لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
تجدد یا مدرنیته
مقدمه
کلیات تحقیق
1ـ طرح مسأله
تجدد یا مدرنیته ، موضوعی است که اندیشه و عمل انسان را ، در سرتاسر جهان در سدههای اخیر به خود مشغول داشته است . بنابر این ، موضوعی با این حد از اهمیت ، قطعاً نمیتواند از بررسی و نقد برکنار باشد . بر این اساس ، از نیمه دوم قرن نوزدهم و در طی قرن بیستم ، نقد مدرنیته جوهرة اندیشه سیاسی را تشکیل داده است . اندیشهها ، اصول و مبانی مدرنیته از همه سو به نقد کشیده شدهاند . از نیمه قرن نوزدهم سه جریان نقادِ() رادیکال ،لیبرال و ُپست مدرن ؛ هر یک با رویکرد خاص خود ، به انتقاد از اختلالات مدرنیته پرداخته و جانشینهای خاصی را برای رفع تعارضهای جامعه مدرن عرضه کردهاند .
در این تحقیق به طور عمده ، به جریان نقد ُپست مدرن با تأکید بر اندیشههای ، نیچه ، فولوولیوتار پرداخته و مضمون واکنش آن را در قبال مبانی و مدرنیته به ویژه انسان گرایی ، اخلاق و سیاست ، و همچنین بدیلهای مدرنیته را از این دیدگاه بررسی مینماییم .
این جریان فکری ( پسا مدرنیسم ) ، برای پژوهشهای خود هیچ مرزی نمیشناسد . قلمرو بحث آن ، گسترهایی به وسعت رشتههای فلسفه ، زبان شناسی ، نشانه شناسی ، نقد ادبی ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، سیاست ، انسان شناسی ، روان کاوی ، تاریخ ، ادبیات ،سینما، علوم تجربی ، پزشکی ، و دیدگاههای مارکیستی و فمینیستی است . بنابراین با توجه به طرح گستردهی اندیشههای ُپست مدرنیستی توسط اندیشمندان وفیلسوفان غربی ، به ویژه در حوزهی اندیشه و فلسفه سیاسی که در این تحقیق مورد نظر است ، همچنین پیامدهای این رویکرد در عرصهی اندیشه و عمل انسان امروز ، کوشش در کنار گذاشتن این بحث ( اندیشههای پسا مدرنیسم ) یا قانع کردن دیگران به این که چنین بحثی زائد است ، به هر دلیل فکری و سیاسی که صورت پذیرد ، ناموجه و به گمان نگارنده واپسگرایانه خواهد بود .
2ـ اهداف پژوهش
با توجه به این نکته که تحولات جهان ، حداقل پس از دوران مدرن در غرب تعیین میشوند و ما ، در ایجاد تحولات یاد شده تأثیر گذار نمیباشیم ، نوشتار حاضر در راستای باروری و تناوری تفکر فلسفی ایران و همچنین ،ضرورت در اختیار گذاردن متنی برای روشنفکران و فرهیختگان عرضه میگردد . از سوی دیگر ، نباید فراموش کرد که اندیشههای غربی به گونههای مختلفی وارد فرهنگ ما میشوند ، پس بهتر است تا تصویری اصیل و صحیح از این متون ارائه گردد ؛ هر چند برخی از افراد به این اعتقادند که جامعه ما حتی وارد دوران مدرن نیز نشده ،بنابراین پرداختن به این مسائل لزومی ندارد : اما با این حال لازم است که روشنفکران با پیشروترین نظرات ادبی و فلسفی جهان آشنا باشند ، تا بتوانند مشکلات جامعه را به حداقل تقلیل دهند . در ضمن اهداف دیگر تحقیق حاضر ، شامل اهداف علمی ـ کاربردی و ضرورتهای خاص انجام تحقیق به شرح ذیل میباشد :
اهداف علمی
الف ـ کسب شناخت آشنایی و آگاهی بیشتر از مفاهیم و مضامین اندیشههای سیاسی و فلسفی دوران مدرن و ُپست مدرن .
ب ـ بسط ادبیات موجود پژوهش در زمینه یاد شده به منظور تکمیل کوششهای انجام شده در جهت بیان بدیهی و توضیح بیشتر، پیرامون چشم انداز موضوع مورد بررسی .
اهداف کاربردی
الف ـ کسب شناخت و آگاهی از چالشها و بحرانهای فرا روی انسان مدرن ، درجهت یافتن فرصتهایی که به تعدیل بحرانهای یاد شده کمک نماید .
ب ـ ارزیابی موقعیت کشورهای در حال گذار از جمله ایران در ارتباط با چالشهای بر آمده از تقابلهای سنت ـ مدرنیته ، مدرنیته پسامدرنیته ـ و رهیابی به شرایط مساعدتر
ضرورتهای خاص انجام تحقیق
الف ـ در شرایط جهانی شدن و ورود به عصر اطلاعات ، لزوم شناخت مؤلفههای نظری ، سیاسی و فرهنگی دوران مدرن و مباحث ُپست مدرن به منظور آگاهی و هماهنگی کشورهای در حال توسعه ، از جمله ایران با یکدیگر ، در شرایط موجود ضروری مینماید.
ب ـ ضرورت بسط پژوهشهای بهنگام و مطابق با شرایط روز در حوزهی اندیشههای سیاسی
3ـ اهمیت پژوهش
یکی از اهمیتهای این پژوهش ، افزون بر معرفی اندیشهی ُپست مدرن و طرح نکات انتقادی دربارهی آن ، تأکید بر وجهی از اندیشه و نگارش فلسفی است ، که در فرهنگ ما حتی برای بسیاری از دست اندر کاران نیز بی اهمیت یا بیگانه میباشد؛ به عبارت دیگر ، همان روش اندیشیدن و تعهد به وجه استدلالی در اندیشهی فلسفی است .
به گمان نگارنده ، وجه مشترک اندیشهی فلسفی و اندیشه سیاسی همانا ویژگی عقلی ـ انتقادی آنهاست . بدین ترتیب میتوان ادعا نمود که ، این دو و روح دمکراسی شباهتهای مهم و ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد . از این رو ، تلاش در ترویج اندیشه انتقادی در نهایت ، تلاشی است در جهت تحکیم مبانی دمکراسی در جامعه ما ، به بیان دیگر از آنجا که در فرهنگ ما وجه استدلالی ـ انتقادی فلسفه ، به شکلهای مختلف تخفیف یافته ، تأکید به آن دارای اهمیت و ضرورت ویژه است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
تجدد یا مدرنیته
مقدمه
کلیات تحقیق
1ـ طرح مسأله
تجدد یا مدرنیته ، موضوعی است که اندیشه و عمل انسان را ، در سرتاسر جهان در سدههای اخیر به خود مشغول داشته است . بنابر این ، موضوعی با این حد از اهمیت ، قطعاً نمیتواند از بررسی و نقد برکنار باشد . بر این اساس ، از نیمه دوم قرن نوزدهم و در طی قرن بیستم ، نقد مدرنیته جوهرة اندیشه سیاسی را تشکیل داده است . اندیشهها ، اصول و مبانی مدرنیته از همه سو به نقد کشیده شدهاند . از نیمه قرن نوزدهم سه جریان نقادِ() رادیکال ،لیبرال و ُپست مدرن ؛ هر یک با رویکرد خاص خود ، به انتقاد از اختلالات مدرنیته پرداخته و جانشینهای خاصی را برای رفع تعارضهای جامعه مدرن عرضه کردهاند .
در این تحقیق به طور عمده ، به جریان نقد ُپست مدرن با تأکید بر اندیشههای ، نیچه ، فولوولیوتار پرداخته و مضمون واکنش آن را در قبال مبانی و مدرنیته به ویژه انسان گرایی ، اخلاق و سیاست ، و همچنین بدیلهای مدرنیته را از این دیدگاه بررسی مینماییم .
این جریان فکری ( پسا مدرنیسم ) ، برای پژوهشهای خود هیچ مرزی نمیشناسد . قلمرو بحث آن ، گسترهایی به وسعت رشتههای فلسفه ، زبان شناسی ، نشانه شناسی ، نقد ادبی ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، سیاست ، انسان شناسی ، روان کاوی ، تاریخ ، ادبیات ،سینما، علوم تجربی ، پزشکی ، و دیدگاههای مارکیستی و فمینیستی است . بنابراین با توجه به طرح گستردهی اندیشههای ُپست مدرنیستی توسط اندیشمندان وفیلسوفان غربی ، به ویژه در حوزهی اندیشه و فلسفه سیاسی که در این تحقیق مورد نظر است ، همچنین پیامدهای این رویکرد در عرصهی اندیشه و عمل انسان امروز ، کوشش در کنار گذاشتن این بحث ( اندیشههای پسا مدرنیسم ) یا قانع کردن دیگران به این که چنین بحثی زائد است ، به هر دلیل فکری و سیاسی که صورت پذیرد ، ناموجه و به گمان نگارنده واپسگرایانه خواهد بود .
2ـ اهداف پژوهش
با توجه به این نکته که تحولات جهان ، حداقل پس از دوران مدرن در غرب تعیین میشوند و ما ، در ایجاد تحولات یاد شده تأثیر گذار نمیباشیم ، نوشتار حاضر در راستای باروری و تناوری تفکر فلسفی ایران و همچنین ،ضرورت در اختیار گذاردن متنی برای روشنفکران و فرهیختگان عرضه میگردد . از سوی دیگر ، نباید فراموش کرد که اندیشههای غربی به گونههای مختلفی وارد فرهنگ ما میشوند ، پس بهتر است تا تصویری اصیل و صحیح از این متون ارائه گردد ؛ هر چند برخی از افراد به این اعتقادند که جامعه ما حتی وارد دوران مدرن نیز نشده ،بنابراین پرداختن به این مسائل لزومی ندارد : اما با این حال لازم است که روشنفکران با پیشروترین نظرات ادبی و فلسفی جهان آشنا باشند ، تا بتوانند مشکلات جامعه را به حداقل تقلیل دهند . در ضمن اهداف دیگر تحقیق حاضر ، شامل اهداف علمی ـ کاربردی و ضرورتهای خاص انجام تحقیق به شرح ذیل میباشد :
اهداف علمی
الف ـ کسب شناخت آشنایی و آگاهی بیشتر از مفاهیم و مضامین اندیشههای سیاسی و فلسفی دوران مدرن و ُپست مدرن .
ب ـ بسط ادبیات موجود پژوهش در زمینه یاد شده به منظور تکمیل کوششهای انجام شده در جهت بیان بدیهی و توضیح بیشتر، پیرامون چشم انداز موضوع مورد بررسی .
اهداف کاربردی
الف ـ کسب شناخت و آگاهی از چالشها و بحرانهای فرا روی انسان مدرن ، درجهت یافتن فرصتهایی که به تعدیل بحرانهای یاد شده کمک نماید .
ب ـ ارزیابی موقعیت کشورهای در حال گذار از جمله ایران در ارتباط با چالشهای بر آمده از تقابلهای سنت ـ مدرنیته ، مدرنیته پسامدرنیته ـ و رهیابی به شرایط مساعدتر
ضرورتهای خاص انجام تحقیق
الف ـ در شرایط جهانی شدن و ورود به عصر اطلاعات ، لزوم شناخت مؤلفههای نظری ، سیاسی و فرهنگی دوران مدرن و مباحث ُپست مدرن به منظور آگاهی و هماهنگی کشورهای در حال توسعه ، از جمله ایران با یکدیگر ، در شرایط موجود ضروری مینماید.
ب ـ ضرورت بسط پژوهشهای بهنگام و مطابق با شرایط روز در حوزهی اندیشههای سیاسی
3ـ اهمیت پژوهش
یکی از اهمیتهای این پژوهش ، افزون بر معرفی اندیشهی ُپست مدرن و طرح نکات انتقادی دربارهی آن ، تأکید بر وجهی از اندیشه و نگارش فلسفی است ، که در فرهنگ ما حتی برای بسیاری از دست اندر کاران نیز بی اهمیت یا بیگانه میباشد؛ به عبارت دیگر ، همان روش اندیشیدن و تعهد به وجه استدلالی در اندیشهی فلسفی است .
به گمان نگارنده ، وجه مشترک اندیشهی فلسفی و اندیشه سیاسی همانا ویژگی عقلی ـ انتقادی آنهاست . بدین ترتیب میتوان ادعا نمود که ، این دو و روح دمکراسی شباهتهای مهم و ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد . از این رو ، تلاش در ترویج اندیشه انتقادی در نهایت ، تلاشی است در جهت تحکیم مبانی دمکراسی در جامعه ما ، به بیان دیگر از آنجا که در فرهنگ ما وجه استدلالی ـ انتقادی فلسفه ، به شکلهای مختلف تخفیف یافته ، تأکید به آن دارای اهمیت و ضرورت ویژه است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 43
موضوع:
تقابل سنت و مدرنیته در معماری
تهران شهری با تقابل سنت و مدرنیته
یکی از مشکلات تهران دوگانگی اجتماع شهری است که در تمام محورهای زندگی رسوخ کرده است، چیزی شبیه به تقابل سنت و مدرنیته، آن هم در تمامی جوامع صنعتی ، اداری ، دانشجویی و روشنفکری موجود در شهر
پایگاه اطلاعرسانی شهرسازی و معماری: یکی از مشکلات شهر تهران دوگانگی موجود در جامعه آن است که در تمام محورهای زندگی آن رسوخ کرده است، سنت و مدرنیته؛ این دو گانگی در جوامع مختلف مثل جامعه صنعت، جامعه بازار، جامعه خدمات و اداری، جامعه کسب، جامعه دانشجو، جامعه روشنفکر، تحصیلکرده و متخصص، جامعه ارتشی و به طور کلی در همه جا به چشم میخورد.
«سیروس باور»، عضو هیات امنا انجمن مفاخر معماری ایران، در این باره میگوید: « در جامعه کنونی نوعی ناپایداری در همه جریانهای زندگی به چشم می خورد. این ناپایداریها بر تفکر ما تاثیر فراوان گذاشته است، ولی تفکر کنونی اندیشمندان در برابر این فرآیند ناپایداری در موضع دفاعی قرار گرفته است.»
وی در ادامه همین مطلب میگوید: «ناپایداری همیشه به طرف نابودی پیش میرود و این ضعف عمومی اندیشه، ما را ناتوان و درمانده کرده و لازم است که در آستانه تجدید نظر در تمام نظریههای گذشته قرار گیریم و در نهایت بتوانیم چیزی را جانشین این وضع ناپایدار و چندگانگیها کنیم و این شاید به این خاطر است که بیشتر فکر میکنیم و عمل نمی کنیم. همین وضع است که آن را حالت دموکراتیک تلقی کردهایم. این وضع موجود در این شهر دیگر چارهساز نیست و به درد نمیخورد.»
باور در همین حال میگوید: «به نام دموکراسی کارها را به دست مردم رها کردیم، مسافرکشی و ساختمانسازی در اینجا دارای یک مفهوم است. ما دیگر امکان دخالت دادن مسائل اجتماعی، فنی، فنآوری، ضوابط و معیارهای گوناگون را در طرحهای معماری و شهرسازی و ترافیک، نداریم.»
بینش جایگزین؛
بنابر آنچه که گفته شد، تمام آن چیزی را که میتوان جست و جو کرد یک بینش «جایگزین»است که وضع ناپایدار را در مسیری پایدار هدایت کند. فقط در این صورت است که اندیشمندان و روشنفکران، فضایی برای عرضه مطالعات و تحقیقات و نظریههای خود پیدا میکنند.
"باور" در همین راستا تاکید میکند که ما باید به این بازار مکاره که مانند ویروس در حرفه معماری و شهرسازی رسوخ پیدا کرده است نقطه پایانی بگذاریم، بنابراین لازم است، ثابت کنیم که آغازی دیگر وجود دارد، آنگاه میتوانیم حق انتخابی مثبت درباره «پایان» داشته باشیم.وی ادامه میدهد: «امروز آنچه بیشتر لازم است فکر ما را متوجه خود کند، اندیشیدن به جهان مدرن است، این جهان مدرن ما را وادار به تفکر و تامل درباره مساله پیشرفت میکند. توسعه پایدار با تعریفهای مشابه برای شهری مانند تهران، صحبتی است «سورئالیستی». یعنی هیچ وقت به عمل نمیرسد. درست مثل منحنی کشش آهن است که به مرحله گیستختگی میرسد، بازگشتی به جایگاه نخست ندارد، میرود تا گسیخته شود. از این رو باید قبل از گسیختگی، فکری برای این شهر چند منظوره کنیم.»
جامعه ناهمگن؛
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
« مدرنیته و تراژدی »
استدلال من این است که مفهوم مدرن خود انسانی (human self) یا سوژه فاعل شناسا (subject) نمیتواند به سادگی و به شکل پست مدرنیستی رد شود، چرا که از جمله شرایط طرح پرسشهای از حیث انسانی مهم پیرامون معناداری (یابی معنایی) زندگی، حاجت به نگریستن به زندگی فردی به مثابه روایتی منسجم و دارای آغاز و پایان (مرگ) است. چنین پرسشهایی مسائل محوری انسانیشناسی فلسفی هستند. به هر حال نه تنها شیوههای مدرن معنابخشی به زندگی مثل حکایت خطی در متون ادبی، بلکه شیوههای ماقبل مدرن مثل تراژدی نیز، باید به طور جدی در طرح این مسائل اخذ شوند. سنت پراگماتیستی جایز دانسته که با این تکثر چارچوبها، جهان و زندگیمان را بر حسب هر کدام از آنها که توانستیم. تفسیر کرده و به مثابه بخشی از آن چارچوب بسازیم. نتیجه این که پراگماتیسم بالقوه توانایی دارد که هم تعدد چنین چارچوبهای تفسیری (یعنی چارچوبهای ماقبل مدرن، مدرن و پست مدرن) و هم الزام به ارزیابی و سنجش هنجارین این چارچوبها را لحاظ کند. ما به هیچ وجه جایز نمیدانیم که هیچ یک از منابع ماقبل مدرن معنای انسان (مانند طالع بینی) جدی گرفته شود. اجتناب از نسبیگرایی، ادعایی مهم برای پراگماتیست است.
1. معمولا این ایده که «فراروایتهای بزرگ» دیگر مردهاند، به مثابه کلید پدیده فرهنگیای که با نام پست مدرنیسم شناخته شده است، محسوب میگردد.
به نظر میرسد معنایی که عصر روشنگری از عقل، عقلانیت، دانش، حقیقت [یا صدق عینیت (truth)] و خود [نفس (self)] ارائه میدهد، آنقدر کهنه و قدیمی شده که دیگر به طور جدی به کار نمیرود. دیگر هیچ دیدگاه انحصاری و از منظر خدایی [مطلق] جهت روایتهای برجسته و مهم پیرامون این مفاهیم وجود ندارد. سلطه فرهنگی علم و (مخصوصا) فلسفه سیستماتیک به پایان رسیده است.
مع هذا، هم چنان که برخی متفکران پست مدرن خود تاکید می کنند. ما هنوز ناچار به تسلیم در برابر روایتهای کلان در زندگی فردیمان هستیم. ما واقعا نمیتوانیم از مفهوم مدرنیستی نفس (خود) صرف نظر کنیم و فردی که میگوید می توانیم، کیستی خود را فراموش کرده است.
از منظر درون زندگی خود فرد، هیچ مرگ پست مدرنی برای سوژه (فاعل آگاهی) ممکن نیست رخ دهد. به عکس، مرگ من، از زندگیام، فراتر میرود. مرگ من حادثهای قابل تجربه در زندگیام نیست (همان طور که وینگشتاین در تراکتاتوس در بند 4311/6 بدان اشاره میکند) حتی اکثر (یا شاید همه) ما این احساس را داریم که مرگ انسان به سختی در درون زندگیاش قابل تصور است.
به عبارت دیگر، مرگ میباید به شکل نسبتا متناقض گونهای، نقطه فرضی پایانی یا آخرین حادثه زندگیام تلقی شود. اگر مرگ (یعنی فنا و نابودی نفسم) در انتظارم نباشد، نمیتوانم دریابم که حیاتی خاص و از حیث زمانی و مکانی محدود را پیش رو دارم. حتی اگر نتوانم معنای مرگ را کاملا درک کنم، این حقیقت که مرگ در انتظار من است، مرا قادر میسازد در مورد زندگیام به عنوان یک کلیت منسجم همراه با آغاز و پایان بیندیشم. تنها با توجه به چنین نحوه زندگی، مساله معنا و اهمیت [زندگی] مطرح میشود.
بنابراین به نظر میرسد هیچ گفتمان پست مدرنیستی پیرامون نابودی سوژه (فاعل شناسا) که به بیاعتمادی نسبت به روایت های کلان مربوط است، نمیتواند ما را وادار کند این حقیقت عالیمرتبه را در مورد زندگیمان رها سازیم. شاید حتی بتوان مانند کانت گفت: غیر قابل اجتنابی مرگ، شرط استعلایی ضروری زندگی با معنا (یا بیمعنا) است. زندگی انسان، آن گونه که میدانیم، تنها به شرطی قابل فهم است که در آن مرگ به شکل اجتناب ناپذیری پایانی برای آن (زندگی انسان) مفروض دارد، بدون مرگ، زندگی ما چیزی کاملا متفاوت است، چیزی که ما اصلا نمیتوانیم مفهوم روشنی از آن داشته باشیم. (دست کم از نظرگاه شرایط انسانی موجود.)
بنابراین مرگ، نقش تعیین کنندهای در فهمی که انسانهای مدرن از زندگیشان به مثابه یک روایت واحد، دارند، ایفا میکند. در اینجا بهتر است مفهوم ذاتا مدرن روایتگری را با جزییاتش شرح دهیم. به کارگیری این مفهوم (مفهوم روایتگری) در معنابخشی به زندگیمان عنصر محوری نگرش مدرن؛ یا به عبارت دیگر عنصر محوری دریافت نوعا مدرن از هویت فردی است. شخص مدرن، معمولا بدون توجه به این امر، حیاتش را مانند داستانی میبیند و این رهیافت روایت گونه به زندگی به شیوههای گوناگونی در تاریخ تفکر مدرن، مفهوم بندی شده است (تیلور 1989.)
نگریستن به زندگی انسان به مثابه پیشروی خطی، از نقطه شروع تا چند مرحله (مطابق با ماجراهای یک رمان) و تا واپسین صفحه و مرحله آن؛ یعنی مرگ، متعلق به شخص مدرن است. شخص پست مدرن میتواند بفهمد که زندگی ذهنی (یا انتزاعی)ای که او در پیش گرفته، در واقع زندگی یک سوژه منفرد واحد نیست و بنابراین آشکارا چنین سوژهای به هیچ متعارفی یک شخص نمیباشد.
من نمیگویم ما نباید به این معنا به پست مدرنیسم راه یابیم. اندیشمندان ضد انسانگرای فرانسوی (همانند همتایان امریکاییشان) چیزهای بصیرتی زیاد برای گفتن در مورد شیوههایی دارند که سوژه مدرن با آن شیوهها بر حسب ساختارهای اجتماعی و سیاسی (مثلا روابط قدرت) شکل گرفته است، ساختارهایی که روایتهای زندگی را در گام اول محتمل میسازد (به جای محوریت کاملا مستقلی که ما به شیوه مدرنیستی مایل به اندیشیدن به آن هستیم.) به علاوه تحولات جالب پساساختارگرایی این کاوشها را در پی میگیرد. برخی از آنها هنوز هم وجود دارند، هنوز از دیدگاه یک فرد، زندگی در محیط فرهنگی و طبیعیاش، نمیتواند کاملا از سوژه ناپیدا باشد، بیش از ناپیدایی کلیای که اعمال شخصیتها در روایت ادبی دارند. روایتها در مورد اعمال شخصیتها در روایت ادبی دارند. روایتها در مورد اعمال هستند، (معمولا در مورد اعمال انسانی، در برخی شرایط مشکلزا) برای ما انسانها به سهولت، روشی وجود ندارد تا از این واقعیت انسانی صرفنظر کنیم.
انجام این کار میطلبد که ما موجوداتی کاملا متفاوت از آنچه اکنون هستیم بشویم به میزانی که زندگی برای ما فهم پذیر باشد، ما قطعا به همان میزان قادر خواهیم بود و خود را مانند شخصیتهای یک داستان بینگاریم که در میان مسائلی که در محیط پیشروی آنها قرار دارد، اعمال نقش میکنند.