سایز طرح A4 می باشد.طرح مورد نظری که در اختیار شما قرار می گیرد در محیط نرم افزار word طراحی و اجرا شده است.طرح آماده شده کاملاً لایه باز و قابل ویرایش و با فرمت docx می باشد.این فروشگاه با طرح های متنوع و جذاب جهت آسان تر و سریع تر نمودن کار طراحی در خدمت شما عزیزان می باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 2 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خاطره ای از جنگ
توجه: این متن هیچ شوخی ندارد و موقع خوندن اصلاً من را جلوی خودتان تصور نکنید.
در اینجا جا دارد که یادی بکنیم از همهی کسانی که در پشت جبهههای جنگ به اندازهی سربازان زحمت کشیدند. داستان زیر ورق پارهایست از تومار بزرگ رشادتها و فداکاریهای مردان ایران علیه ظلم، حاوی دو روز از خاطرات پدرم در اهواز به خط خودش. تلخی این خاطرات به قدری است که نه پدرم تا به حال در مورد آن صحبت کرده و نه من در مورد این چند صفحه از او سؤال کردم. قصد من از آوردن این داستان این بود که شما بدانید قبلیها به چه قیمتی از این مملکت دفاع کردند و با چه امیدی ما را بزرگ کردند و جان چند نفر در همین راه ترقی ما از دست رفته.
به امید روزی که ما بتوانیم مانند پدرانمان به میهنمان خدمت کنیم تا جواب زحمتهای آنها را داده باشیم:
ساعت پنج صبح روز جمعه پنجم دیماه شصت و پنج است. با تمام خستگی خوابم نمی برد. چشمهایم را روی هم میگذارم و وقایع روز و شب گذشته از جلوی چشمانم می گذرد.
روز پنجشنبه بود که خبر شروع عملیات کربلای چهار در جبهههای جنوب و محورهای فاو-بصره و ام الرسای از رادیو پخش شد. درشهر اهواز چند بار آژیر قرمز زدند و از کلیهی افرادی که داوطلب کمک به بیمارستانها هستند دعوت به کمک گردید. نزدیک ظهر با یکی از دوستان سری به شهر زدیم. خلوت بود تنها صدای آژیر آمبولانسها یک لحظه قطع نمیشد. تنها محلهای شلوغ، بیمارستانها و چهارراه نادر بود. سازمان انتقال خون سر چهارراه یک کاروان زده بود و با بلندگو جماعت را به دادن خون فرا میخواند. به اتفاق دوستم بدرون کاروان رفتیم و دقیقهای بعد کیسهای را دیدم که از خونم پر شده. در خود احساس کرخی میکردم. لیوان شربت را سر کشیدیم و بیرون زدیم. ضدهواییها کار میکردند به اداره که رسیدیم، مسئول امداد رسانی قسمت را در راهرو دیدیم او گفت که چون برای کمک به بیمارستان ثبت نام کرده بودم می بایست به محل هماهنگی کمک ها که خُرّمکوشک است بروم. سیگاری که بعد از خون دادن روشن کرده بودم کار دستم داده بود و سرگیجه داشتم.
حدود ساعت یک و ربع بود که از اداره بیرون آمدم وپیاده بطرف منزل راه افتادم. یادم نیست نهار چی خوردم ولی خواب خوبی کردم و ساعت حدود پنج بعد از ظهر بود که شال و کلاه کردم و راه افتادم. منزل منوچهر نزدیک بود ماشینش را گرفتم تا سری به یکی دوتا از کارهای باقیمانده بزنم. وقتی که آمدم از محوطهی نیوسایت خارج شوم آمبولانسی را دیدم که بدنبال بیمارستان شهید بهشتی میگشت. مجبور شدم تا از نیوسایت بیرون بزنم دو تا آمبولانس و یک وانت را که مجروح داشتند تا بیمارستان اسکورت کنم. ساعت هشت و نیم بود که کارهایم تمام شد و به طرف خرمکوشک رفتم. مسئول انجمن اسلامی اتوبوس اول را پر کرده بود و چند نفر هم در محوطه منتظر بودند. بقیه افراد که من هم شاملشان می شدم برای بیمارستان شهید بهشتی منظور کرد.یکی از بچه های انجمن را که میشناختم کنار کشیدم و به او گفتم بهتر است برای راهنمایی آمبولانسها چند تابلو راهنما بزنیم. استقبال کرد. با ماژیک چند تا راهنما توراهی درست کردیم و سر چهارراههای نیوسایت نصب کردیم و ساعت نه ونیم بود که نزدیک بیمارستان پیاده شدیم. در سالن اورژانس بیمارستان چهار مجروح روی تخت بودند و دو نفر دیگر روی برانکارد. روی زمین ملحفه ها و پنبه های خونی بود. یاد خون دادن روزگذشته افتادم و به خودم خندهام گرفت. بچههای اورژانس گفتند که در اینجا شما کاری نمیتوانید بکنید و به سالن باشگاه نفت بروید. وقتی وارد باشگاه شدم صحنهای را دیدم که باورم برایم مشکل بود. تمام سالن سینما و اطاقها پر از مجروح بود. یک نظر شماره تختها رو نگاه کردم آخرش صدوچهل بود. توی سالن سینما شش ردیف تخت تا روی سن و نزدیک پرده چیده شده بود و تمام اطاقها و راهروها پر از مجروح بود. پرستارها و چند نفر امدادگر مدام اینطرف و آنطرف میرفتند.
برای کسب تکلیف به مسئول قسمت مراجعه کردیم. سرش شلوغ بود ومشغول پانسمان یکی از مجروحین بود و از طرفی به مسئول تدارکات باشگاه لیست مایحتاج غذایی میداد. وقتی از او پرسیدیم که چکار میتوانیم بکنیم گفت: تعدادی از مجروحین حدود دو روز است که غذا نخوردهاند شام تمام شده ولی تعدادی کمپوت توی انبار هست، کمک کنید تا آنها را از انبار بیاوریم و به مجروحینی که میتوانند غذا بخورند بدهیم. همچنین یک توپ کاغذ مخصوص در انبار است، چون ممکن است فردا ملحفهها تمام شود برای روی تختها کاغذ ببرید و قسمت کنیدو بریدن کاغذها حدود یک ساعت طول کشید و در این حین بقیه مشغول غذا دادن محروحین گرسنه بودند. یکی میگفت وضعیت این بچهها بهتر از بهتر از سایرین مجروحین است و زخمهایشان کمتر است. من داشتم به مجروحی نگاه میکردم که از ناحیهی پا مجروح شده بود و پای باند پیچی شدهاش حدود ده سانت از دیگری کوچکتر بود. روی صورتش، ساق پا و دست راستش آثار ترکش بود و بشدت ورم کرده بود. بالای سرش رفتم.
میتوانی کمپوت بخوری؟
نه آقای دکتر درد دارم از پام خون میاد و سورتم میسوزه.
کجا مجروح شدی؟
تو شرق فاو پام رفت روی مین. شانس آوردم پنجهای رفت، اگر کف پا بود که نصف بدنم رفته بود.
مقداری گل و خون خشک شده توی گوش راستش بود. با یک گاز خیس گوشش را تممیز کردم. دیدم از گوشش دارد خون میآید. پرستار را صدا کردم او هم با یک پنبه جلوی خونریزی را گرفت. مجروح تخت بقلی داشت به من نگاه میکرد به او نزدیک شدم
کمپوت میخوای؟
نه یک کمی آب به من بده
لیوان آب را آوردم، خواستم کمکش بکنم بتواند بنشیند با عصبانیت سرش را برگرداند.
من که مجروح نیستم، موج خوردم.
کجا موج خوردی؟
تو فاو
اسمت چیه؟
مجید
امدادگرها داشتند آمارمیگرفتند، یکی از مجروحین با لحجهی بهبهانی داشت شرح مجروح شدنش را میداد.
ایندفعه اونها خیلی مجهزتر بودند. مثل مسلسل بطرف ما نارنجک میانداختند فکر میکنم مسلسل مخصوص نارنجک انداز کار گذاشته بودند. از توپهای ضدهوایی هم برای پدافند زمینی استفاده میکردند. نفهمیدیم کی سوار آمبولانس شدم فقط تو آمبولانس از سرما به هوش آمدم، گوش راننده را کشیدم گفتم پتو بده سردم شده. همه کسانی که تو آمبولانس بودند خندهاشان گرفته بود.
مجروح دیگری که از ناحیهی پا مجروح شده بود آب خواست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
. انفعال حکومت رضاشاه در قبال جنگ جهانی دوم و ورود سهل متفقین به کشور، از فقدان حمایت مردمی و انسجام لازم در ساختار قدرت سیاسی پهلوی اول حکایت میکند. در این مقاله، فرایند وقوع جنگ جهانی دوم و موضعگیریهای ایران در قبال آن مرور شده است.
با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318.ش/1939.م، اوضاع جهان دگرگونه شد و اغلب کشورهای جهان به حمایت از متفقین یا متحدین مجبور گردیدند، در این میان کشور ایران، با وجودی که از همان ابتدا سیاست بیطرفی اتخاذ نمود، بهواسطه سیاستهای رضاشاه (1304ــ1320.ش)، مبنی بر طرفداری از آلمان هیتلری و نیز به دلیل موقعیت استراتژیک، مورد توجه دول متفق قرار گرفت. از این رو، با حمله متفقین در سوم شهریور 1320.ش، ایران عملاً به صحنه منازعه میان دول متخاصم تبدیل گردید. تاثیرات منفی این حمله با ناکارآمدی ارتش 127هزار نفری رضاشاه، چنان جوّ سرخوردگی و یأسی در جامعه ایران، بهویژه در میان نظامیان جوان، به وجود آورد که اغلب ایشان با استفاده از فضای باز سیاسی ناشی از ورود متفقین و سقوط دیکتاتور (رضاشاه)، جذب گروهها و دستجات مختلف گردیدند. ازاینرو، در میان نظامیان سه گرایش متفاوت ناسیونالیسم، سلطنتطلب و چپگرا، بهوجود آمد؛ در این مقاله سعی بر آن است ضمن تشریح اوضاع منتهی به جنگ جهانی دوم و موضعگیری ایران در قبال آن، به نحوه مواجهه نیروهای نظامی با این مساله پرداخته و چگونگی جذب ایشان در سه گروه فوق بررسی گردد.
زمینههای آغاز جنگ جهانی دوم
یگانه پیروز جنگ جهانی اول، دولت بریتانیا بود. در این زمان، روسیه درگیر انقلاب بلشویکی بود، عثمانی در بحران تجزیه قلمرواش به سر میبرد و آلمان نیز سقوط رایش دوم را شاهد بود. ظهور جمهوری وایمار در آلمان و فشار دول پیروز جنگ نوعی حس سرخوردگی و خشم را در میان آلمانها بهوجود آورده بود. بحران اقتصادی 1929.م، بر شدت ضعف جناح میانهرو و قدرتگیری تندروهای ناسیونال ــ سوسیالیست به رهبری هیتلر افزود؛ بهطوریکه هیتلر توانست با تصویب رایشتاگ، در سال 1933.م، قانون اساسی جمهوری وایمار را ملغی و دیکتاتوری خود را به مدت چهار سال در آلمان برقرار سازد. با قدرتگیری هیتلر، سرکوب مخالفان و میلیتاریزهکردن آلمان، که بر بستر خواست تودهها نضج میگرفت، در دستور کار قرار گرفت.[1] قدرت روزافزون نیروهای نظامی آلمان با نوعی حمایت ضمنی جهان سرمایهداری همراه بود، زیرا آنان در تحلیلهای خود بر این باور بودند که نیروی نظامی قدرتمند نوظهور فاشیسم در آلمان، سرانجام کمونیسم را به ورطه نابودی میکشاند.
بدینترتیب کشمکشهای جهان اردوگاهی موجبات بهوجود آمدن دوران صلح نیمهمسلح (1938ــ1936.م) را فراهم آورد.[2] سال 1938.م را سال پایان دوران صلح نیمهمسلح دانستهاند، زیرا در اروپا نیز میان کشورهای سرمایهداری شکاف عمیقی بهوجود آمد و این حکومتها به دو بخش دیکتاتورهای فاشیست و کشورهای لیبرال تقسیم شدند.[3]
حادثه آنشلوس (لفظ آلمانی به معنای الحاق: Anschluss) یا الحاق اتریش سرآغاز کشورگشاییهای آلمان فاشیست گردید.[4] بهدنبال الحاق اتریش به آلمان، هیتلر واگذاری فوری مناطق آلمانیزبان چکاسلواکی را تقاضا نمود و تهدید کرد در صورت رد تقاضایش، به جنگ اقدام خواهد کرد. نوئل چمبرلن، نخستوزیر انگلستان، به واسطه سیاست محافظهکارانه خود مصمم شد، حتی به قیمت تسلیم چکاسلواکی به آلمان، مانع از وقوع جنگ گردد و سرانجام در بیستونهم سپتامبر 1938.م، کنفرانسی با شرکت چهار رهبر آلمان (هیتلر)، ایتالیا (موسولینی)، انگلیس (چمبرلین)، و فرانسه (ادوارد دالایه)، در مونیخ تشکیل شد و جزئیات تجزیه چکاسلواکی معین گردید. بدینسان آلمان در اکتبر 1938.م، مناطق آلمانیزبان چک را تصرف کرد.[5] بهرغم اغماضهای بیش از حد چمبرلن در برابر توسعهطلبیهای هیتلر و پیمان محرمانه عدم تعرض میان روسیه و آلمان در بیستوسوم اوت 1939.م،[6] هیتلر در اول سپتامبر 1939.م به لهستان لشکر کشید و متعاقب آن به انگلستان و فرانسه نیز اعلان جنگ کرد. حمله آلمان به لهستان، انگلیس و فرانسه را در موقعیت دشواری قرار داد، زیرا آنها متعهد شده بودند که متفق خاوریشان (لهستان) را در صورت حمله آلمان یاری نمایند
.[7]بدینترتیب جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر 1939.م میان آلمان و ایتالیا، ازیکسو، و فرانسه و انگلستان، از سویی دیگر، آغاز شد و سایر کشورهای اروپایی نیز، به استثنای سوئد، سوئیس، اسپانیا، پرتغال و ترکیه، یکی پس از دیگری وارد جنگ شدند. سرانجام با حمله هیتلر به روسیه و نقض پیمان عدم تعرض در ژوئن 1941.م، روسیه نیز، با زیرپا نهادن آرمان سوسیالیسم، به فرانسه و انگلستان پیوست.[8]
مواضع ایران در قبال جنگ جهانی دوم
یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم (چهارم سپتامبر 1939.م/1318.ش) محمود جم، نخستوزیر ایران، طی اطلاعیهای اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن .docx :
جنگ فرهنگی
مقدمه
در ابتدای دهه 1370 بحث فراگیر عمومی در جامعه ایرانی ،مساله "تهاجم فرهنگی" بود.تهاجم فرهنگی ،هجوم فرهنگی،شبیخون فرهنگی و...مفاهیمی بود که در افواه گسترش یافت ودر برابر آن ،بحث از ضرورت دفاع فرهنگی ،امنیت فرهنگی ،بقاء فرهنگی و...مطرح شد.
اکنون 15 سال از آن زمان می گذرد؛وتهاجم فرهنگی کیفی تر وکمی تر شده است.در مقابل ،دفاع فرهنگی نیز آرایش مقبولتری یافته است.ان تهاجم واین دفاع ،حکایت از یک "جنگ فرهنگی" تمام عیار دارد .مفاهیمی چون امانیسم(بشر محوری )به جای خدا محوری - سکولاریسم (عرفی نگری )- لیبرالیسم(اصالت اباحه)- فمنیسم(اصالت جنسیت یا زن گرایی)- و...شیوع روز افزونی یافته،در حوزه فرهنگ توده ای ،با استفاده از ابزار های هنری – رسانه ای و همچنین ورزشی ،در متن این هجوم فرهنگی ،جامعه با ابعاد گسترده تری روبرو شد.طرح مباحثی چون رویارویی تمدنها و فرهنگ ها ،از سوی استراتژیست های آمریکا یی و صهیونیستی،حکایت از همه جانبه بودن این منازعه داشته و دارد.
حال انچه ضرورت می یابد،این است که اساساً "جنگ فرهنگی" چیست ؟ وابعاد وابزار وروش ان کدام است؟ در واقع با نهادینه شدن هجوم فرهنگی دشمن و دفاع فرهنگی خودی ،بایستی به تبیین و پاسخ به پرسشهای مزبور پرداخت تا با منطق این زد و خورد یا "جنگ فرهنگی" اشنا شد .در این نوشتار که با کوشش( مجید پر حلم )تهیه شده ،سعی بر ان است تا نوری اندک به زوایای پنهان و اشکار جنگ فرهنگی تابانده شود. بدان امید که مورد قبول حضرت (عج )واقع شود.انشاءالله
فصل اول
ترمینولوژی
در بحث از جنگ فرهنگی ابتدا باید به تبیین و تدقیق روشها نائل امد .اولین واژه که مطرح است واژه جنگ است. لفظ جنگ در ادبیات محاوره ای عامیانه به هر نوع زد و خورد اطلاق می شود.حال انکه این واژه دارای یک معنای تخصصی است که باید در خور شأن ان مورد برسی قرار گیرد،تا جنگ فرهنگی مفهوم سازی شناسی تخصصی شده باشد.
1-لایه های نظام اجتماعی
ساختار طرح ریزی بنای اجتماعی ،دارای چهار لایه و سطح است،که نظام اجتماعی در این چهار سطح شکل می گیرد:
سطح استراژیکی
سطح میانی
سطح تاکتیکی
سطح تکنیکی
نسبت این چهار سطح با یکدیگر را می توان برابر شکل زیر ،نسبت عموم وخصوص مطلق دانست .
2-منازعه
اساساً انچه در فارسی برخورد گفته می شود،حاصل یک زد و خورد است. وقتی برخوردی بوجود می اید ،در این برخورد یک زدن ویک خوردن صورت گرفته است.واژه برخورد در فارسی معادل کلمه ی منازعه در عربی و conflict در انگلیسی است و هر سه واژه کلیت تقابل ودرگیری را به تفسیر می کشند .تعریف اصلی و هدف اساسی منازعه "تحمیل اراده بر حریف " است. منازعه که حاصل یک زد و خورد است،ان طرف که می زند هدفش تحمیل اراده خود بر طرف مقابل است.
منازعه،در چهار لایه و سطح نظام اجتماعی و مدیریتی ارزیابی می گردد:
الف)منازعه تکنیکی:به منازعه سطح تکنیکی در فارسی پیکار و در انگلیسی martial گفته میشود.
ب)منازعه تاکتیکی :به منازعه سطح تاکتیکی در فارسی رزم ودر انگلیسی combat گفته می شود.
ج)منازعه میانی :به منازعه سطح میانی در فارسی نبرد و در انگلیسی battle گفته می شود.
د)منازعه استراتژیک :به منازعه سطح استراتژیک در فارسی جنگ و در انگلیسی war گفته می شود.
3- جنگ فرهنگی
با توجه به تقسیم بندی بالا،وقتی موضوع جنگ است ،سطح ان استراژیک است. پس به طبع این تقسیم بندی ، 4 نوع منازعه فرهنگی وجود دارد:
جنگ فرهنگی
نبرد فرهنگی
رزم فرهنگی
پیکار فرهنگی
وقتی بحث از جنگ فرهنگی است ،منظور این است که نوع منازعه در سطح استراژیک (جنگ) و طیفی از منازعه که فرهنگی است. طبیعتاً در حوزه جنگ فرهنگی نباید به سه حوزه پایین تر پرداخت و وارد مصادیق و جزئیات شد.برای مثال دستگاه مسئول در امور فرهنگی در سطح استراتژیک در جمهوری اسلامی ،شورای عالی انقلاب فرهنگی است که نظرات کلان ان کل کشور را در بر می گیرد .اگر به واژه مد پرداخته شود ، حوزه این مساله رزم فرهنگی و بحث تاکتیکی است .اگر موضوع تغییر در نظام فرهنگی کشور مانند رسانه های عمومی مطرح باشد، حوزه ان نبرد فرهنگی است . اما جنگ فرهنگی از مبانی فرهنگ ساز اغاز میگردد. مثلاً حوزه علم وتولید دانش که جزء مبانی جنگ فرهنگی است . فرضاً اگر دانشگاه فعلی را بر چینند و یک نظام فکری دیگری را جایگزین این دانشگاه کنند،یقیناًٌ در این جنگ فرهنگی موفق به تسخیر میدان منازعه شده اند.
اما با دانشگاه مدرن و سکولار که با مبانی غیر از فرهنگ بومی اداره می شود در واقع در میدان حریف منازعه در حال اجرا است.لذا نباید خیلی توقع داشت که در چنین میدانی پیروزی خاصی بدست اید.مثلهایی که می توان برای روشن شدن مطلب ارائه نمود :
پیکار فرهنگی
شبکه ماهواره و اینترنت
رزم فرهنگی
ان دسته از گزاره های فرهنگی که عمومیت پیدا کنند مانند مد لباس
نبرد فرهنگی
مدل زندگی ،که از طریق رسانه های جمعی تبلبیغ می گرددو بی سر و صدا جزئی از فرهنگ مردم می گردد. مانند اداب معاشرت ،احترام به والدین و ... که یک گزاره را در بر نمی گیرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
جنگ به روایت سردار حاج محمد کوثری
اگر بنی صدر خیانت نمی کرد و فرماندهانی این چنین منصوب نمی کرد دشمن نمی توانست به این راحتی پیشروی کند
با شروع جنگ تحمیلی حاج محمد کوثری نیز چون دیگر فرزندان انقلابی این مرز و بوم، به همراه دیگر اقشار مختلف مردم به سوی مناطق غرب و جنوب کشور عازم شد.
کوثری با قبول مسئولیت های مختلف در طول هشت سال دفاع مقدس همواره چون سربازی امین بوده است که درخشان ترین مدال آن فرماندهی بسیجیان تهران در زمان تصدی فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در سه سال آخر جنگ و بیش از ده سال دوران سازندگی بوده است.
معاون عملیاتی سپاه 11 قدر در دوران فرماندهی شهید همت، جانشینی محور عملیاتی سومار و تیپ رزهی 20 رمضان از دیگر مسئولیت های حاج محمد کوثری در حلول 84 ماه حضور مداوم در جبهه های جنگ تحمیلی بوده است، بعد از لشکر محمد رسول الله نیز معاونت امنیت ستاد کل نیروهای مسلح را راهبری و هدایت کرد تا امروز که با مسئولیت نائب رئیسی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با او به گفتگو نشستیم و ازایشان خواستیم مروری برایمان از ناگفته های جنگ کند و او نیز اینگونه روایت کرد:
تشکیل سپاه به زمانی بر می گردد که بنی صدر از طرف حضرت امام (ره) به عنوان فرمانده کل قوا شناخته شد و امام فرماندهی کل قوا را به او تغویض کرد (در بهمن ماه 1358 حکم ریاست جمهوری بنی صدر تنفیذ کرد و در اسفند ماه 1358 فرماندهی کل قوا را تفویض کردند) بهتر است به کمی قبل تر بر گردیم یعنی زمانی که خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و خواستند قانون اساسی را بنویسند در آن مقطع بنی صدر و همراهانش یعنی جبهه ملی و نهضت آزادی و به طور کلی کسانی که مخالف نظام جمهوری اسلامی بودند، می گفتند باید «گارد ملی» تشکیل گردد نه سپاه پاسداران، اما در مقابل، حضرت امام می فرمودند که باید سپاه پاسداران تشکیل شود، اختلاف از همان جا و همان زمان رخ داد، یعنی کسانی که انقلابیون واقعی پیرو امام بودند می گفتند سپاه پاسداران، اما کسانی که ریگی در کفش داشتند می گفتند گارد ملی، تفاوت در این بود که سپاه پاسداران و طرفداران تشکیل سپاه خواهان حفظ ارزشهای انقلاب بودند و الگوی آنها ابا عبدالله الحسین بود و فرمانده مستقیم آن امام (ره) اما در آن طرف بنی صدر و کسانی خواهان تشکیل گارد ملی بودند، به اسلام پایبند نبودند و می خواستند ارگانی به وجود آورند که زیر نظر مستقیم خودشان باشد.
اگر چه اردیبهشت 1358 سپاه تشکیل شد و رسماً کار خود را آغاز کرد و در این زمان که جنگ هنوز رخ نداده بود اما حضرت امام(ره) چون آینده را می دید که استکبار و ضد انقلاب، انقلاب رها نمی کند، چون منافع بسیار زیادی از دست آمریکا گرفته شده بود، لذا نیروهایی می خواست که مقتدر باشند و سپاه که بنیان و نیروهای اولیه اش از نیروهای انقلابی بودند، تشکیل شد.
از همان ابتدا در سپاه یک تفکری بود و آن اینکه سپاه باید 90% عقیدتی و 10% نظامی باشد، بودجه ای به سپاه تخصیص داده نمی شد، پولی که به سپاه می دادند از صندوق قرض الحسنه جاوید بود، سپاه اینگونه رشد کرد، اما درگیری سپاه با ضد انقلاب هر روز دامنه و وسعت بیشتری پیدا می کرد. متوسط عمر حضور افراد در سپاه در اوایل 4 ماه بود و این به خاطر نداشتن امکانات، تجهیزات و نبود آموزشهای لازم بود اما کم کم سپاه پر بارتر شد، در زمانی که جنگ بر ما تحمیل شد، سپاه «سلاح» آن چنانی مانند توپ، تانک، خودرو و حتی سلاح عادی به اندازه کافی نداشت. مثلاً زمانی که من مرداد 58 با پاوه رفتم و از آنجا در سپاه ماندم اسلحه ای نبود، و اسلحه هایی که افراد از گاردیهای شاه در زمان انقلاب گرفته بودند با خود می آوردند. اعزام نیرو توسط افرادی از جمله مقام معظم رهبری، مرحوم خلخالی، هادی غفاری و ... صورت می گرفت.
چون هیچ امکانات و تجهیزاتی نبود و بنی صدر که فرماندهی کل قوا را به عهده داشت به فکر این نبود که جنگ شده و جنگ بر ما تحمیل شده و همه را بسیج و هماهنگ کند و به وحدت برساند، همه اش به فکر این بود که اختلاف بیندازد و به ارتش هم ابلاغ کرده بود که یک دانه فشنگ به سپاه ندهند چه برسد به اسلحه.
حضرت امام (ره) 5 مهر 1358 فرمان تشکیل ارتش بیست میلیونی بسیج مستضعفین را صادر کرد، دیده می شود که تا یک سال بعد از این فرمان که 2 یا 3 ماه هم از جنگ گذشت چیزی به نام بسیج نبود چون که بنی صدر اعتقادی به بسیج نداشت، حتی بعضی از افراد به تمسخر می گفتند که ما در همین اندازه هم مانده ایم، حالا می خواهند ارتش 20 میلیونی راه اندازی کنند. نه تنها به سپاه امکاناتی نمی دادند به خاطر اینکه زیر نظر امام بود، بنی صدر سپاه را قبول نداشت، حتی آن زمانی که فرماندهی کل قوا بود، سپاه و بسیج هم قبول نداشت، به خاطر اینکه به استکبار وابسته بود عامل استکبار بود، از آنجا که امام نمی خواست مسئولیت داشته باشد و از طرف دیگر بنی صدر جو سازی می کرد که نیروهای مسلح نمی گذارند که من کار کنم امام فرماندهی کل قوا را به او واگذار کرد. البته امام امت(ره) از بنی صدر ترس و واهمه ای نداشت از اینکه فرمانده کل قوا هم به او تفویض کند، و با اینکه درباره او شناخت داشت اما هراسی نداشت، همانطور که می دانیم طبق قانون اساسی فرماندهی کل قوا بر عهده ولی فقیه می باشد اما از آنجا که بنی