لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
اخــــلاق معـــاشــرت
و
اخلاق ادیان جهانی
فهرست مطالب
مقدمه........................................................................................................
آیین دوستی ............................................................................................
ابراز دوستی..............................................................................................
سلام و مصافحه ......................................................................................
ادب..........................................................................................................
اخلاق در ادیان دینی ..............................................................................
فهرست منابع ومواخذ ...........................................................................
مقدمه
دوست داریم زندگى هایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد. حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت هایمان نشات گرفته از «فرهنگ قرآنى » و تعالیم مکتب باشد. و این، یعنى «زندگى مکتبى ». پایدارى و استحکام رابطه هاى مردمى، در سایه رعایت نکاتى است که برگرفته از «حقوق متقابل » افراد جامعه باشد. در اینکه «چگونه باید زیست » و چه سان با دیگران باید رابطه داشت، نکته اى است که در بحث «آداب معاشرت » مى گنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه «ارتباط »،«صمیمیت »، «تعاون »، «همدردى » و «عاطفه » استوار است. جلوه هاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى شود.
«زندگى مکتبى »، در سایه شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها درصحنه هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت ومعاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان «مکتبى » است. مسلمان باید به گونه اى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین »را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام » داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایه افکن سازد.
«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى » و حد و حدود آن، مراعات «حقوق دیگران »، «ادب و سپاس و احترام »، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است. این گونه رابطه هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مى گیرد.
گاهى به صورت «صله رحم » است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عیادت » به خود مى گیرد; در مورد بیماران. گاهى نسبت به برادران وخواهران دینى، عنوان «زیارت » مى یابد، گاهى با همسایگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور ونزدیک و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شرکت در مجلس عقدو عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیت گویى است.
به هر حال، همه اینها نوعى «رابطه » و «معاشرت » است و نشان دهنده منش انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این باره ها بسیار سخن گفته و رهنمودداده است که در این کتاب، گوشه اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه ها رامرور مى کنیم.
باشد که «فرهنگ خودى » و «هویت دینى » را پاس بداریم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى وروابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)،سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق » را میراث بگذاریم.
آنچه پیش روى شماست مجموعه اى است از رهنمودهاى اخلاق دینى درمعاشرت با دیگران که نخست، در سالهاى 78 - 1376 در مجله پیام زن با عنوان «اخلاق معاشرت » انتشار یافت و اینک با اندکى بازنگرى تقدیم مى گردد.
قم - جواد محدثى.
اسفند 1378 ش.
آیین دوستى
نعمت «دوست »
از قدیم گفته اند: هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار. دوست، همدم تنهاییهاى انسان، شریک غمها و شادیها، بازوى یارى رسان در نیازمندیها، تکیه گاه انسان در مشکلات و گرفتاریها ومشاور خیرخواه در لحظات تردید و ابهام است. بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه یا توقعات بالا یاتنگ نظرى یا سختگیرى یا دلایل دیگر، نمى توانند براى خود، دوستى برگزینند و از «تنهایى » درآیند. این به تعبیر حضرت امیر(ع) نوعى ناتوانى و بى دست و پایى است.
هم دوست یافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستیهاى تعطیل شده و به هم خورده را دوباره پیوندزدن و برقرارساختن. على(ع) مى فرماید:
«اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفربه منهم »; (1) .
ناتوانترین مردم کسى است که از دوستیابى ناتوان باشد. ناتوانتر ازاو کسى است که دوستان یافته را از ست بدهد و قدرت حفظ آنها رانداشته باشد.
تامل در اینکه چه خصلتها و برخوردها و روحیه هایى سبب مى شود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، یا آنکه ازآغاز، نتواند دوستى براى خویش بگیرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را که به عمرى فراچنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.».
همرنگ و هماهنگ
دوستان هر کس، مبناى قضاوت دیگران نسبت به اخلاق وشخصیت و افکار او است. بعلاوه، تاثیرپذیرى انسان از دوستان، درسنین مختلف، چه کودکى، چه جوانى و چه حتى میانسالى، بسیاراست. از این رو دقت در گزینش «دوست موافق »، به سلامت اخلاقى ورفتارى انسان کمک مى کند. به فرموده حضرت على(ع):
«الصاحب کالرقعة فاتخذه مشاکلا»; (2) .
دوست، همچون وصله جامه است، پس آن را هم شکل و هم سان با خودت برگزین.
ارتباط قلبى و درونى میان انسانها، به پیوندهاى اجتماعى وبیرونى مى انجامد. روابط اجتماعى هم، در روحیات و اخلاق افراد، اثرمى گذارد. بنابراین، آنان که به تعالى فکر و سلامت اخلاق و تهذیب نفس و تکامل خصیت خویش علاقه مندند، ناگزیر باید در انتخاب دوست، «معیارهاى مکتبى » را لحاظ کنند و به آنچه از دوست «مى گیرند»،اهتمام ورزند. اینکه گفته اند:
تو اول بگو با کیان زیستى. پس آنگه بگویم که تو کیستى.
پس آنگه بگویم که تو کیستى. پس آنگه بگویم که تو کیستى.
نشان دهنده معیار «دوستان » در ارزیابى شخصیت یک فرد است که مردم نیز آن را در داوریها و ارزیابیهاى خویش به کار مى گیرند.
این سخن زیباى حضرت رسول(ص)، خواندنى و شنیدنى است:
«مثل الجلیس الصالح مثل العطار، ان لم یعطک من عطره اصابک من ریحه ومثل الجلیس السوء مثل القین ان لم یحرق ثوبک اصابک من ریحه »; (3) .
مثل همنشین شایسته و خوب، مثل عطار است، که اگر از عطرخودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مى رسد، و مثل همنشین بد، همچون کوره پز آهنگرى است که اگر لباس تو را هم(جرقه هاى آتش کوره) نسوزاند، ولى بوى کوره به تو مى رسد! این همان سروده حکمت آمیز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، که در اثر همنشینى با گل، معطر مى شود و از «کمال همنشینى » بهره مى برد، «و گرنه من همان خاکم که هستم! ... .».
دوست شایسته
در منابع دینى، در اینکه «دوست خوب » کیست؟ و با چه کسانى بایددوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشینى چه کسانى باید پرهیزکرد، و ... احادیث بسیارى است، با رهنمودهاى کاربردى و جالب.
در صدد بررسى و نقل این گونه احادیث نیستیم، اما در قلمروبحث از آداب معاشرت با دوست و آیین دوستى، توجه به نکاتى که به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معیارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به یکى از این روایات، اشاره مى کنیم.
امام حسن مجتبى(ع) در بستر بیمارى بود و پس از آن مسمومیت که به شهادتش منجر شد، در دیدارى که جناده (از اصحاب وى) باحضرت داشت، امام چنین توصیه فرمود:
«اصحب من اذا صحبته زانک، واذا خدمته صانک و اذا اردت منه معونة اعانک و ...»; (4) .
با کسى همنشینى و مصاحبت و دوستى کن که:
1- هرگاه با او همنشین شدى، مایه آراستگى تو باشد،
2- آنگاه که خدمتش کنى، تو را نگهبان باشد،
3- هرگاه از او یارى خواستى، کمکت کند،
4- اگر سخنى گفتى، تو را تصدیق کند،
5- اگر (بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بیفزاید،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
مقدمه
مسائل اخلاقى در هر زمان از اهمّیّت فوق العاده اى برخوردار بوده، ولى در عصر و زمان ما اهمّیّت ویژه اى دارد، زیرا:
1 ـ از یک سو عوامل و انگیزه هاى فساد و انحراف در عصر ما از هر زمانى بیشتر است و اگر در گذشته براى تهیّه مقدّمات بسیارى از مفاسد اخلاقى هزینه ها و زحمتها لازم بود در زمان ما از برکت پیشرفت صنایع بشرى همه چیز در همه جا و در دسترس همه کس قرار گرفته است!
2 ـ از سوى دیگر، با توجّه به این که عصر ما عصر بزرگ شدن مقیاسهاست و آنچه در گذشته بطور محدود انجام مى گرفت در عصر ما به صورت نامحدود انجام مى گیرد، قتل و کشتار انسانها به برکت وسائل کشتار جمعى، و مفاسد اخلاقى دیگر به کمک فیلمهاى مبتذلى که از ماهواره ها در سراسر دنیا منتشر مى شود و اخیراً که به برکت «اینترنت» هرگونه اطّلاعات مضر در اختیار تمام مردم دنیا قرار مى گیرد، مفاسد اخلاقى بسیار گسترش پیدا کرده و مرزها را در هم شکسته و تا اقصا نقاط جهان پیش مى رود تا آنجا که صداى بنیانگذاران مفاسد اخلاقى نیز درآمده است.
اگر در گذشته تولید موادّ مخدّر در یک نقطه، یک روستا و حدّاکثر شهرهاى مجاور را آلوده مى کرد امروز به کمک سوداگران مرگ به سراسر دنیا کشیده مى شود.
3 ـ از سوى سوم، همان گونه که علوم و دانشهاى مفید و سازنده در زمینه هاى مختلف پزشکى و صنایع و شؤون دیگر حیات بشرى گسترش فوق العاده اى پیدا کرده، علوم شیطانى و راهکارهاى وصول به مسائل غیرانسانى و غیراخلاقى نیز به مراتب گسترده تر از سابق شده است به گونه اى که به دارندگان فساد اخلاق اجازه مى دهد از طرق مرموزتر و پیچیده تر و گاه ساده تر و آسانتر به مقصود خود برسند.
در چنین شرایطى توجّه به مسائل اخلاقى و علم اخلاق از هر زمانى ضرورى تر به نظر مى رسد و هرگاه نسبت به آن کوتاهى شود فاجعه یا فاجعه هایى در انتظار است.
اندیشمندان دلسوز و عالمان آگاه باید همگى دست به دست هم دهند و براى گسترش اخلاق در دنیاى امروز که اخلاق به خطر افتاده تا آن حد که بعضى آن را بکلّى انکار کرده یا غیر ضرورى دانسته اند و بعضى دیگر هر کار و خصلتى که انسان را به خواسته سیاسى اش برساند اخلاق شمرده اند، تمام تلاش و کوشش خود را به کار گیرند.
خوشبختانه ما مسلمانان منبع عظیمى مثل قرآن مجید در دست داریم که مملوّ است از بحثهاى عمیق اخلاقى که در هیچ منبع دینى دیگرى در جهان یافت نمى شود.
اهمّیّت بحثهاى اخلاقى
اشاره
این بحث از مهمترین مباحث قرآنى است، و از یک نظر مهمترین هدف انبیاى الهى را تشکیل مى دهد، زیرا بدون اخلاق نه دین براى مردم مفهومى دارد، و نه دنیاى آنها سامان مى یابد; همان گونه که گفته اند:
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومى که گشت فاقد اخلاق مردنى است! اصولا زمانى انسان شایسته نام انسان است که داراى اخلاق انسانى باشد و در غیر این صورت حیوان خطرناکى است که با استفاده از هوش سرشار انسانى همه چیز را ویران مى کند، و به آتش مى کشد; براى رسیدن به منافع نامشروع مادّى جنگ به پا مى کند، و براى فروش جنگ افزارهاى ویرانگر تخم تفرقه و نفاق مى پاشد، و بى گناهان را به خاک و خون مى کشد!
آرى! او ممکن است به ظاهر متمدّن باشد ولى در این حال حیوان خوش علفى است، که نه حلال را مى شناسد و نه حرام را! نه فرقى میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتى در میان ظالم و مظلوم!
با این اشاره به سراغ قرآن مى رویم و این حقیقت را از زبان قرآن مى شنویم; در آیات زیر دقّت کنید:
1 ـ هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُمّیینَ رَسُولا مِنهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبین (سوره جمعه، آیه 2)
2 ـ لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولا مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبین (سوره آل عمران، 164)
3 ـ کَما اَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولا مِنْکُم یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (سوره بقره، آیه 151)
4 ـ رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (سوره بقره، آیه 129)
5 ـ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها (سوره شمس، آیات 9 و 10)
6 ـ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَکّى وَ ذَکَرَ اسْمَ ربّـِهِ فَصَلّى (سوره اعلى، آیات 14 و 15)
7 ـ وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ اَنِ اشْکُرْ لِلّهِ (سوره لقمان، آیه 12)
ترجمه:
1 ـ او کسى است که در میان جمعیّت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب و حکمت مى آموزد هرچند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!
2 ـ خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (و نعمت بزرگى بخشید) هنگامى که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنان را پاک کند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد، هرچند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند.
3 ـ همان گونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما ارزانى داشتیم) رسولى از خودتان در میانتان فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، و آنچه را نمى دانستید، به شما یاد دهد.
4 ـ پروردگارا ! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز! تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار قادرى)!
5 ـ هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرد، رستگار شد ـ و آن کس که نفس خویش را با
معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشت!
6 ـ به یقین کسى که پاکى جست (و خود را تزکیه کرد) رستگار شد ـ و (آن کس) نام پروردگارش را یاد کرد، سپس نماز خواند!
7 ـ ما به لقمان حکمت (ایمان و اخلاق) آموختیم (و به او گفتیم) شکر خدا را به جا آور!
چهار آیه نخستین در واقع یک حقیقت را دنبال مى کند، و آن این که یکى از اهداف اصلى بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تزکیه نفوس و تربیت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است; حتّى مى توان گفت تلاوت آیات الهى و تعلیم کتاب و حکمت که در نخستین آیه آمده، مقدّمه اى است براى مسأله تزکیه نفوس و تربیت انسانها; همان چیزى که هدف اصلى علم اخلاق را تشکیل مى دهد.
شاید به همین دلیل «تزکیه» در سه آیه بر «تعلیم» پیشى گرفته است، چرا که هدف اصلى و نهائى «تزکیه» است هرچند در عمل «تعلیم» مقدّم بر آن مى باشد.
و اگر در یک آیه دیگر «تعلیم» بر «تزکیه اخلاق» پیشى گرفته، ناظر به ترتیب طبیعى و خارجى آن است، که معمولا «تعلیم» مقدّمه اى است براى «تربیت و تزکیه»; بنابراین، آیه اوّل و آیه اخیر هر کدام به یکى از ابعاد این مسأله مى نگرد. (دقّت کنید)
این احتمال در تفسیر آیات چهارگانه فوق نیز دور نیست که منظور از این تقدیم و تأخیر این است که این دو (تعلیم و تربیت) در یکدیگر تأثیر متقابل دارند; یعنى، همان گونه که آموزشهاى صحیح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزکیه نفوس مى شود، وجود فضائل اخلاقى در انسان نیز سبب بالابردن سطح علم و دانش اوست; چرا که انسان وقتى مى تواند به حقیقت علم برسد که از «لجاجت» و «کبر» و «خودپرستى» و «تعصّب کورکورانه» که سدّ راه پیشرفتهاى علمى است خالى باشد، در غیر این صورت این گونه مفاسد اخلاقى حجابى بر چشم و دل او مى افکند که نتواند چهره حق را آن چنان که هست مشاهده کند و طبعاً از قبول آن وا مى ماند.
این نکات نیز در آیات چهارگانه فوق قابل دقّت است:
در اوّلین آیه، قیام پیغمبرى که معلّم اخلاق است به عنوان یکى از نشانه هاى خداوند ذکر شده، و نقطه مقابل «تعلیم و تربیت» را «ضلال مبین» و گمراهى آشکار شمرده است (وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبِین) و این نهایت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان مى دهد.
در دومین آیه، بعثت پیامبرى که مربّى اخلاقى و معلّم کتاب و حکمت است به عنوان منّتى بزرگ و نعمتى عظیم از ناحیه خداوند شمرده است; این نیز دلیل دیگرى بر اهمّیّت اخلاق است.
در سومین آیه که بعد از آیات تغییر قبله (از بیت المقدّس به کعبه) آمده و این تحوّل را یک نعمت بزرگ الهى مى شمرد، مى فرماید: این نعمت همانند اصل نعمت قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است که با هدف تعلیم و تربیت و تهذیب نفوس و آموزش امورى که وصول انسان به آن از طرق عادى امکان پذیر نبود انجام گرفته است(1).
نکته دیگرى که در چهارمین آیه قابل دقّت است، این است که در این جا با تقاضاى ابراهیم و دعاى او در پیشگاه خدا روبه رو مى شویم; او بعد از بناى کعبه و فراغت از این امر مهمّ الهى، دعاهایى مى کند که یکى از مهمترین آنها تقاضاى به وجود آمدن امّت مسلمانى از «ذریّه» اوست، و بعثت پیامبرى که کار او تعلیم کتاب و حکمت و تربیت و تزکیه نفوس باشد.
این نکته نیز در پنجمین آیه جلب توجّه مى کند که قرآن پس از ذکر طولانى ترین سوگندها که مجموعه اى از یازده سوگند مهم به خالق و مخلوق و زمین و آسمان و ماه و خورشید و نفوس انسانى است، مى گوید: «آن کس که نفس خویش را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که آن را آلوده سازد مأیوس و ناامید گشته است! (قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها)».
این تأکیدهاى پى در پى و بى نظیر دلیل روشنى است بر اهمّیّتى که قرآن مجید براى پرورش اخلاق و تزکیه نفوس قائل است، و گویى همه ارزشها را در این ارزش بزرگ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
اخلاق حضرت محمد (ص)
هر جامعه نیاز به الگویی دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است، حضرت علی(ع) در خطبه هایی که در نهج البلاغه آمده، سیمایی از حضرت محمد(ص) را ارائه کرده است .
حضرت محمد(ص) در هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى که پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى محسوب می شود، دلیل آن نیز حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، طاق کسرى به لرزه افتاده، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمین فرو رفته و خشکید و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرائید، دانش کاهنان زائل شد و سحر ساحران بر باد رفت .
این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیت او آشنا شده و خصلتهاى آن حضرت را الگو و سرمشق قرار دهند .
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص)مى داند آنجا که مى فرماید: « ولکم فى رسول الله اسوة حسنة…؛ مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
بنابراین در هر زمان باید با توجه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گرفته و به جامعه عرضه شود .
به گزارش پایگاه پیامبر اعظم(ص)، حضرت على (ع) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مىفرماید: « و لَقد کان فى رسول الله (ص) کاف لَک فى الاسوة، و دلیل لَک على ذم الدنیا و عیبها و کَثرة مخازیها و مساویها اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغره اکنافها و فطم عن رضاعها…» براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (ص) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت.
در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: « فتأس بِنبِیک الاطیب الاطهر(ص) فاِن فیه اسوة لمن تَأسى و عزاء لمن تعزى و احب العباد الَى الله المتأسى بِنبیه وَ المقتص لاثره؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد .
محبوب ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (ع) مىفرماید: «…تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (ص) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد… در حرم امن الهى رویید و در آغوش خانواده ای کریم بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید. پس پیامبر (ص) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است…»
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بیکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه حضرت علی (ع) مىفرماید: پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشههایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج البلاغه اشاره مىشود :
زهد و پارسائى حضرت:
زاهد واقعى کسى است که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجه ممسائل اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (ع) مىفرماید: نبى اکرم (ص) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا آن را خوار مى شمرد و نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرفى فرمود و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس پیامبر اکرم از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: «پیامبر(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالى تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست ( این یعنى بى میلى به دنیا به دلیل قرب الهى و محبت به او).
ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت:
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مى کند آنجا که مى فرماید: « و ِنک لَعلى خلق عظیم؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجست هاى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: « انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام.»
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مىشود:
نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخص ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مىفرماید: «فبِما رحمة من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
و على (ع) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: پیامبر اکرم سخاوتمندترین مردم، شجاعترین آنها، راستگوترین آنها و وفادارترین انسان نسبت به وعده، نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، هرکس در ابتدا او را مى دید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مى شد و او را مىشناخت به او علاقمند مىشد و سخت به او محبت مىورزید، بگونه اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»
دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى مىکند آنجا که مىفرماید: « لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .
عزت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مؤمنان در این زمینه مىفرماید: « مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیدهاید که حتى کنیزان شما را گرامى مى دارند و به همسایگان شما محبت مىکنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى ندارید، کسانى از شما مىترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید. »
تبدیل اختلافات به وحدت و کینه ها و به الفت: در بخشى از خطبه 96 حضرت علی (ع)چنین فرمود: « قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد، دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیدهها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیتها و سکوت او زبانى گویا بود .»
روزهایى بس شیرین و بهیادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقصتوصیف و تعریف کرد.او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسانکاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الاانسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید کهجبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحتبه او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلىبسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى کهخدایش دربارهاش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» پس مابه جاىاینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایىمىرساند چرا که جز آفریدهاش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت«یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مىکند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از ایناقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسولالله اسوه حسنه» .
جملههایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مىشود که همبرکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى وخداپسندانه:1 آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را«خاضع الطرف» مىنامد یعنى به زمین نگاه مىکرد و سر را کمتربالا مىبرد، این چنین با وقار و متین... با ادب و فروتن. چناندر برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مىآورد و کمترسر را بلند مىکرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مىدید و لحظهاىبلکه کمتر از لحظهاى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
2 یکى دیگر از نشانههاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود کهبه هر که مىرسید، پیشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خودتحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش ازهمه و پیش از همه به آن عمل مىکرد و قبل از آنکه دیگرى بر اوسلام کند، او خود سلام مىکرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمىکرد که آنفرد بزرگ استیا کوچک، دانشمند استیا بىسواد، ثروتمند استیافقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظههاىایسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و... سلام مىکرد و او بااینکه بزرگترین از هر نظر بود بر کوچکترین انسانها از هرنظر سلام مىکرد و بیشتربراى اینکه ما را به این سنتحسنهتشویق کند مىفرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.
3 پیامبر هرگز بدون جهتسخن نمىگفت، و اگر سخنى مىگفتبیشترجنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف وخیرى امر مىکرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مىداشت، تمامسخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بىارزش نبود،زیرا خوب مىدانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید»وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسىاست که نخستین آفریده پروردگار، نور
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
فهرست مطالب
اخلاق اسلامی 1
ضرورت علم اخلاق: 1
علوم اسلامی : 2
علم اخلاق: 2
پیشینه علم اخلاق: 3
ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام: 4
عرفان اسلامی 4
تاریخچه 5
تعریف عرفان نظری 8
موضوع عرفان 8
مشخصات عرفان 9
تفاوت عرفان و فلسفه 10
عرفان عملی 10
تفاوت عرفان عملی و اخلاق 11
جایگاه عرفان در قرآن و سنت 12
عرفان اسلامی در مقایسه با سایر مکاتب عرفانی 12
نتیجه 13
علم تعلیم و تربیت اسلامی 14
علم تعلیم و تربیت 15
تعریف علم تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) 15
آیا تعلیم و تربیت یک علم است؟ 16
ویژگیهای علم تعلیم و تربیت 18
علم تعلیم و تربیت اسلامی 18
نتیجه 21
فلسفه 22
تعریف 22
موضوع 23
فائده 23
تاریخچه 24
بنیان گذاران 24
جایگاه فلسفه در متون دینی 26
معرفتشناسی 26
موضوع 27
فایده و کاربرد 28
تاریخچه 28
جایگاه آن در کتاب و سنّت 29
مقایسه با علوم غیر اسلامی 30
منابع: 31
اخلاق اسلامی
اسلام دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای فردی اکتفا نکرده است، بلکه دینی جامع و همه جانبه است که آنچه را که فرد و جامعه بدان نیازمند است، آنرا به عنوان یک واجب، فرض نمودهاست. براین اساس متناسب با اهمیت خاصی که یک علم برسرنوشت فرد و جامعه دارد مورد تأکید و ترغیب اسلام واقع گشته است و دانشمندان مسلمان خویش را ملزم به تدوین و تبویب آن علم در مقام تئوری و نظری کردهاند. علم اخلاق از جمله علومی است که همواره مورد توجه فرهیختگان مسلمان بودهاست، که به مقتضای زمان و نوع گرایش بدان پرداختهاند. نوشته حاضر، تحقیقی اجمالی بر علم اخلاق اسلامی است.
ضرورت علم اخلاق:
آدمی همواره با انبوهی از گزینههای رفتاری روبه روست که تنها میتواند تعداد محدودی از آنها را برگزیند: چشم خود را به بعضی از دیدنیها بدوزد، گوش به بعضی از شنیدنیها فرا دهد و دست و یا سایر اندامهای خود را برای انجام بعضی از کارها به کارگیرد. و با رشد یافتن قوای بدنی و فکری و عاطفی و درهم تنیدن روابط گوناگون اجتماعی و افزایش اندوختههای علمی و مهارتهای عملی، دایرة گزینهها به صورتی گسترش مییابد که در هر لحظه هزاران کار امکان انجام مییابد و گزینش دشوار و دشوارتر میگردد.
از جمله عوامل مهم و اساسی برای ترجیح و تعیین گزینهها، عامل عقلانی آگاهانه است که عهدهدار آن علم اخلاق میباشد. و بی شک نظام اخلاق اسلامی که در تعالیم و حیاتی پیامبر اکرم (ص) تبلور یافته و در منابع اصیل اسلامی تجلی کرده، تنها عامل هویت بخش و سعادت آفرین انسان است که با مراجعه به قرآن و سنت میتوان از آنها به خوبی بهرهمند شد. بدین ترتیب یکی از ضروریترین علمها برای انسان، علم اخلاق است، که در تمام اوراق کتاب زندگی اثر دارد.
علوم اسلامی :
قابل توجه است که علوم اسلامی را چند گونه میتوان تعریف کرد و بنا به هر تعریف، موضوع متفاوت خواهدبود براین اساس مقصود ما از علوم اسلامی در این نوشتار علومی است که موضوع و مسائل آن علوم، اصول وفروع اسلام است و یا چیزهایی است که مسائلش توسط قرآن و سنت اثبات میگردد و در حوزههای فرهنگی اسلامی رشد یافتهاست و جزء تعلیمات اسلامی نیز قرار گرفتهاست.
دانشمندان مسلمان همانند شهید مطهری، مجموع تعلیمات اسلامی را به سه بخش تقسیم نمودهاند:
بخش عقاید: یعنی مسایل و معارفی همانند توحید، نبوت و معاد که باید آنها را شناخت و به آنها معتقد بود و ایمان آورد. علمی که متصدی این بخش است علم کلام میباشد.
بخش اخلاق: یعنی مسایل و دستورهایی که در باره « چگونه بودن» انسان از نظر صفات روحی و خصلتهای معنوی همانند: عدالت، شجاعت، عفت، حکمت می باشد. علم عهدهدار این بخش علم اخلاق است.
بخش احکام: مسایل مربوط به کار و عمل، که چه کارهایی و چگونه باید انجام داد. و این قسمت در حیطه علم فقه قرار دارد.
علم اخلاق:
خلق در لغت به معنی صفت پایدار و راسخ یعنی ملکه است و اخلاق به مجموعة این گونه صفات اطلاق می شود. بنابراین هر گاه صفتی برای شخصی به صورت پایدار در آمد و در او رسوخ نمودهباشد، به صورتی که کارهای متناسب با آنرا بدون تأمل زیاد و سهولت انجام دهد گویند آن صفت برای او ملکه و خلق است و این ممکن است در اثر تکرار عمل پیدا شود و یا ذاتی بوده و زمینههای فطری و ارثی داشته است.
اما علم اخلاق : علمی است که از ملکات انسانی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست صحبت میکند، و او را به فضایل و رذایل اخلاقی آشنا میسازد تا بتواند صفات فاضله را کسب کرده و از رزایل پرهیز نماید.
و یا اینکه علم اخلاق، علمی است که از انواع صفات خوب و بد، صفاتی که ارتباط با افعال اختیاری انسان دارد، و از کیفیت اکتساب این صفات و یا دور کردن صفات رذیله بحث میکند.
پیشینه علم اخلاق:
علم اخلاق سابقه دیرینهای دارد که تا زمان ارسطو و بلکه پیشتر از آن، به عقب بر میگردد. حکما و علمای مسلمان، با قبول نظام اصلی این علم ، آثار متعددی دربارة آن نگاشتند و اولین نفر از فلاسفة مسلمان که به تنظیم و تدوین یک نظام اخلاقی استوار، همت گماشته ابو علی احمدبنمحمدبنمسکویه است که اثر خود را در اخلاق « تهذیبالاخلاق و تطهیرالأعراق» نام گذاردهاست. پس از او میتوان از غزالی نام بردکه آثار متعددی در اخلاق ، تألیف نمود. که برجستهترین آنها، به نام احیاءعلومالدین میباشد.اثر مهم دیگر پس از کتاب غزالی، از آن خواجه نصیرالدین طوسی با عنوان « اخلاق ناصری» میباشد و بعداز آن «جامعالسادات، ملا مهدینراقی و « معراج السعاده» ملا احمد نراقی از جمله آثار متأخر در این باب میباشند. و در دوران معاصر نیز حکیمان و فیلسوفان مسلمان کتابهای متعددی در این زمنه به نگارش در آورده و به مسأله اخلاق، توجه خاصی داشته و مربیان اخلاقی همانند دوران های قبل، جویندگان تهذیب نفس را راهنمایی میکنند.
علم اخلاق از نظر اسلام، یکی از مهمترین و شریف ترین علوم است چرا که از هدفهای اصلی بعثت انبیاء و مخصوصاً پیامبر اکرم صلی الله علیهوآلهوسلم تهذیب اخلاق و تزکیه نفوس بودهاست«یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه،پیامبری که آنها را تزکیه میکند و به آنها کتاب و حکمت میآموزد«.
و در روایت از پیامبر خدا (ص) نقل شده که فرمودهاند: «بعثتلاتمم مکارمالاخلاق، من از طرف خداوند برانگیخته شدم که مکارم اخلاق را تکمیل کنم» از همین روی ما براین باوریم که نظام اخلاقی اسلام دارای خصوصیات و ویژگیهایی است که موجب برتری آن بر سایر نظامها و مکاتب اخلاقی است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
درس اخلاق و تربیت اسلامی
استاد:
(مقدمه
طرح برنامه های اسلام به صورت مسلکی اجتماع و با اصولی منسجم و هماهنگ و ناظر به زندگی فردی و اجتماعی انسان ها از ضرورت های امروز است. دراین راه ، قرآن کامل ترین و موثق ترین سندی است که می توان به آن اتکا کرد. با تدبر در آیات قرآن ،که خود هدف عالی قرائت و تلاوت آن است ، همگان به عیان می بینند که قرآن کتاب زندگی و آیه های آن تماماً آیه های زندگی و حرکت است :کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الضلمات الی النور و آموزه های نظری و علمی آن پیوسته و جملگی اجزای نظامی است که در آن، انسان دارای فطرت سلیم خدایی به انسانی کامل تبدیل می شود- انسانی که هم دنیای متعادل و موفقی دارد و هم از عاقبت نیکی برخوردار است ؛ انسانی که می داند باخود و خدایش چگونه باشد و با خلق به چه سان رفتار و عمر را چگونه سپری سازد و چگونه زندگی کند:انما المومنون الذین امنوا باالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون.
اثر فرهنگ و سنت های جامعه در اخلاق
و اذا قیل لهم اتبعوامآ انزل الله قالوابل نتبع مآ الفینا علیهء ابآء نآ
بقره : 170
و چون به آنان ] ، مشرکان و کفار ،[ گفته شود: از آنچه خدا فروفرستاده پیروی کنید ؛ گویند : ] نه[ ، بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یا فتیم پیروی می کنیم...
به مجموعه عقاید و تاریخ و آداب و رسوم و سنت های جامعه فرهنگ می گویند که به روح و فکر افراد آن جامعه شکل می دهد و زمینه ساز نیکی ها و زشتی ها می شود . اگر آداب و عادات جامعه در جهت خوبی ها وصلاح باشد، صفات عالی انسانی رشد می کند و اخلاق افراد آن جامعه همسو با آن خواهد بود ؛ همان طور که فرهنگ های آلوده و سنت های غلط و منحرف موجب پرورش اخلاق رذیله و پست می شود.
قرآن می فرماید: وقتی از کارفران و گنه کاران می پرسیدند که چرا اعمال زشت انجام می دهید و چرا مجسمه های بی روح را می پرستید و چرا دخترانتان را زنده به گور می کنید و چرا از راه خدا پیروی نمی کنید ؛ در پاسخ می گفتند : اقوام وپدرانمان را این گونه یافته ایم.
البته آیات21سوره لقمان، 104 مائده، 78 یونس، 52 تا 54 انبیاء،74 تا76 شعراء،22تا23 زخرف نیز از جمله آیاتی است که در آنها ، تأثیر فرهنگ و سنن جامعه در اعتقادات واخلاقیات انسانها بیان شده است .