لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .docx :
امام زمان
پس از فوت حسن عسکری امام یازدهم شیعه، سالها سردرگمی بزرگی برای نیم قرن در بین پیروان آنها پدید آمد که نویسندگان شیعه از آن تحت عنوان دوران حیرت نام میبرند. در میان پیروان امامان شیعه بر سر سرنوشت اسرار آمیز فرزندی که برای حسن عسکری قایل بودند اختلاف بزرگی پدید آمد. گروهی از شیعیان چنین میپنداشتند که حسن عسکری اصولا فرزندی نداشته است و گروهی میگفتند حسن عسکری امام بدون فرزندی است که نمردهاست و حسن عسکری همان مهدی غایب است که دارای دو دوره غیبت است. گروهی نیز معتقد بودند که حسن عسکری فرزندی ندارد و آنها روی به سوی برادر حسن عسکری، جعفر گردانیدند. گروه دیگری عنوان میکردند که فرزند حسن عسکری پیش از فوت پدر در گذشتهاست. تنها بخشی از شیعیان که در آن زمان در اقلیت کوچکی بودند اعتقاد داشتند که فرزند حسن عسکری همان مهدی است که پدرش او را از ترس خلیفه زمان مخفی نگاه داشته و تنها توسط کمی از یاران مورد اعتمادش دیده شدهاست دیدگاه این گروه به مرور به دیدگاه تمامی شیعیانی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلی میباشند. شهرستانی در کتاب ملل نام فرقههای منشعب از میان طرفداران حسن عسکری را بالغ بر بیست فرقه و مسعودی در کتاب مروّج الذهب تعداد این فرقهها را دوازده فرقه شمردهاست
در دوره حیرت حتی در مورد تعداد امامهای شیعه در میان نویسندگان شیعه اختلاف نظر بودهاست. کسانی مانند ابوجعفر برقی (وفات ۸۸۷ یا ۸۹۳ میلادی)، در کتابش بر طبق تفاسیر متفاوتی تعداد امامان را بین سه تا ده میدانست. یا هم عصر او صفار قمی در کتابش بصائر الدرجات تنها ۵ حدیث از میان دو هزار حدیث کتابش در مورد تعداد امامان به امام دوازدهم اشاره میکند. اما چند دهه بعد ابن بابویه حدیثهای متعددی در باب امام دوازدهم نقل میکند. تنها از زمان شیخ کلینی بود که اعتقاد به وجود امام دوازده در منابع شیعه به تواتر به چشم میخورد. پذیرش این دیدگاه در ابتدا با مقاومت بسیاری از سوی خود شیعیان مواجه بود. در مقدمه کتاب الغیبه به قلم ابن ابی زینب نعمانی، نویسنده تاسف میخورد که اکثریت شیعیان امام دوازدهم را نمیشناسند و حتی وجود او را قبول ندارند. ابن بابویه مشاهدات مشابهی دارد هنگامی که او با سیل سوالات شیعیان خراسان مواجه شده بود که از هویت امام دوازدهم میپرسیدند.
در این دوران سرگردانی شیعیان انشقاق در بین شیعیان شدت یافت و جنبشهای رقیب مانند اسماعیلیه نیز استفاده کافی از این موقعیت نمودند. تبلیغات در این دوران به حدی بود که بسیاری از شیعیان و بسیاری از بزرگان شیعه امامی دین خود را ترک نمودند. دغدغه اصلی بزرگان شیعه در این زمان اثبات وجود واقعی فرزند امام حسن عسکری و قبولاندن او به عنوان امام غایب بود. به لطف کوششهای شماری از اندیشمندان شیعه امامی و محدثانی مانند نوبختی، ابو جعفر ابن کعبه، کلینی، نعمانی و بخصوص ابن بابویه اثر ارزنده او کمال الدین-که معمار نظریه امام غایب و دوران غیبت و ظهور منجی بخش اما غائب است- این هدف حاصل آمد
تولد و زندگی مهدی
توصیفات دقیقی در مورد مهدی از نیمه اول قرن دهم میلادی و قرن یازدهم میلادی (قرن چهارم و پنجم هجری) به بعد در کتابهای افرادی مانند شیخ طوسی، ابن بابویه و نعمانی وجود دارد. در روایات نقل شده از این کتابها نامهای متعددی برای مادر امام دوازدهم نقل شدهاست مانند نرجس، ریحان، سوسن و مریم. برطبق همین روایات مادر مهدی کنیزی سیاه از نوبیه بودهاست. سه نام اول که معمولا از نامهایی بودهاست که در آن زمان بر کنیزان نهاده میشدهاست گواهی بر این دسته از روایات هستند. روایاتی دیگر است که بنوشته امیر معزی در دانشنامه ایرانیکا از دیدگاه تاریخی صحت ندارد و بدون شک جنبهای افسانهای و تذکرهای دارد. این روایات مادر امام دوازدهم را دختر پادشاه روم شرقی میدانند که به اسارت مسلمانان در میآید و بصورت برده در بغداد به یکی از یاران هادی، امام دهم فروخته میشود. هادی نیز این کنیز را به عقد فرزندش درمی آورد. بر طبق بیشتر منابع، تولد اما م زمان در نیمه شعبان سال ۲۵۶ قمری یا ۸۷۰ میلادی میباشد.
نواب اربعه
مطابق دیدگاه شیعه امامی نواب اربعه چهار یا سفرا، چهار نفر از شیعیان برگزیده بودند که نقش واسطه بین شیعیان و امام زمان را بازی می کردند. این نواب در دوران غیبت صغری که حدود هفتاد سال طول کشید پیغام رسان امام رسان امام شیعیان تا زمان غیبت کبری او بودند. از دیدگاه تاریخی اعتقاد به وجود نواب اربعه در آثار محدثان و علمای شیعه چند دهه اول دوران موسوم به غیبت صغری به چشم نمی خورد. تنها کلینی اشارات مبهمی به نامه هایی از امام زمان می کند که به دست شیعیان می رسیده است. اولین کسانی که به وجود چهار نائب امام دوازدهم شیعه اشاره می کنند ابن بابویه (وفات بسال ۹۹۱ یا ۹۹۲ میلادی)و ابوجعفر محمد ابن حسن توسی (شیخ طوسی) (وفات بسال ۱۰۶۷ میلادی) بودند بنابر آنچه در منابع متاخرتر شیعه آمده است چهار نفر نایب امام در دوران غیب به ترتیب زیر، از جانب وی تعیین و واسطه او و مردم شدند:
ابو عمرو عثمان بن سعید عَمری
ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
ابوالحسن علی بن محمد سمری
دیدگاه شیعه دوازده امامی
بنابر اکثر روایات شیعه، حجت بن حسن در ۱۵ شعبان سال ۲۵۵ هجری در سپیدهدم روز جمعه در شهر سامرا واقع در عراق امروزی، دیده به جهان گشود.[۷] شیعیان زادروز او را که «نیمهٔ شعبان» خوانده میشود، جشن میگیرند.
اختلاف در زادروز وی بین سالهای ۲۵۴ یا ۲۵۵ یا ۲۵۶ یا ۲۵۷ یا ۲۵۸ هجری قمری در ۸ شعبان، ۲۳ رمضان یا ۱۹ ربیعالاول است. بعضی این اختلافات ازجمله در تاریخ تولد را بدلیل وجود حالت تقیه درآن سالها میدانند که اطلاعات تفصیلی مربوط به وی، تاریخ تولد و حتی نام او تا سالها از عامه مردم مخفی نگه داشته میشد.
بنابر گفته منابع شیعه دوازده امامی در آن زمان، جعفر بن علی، برادر حسن بن علی عسکری، اعلام کرد که برادرش هیچگاه فرزندی نداشتهاست و وی جانشین برادر است؛ ولی به اعتقاد شیعیان، جعفر بن علی ویژگیهای امامت را نداشت و هنگام نماز گزاردن بر بدن امام، فرزندش حجت بن الحسن بر او نماز گزارد و شک را از شیعیان برداشت. وی بعدها در میان شیعیان به «جعفر کذّاب» شهرت یافت
نام حجت ابن حسن هم نام و هم کنیه با محمد پیامبر اسلام است. از محمد پیامبر اسلام، حدیثی با این مضمون نقل شدهاست: «مهدی از نسل من است. نام او نام من و کنیهاش هم کنیه من است.» البته به گفته مادلونگ حدیث منسوب به پیامبر که منجی همنام و همکنیه وی است، در ابتدا توسط طرفداران مختار ثقفی و شیعیان کیسانیه برای محمد حنفیه، فرزند علی ابن ابی طالب و امام شیعیان کیسانیه جعل شده بود.[۱۵]
شیعیان از بردن نام اصلی او، «محمد»، نهی شدهاند(نهی عن الاسم و المنع عن التسمیه). هدف این کار در منابع شیعه مانند کلینی، نعمانی و ابن بابویه حفاظت از منجی از خطری که متوجه او از جانب عباسیان است ذکر شدهاست. نامهایی مانند مهدی(هدایتشده)، منتظر(کسی است که انتظارش را میکشند)، صاحب الزمان، بقیه الله، و از همه بیشتر قائم به معنی قیام کنندهاست.[۲] از دیگر نامهای او حجت به معنی اثبات وجود خدا در میان زمینیان یا کسی که به واسطه او خدای غیر قابل دسترس در دسترس قرار میگیرد.[۱۶]
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 59
مقدمه:
سخن گفتن دربارة حضرت مهدی (عج)، به نفس کشیدن می ماند که گرچه مکرّر است، امّا برای ادامة حیات ضروری است.
دربارة زندگانی و غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام، کتاب های بسیاری نوشته شده که مشتمل بر هزاران مجلّد است. با اینهمه ناگفته های فراوانی باقی مانده است که بیان و تبیین آنها، تحقیقاتی گسترده تر و تألیفاتی افزون تر می طلبد.
علاوه بر اینها، تبلیغاتی اساسی و پیگیر بایسته است تا مردم که به حق، در دوران انقلاب شکوهمند اسلامی، با اطاعت بی چون و چرا از رهبری معظّم آن، شیفتگی خود را به مقام برتر ولایتِ حضرت صاحب الزّمان علیه السلام نشان داده اند، بیش از پیش با آن بزرگوار آشنا شوند، و با دقت در ویژگی ها، و بهره گیری از فرمایشات حضرتش، سیره و سنّت او را بیشتر بشناسند.
به راستی از میان هزاران پرسشی که دربارة ولادت شگفت انگیز، و امامت زودهنگام، و علت و کیفیت غیبت صغری و کبری، و چگونگی بهره وری مردم در دوران غیبت، و طول عمر، و نحوة زندگی، و کیفیت ارتباط با مردم و محل سکونت و داشتن خانواده و امکان دیدار و معنای انتظار و عوامل تأخیر و تعجیل فرج، و مقدّمات ظهور، و ویژگی و تعداد یاران، و چگونگی تسلط بر سراسر گیتی، و نحوة حکومت آن حضرت مطرح است، تودة مردم و حتّی جوانان و تحصیل کردگان جامعه به چند پرسش، جوابی قانع کننده دارند؟
چند نفرند آنها که بر اساس حقوق شوقی خودجوش، و احساس نیازی درونی، در میان انبوه کتابهای موجود، به جستجوی گمشده خویش برآمده و به مقصد رسیده باشند؟
و آیا آنچه در دست است جوابگوی اینهمه احتیاج و اشتیاق هست؟!
فصل اول
مشخصات فردی حضرت
1-1- تولد شگفت انگیز امام زمان
حکیمه خاتون، دختر امام جواد علیه السلام، بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از اینکه امام هادی علیه السلام به شهادت رسید و امام حسن عسکری علیه السلام در جای پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زیارت او می رفتم، چنانچه به زیارت پدر آن حضرت می رفتم. روزی به نزد ایشان رفتم. پس نرجس خاتون به نزد من آمد که چکمه ام را از پایم دربیاورد.
گفتم: «ای خانم بزرگوارم! من باید چکمة ترا دربیاورم.»
گفت: «تو خانم بزرگوار من هستی! من باید چکمة ترا دربیاورم.»
گفتم: «خیر! به خدا قسم که نمی گذارم چکمة مرا دربیاوری، بلکه من ترا بر دیدگان خود می گذارم و ترا خدمت می کنم.»
امام حسن عسکری ( سخنان ما را شنید و فرمود: «ای عمّه! خداوند ترا جزای خیر بدهد.»
من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس کنیزی را صدا کردم و گفت: «لباس مرا بیاور تا مراجعت بکنم.»
امام حسن عسکری ( فرمود: «ای عمّه! امشب را نزد ما بیتوته کن. زیرا امشب، شب نیمة شعبان است و بزودی در این شب مولودی که کریم است و حجّت خداوند متعال بر خلق می باشد متولّد می شود، او کسی است که خداوند به وسیلة او زمین را بعد از مردنش، زنده می کند.
پس به درستی که خداوند عزّوجلّ زود است که ترا به ولیّ خود و حجّت خود بر خلق که جانشین من است مسرور نماید.»
گفتم: «ای آقای من! از چه کسی این فرزند متولّد می شود؟»
حضرت فرمود: «از نرجس.»
پس من به خاطر این بشارت خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس ( رفتم ولی در او اثر حملی را ندیدم، پس تعجّب کردم و به امام حسن عسکری ( عرض کردم: «من اثر حملی را در نرجس نمی بینم.»
حضرت تبسّمی کرد و فرمود: «ما اوصیاء از شکمها برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.»
عرض کردم: «ای سیّد من! در چه وقتی از این شب، آن مولود، متولّد می شود؟»
حضرت فرمود: «در وقت طلوع فجر.»
چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پیوسته مراقب نرجس بودم. چون نیمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، دیدم نرجس خاتون خوابیده و هیچ مورد خاصّی وجود ندارد.
سپس بیرون رفتم تا ببینم که فجر شده است یا نه، پس دیدم که فجر اوّل، طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهایی به خاطرم راه یافت. در همین هنگام امام حسن عسکری ( از آن جایی که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: «ای عمّه! عجله نکن که اینک امر ولادت نزدیک شده است.»
پس من نشستم و سوره های «الم سجده» و «یس» را خواندم و در خواندن بودم که نرجس خاتون، ترسان بیدار شد. من سریع خود را به او رسانیدم و او را به سینة خود چسبانیدم و گفتم: «نام خدای بر تو باد! احساس چیزی می نمایی؟»
گفت: «بلی ای عمّه!»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
اندیشة پیروزی نهائی
نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسنرش جهانی ایمان اسلامی ، استقرار کامل و همه جانبة ارزشهای انسانی ، تشکیل مدینة فاضله و جامعة ایدهآل ، و بالاخره اجراء این ایدة عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی ، از او به «مهدی» تعبیر شده است ، اندیشهای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی با تفاوتها و اختلافهائی بدان مؤمن و معتقدند .
زیرا این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی ، غلبة قطعی صالحان و متقیان ، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران برای همیشه و آینده درخشان و سعادتمندانة بشریت را نوید داده اشت .
این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده ، و طرد عنصر بدببتی نسبت به پایبان کار بشر است ، که طبق بسیاری از نظریهها و فرضیهها فوقالعاده تاریک و ابتر است .
انتظار فرج :
امید و آرزوی تحقیق این نوید کلی جهانی انسانی ، در زبان روایات اسلامی ، « انتظار فرج » خوانده شده است و عبادت – بلکه افضل عبادات شمرده شده است . اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر اسنتتاج میشود و آن اصل « حرمت یأس از روح الله » است .
مردم مؤمن به عنایات الهی ، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمیدهند و تسبیم یأس و ناامیدی و بیهوده گرائی نمیگردند . چیزی که هست این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله در مورد یک عنایت عمومی و بشری است ، نه شخصی یا گروهی ؛ و به علاوه ، توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داد ه است .
دوگونه انتظار
انتظار فرج و آرزو و امید و دلبستن به آینده دو گونه است : انتظاری که سازنده و نگهدارنده است ، تعهد آور است ، نیرو آفرین و تحریک بخش است ، به گونهای است که میتواند نوعی عبادت و حق پرستی شمده شود ؛ و انتظاری که گناه است ، ویرانگراست ، اسارت بخش است ، فلج کننده است و نوعی « اباحیگیری » باید محسوب گردد .
این دو نوع انتظار فرج ، معمول دو نوع برداشت از ظهور عظیم مهدی موعود است و این دو نوع برداشت به نوبة خود ، از دو نوع بینش دربارة تحولات و انقلابات تاریخی ناشی میشود . از این رو لازم است اندکی دربارة دگرگونیها و تحولات تاریخی به بررسی بپردازیم .
ما هنگامی که معلولی را با طبیعت کلی یک علت بسنجیم و آن را لازمة آن طبیعت به طور کلی و عام و شامل نیابیم ، نام تصادف روی آن میگذاریم .
امور تصادفی تحت ضابطة کلی در نمیآید و قانونی علمی نمیتواند داشته باشد ، زیرا قوانین علمی عبارت است از جریانات کلی و عمومی طبیعت .
ممکن است کسی تحولات تاریخی را یک سلسله امور تصادفی و اتفاقی یعنی اموری که تحت قاعده و ضابطهای کلی در نمیآید بداند ، از آن جهت که مدعی شود جامعه چیزی جزء مجموعهای از افراد با طبایع فردی و شخصی نیست ، مجموع حوادثی که به وسیلة افراد به موجب انگیزههای فردی و شخصی به وجود میآید منجر به یک سلسله حوادث تصادفی میشود و ان حوادث تصادفی منشأ تحولات تاریخی میگردد .
نظریة دیگر این است که جامعه به نوبة خود ، مستقل از افراد ، طبیعت و شخصیت دارد و به اقتضای طبیعت و شخصیت خود عمل میکند ، شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست ، بلکه تاز ترکیب و فعل و انفعال فرهنگی افراد ، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود میآید ، آن چنانچه در هر مرکب از مرکبات بی جان یا جاندار چنین است . علیهذا جامعه ، طبیعت و خصلت و سنت و قاعده و ضابطه دارد ، یعنی طبق طبیعت خود عمل میکند و عملها و عکسالعملهایش طبق یک سلسله قوانین کلی و عمومی قابل توضیح است
پس تاریخ آنگاه فلسفه دارد و آنگاه تحت ضابطه و قاعدة کلی در میآید و آنگاه موضوع تفکر و مایة تذکر و آیینه عبرت و قابل درسآموزی است که جامعه از خود طبیعت و شخصیت داشته باشد و اگر نه جز زندگی افراد چیزی وجود ندارد و اگر درسی و عبرتی باشد درسهای فردی از زندگی افراد است ، نه درسهای جمعی از زندگی اقوام و ملل ، علیهذا برداشت داشتن از تاریخ و تحولات آن که بدان اشاره شد ، فروع بر مسأله طبیعت و شخصیت داشتن جامعه است .
قرآن و تاریخ
مسأله انتظار فرج که موضوع بحث این گفتار است ضمن اینکه بحثی فلسفی و اجتماعی است ، بحثی دینی و اسلام است و همچنانکه گفتیم ریشه قرآنی دارد . پس قبل از آن که درباره چگونگی انتظار به بررسی بپردازیم باید نظر قرآن را درباره جامعه و سرگذشت متحول و متغیر آن که تاریخ است روشن کنیم .
در این که قرآن مجید تاریخ را به عنوان یک درس و یک منبع معرفت و شناسائی ، یک موضوع تفکر و مایة÷ تذکر و آیینة عبرت یاد میکند جای تردید نیست ولی آیا قرآن به تاریخ به چشم فردی مینگرد یا به چشم اجتماعی ، آیا قرآن تنها نظرش به این است که زندگی افرادی را برای عبرت سایر افراد طرح کند یا نظرش به زندگی جمعی است ، لااقل زندگی جمعی نیز منظور نظر قرآن هست ؟ و به فرض دوم آیا از قرآن میتوان استنباط کرد که جامعه ، مستقل از افراد ، حیات و شخصیت و مدتع و اجل و حتی شعور و ادراک و وجدان و ذوق و احساس و نیرو دارد یا نه ؟ و بنابراین فرض آیا از قرآن کریم می توان استنباط کرد که بر جامعه ها و اقوامم وامم ((سنت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .docx :
امام زمان
پس از فوت حسن عسکری امام یازدهم شیعه، سالها سردرگمی بزرگی برای نیم قرن در بین پیروان آنها پدید آمد که نویسندگان شیعه از آن تحت عنوان دوران حیرت نام میبرند. در میان پیروان امامان شیعه بر سر سرنوشت اسرار آمیز فرزندی که برای حسن عسکری قایل بودند اختلاف بزرگی پدید آمد. گروهی از شیعیان چنین میپنداشتند که حسن عسکری اصولا فرزندی نداشته است و گروهی میگفتند حسن عسکری امام بدون فرزندی است که نمردهاست و حسن عسکری همان مهدی غایب است که دارای دو دوره غیبت است. گروهی نیز معتقد بودند که حسن عسکری فرزندی ندارد و آنها روی به سوی برادر حسن عسکری، جعفر گردانیدند. گروه دیگری عنوان میکردند که فرزند حسن عسکری پیش از فوت پدر در گذشتهاست. تنها بخشی از شیعیان که در آن زمان در اقلیت کوچکی بودند اعتقاد داشتند که فرزند حسن عسکری همان مهدی است که پدرش او را از ترس خلیفه زمان مخفی نگاه داشته و تنها توسط کمی از یاران مورد اعتمادش دیده شدهاست دیدگاه این گروه به مرور به دیدگاه تمامی شیعیانی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلی میباشند. شهرستانی در کتاب ملل نام فرقههای منشعب از میان طرفداران حسن عسکری را بالغ بر بیست فرقه و مسعودی در کتاب مروّج الذهب تعداد این فرقهها را دوازده فرقه شمردهاست
در دوره حیرت حتی در مورد تعداد امامهای شیعه در میان نویسندگان شیعه اختلاف نظر بودهاست. کسانی مانند ابوجعفر برقی (وفات ۸۸۷ یا ۸۹۳ میلادی)، در کتابش بر طبق تفاسیر متفاوتی تعداد امامان را بین سه تا ده میدانست. یا هم عصر او صفار قمی در کتابش بصائر الدرجات تنها ۵ حدیث از میان دو هزار حدیث کتابش در مورد تعداد امامان به امام دوازدهم اشاره میکند. اما چند دهه بعد ابن بابویه حدیثهای متعددی در باب امام دوازدهم نقل میکند. تنها از زمان شیخ کلینی بود که اعتقاد به وجود امام دوازده در منابع شیعه به تواتر به چشم میخورد. پذیرش این دیدگاه در ابتدا با مقاومت بسیاری از سوی خود شیعیان مواجه بود. در مقدمه کتاب الغیبه به قلم ابن ابی زینب نعمانی، نویسنده تاسف میخورد که اکثریت شیعیان امام دوازدهم را نمیشناسند و حتی وجود او را قبول ندارند. ابن بابویه مشاهدات مشابهی دارد هنگامی که او با سیل سوالات شیعیان خراسان مواجه شده بود که از هویت امام دوازدهم میپرسیدند.
در این دوران سرگردانی شیعیان انشقاق در بین شیعیان شدت یافت و جنبشهای رقیب مانند اسماعیلیه نیز استفاده کافی از این موقعیت نمودند. تبلیغات در این دوران به حدی بود که بسیاری از شیعیان و بسیاری از بزرگان شیعه امامی دین خود را ترک نمودند. دغدغه اصلی بزرگان شیعه در این زمان اثبات وجود واقعی فرزند امام حسن عسکری و قبولاندن او به عنوان امام غایب بود. به لطف کوششهای شماری از اندیشمندان شیعه امامی و محدثانی مانند نوبختی، ابو جعفر ابن کعبه، کلینی، نعمانی و بخصوص ابن بابویه اثر ارزنده او کمال الدین-که معمار نظریه امام غایب و دوران غیبت و ظهور منجی بخش اما غائب است- این هدف حاصل آمد
تولد و زندگی مهدی
توصیفات دقیقی در مورد مهدی از نیمه اول قرن دهم میلادی و قرن یازدهم میلادی (قرن چهارم و پنجم هجری) به بعد در کتابهای افرادی مانند شیخ طوسی، ابن بابویه و نعمانی وجود دارد. در روایات نقل شده از این کتابها نامهای متعددی برای مادر امام دوازدهم نقل شدهاست مانند نرجس، ریحان، سوسن و مریم. برطبق همین روایات مادر مهدی کنیزی سیاه از نوبیه بودهاست. سه نام اول که معمولا از نامهایی بودهاست که در آن زمان بر کنیزان نهاده میشدهاست گواهی بر این دسته از روایات هستند. روایاتی دیگر است که بنوشته امیر معزی در دانشنامه ایرانیکا از دیدگاه تاریخی صحت ندارد و بدون شک جنبهای افسانهای و تذکرهای دارد. این روایات مادر امام دوازدهم را دختر پادشاه روم شرقی میدانند که به اسارت مسلمانان در میآید و بصورت برده در بغداد به یکی از یاران هادی، امام دهم فروخته میشود. هادی نیز این کنیز را به عقد فرزندش درمی آورد. بر طبق بیشتر منابع، تولد اما م زمان در نیمه شعبان سال ۲۵۶ قمری یا ۸۷۰ میلادی میباشد.
نواب اربعه
مطابق دیدگاه شیعه امامی نواب اربعه چهار یا سفرا، چهار نفر از شیعیان برگزیده بودند که نقش واسطه بین شیعیان و امام زمان را بازی می کردند. این نواب در دوران غیبت صغری که حدود هفتاد سال طول کشید پیغام رسان امام رسان امام شیعیان تا زمان غیبت کبری او بودند. از دیدگاه تاریخی اعتقاد به وجود نواب اربعه در آثار محدثان و علمای شیعه چند دهه اول دوران موسوم به غیبت صغری به چشم نمی خورد. تنها کلینی اشارات مبهمی به نامه هایی از امام زمان می کند که به دست شیعیان می رسیده است. اولین کسانی که به وجود چهار نائب امام دوازدهم شیعه اشاره می کنند ابن بابویه (وفات بسال ۹۹۱ یا ۹۹۲ میلادی)و ابوجعفر محمد ابن حسن توسی (شیخ طوسی) (وفات بسال ۱۰۶۷ میلادی) بودند بنابر آنچه در منابع متاخرتر شیعه آمده است چهار نفر نایب امام در دوران غیب به ترتیب زیر، از جانب وی تعیین و واسطه او و مردم شدند:
ابو عمرو عثمان بن سعید عَمری
ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
ابوالحسن علی بن محمد سمری
دیدگاه شیعه دوازده امامی
بنابر اکثر روایات شیعه، حجت بن حسن در ۱۵ شعبان سال ۲۵۵ هجری در سپیدهدم روز جمعه در شهر سامرا واقع در عراق امروزی، دیده به جهان گشود.[۷] شیعیان زادروز او را که «نیمهٔ شعبان» خوانده میشود، جشن میگیرند.
اختلاف در زادروز وی بین سالهای ۲۵۴ یا ۲۵۵ یا ۲۵۶ یا ۲۵۷ یا ۲۵۸ هجری قمری در ۸ شعبان، ۲۳ رمضان یا ۱۹ ربیعالاول است. بعضی این اختلافات ازجمله در تاریخ تولد را بدلیل وجود حالت تقیه درآن سالها میدانند که اطلاعات تفصیلی مربوط به وی، تاریخ تولد و حتی نام او تا سالها از عامه مردم مخفی نگه داشته میشد.
بنابر گفته منابع شیعه دوازده امامی در آن زمان، جعفر بن علی، برادر حسن بن علی عسکری، اعلام کرد که برادرش هیچگاه فرزندی نداشتهاست و وی جانشین برادر است؛ ولی به اعتقاد شیعیان، جعفر بن علی ویژگیهای امامت را نداشت و هنگام نماز گزاردن بر بدن امام، فرزندش حجت بن الحسن بر او نماز گزارد و شک را از شیعیان برداشت. وی بعدها در میان شیعیان به «جعفر کذّاب» شهرت یافت
نام حجت ابن حسن هم نام و هم کنیه با محمد پیامبر اسلام است. از محمد پیامبر اسلام، حدیثی با این مضمون نقل شدهاست: «مهدی از نسل من است. نام او نام من و کنیهاش هم کنیه من است.» البته به گفته مادلونگ حدیث منسوب به پیامبر که منجی همنام و همکنیه وی است، در ابتدا توسط طرفداران مختار ثقفی و شیعیان کیسانیه برای محمد حنفیه، فرزند علی ابن ابی طالب و امام شیعیان کیسانیه جعل شده بود.[۱۵]
شیعیان از بردن نام اصلی او، «محمد»، نهی شدهاند(نهی عن الاسم و المنع عن التسمیه). هدف این کار در منابع شیعه مانند کلینی، نعمانی و ابن بابویه حفاظت از منجی از خطری که متوجه او از جانب عباسیان است ذکر شدهاست. نامهایی مانند مهدی(هدایتشده)، منتظر(کسی است که انتظارش را میکشند)، صاحب الزمان، بقیه الله، و از همه بیشتر قائم به معنی قیام کنندهاست.[۲] از دیگر نامهای او حجت به معنی اثبات وجود خدا در میان زمینیان یا کسی که به واسطه او خدای غیر قابل دسترس در دسترس قرار میگیرد.[۱۶]
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
اندیشة پیروزی نهائی
نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسنرش جهانی ایمان اسلامی ، استقرار کامل و همه جانبة ارزشهای انسانی ، تشکیل مدینة فاضله و جامعة ایدهآل ، و بالاخره اجراء این ایدة عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی ، از او به «مهدی» تعبیر شده است ، اندیشهای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی با تفاوتها و اختلافهائی بدان مؤمن و معتقدند .
زیرا این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی ، غلبة قطعی صالحان و متقیان ، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران برای همیشه و آینده درخشان و سعادتمندانة بشریت را نوید داده اشت .
این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده ، و طرد عنصر بدببتی نسبت به پایبان کار بشر است ، که طبق بسیاری از نظریهها و فرضیهها فوقالعاده تاریک و ابتر است .
انتظار فرج :
امید و آرزوی تحقیق این نوید کلی جهانی انسانی ، در زبان روایات اسلامی ، « انتظار فرج » خوانده شده است و عبادت – بلکه افضل عبادات شمرده شده است . اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر اسنتتاج میشود و آن اصل « حرمت یأس از روح الله » است .
مردم مؤمن به عنایات الهی ، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمیدهند و تسبیم یأس و ناامیدی و بیهوده گرائی نمیگردند . چیزی که هست این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله در مورد یک عنایت عمومی و بشری است ، نه شخصی یا گروهی ؛ و به علاوه ، توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داد ه است .
دوگونه انتظار
انتظار فرج و آرزو و امید و دلبستن به آینده دو گونه است : انتظاری که سازنده و نگهدارنده است ، تعهد آور است ، نیرو آفرین و تحریک بخش است ، به گونهای است که میتواند نوعی عبادت و حق پرستی شمده شود ؛ و انتظاری که گناه است ، ویرانگراست ، اسارت بخش است ، فلج کننده است و نوعی « اباحیگیری » باید محسوب گردد .
این دو نوع انتظار فرج ، معمول دو نوع برداشت از ظهور عظیم مهدی موعود است و این دو نوع برداشت به نوبة خود ، از دو نوع بینش دربارة تحولات و انقلابات تاریخی ناشی میشود . از این رو لازم است اندکی دربارة دگرگونیها و تحولات تاریخی به بررسی بپردازیم .
ما هنگامی که معلولی را با طبیعت کلی یک علت بسنجیم و آن را لازمة آن طبیعت به طور کلی و عام و شامل نیابیم ، نام تصادف روی آن میگذاریم .
امور تصادفی تحت ضابطة کلی در نمیآید و قانونی علمی نمیتواند داشته باشد ، زیرا قوانین علمی عبارت است از جریانات کلی و عمومی طبیعت .
ممکن است کسی تحولات تاریخی را یک سلسله امور تصادفی و اتفاقی یعنی اموری که تحت قاعده و ضابطهای کلی در نمیآید بداند ، از آن جهت که مدعی شود جامعه چیزی جزء مجموعهای از افراد با طبایع فردی و شخصی نیست ، مجموع حوادثی که به وسیلة افراد به موجب انگیزههای فردی و شخصی به وجود میآید منجر به یک سلسله حوادث تصادفی میشود و ان حوادث تصادفی منشأ تحولات تاریخی میگردد .
نظریة دیگر این است که جامعه به نوبة خود ، مستقل از افراد ، طبیعت و شخصیت دارد و به اقتضای طبیعت و شخصیت خود عمل میکند ، شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست ، بلکه تاز ترکیب و فعل و انفعال فرهنگی افراد ، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود میآید ، آن چنانچه در هر مرکب از مرکبات بی جان یا جاندار چنین است . علیهذا جامعه ، طبیعت و خصلت و سنت و قاعده و ضابطه دارد ، یعنی طبق طبیعت خود عمل میکند و عملها و عکسالعملهایش طبق یک سلسله قوانین کلی و عمومی قابل توضیح است
پس تاریخ آنگاه فلسفه دارد و آنگاه تحت ضابطه و قاعدة کلی در میآید و آنگاه موضوع تفکر و مایة تذکر و آیینه عبرت و قابل درسآموزی است که جامعه از خود طبیعت و شخصیت داشته باشد و اگر نه جز زندگی افراد چیزی وجود ندارد و اگر درسی و عبرتی باشد درسهای فردی از زندگی افراد است ، نه درسهای جمعی از زندگی اقوام و ملل ، علیهذا برداشت داشتن از تاریخ و تحولات آن که بدان اشاره شد ، فروع بر مسأله طبیعت و شخصیت داشتن جامعه است .
قرآن و تاریخ
مسأله انتظار فرج که موضوع بحث این گفتار است ضمن اینکه بحثی فلسفی و اجتماعی است ، بحثی دینی و اسلام است و همچنانکه گفتیم ریشه قرآنی دارد . پس قبل از آن که درباره چگونگی انتظار به بررسی بپردازیم باید نظر قرآن را درباره جامعه و سرگذشت متحول و متغیر آن که تاریخ است روشن کنیم .
در این که قرآن مجید تاریخ را به عنوان یک درس و یک منبع معرفت و شناسائی ، یک موضوع تفکر و مایة÷ تذکر و آیینة عبرت یاد میکند جای تردید نیست ولی آیا قرآن به تاریخ به چشم فردی مینگرد یا به چشم اجتماعی ، آیا قرآن تنها نظرش به این است که زندگی افرادی را برای عبرت سایر افراد طرح کند یا نظرش به زندگی جمعی است ، لااقل زندگی جمعی نیز منظور نظر قرآن هست ؟ و به فرض دوم آیا از قرآن میتوان استنباط کرد که جامعه ، مستقل از افراد ، حیات و شخصیت و مدتع و اجل و حتی شعور و ادراک و وجدان و ذوق و احساس و نیرو دارد یا نه ؟ و بنابراین فرض آیا از قرآن کریم می توان استنباط کرد که بر جامعه ها و اقوامم وامم ((سنت