لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
موضوع:
بحث در حدیث کمیل از امیر المومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه
أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحِیمِ
وَ صَلَّی اللَهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَی أعْدَآئِهِم أجْمَعِینَ مِنَ الآنَ إلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ
وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
متن روایت کمیل از «نهج البلاغة» سیّد رضیّ رحمة الله علیه و شرح فقرات آن بطور اختصار:
یکی از أدلّة ولایت فقیه که هم از جهت سند و هم از جهت دلالت میتوان آنرا معتبرترین و قویترین دلیل بر ولایت فقیه گرفت، روایت سیّد رضیّ أعلی الله مقامه در «نهج البلاغة» است که أمیرالمؤمنین علیه السّلام به کُمَیل بن زیاد نَخعیّ فرمودهاند.
فَفِی «نَهْجِ الْبَلا َ غَةِ» مِنْ کَلاََمٍ لَهُ عَلیْهِ السَّلاَمُ لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیّ:
قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ: أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُالْمُؤمِنِینَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلا َ مُ فَأَخْرَجَنِی إلَی الْجَبَّانِ؛ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَآءَ ثُمَّ قَالَ: یَا کُمَیْلُ! إنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا؛ فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ.
«کمیل بن زیاد میگوید: أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام دست مرا گرفت و به سوی صحرا برد. همینکه در میان بیابان واقع شدیم، حضرت نفس عمیقی کشید و سپس به من فرمود: ای کمیل! این دلها ظرفهائی است و بهترین این دلها، آن دلی است که ظرفیّتش بیشتر، سِعه و گنجایشش زیادتر باشد. بنابراین، آنچه را که من بتو میگویم حفظ کن و در دل خود نگاهدار!» سپس میفرماید:
النَّاسُ ثَلا َ ثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ؛ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَـُوا إلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ.
«مجموعة أفراد مردم سه طائفه هستند: طائفة أوّل: عالم رَبّانی است. گروه دوم: متعلّمی است که در راه نجات و صلاح و سعادت و فوز گام برمیدارد. و دستة سوّم: أفرادی از جامعه هستند که دارای أصالت و شخصیّت نبوده، ومانند مگس و پشّههائی که در فضا پراکندهاند میباشند.
این دستة سوّم، دنبال کننده و پیروی کنندة از هر صدائی هستند که از هر جا برخیزد؛ و با هر بادی که بوزد در سمت آن حرکت میکنند؛ دلهای آنان به نور علم روشن نگردیده؛ و قلبهای خود را از نور علم مُنَّور و مُستَضیی و روشن نگردانیدهاند؛ و به رُکنِ وثیق و محلِّ اعتمادی که باید إنسان به آنجا تکیه زند، متّکی نشده و پناه نیاوردهاند.»
یَا کُمَیْلُ! الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ؛ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ، وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ؛ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَ الْعِلْمُ یَزْکُوعَلَیالاْءنْفَاقِ؛ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ.
«ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ علم، تو را حفظ و نگهداری مینماید، ولی تو باید مال را نگهداری کنی؛ مال بواسطة خرج کردن و إنفاق، نقصان و کاهش مییابد؛ ولی علم در أثر إنفاق و خرج کردن زیاد میشود و رشد و نُموّ پیدا میکند؛ و نتیجه و آثار مال، به زوال آن مال از بین میرود.»
وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ. وقتی خود مال از بین رفت، پدیدهها و آثاری هم که از آن بدست آمده ـ هر چه میخواهد باشد ـ از بین میرود. مِنْ باب مثال: کسی که مال دارد، با آن مال سلطنت و حکومت میکند؛ مردم را گردِ خود جمع مینماید؛ و بر أساس مال خیلی کارها را انجام میدهد؛ همینکه آن مال از بین رفت، تمام آن آثار از بین میرود؛ مردم دیگر هیچ اعتنائی به وی نمیکنند و شرفی برای او قائل نمیشوند؛ و این شخص که بر أساس اتّکاء به مال، در دنیا برای خود دستگاهی فراهم کرده بود، همینکه مالش از بین میرود، تمام آن آثار که مصنوع و پدیدة مال است، همه از بین میرود. یَا کُمَیْلُ! الْعِلْمُ دِیْنٌ یُدَانُ بِهِ؛ بِهِ یَکْسِبُ الاْءنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَوتِهِ، وَ جَمِیلَ الاْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ. وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ.
«ای کمیل! علم، قانون و دستوری است که مُتَّبَع است و مردم از آن پیروی میکنند. بواسطة علم، إنسان در حیات خود راه إطاعت را طیّ میکند، و بعد از خود آثاری نیکو باقی میگذارد. علم حاکم است و مال محکومٌ علیه.» همیشه علم بر مال حکومت دارد. فرق میان علم و مال این است که: علم همیشه در درجة حکومت بر مال قرار گرفته است؛ مال بدست علم تصرّف میشود و در تحت حکومت علم به گردش در میآید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 55 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین، والصّلاة والسّلام على سیّدنا ونبیّنا محمّد وآله الطیّبین الطّاهرین، ولعنة الله على أعدائهم أجمعین من الأوّلین والآخرین. بحثى که در پیش داریم در ارتباط با «حدیث ثقلین» است، حدیث شریفى که اگر بدان عمل مى شد و نیز اگر تطبیق بر مصادیق صحیحش مى گردید چنین اختلافى خانمانسوز امّت مسلمان را فرا نمى گرفت. نداى وحدت ندائى الهى است، و نداى اختلاف از شیطان است، خداوند متعال مى فرماید: (یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ* وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً)(1): اى مؤمنان، بپرهیزید خدا را آنچنان که سزاوار است پرهیز کردن از او، و البتّه از دنیا بیرون نروید جز در حالیکه مسلمان باشید، و همگى به «ریسمان خدا» جنگ زنید و پراکنده نشوید، و به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان آنگاه که با هم دشمن بودید، پس خداوند میان دلهاى شما اُلفت و یگانگى قرار داد و به سبب نعمت پروردگار برادر گردید. «ریسمان خدا» یعنى: حقیقتى که بندگان بوسیله آن با خداوند متعال ارتباط پیدا مى کنند و راه او را مى پیمایند. و از این آیات استفاده مى شود که: یگانه طریق ایجاد وحدت، چنگ زدن همگان است به «ریسمان خدا»، و در احادیث بسیارى که صحّت آنها مورد اتّفاق فریقین است، رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرموده اند: «ریسمان الهى» که مؤمنین بایستى به آن چنگ زنند، یکى کتاب خداوند متعال، و دیگرى خاندان نبوّت علیهم السّلام است، و این دو، وسیله هدایت و مانع از ضلالت بوده و تا روز قیامت از هم جدایى ندارند. و البتّه زیان اختلاف در آخرت هویدا گشته، و جبران پذیر نیز نخواهد بود، و در حدیثِ اِخبار رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم به هفتاد و سه فرقه شدن امّت، و جهنّمى بودن هفتاد و دو فرقه(2)، آن زیان بیان گردیده است.و قرآن کریم، راه وحدت و طریق وصول به آن را در صورت وقوع اختلاف بیان فرموده است: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(3): (اى پیامبر) بگو: اى اهل کتاب، بیایید سوى کلمه اى که میان ما و شما یکسان است که نپرستیم جز خداى را و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و برخى از ما جز خدا را ارباب نگیریم، پس اگر رو گردانیدند بگویید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم. روى سخن در این آیه کریمه با «اهل کتاب» است که خود را موحّد و پیرو پیامبران مى دانند. و خلاصه سخن آنست که: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم به فرمان خداوند متعال به آنان مى فرماید: براى اختلافاتى که در بین است دشمنى نکنید، بیایید در موارد توافق که خداپرستى و ترک شرک و ترک اطاعت از غیر خداوند متعال است با هم تفاهم کنیم و آن را مورد عمل قرار دهیم تا بتوانیم با منطق صحیح، موارد اختلاف را حلّ کرده، حقّ را معلوم نمائیم، پس اگر نپذیرفتند، به آنان بگوئید: ما مسلمان هستیم، یعنى: ما تسلیم فرمان خدا هستیم، و در خداپرستى و توحید راست مى گوییم، نه شما، زیرا حقّ جو و خداپرست در جهت خداپرستى با دیگر خداپرستان یگانگى مى کند و دشمنى و مخالفت نمى نماید، و در جهت مورد اختلاف نیز تفاهم مى نماید و حقّ را در میان اختلاف کنندگان روشن مى کند. پس راه ایجاد وحدت (طبق تعلیم قرآن کریم) آنست که: اختلاف کنندگان (اگر راست مى گویند و قصد توافق و اتّحاد دارند) در آنچه توافق دارند معترف بوده و کتمان نکنند و آن را مسکوت نگذارند، و در آنچه اختلاف دارند تعصّب را رها نموده، حقّ جو باشند، و دانایان هر قومى با یکدیگر تماس گرفته و بدون مداخله نادانان و آشوب طلبان مراجعات داشته باشند، و با منطق استدلال صحیح، حقّ جویانه و منصفانه، حقّ را در میان آراء و نظریّات گوناگون روشن نمایند تا بندگان خدا از زیان اختلاف در امان باشند و البتّه اگر در موارد وحدت و توافق، سهل انگارى شود، و چیزى که اختلاف کنندگان آن را حقّ مى دانند، ترک نمایند، و براى احیاء و ترویج آن قیام و اقدام ننماید و در اختلافات با هم دشمنى و ستیزگى داشته باشند، نشانه آنست که حقّ جو نیستند، بلکه گرفتار بلاى تعصّب مى باشند.و در امّت اسلام در زمانهاى گذشته و اکنون، بسیارى از چیزها که مورد توافق همگان است متروک مانده، و در پس پرده فراموشى نهان گشته، و چنان مشاهده مى شود که آنها را از دین محسوب نمى دارند. و این راه صحیح ایحاد وحدت دینى است که خداوند کریم در کتاب مجیدش به بندگان تعلیم داده است.و «حدیث ثقلین» یکى از بهترین دلائل مورد اتّفاق فریقین است که مى توان با چنگ زدن به مضامین نورانیش، و رها ساختن پرده هاى اوهام و تعصّب، راه پرمخاطره اختلاف در دین را مسدود نمود، زیرا همچنانکه خواهد آمد سند این حدیث شریف قابل تشکیک نبوده (کما اینکه صحّت سند و حتّى تواتر عند الفریقین نسبت به ادلّه اى که شیعه در اثبات مدّعایش بدان تمسّک مى جوید، در سرتاسر مباحث اثبات خلافت و جانشینى بلافصل امیرالمؤمنین علیه السّلام موجود است)، و دلالت آن نیز واضح و روشن است. قبل از ورود در بحث، یکى دو لفظ از الفاظ «حدیث ثقلین» را مذکور مى داریم: ترمذى در کتاب «صحیحش» به سند خودش از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى کند که: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «یا أیُّهَا النَّاسُ، إنّی تَرَکْتُ فِیکُمْ ما إنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: کِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أهْلَبَیْتِی»(4): اى مردم، من در میان شما چیزى گذاشتم که اگر تمسّک به آن جوئید هرگز گمراه نخواهید شد: قرآن و عترت من که خاندان نبوّت هستند. و نیز ترمذى در «صحیحش» از زید بن ارقم چنین نقل مى کند که زید گفت: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «إنِّی تارِکٌ فِیکُمْ ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدی، أَحَدُهُما أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: کِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأرْضِ، وَعِتْرَتِی أهْلُبَیْتِی، وَلَنْ یَفْتَرِقَا حَتّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونی فِیهِما»(5): بدرستى که من بجا مى گذارم در بین شما چیزى که اگر بدان چنگ بزنید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد، یکى از آن دو از دیگرى باعظمت تر است، کتاب خدا که ریسمانى متّصل از آسمان به زمین است، و خاندان نبوّت، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند تا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
حدیث ثقلین یکی از حدیثهای متواتر پیامبر اسلام است.
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیهالهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنیانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما
«من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها میگذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازند هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ گاه از هم جدا نمیشوند.»
همچنین ام سلمه از پیامبر اسلام حدیثی با همان مضمون حدیث ثقلین نقل میکند که وی گفت: «علی با قرآن است و قرآن با علی است، آنها از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند».
میر حامد حسین نام این اشخاص را آوردهاست. همچنین صحّت حدیث ثقلین توسط رسالهای که «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر در چند سال پیش در مورد این حدیث چاپ کرد به اثبات رسیدهاست.وحدت و انسجام اسلامی از دیدگاه ایت الله بروجردی
حدیث ثقلین از موارد اختلاف اهل تسنن و تشیع است. شیعیان اهل تسنن را به این موضوع متهم میکنند که پیشوای ایشان، عمر بن خطاب با قول معروف خویش _«حسبنا کتاب الله»_ رهنمودهای این حدیث نبوی را زیر پا گذاشتهاست.
معنای ثقل
این حدیث شریف، به «حدیث ثَقَلیْن» مشهور است. واژه ثَقَلَیْن تثنیه «ثَقَل» است، و کلمه ثَقَل در لغت به معناى متاعى است که مسافر با خود حمل مى کند.البتّه عدّه اى از محدّثان و لغویان، این کلمه را «ثِقْلَیْن» - یعنى به کسر ثاء و سکون قاف - قرائت کرده اند، که در این صورت تثنیه «ثِقْل» خواهد بود، و ثِقْل در لغت به معناى بار سنگین و گنج آمده است
حضرت فاطمه علیهاسلام فرمود:« هنگامی که پدرم رسول خدا در حال احتضار بود و اتاق پر بود از صحابه، شنیدم که فرمود:« ای مردم، بهزودی از میانتان خواهم رفت و من سخنی میگویم تا عذری نداشته باشید: بدانید که من دو چیز گرانقدر در میان شما به جا میگذارم: قرآن و اهل بیت ام.»
سپس دست علی را گرفت و فرمود:« این علی با قرآن است و قرآن هم با علی. این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. ( یعنی تا قیامت با هم هستند.) پس ای مردم من از شما درباره این دو قرآن و اهل بیت پرسش و بازخواست خواهم کرد.»
منابع حدیث ثقلین
در بسیاری از کتابهای شیعی و سنی به این حدیث اشاره شدهاست. برخی از منابع اهل تسنن که حدیث ثقلین در آن آورده شده عبارتند از:
صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳-۶۶۲، ۳۲۸ به نقل از بیش از ۳۰ نفر از اصحاب
مستدرک حاکم، فصل «فضیلت اصحاب»، ج ۳، ص ۱۰۹، ۱۱۰، ۱۴۸، ۵۳۳، حاکم نوشته که این حدیث صحیح میباشد بر اساس نظر شیخین (بخاری و مسلم)
سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۴۳۲
مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹، ج ۴، ص ۳۶۶، ۳۷۲-۳۷۰
فضایل صحابه، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۵۸۵، حدیث ۹۹۰
خصایص نسایی، ص ۲۱، ۳۰
صواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، فصل ۱۱، بخش ۱، ص ۲۳۰
کبیر طبرانی، ج ۳، ص ۶۳-۶۲، ۱۳۷
کنزالعمال، متقی هندی، فصل اعتصام به حبل ا…ه ج ۱، ص ۴۴
تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۱۳، زیر تفسیر آیه ۴۲:۲۳
طبقات الکبری، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۹۴، چاپ لبنان
الجمیع الصغیر، سیوطی، ج ۱، ص ۳۵۳ و نیز در جلد ۲
مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۹، ص ۱۶۳
فاتح الکبیر، بنهانی، ج ۱، ص ۴۵۱.
جامع الاصول، ابن اثیر، ج ۱، ص ۱۸۷
تاریخ ابن عساکر، ج ۵، ص ۴۳۶
درالمنثور، حافظ سیوطی، ج ۲، ص ۶۰
ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ص ۳۸، ۱۸۳
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 46 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فصل اول :
کلیــات
بخش اول : بررسی سند حدیث رفع
حدیث رفع از جمله احادیث مشهوری است که در کتب فقهی و حقوقی با عناوین تقریباً مشابه ذکر شده است و اکثر محدثان شیعه آن را در کتب خود آورده اند از جمله :
در کتاب « خصال » متن حدیث اینگونه آمده است :
«حدثنا : احمد بن محمد بن یحیی العطار قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، عن یعقوب بن یزید ، عن حماد بن عیسی ، عن حریز بن عبدالله ، عن أبی عبدالله (ع) ، قال : قال رسول الله : رفع عن امتی تسعه : « الخطاوالنسیان و ما اکرهوا علیه و ما لایعلمون و مالایطیقون و ما اضطروا الیه والحسد و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق مالم ینطق بشفة »1
مرحوم کلینی و شیخ حر عاملی حدیث را با این مضمون ذکر کرده اند :
« بمرفوعه محمدبن احمد النهدی عن ابی عبدالله (ع) قال : قال رسول الله (ص) : وضع عن امتی تسع خصال : الخطاء و النسیان و ما لایعلمون و مالا یطیقون ، ما اضطروا الیه و ما استکر هوا علیه و الطیره و الوسوسه فی التفکر فی الخلق و الحسد مالم یظهر بلسان اوید »2
از مقایسه این دو متن چنین به نظر می رسد که تنها تفاوت در ترتیب نوشتاری فقرات می باشد ، در روایت خصال عبارت « مالم ینطق بشفه » به تفکر در وسوسه در خلق اضافه شده و در روایت مرحوم کلینی و شیخ حر عاملی عبارت « ما لم یظهر بلسان اوید » به الحسد اضافه شده است
پس نمی توان به دلیل جابه جای عبارات در متن حدیث معتقد به این شد که این دوحدیث مستقل از هم و استناد و استنباط جداگانه از آنها می شود . 1
حال ممکن است این احتمال در ذهن به وجود آید که آیا می توان از لحاظ سند به این حدیث تکیه کرد؟ و یا به عبارتی ، این حدیث از لحاظ سند تا چه اندازه موثق و قابل اعتماد است ؟ و آیا در خصوص راویان این حدیث اشکال برآنها وارد شده است یا خیر ؟ و احتمالات دیگر ..
نظرات در خصوص سند حدیث رفع
با مطالعه و تفحص در کتب اصولی و فقهی دو نظریه در خصوص سند حدیث به چشم می خورد :
الف - برخی معتقدند که به دلیل وجود « احمدبن محمدبن یحیی عطار قمی » در سلسله روات این حدیث نمی توان به سند حدیث اعتماد کرد . به دلیل این که در کتب رجالی مختلف وثاقت او مهمل و مجمل است . 2 البته وجوهی برای توثیق « احمدبن محمدبن یحیی عطار قمی » ذکر شده است از جمله این که :
1-وی از مشایخ شیخ صدوق محسوب می شود و بنابراین کلیه مشایخ شیخ صدوق از ثقات هستند وی نیز توثیق می شود .
2-علامه حلی وی را موثق دانسته است ، علاوه برایشان عده زیادی از دانشمندان او را متصف به ثقه بودن نموده اند و او را فقیهی راستگو و بصیر معرفی کرده اند .
لکن با همه این امور ، مرحوم خوئی ادله فوق را نا تمام دانسته است و احمدبن محمد بن یحیی را فردی مجهول محسوب نموده است1 .
ب - در مقابل گروه دیگر معتقدند که اشتهار حدیث و اعتماد فقها بر آن ما را بی نیاز از سخن در مورد سند حدیث می کند . بلکه بعضی این حدیث را از جمله احادیث صحیح شمرده اند . مرحوم نائینی در این باره می گوید : « اشتهار الحدیث المبارک بین الاصحاب واعتمادهم علیه یغنی عن التکلم فی سنده مع انه من الصحاح » 2
غیر از این راوی تمام راویان حدیث ثقه ، و وثاقت آنها در کتب رجالی ذکر شده است . 3
البته در مورد جبران ضعف سند حدیث بعضی از تقریر کنندگان درس علمای معاصر سند حدیث را با سند معتبر دیگری تعویض نموده اند . 4 و آن سند معتبر دیگر عبارت است از : قال النبی (ص) :
« وضع عن امتی تسعته اشیاء ….. الخ » که این حدیث با این مضمون در مرسل الفقهیه شیخ صدوق آمده است . 5
آقای فاضل لنکرانی در خصوص سند حدیث این گونه می گویند : سندی که شیخ صدوق در این روایت دارد ، یک سند صحیحی است ، ایشان از « حریز بن عبدالله » نقل می کند ، حریز بن عبدالله هم از امام صادق نقل می کند . 6
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 46 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فصل اول :
کلیــات
بخش اول : بررسی سند حدیث رفع
حدیث رفع از جمله احادیث مشهوری است که در کتب فقهی و حقوقی با عناوین تقریباً مشابه ذکر شده است و اکثر محدثان شیعه آن را در کتب خود آورده اند از جمله :
در کتاب « خصال » متن حدیث اینگونه آمده است :
«حدثنا : احمد بن محمد بن یحیی العطار قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، عن یعقوب بن یزید ، عن حماد بن عیسی ، عن حریز بن عبدالله ، عن أبی عبدالله (ع) ، قال : قال رسول الله : رفع عن امتی تسعه : « الخطاوالنسیان و ما اکرهوا علیه و ما لایعلمون و مالایطیقون و ما اضطروا الیه والحسد و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق مالم ینطق بشفة »1
مرحوم کلینی و شیخ حر عاملی حدیث را با این مضمون ذکر کرده اند :
« بمرفوعه محمدبن احمد النهدی عن ابی عبدالله (ع) قال : قال رسول الله (ص) : وضع عن امتی تسع خصال : الخطاء و النسیان و ما لایعلمون و مالا یطیقون ، ما اضطروا الیه و ما استکر هوا علیه و الطیره و الوسوسه فی التفکر فی الخلق و الحسد مالم یظهر بلسان اوید »2
از مقایسه این دو متن چنین به نظر می رسد که تنها تفاوت در ترتیب نوشتاری فقرات می باشد ، در روایت خصال عبارت « مالم ینطق بشفه » به تفکر در وسوسه در خلق اضافه شده و در روایت مرحوم کلینی و شیخ حر عاملی عبارت « ما لم یظهر بلسان اوید » به الحسد اضافه شده است
پس نمی توان به دلیل جابه جای عبارات در متن حدیث معتقد به این شد که این دوحدیث مستقل از هم و استناد و استنباط جداگانه از آنها می شود . 1
حال ممکن است این احتمال در ذهن به وجود آید که آیا می توان از لحاظ سند به این حدیث تکیه کرد؟ و یا به عبارتی ، این حدیث از لحاظ سند تا چه اندازه موثق و قابل اعتماد است ؟ و آیا در خصوص راویان این حدیث اشکال برآنها وارد شده است یا خیر ؟ و احتمالات دیگر ..
نظرات در خصوص سند حدیث رفع
با مطالعه و تفحص در کتب اصولی و فقهی دو نظریه در خصوص سند حدیث به چشم می خورد :
الف - برخی معتقدند که به دلیل وجود « احمدبن محمدبن یحیی عطار قمی » در سلسله روات این حدیث نمی توان به سند حدیث اعتماد کرد . به دلیل این که در کتب رجالی مختلف وثاقت او مهمل و مجمل است . 2 البته وجوهی برای توثیق « احمدبن محمدبن یحیی عطار قمی » ذکر شده است از جمله این که :
1-وی از مشایخ شیخ صدوق محسوب می شود و بنابراین کلیه مشایخ شیخ صدوق از ثقات هستند وی نیز توثیق می شود .
2-علامه حلی وی را موثق دانسته است ، علاوه برایشان عده زیادی از دانشمندان او را متصف به ثقه بودن نموده اند و او را فقیهی راستگو و بصیر معرفی کرده اند .
لکن با همه این امور ، مرحوم خوئی ادله فوق را نا تمام دانسته است و احمدبن محمد بن یحیی را فردی مجهول محسوب نموده است1 .
ب - در مقابل گروه دیگر معتقدند که اشتهار حدیث و اعتماد فقها بر آن ما را بی نیاز از سخن در مورد سند حدیث می کند . بلکه بعضی این حدیث را از جمله احادیث صحیح شمرده اند . مرحوم نائینی در این باره می گوید : « اشتهار الحدیث المبارک بین الاصحاب واعتمادهم علیه یغنی عن التکلم فی سنده مع انه من الصحاح » 2
غیر از این راوی تمام راویان حدیث ثقه ، و وثاقت آنها در کتب رجالی ذکر شده است . 3
البته در مورد جبران ضعف سند حدیث بعضی از تقریر کنندگان درس علمای معاصر سند حدیث را با سند معتبر دیگری تعویض نموده اند . 4 و آن سند معتبر دیگر عبارت است از : قال النبی (ص) :
« وضع عن امتی تسعته اشیاء ….. الخ » که این حدیث با این مضمون در مرسل الفقهیه شیخ صدوق آمده است . 5
آقای فاضل لنکرانی در خصوص سند حدیث این گونه می گویند : سندی که شیخ صدوق در این روایت دارد ، یک سند صحیحی است ، ایشان از « حریز بن عبدالله » نقل می کند ، حریز بن عبدالله هم از امام صادق نقل می کند . 6