لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 27 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مراتب توحید
از منظر قرآن، توحید و شرک در زندگی انسان نقش اول را برعهده دارد، زیرا اعمال و رفتار انسان، جلوه عقیده و اندیشه اوست. اگر اندیشه او توحیدی گردد، اعمال او نیز صیغه توحیدی به خود میگیرد و اگر شرک در اندیشه و قلب او راه یابد، در اعمال او نیز متجلی میشود. مراتب توحید عبارتند از:
توحید در ذات؛
توحید در صفات؛
توحید در خالقیت؛
توحید در ربوبیت؛
توحید در حاکمیت؛
توحید در اطاعت؛
توحید در تقنین و تشریع؛
توحید در عبادت و پرستش.
توحید در ذات (ذاتی)
مقصود از توحید ذاتی، این است که خدا یگانه و بیهمتا و بیمانند است. به عبارت روشنتر، ذات خدا به گونهای است که تعدد و کثرت برنمیدارد و نمیتوان در عالم خارج و ذهن، برای او فرد دیگر تصور نمود.
توحید ذاتی در قرآن و روایات
قرآن و روایات به روشنی بر یگانگی و بیهمتایی خدا و تعددناپذیری ذات مقدس او دلالت دارد. از جمله آیان قرآن کریم در این باره عبارتند از:
(((((( (((( ((((((( (( ((((((( (((( (((( (((((((((((((((((( ((((((((((( (((((((((( ((((((((( (((((((((((( ( (( ((((((( (((( (((( ((((((((((( (((((((((((
خدا گواهی میدهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی میدهند در حالی که [خداوند در تمام عالم] به عدالت قیام دارد، معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است.
در این آیه خداوند، فرشتگاه و عالمان به روشنی بر توحید شهادت میدهند. در آیهای دیگر آمده است:
(((((( ((((((((((( (((((( ( (((((( (((((((((( (((((((((((
چیزی مانند او نیست و او شنوا و بیناست.
(((( (((( (((( (((((( ((( (((( ((((((((( ((( (((( (((((( (((((( ((((((( ((( (((((( ((((( ((((( ((((((( (((((( (((
بگو، خدا، یکتا و یگانه است، خدای صمد، نه کس را زاده، نه زاییده از کس و برای او هیچگاه شبیه و مانند نبوده است.
امیرالمومنین علی(ع) در این باره میفرماید:
هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه
او یکی است و برایش در میان موجودات، مانندی نیست.
و انه عز و جل احدی المعنی لا ینقسم فی وجود و لا وهم و لا عقل
او احدی المعنی است، برای او نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل، جزء متصور نیست.
از این آیات و روایبات به خوبی برمیآید که خدا یگانه و بیهمتاست و نیز ذات او بسیط است و دارای جزء نیست.
دلیل عقلی بر توحید ذاتی
عقل نیز دلالت دارد که خدا یگانه و بیهمتاست و ذات او بسیط و تعددناپذیر است و اینک میکوشیم به اجمال به توضیح این حقیقت برخیزیم. وجود خدا بینهایت است و موجود بینهایت تعددبردار نیست، اما چرا؟ اگر موجودی، محدود باشد، وجود او ملازم آمیختگی با عدم و نیستی است. موجودات محدود در مکان و زمان، ابتدا و انتهای وجود آنها پایان میپذیرد و به تعبیری معدوم میگردند و میتوانیم بگوییم وجود او، قبل و بعد از آن امکان و زمان خاص، نیست. بنابراین هر موجود محدودی با عدم آمیخته است و موجودی که با عدم آمیخته است، خدا نیست، زیرا قبل و بعد از زمان و مکان خاص وجود ندارد و به تعبیری، حادث است و هر حادثی معلول و ناقص است. نتیجه آنکه، خدا نامحدود نیست، بلکه نامحدود و نامتناهی است.
موجود نامحدود، تعدد نمیپذیرد. اگر موجود نامحدود را متعدد بدانیم، برای حفظ دوگانگی که به ناگزیر هر یک را باید از جهتی و یا جهاتی نهایتپذیر بدانیم تا بتوانیم بگوییم، این غیر از آن است، زیرا اگر دو چیز از هر جهت عین یکدیگر باشند، قطعاً دو موجود نخواهند بود. بنابراین موجود نامحدود و نامتناهی، تعددناپذیر نیست، زیرا اگر تعدد بپذیرد، نامتناهی نخواهد بود.
به عبارت دیگر، لازمه غیریت و دوگانگی، آن است که وجود هر یک از آنها، از وجود دیگری خارج باشد و از آنجا که اولی است، از دومی خبری نیست و بالعکس. این همان نهایتپذیری و محدودیت است، در حالی که خداوند نامحدود و نامتناهی است و در نتیجه دوگانه نیست.
برای روشنی این مطلب، به مثالی توجه کنید: اگر جسمی در همه ابعادش، به طور بینهایت بزرگ گردد، دیگر نمیتوان جسم دیگری که آن نیز، در تمام ابعادش بینهایت است، فرض نمود، زیرا جسم نخست، همه فضا و مکان را پر کرده و برای جسم دیگر مکانی باقی نمانده است. با این فرض، اگر جسم دومی را فرض کنید، آن جسم یا قطعاً عین اولی خواهد بود و یا جسم نخست از جهتی و یا جهاتی، متناهی و محدود است.
ذات خدا بسیط است و جزء ندارد
اگر فرض شود که ذات خدا مرکب از اجزایی است که بالفعل وجود دارد، یا همه اجزای مفروض خدا و واجبالوجود هستند و یا دست کم، بعضی از آنها ممکنالوجود و نیازمندند.
اگر همه اجزا، خدا و واجبالوجود باشند و نیازی به یکدیگر نداشته باشند، بازگشت این فرض به تعدد خدا و واجب الوجود است که در بحث قبلی ابطال گردید. اگر فرض شود که همه آنها به یکدیگر نیازمندند، با فرض خدا و واجبالوجود بودن آنها ناسازگار است.
اگر فرض شود که یکی از آنها بینیاز از دیگران است، خدا، همان موجود بینیاز و ترکیب مفروض، به عنوان ترکیبی از اجزای حقیقی، واقعیتی نخواهد داشت، زیرا هر مرکب حقیقی نیازمند اجزای خود است و اگر فرض شود که بعضی از اجزای آن، ممکنالوجود است، ناچار جزء ممکن الوجود مفروض، معلول خواهد بود. اکنون اگر فرض شود که آن جزء، معلول جزء دیگری است، معلوم میشود که آن دیگری، در واقع، واجبالوجود یا خدا و دارای وجود مستقلی است و فرض ترکیب حقیقی بین آنها نادر است. اگر فرض شود که جزء ممکنالوجود، معلول واجب الوجود دیگری است، لازمهاش تعدد واجبالوجود یا خدا است که بطلان آن ثابت گردید.
بنابراین، فرض ترکیب ذات خدا یا واجب الوجود، از اجزاء بالفعل به هیچ وجه فرض صحیحی نیست.
تثلیث
از دیدگاه اسلامی، تثلیث (خدای پدر، پسر و روحالقدس) باطل است، زیرا که از دو حال خارج نیست:
یا هر یک از این سه خدا، دارای وجود و شخصیت مجزا و جداگانهای هستند، یعنی هر یک از آنها خدایی مستقل میباشند. در این صورت با یکتایی خدا مخالف است.
یا اینکه سه خدا دارای یک شخصیت بوده و هر یک جزیی از آن را تشکیل میدهند، در این صورت نیز مستلزم ترکیب بوده و با بساط خدا مخالف است.