لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
مقدمه :
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها وجعل»
یکی از نشانههای او این است که خود شما برای شما همسر آفرید تا با او آرام گیرید و میان شما مهر و محبت قرار داد .
اخلاق جنسی
اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است . شامل آن عده از عادات و ملکات و روشهای بشری است که با غریزه جنسی بستگی دارد .
حیاء زن از مرد ، غیرت ناموسی مرد ، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر ، ستر عورت ، ستر بدن زن از غیر محارم ، منع زنا ، منع تمتع نظری و لمسی از غیر همسر قانونی ، منع ازدواج با محارم ، منع نزدیکی با زن در ایام عادت ، منع نشر صور قبیحه ، تقدس یا پلیدی تجرد جزء اخلاق و عادات جنسی بشمار میروند .
اخلاق جنسی به حکم قوت و قدرت فوق العاده غریزه که این قسمت از اخلاق بشری وابسته به آن است ، همواره مهمترین بخشهای اخلاق به شمار میرفته است . ویل دورانت میگوید : " سر و سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه مهمترین وظیفه اخلاقی به شمار میرفته است ، زیرا غریزه تولید مثل ، نه تنها در حین ازدواج بلکه قبل و بعد آن نیز مشکلاتی فراهم میآورد .
علاقه جنسی یا گناه ذاتی
برای ما مسلمانان که علاقه دو همسر را بیکدیگر یکی از نشانههای بارز وجود خداوند میدانیم ( 1 ) و نکاح را " سنت " و تجرد را یکنوع " شر " حساب میکنیم هنگامیکه یخوانیم یا میشنویم بعضی از آئینها علاقه جنسی را ذاتا پلید ، و آمیزش جنسی را ( ولو با همسر شرعی و قانونی ) موجب تباهی و سقوط میدانند دچار تعجب می شویم
در آن نقاط دنیا نیز که دور از تأثیر مذهب بودا و مسیح بوده است ادیان و راهبانی بودهاند که طرفداری از تجرد میکردهاند ، مانند "
اسنیتها " در میان یهودیان و بدین طریق یک نهضت عمومی ریاضت در دنیای قدیم ایجاد شد . در یونان و روم متمدن نیز طریقه کلبیون جای طریقه اپیکور را گرفت . افلاطونیان نو نیز باندازه کلبیون ریاضت طلب بودهاند.
از ایران ، این عقیده ( دکترین ) بسمت باختر پخش شد که ماده عین تباهی است و به همراه آن این اعتقاد به وجود آمد که هر گونه رابطه جنسی ناپاک است و این عقیده با جزئی اصلاح ، اعتقادکلیسای مسیحیت محسوب گردید
منشأ این گونه افکار و عقاید چیست ؟
ظاهرا علت اینکه فکر پلیدی " علاقه و آمیزش جنسی " در میان مسیحیان تا این حد اوج گرفت ، تفسیری بود که از بدو تشکیل کلیسا ، از طرف کلیسا برای مجرد زیستن حضرت عیسی مسیح ، صورت گرفت . گفته شد علت اینکه مسیح تا آخر مجرد زیست پلیدی ذاتی این عمل است و به همین جهت روحانیین مقدسین مسیحی شرط وصول به مقامات روحانی را آلوده نشدن به زن در تمام مدت عمر دانستند و " پاپ " از میان اینچنین افرادی انتخاب میشود . به عقیده ارباب کلیسا تقوا ایجاب میکند که انسان از ازدواج خودداری کند ، راسل میگوید : " در رسالات قدیسین به دو یا سه توصیف زیبا از ازدواج برمیخوریم ، ولی در سایر موارد ، پدران کلیسا از ازدواج به زشتترین صورت یاد کردهاند .
راسل میگوید : " طبق نظریه سن پول ، مسئله تولید نسل هدف فرعی بوده و هدف اصلی ازدواج همان جلوگیری از فسق بوده است ،این نقش اساسی ازدواج است که در حقیقت دفع افسد به فاسد شمرده است "
کلیسا ازدواج را غیر قابل فسخ ، و طلاق را ممنوع میشمارد ، گفته میشود کلیسا خواسته است بدین وسیله ازدواج را تقدیس و از تحقیر آن بکاهد .
اخلاق جنسی از نظر اسلام
از نظر اسلام روابط جنسی را فقط مصالح اجتماعی حاضر یا نسل آینده محدود میکند و در این زمینه تدابیری اتخاذ کرده است که منجر به احساس محرومیت و ناکامی و سرکوب شدن این غریزه نگردد .
در حدیثی میخوانیم : " من اخلاق الانبیاء حب النساء » رسول اکرم (ص ) و ائمه اطهار ( ع ) طبق آثار و روایات فراوان که رسیده است ، محبت و علاقه خود را به زن در کمال صراحت اظهار میکردهاند و بر عکس روش کسانی را که میل به رهبانیت پیدا میکردند سخت تقبیح مینمودند .
یکی از اصحاب رسول اکرم ( ص ) به نام عثمان بن مظعون کار عبادت را به جائی رسانید که همه روزها روزه میگرفت ، و همه شب تا صبح به نماز میپرداخت ، همسر وی جریان را باطلاع رسول اکرم ( ص ) رسانید ، رسول اکرم ( ص ) در حالی که آثار خشم از چهرهاش هویدا بود از جا حرکت کرد و پیش عثمان بن مظعون رفت ، و به او فرمود : ای " عثمان " بدان که خدا مرا برای رهبانیت نفرستاده است ، شریعت من شریعت فطری آسانی است ، من شخصا نماز میخوانم و روزه میگیرم و با همسر
خودم نیز آمیزش میکنم ، هر کس میخواهد از دین من پیروی کند باید سنت مرا بپذیرد . ازدواج و آمیزش زن و مرد با یکدیگر جزء سنتهای من است .
مطالبی که درباره پلیدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن گفتیم مربوط به گذشته دنیای غرب بود ، دنیای غرب در زمان حاضر در زمینه اخلاق جنسی نسبت به گذشته ، باصطلاح یک دور 180 درجهای زده است امروز همه سخن از تقدیس و احترام علائق و روابط جنسی و لزوم آزادی و برداشتن هر قید و بندی در این زمینه است ، در گذشته آنچه گفته شده است بنام دین بوده و امروز نقطه مقابل آنها بنام علم و فلسفه پیشنهاد میشود .
بدبختانه ما از ضرر افکار قدیم غربیها با همه ضعیف بودن وسایل ارتباطی میان اقوام و ملل ، مصون نماندیم و کم و بیش در میان ما رخنه کرد ، اما افکار جدیدشان در اوضاع و احوال حاضر سیل آسا بسوی ما روان است ( در قسمت دوم این بحث درباره افکار جدیدی که در زمینه اخلاق جنسی در جهان پیدا شده بحث میشود) .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
فرهنگ اخلاقی تربیتی معصومین
آموزه ها
1- حرص و آز نعمتی الهی است که در نهاد انسان قرار داده شده است. نکته قابل تأمل به کار بردن این نیرو در زمینه های مثبت است و این از نشانه های برجسته اهل تقوا است.
2- حرص ورزیدن در به دست آوردن مال و ثروت به هر وسیله ای که باشد انسان را به جایی نمی رساند. امام حسین (ع) در اینباره می فرماید:
« نه عفت و مناعت مانع روزی می شود و نه حرص زدن روزی بیشتر می آورد. زیرا روزی تقسیم شده و اجل حتمی است و حرص زدن گناه است.»
3- ریشه آزمندی و حرص ورزیدن در امور دنیایی و بدست آوردن مال ز هر راهی چیست؟ رسول الله خطاب به حضرت علی (ع) فرمود:
« ای علی! بدان که ترسویی و بخل و آزمندی از یک سرشتند و ریشه آنها بدگمانی به خدا است.»
4- عامل بازدارنده از آزمندی چیست؟ امام صادق به ابوبصیر فرمود: آیا اندوهگین نمی شوی؟ آیا غم دلت را نمی گیرد؟ آیا دردمند نمی شوی؟ عرض کردم به خدا سوگند چرا. فرمود:
هر گاه چنین حالتهایی به تو دست داد مرگ و تنهایی قبر را به یاد آور و آن زمانی را که تخم های چشمت ب گشته بر گونه هایت جاری شود و بندهایت از هم بگسلد و گوشت بدنت خوراک کرمها شود و پیکرت پوسیده گردد و از دنیا جدا شوی. اینها تو را به کار برمی انگیزاند و از حرص زیاد به دنیا باز می دارند.
2- ابوریحان بیرونی و حرص
ابوریحان بیرونی حکیم و ریاضیدان معروف در بستر مرگ افتاده بود و لحظه های آخر عمر خود را می گذراند. در همان حال فقیهی به عیادت وی آمد. ابوریحان به همه شدت بیماری، کاملاً به هوش بود و مشاعرش بخوبی کار می کرد. در همان حال فرصت را غنیمت شمرد و یک مسئله فقهی را طرح کرد. مرد فقیه در شگفت ماند و به وی گفت: این چه وقت پرسیدن مسئله علمی است؟
ابوریحان پاسخ گفت: فکر کنم اگر مسئله ای را بدانم و بمیرم بهتر است از اینکه ندانم و بمیرم.
امام صادق (ع) فرمود:
دو آزمند هرگز سیر نمی شوند: آزمند دانش و آزمند ثروت.
آسایش
امام صادق (ع) فرمود:
« خوشی و آسایش در خرسندی و یقین است و غم و اندوه در شک و ناخرسندی.»
یکی از خواسته های مهم بشری در طول تاریخ، آسایش و راحتی بوده و هست. بگونه ای که می توان گفت تمام فعالیت ها و تلاشهای انسان بر محور این مقدمه و هدف دور می زند. پس انسان بطور ناخودآگاه برای رسیدن به آسایش و راحتی خویش تلاش می کند.
حال این پرسش پیش می آید که آسایش و راحتی واقعی چیست و از چه راهی می توان به آسایش و راحتی رسید؟ آیا میان سعادت و اسایش رابطه ای وجود دارد؟
قرآن کریم و سنت با رایه راهکارهای عملی، انسان را برای رسیدن به آسایش و راحتی یاری می دهد که در بررسی روایات به آن اشاره خواهد شد.
1- سعادت و آسایش از دیدگاه فلسفی
سعادت چیست؟
ارسطو، سعادت را میانه روی و افلاطون معیار اخلاق را کمال دانسته است. در کتابهای فلاسفه اسلامی این دو را به یک اصل برگردانده اند و نکته اساسی این است که سعادت از کمال جدا نشدنی است... اگر ما سعادت را به آسایش که یک مفهوم سلبی هم هست یعنی نداشتن رنج تفسیر کنیم، باید بسیاری از کمال های واقعی را ندانیم.
2- آسایش و راحتی از دیدگاه قرآن و سنت
قرآن کریم و سنت که به حقیقت انسان توجه دارند مطالب ملموس و واقعی را در مورد آسایش و راحتی بررسی می کنند. انسان وقتی به قرآن کریم و سنت مراجعه می کند، در عمق آن کلامی نا آشنا نمی بیند، بلکه با سخنانی رو به رو می شود که در مورد واقعیت زندگی خود اوست. وی براحتی لمس می کند که این دیدگاه قرآن همان دیدی است که او با عقل و وجدان و فطرت خود، آن را درمی یابد.
قرآن کریم و سنت به حقیقت راحتی انسان توجه دارد و کمال راحتی او را معرفی می کند. در قرآن و سنت در مورد زندگی فردی و اجتماعی نکته های بسیار جالبی طرح شده است تا انسان با تمسک به آنها بتواند با آسایشی نسبی زندگی دنیا را سپری کند. بنابراین اسلام نمی پذیرد که انسان را اغوا کند و وی را در جهل نگه دارد، بلکه او را به این حقیقت بینا می سازد و به انسان می فهماند که خاستگاه آرامش و آسایش واقعی جای دیگری است. امام صادق (ع) می فرماید:
« خداوند متعال به حضرت داوود فرمود: ای داوود! من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم، ولی مردم آنها را در پنج چیز دیگر می جویند. از این رو، آنها را نمی یابند... آسایش را در بهشت قرار دادم ، ولی آنها آسودگی را در دنیا می جویند. بنابراین آن را نمی یابند.»
در قرآن کریم آمده است: الا بذکر الله تطمئن القلوب. دقت در معنای این جمله بسیار عجیب، دوای دردهای انسان هاست. بویژه انسان قرن بیست و یکم که در زندگی مادی و ماشینی گرفتار آمده است و با سرعت سرسام آوری به دنبال آرامش می دود. وی هر قدر در این راه سرعت گیرد به آسایش واقعی نمی رسد همانند تشنه ای که از آب شور دریا می نوشد و تشنه تر میشود.
با یک چیز قلب بشر آرام می گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا می کند و آن یاد خدا و انس با خداست. قرآن کریم می گوید: اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه به مقام آسایش می رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می آید اشتباه کرده است.
قرآن نمی گوید نباید دنبال اینها رفت، بلکه می گوید اینها را باید تحصیل کرد، ولی اگر خیال می کنید اینها به بشر آسایش و آرامش می دهند اشتباه می کنید. منحصراً با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اخلاق چیست؟
ستایش مخصوص خدایی است که بنده اش را شبانه ازمسجدالحرام به مسجدالاقصی (برای معراج) سیر داد و رحمت پی درپی و درود بر کسی (حضرت محمد «ص») که نشانه های بزرگ پروردگارش را مشاهده نمود، و بر خاندان پاکیزه او که چراغهای هدایت هستند و نفرین و لعنت (خداوند) بر دشمنانشان باد که گمراهان و افراد پست هستند.
باری غرض از این مقدمه، بیان حقیقت اخلاق می باشد. پس می گوییم: هیچ خیری در عملی که بدون دانش و علم باشد نیست، همانطور که هیچ شرافتی در علم و باشد نیست، پس علم، عمل را می طلبد و در نتیجه از تکرار و ممارست بر آن دو، اخلاق به دست می آید.
پس اخلاق حسنه، نزد ما چیزی جز به فعلیت رسیدن مقتضای فطرت الهی در انسان نیست و این فعلیت حاصل نخواهد شد مگر بواسطه ممارست علم نافع و مداومت بر عمل صالح با هم و اما یکی از آنها بدون دیگری خیر.
بنابراین حقیقت اخلاق همانا نتیجه رجوع انسان به فطرت توحیدی خود می باشد. پس در واقع فطرت، سرچشمه اخلاق است و لذا خداوند متعال ما را در آیه شریفه به توجه نمودن به آن امر فرموده است که: پس مواجه کن روی خود (قلبت) را به دین، در حالی که استقامت داری، تا قلب تو فقط به دین متوجه شود و خدای متعال با بیان خود که: (دین) فطرت خدایی است که همه مردم بر آن خلق شده اند، پرده از معنای دینی که به آن امر شده ایم برداشته است.
و مرا از دین طینتی است که خمیره خلقت انسان بر آن استوار شده است (که در صدر آیه شریفه بدان اشاره شده) نه فقط ظاهر شریعت، گرچه آن ظاهر نیز مطابق با این فطرت است بلکه آن چیزی جز توحید و معرفت حق تعالی نیست، همچنان که این مطلب از گفتار حضرت صادق علیه السلام در ذیل فرمایش خداوند عزوجل استفاده می شود که: فطرت خدایی که مردم را بر آن خلق کرد حضرت فرمودند: آنان را بر فطرت توحید خلق کرد. همچنان که این مطلب از فرمایش امام باقر علیه السلام در جواب سؤال زراره از ایشان استفاده می شود که گفت: از حضرتش از معنای کلام پروردگار که می فرماید: (آنان برای خدا استقامت دارند و شریکی برای او قرار نمی دهند) و از حنفیه (مستقیم بودن) سؤال کردم پس فرمودند: خداوند متعال آنان را بر پایه معرفت خود خلق نمود.
برای همین جهت است که خداوند متعال در پی آیه شریفه فرمود: تبدیل و تغییری در خلق خدا نیست، سپس آن را به فرمایش خود تأکید نمود که: آن (فطرت) دین استوار و مستقیمی است و به جهت اینکه عده ای از مردم به سبب جهل و و نادانی دین را به غیر آنچه که ما تفسیر نمودیم توجیه می کنند خداوند در پایان آیه شریفه فرمود: ولکن اکثر مردم جاهل هستند.
و اما اینکه بدست آمدن اخلاق حقیقی منحصر در رجوع به فطرت می باشد، از این جهت است شخصی که در حجابهای دلبستگی مادی از عالم طبیعت قرار گرفته قلبش را بازنماید و آن پرده ها به وسیله علم و عمل از او برداشته شود و به فطرتی که از عالم نور است رجوع نماید. عادتاً نمی تواند عملی مخالف با فطرت توحیدی خود انجام دهد و برای او چیزی جز متصف شدن به اخلاق الهی نمی باشد.
و این همان چیزی است که از کلام حضرت صادق علیه السلام اراده شده است آنگاه که فرمودند: همانا خداوند متعال پیغمبرش صلی الله علیه و آله را به مکارم اخلاق اختصاص داد، پس خود را بیازمایید، اگر آن (نوع اخلاق) در شما بود پس خدای متعال را سپاسگزار شوید و نیز آنچه که در کلام حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است که می فرماید: خداوند متعال رسولان خود را به مکارم اخلاق اختصاص داده است، پس خود را با داشتن و نداشتن آن بیازمایید. و همچنین در حدیث معروف آمده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: مبعوث شدم تا اخلاق ستوده را به اتمام برسانم، و در حدیث دیگری نیز فرمودند: بر شما لازم است که به مکارم اخلاق متخلق شوید زیرا پروردگارم مرا به آن برانگیخت.
پس اگر روایاتی که تعداد مکارم اخلاق را شمرده اند با دقت بنگریم، قطعاً در می یابیم که مکارم اخلاق برای کسانی ظهور و جلوه می نماید که بین آنها و فطرتشان پرده ای نیست مانند انبیاء و اولیاء علیهم السلام پس آنان متخلق به مکارم اخلاق بوده و به آن اختصاص دارند.
و بعد از این مقدمه مختصر خوانندگان عزیز را به حدیثی متوجه می نماییم که در حقیقت اولین جلسه درس اخلاق از ناحیه پروردگار علیم حکیم است، معلم اولی که خداوند علی اعلی است و اولین شاگرد او کسی است که مرکز گردش عالم وجود بوده و اولین موجودی است که از خداوند صاحب جود و کرم صادر گردیده و صاحب مقام محمود است و به مرحله شهود رسیده که دارای اخلاق بزرگ و عقل کامل و سالم می باشد یعنی سرور رسولان و انبیاء و مبعوث شده برای رحمت به همه عالم حضرت محمد صلی الله علیه و آله.
گرچه قبل از ایشان نیز بین انبیاء مرسلین علیهم السلام و خداوند متعال سخنانی ردوبدل گردیده، و گفتگوهایی انجام شده است ولی (با این وجود) آنان به مرتبه پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی رسند به جهت چیزهایی که بین او و پروردگارش واقع شده است.
آری، پیامبر صلی الله علیه و آله به جهت زیادتی در آن مکالمات از جهت مقدار و کیفیت بر آنان سزاوار می باشد و همین برای او از جهت عزت و شرف کافی است.
چگونه چنین نباشد؟ و حال آنکه او صلی الله علیه و آله و خاتم انبیاء و کسی است که پیغمبر بوده در حالیکه جسم حضرت آدم علیه السلام بین آب و گل بود، آن چنان پیامبری که پروردگارش او را برای خود برگزیده و اختیار کرد. سپس به پروردگار نزدیک شده به اندازه دو کمان و بلکه از آنهم نزدیکتر گشت. سپس همانا حدیث شریف (معراج) سه امر گذشته را دربردارد:
امر اول: راهنمایی سالک به اموری است که چنگ زدن و التزام به آنها و یا دوری از آنها برای رسیدن او به مقصد اصلی سزاوار است یعنی برطرف شدن حجاب و کنار رفتن پرده از فطرت توحیدی.
امر دوم: تشویق و ترغیب نمودن بر عمل به امور گذشته.
امر سوم: توجه و آگاهی دادن به مقصد در تمامی موارد زندگی و مراحل سلوک و تذکر به نتیجه های آن.
اصل حدیث را مرحوم دیلمی ابومحمدالحسین بن ابی الحسن بن محمد که اهل کمال و شایستگان و زهاد و پرهیزکاران بوده در آخر کتاب خود ارشاد القلوب با حذف بعضی از راویان حدیث از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از پروردگار خود سؤال کرد …
و همین حدیث را مرحوم مجلسی (ره) در بحارالانوار و شیخ حر عاملی در کتاب جواهر السنیه (به نقل از ارشادالقلوب) به همین کیفیت نقل می کنند لکن مرحوم فیض د روافی آن را بطور ارسال از امام صادق از علی علیه السلام نقل می کند.
مرحوم مجلسی (ره) بعد از نقل حدیث بطور ارسال دو سند برای آن از حضرت جعفربن محمد بواسطه پدر بزرگوارش از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می فرماید. و همچنین صاحب وافی فرموده: این حدیث را غیر از دیلمی بطور مسند از حضرت جعفر بن محمد بواسطه پدرش از جد بزرگوارش امیرالمؤمنین نقل فرموده اند. ولی تعجب از اختلاف در نقل متن این حدیث از سه بزرگوار است با اینکه اختلافی در نقل خود (در اصل حدیث) از کتاب ارشاد ندارند و ما چون نقل وافی را زیادتر و کامل تر یافتیم آن را برای شرح کردن انتخاب نمودیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
اثر متقابل فقه و اخلاق در یکدیگر
داود الهامى
نیروى اخلاقى; ضامن اجراى احکام فقهى
بـراى عمل شدن بـه قانون, تـنها اعلان حکم و وجود قوه اجرائیه کافى نیست, بلکه آنچه قانون را در سطح فرد و جامعه در هر شرائط منشإ اثر مى سازد, وجود نیروى اخلاقى و تـعهد فردى و جمعى است و این نوع ضامن اجرا در درون ذات افراد و پیوسته بـا ایشان همراه است.
قوانینى که در دنیا موجـود هستـند, از لحاظ غرض و هدف بـر دو گونه است:
1 - قوانینى که غایت آنها رفع هرج و مرج و حـفظ امنیت جـامعه است.
2 - قوانینى که غایت و غرض آنها, علاوه بـر امنیت جامعه, وصول بشر است به نهایت درجه سعادت.
فقه اسلامى یکى از اینگونه قوانینى است که بـه نام قانون الهى به جامعه بشرى اعطإ شده و عمل بـه این قانون سعادت حقیقى بـشر را از هر لحاظ تإمین مى کند 1.
از اینجـاست که اهمیت ((قانون دینى)) بـر ((قانون مدنى)) بـه خوبى آشکار مى گردد در واقع, ((حکم)) در دین بـه صورت ((وظیفه)) درمىآید و در ((قانون)) بـه صـورت ((مقـررات)) اجـرإ مى شـود و معلوم اسـت که رعایت مقرراتـى که قانون تـعـیین مى کند بـا اداى وظیفه اى که دین تـکلیف مى کند, چه اندازه متـفاوت است و از همین تفاوت اختلاف فاحشى نیز در تـإمین سعادت جوامع پـدیدار مى گردد.
این است که دادستان اسبق دیوان کشور ایالات متحده آمریکا نظر به همین مزیت است که پـیروان این شریعت اطاعت از دستـورات دینى را یک نوع فریضه وجـدانى و واجـب دینى مى شناسند و احکام آن را بـه دیده قداست و احترام مى نگرند در صورتى که قوانین وضعى و نظامات بشرى در نظر مردم هیچگونه قداست و روحانیتى ندارند و چه بـسا که بـسـیارى از احـکام و مقررات آن را بـه عنوان بـارى گران تـلقى مى کنند و به هر وسیله و از هر راه که میسر باشد, از زیربـار آن مى گریزند ولى شریعت آسمانى اسلام, در نظر پیروان آن, پرتو اراده و مظهر رضاى خالق است و از این جهت تخلف از احکام آن بـه عقیده مسلمانان, گناهى بزرگ و مستوجب کیفر است چنانکه دکتر
((عبدالفتاح عبدالباقى)) که یکى از اعلام حقوق و رجال قانون عصر حاضر مى باشد, به همین مناسبت مى گوید:
((در قوانین وضعى سزاى جرم همراه جـرم است الا این که این سزا همیشه سزاى دنیوى اسـت زیرا واضع قانون وضعى; طبـعا مالک آخـرت نیست و نتیجه اینگونه کیفر دادن این است که هرکس بتواند خود را به گریزگاه قانون برساند, مجرم محسوب نمى شود)) 2.
و نیز دکتر ((محمد یوسف موسى)) در کتاب ((الفقه الاسلامى)) پـس از نقل این بیان مى افزاید:
((اما قانون آسمانى, که عالیترین نمونه آن فقه اسلامى است, در خـصـوص سـزاى اعمال راه و رسـمى دیگر دارد زیرا هم در این دنیا پـاداش و کیفر مى دهد و هم در آخرت. و جزاى اخروى همیشه بـزرگتر از جزاى دنیوى است و بـه همین جهت شخص معتـقد همیشه وجود پـلیس سرى را در نهاد خـود احـساس مى کند که خـود را از اطاعت اوامر و نواهى او ناگزیر مى بـیند هرچـند که در این دنیا فـرار از کیفـر براى او میسر باشد...)) 3.
از این جـاسـت که دادسـتـان دیوان کشـور ایالات متـحـده آمریکا ((رابـرت هوگوت جکسون)) در مقام مقایسه میان احکام دینى اسلام و حقوق مدنى آمریکا, مى گوید:
((قانون در آمریکا فقط یک تماس محدودى بـا اجراى وظایف اخلاقى دارد, در حـقیقت یک شخـص آمریکائى در همان حـال که ممکن است یک فرد مطیع قانون بـاشد, ممکن است یک فرد پست و فاسدى هم, از حیث اخـلاق بـاشد. ولى بـرعکس آن, در قوانین اسلامى, سرچـشمه و منبـع قانون اراده خدا اسـت اراده اى که بـه رسـول او محـمد(ص)مکشوف و عیان گردیده اسـت این قانون و این اراده الهى, تـمام مومنان را جـامعه واحـدى مى شناسـد, در اینجـا مذهب, نیروى صحـیح و سـالم, التـصـادق دهنده جـماعـت مى بـاشـد نه ملیت و حـدود جـغرافیایى.
در اینجا خود دولت هم مطیع و فرمانبر دار قرآن است... به نظر مومن, این جهان دهلیزى است به جهان دیگر که جهان بـهتر بـاشد و قرآن قواعد و قوانین و طرز سـلوک افراد را نسـبـت بـه یکدیگر و نسبت به اجتـماع آنها معین مى کند تـا آن تـحول سالم را, از این عالم بـه عـالم دیگر, تـإمین نماید. غیر ممکن اسـت تـئوریها و نظریات سیاسى و یا قضایى را از تـعلیمات پـیامبـر تـفکیک نمود, تعلیماتى که طرز رفتار را نسبت به اصول مذهبى و طرز زندگى شخصى و اجتـماعى و سیاسى همه را تـعیین مى کند. این تـعلیمات بـیشتـر وظیفه و تکلیف براى انسان تـعیین مى کند تـا حقوق. یعنى تـعهدات اخلاقى که فرد ملزم به اجراى آن مى بـاشد, بـیشتر مطمع نظر است و هیچ مقامى هم, در روى زمین نمى تـواند فرد را از انجـام آن معاف بدارد و اگر از اطاعت سرپیچى کند, حیات آینده خود را به مخاطره انداخته است)) 4.
زمینه سازى براى پذیرش احکام
براى این که قانونگذار, از وضع قانون بـه نتیجه مطلوب بـرسد, تنها دقت در تحسین و تحکیم قانون کافى نیست, بلکه علاوه بر این, لازم اسـت که قانونگذار از طرف کسـانى که قانون بـراى ایشان وضع شده, اطمینان حاصل نماید بـه این معنى که ضامن اجـرائى در داخل قلوب و نفوس ایشان بـگمارد و شک نیسـت که ضامن اجـراى هر قانون ایمان مردم بـه عدالت قانون و خشنودى از مقررات آن است. چنانکه از قرآن و سنت استفاده مى شود, تشریعات اسلامى بیش از هر شریعت و قانون از این مزیت برخوردار است زیرا احکام و تکالیف خود را بر پـایه هاى محکم و ایمان و اعتقاد اشخاص استوار ساخته است و علاوه بـر این, زمینه سازى کلى بـه منظور جلب قبـول و کسب پذیرش مردم, بـراى یکایک احکام بـه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
فهرست
رابطه اخلاق با آزادی 2
مفهوم اخلاق 2
مفوم آزادی 4
دلایل ضرورت آزادی 6
آزادی، چونان روش و ارزش 8
موانع و محدودیتها 8
جمعبندی و نتیجهگیری 11
منابع 12
رابطه اخلاق و آزادی
پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفتشناختی مطرح ساخت. از این رو پرسشهای متنوع و متکثری پیش روی پژوهشگر نهاده و از هر زاویه بحثی گشوده می شود. از جمله می توان به طور کلی این پرسش را مطرح کرد که اساساً چه نوع رابطهای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟ آیا اخلاق و ارزشهای اخلاقی در دستیابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در از دست دادن و مقید شدن آزادی؟ آیا آزادی میتواند برای رسیدن به یک جامعه اخلاقی به انسانها مساعدت نماید یا اینکه رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع میکند؟ مبانی و معیارهای مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟ آیا آزادی میتواند و یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟در نسبتی دیگر و از منظری دیگر میتوان پرسشهای مذکور را به گونهای دیگر نیز طرح کرد. از جمله اینکه: آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار مینشیند و یا برعکس، این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب مینماید؟ آیا بدون آزادی و آزاداندیشی میتوان معرفت اخلاقی کسب نمود و یا اینکه اعتبار آزادی نیز بر پیشدانستهها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟ آیا اساساً آزادی میتواند ارزشهای اخلاقی را تقویت نماید یا اینکه وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزشهای اخلاقی در جامعه میشود و چه بسا اخلاق را از میان میبرد؟در جامعهای که استبداد در آن حاکم است و شیوههای استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است، هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی و هستیشناختی معتبر باشد تنها در جامعهای رخ مینماید که بهرهای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی و... در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزشهای اخلاقی حاکم باشد. هنگامی که تملق و چاپلوسی در سطح جامعه رواج داشته باشد و کارها بر مبنای آن پیش رفته و