لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
اخلاق پیامبر اسلام
مقدمه
از آنجا که سال جاری به نام مبارک و مقدس یامبر اعظم (ص) مزین گردیده است شایسته است که در تمام جهان اسلام مخصوصا در کشور و میهن اسلامیمان بیش از گذشته به بحث و بررسی پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت آن بزرگ الهی و آن اسوه و الگوی کامل بشریت پرداخته شود .سخن درباره آن وجود مقدس که سرور پیامبران و صدیقان و شهیدان و فرشتگان است کار بسیار اسانی نیست و بیان تمام ابعاد شخصیت آن حضرت از محدوده فکر بشر بیرون می باشد خداوند متعال سیره و روش زندگی رسول بزرگوار اسلام (ص) را بهترین و شایسته ترین نمونه برای مسلمانان دانسته و انها را به بهره گیری از سیره عملی و سخنان آن بزرگوار فرمان داده است . آنجا که فرموده است :
لقد کان لکم فی رسول اسوه حسنه (سوره احزاب آیه ۲۱)
هر آینه برای شما در وجود رسول خدا (ص) نمونه و سرمشق نیکو و پسندیده ای است.
بدون شک خو گرفتن با اداب پیامبر (ص) و اراستگی به اخلاق و سنن ظاهری و باطنی ان حضرت کمال نهایی و اخرین هدف زندگی است و سعادت دنیا و اخرت را به همراه دارد .
پس ضرورت شناخت ابعاد گوناگون زندگی سراسر افتخار ان شخصیت بزرگ اسلام بر هیچ کس پوشیده نیست چرا که شناخت مقدمه عمل است پس باید با سیره و اخلاق و رفتار و گفتار ان ختم رسولان و افضل پیامبران اشنا گردیم .
امید انکه خداوند متعال با تعجیل در ظهور فرزندش حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه سنتهای فراموش شده ان پیامبر رحمت را زنده گرداند تا انسانها با الگو قرار دادن ان صاحب خلق ونیکو و عظیم و عمل به گفتار وسیره ان حضرت به سر منزل مقصود راه یابند و سعادت دارین را به دست اورند .
فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق از علل پیدایش اخلاق بحث مینماید و اینکه اساسا مبناء و منشااخلاق چیست و از کجا نشاءت گرفته و علت به وجود آمدن قوانین و قواعد آن چه مى باشد؟ و چرا باید به آن گردن نهاد و سر پیچى از آن چه عواقبى را به دنبال مى آورد؟ بحث و مورد گفتگو قرار مى دهد.حوزه بحث پیرامون فلسفه اخلاق
1- اخلاق نظرى 2- اخلاق عملى 3- اخلاق مکتبى 4- اخلاق فلسفى
1- اخلاق نظرى
اخلاق نظرى از کیفیت پیدایش علمى اخلاق بحث مینماید و از شناخت اخلاق در محور خوبیها و بدیها و معیارهاى ارزشى اخلاق سخن میگوید.
2- اخلاق علمى
اخلاق عملى از کیفیت پیاده کردن و عمل نمودن و به کار بستن اوصاف اخلاقى بحث مینماید.3- اخلاق مکتبى
اخلاق مکتبى دیدگاههاى اخلاقى هر مکتبى را مطرح میکند و نظریات جهان بینى مختلف اخلاقى را پیرامون مسئله اخلاق به میان میآورد مثلا دیدگاه مکتب رواقیون چیست ؟ و دیدگاه مکتب الهیون کدام است ؟
4- اخلاق فلسفى
از نظریات و دیدگاههاى فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفى بحث مینماید مثلا کانت چه میگوید؟ مارکس چه گفته است ؟ و دیدگاه ارسطو و فارابى در زمینه اخلاق چه میباشد؟
اخلاق از دیدگاه مذاهب و مکاتب
به دلیل اهمیت و وسیع بودن بحث فلسفه اخلاق در میان مذاهب فقط مذاهب اسلامى خاصه شیعى را مورد بررسى قرار مى دهیم.
اخلاق از دیدگاه مذاهب اسلامى : گروهى از امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد)عقلى اعمال مى باشد و براى اثبات مدعاى خویش دلائل و شواهدى را اقامه مینماید همچنین گروهى نیز به حسن و قبح شرعى اعمال معتقدند، و میگویند عقل را قدرت و کشش بر درک محاسن اخلاقى و قبایح نیست ، و فقط شارع میتواند حسن و قبح اعمال را تشخیص دهد این گروه همان اشاعره هستند که عقل را کوچکتر و نارساتر از آن میدانند که بتواند همه مسائل اخلاقى را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمایند.
اخلاق از دیدگاه برخى از فلاسفه
1- اخلاق از دیدگاه افلاطون : وى میگوید اگر ما بدانیم زندگانى خوب چیست ، چنان رفتار خواهیم کرد که گویى براى نیل به آن مى کوشیم او مى گوید: شرور و بدکارى نتیجه جهل یعنى عدم شناسایى خیر است ، و اگر کسى بداند درستى و حق چیست ، هرگز شریرانه رفتار نخواهد کرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 61 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بحث ما دربارۀ تعلیم و تربیت در اسلام است. تعلیم و تربیت، بحث ساختن افراد انسانهاست . یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبه ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد ، نمی تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد ؛ یعنی مکتبی که می خواهد در مردم طرحهای خاص اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی را پیاده کند بالاخره اینها را برای انسانها می خواهد ، اعمّ از اینکه هدف فرد باشد یا جامعه ، که این خود مسئله ای است که در همین جا باید بحث بشود .
اگر هدف جامعه باشد ، بالاخره این افراد هستند که به وسیلۀ آنها باید این طرحها پیاده شود . افراد باید آموزش بینند و طوری پرورش پیدا کنند که همین طرحها را در اجتماع پیاده کنند . و اگر هدف فرد باشد نیز [ بدیهی است که آموزش و پرورش افراد ضروری است . ] در اسلام ، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع ، یعنی فرد خودش خالی از اصالت نیست . پس بالاخره طرحی و برنامه ای برای ساختن فرد وجود دارد . اعمّ از اینکه فرد را باید ساخت برای طرحهایی که برای اجتماع و جامعه است ( و این طرح و برنامه را به عنوان مقدمۀ ساختن اجتماع در نظر بگیریم ) یا فرد را باید ساخت از این نظر که هدف ساختن افراد است ، و یا از یک نظر جمعی فرد باید ساخته بشود ، هم از آن جهت که باید مقدمه ای و ابزاری برای ساختن اجتماع باشد و هم از نظر اینکه خودش هدف است .
اینجاست که ما باید با اصول تعلیم و تربیت اسلامی آشنا بشویم . اولاً آیا اسلام برای مسئلۀ تعلیم به عنوان آموزش دادن و آگاهی دادن اهمیتی قائل است یا نه ؟ و به عبارت دیگر آیا اسلام عنایتی به پرورش عقل و فکر انسان دارد یا چنین عنایتی ندارد؟
دعوت اسلام به تعلیم و تعلم
و اما مسئلۀ دیگر مسئلۀ علم و تعلّم است که این دیگر فراگیری است که افراد از یکدیگر فرا بگیرند . خیال نمی کنم نیازی باشد که راجع به دعوت اسلام به تعلیم و تعلّم بحثی بکنیم ، زیرا امر واضحی است . باید در حدود علم اسلامی و تعلیمات اسلامی بحث کنیم که آن علمی که اسلام دعوت می کند چه علمی است ، و الّا همین که در اولین آیات وحی می فرماید :
اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ . خَلَقَ الاِنسانَ مِن عَلَقٍ . اِقرَأ وَ رَبُّکَ الاَکرَمُ .
اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ . عَلَّمَ الاِنسانَ ما لَم یَعلَم .
بهترین شاهد است بر عنایت فوق العادۀ اسلام به تعلیم و تعلّم . اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ . قلم [مظهر] سواد و نوشتن است .
هَل یَستَوِی الَّذینَ یَعلَمونَ وَ الَّذینَ لا یَعلَمونَ .
وَ قالَ الَّذینَ اُوتوُا العِلمَ وَیلَکُم ثَوابُ اللهِ خَیرٌ لِمَن امَنَ وَ عَمِلَ صالَحاً .
همچنین پیغمبر اکرم فرمود : بِالتَّعلیِم اُوسِلتُ من فرستاده شدم برای تعلیم . در آن داستان معروف وارد مسجدشان شدند و دو حلقه جمعیت دیدند که در یکی مردم مشغول عبادت بودند و در دیگری مشغول تعلیم و تعلّم ، فرمود : کِلاهُما عَلی خَیرٍ وَلکِن بِالتَّعلیِمِ اُرسِلتُ هر دو کار خوب می کنند ولی من برای تعلیم فرستاده شده ام ، و بعد خود حضرت آمدند در آن جمعی که مشغول تعلیم و تعلّم بودند نشستند .
آیۀ دیگر :
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیِّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ایاتِهِ وَ یُزَکّیِهم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ .
یُزَکّیِهم بیشتر به پروری می خورد و مربوط به تربیت است . وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمِةَ. حالا مقصود از کتاب هر چه هست ، مطلق کتاب است [ یا قرآن ] بالاخره کتاب و حکمت با یکدیگر توأم شده است . حکمت ، دریافت حقیقت است و در این بحثی نیست . بحث اینکه چه حکمت است و چه حکمت نیست ، بحث صغروی است . هر دریافت حقیقتی را حکمت می گویند .
یُؤتِی الحِکمَۀَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤتَ الحِکمَۀَ فَقَد اُوتِیَ خَیراً کَثیراً .
پس در این جهت که اسلام به طور کلی دعوت به تعلیم و تعلّم کرده است ، یعنی هدف اسلام و جزء خواسته های اسلام عالم بودن امت اسلامی است بحثی نیست . « طَلَبُ العِلمِ فَریضَۀٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ » از مسلّمات احادیث نبوی است و « مسلم » در اینجا خصوصیت ندارد و مقابل « مسلمه » نیست .
کدام علم ؟
در مسئلۀ تعلیم و تعلّم ، عمده این است که ما ببینیم حدود این مطلب چیست؟ من در یک سخنرانی به نام « فریضۀ علم » که در گفتار ماه چاپ شده ، بحثی را طرح کردم که بعضی علمها واجب عینی است ؛ یعنی خود آن علم به عنوان یک اعتقاد بر هر مسلمانی لازم و واجب است ، مثل معرفۀ الله ، علم بالله وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الیَومِ الآخِر ، آن مقدار که مقدمۀ ایمان یا از شرایط ایمان است ، چون ایمان در اسلام گرایش عَن علمٍ است نه گرایش عَن تقلیدٍ . این علم واجب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا
کتابی که با عنوان تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا اکنون در دسترس خوانندگان زبان فارسی قرار میگیرد، عنواناصلی آن به زبان انگلیسی فکر شخصیت در تصوف است و چون کلمه« شخصیت» معنایی را که مورد نظر مؤلف استدر زبان فارسی القا نمیکرد، ناگزیر عنوان ترجمه فارسی را عوض کردم تا موضوع کتاب و مقصود مؤلف از عنوانترجمه قابل درک باشد.
این کتاب یکی از معروفترین تحقیقات استاد نیکلسون در زمینه تصوف اسلامی است و جای آن در زبان فارسی خالیبود. نگارنده در آغاز قصد ترجمه تمامی کتاب را نداشت فقط آن قسمت هایی را که در باب مولوی، درین کتاب آمدهبود، برای خود (به عنوان موادی در تهیه کتابی در باب مولانا) ترجمه کرد و بعد متوجه شد که ترجمه تمامی کتاب هممیتواند جویندگان فرهنگ اسلامی و تصوف ایرانی را سودمند باشد. و در فراغت ایام اقامت در پرینستون، تمامیکتاب را ترجمه کرد.
وقتی متن کتاب چاپ میشد، یادداشتهایی در زمینه بعضی مطالب کتاب نوشتم که در پایان کتاب تحت عنوانیادداشتهای مترجم آمده، و این یادداشتها خود بخش عمدهای از حجم این کتاب را تشکیل میدهد، کسانی که آنهارا لازم ندانند، نخواهند خواند، اما بعضی از آن یادداشتها خود مقالات مستقلی است در زمینه هایی که در زبان فارسیکمتر بدانها توجه شده است از قبیل مسأله دفاع از ابلیس یا مسأله انسان کامل یا اطلاعاتی در باب ابن عربی وجیلی وابن فارض و امثال آنها.
رینولدا. نیکلسون (1868-1945) استاد دانشگاه کمبریج، یکی از سه چهار مستشرق بزرگی است که در طول تاریخخاورشناسی جهان در باب تصوف اسلامی به تحقیقات و جستجوهای طراز اول پرداختهاند و بی هیچ تردیدیبزرگترین مولوی شناس مغرب زمین است که تحقیقات او در زبان انگلیسی هنوز بی مانند است و قراین خارجی نشانمیدهد که دیگر همتایی برای او در حوزههای خاورشناسی ظهور نخواهد کرد. بزرگترین کارهای او در بابمولاناست، نخست تصحیح متن انتقادی مثنوی که هنوز بهترین متن مثنوی است و دیگر ترجمه مثنوی به زبانانگلیسی با دقت و وسواس و امانتی که حیرت آور است و این ترجمه یکی از بهترین راهنماها در فهم مثنوی مولاناستو از همه مهمتر، تفسیر مثنوی است که تمامی مثنوی مولانا را به زبان انگلیسی شرح کرده و بی هیچ گمان بهترینشرحی است که تا کنون در هر زبانی بر مثنوی نوشته شده است زیرا به مصداق کل الصید فی جوف الفری، او همهشروح فارسی و عربی و ترکی مثنوی را سالیان دراز مورد مطالعه قرار داده و با فرهنگ عظیم و گستردهای که در قلمرومطالعات اسلامی و متون عرفانی داشته و با استفاده از همه تحقیقات موجود در شرق و غرب این شرح را نگاشتهاست . تنها شرحی که با این شرح میتواند مورد مقایسه قرار گیرد شرح مثنوی شریف از شادروان استاد بدیع الزمانفروزانفر است که متأسفانه ناقص است و کمتر از یک ششم مثنوی مولانا را شامل میشود. دیگر از کارهای نیکلسون،ترجمه منتخبی از غزلیات شمس تبریز است ترجمهای دلکش و زنده و جذاب به زبان انگلیسی که مهمترین دریچهآشنایی جهانیان با غزلهای مولاناست که اگر چه به لحاظ مساله انتساب، بعضی از آن غزلها از آن مولانا نیست(نیکلسون چاپهای هند را در آن روزگار در اختیار داشته.) اما ترجمه موفقی بوده است و با این که در اواخر قرن نوزدهاین کار را انجام داده، هنوز هم بهترین ترجمه غزلیات شمس در زبانهای فرنگی است. ترجمه غزلیات شمس از کارهایدوران جوانی و آغاز کار وی بوده است. دیگر از کارهای او در زمینه ادبیات عرفانی اسلامی تصحیح کتاب اللمعابونصر سراج طوسی است و نیز تصحیح تذکرة الاولیاء عطار و ترجمه کشف المحجوب هجویری به زبان انگلیسی وترجمه ترجمان الاشواق محیی الدین بن عربی به زبان انگلیسی. نیکلسون در زمینه مباحث تصوف علاوه بر کتابی کهاکنون در برابر شماست دو کتاب معروف دیگر نیز دارد به نامهای مطالعات در تصوف اسلامی و عرفای اسلام.ازکارهای مهم او در زمینه مطالعات شرقی تاریخ ادبیات عرب است که از معروفترین کتابها درین زمینه به شمارمیرود. کتابی با عنوان مطالعات در شعر اسلامی نیز دارد. وی همچنین منتخبی از چند قطعه کوتاه مثنوی و دو سهغزل مولانا را با مقدمهای در باب مولوی چاپ کرده با عنوان رومی، شاعر و عارف که کتابی است برای خوانندگانغربی و برای آشنایی مختصر آنان با مولانا و همین قطعات و متن انگلیسی ترجمه نیکلسون و حواشی آنها را دانشمندمحترم آقای اوانس اوانسیان با عنوان مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی به فارسی ترجمه و تنظیم کردهاند که غالباسبب میشود خوانندگان فارسی زبان تصور کنند تفسیر نیکلسون بر مثنوی عبارت از همان چند یادداشت مختصر وهمان قطعات کوتاه است حال آن که تفسیر مثنوی او، چنان که پیش ازاین یاد کردیم، کاری است عظیم و در دو مجلدبزرگ. نیکلسون، علاوه بر این کتابها، کتابهای دیگر نیز دارد که چون در این فرصت مجال یادآوری تمام آنهانیست از ذکر آن صرف نظر میشود. نیکلسون مقالات بیشماری نیز در زمینه فرهنگ و عرفان اسلامی دارد که همه درنوع خود از امتیاز بسیار برخوردار است و اخیرا چهار مقاله، ازین مقالات، با عنوان پیدایش و سیر تصوف توسطدوست فاضل ما آقای باقر معین ترجمه و نشر شده است.
این نکته را هم خوانندگان باید توجه داشته باشند که علاقه نیکلسون به تصوف اسلامی و تبحر او در این باب به هیچوجه به معنی آن نیست که او، احتمالا، حرفهای خلاف واقع در باب اسلام و یا تصوف اسلامی نگفته باشد، و مناین نکته را در حد همین قدر یادآوری، اینجا، کافی میدانم تا فرصت مناسبی پیدا کنم و عقایدم را در بابخاورشناسان و مقوله بندی آنها و نقشی که بسیاری از آنها در تسلط غرب بر شرق داشتهاند،به تفصیل بنویسم امایک نکته را یادآوری میکنم که اگر مستشرقی گفت:« ماست سفید است»، همیشه جای این احتمال را در ذهن خودنگاه دارید که یا ماست اصلا سفید نیست، یا اثبات سفیدی ماست مقدمهای است برای نفی سیاهی از زغال.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فهرست مطا لب
عنوان صفحه
مقدمه 2
پرورش عقل و علم 4
سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل 5
د عوت اسلام به تعلیم و تعلم 6
تربیت و پرورش عقل در اسلام 7
صفات عقل 9
اصل تعقل 11
ا صل تفکّر اساس تربیت اسلامی 11
راه و حقیقت تفکّر 14
مجاری تفکّر 15
اصل تد بّر 18
جایگاه تد بّر در تر بیت 18
تربیت اسلامی و شأن مومن 20
ثمرات تدبّر 21
آموزش مهارتهای فکر کردن به کودکان 23
منا بع و مآ خذ 26
مقدمه
بر ا ساس رأی صادره در ششصد و چهل و هفتمین جلسه شورای عا لی آموزش و پرورش ، مورخ 29/2/79 ، ا هدا فی برا ی دوره ا بتدا ئی در زمینه های اعتـــقادی ، اخـــلاقی، علمـــی و آموزشی ، فرهنگی ، اجتماعی ، زیستی ، سیا سی وا قتصـــادی در را ستای رســا لت و مأموریت آموزش و پرورش و جهت دهی به رشـــــد همه جا نبه دا نش آموزان بر پایه تعالیم و دستورات دین مبین ا سلام تعیین شده ا ست .
مدیران ، برنامه ریزا ن و همه افرادی که در تعلیم و تربیت دا نش آموزا ن نقشـی بر عهده دارند ، مکلف شده ا ند ، در برنامه ریـــــــزی ا مور طوری اقدا م کنند که در پایـان دوره تحصیلی دستیا بی دا نش آموزا ن به ا هداف تعیین شده ممکن با شد .
در بخش ا هداف علمی و آموزشی موارد زیر آمده ا ست :
1- نسبت به شناخت پدیده ها کنجکا و ا ست .
2- در فکر کردن ، شنیدن ، گفتن و بیان مقصود ، خوا ندن و نوشتن و حساب کردن مهارت کا فی دارد .
3- با زبان فارسی آشنایی دارد و میتوا ند ا ز کتاب و روزنامه ا ستفاده نماید .
4-به ا همیت و ارزش اطلاعات و اطلاع رسا نی در زندگی آگاه ا ست .
5- ارزش علم را در ا نجام درست کارها تا حدی می دا ند .
6- مهارتهای اولیه برای زندگی در جامعه را کسب کرده ا ست .
7- با نحوه یادگیری خود تا حدودی آشنا ست .
8- به مطالعه کتاب علاقه نشان میدهد .
موضوع مقاله حاضر " تفکر و ضـــــرورت آموزش آن در دوره ا بتـدائــــی " می با شد ، هما نگونه که در موارد ذکر شده در بالا ملاحظه می نمائید ، دا نش آموزا ن ما باید در پایان دوره ا بتدا ئی در فکر کردن مهارت کافی دا شته با شند . ولی آیا مــا به آنها آموزشی در این خصوص داده ایم ؟ آیا برای چگونه و چطور فکــر کردن و یـا به طور کلی ، فکر کردن به مسائل ا طرافمان ،آمـــوزشی در مدا رس به نو نهـالانمـا ن ارائه می دهیم ؟ اگر جواب مثبت ا ست ، آیا تا همین حد کافی ا ست ؟ و . . .
البته بچه ها در زمینه : گفتن و بیا ن مقـصود ، خوا ندن و نوشتن و حساب کردن مهارت کا فی کسب می نمایند ، تا جایی که گفتن آنها در برخــی موارد به پرگویی منتهی می شود و بدون فکر کردن در مورد چیزی ، اولین مطلبی را که به ذهنشا ن میرسد بیان می نمایند . به نظر بنده باید در زمینه گوش کردن و فکر کردن با توجه به سفارشات زیادی که در این خصوص شده ا ست و اثرا تی که اندیشیدن در موفقیت بیشتر آنها در پی خواهد دا شت ، آ موزشهایی به دا نش آموزا ن داده شود تا در این زمینه نیز مهارت کافی کسب نمایند .
سؤالات و موارد بالا باعث شدند تا نگارنده مطالعاتی در این خصوص ا نجام دهد ، در قرآن و کلام معصومین سفارشات زیادی برا ی تفکر در کارها و ضرورت آن شده ا ست ، تا آنجا که یک لحظه تفکر را ا ز عبادت شصــت سا ل بهتــر دا نسته ا ند ، یا اینکه سالار شهیدا ن حضرت امام حسین ( ع ) که معلم درس آزادگی به ا نسانهای عالم هستند ، میفرمایند : « چیـــزی به زبا نتــان نیاورید که ا ز ارزش شما بکا هـد » و این مطلب خود تأکیدی ا ست بر سخن گفتن همراه با تفکر تا باعث نقصان ارزش ما نگردد ، د ر سخنی دیگر ا ز امام حسن مجتبی ( ع ) می خوا نیم که :
« اَ لتَّفَکُر حَیوهُ قَلبِ ا لبَصیرِ »
ا ندیشیدن مایه زنده دل بودن ا نسان آگاه ا ست .
همچنین مباحث جالب توجهی در کلام بزرگا نی چون ا ستـــاد مرتضی مطهـری و دیگران در زمینه تفکر آمده ا ست ، که قابل تأمل و بررسی می با شند . در صفحا ت بعدی خلاصه ای ا ز مطالعات نگارنده در این خصوص ارائه شده ا ست ، که امید ا ست بتواند برای نگــارنده و دیگران در ا مر آمـــوزش آینده سازان کشورمان رهگـشا بوده و مفید وا قع شود . ا نشاء ا . . .
ا بو ا لفضل باقرپور ولاشا نی
آذر 1384
پرورش عقل و علم
مسئله " علم " همان آموزش دادن ا ست . تعلیم عبارتست ا ز یاد دادن ، ا ز نظـر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده ا ست . مغز متعلم به منزله ا نباری ا ست که یک سلسله معلومـــات در آن ریختـه می شود . ولی در آموزش کافی نیست که هدف این با شد . امروز هم این را نقص می شمارندکه هدف آموزگار فقط این با شد تنها که یک سلسله معلومات ، اطلاعات ، فرمول را در مغز متعلم بریزد ، آنجا ا نبار کند و ذهن ا و بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده ا ست . هدف معلم باید بالاتر با شد وآن ا ینست که نیروی فکری متعلّم را پــرورش و ا ستقلال بدهد و قوه ا بتکا ر ا و را زنده کند . یعنی کا ر معلم در واقع آتشگیره دادن ا ست ، فرق ا ست میان تنوری که شـما بخوا هید آتش ا ز بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمـــع ا ست ، شما آتشگیــره از خارج می آورید آنقدر زیرا ین چوبها و هیزمها آتش میدهید تا خود اینها کم کم مشتعل شود و تنور با هیـزم خودش مشتعل گردد . چنین به نظر می رسد ، آنجا که راجع به " عقل و تعقل " بحث می شود در مقا بل " علم و تعلم " نظر به همان حالت رشد عقـلانی و ا ستقلال فکری ا ست که ا نسان قوه ا ستنباط دا شته با شد .
جمله ای دارند امیر ا لمو منین (ع ) که در نهج ا لبلاغه ا ست ، میفرمایند : علم دو علم ا ست : یکی علم شنیده شده یعنی فرا گرفته شده ا ز خارج و دیگر علم مطبـــوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت ا نسان سرچشمه می گیرد . علمــی که ا نسان ا ز دیگری یاد نگرفته و معلوم ا ست که همان قوه ا بتکار شخص ا ست .
بعد می فرمایند : وعلم مسموع ، اگر علم مطبـــــوع نبا شد ، فایده ندارد و وا قعاً هم چنین ا ست . این در تجربه ها درک کرده اید : ا فرادی هستــــند که اصلاً علـــم مطبـــوع ندارند ، منشـأ آن هم اغلب ســـوء تعلیم و ســوء تربیــت ا ست ، نه اینـکه ا ستعــدا دش را ندا شته ا ند . تربیت و تعلیم جوری نبــوده که آن نیـــروی مطبــوع او را به حرکت در آورد و پرورش بدهد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 53 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاریخ اسلام
پیشینه
دین اسلام در سده هفتم میلادی در شبه جزیره عربستان ظهور یافت. در خلال یک سده پس از پیداییش آن، این دین موفق به ایجاد یک قلمروی اسلامی شد که از اقیانوس اطلس در شرق تا آسیای میانه در غرب امتداد یافته بود. یکپارچگی امپراتوری اسلامی دیری نپائید و بهزودی جنگهای داخلی در آن درگرفت که در میان تاریخنگاران اسلامی به دوران فتنه معروفند. پس از این مرحله، دوره دیگری به نام دوره دوم فتنه نیز بر جامعه اسلامی تأثیرگذار شد. پس از آن دودمانهای رقیب ادعای خلیفگی مسلمانان را داشتند و یکپارچگی جهان اسلام دیگر حاصل نشد.
اما از چندین سده بدین رو جریانهای فکری اسلامی رشد بسزایی دریکپارچگی جهان اسلامی داشته و جهان شاهد جوشش عظیم ازموج بیداری اسلامی درعصر حاضر میباشد.
عربستان در پایان قرن ششم میلادی در گیر و دار درد زایمان انتقال به مرحلهء یکتاپرستی بود. در دههء دوم قرن هفتم میلادی همزمان با گسترش اسلام در حجاز، در سه نقطهء دیگر عربستان نیز دین یکتاپرستی درحال شکل گرفتن بود و کسانی ادعای نبوت داشتند و دین نوینی را عرضه مینمودند. برای اینکه این موضوع را بهتر بشکافیم ابتدا باید به ترکیب قبایل عربستان در آن زمان نظری بیفکنیم.
قبایل درون عربستان پیش ازظهور اسلام به ۳ مجموعهء بزرگ و رقیب و متخاصم تقسیم میشدند که هرکدام دارای خدایان قبیلهئی ویژه و کعبهء قبیلهئی خاص و آداب و رسومِ سنتی و دین مخصوص به خودشان بودند، و در آداب و رسومشان نقاط مشترک بسیاری با مجموعههای دیگر داشتند. این سه مجموعه عبارت بودند از:
۱) مجموعهء قبایل یمنی در جنوب عربستان؛
۲) مجموعهء قبایلِ ربیعه در شرق و شمالشرق عربستان؛
۳) مجموعهء قبایل مُضَر (بر وزن هنر) در مرکز و غرب عربستان.
بزرگترین مجموعهء قبایل عربستان قبایلِ یمنی بودند؛ بعد ازآنها مجموعهء قبایل ربیعه قرار میگرفتند؛ و مجموعهء قبایل مُضَر دردرجهء سوم ازنظر جمعیتی بودند.
مجموعهء قبایل یمنی جنوب عربستان از چند بخش تقسیم شده بود: قبایل مِذحَج (بر وزن بهتر) با شاخههای متعددشان در درون یمن ساکن بودند. بعد ازاینها قبایل کِنده (بر وزن قبله) بودند که محل اسکانشان در منطقهء حَضرَموت در شرق یمن در همین سرزمینی بود که اکنون نیز شرق یمن نامیده میشود و تا مرزهای عُمان امتداد دارد و از چندین شاخه تشکیل میشد. یمنیها از نظر سنتی دارای یک خدای برتر و مشترک بودند که دارای کعبهء مخصوص به خودش بود. درکنار او خدایان کوچک دیگر نیز پرستیده میشدند که نیاهای مقدس از خاندانهای کاهنان سنتی- به نامهای وُد، یَغوث، یَعوق، نَسرا- بودند. یعنی دین قبایل یمن یک دین مبتنی بر نیاپرستی بود، و کاهنانِ مرده و زنده که نوادگان نیاهای تقدسیافته بودند، رابطان میان مردم و خدای مشترکشان پنداشته میشدند؛ و منصب کهانت از پدر به پسر دست به دست میشد. آخرین کاهن مقدس قبایل یمنی مردی بود که در تاریخ اسلام با نام اهانتآمیز «اسود عَنسی»- یعنی سیاه قبیلهء عنس- شناخته میشود. یک شاخه از قبایل یمنی به نام بنیاسد نیز درشمال حجاز میزیستند که ازنظر آداب و رسوم سنتی شباهت تام و تمام با قبایل درون یمن داشتند و دارای کاهنان مقدس قبیلهئی بودند که منصبشان موروثی بود.
قبایل ربیعه که در بخش شرقی عربستان جاگیر بودند به دو بخش تقسیم میشدند. بزرگترین بخش آن قبایل بنیبکر بودند که در شمالشرق عربستان اسکان داشتند. بعد ازاینها قبایل بنیحنیفه که محل اسکانشان در منطقهء یَمامه درشرق عربستان بود، ازنظر جمعیتی دردرجهء دوم قرار میگرفتند. خدای مشترک دستهبندیِ قبایل ربیعه الرحمان نام داشت، و دارای کعبهء مخصوص به خودش در یمامه بود. یمامه از روزگاران دور تا اوائل قرن هفتم میلادی دردرون قلمرو ایران واقع میشد.
قبایل مُضَری که سومین دستهبندی قبایل عربستان بودند به چهار دسته تقسیم میشدند: یکی بنیعامر که بزرگترین بخش قبایل مضری بود و در مرکز عربستان اسکان داشت؛ دیگر بنیتمیم که بین بنیعامر و حجاز جاگیر بودند و بعد از بنیعامر ازنظر جمعیتی مرتبهء دوم را داشتند؛ سوم هوازن و ثقیف که ازنظر جمعیتی بعد ازاینها قرار میگرفتند و در منطقهء طائف ساکن بودند؛ و چهارم قبایل قریش و کِنانه که در مکه و اطرافش اسکان داشتند و کوچکترین بخش قبایل مُضَری بودند. خدای مشترک تمامی قبایل مضری الله بود؛ و کعبهء واقع در مکه که در زمانی از تاریخ برای پرستش او ساخته شده بود در اوائل قرن هفتم میلادی برترین بیت الله نزد این قبایل بود.
دو مجموعه از قبایل یمنی نیز در زمانی از تاریخ به بیابانهای شام کوچیده بودند و دردرون مرزهای امپراطوری روم میزیستند. در میان این مجموعه در اوائل قرن هفتم میلادی قبایل کَلب ازهمه بزرگتر بودند و در بخش غربی بیابانهای شام اسکان داشتند. بعد ازاینها قبایل غسان قرار میگرفتند که در جنوب شام جاگیر بودند.
مجموعهء دیگری از قبایل عرب به نام «اِیاد» نیز در نخش شرقی بیابانهای شام میزیستند. تمدنهای معروف به پترا و تدمر که ویرانههای شکوهمندی ازآن هنوز در سوریه و اردن برجا است یادگار این مجموعه از قبایل عرب است. خدای باستانی اینها اللات نام داشت؛ و درنوشتههای هرودوت نیز نام این خدا آمدهاست. خدای باستانی اینها اللات نام داشت؛ و درنوشتههای هرودوت نیز نام این خدا آمدهاست. آخرین پادشاه تدمر، وهب اللات معاصر شاپور اول ساسانی بود؛ و رومیها با کشتن