لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
مازیار شهبازی - نیما همتی - میلاد قصیری
کلاس C/6
مرکز آموزشی دکتر معین
دبیر مربوطه : آقای ترابی
انعطاف پذیری :
انعطاف پذیری یکی از عوامل مهم در بالا بردن سطح قدرت جسمانی فرد ورزشکار است که علاوه بر قدرت جسمانی در بالا بردن سرعت عمل ورزشکار نیز منجر می شود .
همچنین عامل (سرعت و قدرت) باعث بالا بردن سطح مهارت ورزشکار شدن که سبب بالا بردن ایستایی برای وی می شود .
احساس مسئولیت در اماکن ورزشی :
احساس مسئولیت یکی از عواملی است که مستقیماً با فرهنگ یک فرد و حتی به صورت غیرمستقیم با فرهنگ یک ملت در ارتباط است . مسلماً هر تماشاگری با برخورد خود با دیگر افراد و رفتار او در اماکن ورزشی خصیت فرد را نشان میدهد .
هر تماشاگر در اماکن ورزشی باید آداب و شئونات اسلامی را رعایت و تا حد امکان وظیفه خود را در برابر اماکن ورزشی که جزوی از جامعه محسوب می شود رعایت نماید .
قدرت عبارت است از نیرو توانایی افراد برای انجام کاری پر فعالیت میباشد و از کارهایی که نیاز به قدرت بدنی بالا و انرژی بالایی را در ورزش کرئن به خصوص ورزشهای پرتحرک مثل فوتبال ، دو میدانی ، واسکی و ... می باشد . در این بازیها رکن اصلی را قدرت بدنی بالای یک بازیکن تشکیل می دهد که بازیکن قدرت بدنی مناسب را دارا نباشید و نتواند در آخر با قدرت و انرژی بازی کند ، مسلماً نتیجه نامطلوبی خواهد گرفت که این نتیجه حاصله هم به ضرر او و هم به ضرر تیم می باشد به همین دلیل مربیان بدن ساز بیشترین وقت خود را صرف بالا بردن قدرت بدنی و آمادگی ذهنی افراد میکنند چون اگر فردی آمادگی ذهنی وروحیه بالا نداشته باشد ، قدرت بدنی هم برای او کارساز نخواهد بود . پس هم قدرت بدنی و هم روحیه ی بالای ورزشکار عامل پیروزی فرد می باشد . سرعت هم مثل قدرت عامل پر ارزشی برای پیروزی یک تیم و با یک ورزشکار می باشد چرا که بعضی از بازی ها و ورزش ها نیاز به سرعت بالا دارد و دقت بالا در اثر نبودن سرعت بازیکن ، بازیکن رو به کسالت می رود . مثلاً در بازی فوتبال علاوه بر قدرت بدنی عامل مهم بعدی که برای فوتبالیست مهم است سرعت عمل او و تصمیم گیری مربی گران در بازی است چرا که ممکن است در بعضی از مواقع در اثر کوتاهی در اعمال تیم حتی دریافت می کند و بازی را واگذار می کند .
المپیک :
بازیهای المپیک قدیمی ترین رقابتهای ورزشی جهان است . اولین بازیهای شناخته شده ی المپیک در سال 776 قبل از میلاد در شهر المپیک یونان برگزار گردید . مجموعه مسابقه های یونان در سال 394 قبل از میلاد خاتمه یافت . این مسابقه ها به شکل جدید در سال 1896 میلادی آغاز شد . مسابقههای المپیک هر چهار سال یک بار و هر بار در یک کشور برگزار میشود . ورزشکاران سراسر جهان در رشته های ورزشی دوهای دهگانه ، پرشهای مختلف ، ژیمناستیک ، شنا ، فوتبال ، والیبال ، قایقرانی و بسیاری از ورزشهای دیگر به رقابت می پردازند . در پایان به برندگان مدال داده میشود. مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک با روشن کردن یک مشعل آغاز میشود . این مشعل که توسط دست از یونان آورده شده بوسیله ورزشکاران و قهرمانان به داخل استادیومآورده می شود .
جهان پهلوان تختی :
سال ها بود که می اندیشیدیم بعد از آرش ، مانگیری نیست و بعد از کاوه کسی را بازی رویارویی با ضحاک و ضحاکانجهان است . سالها بود که چشم به دنبال افسانه های خود را چشم استغاثه سهرابی و سیاوشی بودیم . گاه گاه کورسوس امیدی بود . در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
مازیار شهبازی - نیما همتی - میلاد قصیری
کلاس C/6
مرکز آموزشی دکتر معین
دبیر مربوطه : آقای ترابی
انعطاف پذیری :
انعطاف پذیری یکی از عوامل مهم در بالا بردن سطح قدرت جسمانی فرد ورزشکار است که علاوه بر قدرت جسمانی در بالا بردن سرعت عمل ورزشکار نیز منجر می شود .
همچنین عامل (سرعت و قدرت) باعث بالا بردن سطح مهارت ورزشکار شدن که سبب بالا بردن ایستایی برای وی می شود .
احساس مسئولیت در اماکن ورزشی :
احساس مسئولیت یکی از عواملی است که مستقیماً با فرهنگ یک فرد و حتی به صورت غیرمستقیم با فرهنگ یک ملت در ارتباط است . مسلماً هر تماشاگری با برخورد خود با دیگر افراد و رفتار او در اماکن ورزشی خصیت فرد را نشان میدهد .
هر تماشاگر در اماکن ورزشی باید آداب و شئونات اسلامی را رعایت و تا حد امکان وظیفه خود را در برابر اماکن ورزشی که جزوی از جامعه محسوب می شود رعایت نماید .
قدرت عبارت است از نیرو توانایی افراد برای انجام کاری پر فعالیت میباشد و از کارهایی که نیاز به قدرت بدنی بالا و انرژی بالایی را در ورزش کرئن به خصوص ورزشهای پرتحرک مثل فوتبال ، دو میدانی ، واسکی و ... می باشد . در این بازیها رکن اصلی را قدرت بدنی بالای یک بازیکن تشکیل می دهد که بازیکن قدرت بدنی مناسب را دارا نباشید و نتواند در آخر با قدرت و انرژی بازی کند ، مسلماً نتیجه نامطلوبی خواهد گرفت که این نتیجه حاصله هم به ضرر او و هم به ضرر تیم می باشد به همین دلیل مربیان بدن ساز بیشترین وقت خود را صرف بالا بردن قدرت بدنی و آمادگی ذهنی افراد میکنند چون اگر فردی آمادگی ذهنی وروحیه بالا نداشته باشد ، قدرت بدنی هم برای او کارساز نخواهد بود . پس هم قدرت بدنی و هم روحیه ی بالای ورزشکار عامل پیروزی فرد می باشد . سرعت هم مثل قدرت عامل پر ارزشی برای پیروزی یک تیم و با یک ورزشکار می باشد چرا که بعضی از بازی ها و ورزش ها نیاز به سرعت بالا دارد و دقت بالا در اثر نبودن سرعت بازیکن ، بازیکن رو به کسالت می رود . مثلاً در بازی فوتبال علاوه بر قدرت بدنی عامل مهم بعدی که برای فوتبالیست مهم است سرعت عمل او و تصمیم گیری مربی گران در بازی است چرا که ممکن است در بعضی از مواقع در اثر کوتاهی در اعمال تیم حتی دریافت می کند و بازی را واگذار می کند .
المپیک :
بازیهای المپیک قدیمی ترین رقابتهای ورزشی جهان است . اولین بازیهای شناخته شده ی المپیک در سال 776 قبل از میلاد در شهر المپیک یونان برگزار گردید . مجموعه مسابقه های یونان در سال 394 قبل از میلاد خاتمه یافت . این مسابقه ها به شکل جدید در سال 1896 میلادی آغاز شد . مسابقههای المپیک هر چهار سال یک بار و هر بار در یک کشور برگزار میشود . ورزشکاران سراسر جهان در رشته های ورزشی دوهای دهگانه ، پرشهای مختلف ، ژیمناستیک ، شنا ، فوتبال ، والیبال ، قایقرانی و بسیاری از ورزشهای دیگر به رقابت می پردازند . در پایان به برندگان مدال داده میشود. مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک با روشن کردن یک مشعل آغاز میشود . این مشعل که توسط دست از یونان آورده شده بوسیله ورزشکاران و قهرمانان به داخل استادیومآورده می شود .
جهان پهلوان تختی :
سال ها بود که می اندیشیدیم بعد از آرش ، مانگیری نیست و بعد از کاوه کسی را بازی رویارویی با ضحاک و ضحاکانجهان است . سالها بود که چشم به دنبال افسانه های خود را چشم استغاثه سهرابی و سیاوشی بودیم . گاه گاه کورسوس امیدی بود . در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 73
نیما یوشیچ
آغاز زندگی
علی نوری متلخص به نیما یوشیچ از پدری خان زاده به نام« ابراهیم» معروف به اعظام السلطنه و مادری از خاندان علم و هنر به نام« طوبی مفتاح» فرزند حکیم موزی شاعر و فیلسوف در 21 آبان ماه 1276 هجری شمسی برابر با 15 جمادی الثانی 1315 قمری و در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار در دهکدة یوش در یکی از دهات شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد. پدرش، علی نوری با گله داری روزگار می گذراند و خود نیما از همان دوران کودکی تا سن دوازه سالگی با چراگاه ها و کوهستان ها و خلاصه با طبیعت زنده و سرسبز آشنایی نزدیک داشت و در میان چادرنشینان و قبایل کوهستانی به سر می برد. چنانکه خودش می گوید:
« زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور، ییلاق- قشلاق می کنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند. از تمام دورة بچگی من به جز زد و خورد های وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده ی آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبری از همه جا چیزی بخاطر ندارم.....»
آخوند یوش به نیما خواندن و نوشتن آموخت؛ نیما خودش در یکی از سخنرانی هایش به نحوه ی تحصیل دوره ی ابتدایی خودف نزد آخوند یوش اشاره یی می کند و می گوید:
«در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم او ما را در کوچه باغها دنبال می کرد و به باد شکنجه و کتک می گرفت. پاهای نازک مرا به درختهای گزنه دار می بست و با کتک زدن مرا مجبور می کرد به از برکردن نامه هایی که معمولاً اهل خانواده ی دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را به هم چسبانده و برای من طومار درست کرده بود.»
همچنین در یادداشتی در سن 23 سالگی در سال 1299 درباره ی سرگذشت خود و حسرت گذشت روزگاران خوش بچگی خود با عنوان« روزگاران بچگی چه روز های خوشی است!» می نویسد:« هرگز فراموش نمی کنم روزهای بچگی راکه به سرعت می گذشت. خیالات گوناگون از هرطرف مرا احاطه داشت و بر تندی برق در من می گذشتند. هر خیالی مرا به وکار مخصوصی مایل می ساخت، اما چه نوع خیال و راجع به چه چیزی بود؟ آیا برای نزداعی با رفقای کوچکم بود؟ برای بردن حق دیگری؟ برای ردست آوردن محتمل؟ و آیا برای قبول قیدی بود؟
هرگزا ز این خیالات متراکم و بیهوده اعصار که شما اهل عالم را دچار خطاکاری و شقاوت ساخته است هیچ یک از این نوع نبود. خیالات بچگان، خیالات مقدسی است. شقاوت و خطاکاری در باطن آنها راه ندارد. آیا خیالات من راجع به امور زندگی بود؟نه آن هم بخوبی می گذشت و آسایش مرا فراهم می آوردند. انسان وقتی که تمام این خوشی ها از قبیل امنیت و سلامتی نصیب او گشت، فقر، گرسنگی و پریشانی از او دور می گردد. و خیالات پاکی که مخصوص انسان است و بر آن ممتاز می شود، او را احاطه خواهد داشت. تمام خیالات من راجع به چیزهایی خوبی بود، می خواستم فقط با آن شناسایی بر همسران خود تفوق یابم. این حس تفوق هیچوقت مرا تنها نمی گذاشت.
این نوع خیال همیش مرا تعقیب می نمود. در 15 سالگی گاهی میرفتم که مورخ شوم، گاهی نقاش می شدم، گکاهی مساح، و گاهی طبیعی دان.
... در من یک روح اخلاقی رو به تعالی بود. با یک علت پاک. یک روح بی آلایش زندگی می کردم. هر هنری که از فکر من تراوش می کرد، نمی دانید چقدر با آن اخلاق زینت می گرفت.
بزرگتران من همگگی زیادی هوش مرا تصدیق می کردند. هیچ حس حق ناشناسی در آنها وجود نداشت. مرا در هر هنری می شناختند زیرا که یک رابطه ی همسری، هم چشمی و هم در سی میان من و آنها نبود. همیشه وجود این نوع روابط و مناسبات است که حسد را در اشخاص تولید می نماید. آنها مرا بخوبی قبول داشتند.
آن روز ها گذشت. در اواخر ایام بچگی یاد دارم کم کم همسران من، به من حسد می بردند بد می گفتند.کم کم زندگانی تازه برای من احداث شدکه دنباله ی آن تا امروز امتداد دارد طور دیگری مرا ملاقات می کنند. اما من دیگر همسر کسی نیستم. شخص دیگری شده ام. حالا زندگی من مالامال از شداید است. دنیا مرا آسوده نمی گذارد. این است مختصری از سرگذشت من و اوقات بچگی.
از بچه های خود شکایت نکنید! دل های کوچک همگی آنها پاک است! تمام خوبند!نگذارید در میحط های فاسد زندگی کنند. برای رفع همه ی بدبختی ها باید محیط اصلاح شود.»
نیما در تهران
نیما یوشیچ در سال 1288 در سن دوازه سالگی به همراه خانواده اش به تهران عزیمت کرد؛ و در این شهر ابتدا به دبستان« حیات جاوید» و سپس به مدرسه ی متوسطه کاتولیک« سن لویی» رفت در همین مدرسه بود که نیما ادبیات، زبان فرانسه و نقاشی آموخت. معلم ادبیات او نظام وفا بود که بعدها« افسانه» را تقدیم استادش می کند.
در بیست سالگی در 1269 وی موفق به دریافت تصدیق نامه از مدرسه ی سن لویی می شود و این پایان تحصیلات رسمی این شاعر است.نام نیما در تصدیق نامه ی این مدرسه به چشم می خورد.
البته ناگفته ماند نیما بعدها مدتی در مدرسه ی« خان مروی» نزد مرحوم« آقاشیخ هادی یوشی» زبان عربی آموخت و در سال 1307 نیز در بارفروش(= بابل) نزد« علامه حائری» فلسفه،منطق و فقه را فرا گرفت.
نیما یوشیج در سال 1298 در وزارت مالیه( دارایی) شروع به کار کرد. ظاهراً استخدام در وزارت مالیهننخستین کار اداری این شاعر بشمار می آید. او که حدود هشت سال در این کار اشتغال داشته است، دربارة شغلش می نویسد:« کار مالیه هم خسته کننده بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 73
نیما یوشیچ
آغاز زندگی
علی نوری متلخص به نیما یوشیچ از پدری خان زاده به نام« ابراهیم» معروف به اعظام السلطنه و مادری از خاندان علم و هنر به نام« طوبی مفتاح» فرزند حکیم موزی شاعر و فیلسوف در 21 آبان ماه 1276 هجری شمسی برابر با 15 جمادی الثانی 1315 قمری و در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار در دهکدة یوش در یکی از دهات شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد. پدرش، علی نوری با گله داری روزگار می گذراند و خود نیما از همان دوران کودکی تا سن دوازه سالگی با چراگاه ها و کوهستان ها و خلاصه با طبیعت زنده و سرسبز آشنایی نزدیک داشت و در میان چادرنشینان و قبایل کوهستانی به سر می برد. چنانکه خودش می گوید:
« زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور، ییلاق- قشلاق می کنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند. از تمام دورة بچگی من به جز زد و خورد های وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده ی آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبری از همه جا چیزی بخاطر ندارم.....»
آخوند یوش به نیما خواندن و نوشتن آموخت؛ نیما خودش در یکی از سخنرانی هایش به نحوه ی تحصیل دوره ی ابتدایی خودف نزد آخوند یوش اشاره یی می کند و می گوید:
«در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم او ما را در کوچه باغها دنبال می کرد و به باد شکنجه و کتک می گرفت. پاهای نازک مرا به درختهای گزنه دار می بست و با کتک زدن مرا مجبور می کرد به از برکردن نامه هایی که معمولاً اهل خانواده ی دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را به هم چسبانده و برای من طومار درست کرده بود.»
همچنین در یادداشتی در سن 23 سالگی در سال 1299 درباره ی سرگذشت خود و حسرت گذشت روزگاران خوش بچگی خود با عنوان« روزگاران بچگی چه روز های خوشی است!» می نویسد:« هرگز فراموش نمی کنم روزهای بچگی راکه به سرعت می گذشت. خیالات گوناگون از هرطرف مرا احاطه داشت و بر تندی برق در من می گذشتند. هر خیالی مرا به وکار مخصوصی مایل می ساخت، اما چه نوع خیال و راجع به چه چیزی بود؟ آیا برای نزداعی با رفقای کوچکم بود؟ برای بردن حق دیگری؟ برای ردست آوردن محتمل؟ و آیا برای قبول قیدی بود؟
هرگزا ز این خیالات متراکم و بیهوده اعصار که شما اهل عالم را دچار خطاکاری و شقاوت ساخته است هیچ یک از این نوع نبود. خیالات بچگان، خیالات مقدسی است. شقاوت و خطاکاری در باطن آنها راه ندارد. آیا خیالات من راجع به امور زندگی بود؟نه آن هم بخوبی می گذشت و آسایش مرا فراهم می آوردند. انسان وقتی که تمام این خوشی ها از قبیل امنیت و سلامتی نصیب او گشت، فقر، گرسنگی و پریشانی از او دور می گردد. و خیالات پاکی که مخصوص انسان است و بر آن ممتاز می شود، او را احاطه خواهد داشت. تمام خیالات من راجع به چیزهایی خوبی بود، می خواستم فقط با آن شناسایی بر همسران خود تفوق یابم. این حس تفوق هیچوقت مرا تنها نمی گذاشت.
این نوع خیال همیش مرا تعقیب می نمود. در 15 سالگی گاهی میرفتم که مورخ شوم، گاهی نقاش می شدم، گکاهی مساح، و گاهی طبیعی دان.
... در من یک روح اخلاقی رو به تعالی بود. با یک علت پاک. یک روح بی آلایش زندگی می کردم. هر هنری که از فکر من تراوش می کرد، نمی دانید چقدر با آن اخلاق زینت می گرفت.
بزرگتران من همگگی زیادی هوش مرا تصدیق می کردند. هیچ حس حق ناشناسی در آنها وجود نداشت. مرا در هر هنری می شناختند زیرا که یک رابطه ی همسری، هم چشمی و هم در سی میان من و آنها نبود. همیشه وجود این نوع روابط و مناسبات است که حسد را در اشخاص تولید می نماید. آنها مرا بخوبی قبول داشتند.
آن روز ها گذشت. در اواخر ایام بچگی یاد دارم کم کم همسران من، به من حسد می بردند بد می گفتند.کم کم زندگانی تازه برای من احداث شدکه دنباله ی آن تا امروز امتداد دارد طور دیگری مرا ملاقات می کنند. اما من دیگر همسر کسی نیستم. شخص دیگری شده ام. حالا زندگی من مالامال از شداید است. دنیا مرا آسوده نمی گذارد. این است مختصری از سرگذشت من و اوقات بچگی.
از بچه های خود شکایت نکنید! دل های کوچک همگی آنها پاک است! تمام خوبند!نگذارید در میحط های فاسد زندگی کنند. برای رفع همه ی بدبختی ها باید محیط اصلاح شود.»
نیما در تهران
نیما یوشیچ در سال 1288 در سن دوازه سالگی به همراه خانواده اش به تهران عزیمت کرد؛ و در این شهر ابتدا به دبستان« حیات جاوید» و سپس به مدرسه ی متوسطه کاتولیک« سن لویی» رفت در همین مدرسه بود که نیما ادبیات، زبان فرانسه و نقاشی آموخت. معلم ادبیات او نظام وفا بود که بعدها« افسانه» را تقدیم استادش می کند.
در بیست سالگی در 1269 وی موفق به دریافت تصدیق نامه از مدرسه ی سن لویی می شود و این پایان تحصیلات رسمی این شاعر است.نام نیما در تصدیق نامه ی این مدرسه به چشم می خورد.
البته ناگفته ماند نیما بعدها مدتی در مدرسه ی« خان مروی» نزد مرحوم« آقاشیخ هادی یوشی» زبان عربی آموخت و در سال 1307 نیز در بارفروش(= بابل) نزد« علامه حائری» فلسفه،منطق و فقه را فرا گرفت.
نیما یوشیج در سال 1298 در وزارت مالیه( دارایی) شروع به کار کرد. ظاهراً استخدام در وزارت مالیهننخستین کار اداری این شاعر بشمار می آید. او که حدود هشت سال در این کار اشتغال داشته است، دربارة شغلش می نویسد:« کار مالیه هم خسته کننده بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
مقدمه
گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی باشد و موسیقی را از آواز او دریافته اند. (برهان)
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یکنفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ می بندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا.
زندگینامه ی نیما یوشیج در ستایش رنج
یوش؛ روستای کوچکی در دامنههای سرسبز البرز. سال 1276 است و قاجارها دو دستی سلطنت را چسبیدهاند. اگر چه تکانههای شدیدی در جریان است و عنقریب است که از دور خارج شوند. انقلاب مشروطیت در راه است.
پاییز، آن قدر رنگ در طبیعت ریخته است که نخستین نگاههای «نوزاد» به جای گریه با حیرت همراه است. اسمش را علی میگذارند؛ اولین پسر مردی شجاع و عصبانی و زنی اهل شعر و ادبیات. پدر تار میزند و به شکار میرود و گاهی پسر خردش را جلوی خودش، بر اسب مینشاند و به کوه میزند:
«زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق – قشلاق میکنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع میشوند.»
خواندن و نوشتن را نزد آخوند روستا میآموزد. در سفری به تهران، به اصرار اقوام نزدیکش، در مدرسهی سن لویی نام نویسی میکند. اما درس خواندنش تعریفی ندارد. با بچهها درگیر میشود.
مدام در اندیشهی نقشهای برای فرار از مدرسه است و به جز نقاشی، نمراتش تعریفی ندارد:
«وضع رفتار و سکنات من، کنارهگیری و حجبی که مخصوص بچههای تربیت شده در بیرون شهر است، موضوعی بود که در مدرسه مسخره بر میداشت. با خوش رفتاریها و تشویقهای معلم شاعری به نام «نظام وفا» به وادی شعر کشیده میشود. شعرهایی به سبک خراسانی
میسراید. اما این قالب و نگاه نمیتواند او را راضی کند:
«همه چیز در آن یک جور و به طور کلی دور از طبیعت واقع و کمتر مربوط به خصایص شخص گوینده، وصف میشود» اما مدرسهی سن لویی برای او چیزی بیشتر از یک معلم خوب دارد. یادگیری «زبان فرانسه» از ارکان آموزشی این مدرسه است. در این ایام که مقارن با جنگ جهانی اول است، اخبار جنگ را به زبان فرانسه میخواند و اندک اندک با ادبیات فرانسه و آثار شعرای رمانتیک آشنا میشود:
«آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت» بعد از اتمام دوران تحصیل در ادارهای مشغول به کار میشود. ولی زندگی شهری و کار اداری با طبع او سازگار نیست:
«من تمام این مدت را در شهر اقامت داشتم. مشغول انجام دادن کاری بودم که مقتضی طبیعت من نبود. با چه کسی میتوان گفت که مرتب کردن کاغذ جات یک ادارهی دولتی و سنجاق زدن به آنها برای من کار خوبی نبود.»
سرانجام جست و جوهایش به نتیجه میرسند. منظومهی بلند «افسانه» را میسراید و قسمتی از آن را در هفتهنامهی «قرن بیستم» به چاپ میرساند. این نشریه را دوست شاعرش «میرزادهی عشقی» اداره میکند.
این منظومه سرشار از تخیل و توصیفهای بدیعی است که مخالفان نوگرایی نیز نمیتوانند بیاعتنا از کنار آن