لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
حکومت خوارزمشاهیان
از جمله دولت هایى که به واسطه ى خدمت به دولت سلجوقیان ، به وجود آمد و نام و نشانى کسب کرد. دولت خوارزمشاهى است . انوشتکین ، در نتیجه خدماتى که به نضج دولت سلجوقى انجام داد از طرف ملکشاه ، به حکومت خوارزم منصوب شد. (خوارزم منطقه اى است بین رودخانه جیحون و کرانه ى شمالى دریاى خزر) پس از مرگ انوشتکین ، سنجر، فرزند او قطب الدین محمد را در 490 هجرى به حکومت خوارزم برگزید. این شخص خود را خوارزمشاه خواند و در تمام دوران حکومت ، خود را مامور و مطیع سلطان سنجر دانست . پس از مرگ وى ، فرزندش اتسز، فرمانرواى خوارزم گردید. اتسز در فضل و دانش معروف و مشهور بود. او در حکومت سلطان سنجر به پایه هاى فوق العاده اى رسید. اتسز، موسس واقعى حکومت خوارزمشاهیان است . چه او و جانشینانش از هر فرصتى براى کسب استقلال استفاده کرده اند.
اتسز، در سال هاى اول فرمانروایى خود از سنجر متابعت مى کرد؛ ولى بعدا، علیه سنجر قیام کرد. پس از آن که سنجر به دست ترکان غز و قراختائیان در جنگ اسیر گردید، مقدمات مخالفت و رستاخیز حکومت هاى تابع ، علیه سلجوقیان فراهم شد، و به تدریج حکومت هاى مستقلى در آذربایجان ، فارس و خراسان تشکیل شد و موقعیت سلاجقه نزد خلفا به کلى متزلزل گردید و مقدمات پیشرفت کار خوارزمشاهیان فراهم شد پس از مرگ اتسز، پسرش ایل ارسلان و بعد از او، تکش ، به هواى سلطنت برخواستند. علاء الدین تکش ، که وفات یافت . فرزند او، علاءالدین محمد، زمام امور را در دست گرفت .
متصرفات دولت خوارزمشاهى ، در عصر او به منتهاى وسعت رسید، ولى به دلیل جنگ هاى متوالى و بى تدبیرى ، عدم توجه به آسایش اکثریت ، توده ى مردم از سخت از خود ناراضى کرد و چون مصمم شده بود که بغداد را به حیطه تصرف درآورد، ناصر، خلیفه عباسى هم با دشمنان سلطان همداستان شد و ظاهرا براى حفظ موقعیت خود، محرمانه با چنگیز رابطه برقرار کرد و او را به تسخیر مناطق متصرفى خوارزمشاهیان تشویق نمود.
در حقیقت بعد از سلجوقیان ، خوارزمشاهیان موفق به ایجاد نیرومندترین امپراتورى غرب آسیا گردیدند. همین امپراتورى وسیع و مقتدر بود که در قرن هفتم هجرى ، با شدیدترین و مصیبت بارترین موج هجوم مغولان و اقوام آسیاى مرکزى مواجه گردید. نکته ى قابل ذکر آن است که ، گرچه خوارزمشاهیان ، داراى بسیارى از خصوصیات اقوام ترک بوده اند، ولى به احتمال بسیار قوى ، اینان از نژاد ایرانیان شمال شرق بوده و از قرن ها پیش از زمان پارتیان ، در این ناحیه سکونت داشتند و مانند بعضى از ایرانیانى دیگر، در اثر تماس و اصطکاک با اقوام ترک نژاد، یک سلسله از مشخصات اجتماعى و زبان آنان را فرا گرفته بودند.
خوارزمشاهیان و موقعیت ممالک اسلامى
در حدود قرن هفتم هجرى و سده دوازدهم میلادى ، سلطان محمد خوارزمشاه پس از محاربات بسیار، سرزمین ماوراء النهر را از قراختائیان و افغانستان را از ملوک غور و منطقه اراک و فارس و آذربایجان را از کف اتابکان خارج نمود و ظاهرا فرمانرواى تمام ایران گردید.
ولى در داخل ممالک اسلامى ، صلح ، یگانگى و وحدت نظر وجود نداشت . مناسبات سلطان محمد خوارزمشاه با خلیفه عباسى بسیار تیره بود و سلطان براى طرد او، از علماى مملکت ، فتوى گرفت و او را رسما معزول و نامش را از سکه و خطبه انداخت .
اما اکثریت علما و روحانیون ، اطاعت از خلیفه را بر خود فرض مى شمردند و به همین علت سلطان که به روحانیون اعتماد چندانى نداشت و در بین مردم نیز تکیه گاه و هواخواهى نمى دید، براى حفظ موقعیت خود به ترکان دشت قبچاق ، که مادر او ترکان خاتون نیز از آنان بود، تکیه کرد و به همین علت ، مداخله سران ترک و ترکان خاتون در امور مختلف مملکتى و تجاوز و زورگویى آنان به مردم به تشتت و نابسامانى اوضاع کمک کرد.
در این باره ، آن لمبتون در کتاب تاریخ میانه ایران مى نویسد:
واکنش نهایى روستاییان درمقابل ستم و زیاده ستانى و عدم امنیت فرار از روستاهایشان بود. المختارات من الرسائل در یک سند بدون تاریخ به پراکندگى و فرار روستاییان (رعایا) از یکى از روستاهاى ، مادر سلطان اشاره دارد در این سند آمده ، که کسى حق دخالت در کار روستا را ندارد، صادر و وارد در آن نزول نمایند و از دیوان ایالت و شحنگى به قسم عوارض مونات و نزول مواخذتى ننمایند و از فرمان تجاوز نکنند و چیزى نخواهند تا رعیت فارغ دل و امیدوار، روى به وطن نهند و به عمارت و زراعت مشغول گردند.
علل زوال امپراتورى خوارزمشاهى
در مقام مقایسه ، از نظر قدرت اقتصادى و امکانات کمیتى و نظامى ، دولت خوارزمشاهى ، به مراتب نیرومندتر از طوایف چادرنشین و بیابان گرد مغول بودند و در حقیقت دولت خوارزمشاه در برابر مغولان حالت یک کشور پیشرفته و داراى سازمان اقتصادى و اجتماعى متشکل در برابر یک جامعه ى عقب مانده ى بربر و شبانى را داشت . به استثناى عامل مذهبى و ایدئولوژى ، در مقیاس ضعیف تر و پایین تر، تا حدى شباهت به موقعیت اعراب ، در مقابل امپراتورى ساسانیان را داشت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 41
حکومت خوارزمشاهیان
از جمله دولت هایى که به واسطه ى خدمت به دولت سلجوقیان ، به وجود آمد و نام و نشانى کسب کرد. دولت خوارزمشاهى است . انوشتکین ، در نتیجه خدماتى که به نضج دولت سلجوقى انجام داد از طرف ملکشاه ، به حکومت خوارزم منصوب شد. (خوارزم منطقه اى است بین رودخانه جیحون و کرانه ى شمالى دریاى خزر) پس از مرگ انوشتکین ، سنجر، فرزند او قطب الدین محمد را در 490 هجرى به حکومت خوارزم برگزید. این شخص خود را خوارزمشاه خواند و در تمام دوران حکومت ، خود را مامور و مطیع سلطان سنجر دانست . پس از مرگ وى ، فرزندش اتسز، فرمانرواى خوارزم گردید. اتسز در فضل و دانش معروف و مشهور بود. او در حکومت سلطان سنجر به پایه هاى فوق العاده اى رسید. اتسز، موسس واقعى حکومت خوارزمشاهیان است . چه او و جانشینانش از هر فرصتى براى کسب استقلال استفاده کرده اند.
اتسز، در سال هاى اول فرمانروایى خود از سنجر متابعت مى کرد؛ ولى بعدا، علیه سنجر قیام کرد. پس از آن که سنجر به دست ترکان غز و قراختائیان در جنگ اسیر گردید، مقدمات مخالفت و رستاخیز حکومت هاى تابع ، علیه سلجوقیان فراهم شد، و به تدریج حکومت هاى مستقلى در آذربایجان ، فارس و خراسان تشکیل شد و موقعیت سلاجقه نزد خلفا به کلى متزلزل گردید و مقدمات پیشرفت کار خوارزمشاهیان فراهم شد پس از مرگ اتسز، پسرش ایل ارسلان و بعد از او، تکش ، به هواى سلطنت برخواستند. علاء الدین تکش ، که وفات یافت . فرزند او، علاءالدین محمد، زمام امور را در دست گرفت .
متصرفات دولت خوارزمشاهى ، در عصر او به منتهاى وسعت رسید، ولى به دلیل جنگ هاى متوالى و بى تدبیرى ، عدم توجه به آسایش اکثریت ، توده ى مردم از سخت از خود ناراضى کرد و چون مصمم شده بود که بغداد را به حیطه تصرف درآورد، ناصر، خلیفه عباسى هم با دشمنان سلطان همداستان شد و ظاهرا براى حفظ موقعیت خود، محرمانه با چنگیز رابطه برقرار کرد و او را به تسخیر مناطق متصرفى خوارزمشاهیان تشویق نمود.
در حقیقت بعد از سلجوقیان ، خوارزمشاهیان موفق به ایجاد نیرومندترین امپراتورى غرب آسیا گردیدند. همین امپراتورى وسیع و مقتدر بود که در قرن هفتم هجرى ، با شدیدترین و مصیبت بارترین موج هجوم مغولان و اقوام آسیاى مرکزى مواجه گردید. نکته ى قابل ذکر آن است که ، گرچه خوارزمشاهیان ، داراى بسیارى از خصوصیات اقوام ترک بوده اند، ولى به احتمال بسیار قوى ، اینان از نژاد ایرانیان شمال شرق بوده و از قرن ها پیش از زمان پارتیان ، در این ناحیه سکونت داشتند و مانند بعضى از ایرانیانى دیگر، در اثر تماس و اصطکاک با اقوام ترک نژاد، یک سلسله از مشخصات اجتماعى و زبان آنان را فرا گرفته بودند.
خوارزمشاهیان و موقعیت ممالک اسلامى
در حدود قرن هفتم هجرى و سده دوازدهم میلادى ، سلطان محمد خوارزمشاه پس از محاربات بسیار، سرزمین ماوراء النهر را از قراختائیان و افغانستان را از ملوک غور و منطقه اراک و فارس و آذربایجان را از کف اتابکان خارج نمود و ظاهرا فرمانرواى تمام ایران گردید.
ولى در داخل ممالک اسلامى ، صلح ، یگانگى و وحدت نظر وجود نداشت . مناسبات سلطان محمد خوارزمشاه با خلیفه عباسى بسیار تیره بود و سلطان براى طرد او، از علماى مملکت ، فتوى گرفت و او را رسما معزول و نامش را از سکه و خطبه انداخت .
اما اکثریت علما و روحانیون ، اطاعت از خلیفه را بر خود فرض مى شمردند و به همین علت سلطان که به روحانیون اعتماد چندانى نداشت و در بین مردم نیز تکیه گاه و هواخواهى نمى دید، براى حفظ موقعیت خود به ترکان دشت قبچاق ، که مادر او ترکان خاتون نیز از آنان بود، تکیه کرد و به همین علت ، مداخله سران ترک و ترکان خاتون در امور مختلف مملکتى و تجاوز و زورگویى آنان به مردم به تشتت و نابسامانى اوضاع کمک کرد.
در این باره ، آن لمبتون در کتاب تاریخ میانه ایران مى نویسد:
واکنش نهایى روستاییان درمقابل ستم و زیاده ستانى و عدم امنیت فرار از روستاهایشان بود. المختارات من الرسائل در یک سند بدون تاریخ به پراکندگى و فرار روستاییان (رعایا) از یکى از روستاهاى ، مادر سلطان اشاره دارد در این سند آمده ، که کسى حق دخالت در کار روستا را ندارد، صادر و وارد در آن نزول نمایند و از دیوان ایالت و شحنگى به قسم عوارض مونات و نزول مواخذتى ننمایند و از فرمان تجاوز نکنند و چیزى نخواهند تا رعیت فارغ دل و امیدوار، روى به وطن نهند و به عمارت و زراعت مشغول گردند.
علل زوال امپراتورى خوارزمشاهى
در مقام مقایسه ، از نظر قدرت اقتصادى و امکانات کمیتى و نظامى ، دولت خوارزمشاهى ، به مراتب نیرومندتر از طوایف چادرنشین و بیابان گرد مغول بودند و در حقیقت دولت خوارزمشاه در برابر مغولان حالت یک کشور پیشرفته و داراى سازمان اقتصادى و اجتماعى متشکل در برابر یک جامعه ى عقب مانده ى بربر و شبانى را داشت . به استثناى عامل مذهبى و ایدئولوژى ، در مقیاس ضعیف تر و پایین تر، تا حدى شباهت به موقعیت اعراب ، در مقابل امپراتورى ساسانیان را داشت .