لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
پارسَه ( تخت جمشید ) Persepolis
هخامنشیان همچون نیاکان خود عادت به کوچ کردن داشتند ، و معمولاً همه سال را در یک جا به سر نمیبردند، بلکه بر حسب اقتضای آبوهوا، هر فصلی را در یکی از پایتختهای خود سر میکردند. در فصل سرما ، در بابل و شوش اقامت داشتند ، و در فصل گرمی ِهوا به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوای تازه و خنکی داشت .
این سه شهر « پایتخت » به معنی اداری و سیاسی و اقتصادی بودند، اما دو شهر دیگر هم بودند که « پایتخت آئینیِ » هخامنشیان به شمار میرفتند، یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد، و دیگری « پارسَه » که برای پارهای تشریفات دیگر به کار میآمد.
این دو شهر « زادگاه » و « پرورشگاه » و به اصطلاح « گهواره » پارسیان به شمار میرفت، و گور بزرگان و نامآوران آنان در آنجا بود و اهمیت ویژهای داشتند؛ به عبارت دیگر، اینها مراکز مذهبی ایرانیان هخامنشی بودند، مانند اورشلیم و واتیکان، که نظر به اهمیت آیینی خود، مرکز ثقل بسیاری از حوادث بودهاند. البته از این دو تختجمشید بیشتر اهمیت داشته است و به همین دلیل، اسکندر مقدونی آن را به عمد آتش زد تا گهواره و تکیهگاه دولت هخامنشی را از میان ببرد.
نام راستین این شهر پارْسَهْ بوده است که از نام قوم پارسی آمده است و آنها ایالت خود را هم به همان نام پارس میخواندند. پارسه به همین صورت در سنگ نوشته خشیارشا بر جرز درگاهای « دروازه همه ملل » نوشته شده است، و در لوحههای عیلامی مکشوفه از خزانه و باروی تختجمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر بسیار کم آگاهی داشتهاند، به دلیل این که پایتخت اداری نبوده است، و در جریانهای تاریخ سیاسی، که مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمیگرفته. به علاوه، احتمال دارد که به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبودهاند به مکانهای مذهبی رفت وآمد کنند و در باب آن آگاهیهایی به دست آورند؛ همچنان که تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی کمتر میتوانستند در باب مشاهد و امامزادههای ایرانی تحقیق کنند. بعضی گمان کردهاند که در برخی از نوشتههای یونانی از پارسه به صورت پارسیان «persain» و یا شهر پارسیان نام رفته است، اما این گمان مبنای استواری ندارد.
پِرسِه پُلیس ( پرسپولیس )
نام مشهور غربی تختجمشید ، یعنی پِرْسِهْ پُلیْس (Perse Polis) ریشه غریبی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْپُلیْس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپْتوُلیْس Persep tolis لقبی است برای آِتِنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ویرانکننده شهرها» معنی می دهد.این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم ق.م. در چکامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد «شهر پارسیان» به کار برده است (سُوکنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست عمدی، به صورت سادهترش، یعنی پرسه پلیس، در کتب غربی رایج گشته و از آنجا به مردم امروزی رسیده است. خود ایرانیان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش کردند چون کتیبهها را دیگر نمیتوانستند بخوانند و در دوره ساسانی آن را «صدستون» میخواندند. البته مقصود از این نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه بناهای روی صفه را بدان اسم میشناختهاند. در دورههای بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به «چهلستون» و «چهلمنار» تبدیل شد. جُزَفا باربارو، از نخستین اروپاییانی که این آثار را دیده است (سال 1474 میلادی)، آن را ِچْلمِنار (چهلمنُار) خوانده است. پس از برافتادن هخامنشیان خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت، و خاطره شان با یاد پادشاهان افسانهای پیشدادی و نیمه تاریخی کیانی درهم آمیخت، و بنای شکوهمند پارسه را کار جمشید پادشاه افسانهای که ساختمانهای پرشکوه و شگرف را به او نسبت میدادند دانستند و کمکم این نام افسانهای را بر آن بنا نهادند.
صفه ی پارسه
تختجمشید بر روی صفهای بنا شده است که کمی بیشتر از یکصد و بیستو پنج هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متکی به صخرهای است که از سمت شرق پشت به کوه میترا یا مهر (= کوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و غرب در درون جلگه مرودشت پیش رفته و شکل آن را میتوان یک چهار ضلعی دانست که ابعاد آن تقریباً چنین است: 455 متر در جبهه غربی ، 300 متر در طرف شمالی ، 430 متر در سوی شرقی و 390 متر در سمت جنوبی کتیبه بزرگ داریوش بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحاً گواهی میدهد که در این مکان هیچ بنایی قبل از وی موجود نبوده است.
کارهای ساختمانی تختجمشید به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه میبایست این تخت بسیار بزرگ را برای برآوردن کوشک شاهی آماده سازند: بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی که مورد نظرشان بود، تراشیدند و کوتاه و صاف کردند و گودیها را با خاک و تختهسنگهای گران انباشتند، و قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تختهسنگهای کثیرالاضلاع کوه پیکری که بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آنکه این سنگهای بزرگ بر هم استوار بمانند آنها را با بستهای دم چلچلهای آهنی به هم پیوستند و روی بستها را با سرب پوشانیدند (این بستهای فلزی را دزدان و سنگربایان کنده و بردهاند؛ تنها تعداد کمی از آنها را بر جای ماندهاند). این تخته سنگها یا از سنگ آهکی خاکستری رنگی است که از کوه و تپههای اطراف صفه استخراج میشده و یا سنگهای آهکی سیاهی شبیه به مرمر است که از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تختجمشید میآوردهاند. خرده سنگها و سنگهای بیمصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است که با آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و در دامنه کوه مهر (= کوه رحمت) به عمق 24 متر کندند.
پس از چند سال، صاف کردن صخره طبیعی و پر کردن گودیها به پایان رسید و تخت هموار گشت. آنگاه شروع به برآوردن شالوده بناها کردند و در همان زمان دستگاه آب دَرکُنی تختجمشید را ساختند بدین معنی که در دامنه آن قسمت از کوه رحمت که مشرف بر تخت است آبراهههایی کندند و یا درست کردند، و سر این آبراههها را در یک خندق بزرگ و پهن، که در پشت دیوار شرقی تخت کنده بودند، گذاشتند تا آب باران کوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب و شمال صفه راه یابد و به دَر رَوَد. بدینگونه خطر ویرانی بناهای روی تخت ناشی از سیلاب جاری از کوهستان از میان رفت، اما بعدها که این خندق پُر شد آب باران کوهستان قسمت اعظم برج و باروی شرقی را کند و به درون محوطه کاخها ریخت و آنها را انباشت، تا این که در هفتاد سال گذشته؛ باستانشناسان این خاکها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند. بر روی خود صفه، آبراهههای زیرزمینی کندهاند که از میان حیاط و کاخها میگذشت و آب باران سقفها از راه ناودانهایی که مانند لوله بخاری و با آجر و ملاط قیر در درون
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 107
از گفته های هرودت و نوشته های دیوانی گنجینهی تخت جمشید بر می
آید که همهی کشورها با شاهراه ها با پایتخت های شاهنشاهی در پیوند
بوده اند در نوشته های تخت جمشید ، گذشته از راه مهم میان شوش و
تخت جمشید، راه های بلخ ، کرمان ، هند ، آراخوزیا و گندار، هرات ،
ساگارتیا ، ماد ، بابل، مصر و ساردیاد شده است پایتخت های شاهنشاهی
(پاسارگاد، پارسه شهر، شوش، بابل، همدان) با جاده های بزرگی کهیک
چهار پهلویی را پدید می آورد به هم پیوند می خورده است که از میان
آنها راه شوش به پارس شهر شناخته شده ترین است از شوش به همدان،
شاهراه از لرستان نمی گذشت، چراکه این راه بد، باریک و شیبدار بوده
است، پس جاده از دشت بابل و از بیستون به فلات ایران می رفته است از
همدان جادهی دیگری از گابای (اسپهان) تا پارس می آمد و تا بندر بوشهر
در خلیج پارس امتداد داشت هم چنین پایتخت ها به همهی کشورهای
شاهنشاهی راه داشته اند در پاختر(شمال)، همدان از راگا (ری) و گرگان به
بلخ می پیوست در نیمروز(جنوب)، پارس از کرمان به آراخوزیا و گندار و
از آنجا به درهی سندیا بلخ می رفته است در خوربران(غرب)، دو شاهراه
در آغاز از شوش به اربل رفته، از آنجایکی از ارمنستان به آسیای کوچک و
به سارد می رفته است و دیگری به سوی دمشق و مصر شاهراهی که از
شوش به سارد می رفت مورد اشارهی نویسندگان باستان است؛ این راه که
بیش از دوهزار و ششصد کیلومتر درازا داشت و دربردارندهی صدویازده
ایستگاه و چاپارخانه بود را به گفتهی نویسندگان، کاروان ها در نود روز می
پیمودند؛ در حالی که پیک های شاهانه یک هفته!
شاهراه ها اهمیت راهبردی بسیاری داشتند و لشکرکشی ها از شاهراه ها
انجام می شد، زیرا که انبار های آذوقه در این راه ها موجود بود همچنین
شاهراه ها کمک شایانی به بازرگانی میان کشوری می کرد کارکنان دولتی
و چاپارها دارای گذرنامه ای بودند که به آنها امکان می داد تا از امکانات
راه ها بهره برند شهربان ها موظف بودند در راه ها انبارهای آذوقه
فراهم آورند در پی این تدابیر، به نوشتهی هرودت۵ ایرانیان بر روی جاده
ها انبارهای آب تدارک دیدند، به احتمالی در مسیر وصول به این هدف
است که قدرت هخامنشی، کندن کاریز را در دامنهی البرز تشویق می کرد
تا ذخایر آب همیشگی در بخش بزرگی از جاده ای که ماد را به آسیای
میانه پیوند می داد تامین کند
شاهراه ها بر خلاف راه های دیگر پهن بودند و برای ارابه های چهارچرخه و
دوچرخه قابل استفاده؛ شاهراه ها جاده های خاکی و سنگفرشی بودند که از
آنها به خوبی نگهداری می شد و در آنها نشانه های راهنما وجود داشت
این راه ها از زیرسازی خوبی برخوردار بوده اند: جاده های ارابه رو که با
پهنای گز و با ملات قیریا ذغال برای جلوگیری از نم زمین در زیر و سه
رده آجر میانی و یک ردیف سنگ در بالا ساخته می شد ، حتی برای گذر
خودرو نیز مناسب می نموده اند از شاهراه های ارابه رو، ارابه ها با
سرعت تاخت اسب می گذشتند، چه هم جاده هموار بود و هم به نظر می
آید که چرخ ها آجدار بوده و از توغه (رینگ) و ماده ای نرم به جای
لاستیک امروزین برخوردار بوده است
درازای شاهراه ها را به فرسنگ که مقیاس درازای ایرانی، در حدود پنج و
چهار دهم کیلومتر بوده برآورد میکردند درشاهراه ها کاروانسراها و
ایستگاه ها و پاسگاه های نگهبانی، به فاصله ای معین وجود داشته است
ادارهی راه هایی به این گستردگی که مستلزم افراد پرشمار و متخصص
است ، یکی از جلوه های روزگار هخامنشی است در برخی از نوشته های
دیوانی پارسه به گروهی کارشناس برای نگهداری جاده های احداث شده و
گشایش جاده های نوین اشاره رفته است البته گاه برای تعمیر و نگهداری
راه ها از ارتش بهره برداری می شده است رفت و آمد در شاهراه ها
زیر نظارت دقیق کارگزران شاه بود، چراکه شاه مسئول استقرار امنیت و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 56
تخت جمشید
میراث جهانی یونسکو
اطلاعات اثر
نام کشور
ایران
نوع
فرهنگی
معیارها
i, iii, vi
شماره ثبت
۱۱۴
منطقه
آسیا-اقیانوس آرام
تاریخچه
تاریخ ثبت
۱۹۷۹
نمایی از «کاخ آینه» در تخت جمشید
تَختِ جَمشید یا پارسه نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که سالیان سال پایتخت تشریفاتی امپراتوری ایران در زمان دودمان هخامنشیان بودهاست. باور تاریخدانان بر این است که اسکندر مقدونی سردار یونانی در ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران حمله کرد و تخت جمشید را به آتش کشید [۱] و احتمالا بخش عظیمی از کتابها، فرهنگ و هنر هخامنشی را با اینکار نابود نمود. با اینحال ویرانههای این مکان هنوز هم در مرودشت در نزدیکی شیراز مرکز استان فارس برپا است و باستان شناسان از ویرانههای آن نشانههای آتش و هجوم را بر آن تایید میکنند.
این مکان از سال ۱۹۷۹ یکی از آثار ثبت شدهٔ ایران در میراث جهانی یونسکو است.
نام تخت جمشید
نام تخت جمشید در زمان ساخت «پارسَه»[۲] به معنای «شهر پارسیان» بود. یونانیان آن را پِرسپولیس (به یونانی یعنی «پارسهشهر») خواندهاند. در فارسی معاصر این بنا را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید پادشاه اسطورهای ایران مینامند که در شاهنامه فردوسی نیز آمدهاست.
چگونگی ساخت
قدیمیترین بخش تخت جمشید بر پایهٔ یافتههای باستانشناسی مربوط به سال ۵۱۵ پیش از میلاد است. آنگونه که در منابع متعدد و گوناگون تاریخی آمدهاست ساخت تخت جمشید در حدود ۲۵ قرن پیش در دامنه غربی کوه رحمت، به عبارتی میترا یا مهر و در زمان داریوش بزرگ آغاز گردید و سپس توسط جانشینان وی با تغییراتی در بنای اولیه آن ادامه یافت. بر اساس خشت نوشتههای کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران، هنرمندان، استادکاران، کارگران، زنان و مردان بیشماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمهٔ کارگری نیز استفاده میکردند.ساخت این مجموعه بزرگ و زیبا بنا به روایتی ۱۲۰ سال به طول انجامید.
مکان و چگونگی سازه
یکی از سرستونهای پیشنهادی که مورد تایید قرار نگرفته بود به همین دلیل در آن محل مدفون شده بود
کاخهای تخت جمشید در نزدیکی رود کوچک پلوار که به رود کر میریزد ٬ بر روی سکوئی که ارتفاع آن بین ۸ تا ۱۸ متر بالاتر از سطح جلگهٔ مردوشت است، بنا شدهاند در حالی که طرف شرقی ان بر روی کوه رحمت است و سه طرف دیگر با دیوارهای حافظ شکل داده شدهاند.دیوارهای حافظ با توجه به شیب زمین تغییر ارتفاع میدهند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 107
از گفته های هرودت و نوشته های دیوانی گنجینهی تخت جمشید بر می
آید که همهی کشورها با شاهراه ها با پایتخت های شاهنشاهی در پیوند
بوده اند در نوشته های تخت جمشید ، گذشته از راه مهم میان شوش و
تخت جمشید، راه های بلخ ، کرمان ، هند ، آراخوزیا و گندار، هرات ،
ساگارتیا ، ماد ، بابل، مصر و ساردیاد شده است پایتخت های شاهنشاهی
(پاسارگاد، پارسه شهر، شوش، بابل، همدان) با جاده های بزرگی کهیک
چهار پهلویی را پدید می آورد به هم پیوند می خورده است که از میان
آنها راه شوش به پارس شهر شناخته شده ترین است از شوش به همدان،
شاهراه از لرستان نمی گذشت، چراکه این راه بد، باریک و شیبدار بوده
است، پس جاده از دشت بابل و از بیستون به فلات ایران می رفته است از
همدان جادهی دیگری از گابای (اسپهان) تا پارس می آمد و تا بندر بوشهر
در خلیج پارس امتداد داشت هم چنین پایتخت ها به همهی کشورهای
شاهنشاهی راه داشته اند در پاختر(شمال)، همدان از راگا (ری) و گرگان به
بلخ می پیوست در نیمروز(جنوب)، پارس از کرمان به آراخوزیا و گندار و
از آنجا به درهی سندیا بلخ می رفته است در خوربران(غرب)، دو شاهراه
در آغاز از شوش به اربل رفته، از آنجایکی از ارمنستان به آسیای کوچک و
به سارد می رفته است و دیگری به سوی دمشق و مصر شاهراهی که از
شوش به سارد می رفت مورد اشارهی نویسندگان باستان است؛ این راه که
بیش از دوهزار و ششصد کیلومتر درازا داشت و دربردارندهی صدویازده
ایستگاه و چاپارخانه بود را به گفتهی نویسندگان، کاروان ها در نود روز می
پیمودند؛ در حالی که پیک های شاهانه یک هفته!
شاهراه ها اهمیت راهبردی بسیاری داشتند و لشکرکشی ها از شاهراه ها
انجام می شد، زیرا که انبار های آذوقه در این راه ها موجود بود همچنین
شاهراه ها کمک شایانی به بازرگانی میان کشوری می کرد کارکنان دولتی
و چاپارها دارای گذرنامه ای بودند که به آنها امکان می داد تا از امکانات
راه ها بهره برند شهربان ها موظف بودند در راه ها انبارهای آذوقه
فراهم آورند در پی این تدابیر، به نوشتهی هرودت۵ ایرانیان بر روی جاده
ها انبارهای آب تدارک دیدند، به احتمالی در مسیر وصول به این هدف
است که قدرت هخامنشی، کندن کاریز را در دامنهی البرز تشویق می کرد
تا ذخایر آب همیشگی در بخش بزرگی از جاده ای که ماد را به آسیای
میانه پیوند می داد تامین کند
شاهراه ها بر خلاف راه های دیگر پهن بودند و برای ارابه های چهارچرخه و
دوچرخه قابل استفاده؛ شاهراه ها جاده های خاکی و سنگفرشی بودند که از
آنها به خوبی نگهداری می شد و در آنها نشانه های راهنما وجود داشت
این راه ها از زیرسازی خوبی برخوردار بوده اند: جاده های ارابه رو که با
پهنای گز و با ملات قیریا ذغال برای جلوگیری از نم زمین در زیر و سه
رده آجر میانی و یک ردیف سنگ در بالا ساخته می شد ، حتی برای گذر
خودرو نیز مناسب می نموده اند از شاهراه های ارابه رو، ارابه ها با
سرعت تاخت اسب می گذشتند، چه هم جاده هموار بود و هم به نظر می
آید که چرخ ها آجدار بوده و از توغه (رینگ) و ماده ای نرم به جای
لاستیک امروزین برخوردار بوده است
درازای شاهراه ها را به فرسنگ که مقیاس درازای ایرانی، در حدود پنج و
چهار دهم کیلومتر بوده برآورد میکردند درشاهراه ها کاروانسراها و
ایستگاه ها و پاسگاه های نگهبانی، به فاصله ای معین وجود داشته است
ادارهی راه هایی به این گستردگی که مستلزم افراد پرشمار و متخصص
است ، یکی از جلوه های روزگار هخامنشی است در برخی از نوشته های
دیوانی پارسه به گروهی کارشناس برای نگهداری جاده های احداث شده و
گشایش جاده های نوین اشاره رفته است البته گاه برای تعمیر و نگهداری
راه ها از ارتش بهره برداری می شده است رفت و آمد در شاهراه ها
زیر نظارت دقیق کارگزران شاه بود، چراکه شاه مسئول استقرار امنیت و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
تخت جمشید، یادگار هخامنشیان
پارسه (تخت جمشید) در هفتاد کیلومتری شیراز و نزدیکی مرودشت قرار گرفته است. عملیات ساخت تخت جمشید در حدود سالهای 520 پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود 450 پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخشهای دیگری از تختجمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان ادامه داشت. چنان که ساختمان «دروازۀ نیمه تمام» گواهی میدهد، پس از 90 سال همچنان کار ساخت و ساز و گسترش بناهای تختجمشید ادامه داشته است.
برای ساخت تخت جمشید حدود بیست و پنج هزار کارگر و استاد کار و هنرمند و صنعت گر بطور مستمر کار می کردند و در فصل زمستان اگر هوا خیلی سرد می شد کار را تعطیل می نمودند ولی مزد آن ها پرداخت می شد. تمام کارگرانی که در پرسپولیس کار می کردند مزد می گرفتند و بیگاری نمی کردند در صورتی که برای ساخت یک هرم یا معبد در مصر تمام مردان مصری به بیگاری گرفته می شدند و به آن ها مزدی نمی دادند. از کتیبه های بدست آمده از تخت جمشید مشخص است که مزد استادان صنعتگر و هنرمند چه ایرانی و چه غیر ایرانی که در تخت جمشید کار می کردند زیاد بوده و هر پنج روز یک «داریک» که سکه طلای داریوش بود دریافت می کردند در حالی که در همان موقع قیمت یک گوسفند یک «سیگلو» برابر با یک بیستم داریک بوده است.
مصالحی که در ساخت تخت جمشید بکار می رفت تماما از مصالح درجه اول بود و حتی «ساروج» در آن بکار نرفته مگر ساروج پخته که همان سیمان امروزیست. برای ساخت کاخ پارسه بیست نوع سنگ مرمر و ده نوع چوب گران بها استفاده شده است. برای سقف تالار ها از چوب درختان سدر لبنان و برای نرده پلکان ها و بالکون ها از چوب فوفل یا چوب گز که بعد از تراش و جلا دادن بسیار زیبا می شود استفاده می کردند.
«سوئی داس» مورخ رومی می گوید که پرسپولیس اولین عمارت ایرانی است که در آن آبگینه به کار رفت و منظور او از آبگینه، شیشه هایی است که امروزه بر پنجره ها نصب می کنند تا این که نور وارد شود بدون این که باد وارد گردد.
آن گونه که از لوح های هخامنشی بر می آید 25 هزار کارگر 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان کار می کرده اند و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آن ها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن، کره، عسل و پنیر می داده اند و کارگران هر 10 روز یک بار استراخت داشتند.
در پارسه یک هشتم مزد کارگران به آن ها داده نمی شد و در صندوقی به فرمان داریوش بزرگ باقی می ماند تا این که کارگر یا استادکار هنگامی که نخواهد کار کند یا بخواهد به وطن بازگردد پس انداز قابل توجهی داشته باشد و از کاگر سوال می شد که اگر زندگی را بدرود گفت پس انداز او را به چه کسی بدهند.
نام اصلی تخت جمشید، آن گونه که در کتیبه های شاهان هخامنشی آمده «پارسه» است اما امروزه مجموعه ی این بناها را به نام «تختجمشید» میشناسیم زیرا بعد از فروپاشی هخامنشیان، مردم دیگر نمی توانستند کتیبه ها و لوح ها را بخوانند. به این دلیل نام آن را فراموش کردند و آن را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید، پادشاه اسطوره ای ایران که در شاهنامه آمده است نامیدند. در کتابهای جغرافیانویسان و سیاحان سدههای گذشته از آن با نامهای «قصر جمشید»، «چهل منار» و «چهل ستون» نیز یاد شده است و یادگار نبشتهای از روزگار ساسانیان آنرا «صد ستون» نامیده است. یونانیان و به تبع آن تمام کشورهای مغرب زمین نیز آن را پرسپولیس (Persepolis) مینامند.
این سرمایه عظیم ملی توسط اسکندر ملعون به آتش کشیده شد و سقف ها و خیلی از ستون ها و درهای چوبی زیبای آن در آتش سوخت و تبدیل به ویرانه شد. بعد از آن در هنگام تصرف ایران در سالیان بعد توسط بیگانگان به تصور این که این محل بت خانه است، اکثر نقوش برجسته و به جای مانده را تخریب کردند. دولت های اروپایی و آمریکایی نیز به منظور باستان شناسی اکثر آثار تخت جمشید را به غارت بردند و در موزه های لندن، پاریس، مسکو و آمریکا قرار دارند.
سر تخت جمشید جای تو باد
سریر سران خاک پای تو باد (نظامی)
تخت جمشید (Ttakht -e- Jamshid) نام محلی پایتخت داریوش بزرگ است؛ که از لحاظ وسعت، عظمت و شکوه، مهمترین مجموعه باستانی هخامنشی در ایران است. این مجموعه بی نظیر در دامنه کوه رحمت (کوه مهر)، در مقابل جلگه مرودشت و 55 کیلومتری شمال شرقی شیراز قرار دارد. یونانیان و به تبع آنها اروپائیان، گاهی آنرا "پرسه پلیس"، "پرسَپُلیس" (با کسر "پ" اول، فتح "سین" اول و ضم "پ" دوم) یا "پرسپولیس" (persepolis) می خوانند؛ اما نام تاریخی آن که در کتیبه های کاخ ها ثبت شده پارسَه (parsa) به معنای شهر مردمان پارسی است.
مسیر منتهی به تخت جمشید
آثار تاریخی به جای مانده در آن، از باشکوه ترین مجموعه های تاریخ ایران و جهان است. این بنا در زمان داریوش اول از پادشاهان هخامنشی در سال 518 قبل از میلاد