انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

دانلود پروژه تأثیر علم و تکنولوژی بر جنبش های اجتماعی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

بسم ا.. الرحمن الرحیم

عنوان کنفرانس:

تأثیر علم و تکنولوژی بر جنبش های اجتماعی

نام استاد:

جناب آقای دکتر نوابخش

نام دانشجو:

سردارتقی زاده

رشته و مقطع تحصیلی:

کارشناسی ارشد جامعه شناسی

درس:

جامعه شناسی علم و تکنولوژی

مقدمه 1

1- دیدگاه های نظری و پژوهش علمی در مورود جنبش های اجتماعی 2

2- بسیج جمعی به مثابه عامل ایجاد تغییر فرهنگی 3

3- اعتراض و نظام سیاسی 5

4- جنبشهای جدید برای منازعات جدید تحت تأثیر علم و تکنولوژی 6

5- عوامل تأثیرگذار بر انتخاب منبع عمل جنبش 8

6- نتیجه گیری 11

بسمه تعالی

مقدمه:

ازدهه 1960 به این سو جنبش های اجتماعی اقدامات اعتراض آمیز و بطورکلی تر سازمانهای سیاسی غیر همسو احزاب سیاسی یا اتحادیه های تجاری به جزء ثابتی از دموکراسی غربی تبدیل شده اند. در این دوره نوسان زیادی در شدت بسیج جنبش میزان تندروی آن و توانای اش برای تأثیرگذاری بر فرآیندهای علمی و سیاسی وجود داشته است.

پیش بینی ها از آن حکایت داشتند که موج اعتراض در 1968 به سرعت فرو خواهد نشست و وضعیت همیشگی یعنی سیاست مبتنی بر منافع که بر طبق شکافهای سیاسی سنتی سازمان یافته ایت دوباره حاکم خواهد شد. اما این پیش بینی ها تا حد زیادی اشتباه از آب درآمد.

در سالهای اخیر اشکال گوناگون اعتراض به شیوه های مختلف و با طیف وسیعی از اهداف و ارزشها پیوسته در حال ظهور بوده اند.

جنبش های آن دوره آشکار ساختند که در مدل نظری و اصلی تفسیر منازعه اجتماعی( مدل مارکسیستی و مدل کارکرد گرایی ساختاری) در توضیح احیای عمل جمعی دارای مشکلاتی هستند. در هردو سوی آتلانتیک واکنش هایی به این نقایص نظری صورت گرفت. در آمریکا نقد کارکرد گرایی ساختاری در چارچوب سه دیدگاه عمده صورت گرفت:

1- رفتار جمعی( Collective behavior )

2- بسیج منابع source mobilization

3- فرآیند سیاسی

هر یک از این سه دیدگاه از نقاط شروع متفاوتی به بررسی مکانیسم هایی پرداختند که انواع گوناگون تعارض ساختاری را به عمل جمعی تبدیل می کنند. اما در اروپا نتیجه نارضایتی از مارکسیسم توسعه دیدگاه در جنبش اجتماعی جدید، بود که به دگرگونی های ساختاری منازعه می پرداخت. بدین ترتیب دو رویکرد متفاوت شکل گرفت که تحت عنوان رویکردهای« امریکایی» و « اروپایی» به مطالعه جنبش هایی که تحت تأثیر علم بودند معروف شده اند.

ریشه های این تحولات نه تنها به تفاوت سنت های فکری آمریکایی و اروپایی باز می گردد بلکه به تنوع موضوعات مطالعه نیز مربوط می شود( که ایرمن و جیمسون در سال 1991 و کریستین ژاکوب در سال 1998 این موضوع را در مطالعه تطبیقی خود در مورد جنبش های ضدهسته ای در ایالات متحده و آلمان مورد تأکید قرار داده اند.)

هر چند جنبش های دانشجویی اواخر دهه 1960 و جنبش های بعدی( از جنبش های فمینیستی گرفته تا جنبش های زیست محیطی) در یک زمان توسعه یافتند و ارتباط نزدیکی با هم داشتند اما در دو قاره آمریکا و اروپا تا حدی با هم متفاوت بودند.

در ایالات متحده سازمانهایی که طی امواج اعتراض پدید آمدند به سرعت عملگرا شدند ودر اکثر موارد به شکل گروههای ذینفع سازمان یافتند. در اروپا جنبش های اجتماعی نوظهور، بسیاری از ویژگی های خود و از جمله تأکید شدیدشان بر ایدئولوژی و مکاتب فلسفی و علمی را از جنبش های کارگری وام گرفتند.



خرید و دانلود دانلود پروژه تأثیر علم و تکنولوژی بر جنبش های اجتماعی


تعامل علم و دین از دیدگاه اقبال لاهوری 20 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

تعامل علم و دین از دیدگاه اقبال لاهوری

مقاله حاضر با پرداختن به نگرش اقبال لاهوری دربارة علم جدید، ‌دین، ‌خدا و جهان طبیعت، ‌نشان می‌دهد که در نظر او علم و دین نه در تعارض و نه در تمایز و جدایی بلکه در تعامل با یکدیگرند. آن هم از آن‌رو که وی معتقد است قرآن برخلاف تصور رایج عمده تکیه‌اش نه بر نظرورزی و توجه به امور انتزاعی و ذهنی بلکه بر تجربه و مشاهده و عمل است. بنابراین علوم جدید ـ که با تکیه بر خرد استقرایی شکل گرفته‌اند ـ هیچ تعارضی با روح تعالیم قرآنی و اسلامی ندارند و حتی جالب توجه اینکه از تعالیم قرآن بهره برده‌اند. از جانب دیگر اقبال لاهوری،‌ واقعیت را یک کل تصور می‌نماید که دارای سطوح و ابعاد مختلف و متعددی است که هر یک از علم و دین با روش‌های خاص خویش می‌توانند ابعادی از این واقعیت کل را معلوم و آشکار سازند. بنابراین لازمه ارائه تفسیری جامع از واقعیت،‌ تعامل علم و دین با یکدیگر است.

منبع: فصل نامه - ذهن - شماره 22

هنگامی که به تاریخ اندیشه‌ها می‌نگریم،‌ گاه با پرسش‌هایی روبه رو هستیم که می‌توان آنها را پرسش‌هایی دغدغه‌برانگیز نامید. چرا که پاسخ‌های این پرسش‌ها بسی مناقشات و منازعات را برانگیخته است. یکی از این پرسش‌ها،‌ پرسش از نسبت علم و دین است. این پرسش اگر چه در طی قرون اخیر و ابتدا هم در غرب مطرح شد ولیکن دامنه آن به جهان اسلام نیز گسترش یافت و اذهان اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول نمود.

درواقع از هنگامی که علوم جدید توانست در سایه نگرش ریاضی‌وار،‌ پرده از رازهای طبیعت برداشته و حتی دست تصرف در آن بگشاید،‌ این تصور در اذهان برخی از متفکران پیدا شد که گویی یگانه تکیه‌گاه معرفتی بشر فقط علم است. این تصور که با تحولاتی ژرف در حوزه‌های مختلف حیات بشر تقویت می‌شد ناگزیر به اصلاح و تعدیل تصورات دینداران نسبت به خدا،‌ انسان و جهان طبیعت انجامید. بدین‌سان صحنه‌ای در طی قرن هفدهم میلادی به وقوع پیوست که اولین میدان رویارویی جدی علم و دین گشت. به‌طوری که شاید بتوان رابطه میان علم و دین را در قالب سه رویکرد مطرح کرد:1

1- تعارض: باور به اینکه علم و دین از حیث موضوع، روش و غایت در مخالفت و تضاد با یکدیگر قرار داشته و آشتی‌ناپذیرند.

2- تمایز: قول به اینکه علم و دین به قلمروهای جداگانه‌ای تعلق داشته و از این‌رو دارای مدعیاتی با شیوه‌هایی کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند. هر یک از عالم دینی و دانشمند علمی باید از ورود و اظهار نظر در قلمرو دیگری خودداری نمایند.

3- تعامل: رویکردی که بنابر آن،‌ میان علم و دین نه تضاد و نه تمایز بلکه هماهنگی و تعامل وجود دارد که می‌تواند به گفتگو و همکاری میان علم و دین بینجامد. مطابق چنین رویکردی،‌اگرچه علم و دین از حیث موضوع،‌ روش و غایت، تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته،‌ ولی علم و دین با هماهنگی و تکمیل یکدیگر می‌توانند از جهان به منزلة یک کل تفسیر و تبیینی جامع ارائه دهند. به سخن دیگر در این رویکرد علم می‌تواند افق ایمان دینی را وسعت بخشد و دیدگاه ایمان دینی می‌تواند شناخت ما را از جهان عمیق‌تر سازد.2

اما داستان نسبت علم و دین در جهان اسلام به گونه‌ای دیگر است. به واقع از حدود قرن هجدهم و نوزدهم میلادی است که جهان اسلام با علوم جدید و دستاوردهای عملی و نظری آن مواجهه پیدا می‌کند. این مواجهه البته تا حدود زیادی حاصل جنگ‌هایی بود که دامنگیر جهان اسلام شده بود؛ جنگ‌هایی که عموماً با شکست جوامع مسلمان همراه بود. بدین‌ترتیب تلاش برای برخورداری از توانمندی‌های نظامی و غلبه بر عقب‌ماندگی در عرصه فنّاوری عمده‌ترین عاملی بود که جهان اسلام را به سمت بهره‌گیری از علوم جدید و دستاوردهای آن سوق داد. گویی در چنین فضایی،‌علم جدید به منزله ابزار قدرت تصور می‌گشت و همین تصور بود که تأثیر عمیقی بر رابطه میان جهان اسلام و جهان مدرن و به ویژه علوم جدید نهاد.

همین نیاز به ابزارها و توانمندی‌های تکنولوژیک که مایة استقبال مسلمانان از علوم جدید گشت در سطحی دیگر سبب گردید تا مواجهه میان جوامع مسلمان و علوم جدید در قالب پرسش از چگونگی رابطه میان باورهای دینی و علوم جدید،‌ شکل گیرد. در پاسخ به این پرسش بود که:

1- عده‌ای با معرفی باورهای دینی به عنوان مهم‌ترین عامل عقب‌ماندگی جوامع اسلامی‌،‌ عمده دغدغه شان چگونه غربی‌شدن بود

2- برخی دیگر با پشت کردن به علم جدید و دستاوردهای آن عمده دغدغه‌شان این بود که چگونه می‌توان غرب‌زدایی کرد

3- اما در این میان جریانی دیگر هم شکل گرفت که به اخذ گزینشی علوم جدید و دستاوردهای آن باور داشتند و بر آن بودند که علوم جدید نه تنها سر ناسازگاری با دین اسلام ندارد، بلکه برعکس علوم جدید ریشه در فرهنگ و تمدنی اسلامی دارد. مهم‌ترین دغدغه این جریان را می‌توان چگونه مسلمان بودن در دنیای مدرن دانست. این جریان سوم که در آغاز بیش از همه مدیون تلاش‌های سید جمال‌الدین اسد‌آبادی بود به جریانی توانمند و گسترده در جهان اسلام تبدیل گشت و از سوی متفکران و اندیشمندان بعدی دنبال گردید که یکی از برجسته‌ترین ایشان محمد اقبال لاهوری است. نوشتار حاضر به تبیین رابطه میان علم و دین از دیدگاه این متفکر بزرگ مسلمان می‌پردازد.

 

بازسازی اندیشه دینی در پرتو هماهنگی علم و دین

اقبال لاهوری با توجه به تحصیلات و تاملاتی که در معارف و علوم جدید - به ویژه فلسفه - داشت، حرکتی را آغاز نمود که الگوی بسیاری از متفکران مسلمان در ژرف‌نگری نسبت به فرهنگ و تمدن غرب گشت. او هوشیارانه و نقادانه به مبانی و لایه‌های زیرین فرهنگ و تمدن اسلامی از یک سو و فرهنگ و تمدن غرب از سوی دیگر نظر داشت و می‌دانست که رمز به سلامت عبور کردن از گذرگاه‌های خطرزایی که به عقب‌ماندگی جهان اسلام انجامیده، نه در پذیرش مطلق و بی‌چون و چرای فرهنگ غرب است و نه در پشت کردن به آن. لازمه غلبه بر مصایب و مشکلات دامنگیر جهان اسلام،‌ نوسازی و تصفیه و بازسازی جدی تفکر دینی اسلامی آن هم در پرتو نگرش‌های علمی جدید است. به قول ماجد فخری "مهم‌ترین کوشش،‌ اگر نگوییم تنها کوشش در به دست دادن تعبیری از اسلام به حسب مصطلحات فلسفی جدید،‌از آن {...} محمد اقبال لاهوری است که شاعری با حساسیت عمیق و عالمی با فرهنگ وسیع فلسفی بود. او در کوشش خود برای تقریر دوباره جهان بینی اسلامی با مصطلحات جدید،‌ در عوض رو کردن به تاریخ،‌ به طوری که سید امیر علی انجام داده بود،‌ بی‌هیچ‌ ملاحظه‌ای به میراث فلسفی غرب روی می‌کند. البته در این کار غرض او نشان دادن و اثبات صحت جهان‌بینی غربی نیست بلکه انطباق اساسی آن با جهان‌بینی قرآنی مقصود است".3

به گمان اقبال،‌ زمانه‌ای نو در جهان طلوع کرده که در پرتو آن تحولات ژرف و عمیقی در ابعاد مختلف حیات بشر و نیز در حوزه‌های مختلف معرفت بشر به وقوع پیوسته که جهان اسلام نمی‌تواند نسبت به آنها بی‌تفاوت باشد. جهان اسلام اگر بخواهد از رخوت و رکودی که بر جسم و جان مسلمانان سنگینی می‌نماید،‌ رها شود، بایستی همراه و همگام با علوم جدید،‌ طرح‌هایی نو در عرصه معرفت قرآنی و دینی خویش درافکند. او در این باب چنین می‌آورد: "گسترش قدرت آدمی بر طبیعت به وی ایمانی تازه و احساس لذت‌بخش چیرگی بر نیروهایی که محیط او را می‌سازند بخشیده است. دیدگاه‌هایی طرح‌ریزی شده و مسائل کهن در پرتو آزمایش‌های تازه



خرید و دانلود  تعامل علم و دین از دیدگاه اقبال لاهوری 20 ص


تطابق علم و دین

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

تطابق علم و دین

مطابقت دین با علم و عقل یکی از ۱۲ تعلیم اجتماعی دیانت بهائی است.

بهائیان اعتقاد دارند که دین و علم و عقل هماهنگ بوده و با یکدیگر تطابق دارند. از نظر بهائیان علم موهبت الهی است. از انجا که علم کاشف حقایق اشیاء است بهائیان علم را بزرگ‌ترین منقبت جهان می‌دانند.

عبدالبهاء می‌گوید: «...دین با علم توأم است زیرا دین و علم هر دو حقیقت است اگر دین مخالف حقیقت باشد وهم است و هر مسئلهٔ دینی که مخالف علم صحیح و عقل کامل باشد شایان اعتماد نه. پس تقالید و رسوماتی که منافی علم و ترقّی است باید زائل نمود...»

عبدالبهاء دین را مروّج علم می‌داند و اظهار می‌دارد که هرگاه یک دین الهی ظهور کرده، علوم و فنون نیز توسط پیروان آن دین و حتی مردمان دیگر، پیشرفت زیادی حاصل نموده‌است.

عبدالبهاء ، همچنین جهل و تقلید را موجب گمراهی و عامل اختلافات میان اقوام مختلف می‌داند و علم را سبب عزت و رفع بسیاری از مشکلات بشر معرفی می‌نماید . به علاوه مقام علما و فلاسفهٔ روشنفکر را عظیم می‌شمارد.

انواع علم

عبدالبهاء می‌گوید:

علم بر دو قسم است: علوم مادیه و علوم الهیه. علوم مادیه کشف اسرار طبیعت کند، علوم الهیه کشف اسرار حقیقت نماید. عالم انسانی باید تحصیل هر دو علم کند ؛ اکتفای به یک علم ننماید، زیرا هیچ پرنده‌ای بجناح واحد پرواز نکند. باید به دو بال پرواز نماید. ... مقصود از علم لاهوتی (الهی) کشف اسرار الهی است، ادراک حقایق معنوی است.

تطابق علم و دین

دین بهائی تأکید می‌نماید که علم و دین تفکیک ناپذیرند ؛ اگر حقیقت یکی باشد، محال است که علم مطلبی را صحیح تلقی نماید ولی دین آن را حقیقت به حساب آورد. عبدالبهاء علم و عقل را میزان سنجش تلقی می‌کند و بیان می‌دارد که انسان باید دین را با عقل بسنجد و بفهمد.

ضعف عقل

طبق اعتقادات بهائی عقل انسان با تمام توانائی‌های انکارناپذیرش، نمی‌تواند کاملاً درست تصمیم بگیرد و اگر نتواند مطلبی را که دین می‌گوید ادراک نماید، قصور از دین نیست بلکه از عقل است. و تنها عقل کامل، عقل کلّی الهی است که ماوراء طبیعت است و محیط بر جمیع اشیاء است. این عقل فقط مخصوص مظاهر مقدسه‌است.

علم و دین

شاید اعتقاد آنها باعث شگفتی کسانی شوند که گمان می‌کنند علم و دین دو راه سازش‌ناپذیرند. زندگی معنوی فضانوردان و هزاران دانشمند دیگر، سرّی را فاش می‌کند که در آن دین، کشفیات علمی را تقویت و حمایت می‌کند.

برنامة فضایی در تاریخ خود، فضانوردانی را دیده است که با بی‌باکی و بی‌پروایی اعتقادشان را با خود به فضا برده‌اند و حتی زمانی که آمریکایی‌ها با مسائلی دست و پنجه نرم می‌کردند که علم و دین را از هم جدا می‌کرد – همانند مسائلی در باب آفرینش و تکامل - سازمان‌های بسیاری به وجود آمدند که می‌خواستند پیشه و مهارت‌شان در علم را با اعتقادشان به خداوند درآمیزند.

فرانسیس کالینز، سرپرست مؤسسة ملی تحقیقات ژن انسانی در مصاحبه‌اش با Beliefnet، وب‌سایت مختص موضوعات معنوی می‌گوید: «من دریافته‌ام که باورهای مذهبی‌ام، درک و لذت‌ام را از علم پربارتر کرده است. وقتی چیزی را در ارتباط با ژن‌های انسانی کشف می‌کنم، یک حس شگفتی توأم با ترس دربارة رموز زندگی به من دست می‌دهد. به خودم می‌گویم، فقط خداوند این چیزها را از قبل می‌دانسته. این احساسی شدیداً تکان‌دهنده و زیباست که به من کمک می‌کند خدا را ستایش کنم. افزون بر این علم را برای من ارضاکننده و ارزشمندتر می‌کند.»

در سال 1958 نخستین هفت فضانورد ناسا در یک کنفرانس خبری شرکت کردند. در آنجا جان گلن گفته بود: «من در این پروژه شرکت کردم، چون احتمالاً این پروژه نزدیک‌ترین چیز به بهشت است و من می‌خواستم از آن نهایت استفاده را بکنم.»

در سال 1962، گلن نخستین آمریکایی‌ای بود که دور مدار زمین گشت. در سال 1998، در سن هفتاد و هفت سالگی باز به فضا برگشت و گفت: «این برای من غیرممکن است که به چنین مخلوقی بنگرم در حالی که به خدا ایمان نداشته باشم.»

خدمة «آپولوی 8» اولین شبی را که گرد ماه چرخیدند، جشن گرفتند و در جشن‌شان «سفر تکوین Genesis» - اولین کتاب مقدسی که خلقت را تشریح می‌کند - خواندند. اولین وعدة غذایی بر روی ماه هم عشای ربانی بود که، باز آلدرین (Buzz Aldrin)با خود برده بود. مذهب (دین) در آخرین مأموریت کلمبیا هم در سفینه حاضر بود.

مخلوقی زیبا

هازبند، مهندسی که اولین پرواز فضایی خود را در سال 1999 انجام داد در مصاحبه با شبکه فرسنو بی (Fresno Bee) گفته بود: «من یک مسیحی معتقد و سرسخت هستم. از این پنجره به بیرون نگاه می‌کنم، به این مخلوق زیبایی که خداوند آفریده است.»

تنها عدة اندکی از دانشمندان، فضانورد می‌شوند، اما بسیاری از آنان کارشان را با همان واژه‌های حیرت‌آوری توصیف می‌کنند که فضانوردان به کار می‌برند.

کیتی فرگوسن نویسندة کتاب‌های علمی و نویسندة کتابی دربارة یوهانس کپلر [پروتستان لوتری آلمانی قرن 17 که قوانین حرکت سیاره‌ای را کشف کرد. این قوانین به نام او نامگذاری شده‌اند] می‌گوید: «مطالعة واقعی علم و طبیعت، محقق را به سوی حسی از سرگشتگی و کوچکی انسان در برابر ذهنی بسیار بزرگ‌تر سوق می‌دهد. بسیاری از این محققان خواهند گفت که کمتر می‌توان مثالی چنین باشکوه از نبوغ خداوند در خلقت بیاوریم. مثالی شکوهمندتر از تکامل.»



خرید و دانلود  تطابق علم و دین


اصول علم اخلاق در تدریس دانشگاهی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

مقدمه

هدف از ارائه این مطالب درواقع تهیه جایکاهی برای اصول اخلاقی می باشد که مسئولیت های حرفه ای پرفسورهای دانشگاه را در نقش آنها به عنوان یک معلم بیان می کند.

اصول اخلاقی که در این جا تصویر شده است درواقع همان خطوط هدایتی می باشند . آرمانها یا نوکه باید به حساب آورده شوند و سایر شرایط و چگونگی هایی که درطراحی آنالیز تدریس دانشگاهی باید در نظر گرفته شود هدف از ارائه این مطالب تهیه یک لیست از قوانین سخت و مشکل و یا یک کد اصولی رفتاری نمی باشد . و یا تعیین جریمه و کینو برای متخلفین مورد نظر نیست و و یا اینکه به طور اتوماتیک با تمام وضعیت ها موافقت کند و تمام احتمالات را کنترل کند.

و یا هدف مخالفت کلی با آزادی آکادمیک نمی باشد . اما ترجیحاً راههایی را که با در نظر گرفتن آزادی آکادمیک در یک طریق معتبر می تواند به کار گرفته شود را توصیف می کند.

و در نهایت این متن تنها یک ارزشیابی و تخمین نخستین و اولیه می باشد و یا می توان از آن به عنوان یک ایده خوب نام برد که در واقع نمی تواند از یک نتیجه گیری نهایی لازم باشد . یک نتیجه گیری نهایی که از طریق مذاکره و بحث و رسیدگی درمورد نیازهای لازم مورد قبول واقع شده باشد .

در واقع علم اخلاق در تدریس دانشگاهی به وسیله انجمن تدریس و فراگیری در تعلیم برتر گسترش و توسعه یافته است که به رسید بزرگان جایزه تدریس ملی 3M که اسامی آنان در صفحه اول نام برده شده بنیان گذاری شده است . این متن به وسیله فعالیت های شغلی در تدریس دانشگاهی مورد بحث قرار گرفته است و برای پروفسور های دانشگاه در سراسر کانادا ارسال گردیده است .

انجمن تدریس و یادگیری تعلیم برتر مقصد است که اجرای این فن اخلاقی آنچنانکه توصیف شد می توان برای مدرسان دانشگاهی سودمند واقع شود. برای رفع ابهاماتی که درمورد مسئولیت ها می تواند وجود داشته باشد و این همکاری می تواند به معنی بهبود درتدریس واقع شود.

و به خطار دلایل ذکر شده STLHE توصیه خواهد شد که این مبحث به طور کامل دانشگاههای کانادا مورد بحث و گفتگو قرار گیرد .

با کمک نیروی پروفسورها ، دانشجویان و مدیران همچنین رسیدگی دانشگاهها و قبول وا نجام اصول اخلاقی مشابه مبحثی که در این جا شرح داده خواهد شد .

اصل اخلاقی 1

میزان صلاحیت آموزشی

یک استاد دانشگاه دارای درجه بالایی از تسلط بردانش مورد نظر می باشد و می تواند ما را مطمئن سازد که مندرجات آموزشی رایج دقیق مربوط به موضوع بحث و درخور و مطابق با برنامه های آموزشی دانشجویان در طول مدت تحصیل آنان می باشد . این اصل اخلاقی به این معنی است که یک استاد درمورد نگهداری موضوعاتی که ارائه می دهد مطابق و هم جهت با هدف که و مباحث علمی آموزشی می باشد .

به طوریکه تناسب مندرجات آموزشی براین روست که مطالبی که در مندرجات آموزشی می باشد با هدف های آموزشی و کلیت آن مطابقت دارد و ؟؟؟ جویان را به میزان کافی برای مطالب آموزشی آماده می سازد جاییکه درس فصلی پیش نیازی برای مطالب آموزشی که در قسمت بعد ارائه می شود.

در واقع مباحث آموزشی شامل موضوعاتی می باشد که فرضیه ها و مفاد گوناگون و متفاوت را در بر می گیرد .

موضوعاتی که حاکی از نظریات ، تصدیق شده و لحظاتی که از قبل جای گرفته اند می باشد . موفقیت در کفایت آموزشی مستلزم این می باشد که اساتید گامهای ؟؟؟؟ درمورد آکاهی از دانش روز مطابق با جایگاه آموزشی که دارند بردارند.

به این صورت از مطالب آموزشی لازم ودانشی که استاد در این مقام لازم است تا برخوردار باشد آگاهی داشته باشد تا به اندازه کافی آمادگی ارائه موضوعات مهم ونکت مورد نظر را داشته باشد . موارد خاص درمورد قصور در انجام دادن صلاحیت های اخلاقی زمانی رخ می دهد که یک استاد موضوعاتی را تدریس می کند که آموزش بنیادی نارسایی درمورد آن دارد ویا زمانی که اصل علمی را به غلط تفهیم می کند از یک سیاست اجتماعی و یاتئوری حمایت می کند.

و یا هنگامی که یک آموزشیار درمورد موضوعات آموزشی که در آن علاقه شخصی دخالت دارد احساس مسئولیت می کند .

اصل اخلاقی 2

میزان صلاحیت در امر تعلیم

یک استاد لایق و شایسته مطابق فن تعلیم در مورد هدفهای آموزشی با دانشجویان گفتگو می کند واین مسئله آنها را از روش ها و استراتژی های آموزشی پیشنهادی آگاه می کند . روشهایی از اموزش را انتخاب می کند که مطابق با ملاک های پژوهشی ( مسائل پژوهشهای شخصی یا وابسته به طرز فکر خودی ) می باشد . که درکمک دانشجویان برای نایل شدن به هدفهای آموزشی موثر می باشد .

این اصل اخلاقی برافزایش دانش در این موضوع مهم دلالت دارد یک استاد مهارت و تلاش تعلیم را به قدر کافی دارد . که شامل گفتگو درجامعه هدف ها و انتخاب روشها آموزشی مفید ، تهیه تمرینات و به دست آوردن مجدد مطالب و همسازی و مطابقت با تفاوت های دانشجویان .

اگر سلطه بر یک مهارت مطمئن قسمتی از هدفهای آموزشی است و در ارزیابی و درجه بندی دانشجویان به آن رسیدگی خواهد شد ، استاد در طول یک فرصت کافی دانشجویان را در تمرین و بازیهای مهارت آبی لازم در



خرید و دانلود  اصول علم اخلاق در تدریس دانشگاهی


تحقیق درباره؛ آغاز علم نحو

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 141

 

آغاز علم نحو

تأسیس علم نحو توسط امام علی علیه السلام

زبان عربی مانند هر زبان دیگر قواعدی دارد که آن را علم نحو می‌نامند علم نحو در حفظ لغت از آشفتگی و تحریف و نیز در معنای کلام اهمیت زیادی دارد تا آنجا که گاهی با تبدیل کسره به فتحه معنای یک کلمه تغییر می‌کند که در بعضی موارد مستلزم کفر است قواعد زبان عرب تا عصر خلافت امام علی علیه‌السلام کشف و تنظیم نشده بود و نوشتن کلام عربی بدون اعراب گذاری انجام می‌گرفت. قرآن کریم و سایر نوشته‌ها و نامه‌ها بدون اعراب بود مردم قانون اعراب گذاری را نمی‌دانستند اما کار آموختن قواعد زبان عرب برای ساکنین جزیره‌العرب که با غیر عرب آمیزش نداشتند بطور طبیعی انجام می‌گرفت یعنی یک طفل عرب با آموختن سخن گفتن آن قواعد ساده را به آسانی می‌آموخت بخصوص آنکه فرهنگ عرب قبل از اسلام بسیار بسیط و حول یک زندگانی ساده دور می‌زد که عبارت بود از آب، نان، گوشت، شتر صحرا، شمشیر، نسب، جنگ قبیله‌ای و مانند آن. پس از نزول قرآن کریم فرهنگ عرب به فرهنگ اسلام با ابعاد گوناگون آن صفات ربوبی و شناخت انبیاء و احوال قیامت و اخلاق و احکام تبدیل یافت و لغت عرب آن را فرا گرفت. لیکن پس از فتوحات مسلمانان و آمیزش آنان با افراد غیرعرب زبان مانند ایرانیان ساکن شهر کوفه که ایشان را حمراء می‌خواندند و اهل سند و هند و در بصره که ایشان را سبابجه و زط می‌نامیدند و اقباط در اسکندریه و هجرت مسلمان‌های عرب به کشورهای آفریقا و هند و سند و بلخ و بخارا لغت عرب آشفتگی پیدا نمود به طوری که کودکان عرب به واسطه معاشرت با همسالان غیرعرب بجای اینکه زبان فصیح عرب را از قوم و قبیله عرب خود بیاموزند از کودکان و معاشرین غیرعرب می‌آموختند علاوه بر اینکه گاهی مادران این اطفال زنانی بودند که در فتوحات از اقوام قبط و فوس و روم اسیر شده بودند و این کودکان سخن گفتن را از مادر غیرعرب یا کلفت و نوکر غیر عرب در خانه می‌آموختند در نتیجه این عومل چنان آشفتگی در زبان نسل جدید عرب پدید آمدکه نزدیک بود به تدریج لغت عرب مانند زبان بعضی ملل قدیم از بین برود تا آنجا که جز معدودی متخصصین در هر عصر نتواند آن زبان را بفهماند و در نتیجه باعث می‌شد که خواندن و فهمیدن قرآن و سنت پیامبر جز برای معدودی امکان نداشته باشد. این آشفتگی زبان عربی نیمه اول قرن اول هجری بود. ابوالاسود دئلی که یکی از اصحاب و شاگردان حصرت علی بود داستان تأسیس علم نحو یا قانون اعراب گذاری در زبان عربی را چنین حکایت می‌کند؛ روزی بر حضرت امیر وارد شدم. دیدم آن حضرت در حال فکر و اندیشه است به من فرمود: در شهر شما کوفه قرآن را غلط می‌کنند. می‌خواهم کاری کنم تا لغت عرب از این آشفتگی بیرون آید گفتم یا امیرالمومنین اگر این کار را بکنید لغت عرب را زنده کرده‌اید بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسیدم نوشته‌ای به من داد که در آن زیربنای علم نحو را نوشته بود و از تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف و تعریف آنها شروع می‌شد. بعد حضرت به من فرمود: انح نحوه؛ به این نحو پیش برو. ابوالاسود می‌گوید: آن را گرفته و به منزل رفتم و یک دوره قواعد نحو را بر طبق راهنمایی و طرح حضرت نگاشتم و بعد آن را به حضرت نشان دادم و حضرت اشکالاتش را رفع کرد. مثلاً در مورد اسماء مشبهه بالفعل فرمود: چراکانّ را ننوشتی، گفتم: نمی‌دانستم از آنهاست. فرمودند: از جمله آنها است.

آغاز بسط علم نحو در صدر اسلام

علوم ادبی از دستور زبان عربی یعنی نحو آغاز می‌شود. مورخین اسلام اجماع و اتفان دارند که مبتکر علم نحو امیرالمومنین علی علیه‌السلام است. علامه جلیل مرحوم سید حسن صدر در کتاب نفیس تأسیس الشیعه دلائل و شواهد غیرقابل انکار این مطلب را ذکر کرده است (تأسیس الشیعه لعلوم السلام صفحات 40-61)

علی علیه‌السلام به ابوالاسود دئلی که مردی شیعی و فوق‌العاده با استعداد بوده است اصول نحو را آموخت و دستور دارد که بر این اساس تأمل کند و بر آن بیفزاید، ابوالاسود طبق دستور عمل کرد و چیزهایی افزود و آنچه می‌دانست به عده‌ای و از جمله دو پسرش عطاءبن ابی‌الاسود و اباحرب بن ابی‌الاسود و یحی‌بن یعمر و میمون اقرن و یحی بن نمان و عنبه‌الفیل آموخت. گویند اصمعی عرب و ابوعبیده ایرانی دو ادیب معروف اسلامی، شاگردان عطاء پسر ابوالاسود بوده‌اند در طبقه بعد از این طبقه افراد دیگری از قبیل ابواسحاق و عیسی ثقفی و ابوعمروبن العلاء که مردی شیعی و از قراء سبعه است و بسیار جلیل‌القدر است قرار گرفته‌اند. ابوعمروبن العلاء مردی لغوی و عارف به زبان و ادبیات و مخصوصاً اشعار عرب بود از کمال تقوا در ماه مبارک رمضان هرگز شعر نمی‌خواند در سفر نوشته‌های خود را از آن رو که متضمن اشعار عرب جاحلی بود از بین برد.

اصمعی، یونس بن حبیب، ابوعبیده، سعدان بن مبارک نزد وی شاگردی کرده‌اند.

خلیل بن احمد عروضی که از مجتمعدان و صاحب نظران درجه اول علم نحو استاد مردی شیعی است و از نوابغ به شمار می‌رود در طبقه بعد از این طبقه قرار گرفته است. سیبویه معروف صاحب الکتاب شاگرد خلیل بوده است و اخفش معروف نزد سیبویه و خلیل تحصیل کرده است از این به بعد نحویین به 2 نحله کوفیین و بصریین تقسیم می‌شوند. کسانی معروف و شاگردش فراء و ابوالعباس ثعلب شاگرد فراء و ابن الاخباری شاگرد ابوالعباس ثعلب از نحله کوفی بوده‌اند و اما سیبویه و اخفش مازنی و مبرد و زجاج و ابوعلی فارسی و ابن جنی و عبدالقادر جرجانی که به ترتیب استاد و شاگرد بوده‌اند از نحله بصره به شمار می‌روند.

اللهم انی اسئلک من علمک بانفذه.

سپاس خدایا را در برابر عطا و احسانش، احسانی که به ما و قبل ازما و بعد از ما به بندگانش عطا فرمود. سپاس به اندازه آنچه هست و در آینه علمش می‌نماید، سپاس چند برابر آنچه هست، جاویدان و همیشگی، تا روز رستاخیز سپاسی بی‌کران.

در آغاز لازم می‌دانم که از زحمات مادرم و برادر عزیزم حسین که همواره پشتیبان من در زندگیم بودند تشکر نمایم.

و همچنین از استاد فرزانه و ارجمندم جناب آقای دکتر دیباجی که مشوق و راهگشایم بوده و هستند کمال تشکر و قدردانی را دارم.

و از استادان محترم آقای دکتر زندی استاد راهنما و آقایان دکتر صدقی فیروزحریرچی و دکتر حریرچی که از راهنمایی‌های ایشان در طول تحصیل بهره‌مند گردیدم و از آقای دکتر شکیب که الگوی اخلاق شایسته هستند تشکر نمایم.



خرید و دانلود تحقیق درباره؛ آغاز علم نحو