انسانی است.این عمل هدفی طبیعی را که آدم منزوی بدون برخورداری از کمک جامعه می تواند بدان نائل شود دنبال نمی کند.
صرف توجه به جنبه اجتماعی یا فردی تربیت،نمی تواند گویای این معنا باشد که جامعه از عناصر واقعی آن که در ماهیت تربیت نهفته است باشد.به طور کلی تعریف تربیت به عنوان تأثیر یک فرد یا گروهی از افراد بر روی فرد دیگر،بسیار کلی و ناروشن است.
در تعریفی که می خواهیم از تربیت ارائه دهیم اشاره به نقش دو عامل مربی و متربی لازم بنظر می رسد این بدان معنی است که تربیت مانند یک جریان طبیعی یا مکانیکی یک سویه نیست که از مربی آغاز و به رشد و کمال متربی و تغییر در رفتار وی ختم گردد.
محتوی تربیت
هر فرایند تربیتی به نحوی از انحنا دارای محتوی است البته مکاتب مختلف با مسئله محتوی یا باصطلاح برنامه تربیتی برخوردهای متفاوتی دارند.ولی در مجموع هر تربیتی حتی تربیت کودک مدار افراطی به نوعی محتوای تربیتی که با رغبتها و علایق شاگردان منطبق باشد عقیده دارند.
روش تربیت
وقتی از هدف و محتوای تربیت سخن می رانیم طبعا ً مسئله روش تربیتی نیز مطرح می شود .البته شاید روش از اهمیتی که محتوا دارد برخوردار نباشد ولی روشهای تربیتی نیز به نوبه خود می توانند خشک و غیر قابل انعطاف و