لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
مبارزهای که مرز نمیشناسد
جنگ روانی بهعنوان سلاح جدیدی در دنیای امروز مطرح شده که ضمن تقویت روحیه ملت و سربازان خودی به شکست روحیه دشمن میپردازد و امتیازات بیشماری را از آنان کسب میکند.
این روزها به نسبت گذشته بیشتر با اصطلاح «جنگ روانی» سر و کار داریم. اینکه اساساً جنگ روانی چیست و چه کسانی و با چه اهدافی بهدنبال آن هستند و حتی تاریخچه این مسأله به چه زمانی باز میگردد؟! اینها سؤالاتی است که در این نوشتار سعی شده ضمن اشاره به تحولات روز، تا حدودی پاسخ آنها داده شود.تاریخچه جنگ روانی:آنچه مسلم است این که عملیات روانی سابقهای به قدمت تاریخ انسانیت دارد. از این منظر کمتر برههای از تاریخ حیات سیاسی و نظامی بشر را میتوان یافت که فارغ از این عنصر باشد. محققان زیادی در پی یافتن قدیمیترین نمونههای استفاده از جنگ روانی بودهاند. در این میان پل لاین بارگر، سابقه استفاده از جنگ روانی را به جنگ کیدئون با مادها نسبت میدهد. در این جنگ کیدئون برخلاف رسوم نظامی زمان خود که هر دسته صد نفره یک مشعل داشتند، به هریک از سپاهیان مشعلی داد و این توهم را در ذهن دشمن ایجاد کرد که تعداد افرادش، صد برابر میزان واقعی است،در نتیجه توانست بدون هیچ درگیری به پیروزی دست یابد. از این زمان به بعد این اعتقاد بهوجود آمد که جنگ حداقل در دو زمینه رخ میدهد؛ میدان نبرد و اذهان عمومی در تاریخ اسلام، روشن کردن آتش توسط سپاهیان اسلام در شب فتح مکه و ایجاد رعب در بین مکیان از این طریق، نقش مهمی در شکستن مقاومت آنها داشت و حیلهی قرآن بر سر نیزه کردن عمروعاص و شکست دادن سپاه در حال پیروزی امام علی(ع) با این وسیله نمونههای برجستهای از جنگهای روانی است که به اقتضای فرصت و نبوغ طراحان آن به منصه ظهور رسیدهاند.از نمونههای گسترده جنگ روانی در قرن بیستم میتوان به جنگ جهانی دوم اشاره کرد. هنگامی که در سال 1939، محققان آلمانی بهمنظور توجیه شکست کشورشان در جنگ جهانی اول اعلام کردند که از جمله مهمترین علل شکست، غفلت آلمان از سلاح تبلیغات و استفاده مؤثر رقیبان از آن سلاح بوده است، در واقع خبر از حضور گستردهی ابزار تأثیرگذاری روانی در صحنه سیاست و نظامیگری میدادند. وقوع تحولاتی همچون تشکیل وزارت تبلیغات در آلمان و سازمانهای جنگ روانی و تبلیغات جنگی در دیگر کشورها، تصدیق عملی این ادعا بود.پس از آلمانها، بهطور عمده این مسأله مورد عنایت آمریکاییهایی قرار گرفت که به نوعی خود را ابرقدرت جدید جهانی میدانستند تا جایی که آنها در کنار استراتژی نظامی، سیاسی و اقتصادی اصطلاح «سایکو استراتژی» یا راهبرد روانی را طرح و باین داشتند که عنصر روانی از مسأله زمان جنگ فراتر است و در هنگام صلح نیز باید به آن پرداخته شود.مؤلفههای جنگ روانی جدید:آنچه امروزه بهعنوان جنگ روانی جدید مطرح است، در واقع محصول یک سری تحولات صنعتی و تکنولوژیک از جمله گسترش ارتباطات اجتماعی است که ابتدا در اروپا رخ داد. توسعه و گسترش ارتباطات، بهنوبه خود باعث شد تا انسانهایی که تا پیش از این، فقط در محدوده قومی،قبیلهای و محلی فکر میکردند، این بار ملی و جهانی فکر کنند و به مسایل دنیایی فراتر از مناطق محدود خود علاقهمند شوند. همچنین پس از انقلاب صنعتی و گسترش جمعیت شهرنشین،زمامداران امور کم کم با مقوله افکار عمومی مواجه شدند که از قدرت فراوانی برخوردار بود.به این ترتیب تعریف بخصوصی از جنگ روانی بهعنوان بخشی از کشورداری مطرح شد به این معنا که جنگ روانی سلاح جنگی در دنیای جدید محسوب میشد که در عین تدافعی بودن حتی میتوانست تهاجمی باشد و ضمن تقویت روحیه ملت و سربازان خودی، به شکستن روحیه دشمن بپردازد.از همین منظر است که وزارت جنگ آمریکا مفهوم جنگ روانی را اینگونه بیان میدارد: «جنگ روانی، استفاده برنامهریزی شده از تبلیغات و سایر اعمالی است که قبل از هرچیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساسات، مواضع و رفتار جوامع دشمن، بیطرف یا دوست و به شیوهای خالی در جهت اهداف ملی صورت میگیرد».تلاش همهجانبه آمریکا در جنگ نرم:واژه جنگ روانی در آمریکا از انتشار کتاب معروف جنگ روانی آلمان نوشته فاراگو در سال 1942 گسترش یافت. در پایان جنگ جهانی دوم در دیکشنری و بستر وارد شد و بخشی از فرهنگ سیاسی و نظامی آن زمان را تشکیل داد.در سال 1950 یعنی تنها یک سال پس از پایان جنگ، دولت ترومن بهمنظور کسب آمادگی برای اجرای جنگ روانی در کره، پروژهای را بهعنوان «نبرد حقیقت» با تهاجم عظیم و قدرتمند روانی و با بودجهای معادل 121 میلیون دلار تصویب کرد. ارتش آمریکا، اداره ریاست جنگ روانی را بهعنوان بخش ستادی ویژه ایجاد کرد و در کنار واحدهای رزمی،واحدهای جنگ روانی گستردهای را با استفاده از تجربیات جنگ جهانی دوم تشکیل داد و از آن زمان تاکنون، سازمانها و واحدهای روانی، تبلیغاتی آمریکا با توسعهای روزافزون همواره بهعنوان یکی از بازوهای اصلی آن کشور در جنگ و صلح عمل کردهاند. این سازمانها در حقیقت طیف وسیعی از رادیوها،تلویزیونها، ماهوارهها، کتابخانهها، بورسهای دانشگاهی، خانههای فرهنگی، آژانسهای تبلیغاتی، مراکز فیلمسازی بهویژه هالیوود، واحدهای جنگ روانی نظامی، تشکیلات ستادی و... را شامل میشود. تعداد، پرسنل،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
تعیین مرز لهستان
در فصول گذشته دیدیم که فرماندهی عالی ارتش آلمان در چند جا بحث «دفاع از مرزهای شرق» را به میان می کشد تا گرفتن داوطلب از یکسو و اعزام نیرو به پزنانی و سیلزی را از سوی دیگر موجه جلوه دهد. باید دید دیگر بحث از کدام مرزهاست؟ مرزهای 1914 یا مرزهائی که بر اساس معاهده برست- لیتوفسک، در سال 1919 به روس ها تحمیل شده است؟ بی تردید صحبت از مرزهای 1919 نیست چون تا اینجا که مورد بحث ماست، هنوز حدودهای تازه لهستان تعیین و تثبیت نشده است.
در نتیجه، ابهامی بر سراسر این منطقه از اروپا حاکم است. زیرا برای فرماندهی عالی ارتش آلمان که پیوسته به مرزهای سال 1914 می اندیشد، فلان جنبش عصیان آمیز به مثابه شورشی است مشتحق مجازات شدید؛ در حالیکه برای لهستانی ها که به مرزهای تازه خود می اندیشند، همان شورش چیزی نیست جز بدست آوردن مالکیت استانی که متفقین وعده داده اند.
در آغاز سال 1918، انهدام امپراتوری تزارها، روسیه را ناگزیر به عقد پیمان صلح جداگانه ای با آلمان می سازد.
بر اساس عهدنامه برست- لیتوفسک، روسیه یکسره از لهستانی، لیتوانی، کورلاند، استونی و لیتونی صرفنظر کرده و به رومانی اجازه میدهد دولتی مستقل تشکیل دهد. بدین ترتیب روسیه از بالتیک و دریای سیاه رانده می شود و نتیجه تمامی کوشش های پطر کبیر و کاترین دوم بر باد رفته بنظر می رسد.
امپراتوری های مرکز اروپا، بمنظور تقسیم کردن نیروهای بلشویکی، به شتاب استقلال اوکراین را به رسمیت می شناسد و پیمانی جداگانه میان هیأت نمایندگی اتریش آلمانو نمایندگان اورکاین که به همین منظور از «کی یف» اعزام شده اند امضاء می شود.
به محض امضای پیمان، امپراتوریهای مرکزی به بهانه «کمک به متحدان تازه خود، یک قیمومیت نظامی بر اورکاین مستقر می سازند.
در واقع، طرح های آلمان دامنه ای وسیع دارند. شور و شوق ناگهانی درهم شکستن ارتش های تزاری، آرزوی باز کردن راهی بسوی بین النهرین و عربستان و بعد حرکت بسوی باکو و ایران را در دل آلمانی ها برانگیخته است و به همین دلیل آنها در دست داشتن قطعی اوکراین را ضرور می دانند. مگر سخنان اخیر ژنرال گرونر که گفته بود تا زمانی که انگلستان پیشروی آلمان را در غرب مانع می شود، نفع حیاتی آلمان این کشور را ناگزیر می سازد که به سوی اوکراین و هندوستان رو کند از خاطرها رفته است؟
این موضوع که ستاد فرماندهی ارتش آلمان می تواند در بهار 1918، چنین طرحهائی پی ریزی کند، خود نشان میدهد که خوش بینی او چقدر زیاد است و تا چه پایه، خود را از تهدید شکست دور احساس میکند.
بر اساس معاهده برست- لیتوفسک، اوکراین می بایستی یک میلیون تن گندم برای امپراتوریهای مرکز تهیه کند لیکن دهقانان روسی سرسختی نشان می دادند و اغلب، تهیه گندم از راه تهدید اسلحه ضرورت می یافت.