لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 53
تاریخچه مختصری از زبان دلفی از زمان پیدایش تا دلفی 6 به تفکیک نسخههای مختلف آن دلفی در واقع یک کامپایلر پاسکال است. دلفی 6 نسل جدید کامپایلر های پاسکال است که شرکت Borlandاز زمان ایجاد اولین نسخه پاسکال توسط Andres Hejlsberg در 15 سال پیش به بازار عرضه کرد.
برنامه نویسی به زبان پاسکال در سالیان سال از استواری و ثبات، زیبایی و ظرافت و البته سرعت بالای کامپایل سود برده است. دلفی هم از این قاعده مستثنی نیست. کامپایلر دلفی ترکیبی از بیش از یک دهه تجربه طراحی کامپایلر پاسکال و معماری بهبود یافته کامپایلر های 32 بیتی است. اگرچه قابلیت های کامپایلرها با گذشت زمان پیشرفت قابل توجهی داشته است ولی سرعت آن چندان کاهش نیافته و همچنان از سرعت بالایی برخوردار است.
به علاوه استحکام وقدرت کامپایلر دلفی معیاری برای سنجش دیگر کامپایلر هاست. در اینجا به بررسی تفصیلی روند حرکتی دلفی در هر یک از نسخه های آن می پردازیم و مشخصات مهم آن رابررسی می کنیم.
سال 1995 :Delphi1در زمان استفاده از سیستم عامل DOS برنامه نویسان مجبور بودند از بین زبان پر قدرت ولی کم سرعت Basic و زبان کارآمد ولی پیچیده و نامفهوم Assembly یکی را انتخاب کنند. پاسکال با ارائه یک زبان ساخت یافته و یک کامپایلر سریع و کم نقص این شکاف را پرکرد. برنامه نویسان Windows 3.1 هم با تصمیم گیری مشابهی رو برو شدند. یکی زبان قدرتمند و سنگین ++C و یکی زبان ساده و محدود کننده Visual Basic . ارائه Delphi1 در این مورد هم راه حل خوبی برای برنامه نویسان بود. دلفی مجموعه متفاوتی برای برنامه نویسی بود . طراحی و توسعه برنامه های کاربردی، ایجاد DLL ها، پایگاههای داده و ... که یک محیط ویژوال وسیع را تشکیل می داد. Delphi1 اولین ابزار برنامه نویسی ویندوز بود که محیط طراحی ویژوال، کامپایلر بهینه کد برنامه و دسترسی قوی به پایگاههای داده را در یک جا جمع کرد که آن را به یکی از بهترین ابزارهای روش نوین توسعه سریع نرم افزار (Rapid Application Development) تبدیل کرد. این مجموعه قدرتمند باعث شد که در همان زمان بسیاری از برنامه نویسان زبانهای دیگر به Delphi روی بیاورند و این موفقیت بزرگی برای Borland به حساب می آمد. همچنین بسیاری از برنامه نویسان پاسکال دلفی را ابزاری یافتند که توسط آن هم از توانایی و تجربه خود در برنامه نویسی پاسکال استفاده می کردند و هم توانایی کار در ویندوز را به دست آوردند. همچنین زبانی که در آن زمان با نام پاسکال شیئی (ObjectPascal) در دانشگاهها ایجاد شده بود یک زبان بسیار خشک و محدود کننده بود که اصلاٌ حالت کاربردی پیدا نکرد. ویژگیهای دلفی مثل طراحی ظاهری حساب شده و کاربر پسند آن باعث شد که زبان پاسکال شیئی عملاٌ از رده خارج شود. تیم طراحی VB در Microsoft قبل از حضور دلفی هیچ رقیب مهمی برای خود نمی دید. VisualBasic در آن زمان زبانی نا کارآ ، کم سرعت و کند ذهن بود. Visual Basic 3 در عمل اصلا توانایی رقابت با Delphi 1 را نداشت. در این سال شرکت Borland گرفتار یک سری مشکلات قضائی با شرکت Lotus بود که در نهایت هم متخلف شناخته شد. همچنین درگیری مشابهی هم با Microsoft بر سر تلاش در تغییر دادن فضای نرم افزار های Microsoft پیدا کرد. همچنین Borland مشغول طراحی و فروش طرح Quatro به شرکت Novell و طراحی پایگاه های داده dBase و Paradox بود که با استقبال قابل توجهی مواجه نشد. در این زمان که Borland مشغول فعالیتهای قضایی و تجاری بود Microsft توانست گوی سبقت را از Borland برباید و قسمت اعظم بازار ابزار های برنامه نویسی تحت Windows را در اختیار بگیرد و سعی می کرد تا این طرز فکر را اشاعه دهد که چون Windows را طراحی کرده صلاحیت و توانایی تهیه بهترین ابزار های برنامه نویسی تحت آن را نیز در دست دارد. در این شرایط Borland با عرضه Delphi و نسخه جدید ++Borland C سعی کرد خدشه ای در فرمانروایی Microsoft وارد کند و سهمی در بازار بزرگ این محصولات داشته باشد.
سال 1996 :Delphi2یک سال بعد Delphi2 تمام مزایای نسخه قبلی را تحت سیستم های جدید 32 بیتی, (Windows95) (Windows NT) ارائه داد. همچنین Delphi2 با ارائه خصوصیات اضافه و کارکرد های قویتری نسبت به Delphi1 توانایی های خود را افزایش داد. (ازجمله ارائه کامپایلر 32 بیتی که سرعت بالایی به نرم افزار ها می بخشید، کتابخانه بزرگ و کاملی از اشیای مختلف، شیوه جدید و تکامل یافته ای برای اتصال به پایگاه های داده مختلف، ادیتور پیشرفته، پشتیبانی از OLE ، توانایی وراثت در فرمهای ویژوال و سازگاری با پروژه های 16 بیتی Delphi1 ). Delphi2 به معیاری برای سنجش و مقایسه همه ابزارهای توسعه نرم افزار در آن زمان تبدیل شد. در آن زمان با ارائه سیستم 32 بیتی Windows95جهش بزرگی در سیستم عامل Windows رخ داد و Borland بسیار مشتاق بود که Delphi را به بهترین ابزار برنامه نویسی سیستم جدید تبدیل کند. نکته این که در آن زمان به منظور تاثیر در افکار عمومی و تاکید بر قدرت Delphi در سیستم عامل 32 بیتی قرار بود که نرم افزار با نام جدید Delphi32 به بازار عرضه شود ولی در آخرین مراحل به خاطر اینکه نشان دهند این زبان زبانی رشد یافته و تکامل یافته نسخه قبلی یعنی Delphi1 است نام Delphi2 را برای آن انتخاب کردند. Microsoft تلاش کرد که با Visual Basic 4 با Delphi مقابله کند ولی از ابتدا کیفیت پایین آن و ضعف آن در انتقال برنامه های 16 بیتی به سیستم 32 بیتی و بروز اشکالات ساختاری در طراحی آن موجب شکست زودهنگام Visual Basic 4 شد. در این زمان هنوز تعداد زیادی از برنامه نویسان به Visual Basic وفادار بودند. Borland هنچنین روشها و ابزارهای قدرتمندی همچون PowerBuilder برای طراحی نرم افزار های Client/Server ارائه داد ولی Delphi هنوز آن قدر قدرتمند نشده بود که بتواند نرم افزارهایی که جایی در بین توسعه گران پیدا کرده اند را براندازد.
سال 1997 :Delphi3از زمان تهیه و توسعه Delphi1 تیم توسعه Delphi در فکر گسترش و ایجاد یک زبان قدرتمند جهانی بود. برای Delphi2 این تیم تمام نیروی خود را صرف اعمال مربوط به انتقال تواناییها و کارکرد ها به سیستم 32 بیتی و همچنین اضافه کردن خصوصیات Client/Server و پایگاه داده کرد. در زمان تهیه Delphi3 تیم توسعه فرصت لازم برای گسترش مجموعه ابزار موجود را یافت و در این راستا کیفیت و کمیت ابزارهای Delphi بهبود یافت. به علاوه راه حل هایی برای مشکلات عمده و قدیمی برنامه نویسان تحت ویندوز ارائه شد. به ویژه استفاده از برخی فناوری های پیچیده و نا مفهوم (مثل COM و ActiveX وتوسعه نرم افزار های تحت Web وکنترل پایگاههای داده چند کاربره). روش نمایش کد برنامه همچنین توانایی کامل کردن خودکار کد (Code Completion) عملیات کد نویسی را راحت تر کرد. ضمن این که همچنان در بیشتر موارد اساس و متدولوژی برنامه نویسی مانند Delphi1 بود و بر پایبندی به قوانین اصولی Pascal تاکید می شد. در این زمان رقابت شرکت های تولید کننده ابزار های برنامه نویسی بسیار تنگاتنگ شده بود. Microsoft با ارائه Visual Basic 5 به پیشرفت های خوبی دست یافت ازجمله پشتیبانی قوی از COM و ActiveX و ایجاد برخی خصوصیات و تغییرات کلیدی و اساسی در کامپایلر VB. ضمن این در همین سال Borland با پشتوانه قوی Delphi و با استفاده از ساختار موفق آن ابزارهای دیگری همچون Forte و BC++ Builder به بازار عرضه کردتیم Delphi در زمان طراحی Delphi3 چند تن از اعضای کلیدی خود را از دست داد. Andres Hejlsberg معمار اصلی Delphi در اقدام غیر منتظره ای Borland را ترک کرد و تصمیم گرفت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 98 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کوبیسم نخستین
دوشیزگان آوینیون، 7-1906
دو جمله کوتاه ولی در خور توجه نقطه شروع این بررسی از کوبیسم خواهد بود. جمله نخست این جمله آغازین از کتاب کوبیسم اثر گلایزومتزینگر است که در زمستان 1911 نوشته شد: «برای ارزیابی تقریباً یک سال بعد به وسیله گیوم آپولینر نوشته شد، در کتاب «نقاشان کوبیست» وی می بینیم : «تابلوهای آخر و آبرنگهای سزان به کوبیسم اختصاص دارند اما کوربه پدر نقاشان جدید است.» رابطه ای که به این نحو میان رئالیسم و کوبیسم برقرار می گردد شاید تعجب انگیز باشد، اما این دو نقل قول نشان می دهند که هنرمندان و همچنین منتقدان در آن زمان رشته تکاملی را می دیدند که کوربه را به سزان پیوند می داد و به کوبسیم میرسید. برای پی بردن به منظور آنان میباید نقاشی فرانسوی 1850 به بعد را با معیارهای 1910 بررسی کنیم.
از کوربه شروع می کنیم. میبینیم که آن به اصطلاح رئالیسم در نقاشی کوربه چیزی نیست مگر برخورد واقعگرایانه او، اهمیت ندادنش به آرمانهای مجرد زیبائی،فرم یاموضوع و تأکیدش بر واقعیت مجسم و ملموس مسائل و پدیدهها. با اینحال، این زیبائی شناختی خردگرایانه و این جهانی با کوربه از میان رفت زیرا بعدها هر چند امپره سیونیست ها روح طبیعتگرایی را زنده نگه داشتند با این همه نوانسهای پر تلالو رنگی که در طبیعت میدیدند چنان در بندشان کشید که از جنبههای مجسم تر واقعیت چشم پوشیدند. دوران سنت رنسانس، با امپرهسیونیسم به پایان آمد: به توهم گرایی دیگر عنایتی نشد، و هیچ موضوع ممکنی جز نور برای نقاشی باقی نماند. اما بسیاری از هنرمندان نمیتوانستند بپذیرند که تصویر انسان در بافتی از رنگ محو گردد، و واکنش پست امپرهسیونیست دوباره لزوم وجود ساختمان صوری محکم و نیز محتوای انسانی در نقاشی را مورد تأکید قرار داد. باید دانست که پست امپرهسیونیستها از آثار متقدمان آموخته بودند که رنگ عنصر دوگانه ای است که به طور موثری به ایجاد توهم واقعیت کمک میکند. اما به طور مستقل نیز میتواند عمل کند. لذا از سال 1880 به بعد هنرمندانی نظیر سورا، گوگن، وان گوگ و اعضای گروه «نبی» ها از اینکه چشم را تنها وسیله ادراک به شمار آورند سربزا زدند. آن را تابع تخیل قرار دادند، از نقش توصیفیاش کاستند، و جستجو در امکانات ساختمانی و نیز در امکانات تمثیلی و بیانی بالقوه آن را آغاز کردند. از این رو به حق میتوان گفت که بعد از سال 1890 نقاشان عموماً به بیان فکر بیشتر علاقهمند شده بودند تا به نمایش دنیای پیرامون خود. واپسین شعلههای شکوهمند این مکتب رنگ گرای زمانی زبانه کشید که، اندکی پس از سال 1900، فووها به میدان آمدند. تنها سزان، که در انزواکار میکرد، از این تحولات به هم پیوسته برکنار مانده بود.
نزدیک به چهل سال (1907-1870) نقاشان فرانسوی آنچنان مجذوب ملاحظات طبیعتی ذهنی شدند که واقعیت مجسم و قابل لمس مورد علاقه کوربه از نظر آنان دور ماند. واکنشی بر ضد این افراط در رنگ و فرهنگ غیرمادی آن که به تبع میآمد، می باید به ظهور می پیوست، به خصوص از آن هنگام که این امید در دلها بیدار شد که سده جدید، هنر اساسی جدیدی اقامه خواهد کرد. و سرانجام این امر، بر پایه «انگیزه واقعگرایانه» ای که الهام بخش آفرینش کوبیسم بود،تحقق یافت.
اما کوبیسم از اینکه صرفاً طغیانی علیه رنگ برای رسیدن به هدفهای تکاملی خود باشد بسی فراتررفت، زیرا پیکاسو و براک آنچه را که گلایزومترینگر «بدترین قواعد بصری» مینامیدند و کوربه برای این کار آن بود که بگویند کوربه قاعده طبیعت گرایی رنسانس را پذیرفته و به توهم بصری سه بعدی دیدن ابدیت بخشیده است. در واقع هنرمندانی که در پی کوربه آمدند نقش پرسپکتیو خطی را شدیداً تضعیف نموده و با سطح دو بعدی تابلو به عنوان یک واقعیت دو بعدی رفتار کرده بودند. اما تدابیر تصویری – تأثیرات متقابل رنگی، پرسپکتویهای متغیر، و کوتاه نمودار شدنهای ناگهانی- که آنها به کار برده بودند تا بدون قربانی کردن حس حجم در فضا به این همواری برسند در بهترین حالت خود چارههائی موقتی بودند. مدتی نگذشت که هنرمندان پی بردند دست شستن از پرسپکتیو خطی تک نقطهای به از هم گسیختگی تصویری و جابجائی ستون نگاهدارنده بنای توهم میانجامد.
گوگن کوشیده بود تا از طریق نوعی برخورد آگاهانه ابتدایی به نتیجه برسد. در نظر او ناتورالیسم (طبیعت گرایی) در هنر، «اشتباه مکروه»ی بود. وی باور داشت که «هیچ رستگاری ئی به جز بازگشت عاقلانه و آشکار به سرآغاز (هنر) ممکن نیست.» اما در همان احوال سزان بی سروصدا تلاش کرده بود تا راه حل جامعتری بیابد. او میخواست به فکر و به چشم، به جنبه پایای واقعیت و به نمود گذرنده، به حجم و سطح، به اثرات نور و به ساخت فضا، ارزشی یکسان بدهد: و این همه را بدون تن دادن به توهم بصری میخواست و نقاشی سزان به این ترتیب از نظر گلایزومترینگر نشان دهنده آن چیزی بود که اینان «واقع گرایی ژرف » مینامیدند، و همچون پلی به نظر میرسید که میان کوربه و کوبیسم کشیده شده بود، چرا که اینان سزان را نیز به جنبه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
انرژی هسته ای از معدن تا نیروگاه
استفاده از انرژی هستهای برای تولید برق روشی پیچیده اما کارامد برای تامین انرژی مورد نیاز بشر است. به طور کلی برای بهرهبرداری از انرژی هستهای در نیروگاههای هستهای، از عنصر اورانیوم غنی شده به عنوان سوخت در راکتورهای هستهای استفاده میشود که ماحصل عملکرد نیروگاه، انرژی الکتریسته است. عنصر اورانیوم که از معادن استخراج میشود به صورت طبیعی در راکتورهای نیروگاهها قابل استفاده نیست و به همین منظور باید آن را به روشهای مختلف به شرایط ایده عال برای قرار گرفتن درون راکتور آماده کرد. اورانیوم یکی از عناصر شیمیایی جدول تناوبی است که نماد آن Uو عدد اتمی آن ۹۲است. این عنصر دارای دمای ذوب هزار و ۴۵۰درجه سانتیگراد بوده و به رنگ سفید مایل به نقرهای، سنگین، فلزی و رادیواکتیو است و به رغم تصور عام، فراوانی آن در طبیعت حتی از عناصری از قبیل جیوه، طلا و نقره نیز بیشتر است.
عنصر اورانیوم در طبیعت دارای ایزوتوپهای مختلف از جمله دو ایزوتوپ مهم و پایدار اورانیوم ۲۳۵و اورانیوم ۲۳۸است. برای درک مفهوم ایزوتوپهای مختلف از هر عنصر باید بدانیم که اتم تمامی عناصر از سه ذره اصلی پروتون، الکترون و نوترون ساخته میشوند که در تمامی ایزوتوپهای مختلف یک عنصر، تعداد پروتونهای هسته اتمها با هم برابر است وتفاوتی که سبب بوجود آمدن ایزوتوپهای مختلف از یک عنصر میشود ، اختلاف تعداد نوترونهای موجود در هسته اتم است. به طورمثال تمامی ایزوتوپهای عنصر اورانیوم در هسته خود دارای ۹۲ پروتون هستند اما ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۸در هسته خود دارای ۱۴۶نوترون ( (۹۲+۱۴۶=۲۳۸و ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۵دارای ۱۴۳نوترون( (۹۲+۱۴۳=۲۳۵در هسته خود است.
اورانیوم ۲۳۵مهمترین ماده مورد نیاز راکتورهای هستهای(برای شکافته شدن و تولید انرژی) است اما مشکل کار اینجاست که اورانیوم استخراج شده از معدن ترکیبی از ایزوتوپهای ۲۳۸و ۲۳۵بوده که در این میان سهم ایزوتوپ ۲۳۵بسیار اندک(حدود ۰/۷درصد) است و به همین علت باید برای تهیه سوخت راکتورهای هستهای به روشهای مختلف درصد اوانیوم ۲۳۵را در مقایسه با اورانیوم ۲۳۸بالا برده و بسته به نوع راکتور هستهای به ۲تا ۵درصد رساند و به اصطلاح اورانیوم را غنیسازی کرد.
درون راکتورهای هستهای، هسته اورانیوم ۲۳۵به صورت کنترل شده شکسته شده که در این فرایند مقداری جرم به انرژی تبدیل میشود. همین انرژی سبب ایجاد حرارت(اغلب از این حرارت برای تبخیر آب استفاده میشود) و در نتیجه چرخیدن توربینها و در نهایت چرخیدن ژنراتورهای نیروگاه و تولید برق میشود.
در نیروگاههای غیر هستهای، از سوزاندن سوختهای فسیلی از قبیل نفت و یا زغال سنگ برای گرم کردن آب و تولید بخار استفاده میشود که یک مقایسه ساده میان نیروگاههای هستهای و غیر هستهای، صرفه اقتصادی قابل توجه نیروگاههای هستهای را اثبات میکند.
به طور مثال، برای تولید ۷۰۰۰مگاوات برق حدود ۱۹۰میلیون بشکه نفت خام مصرف میشود که استفاده از سوخت هستهای برای تولید همین میزان انرژی سالیانه میلونها دلار صرفه جویی به دنبال دارد و به علاوه میزان آلایندگی زیست محیطی آن نیز بسیار کمتر است.
کافی است بدانیم که مصرف این ۱۹۰میلیون بشکه نفت خام برای تولید ۷۰۰۰مگاوات برق، ۱۵۷هزار تن گاز گلخانهای دی اکسید کربن، ۱۵۰تن ذرات معلق در هوا، ۱۳۰تن گوگرد و ۵تن اکسید نیتروژن در محیط زیست پراکنده میکند که نیروگاههای هستهای این آلودگیها را ندارند. پس از آشنایی با مفاهیم کلی انرژی هستهای و مزایای آن، ابتدا با مراحل مختلف چرخه سوخت هستهای آشنا میشویم و سپس نحوه استفاده از سوخت هستهای درون راکتور را مرور میکنیم.
چرخه سوخت هستهای عبارت است از:
۱ - فراوری سنگ معدن اورانیوم
2- تبدیل و غنیسازی اورانیوم
3- تولید سوخت هستهای
4- بازفرآوری سوخت مصرف شده.
در حال حاضر چند کشور صنعتی جهان هر کدام در یک، چند و یا همه چهار مرحله یاد شده از چرخه سوخت هستهای فعالیت میکنند.
هم اکنون به لحاظ صنعتی، کشورهای فرانسه، ژاپن، روسیه، آمریکا و انگلیس دارای تمامی مراحل چرخه سوخت هستهای در مقیاس صنعتی هستند و در مقیاس غیرصنعتی، کشورهای دیگری مثل هند نیز به لیست فوق اضافه میشوند.
کشورهای کانادا و فرانسه در مجموع دارای بزرگترین کارخانههای تبدیل اورانیوم(مرحله پیش از غنیسازی ) هستند که محصولات آنها شاملUO3,UO2,UF6 غنی نشده میباشد و پس از آنها به ترتیب کشورهای آمریکا، روسیه و انگلستان قرار دارند. در زمینه غنیسازی نیز، دو کشور آمریکا و روسیه دارای بزرگترین شبکه غنیسازی جهان هستند.
آمریکا هم اکنون بزرگترین تولیدکننده سوخت هستهای(مرحله بعد از غنی سازی) در جهان است و پس از آمریکا، کانادا تولیدکننده اصلی سوخت هستهای در جهان محسوب میشود. پس از آمریکا و کانادا، کشورهای انگلیس، روسیه، ژاپن، فرانسه، آلمان، هند، کره جنوبی و سوئد از تولیدکنندگان اصلی سوخت هستهای جهان هستند. آمریکا بیشترین سهم بازفراوری سوخت مصرف شده هستهای در جهان را داراست و پس از آن فرانسه، انگلیس، روسیه، هند و ژاپن قرار دارند. درحال حاضر بین کشورهای جهان سوم، هندوستان پیشرفتهترین کشور در زمینه دانش فنی چرخه سوخت هستهای است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
از سقیفه تا قتل عثمان
سرشت حقجوی انسان
حس حقخواهی انسان، مهمترین تضمین کننده بقای انسانیت است. پافشاری شگفتانگیز گروههای انسانی و بسیاری از دانشمندان جهان بر مسایلی چون جانشینی پیامبر اکرم(ص) نشان دهنده آن است که:
انسان در پی اثبات و توجیه باورهای خویش است و همه نیروهای حیاتی را بسیج میکند تا گذشت قرنها گرد فراموشی بر موضوع مورد اعتقادش نپاشد.
حق بدان علت که حق است، هرچند جنبه اعتقادی نیز نداشته باشد، مورد دفاع جدی نوع انسان است، تا آنجا که بسیاری از متفکران ملل غیرمسلمان در موضوع خلافت و «بیان حق» و شخصیت مردان صحنه خلافت، با اندیشه، منطق و استدلال وارد میدان مطالعه، تحقیق و اظهارنظر شدهاند، چنانکه همه انسانهای آگاه هنوز از حکم نادرست علیه سقراط، گالیله و ... تاسف میخورند.
در مسایل تاریخی، آنچه از اصل پژوهش اهمیت دارد، جلوگیری از حاکمیت احساسات در نتیجهگیری از تحقیق و استفاده ناروا از پژوهش است. بیتردید تکیه بر منابع اصلی و مورد قبول در مسایل اخلاقی مورد پژوهش و بهرهگیری از روش علمی و بررسی جوانب مساله در تحلیلها و استنتاجها، بسیاری از حساسیتها را کاهش میدهد و راه استفاده ناروای دوستان نادان و دشمنان حیلهگر را مسدود میسازد.
در بررسی واقعبینانه، رخدادهای بعد از رحلت پیامبر(ص)، به طور طبیعی بازگشت به گذشته و طرح چند پرسش مناسب است:
ضرورت و انگیزه نیاز به جانشین چیست؟
انتظار خردپسند از پیامبر(ص) در این زمینه چه بوده است؟
معنای پیشوایی امت در جانشینی و وظایف ولی امر مسلمانان بعد از پیامبر(ص) چیست؟
هرچند علم کلام عهدهدار پاسخ به چنین پرسشهایی است، اشارهای کوتاه بدین پاسخها ضروری است. زیرا: این مباحث در تبیین ورود صحیح به مطالب اصلی این فصل نقشی تعیین کننده دارد.
برخی از دلایل نیاز به جانشینی پیامبر(ص) عبارت است از:
دلایل و فلسفه بعثت پیامبران(ص)، مانند قانون ثابت و ضروری هدایت عمومی؛
نیاز جامعه به زمامدار؛
لزوم ارتباط بین عالم ربوبی و عالم انسانی؛
تفسیر و بیان اصول کلی دین و آیات قرآنی؛
تاکیدهای قرآن بر نقش جانشین پیامبر(ص) در تکمیل دین و اتمام نعمت.
سیره مستمر پیامبر(ص) چنان بود که در سفرهای کوتاه مدت یا چند روزه، برای خود جانشین تعیین میکرد. پس چگونه ممکن است در سفر طولانی و بدون بازگشت (مرگ) امت را بدون راهنما و رهبر رها سازد؟ آیا معقول است شخصیتی که عقل کل به شمار میآید، دین را نسخه شفابخش بشر در همه زمانها میدارند، از خود آنان مهربانتر بوده، برای سعادت و هدایتشان سختترین آزارها را به جان خریده است، در به ساحل نجات رساندن امت و ثمربخش کردن دین تدبیری نیاندیشیده باشد؟! آیا ساحت مقدس شخصیت والا و ممتاز نبی اکرم(ص) چنین کوتاهی را بر میتابد؟!
با عنایت باینکه سیره دیگران پیامبران(ص) نیز بر انتصاب جانشین شایسته دللت دارد، آیا نادیده گرفتن این امر از سوی پیامبر خاتم(ص) کوتاهی در انجام رسالت شمرده نمیشود؟! راستی پیام نص قرآن که با تاکید «بلغ» و تهدید «ان لم تفعل» و تضمین و تامین «والله یعصمک» ثمره 23 سال تلاش و تبلیغ را در گرو آن قرار میدهد، چیست؟
هر پژوهشگر منصف و مسلمان حقطلب جا دارد از خود بپرسد: ماموریتی که اگر پیامبر(ص) انجام نمیداد، همه دستاوردهای رسالتش نابود میشد، چه بود؟
بیتردید اموری چون ابلاغ توحید، معاده، روزه، قوانین اقتصادی، اتحاد سیاسی و مرزبندی اعتقادی با کفار نمیتواند پاسخ این پرسش به شمار رود، زیرا همه این موارد بیشتر در آیات متعدد بیان شده بود. از سوی دیگر، حتی اعلان محبت به یکی از یاران فداکار و با اخلاص پیامبر(ص) نیز نمیتواند پاسخ این پرسش باشد. چون این مساله به مقدمه اعتراف گرفتن از مردم به عنوان «اولی به تصرف» نیازمند نیست.
در موقعیتی که:
منافقان اندیشه کودتا در سر دارند؛
گروهی با ادعای دروغین نبوت در اطراف مدینه طبل نافرمانی و ارتداد میکوبند؛
پیامبر(ص) مسافر سرای دیگر است.
جز تعیین جانشین، کدام مساله انتظار میرود؟ جز ابلاغ رسمی و عمومی امامت و رهبری، چه چیز میتواند همسنگ رسالت و نبوت قرار گیرد؟ در حالی که عایشه، ابوبکر و عمر و عبداله (فرزند عمر) به لزوم تعیین جانشین و سرپرست برای جانشینان بعد از پیامبر تاکید داشتهاند، آیا میتوان گفت که پیامبر(ص) ـ با توجه به شناختی که از اصحاب داشته و اهمیتی که برای دین و لزوم استواری و ماندگاری آن به دور از تحریفات و انحرافات قائل بوده است ـ به ضرورت تعیین جانشین پی نبرده باشد؟ چنانکه خواهد آمد، ابوبکر طی وصیتی برای بعد از خود جانشینی را تعیین و معرفی کرد؛ عمر نیز با اذعان به ضرورت انتخاب جانشین، جانشینی یکی از شش نفر از اعضای انتخابیاش را پذیرفت.
عبداله بن عمر به پدرش گفت: مردم میگویند تو نمیخواهی کسی را جانشین خود سازی؟! اگر تو ساربان یا چوپانی میداشتی، او نزد تو میآمد و شتران یا گوسفندانت را همین گونه رها میکردی، بیتردید میگفتی چوپان مقصر است. اگر کسی را برای سرپرستی بندگان خدا بجای خویش تعیین نکنی، چون نزد خدا روی، چه پاسخ میدهی؟!
این ابیالحدید معتزلی، هنگامی نقل گفتگوی خود با نقیب علوی درباره مساله خلافت و رویداد سقیفه میگوید: به نقیب گفتم دلم راضی نمیشود بگویم اصحاب پیامبر(ص) گناه کردند و برخلاف گفته او گام برداشته، نص «غدیر» را زیر پا نهادند. نقیب در جواب گفت: دل من راضی نمیشود بگویم: «پیامبر(ص) اهمال کار بود و امت را همین گونه بیسرپرست رها کرد و رفت». چگونه ممکن است برای پس از مرگش کسی را امیر مسلمانان قرار ندهند.
عایشه ـ همسر پیامبر(ص) ـ به عبدالله بن عمر گفت: پسرم، سلام مرا به پدرت برسان و بگو: امت محمد(ص) را بیسرپرست رها مکن. کسی را در میان آنان جانشین خود ساز ... میترسم آشوب برپا شود.
با عنایت به آنچه اشاره شد، آیا میتوان گفت که سقیفه منشاء و زیرساختهای تاریخی دارد و بازیگران آن برای رسیدن به اهداف خود از نظریه «قرآن بسندگی» بهره بردهاند. بر این اساس، تاکید پیامبر(ص) بر امر پیشوایی امت بعد از خود در مواضع و زمانهای مختلف نیز به سبب همین تحرکات پشت پرده بوده است.
سوال این است: وقتی چنین افرادی لزوم تعیین جانشین رهبر را دریابند، چگونه ممکن است پیامبر اکرم(ص) ضرورت و اهمیت کار در نیابد و در این خصوص چارهای نیاندیشید؟!
آیا میتوان گفت انکار تعیین جانشین از جانب پیامبر(ص)، به نگرش منکران به شان معنوی و شخصیت سیاسی و اجتماعی پیامبر اکرم(ص) بازگشت میکند؟! اگر کسی یا گروهی معتقد بود «پیامبر(ص) فقط در تلقی وحی و حداکثر ابلاغ آن عصمت دارد و سخن او نیز فقط در مسایل اخروی حجت است و مردم عادی در امور دنیا از او عالمترند»، مجالی برای قبول
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
دوران شیرخوارگی وکودکی پیامبر(ص):
گویند پیامبر (ص) فقط سه روز – یا به نقلی هفت روز- از مادر گرامیشان حضرت آمنه (س) شیر خورده اند و پس از آن طبق رسم بزرگان عرب برای ایشان دایه انتخاب کردند.در تاریخ این دایه ها را دوتن گفته اند که به ترتیب زیر می باشند :
1- ثُوُیبِه َاسلَمیه ؛که مدتی به پیامبر(ص)شیر داد. به خاطر این امر او تا آخر عمرش مورد احترام رسول خدا(ص) و همسر گرامیشان حضرت خدیجه(س) بود و رسول خدا از شنیدن خبر فوت او متاثر گشتند.
2- حُلیمه سُعدیه ؛ دختر ابو ذُؤیب که سه فرزند داشته و یکی از فرزندان او هم از پیامبر(ص) پرستاری کرده است.
اعراب به چند منظور فرزندان خود را به دایه ها می سپردند:
اولا اینکه فرزندان آنها در محیط صحرا پرورش یابند و در هوای پاک آنجا بدنشان سالم وقوی شود.
ثانیا از آنجائیکه مردم صحرا کمتر با ملتها و زبانهای دیگر برخورد و اختلاط داشتند زبان خالص عربی را به خوبی ودرستی یاد بگیرند.
ثالثا اینکه ازبیماریها از جمله وبا که گاه وبیگاه در مکه شایع میشد،در امان بمانند.
بعد از 4 ماه ازولادت پیامبر(ص) ، دایه های قبیله بنی سعد به مکه آمدند و از آنجائیکه پیامبر(ص) فقط از سینه حلیمه شیر خورد، ایشان را به حلیمه دادند.
حلیمه می گوید از روزیکه پیامبر(ص) به خانه او رفتند، خیر و برکت هم ، به خانه او آمد و روز به روز بیشتر شد و گله و دارایی اش فزونی یافت .با وجود اینکه صحرا ها وشهرها را خشکسالی فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سیر بوده،شیر داشتند. همچنین درختان خشکیده خانه آنها سرسبز وبا طراوت شدند و شتر آنها که شیرش خشک شده بود، شیر بسیاری داشت.
همینطور بیمارانی که به نزد آنها میرفتند به برکت پیامبر(ص) شفا می یافتند.
مدت پنج(یا شش سال) پیامبر(ص) در میان قبیله بنی سعد بوده و رشد و نمو کافی نمودند و در این مدت حلیمه دو یا سه بار ایشان را نزد مادرشان برده ودر مرتبه آخر نیز ایشان را برای همیشه به آمنه(س) بازگردانید.
گفته می شود، هنگامی که پیامبر (ص) با خدیجه (س) ازدواج نمودند، حلیمه نزد آنها رفته و از خشکسالی نزد ایشان شکایت نمود.آن حضرت نیز تعدادی گوسفند و شتر به حلیمه دادند و او نزد خانواده اش بازگشت. همچنین بعد از بعثت پیامبر(ص) بود که حلیمه نزد ایشان آمد وخود و همسرش اسلام آوردند.
دوران نوجوانی:
هنگامی که پیامبر (ص) شش ساله شدند، مادر گرامیشان تصمیم گرفتند که ایشان رابرای دیدن اقوام و خویشان، همچنین زیارت قبر پدر، به یثرب ببرند . آنها یکماه در یثرب ماندند.
در هنگام بازگشت به مکه، حضرت آمنه(س)بیمار شده و در بین راه در گذشتند. پس از مرگ مادر، عُبّدالمطلّب، جد ایشان که بزرگ قریش بوده، شکوه پادشاهان و هیبت پیامبران را داشت، سرپرستی رسول خدا(ص)را به عهده گرفت. گویند در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرشی را می گستردند که به احترام او هیچکس برروی آن جز خود او نمی نشست، و فرزندانش در کنار او می ایستادند . اما هنگامی که محمد خردسال(ص) به جمع نزدیک میشد ، عبدالمطلب او را درکنار خود روی فرش جای میداد و میگفت : به خدا سوگند که او مقامی بس بزرگ و والا دارد.گویی میبینم که روزی میرسد که او سرور شما خواهد شد.
هنگامی که پیامبر(ص)هشت ساله شدند ،عبدالمطلب نیز از دنیا رفت که رسول خدا (ص) از این واقعه بسیار اندوهگین شدند.
پس از آن سرپرستی پیامبر(ص) به ابوطالب (ع) عموی گرامی ایشان و بزرگ قریش رسید. ابوطالب (ع)نیز پیوسته مراقب و مواظب ایشان بود.با اینکه ابوطالب(ع)وضع مالی نسبتا خوبی نداشت ، خود و همسر گرامیشان فاطمه بنت اسد (مادر گرامی حضرت علی(ع)) در خدمت ونگهداری ایشان کوشا بودند.
حضور پیامبراکرم(ص) در خانه عمو عادی نبود.آنجا نیز نشانه های بزرگی ایشان همه جا دیده میشد وخیر و برکت به خانه ابوطالب(ع) آمده بود. فاطمه بنت اسد میگوید از زمانی که پیامبر(ص) به خانه آنها آمده بود ، درختی که سالیان سال خشک بود،سبز شده و میوه میداد.
همچنین ازابوطالب (ع) نقل است در شبها ازآن حضرت، سخنان ودعاها و مناجاتهایی می شنیدند ورسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشامیدن نام خدا را ببرند ، اما برخلاف آنها پیامبر(ص)ازهمان سنین طفولیت عادت داشتندکه تا نام خدا را نمی برند، نمی خوردند و نمی آشامیدند و هنگامی که از طعام دست میکشیدند، شکر خدا را می کردند.
سفر به سوی شام: