لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 59 صفحه
قسمتی از متن .doc :
توحید
توحید به معنای یکتاپرستی مهمترین اصل اعتقادی اسلام است. از دیدگاه اسلامی توحید در معنای وسیع کلمه تنها به معنی باور داشتن نیست و به معنی اطاعت و تسلیم شدن فقط در برابر خدا نیز است، که از تعبیر به «توحید عبادی» یا «توحید در عبادت» میشود. توحید یکتاپرستی با خلوص است. به این معنی که از هر گونه شرک (به معنی شریک ساختنست در وحدانیت خدا) و کفر( به معنی انکار است ازخداکه خالق همه میباشد) مبرا باشد. توحید در اسلام به معنای آن است که «هیچ خدایی جز الله نیست»*[1] و این مسأله رکن اعتقادات دینی مسلمانان است و شهادت بدان شرط مسلمانی است. هر چند مذاهب مختلف از آن تفاسیر متفاوت دارند.
در قرآن سورهای در توضیح توحید و به نام «توحید» هست و متن آن چنین است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. بگو خدا یکتاست. خدا بی نیاز است. نزاییده و زاییده نشده. و هیچ کس همتای او نیست.»(بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو اللهُ احدٌ. اللهُ الصَمَدُ. لم یَلِد و لم یولَد. و لم یکن له کُفواً احد.)
همچنین طبق بیان قرآن توحید به این معناست که «هیچ چیز مثل او نیست»*[2] بنابراین خداوند در اسلام قابل تجسم و تمثل نیست. چنانکه سنایی سرودهاست:
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
در قرآن آیات بسیاری به توضیح توحید پرداختهاست و برخی از مهمترین این آیات عبارتاند از:
آیة الکرسی، سوره بقره،آیه ۲۵۵
آیه نور، سوره نور، آیه ۳۵
سوره آل عمران، آیه ۱۸، ۲۶ و ۲۷
متن زیر توصیف یکتاپرستی از امام علی است. در خطبه اول نهج البلاغه یکتاپرستی را چنین توضیح میدهد:
«نخستین پایه دین شناخت او[خدا]ست ،و کمال شناخت او راست دانستن(تصدیق) اوست، و کمال راست دانستن او یگانه دانستن اوست، و کمال یگانه دانستن او اخلاص برای اوست، و کمال اخلاص برای او نفی چگونگی(صفات) از اوست. زیرا هر صفتی گواه آن است، که غیر موصوف است و هر موصوفی گواه آن است که غیر صفت است. پس هر کس خدای منزه را وصف کرد برای او همتایى قرار داد، و هر کس برای او همتایى قرار داد او را دو پنداشت، و هر کس او را دو پنداشت او را بخش بخش کرد، و هر کس او را بخش بخش کرد، و هر کس او را بخش بخش کرد پس او را نشناخت، و هر کس او را نشناخت، به سویش اشاره کرد، و هر کس به او اشاره کرد پس او را محدود کرد، و هر کس او را محدود کرد پس او را شمرد...»*[3]
یکتاپرستی عبارت است از باور به یک خدای یگانه، ایزدی که همه چیز و همه پدیدهها را آفریده یا دربرمیگیرد.
اشکال یکتاپرستی
یکتاپرستی اشکال گوناگون دارد از جمله:
خداپرستی (THEISM)
این روش، باور به یک «خدای شخصیتدار» است، یعنی خدایی با یک منش و شخصیت ویژه. این بینش مذهبی بر این باور است که خداوند جدای از این جهان وجود دارد و جهان و انسان را آفریدهاست. این روش باور داشتن به دین را نیز پذیرا است.
خداانگاری (DEISM)
این بینش قبول خدا منهای دین و مذهب است. خداانگاران از راه خرد و بخردانگی به وجود یک خدا معتقد میشوند و به اینکه پیامبرانی یا کتابهایی از سوی آفریننده به زمین آمده باور ندارند.
همه خدایی (PANTHEISM)
همهخداباوران یا بدیگر سخن، گرایندگان به مفهوم وحدت وجود، کل همین جهان را برابر با خدا میدانند. بسته به تعریف این مفهوم، بیخدایان، خداپرستان و خداانگاران همه میتوانند در این بینش مشترک باشند.
خدافراگیردانی (Panentheism)
خدا-فراگیر-دانی گونه ای از خداپرستی است که معتقد است خدا دربر گیرنده جهان است ولی برابر با جهان نیست. یعنی جهان ما بخشی از خداست.
وحدت وجودی
بدین معنا که خدا را برابر با جهان هستی بدانند. همه چیز خداست و در عین خال هیچ چیز خدا نیست. جزو دیدگاههای عرفای اسلامی است. همه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 30 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه :
بحث درباره توحید یعنی ایمان به خدا و یگانگی خدا است می دانیم که سر سلسله تمام عقاید دینی اعتقاد به توحید و اعتقاد به خداست در کلمات حضرت امیر هم هست «اول الدین معرفته» اول دین ، آغاز دین ، پایه دین ف ریشه دین خداشناسی است .
تأثیر محدود بودن فضای عالم در مساله توحید :
ما اگر خدا را جستجو می کنیم به معنای این است که یک خقیقت کامل نامحدودی را جستجو می کنیم نه یک شی را در میان اشیاء دیگر از اشیاء این عالم پس ما خدا را در صفحه زمان و در صفحه مکان جستجو نمی کنیم ، یعنی درمیان این موجودات زمانی نمی گردیم ببینیم خدا در کجای زمان قرار گرفته ؛ در میان موجودات مکانی هم نمی گردیم ببینیم خدا در کجا قرار گرفته است بلکه خدا آن قدر وجود کلی و محیط دارد که در واقع ما می خواهیم ببینیم که آیا این عالم هستی غیر از صفحه زمان و صفحه مکان صفحه دیگری هم که صفحه نهان هست دارد یا ندارد بنابراین زمان مکان را در مساله خدا نباید دخالت داد .
راه های اثبات وجود خدا
از نظر کلی سه راه (یعنی سه راه کلی که باز بعضی از آن راهها خودش منشعب می شود به راههای جزئی تری ) درباره اثبات وجود خدا ذکر شده است یا وجود دارد ما معتقدیم هر سه راه هم راههای درستی است . یک راه را ما راه روانی و یا فطری می نامیم ، راه دیگر را راه علمی بو یا شبه فلسفی ، و راه سوم راه فلسفی است .
1) راه روانی یا فطری :
اما راه اول که راه روانی و راه فطری است به این صورت است که از راه وجود خود انسان ، خدا را اثبات کرده اند به این معنا که گفته اند احساس وجود خدا در انسان هست یعنی در فطرت و در خلقت هر کس یک احساسی و یک تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود انسان را به سوی خدا می کشاند . از این جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطیس و آهن است . یک چیزی وجود دارد به نام « مغناطیس » که یک چیز دیگری را به نام آهن جذب می کند . این راه فقط این را می گوید که یک چنین جاذبه ای را من احساس می کنم (چون راه روانی است ) ، یک چنین جاذبه ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد . به دلیل وجود این جاذبه پس یک چنین حقیقتی هست .
2) راه علمی یا شبه فلسفی
راه علمی که علمی محض بخواهد باشد ، بر خلاف نظریه بسیاری از افراد محال است که بتواند خدا را به انسان معرفی کند یعنی چه ؟ یعنی راهی که علم به طور مستقیم بخواهد خدا را به انسان نشان بدهد (وجود ندارد ) چرا ؟ چون علم کارش این است که پدیده های عالم را به انسان می نمایاند یعنی باید شی کوچک باشد تا علم بتواند آن را نشان بدهد علم می تواند یک عنصر از عنصرهای طبیعت را برای انسان کشف کند . علم می تواند مثلاً برای انسان یک سیاره در منظومه شمسی کشف و پیدا کند اما علم هر گز به طور مستقیم نمی تواند خدا را به انسان نشان بدهد اگر یک چیزی این جور محاط علم و تجربه و آزمایش در بیاید ، این نمی تواند خدا باشد کما اینکه نمی تواند خدا باشد کما اینکه نمی تواند روح باشد کما اینکه نمی تواند زمان باشد ؛ یعنی این اموری که محدود به یک حد معینی نیست ، از حدود تجربه و آزمایش خارج است . بله علم به طور محدود به یک حد معینی نیست ، از حدود تجربه و آزمایش خارج استن . بله علم به طور کمک و معاون و غیر مستقیم می تواند خدا را نشان بدهد و بسیار معاون و کمک خوبی است به چه شکل ؟ همانجاست که باز باید علم با فلسفه یعنی با عقل دست به دست یکدیگر بدهند . چطور ؟ این راه ، شناختن خدا از طریق مخلوقات است یعنی از طریق موجودات و واقعیاتی که ما مستقیم با آنها در تماس هستیم . این دیگر به حس خداشناسی که در هر کسی می گویند هست مربوط نیست .
پس ما اگر از طریق دوم که اسم این راه را راه علمی و شبه فلسفی گذاشتیم پیش برویم که علم به طور مستقیم در اینجا خدا را به ما نشان نمی دهد ولی به طور غیر مستقیم به ما کمک می کند به این نحو که آنچه که ما پایه قرار می دهیم موجودات و واقعیات محسوس و مشهود خود ماست می گوییم هر چه را که ما انکار کنیم اینهایی که الان می بینیم : این ستاره این خورشید این ماه، این زمین، این گیاه ،این حیوان ،این انسان ، اینها را که انکار نمی کنیم . گاهی می گوییم اینها چگونه پیدا می شوند و پیدا شده اند ؟ گاهی می گوییم این نظم در اینها و این تشکلات در اینها ، اعضا و جوارح در اینها با این حسابهای دقیق چگونه به وجود آمده ؟ گاهی هم روی هدایت اینها بحث می کنیم .
اما آن راهی که ما اسمش را می گذاریم راه فلسفی ، آن راهی است که اصلاً در آن راه احتیاج نیست که ما مخلوقات و واقعیات موجود و محسوس را پایه قرار لبدهیم اینها هم نباشند ما با یک نوع محاسبه ، با یک نوع تقسیم ذهنی و عقلی