لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
حاکمیت اینترنت : پیشینه و آینده پیش رو
الف : پیشینه :یکی از مهمترین مباحث مطروحه در اجلاس سران جهان درباره جامعه اطلاعاتی که از دهم تا دوازدهم دسامبر 2003 در ژنو سوئیس برگزارشد بحث دامنه داری به نام حاکمیت بر اینترنت (internet governance) یعنی چگونگی اداره اینترنت بود. این موضوع اگر چه در پایان اجلاس سران جهان درباره جامعه اطلاعاتی به اینجا انجامید که یک کار گروه در یک فرایند باز و فراگیر, مکانیزم مشارکت فعال و همه جانبه دولت ها، بخش خصوصی و جامعه مدنی را از سوی کشورهای توسعه یافته و رو به توسعه به پیشنهاد اعلامیه اجلاس زیر نظر کوفی عنان تشکیل دهد و تا سال 2005 (اجلاس تونس) یک تعریف کاری از حاکمیت اینترنت ارائه کند،اما هنوز یک بحث پیچیده و چند وجهی است که به مباحث کارشناسی همه جانبه نیاز دارد تا از سطح یک واکنش سیاسی به سطوح یک مقوله کاملا کارشناسی ارتقا یابد. در بند پنجاه اعلامیه اصول آمده است: به مسائل مربوط به حاکمیت بینالمللی بر اینترنت باید به گونهای هماهنگ پرداخته شود. ما از دبیرکل سازمان ملل متحد میخواهیم تا طی یک فرایند باز و دربرگیرنده همه، و براساس سازوکاری که مشارکت فعال و کامل دولتها، بخشخصوصی، و جامعه مدنی کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته را تضمین کند و شامل سازمانهای بینالدولی و بینالمللی، و انجمنهای مربوطه باشد، یک گروه کاری برای مسئله حاکمیت بر اینترنت تشکیل دهد تا اقدام به تحقیق و بررسی کند و در صورت مقتضی تا سال 2005 پیشنهاداتی را برای اقدام عملی در جهت حاکمیت بر اینترنت ارائه دهد(1) در همین حال در طرح اقدام ژنو هم در بند سیزدهم زیر عنوان محیط استعدادپرور از دولتها خواسته شده است تا یک چارچوب قانونی و نظارتی، حمایتکننده، شفاف، رقابتگرا، و قابلپیشبینی بپرورانند که انگیزههای لازم برای سرمایهگذاری و توسعه گروههای اجتماعی را در جامعه اطلاعاتی فراهم آورد. در این بند چنین آمده است : پ6 . محیط استعدادپرور 13. برای بهحداکثر رساندن مزایای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی جامعه اطلاعاتی، دولتها باید یک محیط سیاسی و قانونی قابل اعتماد، شفاف و غیرتبعیضی ایجاد کنند. اقدامات عبارتند از: الف) دولتها باید یک چارچوب قانونی و نظارتی، حمایتکننده، شفاف، رقابتگرا، و قابلپیشبینی بپرورانند که انگیزههای لازم برای سرمایهگذاری و توسعه گروههای اجتماعی را در جامعه اطلاعاتی فراهم آورد. ب) از دبیرکل سازمان ملل متحد میخواهیم تا از طریق یک فرایند باز و شامل همگان که تضمینکننده سازوکاری برای مشارکت کامل و فعال دولتها، بخشخصوصی و جامعه مدنی کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه باشد، و سازمانها و انجمنهای بیندولتی و بینالمللی را دربربگیرد، یک گروهکاری در مورد نظارت بر اینترنت تشکیل دهد تا به بررسی و ارائه پیشنهادهای عملی، در صورت مقتضی، در مورد اعمال نظارت بر اینترنت تا سال 2005، اقدام کند. این گروه باید، علاوه بر کارهای دیگر: 1- یک تعریف کاری از نظارت بر اینترنت به دست دهد. 2- مسائل سیاستگذاری عمومی را که مربوط به نظارت بر اینترنت است تعیین کند. 3- درک مشترکی از نقشها و مسئولیتهای مربوطه دولتها، سازمانهای بین دولتی و بینالمللی موجود و دیگر انجمنها و همچنین بخش خصوصی و جامعه مدنی کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه ایجاد کند. 4- یک گزارش از نتایج این فعالیت تهیه کند تا برای ملاحظه و اقدام مقتضی به مرحله دوم اجلاس جهانی جامعه اطلاعاتی در تونس در سال 2005 ارائه شود. (2) کار گروه حاکمیت اینترنت (Working Group on Internet Governance - WGIG) به ریاست نیتین دسائی (Nitin Desai) مشاور ویژه کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل در امور جامعه اطلاعاتی تشکیل شده ، نخستین گردهمائی خود را هم برگزار کرده و ایران نیز با نامه رسمی کوفی عنان، به عنوان یکی از 40 کشور عضو کار گروه حاکمیت اینترنت انتخاب شده است . هشت عضو کارگروه ایران را مهندس نصرالله جهانگرد بعنوان رئیس کارگروه،دکتر محسن پاذری دبیر کمیسیون ملی WSIS ،دکتر کاظم معتمدنژاد، دکتر ابراهیم آبادی، دکتر غریبی،مهندس سلجوقی،مهندس جعفری و دکتر صفایی تشکیل می دهند. پس از اجلاس ژنو هم یک فروم بین المللی از سوی نیروی ضربت سازمان ملل در زمینه ICT با حضور 200 تن از سران دولتها، نهادهای مدنی و تجاری در روزهای 25 و 26 مارس تشکیل شد که در ان پاول تاومی (Paul Twomey) رتیس و مدیر اجرائی ICANN هم حضور داشت و نظر کلی حاکم بران چندان علیه وضع موجود نبود و اگر چه دربحث های مربوط به حاکمیت اینترنت مقولاتی چون حاکمیت، امنیت، حریم شخصی، هماهنگی بین المللی و حقوق مرتبط با مالکیت معنوی (Intellectual Property Rights - IPR) به چشم می خورد و حاکمیت بر اینترنت بحث حقوقدانان، اقتصاد دانان و سیاستگذاران است اما یکی از نکات مشترک این سه طیف کم توجهی به معماری اینترنت و نهادهای مرتبط با حاکمیت درآن است. ب : وضعیت امروز وضعیت امروز را باید ابتدا از معماری اینترنت درک کرد . درک این معماری که یک معماری عیر متمرکز است، بسیار اهمیت دارد. معماری اینترنت در یک نگاه کلان و با پرهیز از اصطلاحات گیج کننده برای نا اشنایان با این معمعاری در بردارنده این موارد است:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
حاکمیت ولایت فقیه در اسلام
کتاب: انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى فرانسه و روسیه، ص 183
نویسنده: دکتر منوچهر محمدى
علیرغم مجاهدت و تلاشهایى که مردانى چون سید جمال الدین اسدآبادى، نائینى، نورى، مدرس، کاشانى، و فداییان اسلام به رهبرى نواب صفوى انجام دادهاند و اگر چه در تحقق بسیارى از اهداف ملى نقش اساسى داشتند، موفق نشدند اسلام را به عنوان ایدئولوژى انقلاب در باور تودههاى وسیع و على الخصوص انقلابیون جوان جاى دهند.تا اینکه از سال 1341 امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى با شناخت دقیق مشکلات مذکور قدم به قدم در جهت از میان بردن موانع مزبور گام برداشته و موفق شدند با توهمات موجود در اذهان مردم و طرح اسلام با شیوه جدید آن را به عنوان مطلوبترین ایدئولوژى انقلاب در جامعه مطرح نمایند. ابتدا به عنوان مرجع تقلید شیعیان، تقیه را حرام کرده و اظهار حقایق را واجب دانستند (و لو بلغ ما بلغ) . (1)
بدین وسیله و از طریق صدور فتواى تاریخى مزبور این مشکل را برطرف کردند.امام همچنین با عنوان مرجع بزرگ و تامه تقلید و محور اصلى حوزه علمیه قم، با به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به سیستم سیاسى حاکم، موضوع انفکاک دین از سیاست را عملا به عنوان امرى باطل و نادرستبه اثبات رساندند.
به دنبال آن در فرصتى که در دوران تبعید در نجف اشرف حاصل گردید با طرح حکومت اسلامى و اصل ولایت فقیه، تحولى اساسى، در نگرش به اسلام به عنوان یک ایدئولوژى پویا و قابل پیاده شدن در عصر حاضر، به وجود آوردند.در ارائه ایدئولوژى انقلاب ابتدا مىبایستحاکمیت موجود را نفى و طرد نمود، ارزشهاى مسلط بر نظام را به زیر سؤال کشید و این کارى بود که ابتدا رهبر انقلاب به عنوان ایدئولوگ انجام داد، در شرایطى که سالهاى متمادى تبلیغ شده بود که سلطان سایه خدا و اطاعت از سلطان اطاعت از خداست و یا اینکه سلطنت ودیعه و موهبتى الهى است.رهبر انقلاب با نفى همه این ارزشها چنین مىگوید:
«این مواد قانون اساسى و متمم آنکه مربوط به سلطنت و ولایتعهدى و امثال آن است کجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامى است، ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است.سلطنت و ولایتعهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشید و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقى و مصر و یمن برانداخته است.رسول اکرم (ص) در مکاتیب مبارکش که به امپراطورى روم شرقى (هراکلیوس اول) و شاهنشاه ایران نوشته آنها را دعوت کرده که از طرز حکومتشاهنشاهى و امپراطورى دستبردارند، از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند، و بگذارند مردم خداى یگانه و بىشریک را که سلطان حقیقى است، بپرستند.سلطنت و ولایتعهدى همان طرز حکومتشوم و باطلى است که حضرت سیدالشهداء (ع) براى جلوگیرى از برقرارى آن قیام فرمود و شهید شد. (2)
با طرح این موضوع براى اولین بار رهبر انقلاب ارزشى را، که نه تنها سالیان دراز تبلیغ و به مردم تلقین شده بود بلکه جزء اصلى قانون اساسى (3) شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام مىنماید.
وظیفه بعدى ایدئولوگ انقلاب این است که جامعه کمال مطلوب را نه تنها ترسیم نماید بلکه شیوه عملى رسیدن به آن را هم نشان دهد.براى معتقدین به اسلام که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را تشکیل مىدادند. این امر پذیرفته شده بود که حکومت اسلامى به طریقى که زمان رسول اکرم (ص) پیاده و اجرا شده بود مىتواند به عنوان حکومت کمال مطلوب تلقى شود و الگو و نمونه حکومت آینده قرار گیرد.اما نکته مهم این بود که بعد از چهارده قرن و با توجه به پیچیدگیهاى جامعه امروزى چگونه و توسط چه اشخاصى مىتوان چنین جامعهاى را تشکیل داد.از طرف دیگر عده زیادى با اعتقاد به این امر که دنیا باید پر از فساد و ظلم و جور شود تا مهدى موعود (ع) ظهور نموده و دنیا را پر از عدل و داد کرده و حکومت اسلامى را تشکیل دهد، مطلقا امکان تشکیل چنین حکومتى را در زمان غیبت منتفى دانسته و تلاش براى چنین حرکتى را ضد ارزش مىدانستند.
در چنین شرایطى رهبر انقلاب با ارائه اصل ولایت فقیه و به زبانى ساده و در عین حال مستند به آیات قرآنى، اخبار، و احادیث ثابت مىنمایند که احکام خدا تعطیل بردار نیست و در هیچ شرایطى حتى در عصر غیبت کبرى نمىتوان از اجراى احکام الهى سر باز زد و این مسئولیتبر دوش فقها مىباشد.
امام خطاب به طلاب و در این رابطه اظهار مىدارند که «شما در صورتى خلفاى اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و نگویید بگذار تا امام زمان (ع) بیاید.شما نماز را هیچ وقت مىگذارید تا وقتى امام زمان (ع) آمد، بخوانید که حفظ اسلام واجبتر از نماز است.منطق حاکم خمین را نداشته باشید که مىگفت: باید معاصى را رواج داد تا امام زمان (ع) بیاید.اگر معصیت رواج پیدا نکند، حضرت ظهور نمىکند» . (4)
براى اداره جامعه اسلامى دو شرط اساسى براى حاکم لازم است: اول اینکه آگاهى جامع و کامل به احکام خدا داشته باشد و دوم اینکه در اجراى احکام مزبور راه عدالت را در پیش گیرد و به عبارت دیگر فقیه عادل به عنوان جانشین رسول خدا و ائمه اظهار وظیفه اداره جامعه اسلامى و اجراى احکام آن را داشته و اطاعت از وى به عنوان ولى امر همچون اطاعت از رسول خدا واجب الاتباع است.
در مورد حاکم و ولى امر در نظام اسلامى آراى مردم تنها نقش فعلیت و به مرحله اجرا درآوردن اصل ولایت فقیه را دارد، بدین معنى که ولایت امر مقامى است که از طرف خداوند به او داده شده است و ثبوت آن مشروط به آراى عمومى نیست، اگر چه مردم هم او را به رهبرى زعامت نپذیرند ولى عینیت و فعلیت ولایت در گرو آرا و پذیرش عمومى مردم است.و از طرف دیگر در مورد فقیه ممکن استبیش از یک نفر شرایط و اوصاف ولایت را دارا باشد یعنى چند فقیه عادل و بصیر و آگاه در جامعه داشته باشیم که خواه ناخواه باید یک نفر از آنها عهدهدار زعامت و رهبرى شود.بدیهى استیکى از راههاى عملى براى تحقق ولایت و رهبرى آن فرد از بین چند نفر راى اکثریت است که قهرا پس از انقلاب و قیام آن فرد به مسئولیتهاى ناشى از امامت و ولایت از عهده دیگران ساقط مىگردد. (5)
پىنوشتها: . صحیفه نور، جلد اول، ص 40. . امام خمینى، «ولایت فقیه» انتشارات، ناس، صص 11- 10. . اصل 25 متمم قانون اساسى سابق ایران.
4. امام خمینى، «ولایت فقیه» ص 75.
5. طاهرى خرمآبادى، «ولایت فقیه یا حاکمیت ملت» ، ص 86.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
حاکمیت ولایت فقیه در اسلام
کتاب: انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى فرانسه و روسیه،
علیرغم مجاهدت و تلاشهایى که مردانى چون سید جمال الدین اسدآبادى، نائینى، نورى، مدرس، کاشانى، و فداییان اسلام به رهبرى نواب صفوى انجام دادهاند و اگر چه در تحقق بسیارى از اهداف ملى نقش اساسى داشتند، موفق نشدند اسلام را به عنوان ایدئولوژى انقلاب در باور تودههاى وسیع و على الخصوص انقلابیون جوان جاى دهند.تا اینکه از سال 1341 امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى با شناخت دقیق مشکلات مذکور قدم به قدم در جهت از میان بردن موانع مزبور گام برداشته و موفق شدند با توهمات موجود در اذهان مردم و طرح اسلام با شیوه جدید آن را به عنوان مطلوبترین ایدئولوژى انقلاب در جامعه مطرح نمایند. ابتدا به عنوان مرجع تقلید شیعیان، تقیه را حرام کرده و اظهار حقایق را واجب دانستند (و لو بلغ ما بلغ) . (1)
بدین وسیله و از طریق صدور فتواى تاریخى مزبور این مشکل را برطرف کردند.امام همچنین با عنوان مرجع بزرگ و تامه تقلید و محور اصلى حوزه علمیه قم، با به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به سیستم سیاسى حاکم، موضوع انفکاک دین از سیاست را عملا به عنوان امرى باطل و نادرستبه اثبات رساندند.
به دنبال آن در فرصتى که در دوران تبعید در نجف اشرف حاصل گردید با طرح حکومت اسلامى و اصل ولایت فقیه، تحولى اساسى، در نگرش به اسلام به عنوان یک ایدئولوژى پویا و قابل پیاده شدن در عصر حاضر، به وجود آوردند.در ارائه ایدئولوژى انقلاب ابتدا مىبایستحاکمیت موجود را نفى و طرد نمود، ارزشهاى مسلط بر نظام را به زیر سؤال کشید و این کارى بود که ابتدا رهبر انقلاب به عنوان ایدئولوگ انجام داد، در شرایطى که سالهاى متمادى تبلیغ شده بود که سلطان سایه خدا و اطاعت از سلطان اطاعت از خداست و یا اینکه سلطنت ودیعه و موهبتى الهى است.رهبر انقلاب با نفى همه این ارزشها چنین مىگوید:
«این مواد قانون اساسى و متمم آنکه مربوط به سلطنت و ولایتعهدى و امثال آن است کجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامى است، ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است.سلطنت و ولایتعهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشید و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقى و مصر و یمن برانداخته است.رسول اکرم (ص) در مکاتیب مبارکش که به امپراطورى روم شرقى (هراکلیوس اول) و شاهنشاه ایران نوشته آنها را دعوت کرده که از طرز حکومتشاهنشاهى و امپراطورى دستبردارند، از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند، و بگذارند مردم خداى یگانه و بىشریک را که سلطان حقیقى است، بپرستند.سلطنت و ولایتعهدى همان طرز حکومتشوم و باطلى است که حضرت سیدالشهداء (ع) براى جلوگیرى از برقرارى آن قیام فرمود و شهید شد. (2)
با طرح این موضوع براى اولین بار رهبر انقلاب ارزشى را، که نه تنها سالیان دراز تبلیغ و به مردم تلقین شده بود بلکه جزء اصلى قانون اساسى (3) شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام مىنماید.
وظیفه بعدى ایدئولوگ انقلاب این است که جامعه کمال مطلوب را نه تنها ترسیم نماید بلکه شیوه عملى رسیدن به آن را هم نشان دهد.براى معتقدین به اسلام که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را تشکیل مىدادند. این امر پذیرفته شده بود که حکومت اسلامى به طریقى که زمان رسول اکرم (ص) پیاده و اجرا شده بود مىتواند به عنوان حکومت کمال مطلوب تلقى شود و الگو و نمونه حکومت آینده قرار گیرد.اما نکته مهم این بود که بعد از چهارده قرن و با توجه به پیچیدگیهاى جامعه امروزى چگونه و توسط چه اشخاصى مىتوان چنین جامعهاى را تشکیل داد.از طرف دیگر عده زیادى با اعتقاد به این امر که دنیا باید پر از فساد و ظلم و جور شود تا مهدى موعود (ع) ظهور نموده و دنیا را پر از عدل و داد کرده و حکومت اسلامى را تشکیل دهد، مطلقا امکان تشکیل چنین حکومتى را در زمان غیبت منتفى دانسته و تلاش براى چنین حرکتى را ضد ارزش مىدانستند.
در چنین شرایطى رهبر انقلاب با ارائه اصل ولایت فقیه و به زبانى ساده و در عین حال مستند به آیات قرآنى، اخبار، و احادیث ثابت مىنمایند که احکام خدا تعطیل بردار نیست و در هیچ شرایطى حتى در عصر غیبت کبرى نمىتوان از اجراى احکام الهى سر باز زد و این مسئولیتبر دوش فقها مىباشد.
امام خطاب به طلاب و در این رابطه اظهار مىدارند که «شما در صورتى خلفاى اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و نگویید بگذار تا امام زمان (ع) بیاید.شما نماز را هیچ وقت مىگذارید تا وقتى امام زمان (ع) آمد، بخوانید که حفظ اسلام واجبتر از نماز است.منطق حاکم خمین را نداشته باشید که مىگفت: باید معاصى را رواج داد تا امام زمان (ع) بیاید.اگر معصیت رواج پیدا نکند، حضرت ظهور نمىکند» . (4)
براى اداره جامعه اسلامى دو شرط اساسى براى حاکم لازم است: اول اینکه آگاهى جامع و کامل به احکام خدا داشته باشد و دوم اینکه در اجراى احکام مزبور راه عدالت را در پیش گیرد و به عبارت دیگر فقیه عادل به عنوان جانشین رسول خدا و ائمه اظهار وظیفه اداره جامعه اسلامى و اجراى احکام آن را داشته و اطاعت از وى به عنوان ولى امر همچون اطاعت از رسول خدا واجب الاتباع است.
در مورد حاکم و ولى امر در نظام اسلامى آراى مردم تنها نقش فعلیت و به مرحله اجرا درآوردن اصل ولایت فقیه را دارد، بدین معنى که ولایت امر مقامى است که از طرف خداوند به او داده شده است و ثبوت آن مشروط به آراى عمومى نیست، اگر چه مردم هم او را به رهبرى زعامت نپذیرند ولى عینیت و فعلیت ولایت در گرو آرا و پذیرش عمومى مردم است.و از طرف دیگر در مورد فقیه ممکن استبیش از یک نفر شرایط و اوصاف ولایت را دارا باشد یعنى چند فقیه عادل و بصیر و آگاه در جامعه داشته باشیم که خواه ناخواه باید یک نفر از آنها عهدهدار زعامت و رهبرى شود.بدیهى استیکى از راههاى عملى براى تحقق ولایت و رهبرى آن فرد از بین چند نفر راى اکثریت است که قهرا پس از انقلاب و قیام آن فرد به مسئولیتهاى ناشى از امامت و ولایت از عهده دیگران ساقط مىگردد. (5)
پىنوشتها: . صحیفه نور، جلد اول، ص 40. . امام خمینى، «ولایت فقیه» انتشارات، ناس، صص 11- 10. . اصل 25 متمم قانون اساسى سابق ایران.
4. امام خمینى، «ولایت فقیه» ص 75.
5. طاهرى خرمآبادى، «ولایت فقیه یا حاکمیت ملت» ، ص 86.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
حاکمیت ازآن خداست
حسن احمدیزاده: با نگاهی به تاریخ فقاهت و آثار علمای نامدار در عرصه فقه و فقاهت، درمییابیم که یک اندیشمند فقیه تنها به کمک علم اصول به استنباط احکام و شرایع الهی و اجرای آنها در جامعه نمیپردازد.
بلکه نوع جهانبینی و فهم او از انسان و جهان، در استنباط او از مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نقشی اساسی ایفا میکند. جهانبینی هر شخص بر پایه شناخت او استوار است.
از اینرو شناخت جهانبینی هر متفکر، نخستین گام در جهت شناخت اندیشههای او خواهد بود. هدف از این جستار، بررسی ابعاد مختلف نگرش و جهانبینی یکی از فقها و اندیشمندان عالم اسلام یعنی محقق اردبیلی و تأثیر نوع جهانبینی او در نگرش فقه سیاسی وی است.
محقق اردبیلی یکی از مشاهیر و مفاخر علمای امامیه در قرن دهم هجری است. از اوایل این قرن، صفویان در ایران به قدرت رسیدند و برای اولین بار، مذهب شیعه بهعنوان مذهب رسمی کشور برگزیده شد.
از آن پس، شاه اسماعیل اول و جانشینان او سیاست مذهبی خاصی را در پیش گرفته و خود را وارث امامان شیعه خواندند. آنان برای ترویج آموزههای مذهب شیعه، علمای این مذهب را به ایران فرا خواندند. پس از آن، روند جدیدی نیز در تحول اندیشه سیاسی علمای شیعه آغاز شد.
برخی از آنان با توجه به موقعیت سیاسی فراهم شده، درصدد گسترش معارف مذهبی شیعه برآمده و در کنار دولت صفویه قرار گرفتند و با پذیرفتن مناصبی چون شیخ الاسلامی و مقام صدری و قضاوت، ضمن مهار و کنترل قدرت سیاسی، با برپایی کلاس درس و تأسیس حوزههای علمیه، به تربیت طلاب و تقویت مراکز علمی و فقهی شیعه پرداختند.
عدهای از آنان، از جمله محقق اردبیلی با اعتقاد به اینکه هر سلطانِ غیرمعصوم، بدون اذن خاص یا عام امام، جائر است، راهکار دیگری را برگزیدند.
بنابر این، در عصر محقق اردبیلی 2نوع گفتمان مشخص در میان علمای شیعه وجود داشت. در حالی که گفتمان اول، به حضور در حوزه اقتدار دولت صفوی و همکاری نزدیک با آنها و قبول مناصب مختلف سیاسی و اجتماعی باور داشت، گفتمان دوم، به حفظ استقلال حوزه در برابر قدرت دولتی و تبیین حقایق مذهب شیعه معتقد بود، اما در عین حال، همکاری با دولت نوپای صفوی را نیز در حد ضرورت، بدون اشکال میدانست. اندیشه سیاسی محقق اردبیلی در گفتمان دوم جای میگیرد.
محقق اردبیلی، در این دوره پا به عرصه وجود گذاشت. وی که در اواخر سلطنت شاه اسماعیل اول (بین سالهای 930-920ق) در اردبیل به دنیا آمده بود، پس از گذراندن تحصیلات اولیه خود در ایران، راهی حوزه علمیه نجف شد.
او در عصر شاه طهماسب (930-980)، شاه اسماعیل دوم (984-985) و محمد خدابنده (985-996) یکی از مشهورترین عالمان شیعی بود که در حوزه علمیه نجف، به تدریس و تحقیق میپرداخت و از حضور در مرکز اقتدار دولت صفویه خودداری کرد. از این رو، بررسی اندیشه او بهعنوان سرسلسله فقهای ایران، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
محقق در فقه، روشی کاملاً مستقل و مخصوص به خود داشته و مکتبی خاص به وجود آورده است که مشخصه آن، اتکا بر فکر و اجتهاد تحلیلی و تدقیقی، بدون توجه به آراء و نظریات پیشینیان بود. او اگر چه در اساسِ فقه، تغییر و تحولی ایجاد نکرده است اما دقتهای خاص و موشکافانه و روش آزاد و شجاعت حقوقی او مکتب وی را کاملاً ممتاز و برجسته ساخته است.
ضرورت حکومت، در زندگی اجتماعی بشر، از نظر عقلاء یک امر بدیهی تلقی شده است. محقق اردبیلی نیز به تبع حکما، انسان را موجودی مدنی الطبع میداند که ناچار از معاشرت با همنوعان خود در جامعه است.
و چون این جهان، محل نزاع و فساد بنی آدم و ظلم و فسق است، بدون قانون و شریعت، که به تعبیر محقق عبارت است از «تعلیم حسن معاش و معاد طبق صواب و سداد و بازداشتن از ظلم و فسق و فساد»، زندگی اجتماعی انسان میسر نمیشود. از سوی دیگر میدانیم که وجود کاملترین قانون شریعت، بدون اجرا در جامعه، کارایی نداشته و بیهوده خواهد بود.
لذا «خداوند اجرای شریعت را بر عهده حجتهای خود در روی زمین، که پیامبران و ائمه و اولیای خدا هستند، قرار داد تا آنچه را مقصود اوست و مورد نیاز و احتیاج بندگانش است، به آنها برسانند.» به عقیده محقق اردبیلی، این نیاز اختصاص به عصر پیامبر ندارد لذا هر پیغمبری را بعد از آنکه از دار دنیا رحلت کند، نایبی در کار است تا احکام شریعت را پاسبانی کند.
محقق اردبیلی درباره ضرورت عقلی حکومت میافزاید: «چون از سویی مصالح و مفاسد زندگی، برای انسانها مخفی است و کسی غیراز خدا به آنها علم ندارد و از سوی دیگر، انسان برای حسن معاش و معاد نیازمند معرفت بر این مصالح و مفاسد است، لطف و رحمت الهی ایجاب میکند که این مصالح و مفاسد را به انسان تعلیم نماید و از آنجا که این کار، تنها از عهده کسانی ساخته است که خداوند به صلاحیت آنها عالم و راضی باشد، پس لازم است خداوند، خود، چنین اشخاصی را تعیین کند.
پس شکی نیست که امامت و ریاست عامه مردمان، در امور دینی و دنیوی آنان موجب دفع ضرر و حصول نفع در زندگی آنهاست. پس واجب است که خداوند چنین اشخاصی را مشخص و تعیین کند.» محقق اردبیلی علاوه بر ضرورت عقلی، از کتاب و سنت نیز برای اثبات ضرورت حکومت استفاده کرده است. وی درباره اینکه در هیچ زمانی مومنان بدون رهبر و سرکرده رها نشدهاند، به آیه هفتم از سوره مبارکه انبیاء و آیه 36 از سوره قیامه استناد کرده است.
بنابر این، از دیدگاه محقق، حاکمیت و حکومت، ماهیتی کاملاً الهی دارد. این حاکمیت الهی، زمانی در حکومت نبوی تحقق مییابد و زمانی در حکومت خلیفه. هر کدام که باشد، تأثیری در ماهیت الهی آن نخواهد داشت. آنچه مهم است، آن است که حاکمیت همه آنها بر امور دینی و دنیوی مردم باید از جانب خدا باشد.
از این رو، از آنجا که از نظر محقق اردبیلی، مهمترین ملاک در تعیین انواع حکومت، پیوند یا عدم پیوند آن با منبع اصلی حاکمیت، یعنی حاکمیت الهی است، انواع حکومت از نظر او را میتوان به2 نوع حکومت مشروع و حکومت غیرمشروع یا جائر تقسیم کرد. حکومت مشروع یعنی حکومتی که حاکمیت و مشروعیت خود را از حاکمیت الهی اخذ کرده باشد.
این نوع حکومت، تنها در حکومت و ولایت نبوی و ولایت معصوم و نایبان آنها، یعنی فقهای جامع الشرایط، یافت میشود. در این بخش، بهدلیل گستردگی بحث از اقسام و مراتب حکومت مشروع از نگاه محقق، تنها به بحث و بررسی حکومت فقهای جامع الشرایط در عصر غیبت، از منظر وی میپردازیم و علاقهمندان به تفصیل اصل بحث را به منابع و آثار مکتوب محقق در این حوزه ارجاع میدهیم.
محقق اردبیلی یکی از آغازگران اندیشه ولایت فقیه در عصر غیبت بوده است. در گفتمان سیاسی او حاکمیت بر مردم، تنها برای معصوم جایز است و در عصر غیبت، بر کسانی جایز است که خدا و رسولش بر حکومت آنها راضی باشند و بدیهی است که خدا و رسول بر حاکمیت کسانی رضایت دادهاند که واجد شرایط عدالت و علم به مصالح و مفاسد امور دینی و دنیوی مردم باشند.
از دیدگاه وی این وظیفه فقط از عهده فقهای جامع الشرایط بر میآید و بس. وی فقهای جامع الشرایط را در عصر غیبت، ورثه الانبیاء و قایم مقام امام عصر و نایب او دانسته و معتقد است که اذن امام زمان بر نیابت آنان معلوم و بدیهی است، زیرا در غیراین صورت، اختلال در نظام عصر غیبت پیش میآید و نظم جامعه مختل میشود و زندگی انسانها در تنگنا و سختی قرار میگیرد.
علاوه بر این دلیل عقلی، اجماع و اخبار نیز موید این امر است. بنابر این، از نظر او هر کسی که جامع شرایط باشد، از جانب امام معصوم برای ولایت مردم نصب شده است و در این انتصاب، نیازی به نصب خاص ندارد و آنچه بر امام معصوم جائز است، بر او نیز جائز باشد.
چنانکه گفته شد، محقق اردبیلی برای اثبات نیابت فقهای جامع الشرایط از سوی امام، به ادله اربعه یعنی عقل، اجماع، کتاب و سنت، استدلال میکند.
دلیل عقلی او را پیش از این بدان اشاره کردیم و گفتیم که از نظر محقق، لزوم جلوگیری از اختلال در نظام جامعه و رفع ضیق و حرج از زندگی انسانها، به حکم عقل، یکی از دلایل ضرورت حاکمیت و ولایت علی الاطلاق فقیه در عصر غیبت است. از این رو، انتصاب فقهای جامع الشرایط در عصر غیبت، بر ولایت و حاکمیت و تصرف در همه اموری که امام، اولی به تصرف در آنها بود، یک ضرورت عقلی است.
محقق اردبیلی علاوه بر دلیل عقلی، اجماع را نیز یکی از ادله ثبوت نیابت فقهای جامع الشرایط از امام برای ولایت و تصرف در امور دینی و دنیوی مسلمانان دانسته و در مهمترین آثار فقهی خود، اجماعهایی از فقها و علمای دیگر بر این امر، ذکر میکند.
وی پس از استدلال بهدلیل عقلی و اجماع، به اخبار و احادیث مستند، استناد کرده و ولایت فقهای جامع الشرایط را در عصر غیبت، از طریق اخبار به اثبات میرساند. وی پس از نقل اخبار مختلفی در باب قضا، از جمله، مقبوله عمر بن حنظله و روایت ابی خدیجه، چنین نتیجه میگیرد: «و ظاهر هذه الاخبار المتقدمه یدل علی ان کل من اتصف بالشرائط هو منصوب من قبله(ع) و له الحکم مثله...».
محقق اردبیلی پس از اثبات نیابت فقهای جامع الشرایط از امام معصوم در امر ولایت و حاکمیت، به3وظیفه اساسی ایشان اشاره میکند که پیامبر و ائمه معصومین نیز عهدهدار آنها بودهاند: نخست، وظیفه افتا که از مناصب و اختیارات مسلم فقیه جامع الشرایط است و غالباً هیچیک از فقها در این باره مخالفتی ندارند. محقق، برای اثبات منصب فتوا برای فقهای جامع الشرایط علاوه بر اجماع علما، بر مقبوله عمر بن حنظله و ابی خدیجه نیز استناد کرده و آنها را موید نظر خود گرفته است.
وظیفه مهم دوم، منصب قضا ست که به عقیده محقق اردبیلی، در این مورد نیز هیچ مخالفتی از سوی علما و فقها مشاهده نشده است. محقق برای اثبات این منصب برای فقهای جامع الشرایط، علاوه بر اجماع، بهدلیل عقلی نیز استناد کرده و میگوید عقل نیز لزوم پذیرش چنین منصبی از سوی فقیه جامعالشرایط را تأیید میکند؛ چرا که در غیراین صورت، در نظام زندگی اجتماعی اختلال پیش میآید. بنابر این، به تأیید عقل و تأکید اخبار و اجماع علما، منصب قضاوت یکی از مناصب مسلم فقهای جامع الشرایط محسوب میشود.
زیرا «جلوگیری از ظلم ظالم و انتقام مظلوم از ظالم و دفع مفاسد و جلوگیری از تجاوز بعضی از مردمان بر بعضی دیگر و رساندن حقوقشان به آنها و استقرار حق در جایگاه آن و ایجاد نظم و امنیت در جامعه، واجب است.»
و از این رو، بر فقهای جامعالشرایط در عصر حضور و غیبت، واجب است این منصب و وظیفه را به نیابت از ائمه قبول کرده و به آن اقدام کنند.
سومین وظیفه مهم و اساسی فقهای جامعالشرایط در عصر غیبت، اداره امور سیاسی و اجتماعی مسلمانان است. گفتیم که از نظر محقق اردبیلی، فقیه جامع الشرایط، وارث انبیا و قائم مقام امام معصوم است و تصرف در همه اموری که حق مسلم امام است، بر او نیز جایزاست.
بر مبنای این تعمیم و عمومیتی که وی برای نیابت فقیه جامع شرایط قائل شده، میتوان نتیجه گرفت که همان طور که اختیارات و مناصب پیامبر و امامان، تنها در فتوا و قضا خلاصه نمیشد و آنها متصدی امور سیاسی و اجتماعی مردم نیز بودند، اختیارات و منصب فقها نیز در فتوا و قضا خلاصه نمیشود، بلکه آنها در همه امور دینی و دنیوی مردم، نایب مناب امام هستند، که اداره امور سیاسی و اجتماعی آنان نیز از آن جمله است.
محقق اردبیلی برای اثبات گستره دامنه اختیارات فقیه جامع الشرایط در امور سیاسی و اجتماعی، به چند مورد از اموری که همگی از مصادیق وظایف و اختیارات سیاسی و اجتماعی محسوب میشوند اشاره کرده و آنها را در حیطه اختیارات فقیه جامعالشرایط میداند.
تاریخ ورود خبر: 22 مهر 1386 ساعت 10:34 تاریخ تایید: 23 مهر 1386 ساعت 09:20 تاریخ به روز رسانی: 23 مهر 1386 ساعت 09:19 لینک خبر: http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=35238
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
سیره پیامبر اکرم(ص) در زمینه حاکمیت سیاسى
خبرگزاری فارس: با مطالعهاى اجمالى در سیره زندگانى پیامبر اکرم(ص) جاى تردید باقى نمىماند که آن حضرت، پس از هجرت به مدینه، همچون یک رهبر و حاکم در میان مردم عمل مىکرد و آنان نیز تبعیت از او را بر خویش واجب مىدانستند و متخلفان نیز مجازات مىشدند، ایشان کارهایى انجام مىداد که وظیفه یک حاکم و حکومت است.
مقدمه با مطالعهاى اجمالى در سیره زندگانى پیامبر اکرم(ص) جاى تردید باقى نمىماند که آن حضرت، پس از هجرت به مدینه، همچون یک رهبر و حاکم در میان مردم عمل مىکرد و آنان نیز تبعیت از او را بر خویش واجب مىدانستند و متخلفان نیز مجازات مىشدند، ایشان کارهایى انجام مىداد که وظیفه یک حاکم و حکومت است: با دشمنان جهاد مىکرد، غنایم جنگى را در جاى خود مصرف مىکرد، زکات را پس از جمعآورى، به مستحقان مىرساند و... حاکمیت آن حضرت، با نظام قبیلهاى مرسوم در شبه جزیره عربستان تفاوت اساسى داشت؛ زیرا هر منطقهاى که به تصرف مسلمانان در مىآمد، تابع آنان محسوب مىشد و همه امور بر گرد وجود مهاجران و انصار، که در مدینه بودند و پیامبر اکرم(ص) که رسالت و نبوت و رهبرى آنان را بر عهده داشت، مىچرخید. اما در اینجا این پرسش مطرح است که آن حضرت، این کارها را با چه عنوانى انجام مىداد؟ آیا بدین علت به این امور اشتغال داشت که مردم او را به رهبرى خویش برگزیده بودند؛ یعنى به عنوان حاکم منتخب مردم؟ یا از آن رو که او فرستاده خداوند و رسول او در میان مردم بود؛ یعنى به عنوان رسول و نبى به این امور اقدام مىکرد؟ پرسش دیگر اینکه بر فرض نشأت گرفتن این امور از جنبه رسالت آن حضرت، آیا ایشان به تشکیل حکومت نیز اقدام کرد یا این کارها را صرفاً براى پیشبرد اهداف دین انجام مىداد. به بیان دیگر، آیا آنحضرت اداره امور زندگى مادى مردم را نیز در دستور کار خویش داشت یا صرفاً بر اسلام آوردن آنان تأکید مىکرد و اگر گروهى اسلام مىآوردند، با دیگر مسائل آنان کارى نداشت؟ این پرسشها بدین علت مطرح شده است که بعضى با اعتراف به حاکمیت و سلطه پیامبر اکرم(ص) بر مؤمنان از جنبه رسالتش، به نفى تشکیل دولت و حکومت به دست ایشان پرداختهاند و از سوى دیگر، حاکمیت آن حضرت داراى دو ویژگى مهم است: اول اینکه داراى پشتوانه الهى بود و احکام مورد نیاز مردم یا بهطور مستقیم از طریق وحى نازل مىگردید و آن حضرت تنها واسطه نقل آنها براى مردم بود یا اگر خود تصمیمى مىگرفت و به مردم ابلاغ و آن را اجرا مىکرد، آن نیز به گونهاى رنگ الهى به خود مىگرفت؛ زیرا خداوند از مردم خواسته بود که از آن حضرت اطاعت کنند. دوم اینکه با میل و رغبت مردم به وجود آمده بود، نه با زور و سلطه فرد یا گروهى بر دیگران، که ویژگى بیشتر حکومتهاى پادشاهى و استبدادى است. مردم مدینه که در این زمینه نقش کلیدى داشتند، با میل و رغبت، پذیراى رسول خدا(ص) شدند و با شور و اشتیاق از ایشان استقبال کردند. این دو ویژگى در حکومت رسول خدا(ص) موجب پیدایش دو نظریه شده است. بیشتر متفکران و عالمان دینى، در میان شیعه و اهل سنت، حکومت نبوى را برخاسته از جنبه رسالت ایشان و جزئى از وظیفه رسالتش مىدانند؛ یعنى حکومتى الهى، که خداوند و سپس رسولش در رأس آن قرار دارند و دستورهاى پیامبر اکرم(ص) همگى دستورهاى خداوند تلقى مىشود؛ چون خداوند از مردم خواسته است که از او اطاعت کنند. عدهاى نیز حکومت نبوى را حکومتى به انتخاب مردم مىدانند و میل و رغبت و بیعت مردم با آن حضرت را دلیل و شاهد این مدعا مىدانند. این دو نظریه، داراى آثار متفاوتى است. یکى از آنها این است که بنا بر نظریه اول، با وجود حضور پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز آن حضرت صلاحیت حکومت بر مردم را ندارد؛ اما در نظریه دوم، حاکم منتخب مردم، صلاحیت حکومت را دارد، هر چند شخصى غیر از پیامبر اکرم(ص) باشد و پیامبر تنها وظیفه ابلاغ احکام الهى را به مردم دارد و آنان خود باید با انتخابحاکم جامعه، زمینه اجراى احکام اجتماعى اسلام را فراهم سازند، هر چند ممکن است خود پیامبر اکرم(ص) را نیز براى این منظور برگزینند که بنابراین نظریه، مردم در صدر اسلام چنین کردند. البته در این میان، نظریهاى در باره انتخابى بودن حکومت نبوى وجود دارد که بهطور کلى، دین را امرى جدا از امور اجتماعى و زندگى مردم تصویر مىکند و آن را منحصراً ویژه امورى فوق بشرى، مانند خداوند و آخرت مىداند که بنابراین، هر نوع حکومت دینى، حتى حکومتى که به انتخاب مردم، بر اساس قوانین اسلامى به وجود آمده باشد، را نفى مىکند؛ اما بحث در باره این نظریه، مجال دیگرى مىطلبد؛ زیرا دراین بحثها فرض ما بر این است که حکومتى اسلامى وجود دارد و ما مىخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا در زمان حضور پیامبر اکرم(ص) حاکم جامعه اسلامى را مردم انتخاب کردند یا آن حضرت به واسطه رسالت الهى، حکومت بر جامعه اسلامى را نیز بر عهده داشت؟ البته باید توجه داشت که به هر حال، مردم در برپایى حکومت اسلامى نقش عمدهاى بر عهده دارند و اگر آنان نخواهند، حتى اگر برپایى حکومت، شأنى از شؤون رسالت نیز باشد، باز پیامبر اکرم(ص) بدون پشتوانه مردمى نمىتواند به مقصود خویش برسد. در فصلهاى قبل، پاسخ این پرسش را در آیات قرآن کریم و روایات بررسى کردیم. اینک مىخواهیم با سیرى در زندگى آن حضرت، از بعثت تا رحلت، شواهد و مطالبى را بیان کنیم که مىتواند پاسخ مناسبى به این پرسش بدهد. بدین منظور، مباحث این فصل را در چهار محور ارائه مىکنیم: 1. اهداف دنیوى و حکومتى بعثت پیامبر اکرم(ص) . 2. وقایع مؤثر در تشکیل حکومت پیامبر اکرم(ص) در مدینه. 3. نقش رسالت و وحى در حکومت پیامبر اکرم(ص) . 4. حکومت پیامبر اکرم(ص) و نصب حاکمان پس از خود. 1. اهداف دنیوى و حکومتى بعثت پیامبر اکرم(ص) در فصلهاى پیشین گذشت که هر چند هدف اصلى و نهایى پیامبران(ع) دعوت به توحید، نفى شرک و سعادت اخروى انسانها است، ولى این مسأله، نه تنها با وجود هدفهاى فرعى و مقدمى دنیوى دیگر منافاتى ندارد، بلکه رسیدن به سعادت اخروى نیازمند روش خاص در زندگى دنیوى است که عمل بر طبق آن مىتواند سعادت اخروى را تضمین کند. آن چه گفته شد، در امور فردى وضوح بیشترى دارد و واجبات و محرّمات و دیگر احکام در ادیان مختلف، براین مبنا به وجود آمده است؛ اما آیا پیامبران و بهویژه پیامبر اکرم(ص) اهداف دنیوى اجتماعى نداشتهاند؟ یعنى آیا آنان در پى فراهم کردن اجتماعى سالم نبودهاند که بتواند زمینه رشد انسانها را فراهم کند و آنها را یارى دهد تا با شناخت استعدادهاى خود و بهرهبردارى بهتر از نعمتهاى الهى، زمینه سعادت اخروى خویش را فراهم کنند؟ قرآن کریم یکى از اهداف بعثت انبیا(ع) را برپایى قسط و عدالت معرفى مىکند که والاترین مقصود انسانها در زندگى دنیوى و بهترین وسیله براى نیل به سعادت اخروى است: (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلهم اللّه من ینصره و رسله بالغیب انّ اللّه قوىعزیز).[1] همانا رسولان خویش را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم عدالت را بر پا دارند و آهن را که در آن، سختى بسیار و منافعى براى مردم است، نازل کردیم تا خداوند بداند چه کسانى او و رسولانش را بى آن که او را ببینند، یارى مىدهند . همانا خداوند قوى و شکستناپذیر است. در این آیه شریفه، بر دو نکته مهم تأکید شده است: اول نقش رهبرى انبیا و رسولان الهى در اجتماع انسانى، براى برپایى عدالت؛ زیرا خداوند آنان را با کتاب ومیزان که علامه طباطبایى مىفرماید: مقصود از میزان، دین است[2] فرستاده و از مردم یارى و نصرت آنان را خواسته است؛ یعنى قانون، میزان، احکام و رهبرى از سوى خداوند فرستاده شده و از مردم طلب یارى شده است. دوم نقش مردم که آنان باید عدالت خواه شوند و به یارى پیامبران برخیزند و عدالت اجتماعى را به وجود آورند؛ یعنى وظیفه دارند رهبرى پیامبران را بپذیرند و از آنان در برقرارى جامعهاى الگو و نمونه، که عدالت در همه ارکان آن سارى است، حمایت کنند. حضرت على(ع) نیز در خطبه اول نهج البلاغه، ضمن برشمردن اهداف بعثت انبیا(ع) به مواردى اشاره مىکند که از اهداف دنیوى بعثت به حساب مىآید؛ یعنى اهدافى که زمینه اهداف اخروى را فراهم مىکند. آن حضرت یکى از اهداف رسولان الهى را شکوفا کردن استعدادهاى عقلانى مردم و هدف دیگر آنان را نشان دادن وسایل معیشتى مىداند که مردم را نگاه مىدارد: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاء...و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات مقدرة، من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معایش تحییهم. پس رسولانش را در میان آنان مبعوث کرد و پى در پى انبیایش را به سوى آنان فرستاد تا...گنجهاى پنهانى عقلها را آشکار کنند و نشانههاى قدرت او را به آنان نشان دهند: آن سقف بلند پایه آسمان، که بر فراز آنها قرار گرفته، و این گاهواره زمین که در زیرپاى آنان گسترده شده و وسایل زندگانى، که آنان را زنده نگاه مىدارد. این دو هدف که یکى مربوط به نیروهاى درونى انسانها و دیگرى مربوط به امور جهان و نیروهایى است که انسان مىتواند به تسخیر خویش درآورد تا زندگى بهترى داشته باشد و نیز علوم آسمان و زمین، که همه اینها انسان را به قدرت عظیم خداوند راهنمایى مىکند، نیازمند برنامهریزى و تشکیل جامعهاى به رهبرى و حاکمیت انبیا(ع) است. اینک با توجه به این مقدمه، به بررسى اهداف دنیوى و حکومتى پیامبر اکرم(ص) در ضمن دو عنوان مىپردازیم: الف. اصلاح دنیا و آخرت، هدف بعثت پیامبر اکرم(ص) ب. تشکیل حکومت، از اهداف پیامبر اکرم(ص) الف. اصلاح دنیا و آخرت هدف بعثت پیامبر اکرم(ص) پیامبر اکرم پس از چند سال تبلیغ مخفیانه، مأموریت یافت تا رسالت خویش را آشکار کند و در مرحله اول، مأمور به دعوت اقوام نزدیک خویش شد. او خاندان عبدالمطلب را در جلسهاى گرد هم آورد و بدین گونه، آنان را به اسلام دعوت کرد: انّى قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخرة و قد امرنى اللّه تعالى ان ادعوکم الیه فایکم یؤازرنى على هذا الامر على ان یکون اخى و وصیّى و خلیفتى فیکم.[3] همانا من خیر دنیا و آخرت را براى شما آوردهام و خداوند متعال به من فرمان داده تا شما را به آن دعوت کنم، پس کدام یک از شما مرا بر این کار یارى مىدهد تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟ آن حضرت با این سخن خویش هدف از بعثت خود را اصلاح دنیا و آخرت، اعلام مىکند. او خیرات دنیا و آخرت را براى مردم آورده است؛ یعنى آمده است تا هم دنیاى آنان را اصلاح کند و هم آخرت آنان را. زمانى دیگر، آن حضرت بر قله کوه صفا، مردم را از عذاب آخرت بر حذر مىدارد و سپس همه نصیب دنیوى و اخروى را، که او براى آنان آورده، مشروط به پذیرش و گفتن کلمه «لا اله الّا اللّه» مىکند: انّى لا املک لکم من الدنیا منفعة و لا من الآخرة نصیبا الا ان تقولوا لا اله الّا اللّه.[4] همانا من هیچ منفعت دنیا و نه بهرهاى از آخرت را به شما نمىتوانم ارائه نمىکنم مگر اینکه لااله الّا اللّهبگویید. این سخن آن حضرت نیز مانند کلام قبلى ایشان روشن مىسازد که حضرت، هم براى اصلاح دنیا آمده است و هم براى اصلاح آخرت. حضرت على(ع) نیز در تشریح اهداف بعثت رسول خدا(ص) هم برکات اخروى بعثت آنحضرت و هم برکات دنیوى آن را بر مىشمارد. ایشان در خطبهاى وضعیت دین و دنیا را در عربستان در زمان بعثت رسول خدا(ص) بدترین نوع معرفى مىکند: انّ اللّه بعث محمداً نذیراً للعالمین و امینا على التنزیل و انتم معشر العرب على شرّ دین و فى شردار. منیخون بین حجارة خشن، و حیّات صمّ و تشربون الکدر و تأکلون الجشب و تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم، الاصنام فیکم منصوبه و الآثام بکم معصوبه.[5] همانا خداوند محمد را برانگیخت که جهانیان را بیم دهد و امین او بر نزول وحى باشد، در حالى که شما ملت عرب، بدترین دین و جامعه را داشتید، در میان سنگهاى خشن و مارهاى ناشنوا زندگى مىکردید، آب آلوده مىنوشیدید و غذاى ناگوار مىخوردید و خون یکدیگر را مىریختید و رابطه خویشاوندى را قطع مىکردید. بتها در میان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود. امام در خطبههاى دیگر، خیرات و برکات مادى و معنوى را، که همگى ناشى از بعثت پیامبر اکرم(ص) و رهبرى ایشان است، بیان مىکند: اما بعد فانّ اللّه سبحانه بعث محمّداً و لیس احد من العرب یقرأ کتابا و لا یدَّعى نبوة و لا وحیا فقاتل بمن اطاعه من عصاه. یسوقهم الى منجاتهم و یبادر بهم الساعة ان تنزل بهم یحسر الحسیر و یقف الکسیر فیقیم علیه حتى یلحقه غایته الّا هالکا لا خیر فیه حتّى اراهم منجاتهم و بوّاهم محلّتهم فاستدارت رحاهم و استقامت قناتهم.[6] اما بعد، خداوند متعال زمانى محمد را برانگیخت که هیچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوت و وحى نمىکرد. پس با یارانش با مخالفان مبارزه کرد. او آنان را به سر منزل نجات سوق داد و پیش از آن که مرگشان فرا رسد، به آمادگى آنان مبادرت مىورزید و اگر کسى ناتوان یا شکسته حال مىشد، او را تحت حمایت خویش در مىآورد تا به سر منزل مقصود برساند، مگر کسى که هیچ خیرى در او نبود تا اینکه وسیله نجات مردم را به آنان شناساند و در محل مناسب، مکان داد. پس آسیاى زندگى آنان به گردش درآمد و نیزه آنان صاف شد(وضعیت دینى و اقتصادى و نظامى آنان رو به راه شد). بدین ترتیب، حضرت على(ع) نه تنها پیامبر اکرم(ص) را نجات دهنده معنوى مردم ازآتش دوزخ به سوى بهشت مىداند، بلکه او را مصلح امور دنیوى آنان نیز معرفى مىکند.مردمى که پیش از بعثت او در وضعیت اقتصادى و نظامى بسیار بدى به سر مىبردندودر شرف هلاکت بودند و ذلیلانه در برابر حکومتهاى وقت خاضع بودند، به ملتىسرافراز و قوى با وضعیت اقتصادى مناسب تبدیل شدند و اینها همه از برکات بعثترسول خدا(ص) و رهبرى او بود. همین مطلب را آن حضرت در خطبه دیگرى بدین گونه بیان مىکند: فانظروا الى مواقع نعم اللّه علیهم حین بعث الیهم رسولاً فعقد بملّته طاعتهم و جمع على دعوته الفتهم. کیف نشرت النعمة علیهم جناح کرامتها و اسالت لهم جداول نعیمها و التفّت الملّة بهم فى عوائد برکتها فاصبحوا فى نعمتها غرقین و فى خضرة عیشها فکهین.[7] پس به محلهاى نعمتهاى خداوند بر مردم، در هنگامى که پیامبر اکرم را به سوى آنان فرستاد، بنگرید که اطاعت آنان را با آیین خود پیوند داد و با دعوتش آنان را متحد کرد و چگونه نعمت، پر و بال کرامت خود را بر آنان گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى ساخت و این آیین با خیرات پر برکتش آنان را در بر گرفت. پس در میان نعمتها غرق شدند و در دل یک زندگانى خرم، شادمان گرویدند