لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه
الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
«قیمه کل امری ما یحسنه»
«وانا لامرأ الکلام وفینا نشبت عروقه وعلینا تهدلت غصونه »
معجزات سفرای الهی بر دو قسم است: قولی وفعلی. معجزات فعلی تصرف درکائنات به قوت ولایت تکوینی باذن الله تعالی است. از آن جمله است واقعه شجره قاصعه در نهج البلاغه که درخت به امر رسول الله از جای خود کنده شد و مانند مرغی بال زنان به سوی پیغمبر اکرم شتافت.
قلع درب قلعه خیبر به دست ید الله امیر(علیه السلام) که خود فرمود: «و الله ما قلعت باب خیبروقدفت به اربعین ذراعاً لم تحس به اعضائی بقوة جسدیه ولا حرکه غذائیه ولکن ایدت بقوه ملکوتیه ونفس بنورها مضیئه» در عداد معجزه فعلی است.
معجزات قولی، علوم ومعارف است که به تعبیر امیر(علیه السلام) در خطبه اشباح نهج البلاغه از ملائکه اهل امانت وحی از حظائز قدس ملکوت بر مرسلین نازل شده است.
معجزات فعلی، موقت، وبعد از وقوع، عنوان تاریخی دارند بخلاف قولی که با محسوسات آشنایند، واین خواص را گوهر شناسند.به قول خواجه در شرح اشارات: «الخواص للقولیة اطوع و العوام للفعلیة»
در سلسله معجزات قولی،قرآن مجید است که صورت کتیبه خاتم(صلی الله علیه واله) است، و معارف صادر از اهل بیت عصمت و وحی چون نهج البلاغه و زبور وانجیل آل محمد(صلی الله علیه واله) صحیفه سجادیه وجوامع روایی، تالی آن. آری تنها معجزه فعلی باقی پیغمبر قبله مدینه طیبه است که بدون اعمال قواعد وآلات نجومی آن را در غایت استوار تعیین فرمود وبه سوی کعبه ایستاد وفرمود:
«محرابی علی المیزاب»
اگر کسی با نظر تحقیق وانصاف در معارف اهل بیت وحی تدبیر کند اعتراف می کند که این همه معارف از مدرسه ومعلم ندیده، جز از نفوس مؤید به روح القدس نتواند بود، و خود آنها بهترین حجت بودن آنان است که: «الدلیل دلیل لنفسه». نهج البلاغه نمونه ای بارز از این کالای پر بهای بازار معارف است.
ادعیه ماثوره ومناجات ها، هر یک مقامی از مقامات انشائی وعلمی آن بزرگان است.لطائف ذوقی و دقائق شهودی که در اینها نهفته است در روایات نیست که در اینها مخاطب مردمند وبا آن به فراخور فهمشان سخن می گفتند، و درآنها با جمال وجلال مطلق بخلوت راز ونیاز می نشستند لذا آنرا که در گنجینه نگارخانه عشق داشتند به زبان آوردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن .doc :
نهج البلاغه حاوی سخنان زیبای امیر مؤمنان علی علیه السلام است که به حق فراتر از سخن انسان و فروتر از سخن خدا معرفی می شود
نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى (359 ـ 406 ه* ق) گردآورى و تدوین گردیده است.
موضوعات نهج البلاغه
تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحید ى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است.
بخشهای مختلف
مؤلّف پس از مقدمه اى کوتاه سخنان امیرمؤمنان علیه السلام را در سه بخشِ خطبه ها (سخنرانیها)، کتب (نامه ها و رساله ها) وقصار الحکم (حکمت هاى کوتاه) تنظیم نموده و در لابلاى سخنان آن حضرت ـ هر جا که لازم بوده ـ توضیحات کوتاه و مفیدى آورده است.
هدف سید رضی
نهج البلاغه در لغت به معناى راه رسا و بلیغ سخن گفتن است. سیّد رضى کوشیده است از میان احادیث منقول از امام على علیه السلام، بلیغترین و زیباترین آنها را گزینش و در این مجموعه گرد آورد. همین ویژگى راز ماندگارى و جاودانگى این کتاب در حوادث سهمگین و تلخ گذشته تاریخ و موجب شهرت آن در میان گروههاى مختلف مسلمانان و شخصیّت هاى برجسته غیرمسلمان گشته است.
پژوهشها و ترجمه ها
برخى از پژوهشگران بیش از 370 اثر را در شرح و تفسیر و ترجمه و... نهج البلاغه بر شمرده اند وتاکنون نزدیک به 15 ترجمه از نهج البلاغه به چاپ رسیده است.این مسأله اهمیت و ارزش این کتاب را در میان مسلمین تا حدودى روشن مى نماید.ترجمه هاى بسیارى از نهج البلاغه به فارسى در دست است. از معروفترین آنها مى توان به ترجمه سیّد على نقى فیض الاسلام و دکتر سیّد جعفر شهیدى اشاره کرد.
فرهنگها و نرم افزارها
برخى از دانشمندان کوشیده اند تا سخنان دیگر امام على علیه السلام را که سیّد رضى در نهج البلاغه نیاورده است گردآورى کنند. مهمترین این آثار نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه است. این مجموعه به کوشش شیخ محمّد باقر محمودى گرد آمده است که در 8 جلد منتشر شده است.
فرهنگهاى لفظى و موضوعى تهیه شده نهج البلاغه جستجو و مراجعه به آن را آسان کرده است. همچنین تاکنون چند نرم افزار از نهج البلاغه و برخى از شروح آن تهیه شده است.
مشهورترین تحقیقهاى نهج البلاغه تحقیق محمد عبده و صبحى صالح مى باشد. تحقیق مرحوم فیض الاسلام نیز در میان فارسى زبانان رواج دارد
نهجالبلاغه
نهجالبلاغه، مجموعهای از خطبهها، نامهها و اندرزها(حکمتها)ی منتسب به علی ابن ابی طالب، امام اول شیعیان است.
گردآورندهٔ نهجالبلاغه، ابوالحسن محمد بن حسین موسوی معروف به سید رضی و شریف رضی است. نهج البلاغه عنوانی است که سید رضی برای منتخبی از خطبهها و مواعظ، نامهها و عهدنامهها، و کلمات کوتاه و قصار علی پسر ابوطالب برگزیدهاست. مطالب این کتاب از جمله شیواترین متون عربی محسوب میشود.
ترجمههای نهج البلاغه
ترجمههای متعددی از این کتاب به فارسی در دسترس است که از آن میان میتوان به ترجمه سید جعفر شهیدی ، فیض الاسلام، جواد فاضل، محمد تقی جعفری ، حسین انصاریان و محمد دشتی اشاره کرد.
مآخذ و مدارک نهج البلاغه
علامه امینی در جلد چهارم کتاب الغدیر ۸۱ شرح نهج البلاغه را معرفی کردهاست[۲]. معروفترین شروح نهج البلاغه شرح ابن ابیالحدید معتزلی بغدادی، شرح ابن میثم بحرانی، شرح خوئی و از معاصران، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه اثر شیخ محمدتقی جعفری و شرح نهج البلاغه تالیف شیخ محمد تقی شوشتری، را میتوان نام برد.
اولین گردآورنده کلمات قصار علی ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ صاحب (بیان و تبیین) متوفی ۲۵۵ ه.ق میباشد. وی صد کلمه از کلمات قصار امیرالمؤمنین را انتخاب کرده و آن را (مطلوب کل طالب من کلام امیرالمومنین علی بن ابی طالب) نامیدهاست.
مورخان و محدثان دیگری نیز به جمع آوری سخنان و حکمتهای علی (ع) اقدام کرده اند، برای نمونه قاضی محمد بن سلامه معروف به قضاعی متوفای 405 هجری مجموعهای از سخنان امیرالمومنین علی را به نام "دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم" گردآوری کرده است[۳]. ترجمه این کتاب به زبان فارسی نیز به نام "قانون" چاپ شده است[۴]. بسیاری از خطب و نامههای نهج البلاغه پیش از آن در کتاب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
سیمای نماز در نهج البلاغه
نماز نخستین حکم الهى بود که چند روز پس از بعثت پیغمبر خاتم، حضرت محمد بن عبد اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم توسط جبرئیل امین از جانب خداوند صادر شد و پیغمبر با تعلیم پیک وحى، آن را معمول داشت.
بدین گونه که پیک وحى الهى، جبرئیل امین، چند روز بعد از آن که پیغمبر به مقام نبوّت رسید، براى دومین بار بر آن حضرت نازل شد و آبى از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و نماز گزاردن و رکوع و سجود را به پیغمبر آموخت.
بنا بر این، نماز این فریضه بزرگ الهى و عالیترین فرمان خداوند عالم که بهترین حالت یک انسان باایمان و بنده خدا در پیشگاه الهى است، نوبر احکام اسلام است و از همینجا نیز باید قدر آن را دانست و به اهمیت آن پى برد.
نکته جالب توجه این است که پس از پیغمبر، نخستین کسى که از مردان آن را بهپا داشت على علیه السلام و آنهم در سن 9 سالگى بود که در خانه پیغمبر به سر مىبرد و چون پیغمبر وضو گرفت او نیز وضو گرفت و همین که رسول خدا به نماز ایستاد، آن وجود مقدس هم در آن سن و سال، پشت پیغمبر (ص) خدا ایستاد و در پشت سر على علیه السلام هم تنها خدیجه بود که به عنوان اولین زن به نماز ایستاد و با پیغمبر (ص) نماز جماعت گزاردند.
پس اولین اقامه نماز به جماعت بود؛ جماعتى این چنین که پیغمبر (ص) در جلو و على پسربچهای 9ساله در پشت سر آن حضرت و خدیجه، همسر پیغمبر در پشت سر على (ع).
مىبینید که على علیه السلام سراینده نهجالبلاغه، چه رابطهاى با نماز، این دستور عالى آسمانى دارد که شش سال پیش از بلوغ و قبل از همه، آن هم در پشت سر پیغمبر (ص) و براى نخستین بار به عنوان وظیفه دینى که پیغمبر ختمى مرتبت از جانب خداوند مأمور به انجام آن شده است، آن را معمول داشت. پس على علیه السلام نخستین نمازگزار اسلام است.
نماز در نظر حضرت على (ع)
به طورى که دیدیم على علیه السلام نخستین پیشواى معصوم و امام بر حق ما و نماینده خدا و جانشین بلا فصل حضرت ختمى مرتبت (ص) اولین نمازگزار اسلام است، آن هم شش سال قبل از بلوغ، از این رو مىباید چنین انسان بىنظیرى، رابطه خاصى با نماز بزرگترین فریضه الهى، داشته باشد.
على که در قبله مسلمین متولد شده و در نه سالگى به عنوان اولین پیرو اسلام و براى نخستینبار در پشت سر پیغمبر خاتم نماز گزارده، به طور قطع بیش از هر مسلمان دیگرى، قدر نماز، نخستین فریضه الهى را مىداند و به آن اهمیت مىدهد.
به طورى که نوشتهاند، حال على علیه السلام به هنگام نماز چنان بود که در یکى از جنگها تیرى به پاى آن حضرت اصابت کرد و هر چه کردند نتوانستند آن را در آورند. چون خبر به پیغمبر دادند فرمود: «بگذارید على مشغول نماز شود سپس تیر را از پاى او در آورید زیرا على (ع) در آن هنگام، چنان محو تماشاى جمال حق است که کاملاً از خود بى خود مىشود.»
چنین کردند و تیر را از پاى على (ع) در آوردند و او متوجه نشد و زمانى به خود آمد که از نماز فراغت یافته بود و آن گاه در خود احساس درد کرد.
هر که چیزى دوست دارد جان و دل بر وى گمارد / هر که محرابش تو باشى سر ز عشقت برندارد
همچنین در یکى از شبهاى مخوف جنگ صفین «لیلة الهریز» که آتش جنگ برافروخته شده بود و از هر سو مانند باران تیر مىبارید، دیدند که على علیه السلام رو به قبله ایستاد و مشغول نماز شد.
پس از نماز پرسیدند یا امیرالمؤمنین این چه وقت نماز خواندن بود و على (ع) فرمود: «اصلاً این جنگ براى چیست جز این است که مىخواهیم ظلم و فساد را ریشه کن کنیم تا نماز و احکام الهى چنانکه باید، اقامه شود.»
خوشا نماز و نیاز کسى که از سر درد / به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
نهجالبلاغه و نماز
امیرالمؤمنین على علیه السلام در نهج البلاغه در موارد عدیدهاى از نماز، این فرمان بزرگ الهى و محبوب مورد علاقهاش که براى هیچ عملى بهمانند آن ارج نمىنهاد، سخن به میان آورده و اهمیت آن را یادآور شده است.
1- از جمله در آغاز خطبه 199 که موضوعات مهم اسلامى را به اصحابش وصیت مىکند و نسبت به انجام دادن آنها سفارش مىکند، مىفرماید: «نماز را چنانکه باید برپا دارید و در حفظ و اداى آن کوشا باشید و هر چه بیشتر به جا آورید و به وسیله آن به خداوند تقرب جوئید زیرا که خداوند در قرآن مىفرماید نماز فریضهاى است که در وقت معین بر اهل ایمان واجب شده است.» آیا پاسخ دوزخیان را نشنیدهاید که وقتى طبق گفته خداوند در قرآن از آنها مىپرسند: «چه چیز شما را به دوزخ افکند؟» مىگویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
نماز، گناهان را مانند ریزش برگ درختان مىریزد و همچون رهایى چهارپایان از بند، انسان را رها مىکند.
رسول خدا (ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه مردى باشد و شبانه روز، پنج نوبت از آن شستوشو کند، که در این صورت دیگر چرکى در بدن وى باقى نخواهد ماند.
مقام و اهمیت نماز را مردانى از مؤمنان مىدانند که زینت کالاى دنیا و فرزندى که نور چشم انسان است و ثروت و دارایى، آنها را به خود مشغول نمىدارد چنانکه خداوند در قرآن مجید فرموده است: «مردانى هستند که تجارت و داد و ستد دنیا آنها را از یاد خدا و اقامه نماز و پرداخت زکات باز نمىدارد.»
با این که خدا، بهشت را به پیغمبر مژده داده بود از بس نماز مىگذارد، خود را به رنج انداخته بود و در این کار نظر به این آیه شریفه داشت: «خانوادهات را فرمان ده نماز بگذارند و خویشتن نیز بر انجام آن شکیبا باش.»
از این رو پیغمبر هم خانواده خود را به انجام این فریضه بزرگ الهى وادار مىکرد و خود نیز با بردبارى به اداى آن مىپرداخت.
2- در عهدنامهاى که براى محمد بن ابى بکر نوشت و او را روانه مصر کرد تا فرمانرواى آنجا باشد، از جمله دستورهائى که به او داد فرمود: نماز را در اوقاتى که براى آنها تعیین شده به پاى دار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اخلاق در نهج البلاغه
آیت الله مشکینى سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مىشود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاقعبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهرهاى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مىگویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شیء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شدهاید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شدهاى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شدهاى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مىگویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مىگویند. یکى از نامهاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکتهاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نامهاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نامهاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مىکنید، مىفهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مىکند، آن روان شماست که درک مىکند. بنا بر این شما جوهرهاى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مىشود و بزودى از بین مىرود. مثل این که از کسى خوشتان مىآید، ساعت دیگر از او بدتان مىآید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مىشود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمىشود و بزودى هم زایل نمىشود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مىگویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مىشود. علما در باره این ملکات، سخنها گفتهاند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کردهاند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مىفرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مىکشید، فعالیت مىکنید تا این صفت روانى را پیدا مىکنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائلاخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفتهاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مىتواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مىتواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مىتواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مىشود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مىشود انسان مسجود ملائکه مىشود، انسان آسمانى مىشود، انسانى مىشود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مىشود که مىفرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند، ملکات آنها را ملکات فاضله کنند، رذائل را از وجودشان دور کنند، تا آنجا که آنان خلیفه الهى گردند. تصور نشود، تنها جانشین الله، جدّ اعلاى ما، حضرت آدم بود، همه ما جانشین الله مىتوانیم باشیم، همه ما خلیفة الله مىتوانیم بشویم. مگر روایت به ما نمىگوید: «تخلّقوا باخلاق اللّه و تأدّبوا باداب اللّه.» اى انسان تو والاتر از این هستى که در این دنیا، در این جهان پست بمانى و علاقهمند به دنیا گردى. تو باید پرواز کنى، متخلق به اخلاق الهى بشوى. بالجمله، بعد دوم اخلاق، عبارت از تشخیص
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
چرا با وجود منابعی چون قرآن، نهج البلاغه و ... ما مسلمانان این قدر در علم و تکنولوژی عقب مانده ایم، ولی امریکایی ها این قدر رشد کرده اند؟
نقل است که سال ها پیش از انقلاب، یکی از نشریات همین سؤال را از خوانندگان خود پرسید و برای بهترین پاسخ جایزه ای در نظر گرفت. آن جایزه با وجود پاسخ های بی شمار رسیده به دفتر نشریه، به طلبه ای رسید که از مدرسه فیضیه پاسخ آن را فرستاده بود. او نوشته بود: "علت اصلی عقب ماندگی ما تا زمان حاضر و پس از این چهارده چیز است: کَذبَ کَذبتْ کذَبتَ کذبت کذبتُ کَذبا کذبتا کذبتما کذبتما کَذبوا کذبنَ کذبتُم کذبتنُّ کَذبْنا این که بپذیریم داستان بالا واقعیت دارد یا خیر، چندان مهم نیست. مهم واقعیتی است که در طی صرف این چهار صیغه فعل "کذب" وجود دارد. حقیقت این است که ما مسلمانان با وجود داشتن دینی کامل و منابع عظیم فرهنگی مانند قرآن، نهج البلاغه و ... به واسطة عدم ثبات و پایداری در اعتقاداتمان عقب مانده ایم و پس از این نیز خواهیم ماند. همة ما به نوعی در بی اعتقادی و بی صداقتی، در این دروغ سازی بزرگ سهیم هستیم. فهم این مشکل چندان سخت نیست. فقط کافی است نگاهی با تأمل به خود و محیطمان بیاندازیم. مگر کسب علم از دستورهای اکید اسلام بر مسلمانان نیست؟ مگر علم به قول سعدی سلاح جنگ با شیطان نیست؟ مگر دین ما بهترین دستورها را برای زیستن بهتر ندارد؟ مشکل این جا است که در یادگیری علم به کسب مدرک تحصیلی جهت رسیدن به رفاه و پست و مقام بسنده کرده ایم. تنبلی و خستگی را پیشه خود کرده ایم و به جای ایستادگی و صبر در برابر مشکلات و به منظور دستیابی بر موفقیت، خود را از درد سر اندیشه و عمل بیرون کشیده و "کنجی و دلی ز محنت آزاد" را برگزیده ایم. سید جمال الدین اسد آبادی جملة زیبایی در این باره دارد، او می گوید: "غرب با علم و عمل نهضتی پدید آورد و شرق با جهل و سستی از بین رفت". اگر دنیای غرب هر روز در حال رشد است، دلیلش این است به کاری که می کند، گرچه باطل ترین اعمال باشد، اعتقاد راسخ دارد. برای همین شب از روز و روز از شب نمی شناسد. تلاش و تحقیق می کند، زحمت می کشد و به مقصود می رسد. باید هم برسد چون به قول گذشتگان "عاقبت جوینده یابنده است". امام علی(ع) خطاب به مردم کوفه در زمان خلافت خویش، با اندوه تمام می گوید: "آنان (سپاهیان معاویه) در باطل خود پایدارند اما شما در حق خود متفرق و مضطرب". بیهوده نیست که علی(ع) می گوید: "ای کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم". آرزو می کند: امیدوارم خدا مرا از شما و شما را از من بگیرد و به جای من حاکمی بد بر شما بگمارد و به جای شما افرادی پسندیده تر نصیبم کند".(1) دوست عزیز! تلاش، کوشش، پیگیری، جستجو، عزم جزم و ... کلماتی تقریباً برابرند که همگی از "خواستن و توانستن" حکایت می کنند اما مسلمانان متأسفانه هم در بُعد خواستن و هم در توانستن دچار ضعف و سستی شگفتی هستیم. افزون بر این در خصوص علل عقب ماندگی مسلمانان مطالبی به پیوست ارسال می گردد. پی نوشت ها: 1. نهج البلاغه امیرمؤمنان(ع) از این دست جملات و اندوه ها بسیار دارد، به طور مثال نگاه کنید به: خطبة قاصعه حضرت و خطبه هایی که در نکوهش مردم بیان فرموده اند .