لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
آیه 219
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ
ترجمه آیه
تو را از شراب و قمار می پرسند بگو : در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی است برای مردم و گناهشان از سودشان بیشتر است و از تو می پرسند ،چه چیز انفاق کنند ? بگو : آنچه افزون آید خدا آیات را اینچنین برای شما بیان می کند ، باشد که در کار دنیا و آخرت بیندیشید
شاءن نزول آیه
گروهى از یاران پیامبر خدمت آن حضرت آمدند و عرض کردند: حکم شراب و قمار را که عقل را زائل و مال را تباه مىکند بیان فرما! این آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد. در تفسیر در المنثور، در شان نزول این قسمت از آیه، (وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ)، "بگو از ما زاد نیازمندیهایتان"؟ (قُلِ الْعَفْوَ). از" ابن عباس"، چنین نقل شده که گروهى از صحابه و یاران پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سؤال کردند (اینکه مىگویید در راه خدا انفاق کنید) ما نمىدانیم چه مقدار از اموال خود را انفاق کنیم آیا همه را در راه خدا به نیازمندان بدهیم یا مقدارى از آن را.
تفسیر نمونه آیه
درباره شاءن نزول آیه اول گفته اند گروهى از یاران پیامبر خدمتش آمدند و عرض کردند: حکم شراب و قمار را که عقل را زائل و مال را تباه مى کند بیان فرما! آیه نخست نازل شد و به آنها پاسخ داد. و در شاءن نزول آیه دوم در تفسیر قمى از امام صادق (علیه السلام ) و در مجمع البیان از ابن عباس چنین نقل شده است : هنگامى که آیه ((و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن )) (و به مال یتیم جز به بهترین طریق نزدیک نشوید) و آیه ((ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما انما یاکلون فى بطونهم نارا و سیصلون سعیرا)) (کسانى که اموال یتیمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به زودى به آتش سوزانى مى سوزند)) نازل شد، که در آن از نزدیک شدن به اموال و دارایى یتیمان مگر در صورتى که براى آنان نفعى داشته باشد، و نیز از خوردن اموال آنان نهى شده ، مردمى که یتیمى در خانه داشتند، از کفالت وى فاصله گرفتند و او را به حال خود گذاشتند، و حتى گروهى آنان را از خانه خود بیرون کردند، و آنها که بیرون نکردند، در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند که کمتر از بیرون کردن نبود، زیرا غذاى او را که از مال خودش تهیه مى شد، با غذاى خود مخلوط نمى کردند، و حتى جداگانه براى آنان غذا مى پختند و پس از آنکه آن یتیم در گوشه اى از اطاق غذاى مخصوص خویش را مى خورد، زیادى آن را اگر اضافه مى آمد، براى او ذخیره مى کردند تا دفعه بعد بخورد و اگر فاسد مى شد به دور مى ریختند. همه این کارها براى آن بود که گرفتار مسؤ ولیت خوردن مال یتیم نشده باشند این عمل هم براى سرپرستان و هم براى یتیمان مشکلات فراوانى به بار مى آورد، به دنبال این جریان آنها خدمت پیامبر رسیده و از این طرز عمل سؤ ال کردند در پاسخ آنها این آیه نازل شد. پاسخ به چهار سؤ ال آیه اول از دو سؤ ال درباره شراب و قمار شروع مى شود، مى فرماید: از تو درباره شراب و قمار سؤ ال مى کنند (یسئلونک عن الخمر و المیسر). ((خمر)) در لغت در اصل به گفته ((راغب )) به معنى پوشانیدن چیزى است و لذا به چیزى که با آن مى پوشانند ((خمار)) گفته مى شود هر چند خمار معمولا به چیزى گفته مى شود که زن سر خود را با آن مى پوشاند. در معجم مقاییس اللغه نیز براى ((خمر)) یک ریشه ذکر کرده که دلالت بر پوشاندن و اختلاط و آمیزش در پنهانى مى کند و از آنجا که شراب عقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته شده زیرا سبب مستى است و مستى پرده اى بر روى عقل مى افکند و نمى گذارد انسان خوب و بد را تشخیص دهد. ((خمر)) در اصطلاح شرع به معنى شراب انگور نیست بلکه به معنى هر مایع مست کننده است خواه از انگور گرفته شده باشد و یا از کشمش یا خرما و یا هر چیز دیگر، هر چند در لغت براى هر یک از انواع مشروبات الکلى اسمى قرار داده شده است . ((میسر)) از ماده ((یسر)) گرفته شده که به معنى سهل و آسان است ، و از آنجا که ((قمار)) در نظر بعضى از مردم وسیله آسانى براى نیل به مال و ثروت است به آن میسر گفته شده است . سپس در جواب مى فرماید: ((بگو در این دو گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى ) براى مردم دارد ولى گناه آنها از نفعشان بیشتر است )) (قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما). با توجه به اینکه جامعه عرب جاهلى بسیار آلوده به شراب و قمار بوده حکم تحریم این دو به طور تدریجى و در چند مرحله نازل شده و اگر نرمش و مدارائى در لحن آیه مشاهده مى شود به خاطر همین معنى است . در این آیه منافع و زیانهاى این دو با هم مقایسه شده و برترى زیانها و گناه سنگین آن بر منافع آنها مورد تصریح قرار گرفته است مسلما منافع مادى که احیانا از طریق فروش شراب یا انجام قمار حاصل مى شود و یا منافع خیالى که به خاطر تخدیر حاصل از مستى شراب و غفلت از هموم و غموم و اندوه ها به دست مى آید در برابر زیانهاى فوق العاده اخلاقى و اجتماعى و بهداشتى این دو بسیار ناچیز است . بنابراین هیچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمى دهد. ((اثم )) به گفته معجم مقاییس اللغة در اصل ، به معنى کندى و عقب افتادن است ، و از آنجا که گناهان ، انسان را از رسیدن به خیرات ، عقب مى اندازد این واژه بر آن اطلاق شده است ، بلکه در بعضى از موارد از آیات قرآن غیر این معنى (کندى و تاخر) مناسب نیست ، مانند: و اذا قیل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ؛ ((و هنگامى که به او گفته شود، تقوا پیشه کن ، غرور، و مقامات موهوم او را از وصول به تقوا، کند مى سازد)). به هر حال ، اثم به هر کار و هر چیزى گفته مى شود که حالتى در روح و عقل به وجود مى آورد، و انسان را از رسیدن به نیکیها و کمالات باز مى دارد، بنابراین وجود ((اثم کبیر)) در شراب و قمار، دلیل بر تاثیر منفى این دو در رسیدن به تقوا و کمالات معنوى و انسانى است که شرح آن در نکته ها خواهد آمد. سومین سؤ الى که در آیه فوق مطرح است ، سؤ ال درباره انفاق است ، مى فرماید: ((از تو سؤ ال مى کنند چه چیز انفاق کنند)) (و یسئلونک ما ذا ینفقون ). ((بگو از مازاد نیازمندیهایتان )) (قل العفو). در تفسیر در المنثور، در شان نزول این قسمت از آیه ، از ابن عباس ، چنین نقل شده که گروهى از صحابه و یاران پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) سؤ ال کردند (اینکه مى گویید در راه خدا انفاق کنید) ما نمى دانیم چه مقدار از اموال خود را انفاق کنیم آیا همه را در راه خدا به نیازمندان بدهیم یا مقدارى از آن را. در پاسخ آنها آیه فوق ، نازل گردید و به آنها دستور داد در انفاق خود رعایت عفو کنید، اکنون ببینیم عفو در اینجا به چه معنى است ؟ ((عفو)) در اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى قصد بر گرفتن چیزى است یا به معنى چیزى که بر گرفتن آن آسان است . و از آنجا که این معنى ، بسیار گسترده است ، بر مصادیق گوناگونى اطلاق شده ، از جمله بخشش و آمرزش ، از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز، و مقدار اضافى چیزى ، و بهترین قسمت مال ، ظاهرا دو معنى اول متناسب با مفهوم آیه نیست و به نظر مى رسد، مراد یکى از سه معنى اخیر باشد، یعنى در انفاق حد وسط را رعایت کنید و یا مقدار اضافى از نیازمندیهاى خود را انفاق نمائید و یا به هنگام انفاق به سراغ قسمتهاى بى ارزش مال نروید، از بهترین قسمتها که بر گرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبیت سهل و آسان است در راه خدا نیز از همان انفاق کنید. در روایات اسلامى نیز، آیه فوق به همین معنى تفسیر شده است . در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که فرمود: العفو الوسط: ((منظور از عفو (در آیه فوق ) حد وسط است )). و در تفسیر على بن ابراهیم مى خوانیم لا اقتار و لا اسراف : ((نه سختگیرى باشد و نه اسراف )). و در ((مجمع البیان )) از امام باقر (علیه السلام ) آمده است : عفو، مازاد خوراک سال است . احتمال دیگرى که در تفسیر این آیه مى توان گفت (هر چند آن را در کلمات هیچ یک از مفسران ندیده ایم ) این است که عفو به همان معنى اول ، یعنى مغفرت و گذشت از لغزش دیگران است ، مطابق این معنى ، تفسیر آیه چنین مى شود: ((بگو بهترین انفاق ، انفاق عفو و گذشت است )). با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن ، مخصوصا مکه و مدینه که از نظر دشمنى و کینه توزى ، و عدم گذشت ، در حد اعلا بودند، این احتمال چندان دور نیست ، به خصوص اینکه شخص پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز نمونه کامل این معنى بود، همان گونه که اعلام عفو عمومى ، نسبت به مشرکان مکه که سرسخت ترین و سنگدل ترین دشمنان اسلام بودند نشان مى دهد، و هیچ مانعى ندارد که آنها سؤ ال از انفاق اموال کنند، ولى نیاز شدید آنها به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازمتر است ، در پاسخ بیان کند و این یکى از شؤ ون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ سؤ ال طرف را رها کرده و به مهمتر از آن مى پردازد. در میان این تفاسیر، تضادى وجود ندارد و ممکن است همه آنها در مفهوم آیه جمع باشد. و بالاخره در پایان آیه مى فرماید: ((خداوند آیات خود را چنین بیان مى کند شاید تفکر و اندیشه کنید)) (کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون ). و بلافاصله در آیه بعد، مرکز اصلى فکر و اندیشه را چنین بیان مى کند: ((در دنیا و آخرت )) (فى الدنیا و الاخرة ). آرى باید تمام کارها در زندگى مادى و معنوى ، تواءم با فکر و اندیشه باشد، از این تعبیر،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
آیه 51 - 54آیه و ترجمهوَ إِذْ وَعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتخَذْتمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظلِمُونَ(51)ثمَّ عَفَوْنَا عَنکُم مِّن بَعْدِ ذَلِک لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ(52)وَ إِذْ ءَاتَیْنَا مُوسى الْکِتَب وَ الْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تهْتَدُونَ(53)وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یَقَوْمِ إِنَّکُمْ ظلَمْتُمْ أَنفُسکم بِاتخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بَارِئکُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسکُمْ ذَلِکُمْ خَیرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئکُمْ فَتَاب عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِیمُ(54)
ترجمه :
51 و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که با موسى چهل شب وعده گذاردیم (و او به میعادگاه براى گرفتن فرمانهاى الهى آمد) سپس شما گوساله را (معبود خود) انتخاب نمودید در حالى که با این کار (به خود) ستم مى کردید.52 سپس شما را بعد از آن بخشیدیم ، شاید شکر این نعمت را بجا آورید.53 و (نیز به خاطر آورید) هنگامى را که به موسى کتاب وسیله اى تشخیص حق از باطل را دادیم تا هدایت شوید54 و زمانى را که موسى به قوم خود گفت : اى قوم شما با انتخاب گوساله به خود ستم کردید، توبه کنید و به سوى خالق خود باز گردید، و خود را به قتل برسانید این کار براى شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوند توبه شما را پذیرفت زیرا او تواب و رحیم است .
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 253
تفسیر:
بزرگترین انحراف بنى اسرائیلقرآن در این چهار آیه به بخش دیگرى از تاریخ پر ماجراى بنى اسرائیل اشاره کرده ، و خاطرات تکان دهنده اى را به یهودیان یادآور مى شود.این آیات از بزرگترین انحراف بنى اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن مى گوید، و آن انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستى است ، و به آنها هشدار مى دهد که شما یکبار در تاریختان بر اثر اغواگرى مفسدان گرفتار چنین سرنوشتى شدید اکنون بیدار باشید راه توحید خالص (راه اسلام و قرآن ) به روى شما گشوده شده ، آن را رها نکنیدنخست مى گوید: به خاطر بیاورید زمانى را که با موسى چهل شب وعده گذاشتیم (و اذ واعدنا موسى اربعین لیلة ).هنگامى که او از شما جدا شد، و میعاد سى شبه او به چهل شب تمدید گردید شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب کردید، در حالى که با این عمل ، به خود ستم مى کردید (ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون ).شرح این ماجرا در سوره اعراف از آیه 142 به بعد، و در سوره طه آیه 86 به بعد مشروحا خواهد آمد و خلاصه آن چنین است :بعد از نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل ، موسى ماءموریت پیدا مى کند براى گرفتن الواح تورات ، مدت سى شب به کوه طور برود، ولى بعدا براى آزمایش مردم ، ده شب تمدید مى گردد، سامرى که مردى نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده ، از طلا و جواهراتى که نزد بنى اسرائیل از فرعونیان به یادگار مانده بود گوساله اى مى سازد که صداى مخصوصى از آن بگوش مى رسد و بنى اسرائیل را به پرستش آن دعوت مى کند.
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 254
اکثریت قاطع بنى اسرائیل به او مى پیوندند، هارون (علیه السلام ) جانشین و برادر موسى (علیه السلام ) با اقلیتى بر آئین توحید باقى مى مانند، اما هر چه مى کوشند دیگران را از این انحراف بزرگ باز گردانند توفیق نمى یابند، بلکه چیزى نمانده بود که خود هارون را هم از بین ببرند.موسى پس از بازگشت از کوه طور از مشاهده این صحنه شدید ناراحت مى شود و آنها را سخت ملامت مى کند، آنها متوجه زشتى کار خود مى شوند و در صدد توبه بر مى آیند، موسى از طرف خداوند پیشنهاد یک توبه بى سابقه به آنها مى دهد که شرح آن در آیات آینده خواهد آمد.در آیه بعد خداوند مى گوید: با این گناه بزرگ باز شما را عفو کردیم شاید شکر نعمتهاى ما را بجا آورید (ثم عفونا عنکم من بعد ذلک لعلکم تشکرون ).و در ادامه این بحث مى فرماید: به خاطر بیاورید هنگامى را که به موسى کتاب و وسیله تشخیص حق از باطل بخشیدیم ، تا شما هدایت شوید (و اذ آتینا موسى الکتاب و الفرقان لعلکم تهتدون .کتاب و فرقان ممکن است هر دو اشاره به تورات باشد و نیز ممکن است کتاب اشاره به تورات و فرقان اشاره به معجزاتى باشد که خداوند در اختیار موسى گذارده بود (چون فرقان در اصل به معنى چیزى است که حق را از باطل براى انسان مشخص مى کند) سپس در زمینه تعلیم توبه از این گناه مى گوید: بخاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت : اى جمعیت شما با انتخاب گوساله به خود ستم کردید (و اذ قال موسى لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل ).اکنون که چنین است توبه کنید و به سوى آفریدگارتان باز گردید (فتوبوا الى بارئکم ).بارى به معنى خالق است و در اصل به معنى جدا کردن چیزى از چیز دیگر مى باشد، چون آفریدگار مخلوقات خود را از مواد اصلى و نیز از یکدیگر جدا مى کند، اشاره به اینکه دستور این توبه شدید را همان کسى مى دهد که آفریننده شما است .توبه شما باید به این گونه باشد که یکدیگر را به قتل برسانید! (فاقتلوا انفسکم ).این کار براى شما در پیشگاه خالقتان بهتر است (ذلکم خیر لکم عند بارئکم ).و به دنبال این ماجرا خداوند توبه شما را پذیرفت که او تواب رحیم است (فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم ).گناه عظیم و توبه بیسابقهشک نیست که پرستش گوساله سامرى ، کار کوچکى نبود، ملتى که بعد از مشاهده آنهمه آیات خدا و معجزات پیامبر بزرگشان موسى (علیه السلام ) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان به کلى اصل اساسى توحید و آئین خدا را زیر پا گذارده بت پرست شوند.اگر این موضوع براى همى شه از مغز آنها ریشه کن نشود وضع خطرناکى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى (علیه السلام )، ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود، و سرنوشت آئین او به کلى به خطر افتد در اینجا باید شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز تنها با پشیمانى و اجراى صیغه توبه بر زبان نباید قناعت گردد، لذا فرمان شدیدى از طرف خداوند، صادر شد که در تمام طول تاریخ پیامبران مثل و مانند ندارد، و آن اینکه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دست جمعى گروه کثیرى از گنهکاران بدست
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 256
خودشان صادر شد.این فرمان به نحو خاصى مى بایست اجرا شود یعنى خود آنها باید شمشیر به دست گیرند و اقدام به قتل یکدیگر کنند که هم کشته شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنایان .طبق نقل بعضى از روایات موسى دستور داد در یک شب تاریک تمام کسانى که گوساله پرستى کرده بودند غسل کنند و کفن بپوشند و صف کشیده شمشیر در میان یکدیگر نهند!.ممکن است چنین تصور شود که این توبه چرا با این خشونت انجام گیرد؟ آیا ممکن نبود خداوند توبه آنها را بدون این خونریزى قبول فرماید؟.پاسخ به این سؤ ال از سخنان بالا روشن مى شود، زیرا مساءله انحراف از اصل توحید و گرایش به بت پرستى مساءله ساده اى نبود که به این آسانى قابل گذشت باشد، آنهم بعد از مشاهده آنهمه معجزات روشن و نعمتهاى بزرگ خدا.در حقیقت همه اصول ادیان آسمانى را مى توان در توحید و یگانه پرستى خلاصه کرد، تزلزل این اصل معادل است با از میان رفتن تمام مبانى دین ، اگر مساءله گوساله پرستى ساده تلقى مى شد، شاید سنتى براى آیندگان مى گشت ، بخصوص اینکه بنى اسرائیل به شهادت تاریخ مردمى پر لجاجت و بهانه جو بودند، لذا باید چنان گوشمالى به آنها داده شود که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و کسى هرگز بعد از آن به فکر بت پرستى نیفتد، و شاید جمله ذلکم خیر لکم عند بارئکم (این کشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است ) اشاره به همین معنى باشد.
تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه : 257
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
آیه و236و237وسوره بقره:
آیه 237_236 سوره مبارکه بقره:آیه و ترجمهلا جُنَاحَ عَلَیْکمْ إِن طلَّقْتُمُ النِّساءَ مَا لَمْ تَمَسوهُنَّ أَوْ تَفْرِضوا لَهُنَّ فَرِیضةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلى المُْوسِع قَدَرُهُ وَ عَلى الْمُقْترِ قَدَرُهُ مَتَعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى المُْحْسِنِینَ(236)وَ إِن طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضتُمْ لَهُنَّ فَرِیضةً فَنِصف مَا فَرَضتُمْ إِلا أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِى بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاح وَ أَن تَعْفُوا أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ لا تَنسوُا الْفَضلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(237)
ترجمه :
236 - اگر زنان را قبل از آمیزش جنسى یا تعیین مهر، (به عللى ) طلاق دهید، گناهى بر شما نیست . (و در این موقع ،) آنها را (با هدیه اى مناسب ،) بهرهمند سازید! آن کس که توانایى دارد، به اندازه تواناییاش ، و آن کس که تنگدست است ، به اندازه خودش ، هدیه اى شایسته (که مناسب حال دهنده و گیرنده باشد ) بدهد! و این بر نیکوکاران ، الزامى است .237 - و اگر زنان را، پیش از آنکه با آنها تماس بگیرید و (آمیزش جنسى کنید) طلاق دهید، در حالى که مهرى براى آنها تعیین کردهاید، (لازم است ) نصف آنچه را تعیین کردهاید (به آنها بدهید) مگر اینکه آنها (حق خود را) ببخشند، یا (در صورتى که صغیر و سفیه باشند، ولى آنها، یعنى ) آن کس که گره ازدواج به دست اوست ، آن را ببخشد. و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها) بپرهیزکارى نزدیکتر است . و گذشت و نیکوکارى را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام مى دهید، بیناست !
تفسیر:
چگونگى اداى مهرباز در ادامه احکام طلاق در این دو آیه احکام دیگرى بیان شدنخست مى فرماید: ((گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از اینکه با آنها تماس پیدا کنید (و آمیزش جنسى انجام دهید) و تعیین مهر نمائید، طلاق دهید)) (لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضة ).البته این در صورتى است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى ، متوجه شوند که به جهاتى نمیتوانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند، زیرا در مراحل بعد کار مشکلتر مى شود. و به هر حال این تعبیر، پاسخى است براى آنها که تصور مى کردند طلاق قبل از عمل زناشویى یا قبل از تعیین مهر، صحیح نیست ، قرآن مى گوید: چنین طلاقى گناهى ندارد و صحیح است (و اى بسا جلو مفاسد بیشترى را بگیرد).بعضى نیز ((جناح )) را در اینجا به معنى ((مهر)) گرفتهاند که بر دوش شوهر سنگینى مى کند یعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشویى و تعیین مهر هیچ گونه مهرى بر عهده شما نیست . گر چه بعضى از مفسران شرح زیادى درباره این تفسیر گفته اند، ولى به کار بردن کلمه جناح ، به معنى مهر مانوس نیست .بعضى نیز احتمال داده اند که معنى جمله بالا این است : که طلاق زنها قبل از آمیزش در همه حال جایز است (خواه در حال عادت ماهیانه باشند یا نه ) در حالى که بعد از آمیزش حتما باید در حال پاکى خالى از آمیزش باشد این تفسیر بسیار بعید به نظر مى رسد، زیرا با جمله ((او تفرضوا لهن فریضة )) سازگار نیست .سپس به بیان حکم دیگرى در این رابطه میپردازد و مى فرماید: در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى ) بهرهمند سازید)) (و متعوهن ).بنابراین اگر نه مهرى تعیین شده و نه آمیزشى حاصل گشته ، شوهر بایدهدیه اى که مناسب با شئون زن باشد، بعد از طلاق به او بپردازد ولى در پرداخت این هدیه ، قدرت توانائى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آیه مى گوید: بر آن کس که توانائى دارد به اندازه توانائیش ، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایسته اى لازم است ، و این حقى است بر نیکوکاران (على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا على المحسنین ).((موسع )) به معنى توانگر، و ((مقتر)) به معنى تنگدست است (از ماده قتر به معنى بخل و تنگ نظرى نیز آمده است ) مانند: (و کان الانسان قتورا).بنابراین توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز درخور تواناییشان این هدیه را بپردازند، و شئون زن نیز در این جهت در نظر گرفته شده است .جمله ((متاعا بالمعروف )) میتواند اشارهاى به همه اینها باشد یعنى هدیه اى به طور شایسته و دور از اسراف و بخل ، و مناسب حال دهنده و گیرنده .از آنجا که این هدیه اثر قابل ملاحظه اى در جلوگیرى از حس انتقامجویى و رهایى زن از عقدههایى که ممکن است ، بر اثر گسستن پیوند زناشویى حاصل شود، در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مى گوید: حقا على المحسنین : ((این عمل بر نیکوکاران لازم است )) یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.ناگفته پیدا است تعبیر به ((نیکوکاران )) نه به خاطر این است که حکم مزبور جنبه الزامى ندارد بلکه براى تحریک احساسات خیرخواهانه افراد در راه انجام این وظیفه است و گرنه همانطور که اشاره شد این حکم جنبه الزامى دارد.نکته جالب دیگرى که از آیه استفاده مى شود این است که : قرآن از هدیهاىکه مرد باید به زن بپردازد تعبیر به ((متاع )) کرده است و متاع در لغت به معناى چیزهائى است که انسان از آنها بهرهمند و متمتع مى شود و غالبا به غیر پول و وجه نقد اطلاق مى گردد زیرا از پول بطور مستقیم نمیتوان استفاده کرد بلکه باید تبدیل به متاع شود روى همین جهت قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است .و این موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد زیرا بسیار مى شود که هدیهاى از اجناس قابل استفاده مانند خوراک و پوشاک و نظایر آن که براى اشخاص برده مى شود هر چند کم قیمت باشد اثرى در روح آنها میگذارد که اگر آن را تبدیل به پول کنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت و لذا در روایاتى که در این زمینه به ما رسیده مى بینیم غالبا ائمه اطهار نمونه هاى هدیه را امثال لباس و مواد غذائى و یا زمین زراعتى ذکر کرده اند.ضمنا از آیه به خوبى استفاده مى شود که در ازدواج دائم تعیین مهر از قبل لازم نیست و طرفین مى توانند بعد از عقد روى آن توافق کنند و نیز استفاده مى شود که اگر قبل از تعیین مهر و آمیزش جنسى ، طلاق صورت گیرد مهر واجب نخواهد بود و هدیه مزبور جانشین ((مهر)) مى شود.باید توجه کرد که زمان و مکان در مقدار ((هدیه مناسب )) مؤ ثر است .در آیه بعد سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى ، جدا مى شوند، مى فرماید: اگر آنها را طلاق دهید پیش از آنکه با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کردهاید، لازم است نصف آنچه را تعیین کردهاید به آنها بدهید
(و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضة فنصف ما فرضتم ).این حکم قانونى مساله است ، که به زن حق مى دهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد.ولى بعدا به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى میرود و مى فرماید: ((مگر اینکه آنها حق خود را ببخشند)) (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولى آنان یعنى ) آن کس که گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد)) (الا ان یعفون او یعفو الذى بیده عقدة النکاح ).روشن است که ولى در صورتى میتواند از حق صغیر صرف نظر کند که مصلحت صغیر ایجاب نماید.بنابراین حکم پرداخت نصف مهر، صرف نظر از مساله عفو و بخشش است .از آنچه گفتیم روشن مى شود که منظور از ((الذى بیده عقدة النکاح )) (کسى که گره ازدواج به دست او است ) ولى صغیر یا سفیه است ، زیرا او است که حق دارد اجازه ازدواج بدهد، ولى بعضى از مفسران چنین پنداشتهاند که منظور شوهر است ، یعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلا پرداخته باشد (آن چنان که در میان بسیارى از اعراب معمول بوده ) حق دارد نصف آن را باز پس گیرد مگر اینکه ببخشد و صرف نظر کند.اما دقت در آیه نشان مى دهد که صحیح همان تفسیر اول است ، زیرا روى سخن در آیه با شوهران است ، به همین دلیل آنها را مخاطب قرار داده و مى گوید: ((و ان طلقتموهن )) (اگر آنها را طلاق دادید) در حالى که جمله او ((یعفو الذى بیده عقدة النکاح )) به صورت فعل غائب ذکر شده و مناسب نیست که منظور از آن ، شوهران باشند.آرى در جمله بعد مى گوید: عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزکارى نزدیک تر است و نیکوکارى و فضل را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مى دهید بینا است (و ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بینکم ان الله بما تعملون بصیر).به طور مسلم مخاطب در این جمله شوهرانند و در نتیجه در جمله قبل سخن از گذشت اولیاء و در این جمله سخن از گذشت شوهران است .و جمله ((و لا تنسوا الفضل بینکم )) خطابى است به عموم مسلمانان که روح گذشت و بزرگوارى را در تمام این موارد فراموش نکنند.روایاتى که از پیشوایان معصوم (علیهم السلام ) به ما رسیده است نیز آیه را به همین صورت تفسیر مى کند، و مفسران شیعه با توجه به مضمون آیه و روایات اهل بیت (علیهمالسلام ) نیز همین نظر را انتخاب کرده اند و گفته اند منظور از این عبارت اولیاء زوجه هستند، البته مواردى پیش مى آید که سر سختى کردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسى ممکن است احساسات شوهر و اقوامش را جریحه دار کند و در صدد انتقامجویى بر آیند و ممکن است حیثیت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد این جا است که گاه ، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود ، لازم میبیند که از حق او گذشت نماید.جمله ((و ان تعفوا اقرب للتقوى )) (عفو و گذشت شما به پرهیزکارى نزدیک تر است )، وظیفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بیان مى کند، که اگر تمام مهر را پرداختهاند چیزى پس نگیرند و اگر نپرداختهاند همه آن را بپردازند و از نیمى که حق آنها است صرف نظر کنند، زیرا مسلم است دختر یا زنى که بعد از عقد یا پیش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشکلاتى است و بى شک گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدى مرهم بر این جراحات میگذارد.لحن مجموعه آیه ، بر اصل اساسى ((معروف و احسان ،)) در این مسائل تاکید مى کند، که حتى طلاق و جدائى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویى نباشد، بلکه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت ، قرار گیرد، زیرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى کنند و به دلائلى از هم جدا شوند دلیلى ندارد که میان آنها عداوت و دشمنى حاکم گردد.
آیه 63و64و65و66و67و68و69و70و71فرقان:آیه و ترجمهوَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشونَ عَلى الاَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سلَماً(63)وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سجَّداً وَ قِیَماً(64)وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصرِف عَنَّا عَذَاب جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کانَ غَرَاماً(65)إِنَّهَا ساءَت مُستَقَرًّا وَ مُقَاماً(66)وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسرِفُوا وَ لَمْ یَقْترُوا وَ کانَ بَینَ ذَلِک قَوَاماً(67)
ترجمه :
63 - بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى روند و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى گویند (و با بى اعتنائى و بزرگوارى مى گذرند).64 - آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى کنند.65 - آنها کسانى هستند که مى گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان که عذابش سخت و پر دوام است !66 - آن بد جایگاه و بد محل اقامتى است .67 - آنها کسانى هستند که هر گاه انفاق کنند نه اسراف مى کنند و نه سختگیرى ، بلکه در میان ایندو حد اعتدالى دارند.
تفسیر:
صفات ویژه بندگان خاص خدااز این آیات به بعد بحث جامع و جالبى پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان عبادالرحمان آمده ، مطرح مى شود، و در حقیقت تکمیلى است براى آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزاء و غرور مى گفتند: رحمان چیست ؟ و دیدیم که قرآن ضمن دو آیه خداوند رحمان را به آنها معرفى کرد، اکنون نوبت این رسیده است به بندگان خاص این خداوند رحمان را معرفى کند، جائى که بندگان او این قدر عالى مقام و با شخصیتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى توان درک کرد.این آیات دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان مى کند که بعضى به جنبه هاى اعتقادى ارتباط دارند، و برخى اخلاقى ، و پاره اى اجتماعى ، قسمتى جنبه فردى دارد و بخش دیگرى جمعى است ، و رویهم رفته مجموعه اى است از والاترین ارزشهاى انسانى .نخست مى گوید: بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر روى زمین راه مى روند (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا).در واقع نخستین توصیفى که از عباد الرحمن شده است ، نفى کبر و غرور و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مى شود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لابلاى اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان مى دهند، تا آنجا که از چگونگى راه رفتن یک انسان مى توان با دقت و موشکافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.آرى آنها متواضعند، و تواضع کلید ایمان است ، در حالى که غرور و کبر کلید کفر محسوب مى شود، در زندگى روزمره با چشم خود دیده ایم و در آیات قرآن نیز کرارا خوانده ایم که متکبران مغرور حتى حاضر نبودند به سخنان رهبران الهى گوش فرا دهند، حقایق را به باد مسخره مى گرفتند، و دید آنها فراتر از نوک بینى آنها نبود، آیا با این حالت کبر ایمان آوردن امکان پذیر است ؟!آرى این مؤ منان بنده خداوند رحمانند، و نخستین نشانه بندگى همان تواضع است . تواضعى که در تمام ذرات وجود آنان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است .و اگر مى بینیم یکى از مهمترین دستوراتى که خداوند به پیامبرش مى دهد این است که و لا تمش فى الارض مرحا انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا: در روى زمین از سر کبر و غرور گام بر مدار چرا که نمى توانى زمین را بشکافى و طول قامتت هرگز به کوهها نمى رسد. (سوره اسراء آیه 37) نیز به خاطر همین است که روح ایمان تواضع مى باشد.راستى اگر انسان کمترین شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد مى داند در برابر این عالم بزرگ چه اندازه کوچک است ؟ حتى اگر گردنش همطر از کوهها شود تازه بلندترین کوههاى زمین در برابر عظمت زمین کمتر از برآمدگیهاى پوست نارنج نسبت به آن است ، همان زمینى که خود ذره ناچیزى است در این کهکشانهاى عظیم .آیا با این حال کبر و غرور دلیل جهل و نادانى مطلق نیست ؟!در حدیث جالبى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که روزى از کوچه اى عبور مى کردند جمعى از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علت آن سؤ ال کردندعرض کردند دیوانه اى است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته پیامبر آنها را به سوى خود فرا خواند و فرمود: مى خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم ؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى دادند:فرمود: المتبختر فى مشیه الناظر فى عطفیه ، المحرک جنبیه بمنکبیه الذى لا یرجى خیره و لا یؤ من شر، فذلک المجنون و هذا مبتلى !: کسى که با تکبر و غرور راه مى رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه مى کند، پهلوهاى خود را با شانه خود حرکت مى دهد (غیر