لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن .doc :
نظر اسلام درباره توسعه
تعاریف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بیان نمایید؟ آیا در اسلام تعریف جامعى در مورد توسعه وجود دارد؟
lکلمه ى توسعه در زبان فارسى معادل development است. این واژه در زبان انگلیسى به معناى رشد کمىّ و افزایش مقدار است; به تعبیرى، رشد بادکنکى و افزایش کمیت و مقدار تولیدات و کالاها و خدمات و آنچه که موجب افزایش رفاه مادى بشر مى شود; به عبارت دیگر، توسعه در آغاز جلوه ى کمى داشته، ولى پس از گذشت حدود نیم قرن از مطرح شدن موضوع توسعه، خصوصاً دیدگاه هاى دو دهه ى اخیر، با توجه به بعضى حوایج بشر، توسعه را به صورت کیفى و انسان گرا لحاظ نموده اند.
در آغاز که توسعه مطرح شد، هر کشورى را که درآمد سرانه اش بالا بود، توسعه یافته مى شمردند; البته در آمد سرانه ى بالایى که هم چنان فزاینده بود، چون رشد و توسعه تفاوت دارند; رشد به معناى افزایش درآمد سرانه به صورت صرفاً کمى است ولى توسعه به این معناست که فزاینده بودن درآمد سرانه ى یک کشور با تحولى در زیرساخت هاى اقتصادى همراه است; به طورى که این فزاینده بودن در آمد سرانه، حالت مستمر پیدا مى کند.
به هر حال، در آغاز وجه مادى توسعه مدنظر بود; ولى در دو دهه ى اخیر به این نتیجه رسیدند که گاهى روى کرد یک جامعه به توسعه، داراى آثار و نتایج زیانبار اجتماعى، روانى و سیاسى خواهد بود; بنابراین، از جهت انسانى نیز به توسعه توجه شده است. و حتى توسعه اى مورد قبول قرار مى گیرد که علاوه بر افزایش درآمد سرانه و تحول در زیرساخت ها، با انسانى تر شدن زندگى، و تعمیم توزیع بهتر درآمد جامعه و گسترش رفاه فراگیر همراه باشد.
اگر بخواهیم با استفاده از منابع معرفت دینى در مورد توسعه نظر بدهیم، مناسب ترین واژه در این زمینه واژه ى عمران است که در قرآن و روایات نیز آمده است و آن را به عنوان یکى از اهداف خلقت انسان بر روى زمین معرفى کرده اند. خداوند در قرآن مجید از قول یکى از انبیا به قومش مى فرماید:(هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ);[1]
در این جا استعمار به آن معناى زشتى که در اثر کارکرد غرب پیدا کرده، نیست; بلکه کشانیدن به عمران و آبادانى است. همان گونه که در زبان فارسى به آبادى شهرها و در زبان عربى به عمران البلاد تعبیر مى کنیم. ابن خلدون، مفسر تاریخ، از آن به «علم العمران» تعبیر مى کند و مى توان آن را به جاى کلمه ى توسعه به کار برد و اعتقاد داشت که در آن علاوه بر معناى کمى جهات کیفى نیز نهفته است. خداوند انسان را در روى زمین آفرید تا زمین را آباد کند و آباد کردن زمین هم حدى ندارد; بلکه مى توان آباد و آبادتر شود. حضرت على(علیه السلام) در خطبه ى اول نهج البلاغه مى فرماید:فأهبطه بعد التّوبه لیعمر أرضه بنسله; خداوند آدم را بر روى زمین فرود آورد تا زمین خدا را با نسل خودش آباد کند.
حضرت على(علیه السلام) در نامه اى به مالک اشتر، یکى از وظایف والى را عمران بلاد و آبادانى شهرها معرفى نموده اند. این معنا مى تواند واژه ى مناسبى به جاى توسعه باشد. مفهوم عمران یک مفهوم چند بعدى است، یک بُعد آن، بُعد مادى است; یعنى افزایش امکانات مادى زندگى، توسعه ى کشاورزى، دام دارى، صنعت و گسترش بهره بردارى از زمین به عنوان مسکن و گسترش تجارت، که این ها را به عنوان بُعد مادى توسعه مى گیریم. در مجموعه اى از روایات اهل بیت(علیهم السلام) کلمه ى عمران با استفاده از مبانى و مسائل دیگرى تحقق پیدا مى کند; یعنى عمران علاوه بر بُعد مادى، نتیجه ى یک حرکت اخلاقى، عاطفى و اجتماعى است.(صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار[2]);
از این روایت استفاده مى شود که حرکت اخلاقى و عاطفى، باعث فزونى عمر و آبادانى جامعه مى شود; نیز در اسلام، عمران یک پدیده ى صرفاً مادى و یک بعدى نیست. در روایت دیگرى از عبدالله بن عباس نقل شده است که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)از خداوند نقل مى کنند:(بالقائم منکم أعمر أرضى بتسبیحى و تقدیسى و تهلیلى)[3]; به وسیله ى امام زمان(عج) من زمین را آباد مى کنم.در این جا وجه دیگرى از عمران، یعنى جلوه ى معنوى عمران و ازدیاد امکانات مادى در اثر روى کرد معنوى نشان داده مى شود. خداوند در قرآن مى فرماید:(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.)[4]این بیان کننده ى تأثیر یک بعد معنوى رفتار مردم است و نتیجه ى چنین رفتارى، یک حاصل مادى است; یعنى اگر ایمان داشته باشند، خداوند برکات مادى را بر آنها نازل مى کند; بنابراین عمران، یک حقیقت چند بعدى پیدا مى کند. غربى ها در تعریف توسعه، کم کم به این معنا نزدیک مى شوند; چون سخن از توسعه ى انسانى و امنیت خاطر و آرامش و رفع اضطراب دارند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام
مقدمه
چنانچه تاریخ زندگی بشر را مطالعه کنیم خواهیم دید آنچه را که ما امروزه مدیریت می نامیم از دیرباز به عنوان یک ضرورت برای انسان مطرح بوده و در اغلب فعالیت های وی حضور داشته است . از ایام گذشته نظریه های مدیریت و سازمان بدون آنکه مدون و منظم شده باشند ، به کار گرفته می شدند و در شرح احوال و اعمال رسولان ، رهبران ، سرداران و بزرگان در اعصار گذشته کاربرد آن مشهود است . نظریه های مدیریت ، پدیدة نوینی نیستند که بشر در عصر جدید به آن دست یافته باشد ، بلکه آنچه در قرون اخیر در زمینه سازمان و مدیریت انجام گرفته ، مجموعه سازی و جامة عمل پوشاندن به نظریات و اندیشه های پراکنده ای است که از قبل موجود بوده است . این کار اغلب به دست غربیان و ملل پیشرفته صنعتی انجام شده و به همین دلیل این توهم را برای بعضی ایجاد کرده که مدیریت یک علم یا فن بیگانه و غربی است ، در حالی که ملل شرق ، به ویژه مسلمانان ، اگر به مواریث غنی و تاریخ تمدن خود نگاهی کاوشگر و دقیق بیندازند ، می توانند اندیشه ها و کاربردهای مدیریت را به وضوح ببیند و آنچه خود داشته و دارند از بیگانه تمنا نکنند . در واقع بین مدیریت و فرهنگ ملتها در هر جامعه رابطه ای مستقیم وجود دارد . مثلاً در چین باستان ، هدف ، تربیت کردن پیشوایانی بود که به فرهنگ و دانش قدیم آشنایی داشته باشند و در ژاپن امروز هدف پرورش ناموران و کارکنانی است علاقه مند به دولت از طریق تربیت عواطف آنها که احیاناً از ناحیه علم و دانش سود آنها به دولت برسد . البته مدیریت پدیده ای مشترک بین همة ملت هاست ولی شیوه های آن عمومیت و یکنواختی نداشته و به خصوصیات فرهنگی و قومی هر جامعه بستگی دارد نیازهای انسانی همواره در حال گسترش اند و آگاهی بشر نسبت به بهره برداری از عوامل طبیعی و طبیعت منظماً رو به افزایش است .
مدیریت نیز با روشهای خود شبیه سایر دانش هاست ، که هدف غایی دارد . اما این هدف امکان دارد در آغاز ظهور هر علم ، بلافاصله و در طول یک نسل و حتی بیشتر تحقق نیابد . اگر هدف دانشی شناخت پیوندها ، قانون و شیوه هایی برای بهبود شرایط زندگی انسان و تلطیف پیوندها در جامعه و کاستن از رنجها و فرونشاندن عناصر خشونت و دست یافتن به سعادت و رفاه است به ناچار این دانش بی نیاز از پرداختن به جست و جویی دائمی نیست . بخصوص علوم انسانی که روز به روز با افزایش نیازمندی های مادی و معنوی ، احتیاج به گسترش اطلاعاتی دارند که همواره رو به تکاملند . فرهنگ هر قوم ، فقط مجموعه ای از آگاهی های علمی و شناخت روش ها نیست ، بلکه داشتن روحیة تحقیق و قدرت دریافت واقعیت های نو و انطباق جامعه با دگرگونی های جهانی است که بی تردید ، بخش مهم فرهنگ ملی به شمار می آید . مدیریت نیاز اجتناب ناپذیر همه ملت ها و سازمان های صنعتی و اجتماعی است ، چراکه هیچ جامعه ای بی سازمان نیست ( هر چند که سازمان نیز خود نوعی از جامعه است ) و هیچ سازمانی نیست که بی نیاز از مدیریت و رهبری مطلوب باشد ، مدیریت کاردان و پر تحرک می آفریند و این مدیریت فعال به تدریج موفق به گشایش فضای بازتر در رسیدن به هدف می شود . هیچ چیز به اندازة هرج و مرج برای آدمی پریشانی ببار نمی آورد . ستم پیشه ترین حکومت ها بهتر از بی حکومتی است و هرج و مرج بزرگ ترین آفت سعادت بشریت است . مادر همة مصیبتهای عمومی که جوامع بزرگ را تهدید می کند ، بی نظمی است و مدیریت نظم آفرین شگفتی هاست .
آنچه که ما در این گفتار به دنبال آن هستیم ، شناخت ضرورت و اهمیت موضوع مدیریت از نظر دین مبین اسلام است راه گشای ما در این راستا ، استناد به کلام وحی ، اخبار و احادیث معصومین سلام الله علیهم اجمعین و سیره ایشان می باشد . بدین منظور به بررسی عواملی که زمینه ساز مدیریت است ، خواهیم پرداخت .
حیات اجتماعی انسان
یکی از خصائص و ویژگیهای مهم در حیات انسان ، اجتماعی بودن و گرایش او به سوی همزیستی است که دارای نقش بسزایی در رشد و تعالی اوست و استعدادها و قوای انسانی در صحنة اجتماع است که شکوفا شدن و به کمال خود واصل می گردد . در قرآن مجید سورة حجرات ، آیه 13 آمده است :
« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله انقیکم »
ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه ها و فرق مختلف گردانیم تا یکدیگر را بشناسید ، بزرگترین شما نزد خدا با تقوا ترین مردمند .
در آیه شریفه فوق این خصیصه انسان صریحاً مورد اشاره واقع می گردد و معلوم می دارد که نوع انسان به صورت اجتماعی زندگی می کند .
در تشکیل اجتماع نوع انسان روی یک عامل اساسی تأکید می شود که همانا نیاز متقابل افراد نسبت به یکدیگر می باشد و این نیز ناشی از اختلاف امکانات و استعدادهای درونی هر شخص است که مشیت الهی بر آن قرار گرفته است و به این موضوع نیز آیات قرآن اشعار دارد از جمله آیه 165 از سورة انعام : « و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتیکم ان ربک سریع العاقب و انه لغفور رحیم . » اوست کسی که شما را خلیفه های زمین قرارداد و برخی را به درجاتی بر بعض دیگر برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده آزمون کند ، پروردگارت کیفر کردار را به زودی می دهد و همانا او آمرزنده مهربان است .
آدمی علاوه بر اینکه تمامی اشیاء را در حد امکان در خدمت خود قرار می دهد ، از همنوعان خود نیز در رسیدن به اهدافش استفاده می کند . بدین ترتیب اجتماع شکل یافته و افراد جامعه هرکدام نقشی را ایفاء می نماید و صاحب جایگاه خاصی می شوند و مسؤولیت ویژه ای را متقبل خواهند شد .
مفهوم مدیریت و رهبری
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
امام خمینی(ره) ؛ الگوی رهبری در جهان اسلام
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
در سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پنج رهبر قدرتمند آمدند و رفتند. شاه در ایران ، انورسادات در مصر، حافظ اسد در سوریه ، صدام حسین درعراق و امام خمینی در ایران. سبک آمدن و رفتن آنها عبرتی است برای همه رهبران سیاسی جهان. شاه توسط انگلیسیها در ایران منصوب شد و با نوکری انگلیسیها و سپس آمریکائیها شاهی نمود و آن وقت که ملت ایران قیام کرد واو را اخراج نمود، اربابان آمریکائی و انگلیسی او هیچ کاری برای دوام قدرت او نتوانستند انجام دهند و شاه آواره جهان شد و آمریکائیها حتی برای معالجه آن بدبخت با وی همکاری ننمودند، زیرا تاریخ مصرف شاه تمام شده بود .
شاه بییاری ملت با قدرت اجنبی، بر قدرت نشست و با قیام ملت از سریرقدرت پائین کشیده شد و ذلیلانه از ایران اخراج شد . میلیونها ایرانی اخراج شاه را بدرقه کردند و در فرار او شادمانی کردند. سادات پس از مرگ جمالعبدالناصر به حکومت، در غیاب رأی ملت رسید و سپس برای استمرار حکومت خود با دشمنان ملت مصر و اسلام، اسرائیل و آمریکا سازش کرد و اسرائیل را بدون اجازهٔ ملت بزرگ مصر به رسمیت شناخت، در نتیجه نماینده ملت غیور مسلمان مصر او را هلاک کرد.
ملت مصر با گلوله قهرآمیز خود، سادات را بدرقه نمودند ، "ولکل فرعون موسی" . حافظ اسد در سوریه با کودتا آمد اما به آرمانهای ضد صهیونیستی ملت عرب وفادار ماند و لذا با عزّت رفت. صدام حسین با تکیه بر حزب بعث و ارتش سرکوبگر بعثی و شبکه جاسوسی مخوف بعث، سالها بر ملت عراق حکومت کرد و به نمایندگی آمریکا و رژیمهای ارتجاعی عرب به انقلاب اسلامی ایران حمله نمود. وی در نوکری قدرتهای جهانی و ارتجاع منطقه وحشیگریهای بیشمار نمود. امّا، سرانجام او را از سوراخی بیرون کشیدند و ملت عراق او را اعدام نمود.
امّا، امام خمینی پس ازسالها تبعید با استقبال میلیونها ایرانی به آغوش وطن و ملت، قهرمانانه بازگشت در حالیکه هنوز رژیم شاه پابرجا بود و هایزر و آمریکائیها در ایران بودند.امّا ده روز پس از آمدن او که به دعوت ملت ایران بود رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بدست خلق قهرمان در ایران سرنگون شد.
"جاءالحق و ذهقالباطل" امام خمینی ده سال در ایران رهبری نمود او سلطنت نکرد بلکه خادمی ملت را نمود. او بردستکارگران، بسیجیها و طبقات رنجبر و مستضعف ایران بوسه زد و ملت ایران را احیاء نمود. او در زمان حکومت رژیم شاه گفت که، خمینی با کمک ملت ایران حکومت تعیین میکند . او گفت: که ملت در رأس امور است .
او نگفت که من سلطانم ، او نگفت که من سایه خدا هستم .او نگفت که من نماینده خدا بر زمینم . او نگفت که من منصوب خدا و امام زمان هستم . او گفت : من خادم ملت ایران هستم. او حکومت کرد بر قلب میلیونها ایرانی ، علیرغم توطئهها و کودتاها و طرحهای براندازی همه قدرتهای جهانی، با تکیه بر ملت ایران، انقلاب اسلامی ایران را رهبری نمود. او با استقبال میلیونها ایرانی به مام وطن بازگشت و با بدرقه و آه و اشک و عزای عمومی میلیونها ایرانی که چندین برابر جمعیت استقبال کننده بودند به ملکوت اعلی پرواز کرد. چون او از ملت بود و با ملت بود و برای ملت بود .
منبع قدرت او، قدرتهای جهانی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت نبود ، بلکه اراده و خواست ملت ایران بود . "فاعنبرو ا یا اولی الابصار". او با خدا و ملت ایران بیعت نمود . دستی در دست خدا و دستی در دست عیالالله نه دستی در دست قدرتهای اجنبی. لذا با افتخار و سربلندی آمد و با شکوه و عظمت بیشتر رفت. او در تاریخ اسلام و ایران ماندگارشد. وستارهای شد درخشان بر تارک افتخارات اسلام عزیز و ایران سربلند .
بیشک تا ابد نام امام خمینی به نیکی و بزرگی درقلبهای ملت ایران زنده است. یادش و راهش همیشه مستدام باد. زندهباد ایران اسلامی ، پاینده باد نام امام خمینی.
سخنان برگزیده امام
از سخنان امام(ع)در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم که در آن ذکر حج نیزآمده است.
«در این خطبه از ستایش خداوند،آفرینش جهان،فرشتگان،و گزینش انبیاء،بعثتپیامبر(ص) و از قرآن و احکام شرع سخن به میان آمده است».
هرگز کنه ذاتش درک نشود:
ستایش مخصوص خداوندى است که ستایشگران از مدحش عاجزند[1]و حسابگرانزبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند کرد،و کوشش کنندگان هر چند خویش را خستهکنند حقش را ادا نتوانند نمود،هم او است که افکار بلند ژرف اندیش،کنه ذاتش رادرک نکنند[2].و غواصان دریاى علوم و دانشها،دستشان را از پى بردن به کمال هستیشکوتاه گردد،یعنى آنکس که براى صفاتش حدى نیست و اوصاف کمالش را توصیفنتوان کرد،و براى ذاتش وقتى معین،و سرآمدى مشخص نتوان تعیین نمود،مخلوقاترا با قدرتش آفرید،بادها را با رحمتش به حرکت آورد،و اضطراب و لرزش زمینرا به وسیله کوهها،آرامش بخشید.[3]و[4]
نخستشناسائى خدا:
سرآغاز دین معرفت او است،[5]و کمال معرفتش تصدیق ذات او،و کمال تصدیقذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است،و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاصاست،و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند،چه اینکههر صفتى گواهى مىدهد که غیر از صفت موصوف است و هر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
اصول تربیت از دیدگاه اسلام
چکیده
این مقاله، پس از تعریف اصل و بیان ضرورت آن در مباحث تعلیم و تربیت، به ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى مىپردازد، و سپس اصولى از قبیل: خدامحورى، تعبدمدارى، متربىمحورى، زندگى محورى، فردمحورى، عملگرایى، اخلاقمدارى، سعىمحورى، اعتدالگرایى، محبتمحورى، نظارتمدارى، خوف و رجا، مرگاندیشى، آخرتاندیشى و آرمانگرایى را مورد بررسى قرار مىدهد و در پایان به دستآوردهاى تربیتى این اصول مىپردازد.
واژههاى کلیدى: اصول تربیتى، تعلیم و تربیت اسلامى، اخلاق، فطرت، انسانشناسى.
مقدمه
وجود اصول و قواعد کلّى در مناسبات انسانى و مرجعیت آن براى تفسیر رفتارها آنچنان آشکار است که غالباً نیازى به بیان تشریحى آن وجود ندارد. بدیهى است که هیچ کنش و واکنش انسانى نمىتواند در خلأ و بدون ضابطهاى مشخص آغاز، و بىهدف پایان پذیرد. رفتارهاى یکسان زیادى مىتوان یافت که خاستگاه واحدى ندارند؛ به منظور متفاوتى انجام مىشوند و احتمالاً نتایج مختلفى نیز به بار مىآورند.
امر تربیت که یکى از زمینههاى مهم در مناسبات انسانى است نیز از این قاعده مستثنا نیست. نحلهها و مکاتب تربیتى هیچگاه خود را فارغ از چارچوبهاى بنیادین و اصول نظرى معرفى نمىکنند. حتى مکتبهایى چون رفتارگرایى، که بر رفتار تأکید مىکنند و اهداف کلى و آرمانى را چندان قابل مطالعه و تحقیق نمىدانند، نیز هرگز ادعایى در شکستن حصر قواعد و اصول کلى حاکم بر رفتار را ندارند؛ چرا که پذیرش همین قواعد و اصول کلى سبب امتیاز و تشخیص مکاتب تربیتى و جدایى آنها از یکدیگر مىشود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهاى متناسب با آن است. انتخاب هدفهاى تربیتى ریشه در نوع انسانشناسى مختلف دارد و هدفها، تعیینکننده نوع روشهاى تربیتىاند. بنابراین، مىتوان هماهنگى اصول را با مبانى انسانشناسى از طریق هدف و غایتشناسى کاملاً توجیه کرد. به بیانى واضحتر منشأ انشقاق اصول، اهدافى است که همواره از زوایاى درک موقعیت انسان در جهان بر اساس رویکردهاى گوناگون به او و جهان دریافت شده است. با توجه به آنچه بیان شد، حداقل مفاهیمى که در دستور کار هر مکتب تربیتى قرار مىگیرد عبارت است از: مبنا، هدف، اصل و روش. شناخت مفاهیم مزبور و درک نحوه ارتباط آنها نسبت به یکدیگر و کارکرد متمایز هر یک در زمینهى تربیت، ما را به ساخت چارچوب یا نظام تربیتىِ مشخص رهنمون مىسازد؛ چارچوبى که فرایند تربیت در آن آغاز، و به سرانجامى متناسب با شاخصهاى آن، نایل مىشود.
مفهوم «اصل» در قلمرو تربیت
ارائهى تعریفى نسبتا جامع از اصل، مبتنى بر شناخت روابط موجود میان عناصر تشکیلدهندهى نظام تربیتى است. شاید نفى ویژگى عناصر دیگر تشکیلدهندهى نظام از اصل، زمینهى مناسبترى را براى شناخت آن فراهم آورد. اصلْ داراى ماهیتى هنجارى، و ناظر به «باید»هاست؛ از این جهت با «مبنا» که خود منشأ اشتقاق اصل است و ماهیتى کاملاً توصیفى دارد و ناظر به «هست»هاست، متفاوت است (هوشیار، ص16؛ باقرى، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص68؛ شریعتمدارى، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص11).
از طرف دیگر، اصل با هدف نیز نمىتواند یکى باشد، چراکه ابزارى براى نیل به آن (هدف) قلمداد مىگردد (هوشیار، ص12 و شکوهى، ص84). البته ذکر این نکته مهم است که اصل یک ابزار و معیار کلّى براى گزینش روشهاى گوناگون است؛ از اینرو نمىتواند همان روش باشد، بلکه راهنمایى براى انتخاب روشهاى تربیت قلمداد مىشود. (هوشیار، ص17 و احمدى، ص107 و باقرى، ص69 و شریعتمدارى، ص11).
هر گاه در فرایند تربیت بخواهیم به هدف برسیم باید پیوسته ارتباط ساخت (مبنا) و عمل (روش) را با عامل هدف در قالب اصل تعریف نماییم. در واقع اصل، حاصل مشارکت این سه عامل اساسى در نظام تربیتى است؛ بنابراین، ارائهى هر گونه تعریفى از اصل، بدون توجه به مشارکت عوامل سهگانه مذکور، نمىتواند یک تعریف کامل و جامع باشد. بدین لحاظ، تعریف مورد نظر ما نگاهى انحصارى به هیچ یک از ساختار یعنى مبنا و کارکرد یعنى روش، ندارد؛ بلکه داراى رویکرد ارتباط متقابل میان ساختار (مبنا) و کارکرد (روش) است (هوشیار، ص49؛ دیویى، ص78 و شاتو، ص258).
بر اساس این رهیافت، تعریف اصل چنین است: سلسله قواعد و معیارهاى کلى (بایدها) که متناسب با ظرفیتهاى انسان انتخاب و به منظور تعیین روشهاى تربیتى براى دستیابى به اهداف، مورد توجه قرار مىگیرند.
ضرورت و فایدهى اصل تربیتى
تربیت به عنوان فرایندى که نتیجهى آن صرفا در مقام عمل روشن مىشود، داراى وجههاى کاملاً عملى و کاربردى است. از این جهت، هرگونه تلاش نظرى در چارچوب مفهومى باید ناظر به فواید عملى باشد. در این میان نقش مبدّلهاى نظرى به عملى و انتقالدهندهها روشن مىشود. تبلور مفهوم مبدّل در ماهیت اصل تربیتى، به عنوان آخرین مرحلهى نظر و سرآغاز اوّلین مرحله عمل تربیتى، مهمترین نقشى است که ضرورت وجود اصول را در نظام تربیتى تبیین مىکند (شکوهى، ص142).
بنابراین، مىتوان فواید ذیل را براى اصل تربیتى ترسیم کرد:
الف) تأثیر در نیل به هدف تربیتى (هوشیار، ص8ـ14؛ زاهدى، ص81؛ کلیات نظام آموزش و پرورش جمهورى اسلامى ایران، ص50 و راسخى، ص24)؛
ب) انعطاف در روشها (شکوهى، ص133)؛
ج) محوریت اصول در ایجاد ارتباط منطقى بین عناصر نظام تربیتى.
ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى:
ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى را مىتوان به شرح زیر برشمرد:
الف) اصل امرى ابداعى و اختراعى نیست، بلکه با توجه به مبانى خود قابل دستیابى است و یا از رهگذرِ دریافتِ عنصر مشترکِ روشهاى مختلف قابل احراز و کشف است؛
ب) اصل مفهومى کلى است و ملاک و معیار واقع مىشود؛ بنابراین نمىتواند امرى جزئى و داراى یک مصداق معین باشد (شاتو، ص194)؛
ج) اصل صرفا یک پدیده مفهومى است. تفاوت ماهوى اصل با دیگر عناصر نظام تربیتى، یعنى مبنا، هدف و روش، در بعد مفهومى آن است؛ به این معنا که، اصل از ارتباط میان دیگر مفاهیم زاییده مىشود، در حالى که مفاهیم مبنا، هدف و روش داراى منشأ انتزاع عینى هستند؛
د) اصل ماهیتى هنجارى (ارزشى) دارد. نظر به اینکه اصل، قاعده و معیارِ عمل و ناظر بر آناست، نمىتواند رویکردى توصیفىنسبت به واقعیات تحت عنوان خود داشته باشد، بلکه، برخلاف مبنا که جنبهى توصیفى از واقعیات دارد، درصدد ارائهى واقعیتى مطابقِ مدلول خود و هنجارى متناسب با خاستگاه خود است. به طور کلّى، اصول تربیت متضمن ارزشگذارى متناسب با مبناى پذیرفته شده در تربیت و اهداف مورد نظر آن است؛
ه ) اصل بر روش حاکمیت است و ضابطه مفهومى و رابطهاى براى استفاده از روشهاست؛ بدین معنا که اصلْ راهنمایى نظرى براى گزینش روشهاى خاص متناسب با اهداف و طرد دیگر روشهاست.
ارتباط اصول با دیگر عناصر نظام تربیتى
نظام مشتمل بر ارکان و عناصرى است که به گونهاى منظم با یکدیگر در ارتباط متقابلند. درک بهتر از موقعیت هر یک از عناصر تشکیل دهندهى آن، منوط به کشف ارتباط آن عنصر با دیگر عناصر تشکیل دهندهى نظام مزبور است.
به طور خلاصه، اصل داراى رابطهاى یک جانبه با «مبنا» در قالب اشتقاق از آن است و مبانى نیز مفاهیم توصیفى از هستها و واقعیاتاند. اصلها همان قوانین حاکم بر اعمال تربیتىاند که با توجه به ظرفیتها و استعدادهاى متربى، یعنى مبانى انسانشناسى شکل گرفتهاند. اگرچه، این ارتباط به معناى اشتقاق یکپارچه در رابطه علّى و معلولى نیست، بلکه به معناى توجه به زیرساختهاى وجودى در تدوین قوانین تربیتى است.
ارتباط اصل با هدف ارتباطى دوسویه است؛ یعنى همانطور که اصل دخالت کاملى در نحوهى وصول به هدف دارد و بدون تمسّک به آن دستیابى به هدف میّسر نیست، هر هدفى نیز مىتواند براى تحقق خود اصولى را تجویز نماید. مسلما با توجه به ماهیّت اهداف درمىیابیم که هر هدفى متناسب با موضوع تربیت، یعنى انسان در نظر گرفته مىشود؛ از این رو، اصولى که با توجه به اهداف استخراج مىشوند، بدون عنایت به مبانى انسانشناسى مورد ارزیابى قرار نمىگیرند. بدین لحاظ مىتوان چنین نتیجه گرفت که اصول، با توجه به پیشفرضهاى انسانشناسى و در نظر گرفتن توانایىها و ویژگیهاى انسان، او را براى دستیابى به اهداف کمک مىکنند.
ارتباط اصل با روش در قالب حاکمیت اصل بر آنها توجیه مىشود. این ارتباط صرفا از لحاظ کارآیى و سودمندىِ روش، جهت نیل به هدف موردنظر است؛ از اینرو اینکه گفته مىشود روشها از اصول اخذ مىگردند، به معناى این نیست که روشها معلول اصولاند، بلکه اصول صرفا تبیینکنندهى نحوهى استفاده از آنها هستند.
منابع اکتشاف اصول تربیت اسلامى
با توجه به حاکمیت روح کلى دین بر ابعاد مختلف و عناصر گوناگون نظام تربیت دینى، هر یک از عوامل مزبور نیز باید به نحوى رنگ دینى داشته باشد. اصل نیز که قانون حرکت و اعمال روشهاى تربیت دینى است از این قاعده مستثنا نیست. بنابر این براى اکتشاف اصول تربیت دینى باید به چگونگى ارتباط آنها با خاستگاهشان یعنى دین توجه لازم نمود. مقایسهاى اجمالى بین نحوهى اکتشاف و مبانى دریافت اصول در تربیت ـ که ریشه در مناسبات عرفى انسانها با یکدیگر در رفتارهاى اجتماعى دارد ـ ما را به این امر رهنمون مىسازد که هر گونه انتساب مستقیم یا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
چکیده :
از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است ، اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازیست که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان دعوت به خواندن آن شده اند . در قرآن کریم فلسفه خلقت را عبادت خدای تعالی بیان شده است . که در این راستا نماز نقش مؤثری را ایفا می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است.
اما علیرغم این همه توجه اسلام به عبادت مخصوصاً نماز ، باز عده ای از مسلمانان به این امر مهم توجهی نداشته و براحتی آن را ترک می کنند و به خاطر بی توجهی آنها هم نسل نوجوان و جوان هم به این امر دینی بسیار مهم بی محبتی می نماید لذا در این رساله به بیان علل و ریشه های بی توجهی به نماز در این قشر پر نیرو و پر تحرک (نوجوان و جوان ) می باشد.
مقدمه :
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت .
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات .
پس در هر نفسی ، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی ، شکری واجب .
بنده نمی خواهم راجع به فلسفه نماز ، ضرورت نماز ، اهمیت نماز تحقیق کنم چون موضوع برای جامعه ما بسیار روشن و واضح است . از طرف دیگر کتابها و سخنان فراوانی در این باره نوشته و گفته شده و شکل دیگری را در بین این مسائل نمی دانم به ویژه در کشور ی که تاسیس نظام آن بر مبنای دستورات آسمانی و الهی بوده و طبعاً نماز یکی از زیباترین جلوه های این نظام آسمانی است و همه مردم ما هم مسلمانند و در اهمیت و ضرورت نماز مطالبی را می دانند .
اما مسئله و مشکل اصلی چگونگی گسترش و ترویج فرهنگ نماز و اعتلای این فریضه الهی در میان نسل نوجوان و جوان ما است.
به نظر بنده مهمترین عامل تاثیر گذار بر اهتمام و توجه به نماز و ترویج اعتلای این فریضه الهی در سطح کشور بویژه دانش آموزان عزیزمان ، ایمان و باور مسئولان تعلیم و تربیت است به این نکته مسئولان آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت و معلمان و مربیان عزیز و مدیران گرامی تعیین کنند که وظایف آنها فقط یک سری آموزش های کلاسیک نیست که فقط جنبه ای علمی و افزایش دانش آموزان عزیز توجه کنند خواندن و نوشتن و این مفاهیم نظری علمی کلاسیک ، نخستین و ابتدایی ترین وظیفه تعلیم و تربیت است ، این هدف نیست و تنها ما به این حد اکتفا نکنیم .
بلکه رسالت تعلیم و تربیت یک رسالت سه بعدی و همه جانبه است .
بعد اول : تربیت علمی که باید به آن توجه کنیم . بعد دوم : که مهمترین بعد است و آن تربیت دینی و معنوی و اخلاقی نسل جوان و نوجوان است در حقیقت انسان سازی و آدم سازی وظیفه بزرگ و مهم آموزش و پرورش است . این امر بیشتر ناظر بر این بعد انسانی و روحانی است که باید به آن توجه شود.
بعد سوم : توانمندی سازی نسل جوان به عنوان تربیت یک شهروند است که بتواند زندگی فردی و اجتماعی خودش را دنبال کند. هم تلاش برای اعتلای علمی و دانشی و اطلاعات و آگاهیها و هم تلاش برای رشد استعدادهای معنوی و اخلاقی و دینی نسل جوان و همچنین تلاش برای تربیت اجتماعی نسل جوان و نوجوان از وظایف بسیار مهم تعلیم و تربیت است که باید به آن توجه کند.
این سه بعدی است که می تواند فضای تعلیم و تربیت را بهتر سامان بدهد و جهت گیری ها را ناظر بر همه استعدادهای نسل نوجوان و جوان کند که نگاه یک بعدی باعث رشد سرطانی در ابعاد روحانی و به اصطلاح معنوی فرد نشود. بدیهی است وقتی که این باور در معلمان و مدیرانمان پیدا شد که همان طوری که برنامه ریزی می کنند برای کلاسهای درس و آموزشهای نظری به همین اندازه لااقل و بیشتر از این به خاطر اینکه هویت انسانی بستگی به آن ابعاد روحانی دارد باید ناظر به تربیت معنوی و اخلاقی باشند. این باور و یقین اگر در آنها ایجاد شود ، طبعاً برنامه ریزی ، سپاسگزاری و اهتمام می کند که وقتی تربیت دینی یک رکن شد ، نماز زیباترین تجلی پرستش و عبودیت می شود ، سپس حتماً برای آن برنامه ریزی جدی تری را انجام می دهند .
رشته ی وابستگی نوجوان و جوان به دنیا باریک تر است و به خدا نزدیک تر . فطرت پاکش ، از پلیدی زدوده است و هنوز به دنیا نیالوده.
پیوندش با خدا استوار است و پیمایش پایدار. اگر جامعه او را نیالاید ، خواستن جز خدا را نمی ستاید. خدا در همان نوجوان و جوان حضور دارد و بر باغ دلش بلور می بارد.
نماز حریم بار است و جوان و نوجوان فارغ از اغیار با او گفتگو می کند و در محراب عبادت یار برای عبودیت دلدار ، قامت می بندد ، قائمه ی حیات را به اقامه ی مناجات می پیوندد.
و از طرفی :
نماز ، زیباترین جلوه نیایش ، میراث همه انبیا الهی و بهترین هدیه آن برای ارتباط خلف به خالق خویش است و زیباترین تجلی نیایش را در سیمای نماز می توان به مشاهده نشست.
از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازی است که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان ، دعوت به خواندن آن شده اند.
در قرآن کریم فلسفه خلقت ، عبادت خدای تعالی بیان شده است و در حقیقت فلسفه خلقت جن و انس ، رشد یافتگی الهی و اخلاقی است ، که در این راستا نماز نقش موثری را ایفا می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است در این رساله علل و ریشه های ترک نماز و راههای گسترش و تعمیق فرهنگ نماز است و مخاطب ما